سوالات 494 الی 518
494- انسان وقتی انفاق می کند نیتش باید این باشد که مرتکب گناه نشود نه اینکه مثلا نیت کند با ماشین تصادف نکند یا از بلاهای جسمانی در امان باشد ، یعنی باید از بلاهایی که روح به آنها مبتلا می شود که به وجود ما ضربه می زند نیت کند که از اینها در حفاظ باشد ، مثلا الان چیزهایی که انسان در بیرون از آن می ترسد یعنی دارد از خودش می ترسد مثلا یکی از سوار شدن به هواپیما یا کشتی می ترسد در حقیقت از خودش می ترسد ، الان همه این دعواهایی که در عالم هست چون انسانها از خودشان می ترسند و چون از خودشان می ترسند با طرف مقابلشان در گیر می شوند و کار خودشان را خراب می کنند، اگر انسان در جلوه گاه خدا بیافتد می بیند نگهدارنده خدا است ، همه کاره خدا است و لذا این دیگر هر کجا باشد ترسی ندارد ، پس وقتی انفاق می کنیم نیتمان این باشد که خدا ما را از گناه نگاه دارد .
495- با ایشان به نقطه ای در بالای شهر رفته بودیم ، سرو وضع افراد جالب نبود ، به ایشان گفتیم اینجا فضا شیطانی است ، فرمودند : فضا شیطانی نیست بلکه شیطان در فضا زندگی می کند ، فضا که شیطانی نمی شود ، فضا روحانی است ، منتها اینجا جلوه گاه شیطان است ، بعد فرمودند دنیا مسجد اولیاء الله است مثلا اینجا با مسجد و حرم برای ما فرقی ندارد ، این خانمی هم که تأتر بی حجابی بازی میکند و خودش را جلوه می دهد از خدا خاطر جمع است که این کار را می کند ، یعنی می داند خدا بخشنده است لذا هر کاری دلش می خواهد می کند ، گفتیم یعنی خدا کاری با او ندارد ؟ فرمودند : نه دیگر ایمانش همین است ، خدا می خواهد چکارش کند ، وقتی تو ایمان داری که خدا کاری به تو ندارد خب خدا کارش ندارد اما به او مقام انسانی هم نمی دهد ، گفتیم پس این همه آیات عذاب در قرآن آمده پس چیست ؟ فرمودند : این زجر و عذاب همان نداشتن باطن است ، اینها باطن ندارند ، مثلا یک خانمی که به این وضع افتاده از شدت عذاب است که به این وضع افتاده ، چون نمی تواند باطنش را جلوه بدهد لباسش را جلوه می دهد ، قیافه اش را جلوه می دهد ، اگر انسان بتواند باطنش را جلوه بدهد خب بیرون از خودش برای او جلوه گاهی نیست دیگر ، سوال کردیم این افراد بعد از مرگ که مقامات انسانی و مقامات اولیاء خدا را مشاهده می کنند و می بینند که چه جایگاهی را از دست داده اند حسرت می خورند ؟ فرمودند : اینها در آنجا متحیر می شوند ، غصه هم نمی توانند بخورند ، گفتیم پس چه می شوند ؟ فرمودند : در حال هپروت می مانند ، یک حالت دیوانگی خواهند داشت ، تقریبا مثل عقب مانده های ذهنی در دنیا ، اینها را می برند در بهشتی که حیوانات در آنجا هستند ، تقریبا مثل یک دیوانه خانه که یک باغ بزرگ باشد و خورد و خوراکشان هم تامین است ، سوال کردیم اینها تا کی آنجا و در آن حالت هستند ؟ فرمودند : الی الابد ، گفتیم خداوند این همه مخلوقات دارد از ازل تا ابد این فضا چگونه فضایی است در آخرت ؟ فرمودند : اینها همه در وجود خودشان است در بیرون از خودشان که نیستند که ، گفتیم پس شما فرمودید یک باغی هست و اینها می روند آنجا ، فرمودند : خب همان باغ خودش است این باغ همان جلوه گاه خودش است ، یعنی اینها ندیم اعمال خودشان می شوند ، همین حرکتهای خودشان آنجا هم ندیم خودشان می شود ، سوال کردیم آیا نفوس و ارواح در آخرت با هم رابطه دارند یعنی نشست و برخواست و مراوده ای دارند ؟ فرمودند : ببینید ما از هر انسانی یک آن در خودمان داریم ، مثلا الان یک آن از شما در ما هست و یک آن ازما در شما هست ، یک آن از پیغمبر و یک آن از شیطان ، حالا ما آنجا می توانیم ، در همان آن فلان شخص را به وجود بیاوریم و از جهنم خلاصش کنیم ، گفتیم یعنی الان درما هفت میلیارد انسان هست ؟ فرمودند: هفت ملیارد " آن " با چهره های مختلف هست ، البته در آدمهای الان هفت میلیارد بروز کرده مثلا اینها هر صد سال کلا عوض می شوند لذا خیلی بیشتر از این حرفها است .
496- فردی از ایشان علیت بی حیا شدن خانم ها را سوال کرد : فرمودند : خب اینها اصلشان کور است که این اداها را در می آورند ، یعنی از آن زاویه ای که باید خدا را ببینند تا ارضاء بشوند آن زاویه در اینها کور شده ، لذا مجبورند این اداها را در بیاورند ، روز به روز هم بدتر می شوند ، هار می شوند مثلا شما یک حیوان هار را نگاه کن چکار می کند ، سپس فرمودند : ما می گوییم اصلا اسلام هیچ ، ایمان هم هیچ ، حد اقل ما به شکل انسان که هستیم خب، خب باید یک لباسی بپوشیم که در شأن انسانیتمان باشد دیگر تا حیوانات از ما ایراد نگیرند ، خدا هیچ ، اسلام هیچ ، بلاخره ما یک قیافه ای داریم ، یک لباسی بپوسیم که قیافه مان حفظ شود ، شما کفش به پا می کنی که پایت ضربه نخورد وگرنه خب کفش هم نپوش آیا می تونی ، لذا اینها یک جنونی درشان هست ، مردم فکر می کنند که انسانها همین که خورد و خوراک و آزار ندارند آدمهای خوبی هستند ، اما از باطن او خبر ندارند که چه شور به شوری است در باطن او ، سوال کردیم آیا ما الان باید غصه این وضع جامعه را بخوریم ؟ فرمودند : خب الان اولیاء خدا قوی هستند که اینها الان در ایران اینطوری هستند اگر ما دست از اینها برداریم اینها از اروپایی ها خیلی بدتر می شوند اما تا مثل آنها بشوند جا دارد ، الان اولیاء خدا جلو اینها را گرفته اند ، همین که ما اینجا امام رضا(ع) را داریم حضرت معصومه(س) را داریم ، اینها از این دیگر نمی توانند بدتر کنند ، گفتیم خب اینها که دارند روز بروز بدتر می شوند الان ساپورت آمده ، فردا ساپورتها توری می شود ، فرمودند : الان بدترین وضعیت است یا باید حجاب درست بشود و یا بهتر است مثل اروپایی ها بشوند چون الان به اسم خدا ، دین و اسلام دارند بی حیایی می کنند ، گفتیم شما که فرمودید ما جلوی اینها را گرفته ایم ، فرمودند : اگر نگیریم ده برابر از اروپا بدتر می شوند.
497 - حیاتی که درس و بحث به ما نشان داده یک حیات بیرونی و یک مقام بیرونی است ، اما بحث انسان زندگی باطنی انسان است .
498- ایشان سوال کردند که سلسله عرفای معاصر به که بر می گردد ، یکی از دوستان گفت که از اول بر می گردد به شخصی بنام ملا قلی جولا که گفته اند شخص پنبه زنی بوده و از اوتاد بوده باعث تحول سید علی شوشتری می شود و ایشان هم استاد ملاحسین قلی همدانی و ایشان هم افرادی مثل سید احمد کربلایی و او هم سید علی قاضی را استادی می کند و سید علی قاضی هم استاد آیت الله بهجت و علامه طباطبایی بوده ، بعد ایشان فرمودند : کبریت آتش انقلاب ایران ما را ملا قلی جولا زده انقلاب ما را انگار او کرده است یعنی از میان اینها گذر کرده تا از میان خمینی بروز کرده ، انقلاب توحید است ، این انقلابی را که ما کرده یم را آن پیرمرد کبریتش را زده ، او خودش هم از عاشورا گرفته ، از امیر الموئمنین گرفته و جرقه خورده ، لذا جرقه ها پشت سر هم می آیند ، منتها پنهان است ، هی داغ می کند داغ می کند به یک باره از کسی مثل خمینی سر بر می آورد .
499- از ایشان سوال کردیم که چه شد که شما به این مقام رسیدید ؟ فرمودند : ما از ابتدا دنبال یک ولی خدا می گشتیم غیر از این استادهای معمولی ، لذا ما چون سواد نداشتیم دنبال کسی بودیم که خود علم را به ما نشان بدهد ، یعنی چون ما علم دنیایی و سواد بلد نیستیم دنبال یکی بودیم که علم باطن را به ما بدهد از خود شناسی بگوید ، بعد با یکی از اولیاء خدا در قم آشنا شدیم البته نه به این صورت که استاد ما بشود بلکه هر از گاهی نزد او می رفتیم عاشقش شده بودیم ، بعد یک روز تلفنی با ایشان صحبت می کردیم ، یک حرفی را زدیم که نباید می زدیم لذا ایشان تا یک سال جواب تلفن ما را ندادند ، لذا ایشان با همین که جواب ما را نداد ما را استاد کرد ، یعنی هرچه داشت به ما داد ، همه را ختم کرد در این کلمه که جواب ما را نداد ، گفتیم به شما فشار نیامد ، اذیت نشدید ؟ فرمودند: چرا خیلی فشار سنگینی آمد ، منتهای مراتب فشار خیالی به ما آمد ، ایشان با جواب ندادنش در را برای ما باز کرد ، به خودم آمدم ، او با جواب ندادنش یک چیزی را در باطن ما کاشت ، انگار که اگر جواب ما را داده بود ما را رد کرده بود و با این جواب ندادن ما را پذیرفت یعنی خودش را داد به خودم یعنی هر چه را می خواستم از او گرفتم یعنی تا آخر عمرم از همین حرکت او حقایق برایم باز می شود ، یعنی به ما گوهرمان را نشان داد و گفت این گوهری را که داری بروز نده جامعه ارزشش را ندارد ، یعنی تو خودت گوهر شده ای خودت را نشان جامعه نده ، گفتیم یعنی یک استاد عرفان باید پنهان باشد ؟ فرمودند خیر یعنی عملی که انجام می دهی در گمنامی انجام بده یعنی چیزی را که عبادت برایت ارمغان می آورد را بدست کسی ندهی ، نه اینکه استاد مخفی باشد ، مثلا خدا به ما یک حالی داده است حالا ما این حال را پنهان نکنیم برویم آشکارش کنیم ، مثلا الان می خواهی نماز شب بخوانی نباید کسی بفهمد یا مثلا می خواهی انفاق کنی غیر از خدا کسی نفهمد ، می خواهی کار خیر کنی نباید کسی بفهمد ، اگر کسی بفهمد این دخالت شیطان است ، گفتیم این در همه مردم باید باشد ؟ فرمودند خیر برای مردم معمولی خیر مثلا اینها که می خواهند کربلا بروند وقتی عملشان را بروز می دهند دلشان باز می شود شیطان می آید دخالت می کند ، اما برای ما که با شیطان ضدیت داریم اگر بیان کنیم به مشکل می خوریم ، اصلا همین که ما الان ادعای محبت امیر الموئمنین (ع) را داریم بدبخت بیچاره هستیم ، لذا آن خارجی که ادعا ندارد راحت زندگی اش را دارد لختی پختی هم هست ، ما به مشکل خورده ایم ، همین که ادعای محبت علی(ع) را داریم بد بخت بیچاره ایم ، مثل اینکه به یکی گفته ای من پول دارم قرار است برایش چک بکشی پول هم نداری هی می گویی باشد فردا باشد فردا ، ما محبت نداریم ما الان داریم از اهل بیت(ع) سوء استفاده می کنیم به نام علی(ع) گناه می کنیم ، بنام علی (ع) بدچشمی می کنیم ، سپس فرمودند : باطن قرآن و اسلام این را می گوید که کار خوبت را نباید اظهار کنی ، وقتی قرآن می گوید یا ایها الذین آمنوا ، های موئمنین ، حالا بیا و موئمن را پیدا کن ، لذا موئمن پنهان است ، این کتاب وجودی که ما الان داریم با این کلمات به شما درس می دهیم این خود شناسی خود حضرت زهرا(س) است که امام رضا(ع) حواله کردند به حضرت معصومه(س) و به ما رسید ، لذا حضرت زهرا(س) همه چیزش پنهان است حتی قبرش هم پنهان است ، کارش هم پنهان است ، شناخت زهرا(س) هم پنهان است ، همین پنهانی برای اهل زهرا(س) رشد معنوی است ، همین غیبت آقا امام زمان (عج) برای ما رشد است ، همین که پدر ، بچه ای را در خانه راه نمی دهد دارد او را رشد می دهد . سوال کردیم که شما در این مسیر معرفتی که طی نمودید از اول همین را می خواستید یا بعد این مسئله ی باطن برایتان روشن شد ؟ فرمودند : یک جرقه ای در ما خورد که این حرکتی که بشر دارد ، یعنی دارد خودش را نابود می کند ، و من باید دنبال یک بشری بگردم که من را آزاد کند ، من را از اینها آزاد کند ، اینها همه نامرد هستند ، لذا دیدم نزد هر کسی که بروم آن حرفی که باید من را زنده کند و وجودم را ارضا کند و بیماریم را رفع کند دیدم کسی نیست ، گفتیم این اساتید را تجربه کردید ؟ فرمودند اصلا این ها را قبول نداشتیم ، این سرو صدا ها را قبول نداشتیم ، اینها همه حرف می زدند از روی کتاب حرف می زدند من یکی را می خواستم که از کتاب وجودی خودش برایم بگوید ، لذا به امام رضا(ع) متوسل شدیم ، بعد رفتیم به قم دو سه سال در قم بودیم تا همینطور کم کم عایدی ها نصیب ما شد و چشم ما را باز کردند ، گفتیم در این راه استادتان که بود ؟ فرمودند ما استاد نداشتیم بلکه دنبال یک ولی خدا می گشتم که با او ارتباط داشته باشم نه اینکه او استاد من باشد ، گفتیم یعنی از تجربیاتش استفاده کردید ؟ فرمودند خیر فقط عاشقش شدم ، گفتیم در این مسیری که آمدید خانواده تان هم اذیت شدند ؟ فرمودند : اصلا ما نفهمیدیم که خانواده داریم یا نداریم ، مثل یک نفر که به کُما می رود دیگر چه حالیش می شود ، اصلا خودم به حال خودم نبودم ، یعنی خودی از ما باقی نمانده بود که بیرون از خود را بخواهد ، وقتی خودت نیستی دیگر بیرونی هم در کار نیست ، خود اتحاد با بیرون دارد ، گفتیم پس الان چطور به بیرون توجه دارید ، فرمودند : وقتی انسان از معراج که بر می گردد دیگر راحت می شود یعنی همه چیز را با خدا می بیند ، تجلی انسان کامل در انسان می افتد و انسان راحت می شود ، مثلا موسی(ع) که در طور بود که خدا بر او تجلی نکرد بلکه نورانیت خدا که در وجود خودش بود تجلی کرد در کوه ، تجلی خود موسی(ع) بود ، یا مثلا پیغمبر (ع) جبرئیل را که نمی دید ، یعنی وجودش چنان تمیز شده بود که جبرئیل از عمل خودش خلق شد. تا دقیقه 23 شماره 32
500- سوال شد که آیا گذاشتن قرآن و مفاتیح روی زمین اشکال دارد ؟ فرمودند : اینها چون راهنمای ما هستند احترامشان واجب است ، باید احترام آنان را داشته باشید ، وقتی احترامشان را نداشته باشید استفاده ای هم از آن نمی توانید بکنید ، اینکه افراد احترام نمی گذارند چونکه در آنها اثر نکرده ، چیزی که در شما تاثیر داشته باشد آن را تحویل می گیری ، کسانی که قرآن راهنمایشان نیست برایشان فرقی ندارد که آن را کجا بگذارند چون از آن سودی نبرده اند برایشان هم ارزشی ندارد .
501- انسان باید خودش را اصلاح کند اگر اصلاح نکند انسان زجر می کشد ، اذیت می شود ، مثل اینکه جاده مسافرتت را درست نسازی ، پر از دست انداز است لذا آرامش نخواهی داشت ، در واقع هر چه که بیرون از خودت می بینی افکار خودت است ، مانند آیینه ، این عالم مانند آیینه است ، افکار ما مانند فیلم بیرون از ما در حال پخش شدن است ، لذا ما ذهنیت خودمان را در بیرون می بینیم ، لذا باید محبت غیر از خدا از بین برود تا تمام بدی هایت برود به سطل آشغال .
502- راه رفتن شما باید عوض بشود یعنی همه حرکاتتان تبدیل به خیر بشود یعنی باید نیت هایتان عوض بشود ، ما می خواهیم پایان خط را به شما نشان بدهیم ، قبلا بی تفاوت زندگی می کردید ، اما الان هدفمند هستید ، در این مسیری که شما را می بریم باید متشرع به احکام شریعت باشید ، با زن و فرزند اوج محبت را داشته باشید چون اگر از اینها کنده بشوید کارتان خراب می شود ، ما حق بر ترک دنیا نداریم بلکه محبت دنیا را باید ترک کنیم یعنی قلبمان به دنیا پشت کند نه خودمان ، لذا بین ما و خدا باید یک ترانس باشد و آن انسان کامل است مثلا اگر این دریا نباشد این رودها به کجا بریزند خب همه خراب می شوند کجا می خواهند جمع بشوند ، این طاعت های شما باید رد بشود بالا ، باید یکی باشد اینها را برای شما بگیرد ، توپ را برای شما بگیرد ، الان این آدمهایی که خراب می شوند از همین نماز و طاعت و قرآن و عبادتشان است که خراب می شوند ، اما اگر یک ولی سر راهشان باشد که اینها را طیب شان کند مراعاتشان را کند در اعمالشان اینطوری خب آزاد می شوند ، اما بدون ولی الان برایشان بار می شود ، مثلا عبادت می کنند که به بهشت بروند بدتر جهنمشان را سنگین می کنند یعنی شکلشان عوض می شود .
503 – به یک نفر این ذکر را فرمودند : 1001 مرتبه یا علی به حق علی .
504- انسانها اگر بخواهند خوب بشوند باید مثلا به سن سی سال که رسید هنوز حال بچگی اش را نگه داشته باشد و آن را از دست نداده باشد ، گفتیم یعنی این حال را برای پدر و مادر داشته باشد ؟ فرمودند: خیر برای خودش داشته باشد ، این که طرف حالش عوض می شود به خاطر گناهش است ، شما هر نماز و طاعتی که انجام می دهی اگر درست نباشد بدتر بین تو و خدا فاصله می اندازد ، گفتیم نگاه داشتن حالت بچگی را شرح دهید ، فرمودند : منظوراز بچگی دوران طفولیت نیست بلکه آن کودک درون منظور است ، یعنی ما بچگی مان رشد نکرده فقط هیکلمان رشد کرده ، عقلمان رشد نکرده هیکلمان رشد کرده ، خواسته هایمان زیاد شده ، مثلا در شما انتشار بیرونی صورت گرفته در صورتی که نباید در بیرون منتشر می شد بلکه باید در میان خودش می بود و بیرون به اختیار او می بود اما الان فقط تلاشش این است که بیرون را به اختیار خودش در آورد ، لذا خودش را پخش کرده است ، خودش را متکثر کرده ، گفتیم یک فرد را از کودکی چطور می شود به درون خودش متوجه کرد ؟ فرمودند : بلاخره باید بفهمد بیرون از خودش همه شبه است ، همه بازی است ، البته نه اینکه این حرفها را بروی به بچه بزنی ، خیر ، ما خودمان هنوز بچه ایم ، این را باید به خودمان بگوییم نه به طفل صغیر ، تا ما می گوییم بچه فکرتان پیش طفل نرود ، نه خیر ما از او بچه تریم ، مثلا یک مادر به بچه اش می گوید بیرون نروی که لباسهایت خاکی می شود ، حالا ما هم باید به کودک درونمان بگویم به بیرون بر نامحرم نگاه نکن که کثیف می شوی ، اگر مردم را ببینی خراب می شوی ، دراصل او دارد خدا را می بیند و در شهود خدا است و راحت زندگی اش را می کند ، حالا ما می آییم با نگه بر نا محرم او را کور می کنیم ، حالا که کور شد چشم دنیایی اش باز می شود .
505 – الان انسانها که اشتباه می کنند بد نیستند بلکه آگاه نیستند ، الان دینداران ما که اشتباه می کنند چون دین را نفهمیده اند ، حالا اگر ما بیاییم دین را بفهمانیم شان ، خودشان را با خودشان آشنا بکنیم ، دیگر شیطانی وجود ندارد ، ما به شما نمی گوییم فلان کار را نکن ، بلکه ما شما را بر وجود خودتان آگاه می کنیم ، چون عمل شر از وجود خودت صادر می شود ، حالا اگر تو با خودت آشنا باشی که این عمل را صادر نمی کنی ، گفتیم خب الان مربی به این شکل برای مردم هست ؟ فرمودند خیر الان نداریم کسی را ، فعلا بعد از حضرات ائمه (ع) کسی تا کنون مسیر را به این شکل که شرح می کنیم باز نکرده ، سپس فرمودند : مردم با تشویق و امید به راه می آیند ، ملتفتید ، نه اینکه هی بگویی این کار را نکن و این کار را بکن و هی نقاط ضعف آنها را نشانشان بدهی خیر ، یک ولی خدا اگر بخواهد یکی را هدایت کند باید بیاید تسلیم او بشود نه اینکه این تسلیم او بشود ، لذا برود به وجود او و از وجود او انفاق کند ، از وجود او کار کند ، از وجود او نماز بخواند ، تا او را مثل خودش کند ، خدا همه چیز را برای دوست و دشمن فراهم کرده ، حربن ریاحی همان حر است اما وقتی که فهم حر زنده شد حر ، حر شد ، حر بود اما در میانش حریت نداشت ، حریتش که زنده شد ارتباطش با امام وصل شد ، و لذا انسان تا انسانیتش زنده نشود ، نمی تواند با ولی خدا ارتباط برقرار کند ، در سفره رحمانیت همه چیز هست باید ببینی تو چه می خواهی ، اما در رحیمت باید سفره رحمانیت را ترک کنی ، بروی به صلب پدرت بروی به صلب خدا ، گفتیم استاد به که می گویند ، فرمودند: استاد کسی است که تعلقات نداشته باشد یعنی به جزء نرفته باشد بلکه به کل رفته باشد ، گفتیم شما فرمودید استاد باید خودش را برای شاگرد کوچک کند ؟ فرمودند خیر ، استاد باید خودش را به وجود رسانده باشد تا مثل آب بشود ، آب را می شود در هر ظرفی ریخت ، می شود هم در پارچ ریخت و هم در استکان ریخت و هم در دریا ریخت ، او به شکل ظرفیت و قالب انسانها خودش را درست می کند ، یعنی مثل خدا شکل ثابت ندارد ، اولیاء خدا با نَفَسشان شیطان را در درون شما می کُشند ، گفتیم چرا حضرت رسول(ص) به بچه ها سواری می دادند و صدای شتر هم در می آوردند : فرمودند یعنی می خواست به بزرگها بگوید من با شما مثل این بچه ها رفتار می کنم اینقدر من را اذیت نکنید ، در ظاهر من با بچه هایم اما در باطن با باطن شما هم همینطور رفتار می کنم ، پیغمبر(ص) اگر تسلیم مردم نمی شد سلمان کجا در می آمد ، اباذر کجا در می آمد ، یعنی امامان ما تسلیم غیر حق نشدند ، تسلیم کل شدند ، تسلیم جزء نشدند ، ما تسلیم جزء می شویم که خراب می شویم ، نه اینکه خانه و ماشیم و زن و بچه نداشته باش خیر بلکه وجود شما تکه تکه شده ، هر تکه یک گوشه را گرفته تو هم این وسط ماندی یک قالب ، تو وقتی به نماز می ایستی تکه تکه ای ، معلوم نیست اصلا در کجا هستی ، کدام گوری هستی ، تو این وسط ایستاده ای و خیالت هم مثل ماهواره و رادار می چرخد ، جسمت در نماز هست اما معلوم نیست داری غیبت می کنی یا مثلا داری زنا می کنی و یا ... لذا انسان باید از این معرکه بدر برود ، از این جسم در برود ، مثلا جبرئیل که بر پیغمبر(ص) تجلی می کرد در حقیقت باطن خود پیغمبر (ص) بود ، پیغمبر(ص) وقتی می خواست هدایت کند با بدن جبرئیلی هدایت می کرد ، یعنی همانطور که یک پدر با بچه صحبت می کند جبرئیل با پیغمبر (ص) صحبت می کرد و بعد پیغمبر (ص) که می خواست با مردم صحبت کند مانند پدر مردم بود ، یعنی ما پدر خودمان را در میان خودمان زندانی کرده ایم ، آنکسی که می خواهد در وجود ما رشد بدهد را نمی گذاریم رشدمان بدهد یعنی شما خودتان را در خودتان زندانی کرده اید ، دست و پایش را بسته ایم ، گفتیم یعنی مربی در وجود خودمان هست ؟ فرمودند: بله دارید اما به او فرصت نمی دهید ، سپس فرمودند : مثلا اینکه امامان ما را زندانی می کردند مثلا موسی بن جعفر (ع) زندانی می شد ، حرکت امامان ما حرکت توحیدی بود حرکت جسمانی که نبود آمدند قالب مثال برایش درست کردند یعنی اگر بخواهی با حق باشی باطل زندانیت می کند ، اگر بخواهی طرف حق بروی تمام عالم بر علیه تو حرکت می کنند .
506- در مورد اذکار : برای مثال نمونه اذکاری که به افراد می دادند که البته ایشان در طول یک روز فقط یکی از این اذکار را سفارش می کردند یعنی نه اینکه اینها در یک روز گفته شود ، یا علی مددی 1001 مرتبه ، یا فاطر بحق فاطمه 1001 مرتبه ، یابن الحسن 1001 مرتبه ، یا علی 1001 مرتبه ، دعای فرج " الهم کن لولیک .." 114 مرتبه (با بسم الله در اول) ، صلوات 1001 مرتبه ، 100 مرتبه " بسم الله الرحمن الرحیم " بعد از نماز صبح (می فرمودند کمبود ما همین بسم الله است) ، لااله الا الله 1001 به همراه 1100 الحمدلله رب العالمین ، و اذکار دیگر ... به افرادی که با ایشان سیر داشتند اربعین می دادند ، مثلا نماز جعفر طیار هر شب در یک ساعت مقرر و یا ذکر یونسیه ، نماز امام زمان (عج) ، نماز حضرت زهرا (س) یا گاهی می فرمودند بین دو رکعت نماز جعفر ، نماز امام زمان (عج) خوانده شود ، ایشان در قنوت همه نمازهایشان دعای فرج را می خواندند و تاکید داشتند بعد از نماز حتما سه صلوات و دعای فرج و این توسل : الهی به حق محمد الهی به حق علی ... تا حضرت بقیت الله (عج) گفته شود و در انتها صلوات فرستاده شود ، مثلا ده روز مانده به عید غدیر تا روز عید غدیر فرمودند: نادعلی مظهر العجائب ... را روزی 110 مرتبه داشته باشید ، یا در ایام دهه محرم ذکر " یا کاشف الکرب عن وجه الحسین اکشف کربی بحق اخیک الحسین " را 110 مرتبه فرمودند داشته باشید ، یکی از اذکاری که به فردی داده بودند این بود: برای هرکدام از حضرات حضرت زینب (س) ، حضرت عباس (ع) حضرت معصومه (س) و حضرت نجمه خانوم(س) 100 سوره توحید که مجموعا می شود 400 مرتبه ، سه صلوات بعد از نماز ، دعای فرج در قنوت و بعد از هر نماز ، هر شب غسل توبه و بر این غسل توبه تاکید عجیبی داشتند که از تمام خوبی ها و بدیهایتان توبه کنید تا شب روحتان پاک به ملکوت برود ، می فرمودند در حرمها نماز جعفر طیار بخوانید و به بعضی افراد اربعین می دادند البته فرمودند که اذکار خاص مثل اربعین داشتن ، ذکر یونسیه و امثالهم باید با اذن ولی باشد ، زیرا ولی باید اجازه ذکر را در ملکوت برایت باز کند والا اگر سر خود بخوانی ورد است نه ذکر ، مثلاینکه بروی از مغازه ای چیزی بدون اجازه برداری و لذا خاصیتی ندارد اما مثلا اذکار عام که در مفاتیح موجود است نیاز به اجازه ندارد ، از ایشان سوال کردیم کسانی که از طریق اینترنت مطالب را دنبال می کنند آیا اذکار را بگویند ؟ فرمودند : به ایشان بفرماید آنها فقط گناه نکنند ، گناه نکردن خودش ذکر است تا ان شا الله از شیطانیت و حیوانیت فارغ شوند . اما این ذکرها برای آنها مثل این می ماند که مثلا شما یک کاری را در محل کار خودت داری انجام می دهی یک نفر در خیابان می گوید من هم این کار را انجام بدهم ، خب این به درد او نمی خورد ، اما مثلا آن ذکر لعن بر شیطان که قبلا گفته بودیم آن را بگویند عیبی ندارد ، سپس فرمودند : از دام گناه که خلاص بشوند وجدانشان بیدار می شود ، وجدان که بیدار شود عقل بیدار می شود ، و عقل نور را بیدار می کند ، و نور وجود را بیدار می کند ، و وقتی وجود بیدار شد زنده می شوی ، سوال کردیم که بعضی اعمال مثل نماز جعفر طیار که شما خیلی بر آن تاکید می فرمایید در مفاتیح آمده آیا این عمومی نیست ؟ فرمودند :هر کسی بخواند عایدی دارد اما اگر کسی باشد که او بگوید بخوان اثرش چیز دیگری است مثل نمره یک با نمره صد ، یکی هست خودش به خودش نمره می دهد ، اما یکی دیگر برای او نود و نه تا می گذارد رویش آن را صد می کند ، گفتیم خب بلاخره افراد بخوانند یا نه ؟ فرمودند بله بگویید هر شب غسل توبه کنند و نماز جعفر را هر شب یا هر روزی که می توانند بخوانند ان شا الله عایدی خوبی نصیبشان می شود .
507- سوال کردیم آیا برای یک عارف بالله فرق می کند لب دریا نشسته باشد یا در کنج اتاقی در یک زندان ؟ فرمودند بله فرق می کند ، آنجا یک جور ساخته می شود و اینجا یک جور دیگر ، گفتیم شاید چون به درون خودش توجه دارد بیرون برایش فرقی نکند ، فرمودند : آن فرقی که شما فکر می کنید ندارد اما به هر حال مکان تاثیر گذار است ، خب مثلا کنار دریا یک بهجت دیگری دارد ، سوال کردیم مثلا امام کاظم(ع) که در زندان بودند چه حالی داشتند؟ فرمودند: خب امام کاظم(ع) امام هادی(ع) و امام حسن عسکری(ع) از طریق عبادت بالا آمدند ، ایشان برایشان فرقی نداشت در گوشه زندان باشند یا جای دیگر ، ایشان همیشه در حال عبادت بودند ، بطور کل انسانها از دو طریق به خدا می رسند یا از طریق عبادت و یا از طریق علم خدا به خدا می رسند ، مثل امام رضا (ع) و البته امام حسین (ع) از نور خدا به خدا رسید ، و امام علی(ع) از عقل خدا به خدا رسید ، حضرت زهرا(س) هم که همه این صفات را دارند و حضرت مهدی(عج) هم که به صفات حضرت زهرا(س) وصل هستند اینکه می فرمایند الگوی من مادرم هستند یعنی اینکه هرچه می گیرم از او می گیرم .
508 – هر چزی که در دنیا هست اگر تغییری در شما ایجاد کند یعنی درونت مشکل دارد نقص دارد ، تمام این حرکتهایی که دارید و نقص درون باعث شده در شما نقص ایجاد شود را باید از خدا بخواهید این نقص ها را از بین ببرد ، هر کاری که دیگران می کنند اگر به تو بر بخورد یعنی تو ایراد داری ، برطرف کردن نقص باطنی هم دست خود انسان نیست بلکه باید زانو بزنی بگویی مثلا خدایا این ترس را از من بگیر ، گفتیم با تفکر و سعی و تلاش نمی شود ؟ فرمودند می شود اما خداوند زودتر کمکت می کند ، مثلا الان اگر یک بمبی با صدای بلند در نزدیکی ما بخورد اگر شما تغییر کنی یعنی مشکل داری ، گفتیم حتی چنین چیزی ؟ فرمودند بله هرچیزی ، کلا کار غیر خدایی ترس در وجود انسان می اندازد حالا شاید پدر و مادرت کار غیر خدایی کرده اند یا تا هفت نسل قبل اثرش در تو آمده ، سپس فرمودند : مثلا تطهیر پیغمبر آخر الزمان (ع) از حضرت ابراهیم (ع) شروع شد .
509 - حضرت مهدی (عج) که تشریف بیاورند این بساط و قوانین باطل ما ها را کم کم عوض می کنند نه به یکباره ، مثلا یک آمپول را یکباره که فشار نمی دهند ، کم کم تزریق می کنند ، قبل از ظهور کم کم مردم عالم به این نتیجه می رسند که کسی نمی تواند غیر معصوم جامعه را اصلاح کند کسی نمی توتند جامعه را بچرخاند ، آنچنان هرج و مرج بوجود می آید که کسی قادر بر جمع کردنش نیست و مردم بر می گردند به حکومت عدل اسلامی .
510- انسان حق مالکیت هیچ چزی را ندارد ، حق ریز کردن دارد مثلا یک کله قندی به او بدهی و او ریزش کند و حق زحمه به او تعلق می گیرد حق زحمت کشی . حق ریز ریز کردن دارد ، هیچ مالکی غیر از خدا در عالم نیست ، انسان فقط باید پول زحمت ریز ریز کردنش را برای شکمش بگیرد و این را هم نباید بگیرد اگر دادند بگیرد ، اگر جنسی داشتی که ده هزار تومن پولش را داده ای حالا اگر ده هزار و صد تومن برای آن تعیین کنی این صد تومن برای تو حرام است ، گفتیم اما باید آن ده هزار تومان را که خودمان هزینه کرده ایم را بگیریم ، فرمودند : شما هزینه نکرده اید بلکه او این جنس را در اختیار شما می گذارد شما هم خرجی او را به او می دهید ، حتی کاری نداری چه داده موبایل داده یا کامپیوتر داده ، گفتیم خب باید کارخانه دار پول هزینه کارگر و مواد اولیه اش را بگیرد دیگر ، فرمودند : ما چیز پولی نداریم خب آن کارگر وقتی خیار و گوجه اش مجانی است پول چی بگیرد ، گفتیم مثلا این میوه را خدا ساخته ، اما مثلا این موبایل که صنع بشر است چطور ؟ فرمودند : باید حق زحمت کشی بگیرد ، مالکیتی بر اینها ندارد ، فقط حق داری به اندازه تامین نیازت حق الزحمه بگیری ، لذا اینها در زمان حضرت که ظهور کنند اینطوری می شود ، ما الان همه اختلافاتمان بر سر همین پول گرفتن ها است ، دعواها بر سر همین است ، اگر کسی از کسی پول نگیرد دیگر جنگی نیست . سپس فرمودند : مشکل ما این است که اولا می خواهیم خودمان را نشان بدهیم ، شیطان ترغیب می کند که فلان کار ، کار خوبی است بعد می خواهیم که دیگران را راضی کنیم ، مشکل جامعه همین است ، مثلا شما در خانه می خواهی خانمت را راضی کنی که آرام باشی و از این غافلی که خدا باید از شما راضی باشد ، سپس فرمودند : گیر ما اینجا است که آنطرف را نمی بینیم انسان باید آنطرف را ببیند نه اینطرف.
511 -ارزش هر انسانی به فهم انسانی او است آن فهمی که در وجود او است ، ارزش هر انسانی در خودش است نه در بیرون از خودش نه در کار و مقام و جایگاه اجتماعی اش ، اگر دیدید کسی را به بیرون از خودش شناختند بدانید او آدم احمقی است ، بی عقل است ، از عقل خارج شده ، همین که بیرون از خودت را دوست داری ناقص العقلی ، کدام عاقل می آید خاک را دوست داشته باشد تا جایی که چه بسا خونت هم برای این خاک ریخته بشود ، سپس فرمودند : مثلا دریا را ببینید ، موج دریا در میان انسان هم هست ، این موج شیطان است ، موج نیت حرکت انسان است و چون نا خالص است کف می گیرد و این کف موجب قبض انسان می شود تا وقتی که دریا این کف را ببلعد ، این کف ها می شود محبت زن و بچه و دنیا ، ناخالصی هست که نسبت به بیرون از خود مالکیت پیدا می کند ، گفتیم اینها به حرف آسان است باید به عمل در بیاید ، فرمودند : با عمل هم نمی شود ، باید وجودت تصفیه بشود ، خدا باید تصفیه ات کند ، انسان فقط در حد آگاهی از این کلمات می تواند استفاده کند ، انسان باید تطهیر بشود ، گفتیم در چه شرایطی خدا قبول می کند انسان را تصفیه کند ؟ فرمودند : باید غیر از او را دوست نداشته باشی ، بعد خودش همه کار ها را درست می کند ، باید از آن چیزی که دوست داری ببخشی ، گفتیم دوست داشتن خدا به چه معنی است ، فرمودند : ببینید غیر از خدا ماده است ، و هر چه ماده است غیر خدا است ، و شیطان دخالت در ماده دارد ، در هر چیزی که فکر می کنی ، شیطان دخالت در فکر دارد ، اینکه انسان در بیرون از خودش ظرفیت پیدا می کند اثر کم اخلاقی او است ، همین که از انسانیت خارج می شود به بیرون از خودش او را می شناسند ، شما یک درختی را ببین دورش علف هرز سبز می شود ، ما هم اگر غیر از خودمان چیزی را دوست داشته باشیم بخاطر این است که از بسکه هرزه هستیم ، و کم کم چنان می شود که اینها ریشه ما را ، آب ما را ، حیات ما را اینها می گیرند ، و ما تو خالی می شویم ، گفتیم آیا این مراقبه می خواهد ؟ فرمودند : خیر باید به الهامات برسید ، وقتی که الهامات نداری اول شیطان در تو ولع می کند و بعد وسوسه ات می کند و بعد در بیرون از تو برایت ایجاد مالکیت می کند ، احساس شخصیت از بیرون می کنی مثلا شما را با القاب می شناسند با مظاهر دنیا ، شما را به تنهایی نمی شناسند یعنی در قلب آدمها جا نکردی ، اینکه الان بین مسلمانها اختلاف است چون ایمانها باطنی نیست ، اگر ایمان انسان باطنی شود دیگر همه چیز را با باطن شهود می کند و لذا دیگر هیچ اختلافی دیگر نیست ، الان ایمانها ظاهری است ، مثلا الان این سنگ را ببینی انگار این لعاب سنگ را دارد اما میانش کثافت است ، می نماید که سنگ است ، لذا ایمانی در کار نیست ، یعنی این وسوسه شیطانی است که نگاهش داشته است که نمایش دارد بصورت سنگ رنگش کرده است ، ما را هم رنگ کرده به صورت آدم قلابی نشان می دهد ، در داخل انسان چهار مرحله شیطان و حیوان و علف و خاک هست ، انسان این چهار تا را دوست دارد، در شیطانیت که هر کار که دلش بخواهد می کند ، خوردن هم که هر جور بخورد ، مالکیت زمین را هم که می خواهد ، و کشت و کار هم که دوست دارد ، کشت و کار هم مثلا شب بچه می کارد مثلا ازدواج و تولید مثل را دوست دارد ، برای رضای خدا که نیست دیگر ، حرکاتش همه اش شهوت آمیز است ، سپس فرمودند : شما الان موج دریا را ببین اگر در خودت این موج نباشد ملتفت این موج دریا نمی شوی ، اگر این صدا ها در وجود خودت نباشد صدای بیرون را ملتفت نمی شوی ، وقتی داری می بینی او دارد می بیند که تو می بینی یعنی اول دریافت بیرون در تو سرایت می کند بعد ذهن آن را می سازد بعد تبدیل به صدا و تصویر می شود هم دریا را می بینی و هم صدایش را می شنوی ، لذا ما هر چه را می بینیم باید عبرت بگیریم ، هرچه را که می بینیم شکل آن هستیم ما لذا شکل آن ما را گول نزند یعنی ما آن چیز نیستیم ، یعنی شما شکل را که در بیرون می بینی مثل آن را درونت داری لذا با بیرون رابطه ات را قطع کن ، چون دیدی دیگر ، تو آن را داری ، تو این ثروت را داری ، تو که الان این دریا را دیدی و این دریا در وجودت هست ، این دریایی بیرون مال همه هست اما دردرون خودت یک دریای اختصاصی برای خودت داری ، دفعه دیگر که خواستی به لب دریا بیایی ، در خانه خودت بنشین چشمانت را روی هم بگذار و استفاده کن ، مثلا الان که لب دریا نشسته ای از چه چیز آن استفاده می کنی ، گفتیم از تصویر آن ، فرمودند خب اگر این دریا در وجودت نباشد الان از این دریا هم هیچ بهره ای نمی توانی ببری ، لذا هر چه در بیرون می بینید با آدم شناخته می شود ، آدم می تواند آن را بشناسد کسی دیگر نمی تواند ، حیوان بهره خورد و خورا ک و بهره شیطانی از عالم دارد و بهره عقلی ندارد .
512- سوال کردیم معرفت نفس یعنی چه ؟ فرمودند : معرفت به معنای این است که شخص می بیند که غیر از او جا ندارد در وجودش ، غیراز خدا در وجودش جا ندارد ، ما هم غیر از خدا چیزی در وجودمان جا ندارد ، منتهای مراتب شناخت ما نسبت به خودمان هوا دارد .
513- ایشان خانمی را موعظه می کردند و می فرمودند : انسان وقتی حالات خوب پیدا می کند باید مراقب باشد ، سوال شد یعنی باید مراقب عجب و غرور بود ؟ فرمودند : خیر اینها که هیچ ، نباید مبتلا بشوید ، بلکه یعنی اگر خوب شدی به خوب شدنت اطمینان نکنی ، خوب بودنت را به دیگران نشان ندهی ، یعنی خودت را در یک ترازی بگذاری که همیشه بتوانی هم حال خوبت را کنترل کنی و هم حال بدت را ، یعنی حال خوب و بد برایت یکی بشود ، ما باید خودشناسی کنیم ، ما یک سری از اول عمرمان دینی پیدا کرده ایم که بدون تحقیق از پدر و مادر و جامعه گرفته ایم ، لذا این دین نیست بلکه تجربه دین است ، اما یک دینی هست که رویش حساب باز می کنی می خواهی آن را بفهمی که اصلا دین چی هست ، دین می خواهد برای ما چکار کند و ما باید برای دین چکار کنیم ، انسان باید خودش دینش را با تحقیق انتخاب کند ، سوال شد آیا دین ما الان تبدیل به دین تحقیقی شده ؟ فرمودند نه دینتان خیالی است با آن آشنایی ندارید ، مثلا الان که شیطان در وجود شجا ولع می کند آیا شما متوجه ولع او می شوید ؟ گفته شد ، خیر ، فرمودند : او وقتی ولع می کند حال شما بهم می خورد و شما تنها بدی حالت را می فهمی ، یعنی بعد از اینکه این ولع از سه مرحله گذشت آنجا می فهمی ، یعنی وقتی گناه از ما به بیرون صادر می شود تازه می فهمیم ، ما باید با خود شناسی گناه را در میان و در نطفه خفه کنیم ، اهل بیت(ع) و اولیاء آمده اند تا نگذارند گناه درمیان ما بروز کند ، چون این گناه قبل از اینکه از ما سر بزند در میان ما هست و آماده است ، تبدیل به شیطان شده و فقط معطل یک فرصت است در یک جایی بستر گناه فراهم شود ، دهانمان را برای غیبت باز کند ، چشممان را برای بد چشمی باز کند و... وقتی ما یک گناهی می کنیم باید بترسیم مثلا کارتی که در عابربانک می گذاری سه مرتبه که رمز را اشتباه بزنی کارتت را می خورد ، ماهم چنین نباشد که اینقدر اشتباه کنیم که شیطان دینمان را ببلعد ، وقتی هم که دینمان را بلعید خودمان هم می شویم شیطان ، الان اکثر آدمها ، چشم و گوش و حواسشان را دنیا دزدیده ، خوشحالیشان با دنیا است و ناراحتیشان هم با دنیا است ، یعنی به خودشان هیچ توجهی ندارند ، و لذا ما در این راه باید برگردیم به خودمان و خود را اصلاح کنیم ، کار نداشته باشیم همسر چه کار می کند پدر چکار می کند ، مادر چه می کند ، اگر همه افراد خودشان را اصلاح کنند جامعه اصلاح می شود ، اما الان جامعه در پی این هستند که یکدیگر را اصلاح کنند ، خب تو می آیی خیال را اصلاح می کنی فردا دوباره خیال بر می گردد ، تو باید ریشه را پیدا کنی که برای چه نقص ما در ما ایجاد فساد می کند ، چرا ما مثل باغ وحش شده ایم چرا مثل علف و بُته وحشی شده ایم که چشممان در اختیارمان نیست و ما در اختیار چشممان هستیم ، زبانمان در اختیارمان نیست و ما در اختیار زبانمان هستیم ، گوشمان در اختیارمان نیست ، گوشمان می خواهد لذت ببرد ، ما را مسخره کرده است ، چرا گوشمان در اختیارمان نیست که وقتی نخواهیم چیزی را گوش نکنیم اراده کنیم که گوشمان اصلا نشنود ، یا اراده کنیم که چشمانمان نبیند گناه را یا دهانمان به حرف لغو باز نشود ، یا فکر ما فکر بد نکند ، فکر بد از چیست از این است که شیطان می آید ولع می کند و ما از ولع او بی خبریم ، چه در کار های خوب و چه در کار های بد ، شیطان که نمی آید اول کار بدت را ولع بدهد بلکه تو اول کار های خوبت را مرور می کنی بعد می بردت سراغ کارهای بد ، تو را حسابرسی می کند ، می خواهد یک کاری کند که تو را تسلیم خودت کند ، بگوید تو دیگر نمی توانی تو بی فایده شدی و چنین و چنان ، گفتند خب مسیر سخت است چه کنیم ؟ فرمودند نه سخت نیست همین که در مسیر باشی خودش عالی است ، گفتند خب زمان می برد ، فرمودند : خیر ، مثلا شما همینطور که مراقب بچه و کودکت هستی در منزل در همان حال مراقب اخلاقت هم باش ، مراقب برخودت باش با بچه ات با شوهرت با پدر و مادرت ، با خواهر و برادرت ، یعنی ببین وقتی آنها را می بینی چه حالی به تو دست می دهد ، تو با چه چیز خوشحالی و با چه چیز ناراحتی ، خصوصیاتت چیست ، ما باید خیشیت خودمان را پیدا کنیم که شیطان در کجا ها ما را گول می زند باید آشنایی داشته باشیم که همین که بخواهد مارا گول بزند از آن جلو گیری کنیم ، گفتند همیشه خواب می بینیم که به دیگران محتاجم یا فقر دارم ، فرمودند : چون شما احساس کم بینی داری نسبت به خودت ، ما یا خودمان را بزرگ می بینیم و یا کوچک ، وقتی اینطوری است خود حقیقی ات را نمی بینی ، و وقتی خودت را نبینی خودت را نمی توانی خودت را بشناسی ، شما نه از کسی بهتری و نه از کسی بدتری ، ما همه مان یکی هستیم ، اما در باطن هرکه خداوند به او توفیق بدهد برتری دارد ، هر که به خدا با قلبش نزدیکتر بشود برتری دارد به ظاهر افراد که نیست شغل ظاهری وزیر باشد یا گدا باشد هیچ فرقی ندارد ، یعنی اینها برای خدا ارزشی ندارد ، خواب شما هم برای این است که ضعف های خودت را می بینی و خوبی های دیگران را می بینی ، در حال قضاوت هستی ، نباید قضاوت و مقایسه کنی ، همه مقامات دنیا لعاب شیطان است ، لهو و لعب است ، شما هر چه در بیرون از خودت داشته باشی لهو و لعب است ، اگر در داخلت توحید داشته باشی ارزش دارد ، همه اینهایی که در خیابانها ول هستند همه تحت عنایت شیطان هستند ، مگر اینکه کارشان برای رضای خدا باشد که تبدیل به توحید بشود یعنی خلاشان پر بشود ، اگر با توحید خلاشان پر نشود شیطان این خلاء را پر می کند ، یعنی همه اینها آدمها خوبی هستند اما باطن بی حیایی دارند ، حسودند ، ظاهرا خوب هستند اما در باطن بی حیا هستند ، یعنی از خدا شرم نمی کنند قضاوت نابجا می کنند ، و سپس فرمودند : توحید چیزی نیست که با نماز و طاعت بدهند ، توحید را اهل دل که توحید دارند باید به ما بدهند ، مثلا باید به امامزاده ها بروید آنجا نماز جعفر طیار بخوانید ، مثلا شما که در نزدیکی شاه عبد العظیم هستید ، شاه عبد العظیم باید به شما توحید بدهد ، توحید که دست مادر پدرو شوهر که نیست ، برو به همان شاه عبد العظیم که به شما نزدیک است نماز رابخوان بگو ما را از این افکار سمی رها کنید و یک ایمانی به ما بدهید نور بدهید ، و لذا همان نور ، توحید است .
514 – از ایشان سوال کردیم که قبض و گرفتگی بر انبساط ما غلبه دارد البته این قبظ شیرین است اما دلیلش چیست ؟ فرمودند : ببینید مردم عادی سرازیری می روند راه سر پایینی می روند اما شما برگشته اید و راه را سر بالایی می روید و در این سر بالایی قبض ها حالت خستگی دارد اما خستگیش امیدوار کننده است ، اینکه خداوند می فرماید این دنیا رنگ غم دارد برای مردان خدا برای همین است ، چونکه گناه کردن راحت است ، اما انسان در ثوابهایش گیر است ، در کار های خیرش گیر است ، در نماز هایش گیر است ، در انفاقهایی که می کند گیر است ، باید از هر کاری که می کنی توبه کنی ، اگر توبه کنی قبض را راحت تر می گذرانی ، لذا هم از خوبی ها و هم از بدیها توبه کنی از نمازت توبه کنی از برخوردت از نگاههایت و از همه افعالت توبه کنی ، این غسل توبه برای همین است که سبک بشویم ، اینهایی که گمراه شده اند دلیلش این است که توبه نکرده اند ، همه اش دراین بوده اند که کار ما خوب است لذا این عمل تبدیل یا به حیوان و یا به شیطان می شود ، حالا تبدیل به حیوان و شیطان نشدن یک مقدار سخت است دیگر ، مثل این است که این دو نفر دارند تو را فشار می دهند حیوانیت و شیطانیت در حال فشار دادن تو هستند و تو می گویی هر چه فشارم بدهید من اقرار نمی کنم ، من نه شیطان می خواهم و نه حیوان ، نه شرقی و نه غربی جمهوری اسلامی یعنی همین ، شیرینی این راه در سختی این راه است ، قلبها هم در این راه مختلفند ، یکی قلبش مثل یخ است سفت است و یکی گرمتر است ، خیلی چیزها موئثر است ، پدر ، مادر ، محیطی که زندگی می کنیم ، برخوردمان ، نگاهمان اینها همه تاثیر دارد.
515 – سوال کردیم حوض کوثر به چه معنی است ؟ فرمودند : حوض کوثر به معنای آن است که وقتی شما محبت امیر الموئمنین (ع) را دارید ، با حضرت سنخیت پیدا می کنی ، یعنی جنست می شود جنس امیر الموئمنین (ع) ، هر کسی در این دنیا صدایت کند می گویند کیست ، می گویند امیر الموئمنین ، همانطور که شهدای کربلا را بنام سالار شهیدان امام حسین (ع) می شناسند ، لذا شهدای کربلا هم جدای از حضرت نیستند ، یعنی مقام سالاریت را هم به آنها می دند ، حالا هر که محبت امیر الموئمنین(ع) را بگیرد ، امیر الموئمنین(ع) اور امثل خودش می کند ، مانعی بینشان نیست و دیگر با حضرت همنشین است.
516- کاروان عاشوراء سال به سال در ملکوت در حرکت است حالا هر کسی که ایمانش باطنی بشود امام حسین (ع) او را می گیرد هر کسی در این حوزه درآید و هرکه به این درجه و معرفت برسد حضرت او را مثل حُر می گیرد ، آنها معطل هستند و انتظار ما را می کشند که ما قابلیت پیدا کنیم که دستمان را بگیرند اما ما حالیمان نیست ، نمی فهمیم ، آنها در وجود ما کار می کنند که ایمان ما را باطنی کنند ، لذا غیبت امام زمان (ع) این است که ما از ایمان باطنی در غیبت هستیم ، از ایمانمان غایبیم ، ایمان وهمی و خیالی داریم ، یعنی به جای عقل ما ، وهم ما در کار است ، پیغمبران و چهارده معصوم (ع) آمدند که این وهم را بشکنند ، مثلا آقای خمینی آمد که ظاهر و باطن انسانها را اصلاح کند ، می خواست یک کاری کند که راه را برای حضرت مهدی (عج) باز کند ، اما ملت کشش نداشتند که ایمانشان باطنی شود تا امام ظهور کند ، تمام امامان ما می خواستند کار حضرت مهدی(عج) را بکنند اما چون مردم حاظر نبودند برگشت می خوردند ، گفتیم پس دوباره که راه بسته شد ، فرمودند نه بسته نیست ، مثل موج دارد تکثیر می شود ، الان جلوه ای که در خانم ها هست آمده به خیابانها کشیده شده ، خودشان را نشان می دهند ، افتخار هم می کنند ، یعنی لشکر شیطان بی حیایی می کند ، حرف زشت می زند ، نگاه باطل هم می کنند و افتخار هم می کنند که ما اینطوری هستیم ، مثل اینکه مثلا یک نفر در این دنیا می آید پول جمع می کند ، همه کار می کند ریاستش را هم می کند بعد افتخار هم می کند که خودش را بدبخت کرده ، یعنی به شیطنتشان افتخار می کنند ، اما قبلا شیطنتشان را پنهان می کردند ، الان هر که شیطنت دارد می گویند او آدم خوبی است ، یا هر که خوب عبادت می کند می گویند آدم خوبی است ، یعنی بصیرت ندارند که ببینند که ایمانها باطنی است یا خیر ، آیا این نماز انسان را به باطن می رساند یا از باطن بر می گرداند ، ببینید در صحرای کربلا اینطرف هفتاد هشتاد نفر نماز خواندند و به ایمان باطنی رسیدند ، و آنطرف هفتاد هزار جمعیت نماز خواندند و از دین برگشتند ، سوال کردیم که شما فرمودید امام خمینی می خواستند راه را برای ظهور باز کنند و مردم کشش نداشتند ، آیا دوباره ظهور به تاخیر افتاد ؟ فرمودند : خیر راه بسته نشده ان شا الله دوباره خدا ولی می فرستد ، هر ولی خدا یک وظیفه ای دارد ، یکی باید شور به پا کند ، یکی باید صلح کند ، یکی باید مردم را هدایت کند ، یکی باید شیطان را بکوبد ، یکی شیطان را معرفی کند ، یکی اولیاء را معرفی کند ، هرکدام وظیفه ای دارند ، گفتیم پس با این حال ظهور عقب افتاده ؟ فرمودند : خیر عقب نیافتاده بلکه کار آقای خمینی نشانه ای از ظهور است ، مثلا این جنگ عربستان با یمن نشانی از ظهور است ، اینها قبلا گفته شده ، مردم باید خسته بشوند و بفهمند که دست به هر چه بزنند خرابترش می کنند ، و بفهمند سعادت بشر دست کسی است که خدا برای ما پنهان نگاه داشته است ، و لذا اگر انسانها بطور تک تک هم این را بفهمند این ظهور برایشان اتفاق خواهد افتاد ، یعنی بفهمند در این عالم کسی نمی تواند ایمان ما را باطنی کند بغیر از آقا امام زمان(عج) هر که به این باور برسد امام زمان(عج) ایمانش را باطنی می کند ، السابقون السابقون اولئک المقربون ، از یکدیگر سبقت می گیرند و آقایشان را می بینند ، سوال کردیم که اینطور آمده که ظهور حضرت چهل سال بعد از انقلاب ایران اتفاق می افتد و در این رابطه محاسبات ابجدی هم هست که موید این مطلب است ، فرمودند : دعا کنید ، ان شا الله که نزدیک است ، گفتیم آیا شما این تاریخ را برای ظهور تایید می کنید ؟ فرمودند : خیر ما تایید نمی کنیم ، اما این را می گوییم که ظهور نزدیک است ، ان شا الله ظهور کند و ما مایه افتخار او باشیم ، هدف این است افکار ما با افکار حضرت یکی باشد ، انسانها باید خودشان مثل او بشوند اگر مثل او نشوند ضرر کرده اند ، سوال کردیم یعنی ظهور عام حضرت ملاک نیست ؟ فرمودند : چرا ملاک است ، با ظهور حضرت همه راحت می شوند ، باید بفهمند که زمینی ها نمی توانند برای سعادت بشر کاری کنند ، یک انسان کاملی باید بیاید که تصرف کند و انسانها را راحت کند .
517- همانطور که از انسان کامل 1001 صفات بروز کرده ، شیطان هم هزار و یک چهره دارد ، بیشتر چهره های شیطان در خانمها ظهور می کند ، و در آدمهایی که ایمانشان باطنی نیست ظهور می کند ، فرمول شیطان این است که فرد هر چه لطیف تر باشد فرمول شیطان را بهتر بلد است پیاده کند ، یک سری از مردها الان این لطافت را دارند ، کار های شیطانی را خوب بلدند ، در کار های دنیایی خوب موفق هستند ، هر چه انسان لطیف تر باشد کارهای شیطان را بهتر بلد است ، انسان در همه مراحل حرکت کرده مقام ها را گرفته آمده بالا یعنی از خاک به نبات و علف و سپس به مقام حیوان می آید که شیطان در حیوان شریک است حالا از این مرحله اگر طبعش خوب باشد و طبع امام را پیدا کند ، امام دستش را می گیرد والا یا طبعش حیوانی می شود ویا شیطانی می شود مثلا همین آدمهای خیلی خوب که می گویند و ایمانشان هم باطنی نیست یا حیوانند و یا شیطانند ، اما اولیاء خدا را کسی نمی تواند بگوید خوب است یا بد چون کسی آنها را نمی شناسد ، اگر افراد اولیاء را بشناسند می میرند ، گفتیم پس ما که شما را شناختیم چطور ؟ فرمودند شما ما را ظاهری و زبانی شناخته اید ، اگر در قلبتان اثر کنیم قلب شما کنده می شود ، شما همام را نگاه کن که امیر الموئمنین(ع) یکصدوده کلمه به او گفت و جانش کنده شد ، الان ما کلمات را تا یک درجه ای که کشش داری به شما القاء می کنیم و الا قالب تهی می کنید ، چون تحملش را ندارید ، ولذا قلب باید کامل زنده شود ، زنده شدن قلب هم هزار ویک درجه دارد ، مثلا بسم الله الرحمن الرحیم را که می گویی باید هزار و یک فهم داشته باشی تا آن را کامل بفهمی ، باطن بسم الله الرحمن الرحیم را غیر از خدا کسی نمی تواند بفهمد ، ما همینطور زبانی یک چیزی می گوییم خیالمان آرام شود ، انسان باید اینگونه شود که رشدش را خودش متوجه شود ، وقتی ذکر می گوییم باید وجودمان مثل گل باز بشود ، اگر باز نشود خب مرده است ، شما پای یک گل خشک آب بریز ، خب اثر ندارد ، به ایشان عرض شد که ما الان در قبض کامل هستیم و سوز و گدازی نداریم ، فرمودند : نه اصلا حال و بسط و قبظ را نگاه نکنید بلکه ببیند چقدر از کلمات را می فهمید این مهم است ، ملاک این است ، ببینید فهمتان چقدر فهم بهشتی است ، آیا فهمتان تصفیه شده یا در کلمات شک می کنی که آیا اینها معنی می دهد یا نمی دهد ، در انسانها این فهمشان است که ارزش دارد ، خودشان که ارزش ندارند ، باید از کلمات درک باطنی داشته باشید ، درک انسان لعاب دارد ، شیطان دائما قید می سازد ، حالا شما باید الهامات داشته باشید تا بفهمی که مثلا این لعابی که در قلبت افتاده قرار است به کی گیر بدهد ، مثلا می خواهد تبدیل به فلان گناه بشود یا می خواهد تبدیل به قبض بشود ، مثلا یکی را می بینی رنگ و رویش زرد است از او می پرسی چرا اینگونه ای ، می گوید من سرحالم ، خودش از حال خودش خبر ندارد ، اما تو با خبری که این الان خطرناک شده ، حیوان شده و شیطان آمده به کله اش ، لذا برخوردش سمی است ، وقتی الهامات داشته باشی این نقص و این لعاب شیطان را قبل از اینکه در ظاهر بروز کند را می کوبی ، یعنی نقص را در باطن اصلاح می کنی ، اما الان شما بعد از بروز آن در بیرون خودت را تخطئه می کنی که چرا من به نامحرم نگاه می کنم چرا من چنین و چنان می کنم .
518- در موعظه به خانمی فرمودند : خانمها به شیطان نزدیکترند یعنی زودتر تحت نیروی شیطان در می آیند لذا باید مراقب باشید ، البته هم در خانم ها و هم در آقایان شیطان که ولع می کند باید الهامات داشته باشی تا زود این ولع را بگیری ، خیلی باید مراقب دلت باشی ببینی در دلت چه اتفاقاتی می افتد ، ببینی این دل در بیرون می خواهد با تو چکار کند ، خیلی باید مراقب حالاتتان باشید یعنی هر وقت می بینی که فکرت بطرف بیرون می رود بدانید که یک قبض سنگینی می خواهد برایتان درست کند ، باید مواظب خوت باشی یعنی فکرت را به خودت بر گردانی ، ببینی این فکر که حرکت کرده می خواهد چه آشوبی در دل به پا کند ، بعد این آشوب به پا شد بروزش می شود بهانه های مختلف در بیرون از تو ،بعد به هر چه نگاه می کند کمبود می بیند نداری و نقص می بیند ، اما اگر این را قبل از بروز به بیرون در وجود خودت بگیری و حبسش کنی ، چشم شما بر هیرچیز نگاه کند آن را کمال آنر ا می بیند نه نقص آن را ، سالم نگاه می کند دیگر بد بین نیست ، این جهاد اکبر است یعنی شیطان در سرچشمه قلب نشسته است تا می تواند طبعت را نسبت به چیزها خوب و بد می کند ، شیطان اسم اعظم را دارد دیگر ، در خون انسان هست در وجود انسان هست ، در احساس انسان هست ، فقط تنها در ایمان انسان جایی ندارد ، کسی که ایمانش باطنی است دیگر محفوظ است ، شیطان در سرچشمه قلب او جایی ندارد ، اما ما چون در سرچشمه قلبمان نیستیم آنجا را وهم و شیطان پر کرده ، اگر ایمان ما باطنی شود با مسایل بیرون خوشحال و ناراحت نمی شویم ، وقتی که بیرون ما ار ناراحت و خوشحال می کند نشانه این است که ایمان ما خیالی است مثلا امام حسین(ع) که می خواستند سر مبارکشان را جدا کنند تغییری نکردند و ناراحت نشدند چونکه خدا را شهود می کرد ، اما ما وقتی در برون شهود می کنیم که چیزی می خواهد از دستمان برود ناراحت می شویم ، لذا مشهودات ما از بین رفتنی هستند ، بچه ما ، زن ما ، شوهر ما ، زندگی ما ، چون اینها از دست رفتنی هستند لذا ما اینها را از ترس دوست می داریم ، ما هرچه خدا می خواهد همان را باید قبول کنیم ، هیچ چیزی بدون اراده خدا تکان نمی خورد ، ما بخواهیم یا نخواهیم آن اتفاق خواهد افتاد ، سوال شد که ما از ترسمان اینها را دوست داریم ؟ فرمودند : بله ترس داریم ، اینها را خداوند نشان می دهد که ما خودمان را بشناسیم ، در قضیه کربلا امام حسین (ع) که همراهانش را امتحان کرد گفت باید جانتان را بدهید ، خیلی ها جانشان را دوست داشتند و به بهانه زن و بچه شان رفتند ، لذا انسان درپای دین باید جانش را بدهد یعنی مالش را خرج ایمانش کند و ایمانش را خرج خودش کند و خودش را هم خرج دین خدا کند مثل حر ، گفتیم راه رسیدن به اینها چیست ؟ فرمودند با تفکر می شود اینها را به دست آورد ، تفکر کنی که مثلا انسان از سوی خدا آمده اینجا کامل شود و دوباره برگردد به سوی خدا ، یعنی شما همیشه در حال ساخته شدن هستید ، این که می گویند گناه نکنید برای این است که چون در حال ساخته شدن هستی چیز اضافه بغلت اضافه نشود ، مثلا شما قند را در پلاستیک می گذاری در قوطی می گذاری که کثیف نشود سیاه نشود ، منتهای امر این بدن یک قالب است حلال هرچیزی که از طریق چشم و گوش بدون اسلام و خدا وارد بشود درون را سیاه می کند یعنی این چیزی که ساخته ای بدرد نمی خورد ، ما اگر گناه نکنیم و واجبات را انجام بدهیم خودش ما را می سازد ، ما باید هر کاری که می کنیم اول آن را تحویل عقلمان بدهیم و ببینیم آیا این کار را خدا می پسندد یا نمی پسندد ، لذا ما یک پیغمبر به نام عقل داریم ، مثلا می خواهی با بچه ات یا با شوهرت یا با زنت برخورد کنی ، اول فکر کن ببین که این برخورد را خدا می پسندد یا نمی پسندد اگر این فکر را بکنی فورا عقلت می آید جلو راهنماییت می کند که اگر اینطور عمل کنی بهتر است ، پیغمبر مرجع ما همان وجدان ما است پیغمبر باطن ما است ، این پیغمبر ظاهر را که خدا فرستاده برای این است که می خواهد ما را وصل کند به پیغمبر باطن آمدند بگویند که تو در وجودت یک وجدان داری لذا آمدند که ما را برگردانند به خودمان .
سوالات 466 الی 493
466 - انسانها در تذکر مستقیم از هم می برند یعنی دیگر فایده ای ندارد ، مثلا اگر کسی به گوشی شما دست می زند شما در یک فرصتی به او بگو من اخلاقم اینطوری است که بدون اجازه دست به گوشی کسی نمی زنم یا مثلا از او سوال کن اگر ادم به گوشی کسی بدون اجازه دست بزند بنظرت چگونه است ، باید غیر مستقیم گفت ، غیر مستقیم انسانها مطلب را می گیرند .
467 - چند مورد سخنرانی بعضی از اساتید را در گوشی به ایشان نشان دادیم ، ایشان یک مطلب کلی فرمودند : وقتی کسی اولین کلمه را بگوید درونش در چهره اش می افتد که این آقا انسان را تا چه مرحله ای می تواند برساند ، منظور از چهره هم صورت نیست بلکه باطن سخنش چهره دارد ، مثلا شما از شهرستان با ما تماس می گیرید همان اول می فهمیم که می خواهید مکالمه ما را ظبت کنید ، وقتی کسی لب باز می کند می فهمیم که صحبتهایش جان دارد یا ندارد ، ایشان می فرمودند به جلسه همه اساتیدتان بروید و از آنها استفاده کنید چون الان دیگر فهمتان و برداشتتان از صحبت های آنها چیز دیگری است .
468- انسان باید به خودش فرصت بدهد تا بتواند به دیگران فرصت بدهد ، نباید توقعت از خودن بیش از حد باشد که نا امیدی به سراغت بیاید ، باید به خودت عشق بدهی ، گفتیم ما هنوز خودمان را از حیوانیت نکندیم ، فرمودند خب نمی شود انسان خودش را از حیوانیت بکند ، گفتیم هنوز از تنبلی و بی حوصلگی آثاری در ما هست ، فرمودند خب دست شما نیست نفس قوی است نمی گذارد ، سوال شد مثلا همین غسل توبه که شما فرمودید از هفت روز دو سه روزش از دستمان در می رود : فرمودند : همین که از دستتان در می رود خوب است ، گفتیم ما صبرمان کم است ؟ فرمودند شما دیگران را ببین به حالاتشان نگاه کن که اصلا پی این حرفها نیستند شما چیزی دارید که دیگران ندارند ، همین که یا این حرفها آشنا شده اید و لذت می برید و این حرفها برایتان معنی دارد ، ما چیزهایی را که داریم را نمی بینیم همه اش دنبال حال می گردیم ، سوال شد گاهی شیطان وسوسه می کند که چرا از غیب چیزی برایمان باز نمی شود ، فرمودند : نه بابا اینها که اصلا بدرد نمی خورد که چیزی ببینی ، اینها ملاک نیست .
469- حدیثی برای ایشان خواندیم که جبرائیل در محضر پیامبر(ص) و علی(ع) نازل شد و تمام مصیبتهای حضرت علی(ع) را یکی یکی گفت و از حضرت علی (ع) خواست که آنها را بپذیرد ، ایشان فرمودند : اینکه جبرئیل آمد و به علی(ع) گفت اینها یک مثالهای خارجی است ، بلکه حضرت علی(ع) به مقام جبرئیل که رسید در این مقام این ها را باید قبول کند ، جبرئیل کجا بود که نازل بشود ، در این مقامات مثلا می بینی هر چه فحشت می دهند یا لعن می کنند نگاه که می کنی می بینی اینها همه یک مشت دیوانه هستند ، لذا جهل و فهم انسان باید نشان داده شود ، انسان وقتی می جنگد حیوان و شیطان است ، اما وقتی صبر می کند یعنی عاقل است ، وقتی متحیر می شود یعنی حالش جبرئیلی است لذا انفاق می کند و هر چه دارد می دهد اصلا برایش مطرح نیست ملاک نیست ، حضرات هر کاری می کردند در آن کار سیر می کردند ، ما در کار ها فکر می کنیم آنها سیر می کردند ، فکر مال شیطان است و تفکر مال عقل است ، فکر از وهم و خیال خارج می شود ، اما تفکر از عقل خارج می شود ، گفتیم ما گمان می کردیم این دو یکی است ، فرمودند : خیر ، فکر بیرون از خودت است ، تفکر در میان خودت است ، دستشان را بحالت اشاره گرفتند و فرمودند: انگشت اشاره من فکر است و این سه انگشت به رو به سوی خودم است تفکر است .
470-در مورد خوردن ، مقدار و کیفت برایمان سوال بود که اتفاقاً یک روز ظهر ایشان ما را به یک رستوران بردند و از ما سؤال کردند چه میل دارید ، گفتیم هر چه شما سفارش بدهید ایشان خودشان رفتند جوجه سفارش دادند و خودشان هم خیلی عادی غذایشان خوردند ، ما گفتیم که ما فکر میکردیم اولیاء کم میخورند و... ایشان فرمود ما راه را از طریق اباعبدالله(ع) رفتیم و هر کس دستش را به ما بدهد پنجساله او را میرسانیم و اما آنها که از راه ریاضت میروند حداقل باید بیست سال در این راه پرخطر باشند ، یک مورد دیگر هم قبلا در مورد ریاضت از ایشان سوال کرده بودیم ، فرمودند : مگر شما صاحب ندارید مگر حضرت بقیت الله (عج) نیستند ، ریاضت می خواهی چکار ، نصف شب بلند بشو یابن الحسن یابن الحسن کن ...
471- از ایشان سوال شد آیا در زیارت امام رضا(ع) توصیه ای دارید ؟ ایشان لبخندی زدند و فرمودند : برو بگو امام رضا من اومدم من گم شدم بعد فرمودند : پشت پنجره فولاد دو رکعت نماز حاجت بخوانید سپس برای یکی از خوبان عالم صد صلوات هدیه کنید برای ما هم صد صلوات بفرستید سپس مقابل ضریح بایستید چهارصد مرتبه آیه پانزده سوره نور را بخوانید " اذ تلقونه بالسنتکم و تقولون بافواهکم ما لیس لکم به علم و تحسبونه هینا و هو عند الله عظیم " اگر هم خسته شدید نشسته بگویید ، نیت و حاجتتان هم در همه این اعمال این باشد که به امام رضا(ع) بگویید آقا جان یک مقام بندگی به ما بده ، ضمنا برای حل مشکل این و آن حاجت نخواهید بلکه عرض حاجتتان این باشد که حضرت قلبتان را زنده کند ، وقتی قلب شما زنده بشود مشکلات مادی و معنوی اطرافیانتان هم در پایش حل خواهد شد ، زیارت امین الله و زیارت حضرت را بخوانید ، نماز جعفر طیار بخوانید ، باز روز دیگر که مشرف شدید رو بروی ضریح بنشینید مطلقا به هیچ چیز فکر نکنید به باطن و درون خود تفکر کنید ببینید آیا توان آن را دارید که دل نگه دارید ، بنشینید انتظار بکشید تا حضرت قلبتان را زنده کند مشکلی که ما داریم این است که ما حواسمان از خودمان به بیرون پرت است همه جا هستیم اما پیش خودمان نیستیم ، زن و بچه و کار و مسایل روزمره نمی گذارد پنج دقیقه نزد خودت حضور داشته باشی حالا روبروی ضریح نیم ساعت ، یک ساعت ، دوساعت .. هر چه مقدور است بنشین ببین نزد خودت حاضر هستی یا خیر ، سوال شد که جواب گرفتن از این دستور العمل چه مقدار زمان می برد ، فرمودند به افراد بستگی دارد مثلا می بینی یک ماما ناف بچه یک زن باردار را در یک ربع می زند یکی می بینی نیم ساعت یکی مثلا چند روز باید درد بکشد ، بعد خندیدند و گفتند یکی را هم باید سزارین کنند - چند روز بعد همان شخص خدمت ایشان گفت ، طبق دستور شما به زیارت حضرت رفتیم و دو مرتبه و هر بار بیش از یک ساعت برای دستور العمل دل نگاه داشتن نشستیم اما حتی یکبار هم بیش از پنج دقیقه موفق نشدم و آنجا به یک خود شناسی نسبی رسیدم ، امری که سالها از آن غافل بودم و دیدم در شرایطی بسیار بد هستم و برایم کاملا روشن شدکه اصلا دل من انس و سنخیتی برای پذیرش امام را ندارد و لذا خیلی مستاصل شدم و تازه فهمیدم درونم چه خبر است در حقیقت همان بازگشت و توجه به درون و باطن که مدتها از آن می فرمودید را دیدیم که اصلا قادر بر آن نیستیم ، فرمودند : شما تازه این را فهمیده اید خیلی ها هنوز تازه همین را درک نکرده اند ، کم کم درست می شود این شروع ولایت است باید از امام بخواهی تا کمکت کند خودت نمی توانی خودت را جمع کنی ، سوال شد خودمان نمی توانیم ؟ فرمودند نه بابا درون ما یک باغ وحش است کجا می توانیم خودمان جمعش کنیم در این جنگل دنیا ما خودمان هم وحشی شده ایم باید با خودمان بجنگیم تا خودمان را جمع کنیم ، عمرمان ریخته شده ضایع شده ، از الان جلوی ضرر عمر بعدی مان را بگیریم ، تا حالا هر چه گول خورده ایم باید ببینیم چطوری گول خورده ایم برای چه گول خورده ایم تا دوباره گولهای تکراری را نخوریم ، و لذا کسی که بتواند نزد امام خودش را جمع کند حرف دیگری است تا در خانه ، سوال کردیم مگر فرق می کند ؟ فرمودند : ببینید شما وقتی سرت در موبایل است چقدر حواست جمع است اصلا فکر چیز دیگر را نمی کنی یا مثلا وقتی که سر سفره نشسته ای مشغول خوردن هستی ببین چقدر حواست جمع است ذره ای متکثر نمی شود چون به اینها علاقه داری اما دو دقیقه در نماز حواس نداری ، لذا در محضر امام متحیر می شوید نمی توانید خودتان را جمع کنید ، میزان امام است ، جمع کردن وجود ما در وجود امام است ، سوال شد پس اگر در خانه نشستیم و حواس را جمع کردیم چطور ؟ فرمودند ، هنری نیست ، شاید در یک امام زاده ای هم بروی بتوانی جمع کنی اما نزد امام فرق می کند مثلا شما در مجالس امام حسین(ع) می روی شورت را جمع می کنی که مقدمه شعور است اما نزد امام شعور جمع می کنی ، گفتیم یعنی در منزل و نزد امامزاده ها فایده ندارد ؟ فرمودند چرا دیگر این شروع کار است از آنجا باید شروع کنید تا کم کم نزد امام معصوم آخرین مرحله ای است که انسان خودش را کاملا جمع کند ، لذا متکثر شدن و پراکنده شدن در شما اصلا عادت شده اعتیاد پیدا کرده اید ، مثلا یک بچه ای را از اول با شیشه شیر داده اند حالا اواخر کار پستان مادر بدهی قبول نمی کند ، حالا شما مثلا با موبایلت شروع کن بازی کردن خوب حواست جمع می شود ، موبایل را بگذار زمین می بینی حواست ناراحت است ، گفتیم دوای کار چیست ؟ فرمودند از خودشان باید بخواهید از امام رضا (ع) باید بخواهی آنها باید جمعت کنند ، گفتیم یعنی اذکار اثر ندارد ؟ فرمودند چرا دارد اما باید از خودشان بخواهید تا ذکرتان اثر داشته باشد ادبت کند ، از ایشان سوال شد اولین روزی که که به زیارت رفتیم خیلی اشک و سوز و گذار داشتیم اما روز دوم کم و روز سوم کمتر و روز چهارم قطع شد ، فرمودند : اینکه روزهای اول اشک داشتی نشانه قبولی زیارت است حضورت را داشته ای اما روزهای بعد دیگر ظرف شما پر شده لذا دیگر اشک نداری سیر شده ای مثل آدمی که سیر شده دیگر جا ندارد غذا بخورد ، گفتیم پس دیگر باید برگردیم نباید توقف کنیم ، فرمودند : بله خب امام (ع) حقت را حضرت داده دیگر ، همین که دعوتت کرده آمده ای اشک و سوزت هم داده حل است باید شکر کنی .
شیطان از نور می ترسد ، خودش نور دارد اما نورش نور عمومی است ، شیطان نور خصوصی ندارد ، ما این نور آفتاب را با نور اشتباه گرفته ایم اصلا این نور نیست ظلمت است ، آن نور را باید با باطنت ببینی ، این نور آفتاب ظلمت است تاریکی است ، این نور را گذاشته اند تا کسانی که می خواهند در گمراهی باشند در همین گمراهی بمانند ، نور حقیقی نور انسانی است ، اما این نور ظاهری، نور حیوانی است ، اگر بخواهی آن نور را ببینی باید بتوانی نزد امام خودت را جمع کنی تا امام جلوه ای کند تا تو آنجا جلا پیدا کنی ، آنجا صحنه کاملا عوض می شود ، مثلا شما می خواهی به مقصدی برسی لذا دیگر هیچ چیزی را غیر از همان مقصودت نمی بینی ، چون مقصدت اوست ، ما چیزهای دیگر را که می خواهیم و چیزهای دیگر را که می بینیم چون قلبمان متکثر است .
سوال کردیم حالا برای شروع باید چه کرد ، فرمودند : باید از بیرون خودتان را جمع کنید ، هر شب در منزل در یک ساعت مقرر بنشینید تفکر کنید ، منتها سخت نگیرید با یک روزه ویک ماه و چند ماه شاید اوایل نتیجه نگیرید .
472- یک روز با ایشان برای دیدن نوه آیت الله نخودکی اصفهانی در مشهد رفتیم که البته ایشان دستی در علوم غریبه دارند و به سختی کسی را جهت ملاقات می پذیرفتند ، همینطور که با ایشان درب منزل ایستاده بودیم ایشان رو به ما کردند و با حالتی خاص فرمودند : آیا مگر می شود ما در خانه امام رضا(ع) را رها کنیم بیاییم در خانه کسی دیگر ، همه ما فقیر در خانه ائمه(ع) هستیم ، گفتیم پس چرا آمدیم ؟ فرمودند : خب دیگر می خواهیم شما ببینید تجربه این آقا را ، در حرکتشان در نگاهشان در نشستنش ، برخوردش ، شاید انسان را یک تکانی بدهد ، ببینیم این آقا در این سن کهولت وضعش چیست ، تا این سن رسیده چکار کرده باخودش از خودش چه ساخته ، لذا در این دیدار ها عیبهای خودت را می گیری یک تنبهی است ، یک آقایی جلو تر از ما بود داخل شد و در را بست و مانع از ورود ایشان شد ما ناراحت شدیم و گفتیم حضرت آقا اینها باید سوالاتشان را از شما بپرسند ، در روی شما می بندند ، ایشان خندیدند و فرمودند کار ما در این است که در گمنامی باشیم ، بعد که وارد شدیم و بالا رفتیم نوه آقای نخودکی فرمودند امرتان چیست ، ایشان با نهایت تواضع و فروتنی فرمودند : آمدیم شما را ببینیم ، ما را موعضه ای بفرماید ما عقل در کله مان نیست پند و نصیحتی بفرماید شاید چیزی از دین حالیمان بشود ، نوه جناب نخودکی هم چند دقیقه ای صحبت کردند که عمل صالح داشته باشید احکامتان را رعایت کنید و مطالب متعارف از این قبیل بعد هم گفتند پس شما یک عمر چه کار می کردید بروید دینتان را از اهلش یاد بگیرید ، حضرت آقا هم گریه می کردند و می گفتند از بچه بی عقل چه توقعی دارید ، سپس یکی از همراهان سوال کرد یک موعضه خاص تر بفرمایید ، گفتند از بازار غذا نخورید نجس است تا چهل روز دلتان را تاریک می کند ، آخر سر هم که خارج شدیم ، ایشان درب را بستند و با نوه آیت الله نخودکی دقایقی خصوصی صحبت کردند ، بیرون که رفتیم از حضرت آقا سوال کردیم در مورد این حرف ایشان که غذای بازار نجس است چه فرمایشی دارید ؟ فرمودند : منظور از غذای بیرون در اصل یعنی شنیدن حرف های ناجور که غذای روح انسان است مثلا یک حرف نا به جا یک خنده بی جا و... اینها غذای ناجور انسان است ، گفتیم پس غذاهای رستورانها و ساندویچی ها مورد ندارد؟ فرمودند نه آنها ملاک نیست ، غذای روحانی انسان ملاک است ، اصلا انسان اگر اصلاح نفس کند از غذای بیرون دیگر نمی تواند بخورد ، اینکه خودت بخواهی نخوری هیچ فایده ای ندارد ، بلکه باید طوری باشد که نتوانی بخوری ، مثلا طوری بشود که مثلا الان بخواهی سم بخوری برایت آشکار است پس نمی خوری ، لذا باید اول شناخت و علم بر غذا پیدا کنی تا بعد خود به خود غذایت قطع بشود ، گفتیم یعنی غذاهایی که بیرون است حقیقتا سم است که ما خبر نداریم ؟ فرمودند بله سم است دیگر هرکس و نا کسی به این غذا دست زده ، اصلا هر چیزی که از زمین سبز بشود و بشر به آن دست بزند سمی اش می کند ، آدم غذای طبیعی باید بخورد در گوشتها گوشت بره که بی شهوت است بخورد ، گفتیم پس ما حالا باید چکار کنیم ؟ فرمودند شما غصه نخور به آن مرحله که برسی خدا خودش غذایت را فراهم می کند ، خدا می گوید فطرت تو که شکوفا شود غذای بیرونت هم فراهم می شود دنیایت را هم درست می کند ، ما الان باید فقط سعی کنیم که خودمان را اصلاح کنیم ، از خودمان شروع کنیم ، این که اول از نخوردن غذای بیرون شروع کنی کارت درست نخواهد شد ، شما باید از پایین از خودت شروع کنی بعد در بیرون یک چیز هایی می فهمی ، بعد که فهمت باز شد به آن عمل کنی ، غذاهای نورانی و ظلمانی برایت مشخص می شود ، رنگ و بوهایشان را که فرق می کند می فهمی . یک بار دیگر هم در مسیری برای نماز جماعت به مسجدی رفتیم ، امام جماعت که یک جوان روحانی بود ، بعد از اتمام نماز که در حال خروج از مسجد بود ایشان دنبال او رفتند دست او را گرفتن آوردند گوشه ای از مسجد و گفتند کمی ما را موعظه کنید ، آن روحانی با تعجب گفت از چه بگویم ؟ ایشان فرمودند : از دین برایمان کمی حرف بزن ، روحانی باز پرسید من از چه صحبت کنم ، ایشان فرمودند : مثلا این که خدا صدو بیست و چهار هزار پیامبر فرستاده اصل ماجرا چیست و قضیه از چه قرار است ، آن روحانی توضیحات ساده ای می دادند و ایشان با سوز گریه می کردند.
473 - از ایشان سوال کردیم کسانی که مطالب شما را می خوانند می توان گفت که روزیشان شده و توفیق شامل حالشان شده ، فرمودند : همه مردمی که در دنیا هستند اینها روزیشان هست اما باید خودشان بروند دنبال آن ، فهمش را دارند اما باید از میان فهمشان فهم بگیرند ، گفتیم یعنی کسانی که مطالب شما را می خوانند عنایت شامل حالشان شده ؟ فرمودند : بله شده اما باید ببینند چه برداشت می کنند ، گفتیم آیا این افراد مثل ما که تا این سن دور هایمان تا خدا شما را سر راهمان قرار داد آیا ایشان هم شاید تا چند سال آینده ولی بر سر راهشان قرار می گیرد ؟ فرمودند ، نه دیگر ، هروقت خودشان را اصلاح کنند ولی هست ، گفتیم خب خیلی ها وقتی می خوانند که شما فرمودید اگر ولی دستت را نگیرد راه به جایی نخواهی برد دلخسته می شوند ، فرمودند: خب بله دیگر تا ولی دستگیری نکند راه به جایی نیست ، مثلا ببینید وقتی شما به حمام که می روید یک سری از مشکلات و نظافتها را باید خودتان حل کنید و انجام بدهید ، لباس بکنی شستشو بکنی و آماده شوی تا ولی بیاید کیسه بکشد تمیزت کند ، پس یعنی مثلا باید ده سال روی خودشان کار کنند؟ فرمودند : ده سال خیر باید خودشان را اصلاح کنند ، گناه نکنند تا برسند ، موقع ظهورشان فرا برسد ، انسان دوتا ظهور دارد ، یک ظهور جسمانی دارد و یک ظهور روحانی ، ظهور جسمانی از پدر و مادر به وجود می آید ، وجود روحانی برای وقتی است که این جسم کاملا پاک و تمیز شد لذا این وجود روجانی با امام زمان (عج) به ثمر می رسد ، یعنی برای عالم دگر باید آماده بشود ، گفتیم حضرت مهدی (عج) دست همه را می گیرند ؟ فرمودند بله دیگر ایشان دارند کار می کنند ، آیا ما اختیار زبان و دهانمان را داریم که بدست بگیریم ، آیا اراده نفسمان در دستمان هست یا خیر ،اراده چشممان آیا در دستمان هست یا ما در اختیار چشممان هستیم ، مشکل ما خود ما هستیم ، خود ما حریف خودمان نیستیم ، حالا یک مقدار که به تفکر می نشینیم که دل نگه داریم وقتی می بینیم نمی توانیم زود نا امید می شویم ، گفتیم خب از خدا و اهل بیت(ع) نا امید نمی شویم بلکه از خودمان نا امید می شویم ، فرمودند : خیر خیال بدنبال وهم انسان جلوی عقل انسان را می گیرد ، فکر انسان می آید جلوی تفکر انسان را می گیرد ، یعنی تو را زندانی می کند .
474 - سوال کردیم آیا کسانی که به شهود رسیدند هم گناه می کنند ، و این حدیث را خواندیم که " حسنات الابرار سیئات المقربین ، آنچه برای خوبان حسنه منظور می شود برای مقربین گناه محسوب می شود " ، یعنی چه ؟ فرمودند : بله همه مان در غفلتیم منتها آنها که گناه می کنند توبه اش را هم بلنند یعنی زود به خودشان بر می گردند ، مثل اینکه شما در یک کوچه بن بستی می روی اما دو قدم که می روی زود حالیت می شود بر می گردی اما یک وقت هست باید تا ته کوچه بروی تا برگردی ، و اما گناه مقربین که سوال کردید ، گناه آنها همین است که توجه دارند که هستند ، این برای آنها خودش گناه است ، گفتیم یعنی احساس بودن می کنند ؟ با حالت خاصی فرمودند : خب ما در محضریم دیگر ، وقتی در حضور هستیم اینجا می گویند تو این وسط چه می خواهی تو اینجا چکار می کنی ، تو دیگر کجا بودی ، گفتیم یعنی خودت را در مقابل نباید ببینی ، فرمودند : کدام مقابل ، تو باید مثل او بشوی تا قبولت کند ...
گفتیم ما یک بیننده داریم و یک عمل دیدن داریم و یک دیده شده که شد سه تا و باید بیننده و عمل دیدن برود تا فقط دیده شده بماند ؟ فرمودند : باید از طریق او خودش را ببینی ، گفتیم این مطالب خیلی سنگین است حالا ما یک حرفی میزنیم ، صلاح کار کجا و من خراب کجا ، فرمودند : خب انسان باید از وزن بیافتد ، یکی از شاگردان ایشان که با ایشان خیلی صمیمی بود گفت حضرت آقا در این راه پوست شما کنده شده درست است ، فرمودند: پوست چیه خونت باید بزند بیرون بعد رگهای دستشان را نشان دادند و فرمودند از همه اینها خون بالا می زد .
475 - خانمی از ایشان در مورد شاد نبودن جو خانوادگی و کم صحبتی شوهرش گلایه می کرد : ایشان فرمودند : انسانی که نمی تواند خوش باشد چون غافل از خودش است ، و وقتی که غافل از خود هستی به هر کجا و هر مکانی هم که بروی به خود نمی آیی ، انسان همیشه گناه خودش را گردن دیگران می اندازد ، صفایش را از دیگران طلب می کند ، انسان باید صفایش را از دل خودش بگیرد ، سعی کنید در منزل لباسهایی با رنگ روشن بپوشید این که در منزل رنگ تیره بپوشید در روحیه تان اثر می گذارد ، شما چون خودتان شاد نیستید لذا نمی توانید با یکدیگر هم شاد باشید ، زوجین در اول زندگی با هم خوش هستند ، کم کم انسان باید خودش با خودش خوش باشد چون دیگر بالای 30 سال جواب نمی دهد ، باید در خودتان تفکر کنید ، خودتان را اصلاح کنید ، مشکل شما این است که حواستان در زنده شدن خودتان نیست ، حواس ما باید بر گردد به خودمان ، ماباید اول در خودمان یک زندگی نشاط آور داشته باشیم ، سوال کردند هر چه تلاش می کنیم نمی شود ، فرمودند : خب سخت می گیرید که نمی شود ، نباید سخت بگیرید ، سوال کردند که نشاط یعنی چه ؟ فرمودند: نشاط در آگاهی است ، سوال کردند یعنی نباید با هم بگو وبخند داشته باشیم ؟ فرمودند : درست است باید صحبت و خنده باشد ، اما در خنده ای که توام با آگاهی بر انسانیتت باشد ، فردا که به آن طرف رفتی بخواهی زندگیت را تعریف کنی چه تعریفی از زندگی ات داری مثلا یک خانم چه تعریفی از مردش دارد ، بگوید آدم خوبی بود با هم خندیدیم ، باید اینها را بپذیرید ، اگر نپذیرید خب انسان ضایع می شود ، گفتند پس من باید عیبها را از خودم ببینم و برطرف کنم ، فرمودند : مشکل از خودت نیست ، بین ما و خدا مشکل است که بین ما و شوهرمان مشکل پدید می آید ، بین ما و خدا مشکل است که ما با زنمان مشکل داریم ، مشکل ما نشناختن خودمان است ، ما با داشته هایمان نمی توانیم زندگی کنیم ، همیشه با دیگران می خواهیم زندگی کنیم ، سپس فرمودند : شبها بنشینید با همدیگر صحبت کنید که مثلا تو دوست داری من چطور باشم چطور لباس بپوشم چطور برخورد کنم چطور رفت و آمد کنم ، چطور حرف بزنم ، مشکل ما چیست ، مشکل من چیست عیب های من چیست ، عیب های یک مرد چیست عیوب یک زن چیست ، خوبی های یک زن و خوبی های یک مرد در چیست ، این زندگی که هر یک از زوجین دارند همان زندگی است که هر کدام از پدر و مادرشان یاد گرفته اند ، باید این را عوض کنید یک تنوعی بدهید ، ما ازدواج می کنیم که مشکلاتمان را حل کنیم ، ما با حل کردن مشکلات حالمان خوش می شود به همسرت بگو این مشکلی که بین ما هست را چطوری حل کنیم با هم مشورت کنید توافق کنید ، باید از زنده شدن صحبت کنید ، از خودشناسی صحبت کنید تا زندگی شیرین بشود ، شما می خواهید با هم خوش باشید ، خب شما با هم چیزی ندارید که خوش باشید ، باید وادی را عوض کنید ، ما مشکلمان این است که دل نداریم ، و چون دل نداریم مشکل داریم ، سوال کردند که اینها شیطان است که در ذهن ما وسوسه می کند ؟ فرمودند : خیر شیطان نیست بلکه ولع شیطان است ، و مطلب مهم این است که شما تا به اهل بیت(ع) وصل نشوید خوش نیستید ، الان انسانها با دنیا خوشند ، انسان در دنیا باید باشد اما با باطن خودش باید خوش باشد ، باید به خودش بر گردد . الان زن و شوهر هایی که کارشان به جدایی می رسد یک دلیلش این است قبل از ازدواج که اسم این دو برده می شود یک گرمایی نسبت به هم در وجودشان ایجاد می شود ، اینها دیگر منفی ها را نمی بینند و وقتی در طول زندگی این گرما از بین می رود منفی ها رو می شود ، یعنی کوری شان از بین می رود ، سوال شد این گرما از اول اشتباه بوده ؟ فرمودند : خیر این دیگر ولع شیطان است ، مشکلشان این است که خود شناسی ندارند ، از روی قوه بصر با هم ازدواج می کنند ، قوه قلبی را قبول ندارند ، قوه قلبی خود سازی است ، عقل می گوید اگر ازدواج می کنی برای خود سازی باید ازدواج کنی ، یعنی توانایی وکمبود را به هم برسانی ، گفتیم که علامه حسن زاده تعبیری داند که ازدواج انشاء صورت انسانی است و نه اطفاء شهوت حیوانی ، لبخندی زدند و فرمودند احسنت احسنت .
476- زمانی که قرار شد انسان از خاک تبدیل به نطفه شود خاک گفت این اگر نطفه شود و تبدیل به شهوت شود باعث لعنت من می شود بعد خداوند به جبرئیل گفت به او بگو من می گویم که تو باید تبدیل به شهوت بشوی لذا زمین آرام شد بعد خاک تبدیل به تخم شد و تخم تبدیل به علف شد ، لذا این تخم در حقیقت به گند آمد که تبدیل به علف شد یعنی تا این تخم به بوی نیاید ریشه نمی کند و بالا هم نمی آید ، حالا این علف باز به شکم حیوان می آید و این علف دوباره باید به گند و به بوی بیاید تا تبدیل به حیوان و گوشت شود ، دوباره حیوان را باید انسان بخورد و در شکم آدم به گند و بوی بیاید تا به آدمیت برسد گوشت یا نطفه بشود حالا اگر به درون انسان یک عنایتی بشود از گندیدن خلاص می شود ، اگر هم عنایت نشود باز خود آدمیزاد می گندد ، سپس فرمودند این مسیر به کمال رسیدن راه تک تک مردان خداست ، گفتیم این همه ملت ادعای تدین و مجالس امام حسین (ع) و... را دارند چطور ؟ فرمودند: دین یک هدیه ای است که اولیاء در وجود باید اعطاء کنند ، گفتیم پس اینها همه محرومند ، فرمودند : بله همه محرومند ، معصوم می فرماید خدایا ما را آنی و کمتر از آنی به خودمان وا مگذار ، یعنی ما آنی و کمتر از آنی وجودمان شیطانی می شود حالا چه در مجلس امام حسین (ع) باشیم و یا در هر جای دیگری باشیم ، گفتیم مثلا این همه افراد تلاش می کنند در راه خدا باشند ، فرمودند : همین که می خواهند در راه خدا باشند همین راه شیطان است ، شما نهج البلاغه را باز کن نگاه کن طبق نهج البلاغه اگر در وجود کسی مسلمانی پیدا کردی ، پیدا نمی شود ، نهج البلاغه میزان است ، این خواصی را که گفته اصلا ما با این صفات و خواص مَحرم هستیم، خداوکیلی نیستیم ، مگر خودشان به ما صفات و خواص بدهند ، مگر خودشان یک کاری بکنند برای ما سپس فرمودند : اولیاء خدا از اول زندگیت را می دانند مرگت را می دانند هدایتت را می دانند همه چیزت را می دانند یک وقت فکر نکنید بی خبرند یعنی می دانند چه زمانی می میرید چطور زندگی می کنید حالاتتان را می دانند که چقدر تعلقات دنیایی دارید چقدر تعلقات شیطانی دارید . - این نکته مهم را بدانید که هر چیزی که قلبتان را آرام کند حتما رحمانی است و هر چیزی که خوشحالتان کند بدانید این عمل شیطانی است چون عمل باید قلب را آرام کند حتی مثلا انفاق ، الان کسانی که انفاق می کنند چون بدون ولی انفاق می کنند همه کارشان شیطانی است باید بروند جواب پس بدهند ، سپس فرمودند : اصلا هر چیزی که در شما رشد می کند در حقیقت عیب شما است که رشد می کند مثلا الان شما یک دانه را در زمین می گذارید حالا این دانه به بوی می آید و این گندیدن که مقدمه رشد آن است می شود عیب او و عیب او می شود بُته او ، یعنی هر که در این دنیا پولدار می شود یا صاحب هر چیزی می شود در حقیقت این عیبش است که رشد کرده است ، خود انسان در باطن رشد می کند رشد انسانی پنهانی است کسی از رشدش باخبر نمی شود همه کس هم قابل نیستند رشد افراد را بفهمند ، کسی می فهمد که مستجاب الدعوه است ، سپس فرمودند : دین یک هدیه ای است که خداوند به وسیله نور باید به تو بدهد ، باید عمل صالح انجام بدهی تا خداوند این نور را بدهد مثلا ببینید خداوند حضرت زهرا(س) را که می خواست بدهد نوری را از بهشت با سیب آورد ، ما از آنجا معنی پیدا کردیم و محکم شدیم ، ما از آن نور سرچشمه گرفتیم ، والا اگر این نبود پیغمبر(ص) پیغمبری نبود ، یک بچه یتیمی بود ، از آن زمانی که وجود حضرت زهرا(س) به شکل سیب آمد حضرت از آنجا رشد کرد ، انسانها نور در وجودشان هست ، مثلا اینکه می بینی یک بی سوادی علم دارد اینها علمشان علم نوری است علمشان کتابی نیست ، نزد اینها باید خیلی حواست جمع باشد اگر فحشت هم دادند باید بگویی دستت درد نکند نوکرتم هستم چون می خواهد امتحانت کند ، محبت هم بکند می خواهد امتحانت کند ، باید روی صبر و طاقتت کار کند ، مثلا تلفنت را جواب نمی دهد یا هر کاری که می کند می خواهد تو را بسازد شما الان یک آهن را می خواهی شکل بدهی آیا مدام در آتش نمی اندازی و هی چکش نمی زنی ، خب ما باید در ساخته شدن صبر کنیم دیگر ، این هایی که در کربلا رشد کردند صبر کردند ، لذا همه ما جنبه شیطانی داریم ، مثلا امروز که با هم رفتیم برای فقیر یک پنکه خریدیم یک وقت فکر نکنیم آدم خوبی هستیم این کاری که کردیم در حقیقت عیب ما است ، شیطان می خواهد از طریق همین گولمان بزند ، پس این پنکه را خدا خریده یعنی به ذهن ما انداخته ، ما که نمی دانستیم خبر نداشتیم ، عمل خود خداست ، عمل را به او واگذار کنیم ، خود خداست که ذهن را قوت می دهد ، مثلا اگر می خواهی قرآن بخوانی ببین خدا گفته که من قرآن را آسان کرده ام تا بفهمند والا تو چه می فهمی.
477- هر چه که داری باید بسپاری ، این که می گویند خودت را به خدا بسپار خب خداوند که روی زمین نیست که خودت را به او بسپاری ، خدا در وجود اولیاء تجلی کرده پس ما باید به اولیاء بسپاریم اینها را باطن خودمان بدانیم ، لذا نیم ساعت به اذان صبح برخیزید انتظار آقا ابا صالح (عج) را بکشید ، انتظار با این کیفیت که الان می خواهد بیاید دستت را بگیرد ببردت ، گفتیم چنین انتظاری ، فرمودند ، بله فکرش را بکنید که چقدر لذت دارد ، اصل انسان همین است دیگر .
478- فکر انسان را جهنمی می کند ، خداوند فکر را به ما داد که کمک کار تفکر باشد زیر نظر تفکر باشد ، فکر نداده که تفکر ما بیاید زیر نظر فکر ما ، تفکر به خدا می رساند و فکر به دنیا ، تفکر است که لعاب شیطان را در وجود انسان از بین می برد ، یعنی لهو و لعب وجود انسانی را تفکر است که اصلاح می کند ، مثلا لعاب مثل کف امواج است و موج از دریا است لذا این لعاب ها را باید دریا ببلعد ، سوال کردیم در تفکر باید به چه چیزی ملتفت بشویم تا تفکر صورت بگیرد آیا باید گوشه ای بنشینم با چشم بسته تفکر کند ؟ فرمودند : خیر مثلا هر کسی هر کاری کرد اگر مقصر بود او را ببخش اگر خودت مقصر بودی خودت را هم ببخش تا فکر آن عمل تو را رها کند ، تفکر از کودک درون انسان بر می خیزد ، فکر از جهل انسان بر می خیزد ، انسان تا اول جاهل نشود عاقل نمی شود ، لذا باید اول جاهلیتت را مشخص کنی که تو آدم جاهلی هستی تا خدا به تو اجازه تفکر بدهد .
در مورد این قسمت از آیه : ْ إِن زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُاْ المَْوْتَ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ(6 (6) وَ لَا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدَا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَ اللَّهُ عَلِیمُ بِالظَّالِمِینَ(7جمعه) این که قرآن می گوید اگر راست می گویید دوست خدا هستید آرزوی مرگ کنید یعنی چه ، فرمودند : قرآن می خواهد به انسان بگوید که اگر تو دنیا را قبله قرار دادی مرده ای اگر ریاست در تو اثر کرده تو مرده ای ، آدم زنده مسئولیت قبول نمی کند ، تو اگر مسئولیت را قبول کرده ای مرده ای ، چرا به مرده بودن خودت گواهی نمی دهی چرا رها نمی کنی از می گویی که نمرده ای ، چرا مقام و مال را رها نمی کنی اگر نمرده ای ، پس تو که اینها را دوست داری مرده ای ، چرا مردگیت را قبول نمی کنی ، لذا اینکه قرآن گفته که اگر راست می گویید مرگ را قبول کنید ، خب آرزوی چه مرگی ، مگر انسان می میرد ، قرآن می گوید مردگیت را قبول کن ، آدم وقتی می میرد زنده می شود ، می گوید تو اگر واقعا ادعای دوستی خدا را می کنی موت قبل از موت داشته باش یعنی بمیر ، در معنی کردن قرآن مرگ را با زندگی اشتباه گرفته اند ، انگار مرگ در قبرستان است ، خب ما همین الان همه مان مرده ایم ، الان در قبرستانیم دیگر ، گفتیم یعنی ما فکر می کنیم که زنده هستیم ؟ فرمودند : خیر فکرنمی کنیم بلکه این فکر ما است که زنده است ، مثلا ما الان در ماشین هستیم اما فکرمان در خانه است ، چرا فکر ما با ما همراه نیست ، چون مرده ایم ، یعنی زندگی ما ارزش فکری دارد ارزش شیطانی دارد ، مثل شیطان فکر می کنیم که خیلی زرنگیم، می خواهیم کلاه این و آن را برداریم ، ما در زندگی شیطانی و حیوانی هستیم لذا باید از شیطانی و حیوانی تمنای مرگ کنیم تا در انسانیت زنده بشویم اما ما دروغ می گوییم به این شیطانیت و حیوانیت راضی هستیم ، و لذا بدن ما ، ما نیست ، حقیقت درون ما یعنی آن وجودی که می خواهد کاری را انجام بدهد انسان او است ، این که تو می بینی این دیدن حیوانی است ، دیدن انسانی با این چشمان میسر نمی شود ، با دهان و طعام نمی شود ، در زندگی انسانی طور انسان عوض می شود یعنی این قالب تبدیل به وجود می شود تبدیل به نور می شود ، تبدیل به فهم بهشتی می شود .
479- سوال کردیم وجه الله یعنی چه ، فرمودند : یعنی کسی که زنده شده ، به وجه آمده ، وجه یعنی یک زندگی دیگر ، مثلا در زمین دانه ریخته ایم ، لذا آن دانه ای زنده است که رشد و نمو دارد ریشه می زند و بالا می آید حالا کسی که رشد نکرده و حرکتی ندارد خب مرده است ، الان تمام کسانی که در شرک هستند به وجه نیامده اند ، الان مثلا ببین این خانمها در بازار وجه دارند می گویند اینها بی حجاب هستند ، خیر بی حجاب نیستند ، اینها به وجه آمده اند یعنی شور پیدا کرده اند ، شیطان در میان اینها شور به پا کرده ، یعنی جنبه شیطانی و حیوانی شان حیا را در اینها از بین برده و کشیده آورده به خیابانها ، وجه به معنای زنده شدن است لذا اینها در شیطان زنده شده اند ، حیات شیطانی دارند ، مثلا کسانی که شب تا صبح میهمانی می گیرند رقص و مشروب دارند در اینها شیطان زنده شده ، اصلا یک قائده کلی این است که هرجا شور باشد اگر تبدیل به شعور نشود شیطانی است ، خود نماز هم اصلا یک شور است ، حتی همین شور حسینی تا تبدیل به شعور حسینی نشود بدرد نمی خورد ، حتی عزا داری باشد هرچه که می خواهد باشد فرقی ندارد ، گفتیم پس سینه زنی برای امام حسین(ع) رد است ؟ فرمودند : خیر رد نیست بلکه مقدمه است برای شعور ، مثلا ببینید یک زنی را شور می گیرد می رود بی حیا می شود بعد می بیند این کار فایده ای ندارد بعد که می آید یک ولی خدا برایش حرف می زند در او اثر می کند زود حرف ولی را می گیرد اما قبلش این قابلیت را نداشت باید آن شور را تجربه می کرد ، لذا شور حسینی لازم است وباید هم باشد چون اگر سینه زنی نباشد هدایت حسینی هم در کار نیست اما این شور زمانی به هدایت منجر می شود که تبدیل به شعور بشود مشکل این است که این شور تبدیل به شعور نمی شود ، الان محرم این همه سیاهی همه هم شور به پا می کنند و سینه زن هستند اما وضع جامعه چرا اینطور است چون شور به تنهایی جواب نمی دهد ، امام حسین(ع) می فرماید دین بازیچه ای است روی زبان مردم هر وقت آن را نمی خواهند تفش می کنند " پاورقی : الناس عبید الدنیا و الدین لعق أو لعوق علی السنتهم - به راستى که مردم بنده دنیا هستند و دین لقلقه زبان آنهاست، تا جایى که دین وسیله زندگى آنهاست، دین دارند و چون در معرض امتحان قرار گیرند، دینداران کم مى شوند. تحف العقول، ص 245 . لعق به جویدن آدامس گفته می شود ، وقتی آدامس شیرینی اش تمام شود آن را تف می کنند - پایان پاورقی " ، شور خالی مثل این است که می خواهی نماز بخوانی اما هی میروی وضو می گیری هی تجدید وضو می کنی اما اصلا وارد نماز نمی شوی و سجده نمی کنی ، سپس فرمودند : همه این نماز و روزه و عزاداری ما برای این است که ما به شعور بیاییم ، حالا شما اصلا چرا سینه زنی را می گویی ، خود نماز هم اصلا یک شور است اگر تبدیل به شعور نشود مانند کهنه ای آن را می پیجند و به صورتت می زنند ، اصلا هر حرکتی شور است دیگر ، خودش موضوعیت ندارد بلکه یک راه است و هدف رسیدن به هدایت است ، حالا شما اگر در مجلس امام حسین(ع) باشی اما باطنت اصلاح نشود چه فایده ای دارد با اینکه در خیابان بی حیایی کنی فرقی ندارد ، چون تو به کمال نرسیده ای ، ارزش انسان در به کمال رسیدن او است در میزان توحیدی است که دارد ، ارزش انسان در فهم بهشتی او است ، وقتی می گویند این انسان بهشتی است یعنی همین الان در همینجا فهم بهشتی را دارد ، یعنی وصل است دیگر ، کُر شده است دیگر کثیف نیست ، گفتیم پس اینکه می گویند یک نفر از مجلس امام حسین(ع) رد می شد کمی از دود آتش مثلا اسپند مجلس به چشمش رفت و اندازه بال مگسی خیس شد لذا برای همین بهشتی است اینها الکی است ؟ فرمودند : خیر الکی نیست بلکه همان دودی که در چشمش رفته باعث شده آن فرد جرقه بخورد ، گفتیم حالا این یکی جرقه خورده اما با این تفاصیل که شما گفتید این همه آدم در مجالس اشک می ریزند چطور ؟ فرمودند : خب همه اینها باید یکی یکی جرقه بخورند دیگر ، مثلا با یک کبریت که نمی شود هزار تا شمع روشن کرد مثلا از این همه مجلس امام حسین (ع) که برپا شده که مثلا مگر یک آیت الله بروجردی بیرون بیاید ، به آن اوج برسد که بقیه را شفاعت کند ، البته این را هم بدانید که یک وجه شیطانی داریم و یک شور داریم ، شور حقیقی برای کسانی است که اینها واقعا به امام ایمان آورده اند اما کسانی که به وجه شیطانی می آیند یعنی می خواهند خودشان را نشان بدهند که مثلا بگویند ما هم در مجلس امام حسین(ع) هستیم ، مثلا مثل راه پیمایی که بعضی کارمندان می روند تا خودشان را به رئیس اداره نشان بدهند لذا این فرد جسمش هست اما خودش نیست ، لذا سه قسم شد یکی شور حقیقی به معنای تسلیم در مقابل امام است و یکی هم شعور به معنای تسلیم در برابر خدا است یعنی وجه الله ، و سوم هم وجه الشیطان است یعنی تسلیم در برابر شیطان ، الان یک سری از خانم ها بیرون به وجه آمده اند دارند خود نشان می دهند اگر هم اعتراض کنی می گوید دلم می خواهد ، چون شیطان در دل او لعاب کرده یعنی شیطان خانه دل او را گرفته که می گوید دلم می خواهد .
480 - در مورد این آیه : وَ یَأْتِیهِ الْمَوْتُ مِن کُلِّ مَکاَنٍ وَ مَا هُوَ بِمَیِّتٍ وَ مِن وَرَائهِ عَذَابٌ غَلِیظٌ(17ابراهیم) و از هر جانب مرگ به وى روى آور شود ولى نمیرد و فراروى او عذابى سخت خواهد بود. سوال کردیم : فرمودند : این به جهت پاک شدن آنها است ، این جهنم الان هم در وجود ما هست همین الان ما هم در جهنم هستیم ، جهنم ما را از پشت و رو برو و از پهلو ها فشار می دهد مثل فشار قبر ، چرا می گویند بلند شو نماز بخوان ، چونکه شیطان انسان را از چهار طرف فشار می دهد ، قسم هم خورده که نمی گذارم کسی از دستم در برود ، اما وقتی که به نماز می ایستی و سجده می کنی از شیطان آزاد می شوی ، البته شیطان از نمازهای متعارف ما خوشش می آید ، سوال کردیم چطور ؟ فرمودند : چون زندگی اش را در عبادت گذرانده ، شیطان از عبادت های ما خوشش می آید چون با اینها ما را گمراه می کند ، یعنی از حق می گیرد و در باطل خرج می کند ، شیطان از نماز های شیطانی خوشش می آید ، نماز هایی که اثر توحیدی در انسان نمی گذارند ، سپس فرمودند : اگر دیدی یک نفر دو سه سال هر روز به مسجد آمد در مسجد جای ثابت برای خودش درست کرده یعنی یک روز هم غیبت نداشت بدان او نمازش شیطانی است ، در مورد مسجد سوال کردیم ، فرمودند هر وقت دیدی به آن مسجد عادت کرده ای مسجدت را عوض کن .
481-خداوند یک کاری کرده که در انسان کامل هم شیطنت را گذاشته و هم حیوانیت را و هم انسانیت را و هم امامتش را گذاشته ، یعنی اگر انسان کامل بخواهد مکر کند شیطان و حیوان را زمین می زند ، کسی با انسان کامل نمی تواند در بیافتد ، الان کسی که علم ید اللهی دارد و فهم بهشتی دارد ،ما با او نمی توانیم درگیر بشویم ، با نَفَسش ما را چپه می کند ، گفتیم درگیری به چه معنا ، فرمودند : یعنی بخواهند با سوالات بی معنی رسوایش کنند یا به فکر خودشان در بن بست قرارش بدهند جدال می کنند و خلاصه اذیتش کنند یعنی نیت ایمان آوردن ندارند ، او یک آهی بکشد جان اینها را می گیرد لذا اگر ایمان نیاوردند حالشان را می گیرد ، یا یک کاری می کند که تا آخر عمرش حالش گرفته شود ، لذا یا باید به اولیاء خدا نزدیک نشوی و یا اگر نزدیک شدی همین را که فهمیدی باید قبول کنی ، یعنی هرچه او بگوید همان درست است ، سپس فرمودند : با اساتید کتابی انسان ارزش کتاب را پیدا می کند اما کسانی که از طرف خدا می آیند ارزشت را مثل خدا می کنند .
شیطان چیز بدی نیست ، شیطان مثل مثبت و منفی می ماند ، هر چیزی که کمبود دارد می شود شیطان یا افراط دارد و یا تفریط ، یعنی انسانها نسبت به یکدیگر درجه دارند حالا مثلا یکی که درجه اش بالاتر است نفر درجه پایین از او برای او شیطان محسوب می شود .
482- سوال کردیم که از توحید ناب برایمان بگویید ، فرمودند : توحید ناب عَمَلی یعنی تعلق به ماده و هر نوع دید و هر نوع محبت و دوستی در شما پیدا نشود ، یعنی فکرت کاملا تبدیل به فکر خیر بشود ، خودت بشوی مایه خیر ، اخلاقت بشود اخلاق خیر ، یعنی وجودت از خدا سیر بشود تا هیچ کمبودی دیگر در وجودت باقی نماند که چیزی از دنیا را تصرف کنی و حواست طرف دنیا برود ، یعنی خیالت را خدا بگیرد و به جای خیال عقل بگذارد تا کامل بشوی ، بعد به وسیله عقل با تفکر حرکت کنی ، تفکر یعنی فکر کردن به کل ، یعنی به کل قضیه انسان فکر می کند ، اما فکر در جزئیات است ، مثلا فکر دنبال مقصر می گردد یا دنبال صاحب حق می گردد ، اما تفکر خودش حق است یعنی می خواهد دِهِش داشته باشد بخشش کند ، فکر کردن یعنی توجیه کردن و بهانه آوردن ، اما تفکر یعنی می خواهی قبول کنی که تو این کار را انجام داده ای کسی جز خودت مقصر نیست.
483- سوال کردیم الان مظاهر و جلوه دنیا خیلی زیاد شده و کار سخت شده مثلا دویست سال قبل می رفتی در مغازه ای یک نان و ماست و کره ای و پنیری بشتر نداشت اما الان هزاران مدل جنس هست و بطور کل در هر جنبه دنیایی این قضیه صدق می کند : فرمودند خب هرچه مردم زرنگ تر می شوند شیطان هم قید بیشتری می زند ، این سختی انسان را برمی گرداند ، گفتیم الان موبایل و اینترنت و شاخه های گوناگون علمی و... اینها مجالی برای خیال ما نگذاشته متکثر شده ایم ، فرمودند : اگر هزار چیز جدید پدید آمده به همان تناسب توانایی های شما هم هزار برابر شده ، انسان هرچه کاملتر می شود جهلش در بیرون بیشتر می شود ، گفتیم خب قدیم مردم خدا را بیشتر باور داشتند نسبت به الان ، فرمودند : آن خدا ، خدا نبوده که باور داشته اند ، خدا را سلمان فارسی باور داشت ، در کربلا هفتاد نفر خدا را قبول کردند ، اینها بودند که ایمانهایشان باطنی بود ، سوال کردیم آیا مثلا در دویست ، سیصد سال قبل اولیاء خدا بیشتر بودند و الان تعدادشان کمتر شده ؟ فرمودند : خدا در هر عصر و زمان به اندازه کسانی که بخواهد هدایت کند ، اولیاء پروش می دهد ، اگر بخواهد هزار نفر را هدایت کند اندازه هزار نفر ولی پرورش می دهد یعنی کسانی که قرار است هدایت شوند روزی شان دست ولی است .
484- از عدد هزار و یک سوال کردیم که آیا این هزار و یک در اذکار ملاک است و یا حضور قلب ، فرمودند : این هزار ویک صفات انسان در وجود انسان باید قلب انسان را زنده کند تا قلب را به حضور برساند ، قلب تا زنده نشود به حضور نمی رسد ، این عدد برای این است که چون عدد انسان هزار و یک صفات است وقتی اینها را دریافت کردی قلب بیدار می شود ، مثل اینکه هزار و یک پلکان باشد و شما هر چه بالا می روید از بالا به خودت نگاه می کنی تا ببینی حالت چطور است تراز می گیری تا ببینی چقدر دیگر باید بروی تا به خدا برسی ، یعنی در این بلندی می توانی جایگاه حیوان و شیطان را در وجود خودت ببینی .
485- سوال کردیم که دلیل بد بودن بعضی از زنان امامان مثل همسر امام حسن(ع) یا بعضی همسران حضرت رسول (ص) چیست ، چون گفته بودید بد بودن زن انسان به باطن انسان بر می گردد ، فرمودند : زن امام حسن(ع) بد نبود بلکه گول خورد ، شیطان گولش زد ، زن امام حسن بد نبود کی گفته بد بوده ، هیچ کسی بد نیست ، اصلا خدا بد خلق نکرده ، ما گول می خوریم ، وقتی حب دنیا در دلش آمد امام را کشت ، ما هم اگر شناخت نسبت به حیوانیت و شیطانیت نداشته باشیم حتما بدانید که داریم روح خودمان را می کشیم ، خَتَم الله می شویم یعنی ختم می شویم ، پرونده قلبمان مختومه می شود ، باید ولع شیطان را با الهامات و حضور قلب بشناسیم ، مثلا الان ما بروز ولع شیطان را با عمل هایی که از ما صادر می شود می توانیم می بینیم ، ما باید قبل از اینکه شیطان بخواهد ولع کند باید بتوانیم ولع او را در باطنمان ببینیم تا ولع او را در نطفه خفه کنیم که منجر به عمل نشود ، الان شیطان ولع می کند در ما و حال ما را بهم می زند و ما تازه بعد از اینکه ولع شیطان تبدیل به عمل شد آن را می بینیم ، یعنی درآخرین مرحله ای که این وسوسه شیطان در بیرون از ما بروز می کند ما عمل آن را تجربه می کنیم ، یعنی در مراحل قبلی آن ، این ولع و وسوسه در باطن انسان هزاران باطن طی می کند تا در بیرون ظهور می کند ولی می خواهد کاری کند تا تو بتوانی باطنت را بشناسی تا ولع شیطان را قبل از منجر شدن به عمل در باطن خودت خفه کنی ، ولذا آن چیزهایی که بیرون از خودت می بینی انگار آیینه خودت است زاییده خودت است ، گفتیم بعضی از زن های حضرت رسول (ص) حضرت را اذیت می کردند ، فرمودند : بله که اذیت می کردند خب نقص داشتند ، گفتیم یعنی باطن پیامبر(ص) نقص یا خرابی داشته که این زنها شده آیینه او ؟ فرمودند : حضرات معصومین(ع) قبل از اینکه به دنیا بیایند خرابیشان را قبل از خودشان اصلاح کرده اند ، این زنهای پیامبر (ص) هم خراب نبودند بلکه چون بصیرت نداشتند حضرت را نشناختند ، هیچ کسی خراب نیست ، بصیرت نداشتند و شیطنت بر آنها غلبه کرد ، خواسته های دنیایی بر آنها غلبه کرد ، پیغمبر(ص) را اذیت می کردند اولیاء را اذیت می کردند ، خواسته های دنیایی بر ما غلبه می کند که ما امام کش می شویم ، وقتی طالب مُلک ری می شویم امام کش می شویم .
486- سوال کردیم این عکس هایی که از حضرات معصومین(ع) هست خصوصا تصویری هست که خیلی گفته شده با سیمای حضرت علی(ع) تطابق دارد آیا تایید می کنید ؟ فرمودند : این عکسها که از عالم غیب نیامده اینها تصاویر بصری است ، عکس امام را چیزی جز دوربین قلب نمی تواند بردارد ، قلب انسان می تواند عکس امام را ببیند ، وقتی ما حضور قلب داشته باشیم امام را می بینیم و درک می کنیم ، اما قوه خیال این توانایی راندارد یعنی این وسعت را ندارد که از امام عکس برداری کند ، اینها عکسهای تقریبی حاصل از قوه خیال است .
487 - سوال کردیم کسانی که علوم غریبه دارند و با این علوم مثلا کسی را شفا می دهند آیا این دخالت در کار خدا نیست آیا این دست بردن در نظام تکوین نیست ؟ فرمودند : خیر اینها دخالت در کار شیطان است چون این علوم از قوه خیال خارج می شود ، اینها مبارزه باشیطان و حیوان است ، این دعا نویسها کارشان با اجنه و حیوانیت است اما قلب انسان اینها را برنمی تابد ، در صحرای کربلا اجنه آمدند کمک امام حسین(ع) کنند ، حضرت اباعبدالله (ع) فرمودند من یک آهی بکشم اینها همه سینه قبر ها می خوابند ، شما دیگر چه می گویید ، ما می خواهیم امت پیغمبر(ص) برما امتحان بشوند .
488- در مورد خواص ادعیه مثل دعای توسل و زیارت جامعه و دعای کساء سوال کردیم ، فرمودند : اینها برای این است که ما از گناه باز بمانیم ، مثلا در دعای توسل ، توسل می کنیم که گناه نکنیم تا قلب ما رو به تنزل نرود ، ثابت بماند ، یعنی کمک روحانی می گیریم ، گفتیم یک بنده خدایی می گفت که من در صحن امام حسین(ع) ایستاده بودم طلب حاجت داشتم ، یک فردی آمد و گفت بعد از نماز صبح دعای توسل بخوان و الان یک سال است که این دعا را دارم همه مشکلاتم حل شده : ایشان فرمودند : این حل شدن ، حل شدن خیالی است ما باید از امام چیزی بخواهیم که پرواز کنیم ، اوج بگیریم ، ما را زنده کند ، شما در کار دنیا به امام توسل می کنی خب امام هم کارت را به شیطان محول می کند که کار دنیایت را درست کند ، اصلا نمی خواست در خانه امام بروی به همان شیطان توسل می کردی شیطان کارت را حل می کرد ، ما از امام حسین(ع) باید نورانیت و حضور قلب بخواهیم .
489 - سوال کردیم اینکه شیطان در ماه مبارک غل و زنجیر می شود یعنی چه ؟ فرمودند : چون که شیطان در عمل پنهانی نمی تواند حضور پیدا کند ، هر عملی که از انسانها بروز کند که از آنها در آن عمل تعریف و تمجید شود ولو در اینکه دیگران کارت را ببینند این عمل شیطانی است ، اما در ماه مبارک چون همه روزه دارند و این عمل پنهانی است شیطان غل و زنجیر است . سپس در مورد روزه گرفتن های افراد فرمودند : یک پاره از افراد روزه می گیرند اما چونکه شیطانند شیطان تر می شوند و یک سری حیوانند حیوان تر می شوند ، یک سری هم که روزه می گیرند زنده هستند قلبشان زنده تر می شود ، اینها نزد خدا پرواز می کنند ، بستگی دارد چقدر روی خودت کار کرده باشی ، سپس فرمودند : اگر انسان اعمالش را بروز بدهد بنام شیطان و حیوان تمام می شود ، هر چیزی که دیگران از تو بدانند بنام شیطان و حیوان تمام می شود و هر چیزی را که از تو نفهمند به پای توحیدت نوشته می شود ، ارزش انسان به گمنامی انسان است .
490 - فردی سوال کرد که نماز اول وقت و دائم الوضو بودن برای ما که غفلتمان زیاد است تاثیر گذار نیست ، فرمودند : اصلا شما باید اینها را داشته باشد که بدتر از این که هستید نشوید ، یعنی گناه نکنید ، با این کارها رشد نمی کنید بلکه اینها برای ممانعت از گناه است حالا اگر کنار اینها اعمال پنهانی انجام دادی رشد می کنی ، وگرنه این نماز اول وقت و روزه و وضو ، اینها جزء وظیفه ما است ، جزء انسانیت است ، حالا که خدا تو را به شکل حیوانِ انسان خلق کرده پس باید این وظایف را انجام بدهی تا خراب نشوی یعنی از انسان به حیوان سقوط نکنی ، لذا این اعمال ترمز است که پایین نروی ، اینها عامل رشد نیست ، حالا اگر میان اینها در پنهانی کاری کردی که غیر از خدا کسی خبردار نشد ، خدا یک پله باطنت را زنده می کند ، و پله پله آنقدر زنده می شود که از دنیا بزرگتر می شوی ، و بر شیطان و حیوان غلبه می کنی ، گفتیم شما فرمودید اگر افراد این دائم الوضو بودن و نماز اول وقت را داشته باشند ولی خدا سر راهشان برای دستگیری قرار می گیرد ، فرمودند : اگر تعلقات دنیا از وجود شما برود ولی خدا همین الان آماده است ، ما کوریم ولی را نمی بینیم ، اما ولی دارد ما را می بیند دلش هم به حال ما می سوزد ، ولی خدا نزد ما ایستاده است ، ولی خدا وجود عالم است که آقا امام زمان (عج) است کنار ما ایستاده ما نمی بینیم ، ما حس نداریم ، ما از او استفاده نمی کنیم چون اعمالمان برای شیطان است ، اگر اعمالمان برای خدا باشد ولی خدا حاظر است ، ولی خدا جا و مکان ندارد ، زمین و زمان ندارد ، در همه جا حاضر است .
491- سوال کردیم در مورد خواص عقیق و این انگشتری ها بفرمایید ، فرمودند : عقیق دردست راست خوب است آرامش قلب می دهد به انسان ، اما اینها یک طوری باشد که داشتن یا نداشتنش اثری روی شما نگذارد یعنی گم کردن این انگشتر شما را تکان ندهد ، عقیق حال انسان را ثابت نگاه می دارد و انسان را به حقیقت می رساند ، خود عقیق انسان را نگاه می دارد و به حقیقت نزدیک می کند ، گفتیم پس خیلی مهم است ، فرمودند : بله خیلی مهم است ، اگر این آیه هم زیرش نوشته شود خوب است " حسبنا الله و نعم الوکیل - 173 آل عمران"
492- سوال کردیم اگر در این آسمان بالای سرمان از هر شش جهت با سرعت نور وبالاتر و به مدت زمان بی نهایت برویم آیا به سقفی می خوریم : فرمودند : خیر ، گفتیم خب چطور می شود عالم ماده که ماده محدود است اینطور بی نهایت باشد ، فرمودند : آسمان ماده نیست ، گفتیم پس چیست ، فرمودند : وجود است ، ماده محدود است وجود که محدود نیست ، گفتیم خب این که الان غیب نیست ، این در عالم دنیا است ، فرمودند : این وجود است ، هر چه هم بالا بروی به هیچ جا نمی رسی و توانایی طبیعت بشر تا یک جایی دیگر قطع می شود و ادامه آن را باید با یک بدن دیگر و بایک روح دیگری برود بالا ، گفتیم یعنی هفت آسمان که گفته شده همین آسمان بالای سر است ؟ فرمودند : هفت آسمان و زمین یعنی انسان باید در هفت مرحله هفت پیراهن عوض کند ، هفت وادی عوض کند ، هفت لباس جسمانی عوض کند ، هفت لباس روحانی عوض کند .
493- ما باید دستمان را به او برسانیم ، او از نظر غایب است ، اگر ما نظرمان را درست کنیم او حاظر است ، منتها ما باید به در جات انسانی برسیم ، ما الان در درجات شیطانی و حیوانی زندگی می کنیم ، وقتی تو در درجه حیوانی باشی همپایش هم وسوسه شیطانی همیشه هست ، شکلمان هم به شکل آدم است ، حیوان به گشتن و خوردن و شهوت است کیف دنیا را می خواهد ، اما مرحله انسانی این است که تعلقات دنیایی ندارد انسان کیف باطنی خودش را می خواهد ، یعنی خودش حیات دارد ، از باطنش روزی می خورد اما حیوان و شیطان از بیرون روزی می خورند ، ما هم در حیوانیت با فکرمان از بیرون خود علاقه و دوستی مان را از دنیا می گیریم ، ما دوستی مان را باید از وجود خودمان بگیریم ، از حیات خودمان حیات بگیریم نه اینکه حیات بیرون به ما حیات بدهد ، ما وصل به آنطرف نیستیم وصل بر ماشین و خانه ایم ، ارزش ما هم همین ماشین است یعنی مثلا ما را با ماشین و ثروت و مقام می شناسند ، درحالیکه انسان را باید با خدا بشناسند ، یعنی با وجه الله بشناسند ، تو را با غیر از خدا نشناسند ، ببینید اگر انسان قلبش باز باشد در کنار ماشینش هم که باشد خدا پیام را از طریق همان ماشینش به او می رساند ، شما در راه خدا قرار بگیر تا خدا پیامش را از همین زمین به تو بدهد ، اصلا یک سنگی را بر می داری می بینی پیام زیرش رسیده ، انسان زنده دائما زنده تر می شود و معنای بهتری از زندگی می گیرد نفس به نفس معنای جدید می گیرد حیات دیگر می گیرد ، اما زندگی برای انسان مرده معنی ندارد بی معنا است .
سوالات 448 الی 465
448 - سوال کردیم اینکه در قرآن آمده عبد شکور ، چه خصوصیاتی دارند و اینکه فرموده " و قلیل من عبادی الشکور - کم اند بندگان شکر گذار من " یعنی چه ؟ فرمودند : کسانی که ایمانشان باطنی می شود مثل خدا می شوند اینها شکر گذار خدا هستند انسان تا وقتی مثل او نشود چطور می خواهد شکر گذارش باشد ، باید با او سنخیت پیدا کند ، باطن شکر باطن خودت است ، وقتی به باطن خودت رسیدی باطنت شکر می کند ، شکر یعنی شهود ، اصلا خود شکر شهود است ، شکر از شهود می آید ، شما تا وقتی نبینی چطور می خواهی شکر کنی اینها حرفهای سنگینی است نمی شود همه اش را باز کرد ، سوال کردیم آیا این شهود در آخرت میسر می شود ؟ فرمودند : اصلا این عالم که ما در آن هستیم محضر خدا است نزد خدا است ، شما اگر در محضر خدا ، خدا را نبینی آیا در غیر محضر می توانی خدا را ببینی ، شما الان روبروی ما هستی ما را نمی بینی و نمی شناسی ، حالا اگر بروی یک شهر دیگر از آنجا می خواهی ما را بشناسی ، سوال کردیم مگر در آخرت انسان به خدا نزدیکتر نمی شود ؟ فرمودند : نه ، شما هر کاری که می خواهید بکنید در همینجا باید بکنید ، در آخرت به باطن عمل خودت می روی ، سروکارت با عمل خودت می افتد ، شما الات که یک گناهی را انجام می دهید وسوسه اش از کودکی در شما بوده است ، حالا اگر آن گناه را انجام ندهی تبدیل به نقص می شود و به یک روال دیگر پیش می آید یعنی عملکرد آن به صورت دیگر می شود ، سوال کردیم پس الان در محضریم و در آخرت دور می شویم ، فرمودند : بله الان خدا سفره اش را پهن کرده و همه را در اختیار ما گذاشته است تا ما اینجا با خدا گفتگو کنیم ، حالا وقتی وسایل را برای ما فراهم کرده و گفته همه اسباب را من درست کرده ام حالا ما دنبال چه می گردیم ، الان ما دنبال این می گردیم که چه بخوریم ، تو بشین او می آورد تا تو بخوری ، مردم دنبال این هستند که چطور بخورند و چه چیزی بخورند ، بلد هم نیستند چه بخورند ، خدا هم معنویت گذاشته و هم دنیا گذاشته ، انسان وقتی تعلقات دنیا دارد ما دنیا را شکر می کنیم ، شیطان را شکر می کنیم ، وقتی از مرحله دنیا شکرت رفت و عقلت بر خیر کار کرد وجودت با خیر تصفیه شد که عملت پنهان شود اینجا وجودت از دنیا تصفیه می شود ، و وفتی تصفیه شدی اینجا خدا را شهود می کنی و عمل صالح انجام می دهی ، الان شما وقتی عمل صالح انجام میدهی و می خواههی که مردم ببینند ، آنوقت تو چجوری می خواهی خدا را ببینی ، اینکه مردم عمل شما را می بینند دلیلش این است که چون شما کوری ، وقتی کسی عمل شما را می بیند یعنی دستت در دست شیطان است ، آیا شما خدا را می بینی، خب نمی بینی ، حالا اگر بخواهی که ببینی اید عمل صالحت را پنهان کنی تا حضور قلب بگیری ، دیدار قلبی با خدا بگیری . ( پا ورقی : چشمایی که نمی بینند :وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ (179اعراف) حقا که بسیارى از جن و انس را براى جهنم آفریدهایم که قلب دارند ولى با آن قلبها درک نمىکنند، آنها را چشمهایى است که با آنها نمىبینند و آنها را گوشهایى است که نمىشنوند، آنها مانند بهائم بلکه گمراهتر از آنها هستند آنها به تمام معنى غافلند / " وَ مَنْ کانَ فی هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبیلاً (72 اسراء) و هر که در این دنیا نابینا باشد، در آخرت نیز نابینا و گمراهتر است. ( هر که اینجا ندید محروم است در قیامت ز لذت دیدار ...)
449 – فردی از ایشان سوال کرد ما که الان مشکل کم آبی داریم اگر هر شب غسل توبه کنیم آیا اصراف نیست ؟ فرمودند : ما مشکل اخلاق داریم ، چیزی که به ما ربط دارد کمبود اخلاق ما است ، ما باید اخلاقمان را بسازیم ، شما آب را برای غسل که مصرف کنی خدا آبش را تامین و جایگزین می کند یعنی شیطان این کار را برای ما انجام می دهد ماده را تامین می کند ، بقیه مردم هم با غسل شما به مشکل کم آبی نمی خورند ، هر کسی خودش مشکل است ، شما نمی خواهد غصه مردم را بخوری غصه خودت را بخور که اخلاق نداری ، خدا در محضر است و شما او را نمی بینی ، شما اول به شهود خدا برس بعد دیگر نمی خواهد غسل بکنی چون دیگر همیشه در حال غسل خواهی بود ، شما الان باید دائم توبه کنی تا به محضر برسی ، آب پشت سد کم نیست بلکه ایمان مردم کم است ، آب برای غسل اشکال ندارد شما ماشین را با آب نشور ، ما آهن پاره را غسل می دهیم اما خودمان که می خواهیم غسل کنیم شیطان می آید می گوید مشکل کم آبی داریم .
450 – در مورد افراد و ظرفیت ها سوال شد ، فرمودند : هر کسی بر اساس ظرفیتش امتحان می شود ، یکی یک تومن دارد بر اساس همان امتحان می شود و یکی هزار ملیارد تومان دارد بر اساس همان امتحان می شود ، سوال شد که آیا عایدی شان فرق می کند ؟ فرمودند هیچ فرقی ندارد ، او باید هزار ملیاردش را بدهد و تو باید از یک تومن بگذری ، مهم و ملاک ترک وابستگی و تعلقات است داشتن و نداشتن ملاک نیست ، وجود خدا به همه می رسد حالا یکی از این وجود خدا از جنبه ماده آن استفاده می کند ، به جای اینکه از وجود خدا استفاده کند آن را تبدیل به ماده می کند ، گفتیم خب مثلا حضرت ابراهیم (ع) خیلی فرق دارد با یک فرد معمولی او حض و بهره بالاتری می برد ، فرمودند : خیر ، تو هم حضرت ابراهیمی تو هم ظرفیتت همان قدر است ، فرقی ندارد ، در صحرای کربلا ببین که یکی شمر شد و یکی به شمر کمک کرد و یکی هم به آن که کمک کرد کمک کرد و همینطور برو تا آخر ، چنین نیست که فقط شمر مقصر بود ، آنها که به شمر کمک کردند مقصر ترند ، آنها هم که به امام حسین (ع) کمک کردند به وجود امام حسین (ع) پیوستند و امام حسین (ع) هم به وجود خدا پیوست ، آن غلام سیاه در برابر امام حسین (ع) وظیفه اش را انجام داد و امام حسین 0ع) هم در مقابل خدا وظیف اش را انجام داد پس فرقی نمی کند هیچ تفاوتی ندارد ، بحث این است که شما به همان که میدانی عمل کنی ، چه امام حسین (ع) باشی چه غلام سیاه باشی و چه پیغمبر (ص) باشی برای خدا هیچ فرقی نمی کند ، مثلا شما در یک یک تومنی تعلقات داری لذا باید همین تعلق را بکنی ، آن کسی که تعلقات صد ملیاردی دارد باید همان تعلق را بکند ، آدمها اصلا تفاوت ندارند ، تفاوت بیرونی را بحساب نیاورید که چروتش چیست شکلش چیست ، بین شکلش را مثل چه کرده ، انسان اگر تعلقاتش کنده نشود تبدیل به حیوان می شود ، و بعد هم تبدیل به شیطان می شود ، یعنی عملکردش خود شیطان است ، گوشش می شود گوش شیطان چشمش میشود چشم شیطان ، مثلا شنیده اید می گویند فلان موجود چشمش در سرش است ، خیره است ، یعنی انسا ن وقتی شیطان می شود ، خیره می شود ، از مرحله حیوان به مقام شیطان تنزل پیدا می کند ، یا در همان مرحله حیوان تبدیل به گرگ می شود تبدیل به سگ ، بز ، خوک ، سوسک ، تبدیل به مگس می شود ، اینهایی که ضعف مردم را می بینند اینها صفاتشان صفات مگس است ، مگس روی نجاست ها می نشیند ، انسان هم می رود روی عیب ها می نشیند ، کسی که عیب کسی را می بیند یا خوبی کسی را می بیند مگس است ، گفتیم حتی خوبی کسی را ببینی ! فرمودند : بله ، تو چکار داری کی خوب است و کی بد است ، ما باید ببینیم خودمان چقدر رشد کرده ایم ، توحید یعنی خود سازی ، به ما چه که بیرن از ما چه کسی چه کار می کند ، کی کجاست ، در قضیه کربلا ، ما باید ببینیم که مثل کدامشان می خواهیم بشویم ، این که ما سینه می زنیم که امام حسین(ع) را کشتند و شمر چنین و چنان کرد خب الان ما کدام یک هستیم ، کاری که شمر کرد و کاری که امام حسین(ع) کرد کفر انسان و ایمان انسان را مشخص کرد شد شاخص که هر کدام از ما بفهمیم در مرحله شمر هستیم یا در مرحله امام حسین(ع) هستیم ، حالا اگر محبت غیر خدا داری و از مرگت می ترسی که خب دیگر شمر هستی و اگر محبت غیر خدا را نداری در دسته امام حسین(ع) هستی ، سوال کردیم آیا بین این دو مراتب و درجات هم هست ؟ فرمودند : میزان سنجش آقا ابالفضل عباس (ع) و شمر ذی الجوشن است ، اخلاق و کمبود اخلاق هر دو بالا آمده اند ، گفتند هرکه کمبود اخلاق داشته باشد می شود شمر ، می شود شیطان ، و هر که اخلاق داشته باشد می شود مثل امام ، دو دسته هست دیگر مراتبی وجود ندارد ، آیا بین خوب و بد مراتبی هست ، آیا بین خوبتر با بدتر از بد مراتبی هست ، مراتبی نیست همه در سیر هستند ، این حرف شیطان است که می آید اختلاف می اندازد که بین این دو مراتب هست ، یا امام حسین (ع) است و یا شمر است دیگر چه مراتبی ، یا مثلا بین امام حسین (ع) و امام حسین (ع) چه مراتبی هست ، بین شمر و شمریت چه مراتبی هست ، چی هست چه میتوانی بگویی کسی که شمر است چه مراتبی دارد دیگر ، تمام شمر ها در کربلا به شمر کمک کردند ، و امام حسین(ع) را نیز تمام آنهایی که امام حسینی بودند کشید تا کمکش کنند ، این وسط دیگر کسی نمی تواند خودش را گول بزند که من امام حسینی هستم دوستش دارم اما برای کمکش هم نمی روم دنیا را هم دوست دارم ، کسی که وجودش تعلقات دنیایی داشته باشد نمی تواند با ولی خدا همراه بشود ، ولی خدا می خواهد محبت ها را از وجودت خارج کند ، می خواهد تو را زنده کند ، چون مرده با مرده اتحاد برقرار می کند ، انسان وقتی قلبش زنده شود و ایمانش باطنی شود تعلقات دنیا به او نمی چسبد که بگوید مراتب دارم همه این مراتب بندی ها کار شیطان است .
ایشان تاکید زیادی داشتند که از مقایسه و قضاوت بپرهیزید ، اوامر دینی را جدی بگیرید اما سخت نگیرید.
451 – سوال کردیم این که هنگاه ذکر گفتن خواب غلبه می کند آیا این نشانه ضعف است ؟ فرمودند : نه خیر ، اصلا بحث جسمانی نیست ، بحث بحث روحانی است ، قلبت نباید بخوابد ، نه جسم ، جسم که مال دنیا است باید بخورد و بخوابد قلبت نباید بخوابد ، خیال باید بخوابد خیال شیطانی است دیگر ، خیال و جسم شیطانی است ، اینها باید بخوابند ، باید پرسید که وقتی خیال می خوابد آیا قلب به زیارت ملکوت عالم می رود باید توانی در خواب سیر کنی ، مثل اینکه بچه ات را که می خوابانی از کنار بچه بلند می شوی می روی سیر میکنی ، وقتی خیالت را خواباندی با قلبت باید بروی سیر کنی ، خب مشکل ما این است که مرده ایم ، ما به خیال و جسم تبدیل شده ایم یکی شده ایم ، با شیطان و حیوان یکی شده ایم ، حی زنده این است که وقتی خیال و جسم انسان می خوابد روحش پروازکند عروج کند ، یا در نماز که می ایستد خواص جسمش را از دست بدهد یعنی به حال نماز برود به مقام نماز برود ، نماز که جسمانی نیست که ، این جسم در ختیار روح است ، روح باید رکوع کند و سجود کند و جسم را دولا و راست کند ، نه این که جسمت دولا و راست بشود و روحت را یدک بکشد ، اگر روحت زنده باشد وقت نماز اول روحت رکوع می کند بعد جسم را به پایین می کشد ، اول روح سجده کند بعد جسم را بکشد که سجده کند ، باید ببینی ، شهود کنی ، گفتیم که حضرت آقا حصبتها خیلی سنگین است ، فرمودند : نه سنگین نیست یک چیز عادی است ، انسان دو بعد دارد ، در ما دو بعد شیطانی و حیوانی زنده است و بعد روحانی ما یا در خواب است و یا مرده است ، همه اهل بیت (ع) و پیامبران (ع) آمدند تا بعد روحانی را در ما زنده کنند ، آن را شارژ کنند ، مثلا شما موبایل دارید برقش هم شارژ است همه چیز هم دارد اما شارژ پولی ندارد کجا را می گیرد ، به کجا می توانی زنگ بزنی ، به کجا می توانی وصل بشوی ، شما وقتی قلبت چاشنی ندارد تو چطور می توانی با خدا ارتباط بر قرار کنی ، گفتیم پس ارواحمان فعلا تعطیل است ، فرمودند : بله که تعطیل است ارواح همه تعطیل است ، گریه حضرت زهرا (س) برای همین بود دیگر میفرمودند این مردم اصلا نمی فهمند همین که انسان دو بعد دارد را هر کسی نمی تواند درک کند ، از این فرد باید پرسید که آیا از بعد روحانی که مال انسان است آیا این آقا توانسته استفاده کند یعنی توانسته احساسش را بشناسد توانسته حیوانیتش را بشناسد انسانیتش را بشناسد ، این شخص پس تا حالا چه کار می کرده ، شما میروی مثلا هر روز صبح تا شب در شرکت کار می کنی ، حالا کی روی خودت کار می کنی مگر کار تو در شرکت است ، یا در امر زن و بچه ات است یا در زندگی روزانه ات است ، کار تو روی خودت است تو باید خودت را زنده کنی ، مرده ای ، خود را زنده کن ، تو خودت در رَحِمِ خودتی باید از خودت را از خودت زایمان کنی ، زنی که می خواهد اولاد بیاورد تا نه ماه و نه روزش کامل نشود آیا دایه می آید ناف بچه او را بزند ؟ ما هم هر وقت از این رَحِمِ بخواهیم خارج بشویم و کامل بشویم آقا مام زمان (عج) می آید به ملاقات و ناف ما را می زند و با او ملاقات خواهیم داشت ، انسان کامل معطل ما است که ما از این غلاف جسم خارج بشویم ، تا ما زنده بشویم ، او انتظار ما را می کشد ، آنوقت ما می گوییم آقا بیا آقا بیا ، خب آقا به کجا بیاید ، آقا آمده تو کوری نمی بینی ، تو قلبت مرده است ، آقا هست ، ما نیستیم ، ما در قبریم ، انگار دنیا یک قبر عمومی است و همه ما در میا این قبر هستیم ، هیچ خبری هم از عالم دیگر نداریم ، خبری از آقایمان نداریم ، مثل اینکه شما در خانه خوت چشمانت کور است ، پدرت هم نشسته است ، وقتی چشمانت باز شود می بیی پدرت هم دراینجا هست ، هفتاد سال هم تو زندگی کردی چشمانت کور بوده پدرت را ندیدی ، چشمانت بسته بوده ، صدایش را می شنیدی ولی او را ندیدی ، ما هم یک سری چیزها قلبمان فهمیده اما چون چشمان قلبمان بسته است نمی بینیم ، باید قلب صیغل بخورد که باز بشود ، تا ببیند ، قبله قلبها خدا است ، قبله جسم ها کعبه است ، آیا ما با کعبه خدایی زندگی کرده ایم ، یا با کعبه سنگی ، آیا نزد سنگ که می رویم صاحبش را باید ببینیم یا نبینیم .
سوال از بسم الله الرحمن الرحیم کردیم ، فرمودند : بطور کل تمام رحیمیت و تمام هستی خدا در بسم الله است ، کل قرآن در بسم الله است وحضرت علی نقطه زیر بسم الله است یعنی حقیقت قرآن در علی (ع) است یعنی این علی جسمانی که ما فکر می کنیم نیست بلکه اسم العظیم خدا است ، علی یعنی باطن علی ، ما ظاعر علی (ع) را می بینیم ، تا می گویند علی ما یک علی جسمانی در خیالمان می سازیم ، نه این علی نیست ، یا پیغمبر (ص) را که ما فکر می کنیم ، این پیغمبر نیست ، اینه ایک چیزهای خیالی و شیطانی است که ما برای خودمان ساخته ایم ، اصلا شما اگر حقیقت آنها را ببینی دیگر هیچ چیزی برایت معنا نمی دهد ، ما همین که انسان کامل را ندیده ایم لذا دیگران برایمان معنا می دهند ، شما وقتی یک اقیانوس را ببینی دیگر یک لیوان آب برایت معنی ندارد ، اصلا لیوان آب دیگر به نظرت نمی آید ، خب همینطوری است دیگر ما چون اقیانوس را ندیده ایم می گوییم همین لیوان آب اقیانوس است ، یک قطره آب که از بالا فرود ی آید می گوید من قطره ام اما وقتی به دریا می رسد خجل می شود ، ما تا اصل خودمان را نبینیم خجالت نمی کشیم ، حیا نمی کنیم ، زندگی انسانی در جایی است که انسان در وجود ما زنده شود ف ما انسان هستیم اما در میان ما انسانیت نیست ، در میان ما باغ وحش است ، پر از آشغال ، پراز خواسته های بی خودی ، شیطان میان ما را پر از ولع کرده ، مثل یک توالت برای شیطان شده ایم که می آید خودش را در ما خالی می کند ، و ما را وسوسه می کند در امور دنیایی و جسمانی و... تا قلب انسان زنده نشود عمل انسان ارزشی ندارد این نمازت ارزشی ندارد شما تا وجودت به دنیا تعلق داشته باشد کی می توانی سیر داشته باشی وقتی به دنیا علاقه داری خواص هم نداری پس چطور می توانی در نماز حواس داشته باشی حواست را جمع کنی ، به جای اینکه خاصیت پیدا کنی حواست را خورده ای انگار کف های روی دریا را بلعیده ای ، تو هنوز خواص نداری هنوز حیوانی ، باید جزء خواص بشوی تا خودت را بتوانی بشناسی عیب هایت را ببلعی ، تا بی اخلاق نشوی .
452 – از شیر و عسل بهشت سوال کردیم : فرمودند : قند شیرین است دیگر ، چرا شیرین است ، چون می خواهد شیرینی ما را معلوم کند که این بساط شیرینی درون ما هست ، حالا ببینیم که این بساط شیرینی را از قند می گیریم یا از نماز می گیریم ، شما قند را که در دهان می گذاری طبعت شیرین می شود ، پس مشخص می شود که تو این طبع شیرین را داری اما عرضه کشیدن شیرینی را از وجود خودت نداری لذا از قند آن را می گیری ، قند شیرینی را از جهلت در می آورد اما این شیرینی را از ایمانت نمی توانی در بیاوری ، جسمت درک می کند شیرینی را که این خوشمزه است اما آن طبع باطنی ات که باید با نماز خواندن آن شیرینی را در یابد در نمی یابد ، انسان همه اش لذت است ، شما حساب کن که یک قند طعمش لذت و شیرینی است ، اما انسانی که همه لذت ها او است یعنی اگر قند شیرین است شیرینی اش از انسان است و اگر هرچه در این عالم بروز کرده است مرکز همه اینها انسان کامل است ، حالا این قند از وجود انسان شیرین شده اما چرا خودش از شیرینی خودش نمی تواند استفاده کند ( کان قندم نی ستان شکرم *** هم ز من می روید و هم می خورم )
453 - فرمول ما فرمول ایراد گرفتن از همه چیز است و فرمول هدایت شیطان همین است براساس ایراد گیری است ، اما فرمول هدایت امیر الموئمنین این است که می گوید عیبی ندارد هر کاری که تا الان کرده ای ، از الان بیا و برگرد ، شیطان انسانها را نا امید می کند و اهل بیت(ع) امیدوار ، همه انسانها توانایی دارند ، جهت مثبت و منفی را دارند منتها اگر انسان محبت اهل بیت (ع) را پیدا کند توانایی های انسان بروز می کند ، سوال کردیم نشانه محبت چیست ؟ فرمودند : ببینید چه چیزی در زندگی برایتان اهمیت دارد هر چه را بیشتر دوست داری محب همانی ، ما روزی صد بار محبت عوض می کنیم ، ذهنیتمان روی این و آن است ، خیال ما کج است ، وقتی کسی محبت اهل بیت (ع) را دارد خیالش صاف می شود ، صبح تا شب در حضور قلبت هستی .
454- زمانی قلب انسان رو به انسان نیست خودت از خودت خسته می شوی ، تا وقتی قلبت رو به خودت باشد خستگی وجود ندارد ، مثلا شما که الان با ما در سفر هستید اگر به تعلقات دنیا شیطان در وجودتان ولع ایجاد نکند شما تا سه سال دیگر هم با ما در سفر باشید خسته نمی شوید اما اگر ولع ایجاد کند و زن و بچه را می آورد کارت را می آورد آنجا لنگ تو هستند و فلان ... شما را می کشد و می برد ، مثلا علی ابن مهزیار را ببینید که بعد از اینکه یک هفته با حضرت حجت (عج) بود ولع آمد در وجودش بعد از یک هفته به حضرت گفت یک کاروانی از اینجا می گذرد اگر برنگردم دیگر به این زودی کاروانی نیست که برگردم ، لذا اگر در وجود آنسان ولع نیاید برای انسان زمان و مکانی نیست ، مثلا تا آخر عالم همین امروز روز جمعه است ، ولع که می آید جمعه شنبه می شود ، شنبه یک شنبه می شود و... گفتیم اما این روز ها که در خارج حقیقتا هست ، فرمودند هست اما تمامی ندارد ، همه روزها یک روز می شود برای تو ، ولع که می آید زمان را برش می زند ، شب می شود روز می شود ، خورشید را می آورد زن و بچه را می آورد ، شما یک کلیپ را تا اجرا نکرده ای یک عکس نشانت می دهد ، اگر صد سال هم نگاهش بکنی همان هست اما تا ولع کنی و آن را اجرا کنی عکسهای بعدی پشت هم می آید و تصاویر حرکت می کنند ، گفتیم الان روز و شب در نظر کسی که ولع ندارد چگونه است ؟ فرمودند : برای اولیاء روز و شبی نیست ، هیچ چیز نیست زمان و مکان نیست ، برای امام زمان (عج) زمان و مکان وجود ندارد " در پرانتز عرض می کنیم هر زمان که به ایشان می گفتیم حضرت آقا ما چه وقت زنگ بزنیم که مزاحم نباشیم مثلا شما خواب و یا در حال استراحت نباشید ، ایشان می فرمودند برای ما زمانی نیست ما که وقت و زمان نداریم ، شما نصف شب زنگ بزن چه فرقی می کند اولیاء را نصف شب که از خواب بیدار کنی گله که ندارند بر عکس دعایت هم می کنند " اصلا زمان و مکان که برداشته بشود قید شیطان را می بینید ، وقتی که شما پایان مرگت می شود اول زندگی ات مراتب شیطان که در وجودت قید می زند را انسان کامل می بیند ، این قید و ولع مکر شیطان است ، شیطان در وجود ما مکر می کند ، متکثر می کند ، شب و روز ایجاد می کند ساعات را پدید می آورد ، اما این مکر را امام می بیند ، انسان کامل می بیند مثلا شما می خواهی مکر کنی و از اینجا به تهران بروی او مکر تو را می داند که تو دروغ می گویی ، دروغ می گویی یعنی موفق نمی شوی به رفتن ، این حرف تو اندازه اش برای انسان کامل آشکار است .
455 - ملاک اصلی بشر این است که توجه اش به خدا باشد ، ما باید قلبمان را به کسانی بسپاریم که آنها قلبشان همیشه متوجه خدا است ، بساط شیطان بیرون پهن است ، بساط ولایت در باطن است ، بساط شیطان را ما شهود می کنیم ، اما بساط ولایت را باید قبول کنیم این شرط است ، اگر ولایت هم بیاید مثل شیطان خودش را نشان بدهد خب او هم شیطانی است دیگر ، خدا اگر خودش را بیاید نشان بدهد که فایده ندارد ، باطن باید قبول کند ، این هم دست ما نیست .
456 – سوال کردیم که شما هم می توانستید مثل خیلی ها کلاسی تشکیل بدهید و پانصد نفر یا هزاران نفر مستمع داشته باشید چرا نکردید؟ فرمودند : خب باید قابلیتش پیدا شود ، خب مردم جدا نشدند ، مردم قابلیت ندارند ، چرا دور امیر الموئمنین فقط هفت نفر جمع شدند ، یا در کربلا هفتاد نفر جمع شدند ، گفتیم اگر کلاس تشکیل بدهید چه می شود ؟ فرمودند مگر شما غذا که درست می کنید پیش حیوان می ریزید ، گفتیم یعنی این همه آدم روی زمین قابلیت ندارند ؟ فرمودند خیر ، گفتیم این همه مدعی ایمان ! ، فرمودند : خیر نیست ، کسی قابلیت دارد که قلبش بیدار شود یا در حال بیداری باشد ، یعنی قلبش در جستجوی دین باشد نه اینکه خودش در جستجوی دین باشد ، قلبش آرامش نگذارد ، آنها که قابلیت ندارند چون تعلقات دنیایی دارند نمی توانند به این طرف بیایند ، شما که انتخاب شدید چون تعلق دنیایی ندارید ، هر چقدر تعلقاتت را کم کنی و طمعت را کم کنی به این طرف وصل می شوی ، طمع که آمد از اینجا قطع شده ای ، بحث بحث هدایت است ، دل بخواهی که نیست که ، بخواهیم یا نخواهیم باید توحید را بگیریم چون انسان انسانیت را قبول کرده لذا توحید با انسان است با حیوان که نیست ، گفتیم آیا این برای همه هست ؟ فرمودند : نه انتخابی است ، رحمانیت را به همه داده اما در رحیمیت هر که را بخواهد در رَحِمِ خودش جای می دهد ، سوال کردیم دیگران چه می شوند ؟ فرمودند : ببینید انسان در حال ساخته شدن است ، شما گِل را در نظر بگیرید ، اگر این خاک بخواهد همان گِل بماند همان گِل می ماند ، اما اگر بخواهد تبدیل به کوزه بشود تن به استاد می دهد تا او را شکل بدهد و نقش و نگارش بدهد لذا در این کوزه آب جای می گیرد تا اولیاء درآن آب بریزند و بخورند ، اما این گِل که دست اولیاء نیافتد یک تکه گِل تو پر است میانش تهی نیست تا در آن آبی ریخته شود ، هر دو از یک گِل هستند اما یکی دست اولیاء ساخته می شود و آب می گیرد اما دیگری گِل ساخته نشده و نپخته است وقتی به آب می رسد از هم باز می شود و خاصیتش را از دست می دهد ، شما یک کوه را در نظر بگیر که خاکش مخلوط با براده آهن است حالا ولی خدا یا امام که می آید در حوزه این براده ها قرار می گیرد چون خاصیت نقص گیری دارد و ویروس آدم ها را می گیرد ، یکجا همه براده ها را بالا می کشد و فرد پاک می شود ، اما اگر شما خودت را پنهان کنی و در معرض ولی قرار ندهی مثل این می ماند که بخواهی با موچین این براده ها را یکی یکی جدا کنی یا مثل این که با مژه چشمانت بخواهی چاهی را حفر کنی ، اما ولایت آمده تا یکجا همه اینها را جذب کند انسان را پاک کند ، این که می گویند امام زمان(عج) که بیایند دست روی سر آدمها می گذارند و مثال سر را آورده است یعنی محبت غیر خدا را از دلت می کند ، کاری را که عزرائیل یکی یکی انجام میدهد را امام زمان (عج) یکدفعه همه را می کَنَد ، وقتی که عزرائیل نفس انسان ها را می گیرد در اصل یعنی خاصیت های وجودی فرد که به دنیا وصل است را پوست می کند ، اینجا چون بدون اختیار خودش است خیلی درد دارد اما در ولایت درد ندارد بلکه با اختیار خودت تحویل ولایت می دهی ، در مورد این درد بیشتر توضیح خواستیم ، فرمودند : این درد یک وقت هست در یک نفر پنج هزار سال طول می کشد مثلا یک زخم را در دست مداوا کنند ببینید چقدر تفاوت دارد با اینکه بخواهند دست را قطع کنند ، بگذارید مثال را بهتر بگویم در ولایت یکجا دست را قطع می کنند و کار تمام می شود اما در غیر این صورت حساب کنید این دست را بخواهند ذره ذره بکَنَند ، ببینید چقدر درد دارد ، ولایت آمده تا تعلقاتت را یکجا قطع کند بدون اینکه حالیت بشود ، ولایت اول توجهت را به خودت می کند تا بیهوش بشوی بعد شمشیر را می زند و قطع می کند و هیچ دردی را هم احساس نمی کنی ، اما بدون ولایت درد دارد ، مثلا شهدای کربلا وقتی که محو امام حسین(ع) بودند جسمشان که درد نمی گرفت یا مثلا وقتی که امام علی (ع) در نماز بود تیر را کشیدند و ایشان دردی احساس نمی کرد ، چون این توجه است که درد می آورد ، ما وقتی توجهمان به خودمان است باید درد بکشیم ، اما وقتی توجهمان به خدا باشد دیگر مشکلی نداریم ، در بیمارستان هم وقتی انسان را بیهوش می کنند دراصل شما را بی هوش نمی کنند بلکه بی هوشی شما را بیدار می کنند ،بی هوشی در وجود ما هست وقتی حواس را از اینطرف پرت می کنند او بیدار می شود ، زنده می شود .
همه چیز در درون انسان هست مثلا وقتی انسان نشانه های لذت را در بیرون می بیند دردرون وجود خودش لذت می برد ، هر چیزی را که در این عالم ببینی مثلا یک درخت را می بینی ، لذا این درخت را در خیال خود از قبل ساخته شده داری ، حالا تا این درخت را می بینی در اصل عکس خیال خودت را می بینی که این درخت بیرون را می توانی ببینی ، او تو را می بیند و تو هم او را می بینی ، تا او تو را نبیند تو او را نمی توانی ببینی .
457 - سوال کردیم الان خیلی از جوانها به علت عدم استطاعت مالی مثل مسکن و کار قادر به ازدواج نیستند و در این میان قوه شهوت فشار زیادی می آورد و در خیلی موارد به گناه منجر می شود چاره چیست ؟ فرمودند : اول یک اصل کلی اینکه انسان نباید به بیرون از خودش توجه داشته باشد این جوان اگر به خودش برگردد هم درون خودش ارضا می شود و هم برایش زن پیدا می شود زندگی اش سامان می گیرد همه بدبختی بشر این است که در بیرون از خودش دنبال زندگی می گردد بعد دچار شهوت و غضب می شود تبدیل به حیوان ناطق می شود اگر برگردد به خودش همه چیزش درست می شود ، سوال کردیم یعنی دیگر شهوت اذیتش نمی کند؟ فرمودند : نه دیگر چون برایش زن پیدا می شود لذا اول مقام زن در درونش پیدا می شود بعد این زن در بیرون تجلی می کند برون از خودش زن برایش پیدا میشود ، اصلا زن می آید به خواستگاری اش ، سوال کردیم حتی اگر مشکل مسکن و کار داشته باشد ؟ فرمودند : اصلا همه چیزش جور می شود به او کار هم می دهند همه چیزش حل می شود ، انسان اگر به خودش بر گردد در صراط قرار می گیرد ، لذا در صراط هم خانه و مسکن هست و هم کار هست هم زن هست ، پول هست ، همه چیز هست این که ما نداریم چون خودمان را نداریم غافل از خودمان هستیم ما بیرون از خودمان دنبال اینها می گردیم در حالی که همه چیز در خودمان هست ، مثلا تا وقتی که شما مثلا حسن نبودی اسم حسنی هم برای شما در کار نبوده چون اصلا خودت وجود نداشته ای اول حسن آمده بعد اسم حسن برایش آمده الان هم که این حسن در بیرون است این حسن حسن نیست این یک حیوان است ، او باید برگردد به حسن درون خودش تا کارش درست شود ، گفتیم پس تمام این جوانهایی که گله مند هستند که زن و کار و مسکن ندارند مشکلشان این است ، فرمودند : اینها خودشان نیستند بلکه بیرون از خودشان هستند باید برگردند به خودشان تا کارشان درست شود ، اینها شخصیت بیرونی دارند ، دنبال کار در بیرون از خودشان هستند ، باید در درون خودشان شروع به کار کنند تا بیرون برایشان کار پیدا بشود ، سوال کردیم با این تفاصیل کار مشکل شد الان هیچ جوانی پی این مسائل نیست اگر هم بخواهد باشد راه را بلد نیست ، فرمودند : امام زمان (عج) که بیایند همه را می رسانند ، لیکن این جوانی که کار و زن و مسکن گیرش نمی آید باید برگردد به خودش ، همه مشکلاتی که ما در بیرون به وجود آورده ایم یعنی اینکه راه تو اشتباه است ، وقتی شما در امتحان دانشگاه قبول نشوی آیا دانشگاه بد امتحان گرفته یا تو درس نخوانده ای ، خب تو بلد نیستی که در زندگی مشکل به وجود آورده ای در حالی که برای تو زن و مسکن و کار و همه چیز در نظر گرفته شده ، تو بی حیایی خدا را قبول نداری دنبال غیر خدا می گردی ، برو پیش خدا تا کارت را درست کند ، گفتیم پس این جوانها تا وقت ظهور حضرت همه محکوم هستند ؟ فرمودند : تا زمانی که به خودشان بر نگردند بله همه شان محکوم هستند ، محکومیتشان این است که دارند تبدیل به حیوان می شوند جوانیشان را در جوانی و نادانی خرج کرده اند ، باید جوانیت شان را برگردانند به انسانیت و بفهمند که اینها الان حیوان و شیطانند کامل نیستند ، گفتیم خب اینها نه خودشان می فهمند و نه کسی هست که دستشان را بگیرد ، فرمودند : خیر خودشان می فهمند منتها نمی خواهند بیایند ، یعنی قابل نیستند که بیایند ، چون گناهانی که قبلا انجام داده اند گناهان جدید درست می کند مثلا وقتی کسی دروغی می گوید همان دروغ تبدیل به ده ها دروغ دیگر می شود یعنی مجبوری دروغ های دیگر بگویی ، یا وقتی یک غیبت می کنی هفتاد مرتبه انسانیتت را تنزل می دهد ، یعنی هفتاد سال تو را پایین آورد ، حالا تو چطور می خواهی عبادت کنی تا باز برسی به آن هفتاد سال حالا به آن نرسیدی که هیچ یک غیبت دیگر می آید هفتاد سال دیگر پایینت می برد ، اصلا همین که بگویی هوا سرد است یا هوا گرم است کار تمام است دخالت کرده ای ، بگویی قد بلند است یا کوتاه است ، بگویی این باحجاب است آن بی حجاب است ، اینها به ما ربطی ندارد ، گفتیم حتی دراین حد ؟! فرمودند تا حد فکری خودت حل است که مثلا دیدی این گُل زرد است یا سفید است ، حالا اگر بگویی این زرد است یا این سفید است به تو مربوط نبود و کارت را خراب کرده ای ، یعنی داخلت خراب است که گفتی این زرد است یا سفید است ، همه خودشان می بینند که این زرد است یا سفید است به تو چه ربطی داشت که بگویی ، گفتیم یعنی حتی نباید به فکرمان خطور کند ؟ فرمودند : چرا به فکرت خطور بکند و خودت بدانی اما فکرت را ظهور ندهی ، چون اگر همین گل را که دید اگر چیزی نگویی همین تبدیل به توحید می شود ، هر چیزی را که شما دیدی و نگفتی تبدیل به توحید می شود ، اگر گفتی قابلیت را از دست داده ای ، یعنی کشتی ات را با یک کلمه سوراخ کرده ای ، گفتیم حالا این مثال گل را که شما زدید مبالغه کردید یا واقعا در این حد هم باید مراعات کرد ؟ فرمودند : ببینید مثلا ما الان پنج نفر لب ساحل دریا باشیم ، این پنج نفر هم دریا را می بینند و هم موج را می بینند و هم کف موجها را می بینند ، شما همینی را که دیدی حل است نمی خواهد به بغل دستی ات بگویی که این فلان است آن فلان است ، شاید او با این دیدن یک چیزی را بهتر از تو فهمیده و درک کرده همین که تو بگویی او را گمراه کرده ای ، باید دارایی خود را نشان بدهی نه اینکه حرف بزنی ، مثلا به یکی قول می دهی که من به تو پول می دهم ، همین خودش خطا است ، اگر می توانی خب پول را بده چرا قول می دهی ، شما وقتی اراده بر کار گرفتی نیا اول قول بده و بعد عمل کن بلکه عمل و قول همراه هم بشود و یکی بشود .
458 – سوال کردیم که در ماه مبارک رمضان افرادی هستند که کار های سخت دارند مثلا مثل نانوایی در کنار تنور داغ و امثال این شغلها و طاقت روزه ندارند ، اینها حکمشان چیست ؟ فرمودند : اگر به اندازه روزانه یک وعده غذا دارند کارشان را تعطیل و یا کم کنند و اگر ندارند و باید کار کنند تا بتوانند بخورند باید به جایش گندم بدهند ، گفتیم چقدر گندم فرمودند ده سیر گندم یعنی یک من گندم برای چهار روز ، گفتیم پس بر آنها گناهی نیست ، فرمودند خیر ، چون نمی توانند بگیرند ، و اگر بر اساس پیری نمی تواند بگیرد آن گندم را هم نیازی نیست بدهد ، دین سخت نیست و کار درست است ما نباید مردم را بپیچانیم ما یک دین کت و کلفت روی دوش مردم نباید بگذاریم ، بر مردم سخت نگیریم همه را مجرم نکنیم ، هر کس به مقدار تواناییش ، گفتیم اگر کسی با این احکام بخواهد خودش را راحت کند خودش را گول بزند برود گندم بدهد چطور ؟ فرمودند : خب او نمی تواند بگیرد باید برود گندم بدهد گول زدن در کار نیست ، شما نمی توانی بگیری که می خوری ، آن کسی که می تواند روزه بگیرد هر کاری با او بکنی روزه اش را نمی خورد ، کسی هم که نمی گیرد خب نمی تواند بلاخره یا ضعف وجودی دارد یا ضعف ایمانی دارد ، باید بخورد و ده سیر گندمش را بدهد چون وقتی تو ایمان به روزه گرفتن نداری خود روزه به شما اجازه نمی دهد که روزه بگیرید ، گفتیم خب یعنی گندم بدهد خدا قبول می کند ، فرمودند : خب خدا مهربان است ، شریعت این راه را گذاشته است ، منتها روزه را باید در پنهانی بخورد مثلا اگر دونفر همکار که کنار هم هم هستند و هر دو هم روزه خود را خورده اند باید طوری باشد که هیچ کدام نفهمند که دیگری روزه خود را خورده است ، گفتیم اما اینها دیگر از آن حظ و بهره و اثر روزه محروم هستند درست است ؟ فرمودند : اینها حیوانند دیگر چه بهره ای ببرند اینها در حیوانیت و شیطانیت هستند ، اینها چیزی ندارند که اصلا به آن مرحله برسند ، خب به جایی نرسیده اند ، یعنی روزه بر اینها واجب نشده ، ضعفشان به اینها اجازه روزه نمی دهد ، گفتیم خب اینها که برایشان فرقی ندارد خب اصلا در ملاء بخورند یا گندم هم ندهند دیگر چه فرقی میکند اگر خدا مهربان است و می بخشد ، فرمودند : ببینید ما آدم روزه گیر در اصل نداریم ما هم که روزه می گیریم دهانمان را می بندیم ، روزه گیر کسی است که شب خدا در وجودش ولع دارد نه اینکه شیطان ولع کند و شب ضعف بگیردش ، او ولع خدا را دارد ضعفش با خدا پر می شود شیرش می شود خدا ، ما در حدی هستیم که وظیفه را انجام می دهیم باضعف ، مثلا یک باری را بر دوش می کشند بعد خسته می شوند یک جایی دیگر می افتد این هم جزء روندگانی است که همه در حال رفتن هستند اما جزء خوبان عالم نمی شود که روزه باطنی بگیرد ، روزه شان مراتب خیالی دارد، مثلا مثل اینکه دهان حیوان را بسته باشی و مثلا شیطان هم تا شب او را کشیده آورده .
459 – سوال کردیم فرزندان حضرت آدم و حوا (ع) چطور با هم ازدواج کردند چون قهرا خواهر و برادر بوده اند ؟ فرمودند : الان همه ما انسانها کلهم اجمعین محرم یکدیگر هستیم ، چون نسل همه ما یکی است ، پسر و دختر حضرت آدم (ع) در اصل با صیغه ای که خوانده شد با هم نا محرم شدند ، محرم با محرم که نمی تواند همبستر شود ، نامحرمشان کردند یعنی از حرم به بیرون بردندشان ، یعنی خارج شدند ، از محضر خدا خارج شدند که بروند آدم بشود و برگرند بیایند ، اینها را از خواهر برادری خارج کردند ، باهم غریبه شدند ، بعد تولید مثل کردند ، الان که زن و شو هر ها را با هم عقد می کنند نه خیر اینها را در اصل با هم نا محرم می کنند یعنی از خواهر برادری منعشان می کنند، میانشان را از بین می برند ، یعنی کلماتی که در عقد گفته می شود کلماتی است که با آنها از خدا اجازه می گیریم که خواهر برادری اینها لغو بشود از دایره خارج بشوند نامحرم بشوند ، تا بتوانند تولید مثل داشته باشند ، گفتیم تا الان کسی این معما را بطور قاطع حل نکرده بود ، فرمودند : خب نمی توانند حل کنند ، گفتیم اینها که زنا می کنند چگونه اند ؟ فرمودند اینها در اصل با خواهر برادر خودشان جمع می شوند آن زن با خواهری که در خانه دارد فرقی ندارد انگار با خواهرش زنا می کند ، هیچ کسی غریبه نیست چون همه مان از یک نسل هستیم ، سوال کردیم پس اگر همه محرم هستند چرا ما نباید به موی سر خانم ها در خیابان نگاه کنیم چرا باید از ما حجاب بگیرند مگر خواهر ما نیستند ؟ فرمودند : نه خیر اگر نگاه کنی تجاوز کرده ای ، گفتیم مگر نفرمودید محرم ما هستند خواهر ما هستند ، فرمودند : محرم هستیم که نگه داری از او بکنیم ، محرم نیستیم که قد و بالایش را نگاه کنیم چون نگاه ما همه اش شهوانی است ما نظر داریم که نگاه می کنیم ، هوا داریم ، آیا کسی بر خواهر و مادر خودش بد نگاه می کند ، اگر بخواهی به قد و بالای کسی نگاه کنی اول باید با او نامحرم بشوی بعد نگاه کنی ، باید از حرم خدا بدر بروی ، وقتی با هم نامحرم می شوند زن و مرد آینه هم می شوند و بایکدیگر امتحان می شوند ، این حرفها و کلمات خیلی بکر هستند اگر انسان بفهمد این حرفها آدم را آتش می زند اگر بفهمد ، سپس فرمودند : الان که هفت میلیارد جمعیت هست یعنی هفت میلیارد سلول در شما زنده شده ، البته زنده که نه بلکه شناخته شده قبلا پنج ملیارد بوده حالا شما از زن خودت در وجود خودت داری حالا وقتی که این در وجود خودت رشد می کند و پیدا می شود و عکسش می آید به خیالت ، وقتی آن زن را می بینی انتخابش می کنی ، بعد که انتخابش کردی با صیغه او را از وجودت نامحرمش می کنند عکسش را از وجودت می برند بعد می توانی در بیرون با او ارتباط برقرار کنی لذا تمام این زنها خواهر های ما هستند مادر های ما هستند خدا این قانون را گذاشته تا دخالت شیطان را کم کند مثلا قبل از اینکه زن و شوهر را عقد کنند و صیغه بخوانند یک لذت حرام در وجود انسان پیدا می شود و همین که اینها را عقد می کنند لذت حرام می رود لذت حلال می آید به جودشان ، لذا دیگ وسوسه حرام نسبت به زن خودت نداری یعنی عقد وسوسه را از بین می برد ، گفتیم البته وسوسه هست اما نوعش حلال می شود ، فرمودند خیر وسوسه در حرا مصداق دارد اما در حلال دیگر وسوسه نیست بلکه می شود کم صبری ، صبرت ضعیف است ، گفتیم اگر صبر باشد که رابطه جنسی بر قرار نمی شود ، فرمودند چرا می شود منتها درست استفاده می کنی ، اما وقتی صبر نداری خیلی انجام می دهی این خیلیش هم بدرد نمی خورد ، این حرفها بکر است یعنی از فطرت آدمی است دیگر ، این حرفها از جایی می آید که هیچ تعلقاتی وجود ندارد شما حساب کن که این آب را از سر چشمه گرفته ای این آب که راه بیافتد پنج کیلومتر ، ده کیلومتر بعد نجاست قاطی اش می شود حیوان آب می خورد و... ، الان علم می آید به کتاب حالا از روی کتاب کتاب می نویسند ، این دیگر بکر نیست اما کلمات ما بکر است ، سوال کردیم که الان شما از کجا می فهمید که مثلا فلان مسئله در زمان حضرت آدم(ع) یا نوح (ع) موسی (ع) و... چگونه بوده است ؟ فرمودند : مگر موسی (ع) در آدم نیست ، گفتیم بله ، فرمودند : خب ما همه مان آدم هستیم دیگر ، لذا همه اینها دارد در وجود ما زندگی می کند ، همه اینها در درون ما هستند و مسائل را خودشان بیان می کنند که مثلا این مسئله اینطوری است ما که از خودمان در نمی آوریم ، گفتیم یعنی حقایق را حکایت می کنند ؟ فرمودند اصلا خودشان ، خودشان هستند دیگر ، ما هم خود آدم هستیم ، اگر تعلقات دنیا را قطع کنیم یعنی مثل حضرت آدم (ع) توبه کرده ایم لذا علم آدم (ع) را ما هم داریم ، علم موسی (ع) را ما هم داریم علم حضرت محمد (ص) را ما هم داریم ، بحث این است که ما تعلقاتی که در وجود ما هست جلوگیر علم ما شده ، من ما جلوگیر ما است ، اگر منیت را رها کنیم به عالم ملکوت وصل می شویم ، لذا هم می بینیم و هم می شنویم و هم می گوییم ، سوال کردیم که یعنی شما به اطوار وجودی خودتان که نگاه می کنید طومار حضرت آدم(ع) تا الان را همه را می بینید ؟ فرمودند : اصلا خدا و آدم و انسان و زمین و زمان همه درمیان خودت هست ، اما در شما تکثرات بیرون نمی گذارد که ببینی ، این تکثرات باید از وجودت قطع بشود ، ما عالم خیال داریم عالم عقل داریم عالم نور داریم عالم وجود داریم ، تصفیه وجودی داریم و وقتی وجودت تصفیه شد تو دیگر صاحب علم هستی هم از ظاهر دنیا خبر داری و هم از باطن عوالم ، به انسانها که نگاه می کنی مراتب انسانها را می دانی حیوانیتشان را می دانی ، کلمات که از دهانشان بدر می رود مثل کاسه است می فهمی که این کی است چی است ، یعنی تراز هر چیزی دستت است ، میزان و تراز و نور عالم ، وجود عالم ، همه چیز دستت است دیگر ، همه اینها را دارند منتها باید زحمت بکشند که برسند ، هر انسانی که آمده روی زمین مثل پیغمبر(ص) همان چیزی که اهل بیت (ع) دارند را اگر راست و درست باشید را اهل بیت(ع) به شما می دهند ، اهل بیت (ع) مگر می خواهند چکار کنند مثل جنسی که به بقالی آورده اند بقالی که برای خودش نیاورده است خب هر که احساس نیاز کند می رود بهایش را می دهد جنسش را می گیرد حالا یکی هست می رود همه کل دکان را می خرد ، یکی مثلا میرود یک بسته ماکارانی می خرد ، لذا گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست .
سوال کردیم که حضرت آقا ما انسانیتمان را و حیوانیتمان را و احساسمان را چطور بشناسیم آیا این با ذکر است یا با تفکر یا با عمل میسر می شود یا باید ولی دستمان را بگیرد ؟ فرمودند : هر نیتی که به خدا و اهل بیت (ع) وصل می شود انسانیت است ، و هر نیتی که به دنیا ختم می شود حیوانیت و شیطانیت است ، ببینید ، مقصد از نیت حرکت می کند و هدف که تمام می شود اگر آخرش به ماده برسد ، شیطان و حیوان آن را گرفته است و اگر به خدا بخورد و تعلقات را قطع کند به پیغمبر خدا (ص) رسیده ای ، یعنی جهت را باید ببینی که به کجا می خورد ، الان شیطان بر سر راه خیال ایستاده است ، خیال به صورت حیوان است ، حالا اگر از توحید استفاده نکرده باشی عمل شما تبدیل به حیوان می شود و شیطان بر عمل شما سوار می شود آن را به دنیا می آورد و آن را در دنیا می کارد ، حالا اگر عمل شما از وجود شما تطهیر بشود پیغمبر سوار بر این عمل می شود و آن را به معراج می برد ، سوال کردیم آیا با نیت شناسی به خود شناسی می رسیم ؟ فرمودند بله ، گفتیم یعنی اگر هروز از صبح تا شب نیتهایمان را رصد کنیم به خود شناسی می رسیم ؟ فرمودند : شما نیت که می کنید آخرنیت باید ببینی عملت چی شده ، آخر نیت ببینی که عملت به کجا ختم شده است آیا مطابق با نیت ختم شده یا نه ، چون جوجه را آخر پاییز می شمارند ، گفتیم خب یکی نیتش خیر بوده اما نتوانسته عملش را مطابق با نیتش پیاده کند ، فرمودند : خیر نیتش خیر نبوده نیت انسان در آخر کار نشان داده می شود ، نیت ها در شکل و صورت انسانها مشخص است ، مثلا مثالی که شما بفهمید مثل این که الان شما خوشحال باشید در چهره تان مشخص است و ناراحت هم باشید در چهره تان می افتد ، نیت ها هم در شکلتان معلوم می شود که شکلت کشش به خدا دارد یا به دنیا دارد .
460- انسان از خاک که حرکت می کند خیشیت خاکی دارد بعد وقتی که می آید به نبات خیشیت نباتی می گیرد ، ادعا می کند ، بعد می آید خیشیت حیوانی می گیرد اینجا وسوسه شیطانی همپای حیوان هست ، ما اینجا گیر می کنیم ، آدم خوب حیوان خوبی است ، آدم زرنگ شیطنت خوبی دارد ، مثلا الان یک نفر باشما رفیق است ، حالا این رفیق که به خانه تو می آید باید دید آیا واقعا به خاطر خودت آمده یا برای زرنگی تو آمده یا برای خانوم تو آمده یا نظر به مالت دارد یا می خواهد تو را هدایت کند ، دوستی ها تفاوت دارد ، اگر بخواهد تو را هدایت کند اگر میان جهنم هم بروی همپای تو می آید ، اما اگر نظر دیگری دارد مثلا چیزی از تو یاد بگیرد لذا تا محدوده خودش با تو می آید بعد از آنجا برمی گردد می گوید من کار دارم و می رود وجودش کشش ندارد ، یعنی قرار نیست همه کس تا آخر خط بیایند همه با خدا تا آخر نمی آیند چون باید از غیر خدا بگذرند تا بتوانند با خدا بیایند ، شما وقتی بخواهی با امام حرکت کنی باید از غیر امام بگذری که بتوانی با امام بیایی ، غیر امام را که داشته باشی نخواهی توانست در رکاب امام شهید بشوی ، باید همسنخ بشوی مثل او بشوی اصلا تا مثل او نشوی او قبولت نمی کند ، شما از جنس شیطانی لذا شیطان قبولت می کند ، از جنس حیوانی حیوانها قبولت می کنند ، اگر جنس خدا بشوی زبان خدا را می فهمی مَکرِ خدا را می فهمی بعد می فهمی که شیطان را هم خدا دارد نشان میدهد که او می تواند مکر کند والا او کاره ای نیست ، این ولع نامرئی که در وجود انسان می افتد خود به خود که پدید نمی آید خیر اوست ، امتحانش با ولع است ، هدایت هم امتحان است که تو بفهمی که غیر از خدا کسی نیست .
دلخوشی ما هدایت مردم باید باشد غم ما هدایت مردم باید باشد ، وجود انسانها مشخص می شود که هر کسی تا کجا کشش دارد ، ببینید انسان که از خاک به رشد می آید و نبات و حیوان و انسان و نور و وجود را طی می کند و بعد تصفیه وجودی می شود مثل خدا می شود در همه این مراحل یک تصفیه کننده هست ، ما مادیت را می بینیم اما تصفیه کننده را نمی بینیم که آن به آن دارد ما را تصفیه می کند ، وجود اعطاء می کند ما را پاک می کند والا ما خشک می شویم ، یک گلی هرشب نیاز به آب دارد اگر سه روز آبش ندهی خشک می شود ، حالا این در ما آن به آن است ، گفتیم که در فلسفه و عرفان دو اصطلاح هست یکی تجدد امثال و دیگری حرکت جوهریه که یکی در ماده و دیگری در مجردات است فرمودند : بله ما آن به آن عوض می شویم .
461 - در سفر شمال که با ایشان بودیم رفتیم درب مغازه ای برنج بخریم تقاضای یک کیلو برنج کردیم مغازه دار کیسه ده کیلویی را آورد ، در حال جدا کردن بود که ایشان فرمودند همه را بکش ، بعد فرمودند یک کیلو برای ما بس است برای دور و بری های ما که بس نیست بعد خاطره ای تعریف کردند فرمودند چند وقت پیش رفتیم در یک مغازه ای تازه مغازه اش را باز کرده بود و جنس آورده بود گفتیم جنسهایت چند ؟ او فکر کرد که مثلا ما یک گونی برنج می خواهیم ، گفتم نه همه جنسهایت چند ، گفت تازه سه میلیون و دویست هزار تومان جنس در مغازه ریخته ام ، گفتم این سه میلیون و پانصد ، همه را بار کردیم از سر شب تا ساعت دوازده بردیم در خانه فقرا پخش کردیم ، بعد فرمودند ما با همین پولی که ته جیبمان هست تا تا هر چند سال اگر با ما در سفر باشید خرج شما را می توانیم بدهیم ، ما همیشه جمع را در نظر می گیریم نه جزء را ، چون جزء از کل سرچشمه می گیرد ، گفتیم ما ایمانمان ضعیف است می ترسیم پول تمام بشود ، فرمودند : نه پول کم نمی آید همان پولی که هست حل است ، برای فردا پول می آید ، اگر هم فردا پول نیامد داری امتحان می شوی ، گفتیم اگر پس فردا هم نیامد چطور ؟ فرمودند : نهایت تا سه روز است ، روز چهارم از بهشت می آید ، هفتاد و دو ساعت است برای این که ترک کنی ، یعنی ایمانت از بین برود بگویی دیگر جور نمی شود ، وقتی گفتی دیگر جور نمی شود خدا جورش می کند ، تا وقتی که تو می خواهی جور کنی همه اش بدبختی و بیچارگی برای همه عالم داری ، همین که بگویی نمی شود خدا می گوید چرا می شود ، گفتیم اگر به سر کار نرویم و شغل هم نداشته باشیم خدا جور می کند ؟ فرمودند : اصلا تو سر کاری که سر کاری ... کار تو این کار نیست ، کار تو اصلاح نفس است ، گفتیم اما محل ارتزاق ظاهرا همین پولی است که از محل کار بدست می آید ، فرمودند : این تفریح است ، چون ما کمبود داریم این کار برای ما سخت است ، کار کردن یک نوع تفریح است برای انسان ، یعنی تفریح می کند پول بدست می آورد ، ما باید بر روی خواسته هایمان کار کنیم بر روی وجود خودمان کار کنیم ، این که به شرکت یا محل کار می روی برای تفریح می روی حالیت نمی شود ، گفتیم مثلا ما اصلا نمی خواهیم برویم سر کار تفریح کنیم می خواهیم بنشینیم در خانه نفسمان را اصلاح کنیم آیا روزیمان از بهشت می آید ؟ فرمودند : شما آن توانایی که برای کار را دارید را باید بروید کار کنید تا از بیرون روزی جسمانیتان را بگیرید ، تا وقتی توانا هستی باید توانایی ات را خرج کنی ، تو اگر نروی توانایی ات را برای مردم خرج نکنی خدا هم روزی به شما نمی دهد ، توانا باشی و در خانه بنشینی خیر خدا روزی ات نمی دهد ، گفتیم حالا مثلا ما در شرکتی هستیم که چندین ماه متوالی است توانایی دادن حقوق ما را ندارد ما هم داریم کار می کنیم ، فرمودند : مورد امتحان هستید دیگر یا خدا به شما صبر می دهد یا برکتی به زندگیت می دهد که لنگ نمی مانی از جایی که فکرش را نمی کنی روزیت می رسد .
فردی به ایشان گفت که کسی هست که دست به هر کاری که می زند کارش درست نمی شود زن و بچه هایش در فشار هستند ایشان فرمودند این مبلغ برای قوت مایحتاج خورد و خوراکشان وظیفه داریم بدهیم اما قرض های آنها به ما ربطی ندارد ، کارش جور نمی شود چون باطنش خراب است ، گفتیم خب زن و بچه اش چه گناهی کرده اند که چوب او را بخورند ، فرمودند خیر چوب نمی خورند بلکه زن و بچه اش هم مثل خودش هستند .
462- ما که مطالب را برای شما آزاد کردیم که منتشر کنید چون آزاد کرده ایم اشکالی ندارد یعنی ما از این توبه می کنیم اگر توبه نکنیم بارمان سنگین می شود مثلا پیغمبر(ص) بعد از اینکه قرآن را خلق کرد توبه اش را هم کرد حالا مردم راحت می توانند از قرآن استفاده کنند ، گفتیم اگر شما توبه نکنید چه می شود ؟ فرمودند گمراهی به بار می آورد ، یعنی بقیه از خواندن این مطلب هدایت می شوند اما تو که استادی گمراه می شوی ، همه را استاد می کنی و خودت گمراه می شوی ، گفتیم خب شما از چه چیزی توبه می کنید و نیت توبه چیست ؟ فرمودند : نیت توبه این است که انسان همه چیز را فراموش کند ، یعنی این حرفهایی که به شما گفتیم درذهن و یادمان باقی نماند ، گفتیم یعنی برای شما باعث منیت می شود ؟ فرمودند خیر ، بعد فرمودند : الان دعوای مردم یا بر سر گذشته است یا بر سر آینده است یا برای مال است و یا برای مقام است .
463 - به ایشان گفتیم یک بنده خدایی می گفت نمک به عدد ابجد می شود صد و ده بعد اینطور تعبیر می کرد یعنی حضرت علی (ع) نمک عالم است اگر این نمک نبود عالم مزه ای نداشت ، فرمودند : نمک وجود است نمک عقل است کسی که محبت امیر الموئمنین (ع) را نداشته باشد عقل ندارد ، عقل او عقل حیوانی است .
464 - حضرت رسول(ص) بود که این توانایی را داشت که راه را برای ما باز کند حالا ما باید استفاده کنیم مانند موسی (ع) که دریا را برای امتش شکافت ، برای ما وجود آخر الزمان را درست کرده است ، وجود زمان درست کرده است مهدی زمان برای ما گذاشته است ، برای ما هدایت زمان گذاشته است ، ما خودمان بی عرضه هستیم .
465- در این راه باید دست از خواسته های خودت برداری تا خداوند خواسته هایت را برایت عملی کند ، مثلا می گویی من می خواهم فلان کار را بکنم ، تو بگو خدا خودش هر کار کرد هر چه او خواست ، اگر این طور گفتی ، خدا همان کار را بدست خودت می گوید انجام بده ، براحتی و بدون من ، یک کار را بامن می توانی بکنی ، و یک کار را بدون من می توان انجام داد ، یک کار واحد را ، حالا یا از روی هوای نفس عجله می کنیم و یا صبر کنیم تا اتفاق بیافتد ، مثلا یکی آدم بدی است در حقت بدی کرده تو این را افشا نکن صبر کن ، می بینی یا خودش اعتراف می کند به بدی خودش یا یکی دیگر او را رسوا می کند ، دلت آرام می شود لذا دلت را باید نگاه داری ، همیشه آن وجدی که در وجودت ایجاد می شود را باید نگاه داری.
465- از ایشان پرسیدیم شما فرمودید که افراد خیالی بوی می دهند حالا در کوچه و خیابان این همه مردم خیالی شما را آزار نمی دهد ، ضمنا چه جور بو هایی وجود دارد ؟ فرمودند : بو ها فراوانند مثلا بوی روابط جنسی هست بوی روح مرده هست بوی ارواح در خواب هست ، بوی جنابت و الا ماشا ا.. ، گفتیم اینها شما را خیلی اذیت می کند ؟ فرمودند : در واقع اذیت نمی شویم ما هر وقت که از خدا غافل می شویم این بوهای افراد حالیمان می شود ، تا وقتی که وصل به خدا باشیم هیچ بویی را احساس نمی کنیم ، از خدا که غافل می شویم این بو ها بلند می شود دوباره به خدا وصل می شویم ، یعنی همین چشم و گوش برزخی هم در اصل یک جور غفلت از خدا است ، گفتیم پس این همه دنبال چشم برزخی هستند ، فرمودند : کسی که چشم برزخی دارد که آدم خوبی نیست ، قضیه بر سر بندگی است .
ایشان یکبار ما را نزد یکی از اولیاء حال حاضر بنام سید بابا سیدی برده بودند آنجا که رفتیم ایشان این سید را نگاه می کردند و به شدید ترین وجه گریه می کردند شاید حدود دوساعت مستمر بکاء داشتند ، بعدا که از مقام سید بابا سیدی پرسیدیم : فرمودند سید بابا سیدی در مقام خواب است یعنی وقتی به خواب می رود نفسش قطع می شود و با ائمه(ع) ارتباط بر قرار می کند ، هنوز نفسش را در بیداری نکشته تا در بیداری به حضرات ائمه(ع) وصل باشد پرسیدیم آیا کسانی مثل سید بابا سیدی از این مطالب و اسراری که شما بیان می کنید خبر دارند ؟ فرمودند : خیر آنها در خط این حرفها نیستند ، گفتیم در چه خطی هستند ، فرمودند : آنها در خط این که مثلا می گویند گناه نکنید ، اما برای ما گناه و ثواب مسئله نیست برای ما که در آخر خط هستیم مسئله هدایت خیلی شرط است ، چکار داریم گناه چیست ثواب چیست ، ما می خواهیم رابطه مان را با خدا درست کنیم ، این که این کار گناه دارد یا این کار ثواب دارد ما دنبال ثواب و گناه نیستیم ، انسان باید درست بشود ساخته بشود ما دنبال ثواب و گناه نیستیم ما دنبال خودشناسی هستیم ، دنبال احساس شناسی هستیم، دنبال وهم شناسی هستیم ، دنبال عقل شناسی هستیم ، دنبال وجود شناسی هستیم ، ما می خواهیم به شهود اینها برسیم ، ما می خواهیم این مراتب را به مردم بشناسانیم ، این ثواب دارد این گناه دارد خب تاثیر این چیست ، مثلا سید بابا سیدی دنبال عبادتش بوده لذا خودش رسیده اما کسی را نمی تواند برساند عبادت خود انسان را آباد می کند ، دیگران را آباد نمی کند ، مثلا همنشینی با سید بابا انسان را آرام می کند ، انسان باید هم علم بر خودش داشته باشد و هم شهود بر خودش داشته باشد و هم الهامات بر خودش داشته باشد ، که این بتواند خودش را جمع کند ، شما اگر همه اش در فکر گناه و ثواب باشی از خدا غافل می شوی.
اصلا از انسان یک وجود بیشتر که بالا نمی آید ، اما اینجا قسمت می شود ، حالا این وجود یکجا بینایی دارد و یک جا شنوایی دارد و یکجا گویایی دارد یکجا ذائقه خوردن دارد ، یک آب است ، یکجا شیرین و یکجا شور و یکجا تلخ می شود ، ما چکار به مزه اش داریم ، ما می خواهیم بفهمیم که چه باعث شد که آثار آن این عملی شد که از شما سر زد یعنی در باطن چه اتفاقی افتاد که در بیرون اینطور بروز کرد .
از ایشان سوال کردیم که آخر خط عرفان کجا است ؟ فرمودنند : بی رنگی ، بی اسمی ، گمنامی ، گفتیم در این دنیا میسر است فرمودند : بله ، گفتیم فناء فی الله یعنی چه ؟ فرمودند : فناء فی الله یعنی شما را به جسم نشناسند ، به مقام نشناسند بلکه به خدا بشناسند ، به خوبی و بدی نشناسند ، یعنی هروقت اسم خدا می آید به یاد شما بیافتند ، مثلا ما فناء فی الامام هم داریم گفتیم این چطوری است : فرمودند مثلا وقتی در مجلس امام حسین(ع) اسم امام را می برند یاد گریه های ما در مجالس امام حسین(ع) می افتید ، مثلا وقتی شما برای خرید به بازار می روید یادتان از کسی می آید و می گویید فلانی خیلی اهل بازار و خرید های بسیار است این هم فناء در دنیا است ، گفتیم این مسیری که شما در معرفت پیش گرفته اید چگونه مسیری است ؟ فرمودند بعد از ائمه معصومین (ع) تا کنون هیچ کسی مسیر را به این شیوه طی نکرده ، حتی خود حضرات معصومین (ع) بدلیل فهم مردم زمانشان هم به این صورت بیان نکرده اند ، البته حضرات ائمه (ع) بیان کرده اند عبرت را بیان کرده اند عبرت گیر کم بوده ، صدا بوده ، صدا گیر کم بوده .
سوالات از:431 الی 447
431 - می فرمودند : دیروز که از شمال می آمدیم ترافیک ماشین ها را که می دیدی ، می دیدی که قطاری از غم زدگان در حرکتند همه در جیبشان کلید ویلا ، و ماشین زیر پا ، اما در غم و غصه هستند خبر ندارند ، طعم شادی را نچشیده اند ، از طبیعت شمال سوال کردیم ، فرمودند : در آنجا روح بخاری قوی است ، این درخت و دریا که می بینی نیست ، یک چیز دیگری است که آنجا اینطور شده ، یعنی یک شمال در عالم بالا هست که عکسش این پایین افتاده ، شمال نیست بلکه عظمت خداست ، آن سرزمین از خدا سهم بیشتری گرفته ، آنجا مقام نباتی را گرفته ، مثلا خود آب حیات خیالی است ، شما که کنار دریا می نشینی آرامش می گیری ، این طرف در جنگل هم حیات نباتی جلوه کرده ، سوال کردیم پس کویر بهره کمتری دارد یا استعدادش فرق می کند؟ فرمودند خیر کویر بهره کمتر ندارد استعدادشان هم یکی است... ( ادامه ضبط نشده )
432- خداوند انسان را با عالم غیب آشنا کرده و حیوان را با عالم ماده ، ما هم که در مقام حیوانی هستیم فقط با عالم ماده آشنا می شویم ، با عالم غیب هنوز وصل نشده ایم ، مثلا یکی در ظاهر خیلی رشد می کند و چشم باطنش باز می شود ، می گویند این خیلی رشد کرده ؛ خیر اتفاقا همین سگهایی که ول هستند هم چشم باطنشان باز است ، از کنارشان که رد می شوی یک بخاری از کله ات بالا می زند ، اگر این بخار بالا بزند پایت را می گیرد ، الان در این مرتبه ای که ما زندگی می کنیم حیوانات از ما جلو هستند ، ما باید به یک چیز دیگر برسیم ، امام و اولیاء آمده اند یک چیز دیگر از ما بسازند ، سرزمین ما را پیوند بزنند تا توحید زا بشود ، علی زا بشود ، سوال شد پس این چشم باطن که برایش دهان آب می کنند اینطور است ؟ فرمودند : چشم باطن باز شود هنوز هم به حیوانات نرسیدی آنها یک چیزهایی می دانند که هنوز ما نمی دانیم ، و یک چیز هایی هم هست که برای انسانها در مرتبه حیوانی ضرر دارد ، مثلا یک انسانی خواص سگ دارد گرگ دارد ، عدد گرگ را اگر بزنی می توانی نیستش کنی ، عدد سگ را بزنی می توانی نیستش کنی ، الان این همه گران فروشی فکر می کنید برای چیست ، همین کسانی که رفته اند سراغ علوم غریبه به شیطان و اجنه دست پیدا کرده اند ، مثلا می فهمند که دو سال دیگر قیمت آهن چند ده برابر می شود ، چون اجنه می توانند از عالم ماده خبر بدهند ، اما از توحید ، پیغمبر است که خبر می دهد که این فرد چه کاره است ، این چقدر توحید دارد ،اما شیطان از آینده و گذشته و از مال دنیا می گوید ، اولیاء از قلب خبر می دهند، سوال کردیم اینکه خدا در قرآن فرموده ما شیاطینی که برای جاسوسی می آیند را با شهاب می زنیم منظور چیست ؟ فرمودند : یعنی شیاطین می خواستند به قلب بیاییند اما راهشان به قلب بسته شد ، اما قرآن که نازل شد و به خیال آمد و نوشته شد ، شیطان گفت خب من یک دم و دستگاهی باز می کنم از دعاهای قرآن استفاده می کنم ، در ماده ، شیطان استفاده می کند و در باطن پیغمبر استفاده می کند .
الان کسانی که مرده هستند در نماز چنان کلمات نماز را کش میدهند ، مثلا ولاضالین را کش می دهند به این طرف ، کش می دهند به آن طرف ، فکر می کنند با کش وقوص دادن کارشان درست می شود ، بابا ولاضالین باید از درونت حرکت کند ، ایمانت باید باطنی بشود ، با کلمات بازی می کنند ، با دعا های قرآن بازی می کنند که این دعا به درد چه می خورد ، آن دعا به درد چه می خورد ، همه شان هم با شکست مواجه می شوند ، بله این آیه بدرد فلان کار می خورد اما آثارش را باید خدا بدهد تا آن عمل کند ، روح ندارد روحش را نمی توانند بدست بیاورند.
433 - سوال کردیم که ایام رجب و شعبان در مورد روزه چطور عمل کنیم ؟ فرمودند : اگر بتوانی بگیری خب خوب است و اگر تنوانستی نگیر سوال کردیم یعنی آثار معنوی ندارد ؟ فرمودند : خیر شما فعلا واجباتتان را داشته باشید ، نماز اول وقت داشته باشید گناه هم انجام ندهید ، به آنکه می دانید هم عمل کنید ، گفتیم پس روزه نگیریم ؟ فرمودند : نه ، فقط واجبات ، توضیحات بیشتر خواستیم ، فرمودند : روزه این نیست که فقط دهانت را از خوردن ببندی ، روزه این است که در آن روز حرف لغو نزنی ، روزه این است که مثلا شما یک ماه از اذان صبح تا اذان مغرب حرف لغو نزنید ، یا مثلا یک ماه جلوی چشمانت را بگیری به کسی نگاه نکنی ، شیطان گوش و چشم و دهان ما را دزدیده و رو به دنیا کرده ، دنیا را قبله گاه کرده ، تو باید اول اینها را از دنیا پس بگیری ، اول باید خودت را جمع کنی ، در دروزه دهان را می بندی که چشمت هم اصلاح بشود زبانت هم اصلاح بشود ، نه اینکه در شکم را بسته و روحت مرده ، مرده تر می شود ، ما با بستن جلوی چشم روحمان را زنده کنیم ، یعنی وجود ما باید زنده بشود ، اما وجود ما یا در خواب است و یا مرده است ، الان با این روزه های مستحبی ضعف به ما وارد می شود و بدتر بد اخلاق هم می شویم ، ما باید اول جلوی ضعف مان یعنی گناهانمان را بگیریم دلمان را از ضعف آزاد کنیم تا دلمان زنده شود ، بعد خود به خود روزه برایتان سراسر لذت بخش می شود ، در روزه باید زبانت چشمت گوش هایت روزه باشند خیالت روزه باشد ، همه چیز روزه باشد اگرروزه ای بگیری که دهانت را از غذا ببندی و عصبانی بشوی این به چه دردی می خورد این روزه نیست ، ما روزه می گیریم که اخلاق پیدا کنیم ، برخورد خوب را با اخلاق نباید اشتباه بگیریم ، برخورد خوب غیر از اخلاق است ، اخلاق یعنی فاصله قلبت با خدا کم بشود ، در روزه باید چشم ، گوش ها و زبان روزه باشند ، خیال روزه باشد ، همه چیز انسان روزه باشد ، روزه یعنی این ، ما روزه می گیریم که اخلاق پیدا کنیم ، یعنی طوری می شوی که همانطور که خورشید نور میدهد ، اهل ایمان نور می دهند ، چون در مقابل خدا قرار گرفته اند ، یکی از افراد گفت که قرار است به کربلا و نجف برود ، فرمودند : آنها کریمند از آنها بخواهید ، اگر بتوانید از الان روزه بگیرید که تا آنوقت یک مقداری قلبتان تذکیه شده باشد ، در کیفیت روزه سوال شد ، فرمودند : شما در هر چیزی که در آن افراط و تفریط دارید در روزه روی آن دقیق بشوید ، مثلا دوست دارید صحبت کنید ، روزه صحبت نکردن بگیر ، یادوست داری چیزی که نباید را گوش کنی ، چیزی که نباید را ببینی ، یعنی باید بر علیه خودت روزه بگیری ، روزه یعنی من می خواهم خود سازی کنم ، بر علیه خود کار کردن یعنی روزه ، ما خواسته هایمان را نمی شناسیم ، مثلا در نگاه کردن ببین چشمهایت دوست دارد به کجا نگاه کند ، چشمانت را امتحان کن ، ببین فکرت به چه مشغول است فکرت را امتحان کن ، دهانت که باز می شود ببین هدف از این صحبت کردند چیست امتحان کن ، چون حالات انسان از خداست و خدایی است لذا به غیر خدا نباید آنها را خرج کند ، اگر خرج کند عمرش را هدر داده است ، خدا در همین دنیا همنشینان انسان را معلوم می کند ، خدا جواب سوالاتت را در همین دنیا می دهد ، خدا دوستتان داشته که یک نفر را یک ولی خدا را سر راهتان قرار داده که جوابهایتان را از طریق الهامات به شما میدهد، اینها زمینی نیست ، بعد از ما سوال کردند که در این گفتگوی ما با شما اولین کلمه من چه بود ؟ هر چه ما گفتیم فرمودند نه کلمه اول چه بود ، لذا فرمودند ما کلمه اولمان را فراموش می کنیم بعد که این را فراموش کردیم کلمه دوممان هم کنار کلمه اول قرار نمی گیرد اگر به یادمان هم بیاید خراب است ، چون اولی را یادمان نیست ، پس ما همیشه خدار ار فراموش می کنیم که اول است حالا اگر خدا همیشه یادمان باشد بقیه دیگر همه به یادمان می آید ، خدا را که فراموش می کنیم بقیه هر چه به یادمان می آید بدرد نمی خورد چون اینها بدون خدا به یادمان آمده ، ما باید همه چیز را با خدا بیاد بیاوریم ، یعنی اولیه ما جنسیتمان خدا است ، خدا را نباید فراموش کنیم ، انسانهایی که عمل بیرونیشان چه خوب و چه بد زیاد است ، در اصل وجد دارند وجودشان فعال است تنبل نیست لذا آن کس هم که کار بدش زیاد است نباید نا امید بشود باید سعی کند مسیر کار را درجهت خدا عوض کند ، اینکه انسان وارد بازار کار می شود برای این است که بتواند عبادتش را راحت انجام بدهد ، انسان وقتی بی کار باشد عبادت هم نمی تواند بکند ، وقتی عبادت خوب داشته باشی ، روز هم وقت کار راحت خواهی بود ، خب ما شب را کلا می خوابیم لذا کار روز برایمان سنگین می شود ، مثلا الان شما در یک جای گرم هستی ، از اینجا می روی به جای گرم تر ، حالا وقتی دو باره به جای گرم بر می گردی فکر می کنی پای کولر نشسته ای .
اگر می خواهید شب به موقع و سر حال با حال ملائکه بیدار شوید دو رکعت هدیه کنید به صد و بیست و چهار هزار پیغمبر و وقتی سر به بالش گذاشتی سه مرتبه تسبیحات اربعه و سه مرتبه سوره توحید و سه مرتبه صلوات بفرستید بعد نیت کنید که کی حرکت کنید یعنی بیدار شوید این را باید چندین مدت داشته باشید تا کم کم ملکه وجودتان شود .
434 - سوال کردیم که حضرت یعقوب(ع) برای چه این همه در فراق یوسف(ع) گریه کردند ؟ فرمودند : یوسف(ع) در ظاهر برای یعقوب(ع) یوسف است اما در باطن معراج است برای یعقوب(ع) مثلا حضرت یعقوب (ع) معراجش فراق یوسف(ع) بود ، و یوسف (ع) معراجش در میان چاه بود ، خداوند برای هرکس متناسب با اخلاقش او را امتحان می کند ، وقتی می خواهد رشدش بدهد اول زجرش میدهد ، تعلقاتش را می کند ، اعتیادش را باید ترک کند نسبت به هر چیزی که آن را دوست دارد ، در فراق اعتیادش به معراج می رود ، سوال کردیم این دوستی یوسف (ع) چه نوع دوستی بود ؟ فرمودند : حضرت یعقوب 12 پسر داشت چرا فقط با یوسف اینطور بود ، چون او نبوت داشت ، سوال کردیم آیا این دوستی را نباید می داشت ؟ فرمودند : چرا خب همین دوستی او را کَند و رشد داد ، البته حضرت یعقوب (ع) در امید امتحان شد یعنی تا آخر امیدش از خدا قطع نشد ، مثلا حضرت ایوب(ع) در صبر امتحان شد ، لذا یعقوب (ع) با یوسف امتحان شد و یوسف (ع) با خدا امتحان شد منتها در امتحان موفق نشد و نسل نبوت از او قطع شد ، یکبار هم که در زندان به غیر خدا متوجه شد و هفت سال عقب افتاد ، سوال کردیم چون معصوم نبود خطا کرد ؟ فرمودند: بله دیگر چون معصوم که امتحانی ندارد ، معصوم امتحان وجودی دارد ، غیر معصوم امتحان خیالی دارد تا به عقل برسد ، اما امتحان معصوم از عقل شروع می شود و به وجود ختم می شود ، شهیدان کربلا شهید وجود هستند ، امام حسین (ع) هم که تصفیه وجودی کرد ، مثلا امام حسن (ع) با صبر در برابر خانمش وطعنه ها امتحان شد ، یکی با علمش امتحان شد ، هر کسی یک نحوه امتحانی دارد ، امتحانات در اصل یکی است اما در ظاهر متفاوت است ، معصومین (ع) امتحانشان با مردم بود ، که ببینند با مردم چطور رفتار می کنند ، درباره عدل وجود امتحان شدند ، مثلا کسی که در خیال است با عقل امتحان می شود ، یکی در عقل است با نور امتحان می شود ، یکی در نور است با وجود امتحان می شود ، یکی هم که در وجود است ، مثل حضرت زهرا(س) که در وجود است ، با تصفیه وجودی امتحان می شود ، یعنی در مقام کل امتحان شد ، مثلا ماها در جزء امتحان می شویم ، یعنی معصومین (ع) از ناحیه حضرت زهرا (س) سرازیر شدند ، بالاتر از ایشان مثلا پدرشان پیغمبر (ص) بودند ، پایین تر مثلا شوهرشان امیر الموئمنین(ع) بود ، امام حسن و امام حسین (ع) بودند، از اینجا معلوم می شود که حضرت زهرا(س) از نظر روح و روان سرچشمه عالم است ، سوال کردیم پس فرمودید که حضرت رسول (ص) از حضرت زهرا(س) بالاتر هستند ؟ فرمودند : خیر ، ولایت پیغمبر (ص) و امامت حضرت علی (ع) را هردو را حضرت زهرا(س) دارند ، یعنی کل ولایت و امامت هستند ، از نبوت سوال کردیم فرمودند : نبوت از ولایت پایین تر است .
435- سوال کردیم اینکه حضرت رسول (ص) روزی هفتاد مرتبه استغفار داشتند ، معنی استغفار چیست و ما باید چطور عمل کنیم ؟ فرمودند : در لفظ عربی که همان استغفر الله ربی و اتوب الیه است اما اگر به فارسی بخواهی بگویی ، اگر روزی هفتاد مرتبه بگویی " لعنت خدا بر شیطان " می شود استغفار ، یعنی حق شیطان را ادا کرده ای ، حق خیالت را ادا کرده ای ، این لعنت بر شیطان غذای خیال شما است ، یعنی همینکه خیال شما این طرف و آنطرف بر بیرون است ، وقتی این لعن را می گویی خیال انسان جمع می شود ، خیالت روزی اش را از قلب خودت می خورد ، وقتی این را نگویی خیالت مثل سگ و گرگ از بیرون شکار می کند ، قضاوت در مورد این می کند ، قضاوت در مورد آن می کند .
سوال کردیم الان مشکل مردم جامعه ما چیست ؟ فرمودند : ولایت ندارند ، محبت امیر الموئمنین(ع) را ندارند ، یعنی دلی ندارند که محبت داشته باشند ، باید اول دل از خدا تحویل بگیرند، که در میان این دل محبت امیر الموئمنین(ع) هست ، تا علی (ع) پیدا نشد گروه شیطان حمله نکرده بود یعنی گروه شیطان رو نشده بود ، یعنی مخالفان باطن پیغمبر(ص) زمانی که امامت از ولایت به بیرون جوشید و معلوم شد و قرار شد مردم در ولایت امتحان بشوند ، اینجا دیگر شیطان با همه قوا و امکاناتش بالا آمد ، تا آن زمان شیطان خودش را رو نکرده بود ، یعنی آدمها از جنس خودشان خارج نشده بودند ، مثل اینکه شنیده اید می گوید اگر آن رویم بالا بیاید فلان کار را می کنم ، زمانی که امیر الموئمنین (ع) آمدند همه آن رویشان بالا آمد یعنی الان کسی نمی تواند فریب بدهد بگوید که من شیطان نیستم آدم خوبی هستم ، از گوشت و گِلش مشخص است از چشمها و گوشهایش می فهمی که او چی است ، مثلا مثل نان بربری و نان سنگک که چقدر فرقشان مشهود است ، اولیاء خدا هم هرکسی را ببینند می فهمند جنسیت او چیست ، فراقش را صبرش را ، اینکه ایمانش ظاهری است یا باطنی ، همه چیز او را می فهمند ، گوشت و گِل او برایشان مشخص است ، حضرت علی (ع) اولیاء پرور است ، دنیا هم شیطان پرور است ، از زمان امامت یعنی از زمان حضرت ابراهیم (ع) ایمانها پرورش پیدا کرد تا زمان حضرت محمد (ص) که دیگر شیطان قدرت وارد شدن در قلوب را ندارد ، دور قلب می چرخد ، در خون انسان هست ، در کله انسان وسوسه می کند ، می آید با نفس انسان اتحاد برقرار می کند، با هوای نفس انسان اتحاد برقرار می کند ، و نفس را فشار می دهد ، لذا بعد از پیغمبر آخر الزمان(ص) که ولایت را داد به امیر الموئمین(ع) دیگر مشخص شد که ایمانهای افراد ظاهری است یا باطنی است ، حق و باطل مشخص شد ، سوال کردیم که در عاشورا چه اتفاقی افتاد؟ فرمودند: در عاشورا امام حسین (ع) با صبرش با انفاقش با برخوردهایش و با امتحانهایش بشر را ساخت یعنی میزان همه چیز را دستمان داد، یعنی انسان خوب کسی است که او باید همه چیزش را در راه خدا بگذارد ، حضرت فرمود هرکه بخواهد به ولایت بیاید باید مثل حر بیاید ، به ایشان گفتیم خدا را شکر می کنیم که در معیت کل هستیم در معیت کامل مکمل هستیم ، فرمودند این کل را جایی پیدا نمی کنید و این علم را همه کس قرار نیست داشته باشد ، باید آنقدر درد کشیده باشی تا قلبت زنده شود علمت زنده شود ، ما قلب هایمان مرده است، این مطالب را از لای کتابها و از قرآن پیدا نمی کنید ، کسانی که حقایق را از الهامات نمی گیرند حرفهایشان هدایت کننده نیست ، چیزی که از خدا گرفته نشده باشد به خدا نمی رساند ، مطالبی را که از کتاب می گیرند شما را به کتاب می رساند ، قرآن را باید از آن کسی که قرآن را خلق کرده بپرسی ، از جایی که قرآن را گرفته اند باید باطن قرآن را بروی از همانجا بگیری ، باطن قرآن را از ظاهر قرآن پیدا نمی کنید ، همانطور که خدا قرآن را از وجود پیغمبر (ص) خلق کرده ، حالا باید همچنین وجودی باشد که باطن قرآن را هم از او خلق کنند ، یعنی قرآن از نبوت خلق شده اما فهم قرآن باید از ولایت خلق بشود ، کسی که محبت امیر الموئمنین(ع)را نداشته باشد ، علم بهشتی نداشته باشد ، فهم بهشتی نداشته باشد ، قرآن را نمی تواند بفهمد ، خیلی خیلی ساده است ، فهمش خیلی ساده است ، ما خیلی نمی فهمیم ، سوال کردیم اگر از شما از جزئیات قرآن سوال کنیم می توانید جواب بدهید ؟ مثلا بپرسیم که باطن سوره حدید یعنی چه ؟ فرمودند ما کلیات و ملکوت قرآن را اشراف داریم ، بطور کل ، قرآن اهل بهشت و اهل جهنم را رو می کند ، یعنی دارد وجود انسان را ورق می زند ، یعنی وجود ولایت و وجود امامت یک طرف و گروه شیطان یک طرف ، مثلا اینها که ایمانشان در عقل و وجود تصفیه شده یک طرف و آنهایی که در نبات و خیال و وهم هستند نیز در یک طرف ، انسانها در قرآن این دو دسته هستند ، یا موئمنین و یا فاسقین که می شوند کفار ، شرک از کفار به وجود می آید و ایمان هم از موئمنین ، قرآن دارد این دو دسته را مشخص می کند شناخت و آگاهی می دهد ، مثلا فهم و آگاهی ما باید تبدیل به فهم اهل بیت(ع) بشود، یعنی فهم بهشتی بشود که بتوانی باطن قرآن را بفهمی ، ظاهر قرآن رحمانیت قرآن و باطن آن از رحیمیت قرآن است ، باطن قرآن را کسانی که در رَحِمِ خدا هستند می توانند بفهمند ، در همین دنیاییند اما نزد خدا زندگی می کنند ، لذا این جزئیات سوره ها که سوال کردید اینها خودش زاییده کلیات هستند ، منتها یکی باید بیاید اینها را تفسیر کند ، ما وحی قرآن را می گوییم ، حالا وقتی وحی را می گوییی باید یکی باشد که سواد داشته باشد بر اساس تجربه آن را ریز کند شرح و تفسیرش کند ، مثلا یکی بود بنام ملا کاظم ساروقی که بی سواد هم بود او با جسم امام ارتباط برقرار کرد لذا حتی تا تعداد نقاط قرآن را هم می دانست حرف به حرف را می دانست ، اما ایشان الهام نداشتند ، اگر این سوالاتی که از ما می پرسید را از ملا کاظم می پرسیدید نمی توانست جواب بدهد ، اما از ظاهر قرآن هر چه می پرسیدی بلد بود اما از اسرار بی خبر بود ، قرآن شناس بود اما خود شناس نبود .
436 - یکی از افراد به ایشان فرمودند مدتی است که کلا توجه ما از نامحرم برداشته شده : ایشان خنده معنا داری کردند و فرمودند اینها که عددی نیستند . کم کم که باطنتان قوی شود خواهید دید که اینها اصلا عددی نیستند که بخواهند توجه جلب کنند ، آیا شما گربه ها را که در کوچه و خیابان می بینی توجهت را جلب می کنند ، همه مان درجسم مانده ایم در حد حیوان مانده ایم ، کلا قیمت هر انسانی به علمی است که در او زنده می شود ، اگر آدم دست ولی نیافتد کم کم چنین می شود که از حیوان پست تر می شود ، این خوبی های مرسوم فایده ای ندارد این نماز و طاعت وظیف انسان است اما خب ... مثلا یک زمینی را به شما می دهند و می گویند در این زمین هر چه خواستی بکار ، هرچه سبز شد برای خودت ، حالا این جسم و دنیا را که به ما داده اند زمین ما است باید ببینی چقدر از آن برداشت کرده ای ، هرچه برداشت کرده ای همان متعلق به تو است ، این جسم که قیمتی ندارد این خاک است و به خاک بر می گردد ، باید دید چقدر ما در میان آن کار کرده ایم ، چقدر مراتب وجودی گرفته ایم و طی کرده ایم ، اینها همه هیچ اند فقط آنچه به دست آورده ای همان با تو باقی می ماند ، سوال کردیم پس این همه مردم تکلیفشان چه می شود ؟ فرمودند : خب شما ببین مثلا یک جنین که باید نه ماه و نه روز باید در رحم مادر باشد وقتی هشت ماهگی به دنیا بیاید خب دو سه سال باید در دستگاه بماند ، آخرش هم معلوم نیست چه بشود ، سوال کردیم بعد از دو سه سال که از دستگاه درش بیاورند درست می شود ؟ فرمودند خیر ، اگر در همین دنیا کارت را درست کردی که کردی و الا نه دیگر نمی شود ، می شوی عقب افتاده ، سوال کردیم که حضرت آقا الان خیلی ها هستند که الان مشتاق هستند ولی سر راهشان قرار بگیرد ، فرمودند : ولی سر راهشان قرار گرفته اما ولی آنها دنیا است ولی آنها شیطان است ، همه ولی دارند ، محبت تو در هر چیزی که باشد ولی از طریق همان محبت می آید به سوی تو و با تو هم خوانی دارد ، بدون ولی که نمی شود ، یا دست ولی خدا هستس ویا هم دست ولی شیطان هستی ، چون دنیا هم ولی است ، کسانی که دنیا جمع می کنند ولی شان دنیا است ، سوال کردیم یعنی امکان ندارد که کسی استعداد روبرو شدن با ولی خدا را داشته باشد اما ولی بر سر راهش قرار نگیرد ؟ فرمودند خیر ، اگر ترک دنیا کنی ولی خدا می آید ، اگر هم ترک نکردی که در دنیا در مزرعه ولی شیطان زندگانی می کنی ، سوال کردیم پس تمام کسانی که ادعا می کنند ما طالب ولی خدا هستیم اگر از دنیا کنده بشوند مطمئن باشند که ولی صد درصد بر سر راهشان قرار خواهد گرفت ، فرمودند : بله همان نا امیدی که از دنیا برای شما پدید همین آشفتگی که در شما ایجاد شد و باعث شد ما سر راه شما قرار گرفتیم ، آنها هم در حالی که مال را دارند اما باید قطع مال کنند یعنی بدانند که اینها فایده ای ندارد اینها برایشان سربار است ، همه چیزهای دنیایی برای ما یک امتحان است ، یک سنگینی است ، با اینها سبکبار نیستی ، سبکباری این است که شما مالکیتت را از روی خانواده ات برداری ، از روی مالت برداری ، از این دنیا مالکیتت را برداری و تحویل خدا بدهی ، از اینجا دیگر ولی خدا دستت را می گیرد.
سوال کردیم اگر یک تعریف دقیقی از شیطان بخواهید بکنید شیطان چیست ؟ فرمودند هر چیزی که کمبود دارد می شود شیطان ، اخلاق انسان می شود عقل انسان ، حالا کمبود اخلاق می شود شیطان ، مثلا یک چیزی را که رویش آب طلا بریزی شیطان می گوید این طلا است ، شیطان همیشه یک چیز غیر استاندارد را به جای استاندارد جا می زند ، مثلا وقتی امیر الموئمین (ع) باید بر سر کار می بود ، عمر آمد خودش را جای امیر الموئمنین جا زد و گفت من خلیفه هستم ، سوال کردیم که اصلا شیطان یک موجود بیرون از آدم است که مثلا جنسش از آتش باشد یا از نوع اجنه است ؟ فرمودند : فرمودند اصلا خود آدم است یعنی شیطان در خیال آدم است ، وقتی که شیطان از خیالت قوی بشود در بیرون تجلی می کند ، انسان اگر خوب بشود شیطانش در مقابلش می ایستد و تسلیم می شود ، مثلا شما حساب کن که هیچ چیز دنیا آثار همین آدم ها است ، حالا شیطان تجلی خیال آدمها است ، شیطان الان در خیال ما است اگر به او اجازه بدهیم کم کم افکار ما را همه را می گیرد ، مثل سرطان است ، امیدمان را از خدا قطع می کند تا به زن و بچه و زندگی دل ببندیم ، سوال کردیم مثلا مثل یک خانه که دستشویی در آن تعبیه شده شیطان هم در ساختار ما تعبیه شده ، یعنی جزئی از ما است ؟ فرمودند اصلا شیطان در نفس کشیدن ما هم دخالت دارد ، سوال کردیم پس آن شیطانی که 6000 سال خدا را عبادت کرد و خدا از درگاهش او را راند یعنی چه این همان شیطان است یا فرق می کند ؟ فرمودند : ببینید در باطن قضیه شیطان به معنای این است که ایمان این موجود باطنی نیست ، اما آدم ایمانش باطنی است ، اما ما هم تا وقتی که ایمانمان باطنی نشود عبادت ما هم اگر 6000 سال هم باشد مثل عبادت شیطان است ، شیطان خودش که نمی آید ما را وسوسه کند می آید به فکر ما و آنجا وسوسه ایجاد می کند ، یعنی حق را کم رنگ می کند تا منصرفت کند.
437 - از حضرت خضر (ع) سوال کردیم : فرمودند ایشان پیرمردی هستند که در خدمت آقا صاحب الزمان (عج) هستند ، سوال کردیم همیشه با هم هستند ؟ فرمودند : برای آنها دور و نزدیک ندارد ، رابطه قلبی است ، وقتی هم که حضرت کارشان داشته باشند به صرف اراده با طی الارض خدمت حضرت می رسند ، گفتیم شده ایشان را دیده باشیم اما نشناسیم ؟ فرمودند هم حضرت خضر(ع) و هم امام زمان (عج) را دیده ایم و نشناخته ایم ، اصلا خود امامان هم همه هستند ، چهارده معصوم(ع) زنده اند مرده که نیستند ، منتها برای ملاقات آنها باید از حالت ماده برویم به برزخ ، حال برزخی بگیریم ، سوال کردیم بالاخره در این دنیا هستند یا نیستند ؟ فرمودند در دنیا هستند اما در عالم برزخی دنیا هستند ، شما با این حالت ماده نمی توانی ارتباط برقرار کنید ، باید عبادتت یک حالت گریه برزخی پیدا کند تا اصلا حواست برزخی بشود ، تا ارتباط برقرار بشود .
438 - صحبت در مورد پیامبران بود ، می فرمودند : تمام دینهای قبل از اسلام الهامی نبودند لذا بعد از اسلام همه باطلند سوال کردیم حتی برای پیغمبران ؟ فرمودند : از حضرت ابراهیم(ع) به اینطرف الهامی بود ، سوال کردیم حضرت موسی و عیسی و سایر انبیاء چطور؟ فرمودند : چرا بودند مثلا موسی کلیم الله بود اما کسی به آنصورت به دینشان نگروید ، کسی را نتوانستند هدایت کنند ، اما ابراهیم (ع) را خداوند خودش هدایت کرد ، بنابر این توانست دیگران را هم هدایت کند ، چون حضرت ابراهیم (ع) بدون استاد هدایت شد ، پیغمبر ما هم بدون استاد بود ، هر کسی بدون استاد هدایت شد واستادش خدا بود دیگران را هم می تواند هدایت کند ، اما کسی که با استاد هدایت بشود ، فقط خودش هدایت شده است و دیگران را نمی تواند هدایت کند ، گفتیم یعنی کسی که خدا هدایتش کرده کامل مکمل است اما کسی که استاد داشته است فقط کامل است اما مکمل نیست ، فرمودند بله احسنت همینطور است ، کسی که استاد داشته میتواند دیگران را راهنمایی کند و تجاربش را در اختیار دیگران بگذارد اما قلب کسی را نمی تواند زنده کند ، کسی که علمش باطنی باشد سواد و علم دنیا برایش معنی ندارد ، سوال کردیم کسی که استاد داشته آیا به علم باطنی نمی رسد ؟ فرمودند : می رسد اما فقط خودش می رسد کسی دیگر را نمی تواند به باطن برساند البته می تواند شفاعت کند ، فقط می تواند راهنمایی کند و لذا از نسل این شخص دیگر مثل خودش کسی پیدا نمی شود یعنی مثل کسی که خدا هدایتش کرده و خدا دستش را گرفته و الهامات دارد نمی شود ، برای این مسیر باید کلا محبت دنیا از دلت برود مثلا ما مثل روغنی هستیم که بو گرفته حالا باید یا طوری تصفیه بشویم که این بو برود و خالص بشود ویا هم اینکه خدا بیاید کلا این روغن را عوض کند ، یک روغن از خودش بدهد .
439 -سؤال کردیم از هر لحاظ با زن و بچه خود چطور رفتار کنیم ؟ فرمودند: شما از همه لحاظ باید بر روی خودتان کارکنید تا به آنها خدمت کرده باشید ، نه اینکه فقط شکمشان را سیر کنید ، اگر روی خودتان کار کنید نیاز مادیشان تأمین میشود، همهاش را خدا تأمین میکند ، سؤال کردیم سرکار ، اداره ، مغازه و... در این ها باید چگونه باشیم ؟ فرمودند : در سرکار هم باید بر روی خودت کارکنی نه بر روی کارت ، قدر کار را بدانی ، درست کارت را انجام بدهی ، اما همینکه به نیت پول بروی کارکنی پولت را نجس کردی ، باید برای رضای خدا بروی سرکار همینکه نیتت این بود بروم کار تا پول بگیرم کار را خراب کردی ، دوتا چیز را خدا تأمین کرده ، یکی جسمت را نگه دارد و یکی روزیات را بدهد ، گفته غصه این دوتا را نخورید ، شما روی نفس خودتان کارکنید ، ما این دوتا را درست میکنیم، اگر رفتی به نیت پول اولاً برکت از زندگیات میرود و بعد این پول مایه گمراهی زن و فرزندت میشود ، شما حساب کنید کسانی که سال خمسی دارند زنشان ، دخترشان به فاحشه گری نمیافتد ، اما کسانی که سال ندارند ، بیحجاباند ، راحت بوس را میدهند و آنهایی هم که حلال و حرام را باهم میخورند زن و دخترشان براحتی راحت لخت میشوند به زیر این و آن میروند، اما کسانی که سال خمسی دارند زن و بچهشان به کسی باج نمیدهند ، پس سه دسته شدند 1- سال خمسی دارند - 2- سال خمسی ندارند 3- حلال و حرام میخورند ، این دسته سوم اصلا خودشان ناموسشان را به دیگران پیشنهاد میدهند . دسته دوم که سال خمسی ندارند را راحت میشود چارقدش را برداری و بیحجاب میشود . ولی دسته اول که اهل خمس هستند زن و بچهاش اصلاً خودشان را به نامحرم نشان نمیدهد یا نمیخندد ، الان اکثر مردم سال ندارند انفاق ندارند چون شیطان مانع شده اگر همسال بگیرند طوری خرج میکنند که نخواهند خمس بدهند ، خودشان خودشان را گول میزنند شیطان فریبشان داده خودشان هم حالیشان نیست .
440 – یک سفر ایشان ما را به شمال بردند ، در مسیر بودیم که هنگام اذان مغرب شد اما اتوبان بطوری بود که امکان توقف وجود نداشت ، حدود یک ساعت از اذان گذشته بود به ایشان گفتیم الان که نماز اول وقت ما گذشت چه حکمی دارد ؟ فرمودند : در دلتان چه حالی دارید ، گفتیم دلشوره و به نوعی اضطراب ، نقل به مضمون فرمودند : ملاک و مهم همین اضطرابی است که دارید ، یک بار دیگر با ایشان پیاده به مشهد الرضا می رفتیم ، از ما سوال کردند چقدر به اذان مانده ؟ گفتیم نیم ساعت ، ایشان فرمودند به نماز جماعت نمی رسیم لذا تا اولین مسجد بین راه سوار ماشین شدیم .
در سفر شمال ، 19/3/1394 ، ایشان از شهرستان می آمدند ، بعد از اینکه دیدار حاصل شد فرمودند : اگر جنازه پدر ما روی زمین بود ما می آمدیم ، همه هم ما این است که بشر هدایت بشود ، حالا به چه قیمتی ، به قیمت خونم باشد ، به قیمت آبرویم باشد و یا هر چیز دیگر برای ما مسئله ای نیست ، ما تا پای جان آمده ایم ، منتها شما در تصمیم تان جدی باشید ببینید چه کاره هستید ، می خواهید چه کار بکنید ، سوال کردیم مگر هدایت شدن دونفر چقدر ارزش دارد که شما این همه سرمایه گذاری می کنید ، فرمودند همین دو نفر که هدایت شوند به اندازه دو عالَم ارزش دارند ، اصلا اگر این عالم را فدای این دو نفر کنی که این دو نفر هدایت شوند ، این عالم کاری نکرده است ، بحث این است که انسانها راهشان را پیدا کنند ، بساط این عالم پهن شده تا ما راهمان را پیدا کنیم ، ما باید این عالم را خرج کنیم تا ما را به خدا برساند ، ما نیامده ایم خرج این عالم بشویم ، مسئله این است ، این همه را که می بینید کل عالم برای یک انسان است برای انسان کامل است ، هر کسی به انسان کامل نزدیک تر بشود اجازه عالم دست او می شود ، عالم تجلیات انسان کامل است حالا هر که به او نزدیک تر بشود اختیار دار است .
در ویلای یکی از دوستان نزدیک نمک آبرود دو روز با ایشان بودیم ، ما را به یک قصابی بردند یک ران نرینه گوسفند گرفتند ، روز اول کباب درست کردیم ایشان هم کمک می کردند و روز دوم آبگوشت گذاشتیم هر بار هم ایشان یک ظرف غذا برای سرایدار مجموعه ای که ویلا در آن بود می بردند ، یک شب را هم رفتیم بیرون کته کباب خوردیم ، ایشان در این دو روز در هر فرصتی برای ما صحبت می کردند .
یکی از شب ها حدود نیم ساعت به اذان برخواستند نماز شب را خیلی معمولی خواندند و بعد از نافله و نماز صبح حدود نیم ساعت گریه کردند و بعد هم خوابیدند ، شب دیگر را از ویلا بیرون رفته بودند .
در این سفر شمال ما را به گرگان بردند مقداری مواد غذایی خریداری کردند سپس به منزلی رفتیم که مرد 35 ساله ای بر اثر یک بیماری نادراز پنج سالگی روی تخت بود و فقط یک دستش کار می کرد ، مریضی اش بحدی بود که امکان پهلو به پهلو کردنش هم میسر نبود ابتدا که وارد شدیم به غیر از سلام با ما هیچ صحبتی نمی کرد ، از حضرت آقا سوال کردیم چرا صحبت نمی کند ، ایشان فرمودند که او از این نا را حت است که چرا ما زحمت کشیده ایم و این راه را به دیدار او آمده ایم و همچنین فرمودند او وی تحت عنایت حضرت بقیت الله (عج) است و هر مدتی حضرت بقیت الله (عج) اولیاء را برای دیدار او می فرستند...نکته ای که نقطه عطف این دیدار بود این بود که حضرت آقا انقدر با وی شوخی های دلنشین و زیبایی کردند تا او را به خنده آوردند و سر صحبت را باز کردند و ما از نحوه عجیب مهرورزی ایشان مات و مبهوت مانده بودیم ، برای بازگشت از سفر ایشان فرمودند باید حتما شنبه صبح بر سر کارتان حاضر باشید و نباید خللی در کار شما ایجاد شود.
سوال کردیم که مردم جامعه عدالتی همچون عدالت امیرالموئمنین (ع) را بر نمی تابند ، فرمودند : ولایت امیر الموئمنین (ع) ولایت باطنی است ، شخصی است ، عمومی نیست ، در امامان معصوم حضرت مهدی (عج) که بیاید ایمانها باطنی می شود و از انجا ولایت امیر الموئمنین(عج) شروع می شود ، در قضیه عاشورا امام حسین(ع) می خواستند مشخص کنند ایمانها را ، که کی دور انداختنی است و کی ایمانش باطنی است ، کی فرار می کند و کی می ایستد ، وقتی یک چیزی باطنی باشد از محل حقش تکان نمی خورد اما آنهایی که ادعای ایمان باطنی می کردند از صحنه فرار کردند ، در اصل حضرت ابا عبد الله (ع) آنهایی را که دور جدشان پیامبر(ص) و پدرشان حضرت علی (ع) و مادرشان فاطمه زهرا(س) بودند و ادعا داشتند که ما خوب هستیم را الک کردند ، امام حسین (ع) فرمودند اگر خوب هستید بیایید خوبی کنید ، لذا این خوبی شما خوب نیست .
441 – با ایشان نشسته بودیم یکی از دوستان برای ایشان کلیپی از شهریار پخش کردند ( پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند ، بلبل شوقم هوای نغمه خوانی می کند ، همتم تا می رود ساز غزل گیرد به دست ، طاقتم اظهار عجز و ناتوانی می کند ....) ایشان ناگهان متغیر شدند و شروع به بکاء کردند ، احساس کردیم شاید حالشان خیلی دگرگون شود کلیپ را متوقف کردیم ، کمی که آرام شدند فرمودند : تمام بدنم تکان خورد ، و فرمودند شهریار از بسکه از این اشعار گفت وصل شد ، این شعر علی ای همای رحمت .. را که گفت طبق وجودش وصل شد خودش هم از عمق شعرش اطلاع نداشت ، از ایشان سوال کردیم افرادی که اشعار در مدح اهل بیت (ع) می گویند اجر و قرب دارند ، فرمودند اینها اصلا ملاک نیست ، ملاک سوختگی دل است ، یک تخمی را که در زمینی می کارند نمی پرسند تخمش خوب بود یا زمینش خوب بود بلکه می پرسند که چه محصولی به عمل آمد ، ثمره چه بود ، اصلا خوبی و بدی ملاک نیست ، تا آن آتش در دلت روشن نشود و به جانت نیافتد ، نه خوبی ات به درد می خورد و نه بدی ات ، آنکه خوبی می کند از بدی اش است و آنکه بدی می کند از خوبی اش است ، مثلا خوبی و بدی شما در موقع امتحان در مدرسه و دانشگاه ملاک نیست ، بلکه ملاک قبولی شما است ، حالا شما هر چه هم بچه خوبی باشی ، سوال کردیم اگر شاگرد تنبل باشی یا زرنگ فرقی ندارد ؟ فرمودند : آن تاثیری که می گذارد یعنی آن فهم و درکی که شما به آن می رسی آن ملاک است ، ملاک قبولی در انسان این فهم و درک است ، مثلا شاگرد زرنگ می شود ابن عباس که به کربلا نرفت و حتی امام حسین (ع) را نصیحت هم می کرد که نرو کشته می شوی ، یعنی ابن عباس آن ته خودش را از دنیا نکنده بود ، سوال کردیم که آیا تردید داشت ؟ فرمودند خیر تردید نداشت ، مثلا شما یک وقت حقیقت را می فهمی اما با خیالت ان را می فهمی ، اما یک وقت هست که عقلت هم بر این حقیقت شهادت می دهد ، می شود دوتا ، یک وقت هم هست که در این حقیقت نور داری اسم آن حقیقت که می آید بر آن نور می افتد ، آن را با نور می بینی ، وقتی که نور افتاد وجودت بالا می آید ، یعنی آن خوبی یا بدی از ته به بالا می آید ، حالا اینجا یا می مانی و یا رد می شوی ، یعنی بین کفر و ایمان ماندند یعنی بین بودن و نبودن امتحان شدند که باید باشند یا نباشند ، یک وقت هست که انسان بین عقل و جهل امتحان می شود و یک وقت هست که بین دادن یا به دست آوردن مال امتحان می شود .
مراحل انسان که از زمین حرکت می کند در ابتدا خاک است ، یعنی مقام خاک را گرفته است وقتی که مقام خاک را دارد می شود آیت الله ، در مقام خاکی اش نمی ایستد ، سوال کردیم که می گوییم فلانی آیت الله است ربطی به این دارد ؟ فرمودند : بله ، ایت الله یعنی این فرد خاکی است ، دارد علم می دهد بالا ، در خاک مانده که آیت الله است ، او هیچ کاری نکرده است ، یعنی گناه نکرده و تبدیل به علف نشده ، لذا دارد علم صادر می کند ، یعنی بچه گی اش را خراب نکرده است شده آیت الله ، حالا بقیه کمی پیشرفت کردند آمدند مقام علف را مقام نبات را گرفتند ، حالا او اینجا فکر می کند که نبات است اما در حقیقت خاک است ، مثلا از نبات گندم به دست آمده ، باز این نبات گندم یک مرتبه می آید بالا تبدیل به حیوان می شود ، تبدیل عقل حیوانی می شود ، وقتی عقل حیوانی شد اینجا دیگر شیطان هم در کنارش هست ، یعنی اینجا فرد یا شیطان می شود و یا انسان می شود ، وقتی آدم بدی است شیطان است و وقتی آدم خوبی است حیوان است ، حالا حیوان هم که هست مثلا سگ می شود سه قسم ، یا سگ گله یا سگ خانه و یا سگ هار ، لذا نه شیطانیت و نه حیوانیتش هیچ کدام به درد نمی خورد ، در اصل شیطان در حیوانیت جرقه می زند ، حیوان دهانش را باز می کند شروع می کند به بد گویی ، شیطان در حیوانیت جرقه می زند هوس مال دنیا می کند ، لذا او دائما جرقه می زند و اثراتش را در بیرون می گذارد ، حیوان می شود مرکب شیطان ، امیرالموئمنین (ع) می خواستند این انسان را که در میان حیوان و شیطان بازی خورده را بکشد بالا و به عقل برساند ، یعنی می خواستند این وهم را بشکنند در اصل بهشت پشت وهم است ، باید وهم بشکند تا به بهشت برسی ، وقتی انسان می خواهد از حیوانیت و شیطانیت خارج بشود جنون او را می گیرد ، یعنی متحیر می شود یک عالمی را باید طی کند یعنی همان عالم برزخش را ، اینجا انسانها گیر می کنند ، اینجاست که ولی دست انسان را می گیرد می کشد بالا .
در مورد یک شخصیت خارجی که زمان انقلاب با مطالعه و تحقیق شیعه شده بود ، شیفته امام خمینی شده و به ایران خدمت امام آمده بود با ایشان صحبت کردیم ، فرمودند : همین که شیفته امام بود کارش را خراب کرد ، یعنی خدا را فراموش کرد ، گفتیم خدا را که فراموش نکرده بود ، فرمودند : ببینید شیفتگی یک چیز باطنی است ، یک کشش باطنی است ، گفتیم او با تحقیق و مطالعه شیعه شد و بعد هم به خاطر شیعه شدنش او را کشتند ، فرمودند : کسی که با مطالعه شیعه شده شیعه نیست ، شیعه یک کشش روحی است ، اصلا ما سه نوع شیعه داریم ، اول همان از راه مطالعه است که شما می گویید ، دوم این است که ما از خودمان یک کرامتی نشان بدهیم و شما ایمان بیاورید و شیعه بشوید ، و سوم فردی است که از باطن کشیده می شود بدون اینکه خودش بخواهد ، شیعه حقیقی نوع سوم است ، مثلا ما همین مشکل را در خانواده های خودمان داریم ، مثلا در یک خانواده پنج نفر هستیم ، حالا هر کداممام یک دینی داریم یعنی هر کدام یک نوع ضربی را گرفته هر کدام یک مدل آهنگی را می زند ، حالا همه مان هم مثلا نیتمان این بوده که یک آهنگ بزنیم ، اما جهت آهنگ هر کداممان فرق می کند ( ایشان در حین تعریف کردن این مطلب خیلی هم می خنیدند) ، ما همه تأتر دین را بازی می کنیم ، ادای دین داری را در می آوریم ، برای ایشان این حدیث را خواندیم که " الناس علی دین ملوکهم " مردم بر دین حاکمانشان هستند ، ترجمه این حدیث را که خواندیم ایشان بسیار خندیدند ، بعد فرمودند این همان دین شیطانیت و حیوانیت است که از پدران و اطرافیان خودشان می گیرند ، بعد فرمودند دینی که از خود من یاد بگیرید دین نیست ، دین آن است که از فطرت انسان بجوشد الهامات می آورد ، چون شیطان هر لحظه در وجود انسان ولع ایجاد می کند ، حالا اگر دین تو خود ولع باشد این چه دینی است ، لذا فطرت انسان دین پرور است اما چون محبت دنیا می آید فطرت را خراب می کند ، انتخاب انسان بر اساس نفس انسان است ، اگر نفست علی باشد علی (ع) را به عنوان حاکم انتخاب می کند قبله ات علی (ع) می شود واگر معاویه باشد معاویه را انتخاب می کند .
442 – سوال کردیم که بعضی مواقع دوستان و آشنایان زیاد به ما مراجعه می کنند برای کار های مختلف مثلا یکی کار برقی دارد یکی کولرش خراب است یکی می خواهد برایش ابزار ببریم مثلا دریل می خواهد یا کارهایی از این قبیل که به نوعی کمک به دیگران محسوب می شود ، وظیفه ما چیست ؟ فرمودند : کارهایی که به زندگی شخصی شما لطمه نمی زند بروید انجام بدهید اگر آن شخص فقیر یا ناتوان است بروید کمک کنید اما مثلا اگر کسی از شما دریل می خواهد و شما باید برای این کار دو سه ساعت وقت بگذارید چنین وظیفه ای ندارید در کل هر کاری که می خواهید بکنید نباید به زندگیتان خسارت بخورد یعنی به خودت خسارت نزنید ، حتی اکر دیدی که قرار است به زن و بچه خودت یک خدمتی بکنی اما به اخلاق خودت خسارت می خورد در این امر زن و بچه را باید رها کنی ، لذا اول خودتان ، بعد زن و بچه تان ، بعد پدر و مادر و بعد دیگران ، ما که هنوز اخلاق نداریم نیاز به مراقبه بر روی خودمان داریم ، سوال کردیم که شما فرمودید که اولیاء خدا دنبال افراد می گردند که به آنها کمک و خدمت کنند ، فرمودند : ، ما دنبال آن هستیم که یکی پیدا بشود به او توحید بدهیم ، نه اینکه برای کسی دریل بزنیم سوراخ کنیم ، آنهایی که قرار است دریل بزنند برق کاری بکنند و... از اینها خیلی هستند که آماده این کار ها هستند ، اولیاء خدا دنبال یکی می گردند که در ظرف او یک کلمه توحید بریزند ، چرا سیمشان و برقشان خراب است دنبال اصلاح هستند اما سیم خودشان وصل نیست دنبال کسی نیستن که سیمشان را وصل کند ( ایشان این مطالب را با ناراحتی بیان می کردند ) سیم خانه اش خراب است دنبال تعمیر کار است اما سیم خانه دلش خراب است دنبال کسی نمی گردد ، این که سیم خانه کسی خراب می شود باطن قضیه این است که می خواهد بگوید سیم خانه خودت خراب است ، اصلا وقتی شما بروی سیم خانه کسی که فقیر هم نیست را درست کنی برق کش آن محل بی کار می ماند ، تو حق او را ضایع کرده ای ، هر کجا خراب می شود یعنی می خواهد رزقی به کسی برسد ، و یا اینکه با اجازه ولی پول تعمیر آن خرابی را به آنها بدهی ، این را بدانید که رزق ما توحید ما است ، رزق ما از سوراخ کردن دیوار که نیست .
443- هرگاه در محضر ایشان کسی ادامه صحبتهایشان با سوال دیگر و یا هر صحبت دیگر قطع می کرد ایشان سکوت می کردند و در حقیقت آن شخص خودش از صحبتهای ایشان محروم می شد ، اما تا وقتی که افراد سکوت می کردند ایشان ادامه می دادند ، بطور مطلق کمترین شهوت صحبت کردن در ایشان وجود نداشت .
444- از ایشان سوال کردیم که برای فرزنددار شدن و مراقبت های قبل از بارداری برای صالح شدن فرزند چه فرمایشی دارید ؟ فرمودند : اگر بخواهید بچه صالح بشود ، اولا قبل از بار داری باید همیشه با وضو باشید و نماز را اول وقت داشته باشید و اما قبل از تشکیل نطفه نیت کنید که هر کدام از زوجین پنج دور قرآن به این پنج بزرگوار هدیه کنید ، حضرت ابالفضل (ع) ، حضرت زینب(س) ، حضرت معصومه(س) ، حضرت نجمه(س) ، حضرت ام البنین(س) ، یعنی هر ماه نصف قرآن را بخوانید تا بچه که به دنیا می آید جزء اولیاء باشد ، زن و شوهر باید قبل از بسته شدن نطفه نیت کنند و قرآن را شروع کنند و زمانی که بچه به دنیا می آید این ده دور قرآن تمام شده باشد ، لذا بچه از هر دو طرف هدایت می شود هم از نسل مرد هدایت می شود و هم از نسل زن هدایت می شود لذا این بچه الگوی خوبی می شود .
445- روزی با ایشان نزد محتضری بودیم که در حال جان کندن بود اما راحت نمی شد ، ایشان فرمودند به مادرش بگویید به رفتن او رضایت دهد .
446- زمانی ما به کسی قول می دهید ما می خواهیم کاری را انجام بدهیم کار جور نمی شود گیر می کنیم مثلا قرار است جایی بروید زن مشکل دارد بچه کار دارد یک می گوید زود برویم یکی می گوید دیر برویم اما وقتی بگویی اگر قسمت باشد ، اگر خدا بخواهد ، همان قسمت حرکتت می دهد و سر موقع همه را جمع و جور می کند اما وقتی ما بخواهیم جمع و جور کنیم کار پراکنده می شود.
ما از کسانی خسته می شویم که جسمشان با ما هست قلبشان با ما نیست ، خوابمان می گیرد ... جدا می شویم ، ما با یک نفر چهارده روز در قم بودیم حالا بشود چهارده سال بشود چهارده هزار سال ، چه فرقی می کند اینجا افراد مشخص می شوند که آیا طاقت تو را دارد یا خیر آیا با تو همخوانی دارد به پای تو خسته نمی شود ، لذا این رفیق را نباید رهایش کنی یعنی همیشه با تو هست ، یعنی در قلبت هست ، کسی که از با تو بودن خسته نمی شود در قلبت هست قلب تو که از تو خسته نمی شود ، چرا ما با امام زمان (عج) نمی توانیم همنشینی کنیم ، چون جسم ما با او هست اما قلب ما با او نیست ، اینهایی که ادعا می کنند این جا مشخص می شوند ، در کربلا هر کدام یک بهانه ای گرفتند ، یکی بهانه زن یکی بهانه فرزند یکی بهانه خانه و...
447- سوال کردیم اگر بخواهید ریشه مشکلات خانواده ها از قبیل مشکلات زن و شوهر ، مشکل با مادر زن ، مشکل با مادر شوهر ، خواهر شوهر ، خواهر زن ، پدر شوهر ، درخواست طلاق ، متارکه و... ریشه این مشکلات را درصد بندی کنید چند در صد از این مشکلات به چه چیز هایی باز می گردد ؟ فرمودند : صد درصد مشکل زن و شوهر در روابط جنسی آنها است ، سوال کردیم صد درصد ؟! فرمودند بله صد درصد ، سوال کردیم در اثر مال حرام یا خمس ندادن نیست ؟ فرمودند چرا هست اما مشکل اصلی زوج ها در روابط جنسی شان است ، زن و مرد قادر به ارضای یکدیگر نیستند ، سوالکردیم خب مشکل مثلا مشکل مادر شوهر یا خواهر شوهر چه ربطی به این قضیه دارد ؟ فرمودند سرمنشاء همه این مشکلات از همین است همه نارضایتی ها از همین است وقتی زوجین ارضا نشده باشند چون دلها به هم دیگر وصل است خیال به خیال وصل است زن و شو هر اگر ارضا بشوند هیچ کس در زندگی آنها دخالت نمی کند ، تو اگر با خانمت مهربان باشی کسی در زندگی ات دخالت نمی کند اما مثلا وقتی خیال زن از شوهر با بالعکس ناراضی است خیال دیگران را هم نا راضی می کند ، زن و شوهر باید از نظر روح و روان خودشان را سالم کنند ، رضایت آنها در روابط جنسی سالم بدست می آید یعنی هر دو باید کاملا ارضا بشوند ، در این صورت حتی بدون مال دنیا هم با هم زندگی می کنند ، اینکه غضب و ناراحتی دارند چون همان شهوتی که ارضا نمی شود آنها را می کشد سمت دنیا ، و لذا وقتی هم اینها اهل خمس نباشند نمی توانند به ارضا کامل برسند چون وقتی آدم حرام خور بشود از حلال نمی تواند استفاده کند لذا زن باید برود به حرام و مرد هم برود پی حرام چون باید هرکدام بروند جنسیت خوشان را پیدا کنند ، این که می گویند سال خمسی تعیین کنید خمستان را بدهید برای این است که وقتی زن لقمه حلال را می خورد لذا می رود به بغل شوهر خودش حالا وقتی لقمه مشکل دارد به بغل شوهر که نمی رود که هیچ همیشه فراری به بازار وخیابان است ، سوال کردیم که آیا اینها در انتخاب همسر از روز اول اشتباه کرده اند ؟ فرمودند : اشتباه نکرده اند بلکه از اول ملاکشان مادیات بوده ، مثلا دکتر مهندس باشد خانه و ماشین داشته باشد اینها با مدرک و اموال ازدواج کرده اند اینها برای خود طرف ازدواج نکرده اند ، بعدا که وارد زندگی می شود می بیند اصلا از قیافه طرف خوشش نمی آید ، چون با پول و مقام ازدواج کرده لذا ارتباط زن و شوهری نمی تواند بر قرار کند ، زن به مرد عشق ندارد اینها بعد از دو سال تا پنج سال می بینند طرف اخلاق که ندارد و از قیافه اش هم که خوشش نمی آید ، لذا اگر زن و شوهری تصمیم بر اصلاح خودشان و روابطشان دارند اول باید لقمه شان را درست کنند تا روابط جنسی شان درست شود بعد اخلاقشان درست شود تا آرام بشوند ، سوال کردیم مثلا زن و شوهری که رابطه شان خراب شده راه برگشت دارند ؟ فرمودند : بله دارند ، همه شان راه برگشت دارند ، یکی از آنها که خودش را درست کند می شود ولی دیگری کم کم آن بد را هم خوب می کند و اینطور می شود که " کمال همنشین در من اثر کرد "
سوالات از : 419 الی 430
419 - سؤال شد بهترین عمل برای اموات چیست؟ فرمودند: فرمودند بهترین چیز این است که انسان عملش را
برای خدا انجام بدهد تا به امواتش هم برسد، وقتی عمل برای رضای خدا باشد از اموات
رد میشود یعنی عالم گیر میشود، سؤال کردیم پس صدقه و فاتحه و... نباید خواند؟
فرمودند: چرا اما همینها را
باید برای رضای خدا باشد، چه انفاق باشد، چه نماز و چه سوره اخلاص و حتی اگر محبت
به کسی میکند، به پدر و مادرش سر می زند یا به امام زاده ای میرود، باید نیت کند و از خدا کمک بخواهد،
شیطان را لعنت کند، ثواب عمل را به آن فرد هدیه کند، گفتیم پس اصل بر خود سازی
است؟ فرمودند همین که کار برای رضای خدا باشد خود سازی است، عمل شما باید تصفیه
شده باشد، اگر عمل شما خیالی باشد به هیچ جا نمی رسد، خیال باید شکسته شود، عمل
وقتی خالص شد خیال را میشکند و وارد قلب میشود، اما عمل که خالص نیست در همان
خیال گیر میکند، یعنی از عمل شما چیزی به میت نمیرسد چون در خیال گیر میکند،
خیال مانند یک لجن زار است، مگر اینکه عمل شما را خدا از خیال رد کند، وارد قلبت
که شد به اموات رسیده است، سؤال کردیم که در حقیقت به اموات چه چیزی میرسد؟
فرمودند: آنها یک حیات دیگر میگیرند،
یک زندگی دیگر شروع میکنند، مثلاً ما الان در دنیا نفس به نفس و با هر نفسی حیات
و زندگی میگیریم یعنی نفس پایین میرود و بالا که میآید حیات دیگر میگیریم، اما
در آن دنیا وقتی عمل به آنجا میرود زندگی آنها عوض میشود و یک حیات دیگر میگیرند، مثل
اینکه در یک اتاق بسیار گرم ناگهان درب باز شود و نسیم خنک بوزد.
420- خدا گفته که ارزش آبروی هر انسان برابر همه
انسانها است ، آبروی یک انسان بیشتر از همه این عالم است یعنی اگر یک نفر همه این
عالم را بدزدد و تو او را بی آبرو کنی تو کاری بدتر از او کرده ای ... آن وقت ما
به راحتی با یک کلمه می گوییم فلانی خوب است، فلانی بد است ، یعنی خدا را زیر سوال
می بریم ، مراتبش را نمی دانیم که دزد باید دزدی اش را بکند اما تو نباید او را بر
سر کار بگذاری ، البته خود انسان ارزشی ندارد آبرویش است که ارزش دارد ، چون انسان
وجه مشترک با همه چیز دارد یعنی با خاک با حیوان با آتش با شیطان با آدم .
شما وقتی آبروی کسی را ببری یعنی آبروی عالم را برده ای آبروی آدم را برده ای ، چون شما را به شخصیت آدم می شناسند ، وقتی اسم آدم را می بری خطا در آدم کرده ای ، سوال کردیم وقتی یک قاضی دزدی را محاکمه می کند خب آبرویش می رود آیا دزد را نباید محاکمه کرد ؟ فرمودند : او خودش اقرار می کند ،قاضی از خود او سه مرتبه اقرار می گیرد ، گفتیم اگر دزد دزدی اش را انکار کرد چطور ؟ فرمود محکومش نمی کنند ، گفتیم اگر چندید شاهد شهادت بر دزدی او بدهند چطور ؟ فرمودند : شهادت که بدهند محکوم می شود اما آبرویش نمی رود اما اگر خودش بگوید من این کار را کرده ام آبرویش رفته است ، تا از دهانش خارج شد شیطان آن را پخش می کند ، انسان هر چیزی را تا وقتی دهان باز نکند شیطان بی خبر است ،سوال کردیم یعنی اگر مسئله در فکر او باشد شیطان نمی فهمد ؟ فرمودند خیر ، اما کافی است لب باز کنی تا همه جا پخش کند سوال کردیم در اینجا منظورتان از شیطان چیست ؟ فرمودند خیال انسانها ، یعنی آثار کلمات تو در خیال همه عالم همه انسانها می افتد ، سوال کردیم منظورتان اطرافیانی که می شنوند است نه همه انسانها درست است ؟ فرمودند نه دیگر ، آثارش در تمام انسانها می افتد ، منها یک سری آنتن شان قوی است می گیرد و یک سری نمی گیرد ، در آنها بارور می شود و همان عمل را آنها هم انجام می دهند ، گفتیم یعنی این همه اتفاق الان در عالم می افتد روی ما تاثیر می گذارد ؟ فرمودند بله ، هیچ چیز پنهان نیست ، گفتیم الان یک کسی در غرب عالم گناه می کند روی من تاثیر می گذارد ؟ فرمودند بله ، گفتیم گناه او چه نوع تاثیری روی ما می گذارد ؟ فرمودند : گناه نیست ، اینهایی که بیرون از انسان بروز پیدا می کند بروز گناه است ، اینها وجودشان تبدیل به توحید نشده و اینها ضایعات آن است که از او خارج می شود ،کمبود اخلاق اوست که ظاهر می شود ، الان کمبود اخلاق ها این عالم را می چرخاند اینها کمبود آدم است بی عقلی آدم است ، این خانه ودکان و دم و دستگاهی که برای خودمان درست کرده ایم کمبود ما است که دست شیطان است و اخلاق ما هم دست خودمان است ، کسی که اخلاق دارد مثل امام زمان(عج) پنهان می شود ، اخلاق که کامل شد انسان پنهان می شود ، ما نسبت به خدا کمبود داریم ، انسانها از خودشان نمی توانند استفاده کنند به بیرون می زنند اینها از خدا گریزان هستند ، تمام ادمهایی که در عالم خراب شده اند چون اینها اعمال خوبشان را بروز داده اند و عمل های بدشان را پنهان کرده اند ، ما باید عملهای خوبمان را پنهان کنیم و عملهای بدمان را نشان بدهیم به جامعه که اگر گفتند خدا لعنتت کند یا تو آدم بدی هستی ما خودمان را عوض کنیم، ما الان کارهای یا اخلاق بدمان را پنهان کرده ایم و کار های و اخلاق خوبمان را نشان می دهیم ، خب ما نامرد هستیم دیگر که اینطوری هستیم ، اما برای اولیاء خدا کمبود انسانها در چهره شان مشخص است ، از ایشان سوال کردیم که این اتفاقاتی که این روزها می افتد مثلا حدود چهل روز است عربستان یمن را بمباران می کند و یا اوضاع سوریه و عراق قضیه چیست ؟ فرمودند : این اتفاقات یعنی دارد توحید را نشان می دهند ، یعنی وقتی کسی کار خلاف می کند خلاف او باعث برملا شدن حق می شود ، اینها نشانه ظهور حق است ، حق وقتی می خواهد خودش را ظاهر کند اوضاع همچنین شور به شور می شود گردوخاک می شود ، اینها نشانه ظهور است ، سوال کردیم که پس ظهور نزدیک است ؟ فرمودند بله ان شا الله نزدیک است ، سوال کردیم در این فرصت چه کاری می توانیم بکنیم که بعد از ظهور حسرت نخوریم ؟ فرمودند : از خدا بخواهید که کمبود اخلاق از وجود ما پر بزند برود یعنب محبت دنیا از وجودمان برود نه اینکه دنیا را از دست بدهیم ، ما با دنیا کار نداریم بلکه با محبت دنیا کار داریم ، حضرت عزرائیل هم که برای قبض روح بیایند می خواهند محبت را از بین ببرند ، آن زمان هم دنیا برای تو ارزشی ندارد اما محبت دنیا در خوی تو و در وجود تو هست ، او محبت را از از تو می کند ، الان محبت دنیا در نفسهای ما است ، حضرت عزرائیل شیطان را از نفست می کند و جدا می کند و آزادت می کند ، سوال کردیم تا زمان ظهور حضرت (عج) چقدر مانده ؟ فرمودند : از این آثاری که هست نزدیک است اما خب حضرت دارند کار می کنند اما مردم قابلیت و ارزش ندارند ، الان هم حضرت دارند در وجود انسانها کار می کنند در باطن عالم کار می کنند ، سوال کردیم بعد از ظهور چه می شود؟ فرمودند : باطن انسانها رو می شود ، یعنی آن رویشان بالا می آید ، الان اگر آن رویشان بالا بیاید شیطانند یعنی ظاهرشان خوب است و باطنشان خراب است ، در زمان ظهور باطنشان اصلاح می شود ، شما الان اگر عرضه دارید اگر نامرد نیستید کار خوبتان را پنهانی انجام بدهید و کار بدتان را جلوی چشم مردم انجام بدهید ، در زمان ظهور مردم برعکس الان می شوند ، خوبی هایشان پنهان می شود مثلا بپرسی می گوید من این کار خوب را نکرده ام مثلا بپرسی این انفاق را تو کرده ای می گوید نه کار من نبوده اما اگر بپرسی تو دزدی کرده می گوید بله مثلا این کار از من بر می آید ، دعوا ها بر عکس می شود .
یک توضیح هم اینکه ، تا زمان پیغمبر اکرم (ص) یک چتری در حال باز شدن بود ، باز شدن آن از زمان آدم (ع) شروع شد و در زمان حضرت رسول(ص) کامل باز شد ، وقتی که پیغمبر آخرالزمان رخت بر بست و از این دنیا رجعت کرد واگذار شد به اهل بیت(ع) لذا امیر الموئمنین (ع) می خواستند مردم تسلیم آنها باشند تا در همین دنیا بهشت را سرپا کند ، که ما از الان تا قیامت در بهشت باشیم ، اینکه حضرت آدم (ع) گول خورده بود ، امیر الموئمنین(ع) آمد تا انسان را برگرداند به باطن عالم ، انسانها حرف گوش ندادند ، حالا این چتری را که برای ما گذاشتند این آقا ، این انسان کامل ، این مژده ای را که برای ما گذاشته اند یعنی حضرت حجت (عج) معطل است که ما خوب بشویم تا این بساط را جمع کند ، باطن عالم شروع به کار کند ، الان دین همه لعابی است ، دین باطنی ندارند ، وقتی آقا بیایند دین همه باطنی می شود الهامات می گیرند ، حضرت که صحبت می کنند همه قلبها متوجه می شوند ، قلبها ملتفت می شوند که ایشان حضرت حجت هستند ، همینطور که الان جنس خوب را از بد تشخیص می دهی آنوقت هم قلب ها آقا را می شناسند ، از تعداد یاران حضرت سوال کردیم ، فرمودند که هر کدام از 313 یار حضرت خودشان هم 313 یار دارند(97969 =313 x 313)
421- فردی از ایشان سؤال کرد که مدتی است که بعد از نماز احوالم دگرگون میشود
و اشک و سوز میآید اما در نماز حال ندارم، فرمودند: چون شما نماز را در
جای خود نمیتوانید هضم کنید، نماز برای شما مثل غذا است که آن را میخوری اما
بعداً هضم میشود.
422- زمانی که پیغمبر (ص) به مرتبه وجودی رسید دیگر
در او هیچ خلائی و هیچ شرکی نبود هیچ نفاقی نبود بعد که اینطور شد یک نوری تجلی
کرد که این نور همان نور حضرت زهرا (س) بود که بهصورت سیب نیمی از آن
را خودش و نیم دیگر را خانمش خورد بعد که سیب را خورد انگار که حضرت زهراء (س) با
قرآن، هر دو را خلق کرد، این خلق هم با زاییدن فرق میکند، مثلاً وقتی که وجود
انسان مادی است باید مثل همینی که روال است بزاید، اما وقتی وجودش طیب شد خلق میکند،
بعد آن انسان خلق شده اگر پسر باشد ناف زده و ختنه شده است نفسش اصلاح شده و حلال
است، یعنی آماده است دیگر، اینکه مثلاً می گویند فلان بچه ختنه نیست چون گناه
داشته باید اینجا حلالش کنند، سؤال کردیم یعنی معصومین (ع) اینطور بودهاند؟
فرمودند بله و میان دندانهایشان هم فاصله بوده، نقصی در آنها نبود، پیغمبر(ص) نقص
آنها را از بین برده بود، اگر آنها نقصی داشتند باطن قرآن را نمیتوانستند بفهمند،
کسی که محبت دنیا را داشته باشد از باطن قرآن نمیتواند استفاده کند، مگر اینکه
ترک وجودی کند تا قرآن در اختیارش بیاید، ما تا وقتی که ترک وجودی نکرده باشیم با
دنیا اتحاد داریم، و لذا معنی ترک هم مثلاً یک ترک هست که انسان مثلاً گوشت را ترک
میکند، نان را ترک میکند، یعنی نمیخورد، اما این از خیالش ترک میشود، اما
خماری آن چیز در وجودش هست، مثلاً یک معتادی مواد نمیکشد یا کسی گوشت یا نان نمیخورد
در اصل در خماری میماند، یعنی مریضیاش هست، اما یک وقت هست که وقتی ترک میکند از
وجودش ترک میکند، الان ما در دنیا نَفَسمان به دنیا اعتیاد دارد، معتاد دنیا است،
باید این نَفَست را بگیرند و یک نَفَس دیگر بدهند، آن نَفَس دیگر هم نور دارد هم
علم دارد و همه چیز دارد، اینجا دیگر به جای بهدست آوردن دنیا برعکس میشود و
دادن دنیا را شروع میکند، پیغمبر (ص) که از معراج آمدند اموال خدیجه (س) را همه
را دادند چون دیدند بر پشتشان سنگینی میکند، چون با دنیا خیشیت نداشت، دنیا بر
پشتش سنگینی میکرد، آنها را داد و راحت شد، تو تا وقتی که خیشیت با
دنیا داری جمع میکنی، اما وقتی که خیشیت با دنیا تمام میشود بخشندگی شروع میشود
، امام زمان (عج) که تشریف بیاورند حکومت اینطوری میشود که می گویند بهشت شروع
میشود، وقتی اینطوری شد زمین به وجد میآید، زمین که به وجد آمد هرچه دارد بالا
میآورد، آسمان هم هرچه داشته باشد به زمین میآورد، الان زمین عقیم است چون صاحبش
نیست، صاحبش که بیاید بارور میشود، در زمان ظهور دعوای مردم بر سر این است که
مثلاً ما یک چیزی را مجانی به شما میدهیم شما قبول نمیکنید لذا میروند نزد قاضی
که این آقا فلان چیز را از من نمیگیرد، الان فرصت بخشندگی فراهم است اما آن زمان
دیگر امکانش نیست، الان ما باید آماده شویم که اگر آقا ظهور کردند حد اقل اگر ما
نبودیم از وجود ما یک نفر نماینده در خدمت آقا داشته باشیم، چون نسل شما خود شما
هستید، الان هم که آقا تشریف بیاورند وجود ما را کامل میکنند، ما نسل به نسل که
آمدهایم چه دختر و چه پسر یک عایدی داریم، مثل اینکه وقتی امامت تمام شد و خداوند
حضرت مهدی (عج) را برای ما ذخیره
گذاشت، لذا از وجود ما هم در نسل ما یک ذخیره ای هست، منتها آنجا دیگر کامل میشود،
مثل آقا میشود، گفتیم آن نفر آخر که کامل میشود برای ما عایدی دارد؟ فرمودند
اصلاً خود ما هستیم، خودمان گذر میکنیم ، اصلاً تو هستی، این چون نمیداند فکر میکند
بچه تو است و تو هم چون نمیدانی فکر میکنی پدر او هستی، نه خیر تو همان او هستی،
مثلاً مثل حضرت مریم (س) و عیسی (ع) هر دو مریم بودند، سؤال کردیم که در قرآن آمده
که هر کس گناه خودش را بدوش میکشد " ولاتزرو وازرتا وزرا
اخری " فرمودند: آن کسی که از شما بدنیا آمده گناه شما را به
گردن نمیگیرد، مثلاً صد هزار نفر (نام کوچک ما را گفتند. مثلاً رضا) شما هستید صد هزار نفر حسن صد هزار نفر حسین
و...شما حساب کن که الان این نَفَس شما که بالا میآید این رضا رفت بالا با نفس
بعدی یک رضا دیگر با همین شکل و مشخصات پایین میآید مثلاً شما تا آخر عمرت به
اندازه همه این عالم رضا هست، حالا کدام رضا در کدام روز کدام لحظه و ثانیه، اینجا
رضای آخر که امام زمان(عج) است میداند که این
گناه مربوط به کدام رضا است و برای محاکمه همان رضایی که در آن ثانیه گناه کرده
است را میآورند، منتها این رضا را که محاکمه کنند او دردش را میکشد، لذا ما هر
گناهی که میکنیم آقا امام زمان (عج) دردش را میکشد، سؤال شد اخلاق
بدی که از ما برای بچه به ارث میرسد آیا بچه تقصیری دارد؟ فرمودند: نه تقصیری ندارد منتها اینجا باید جبران کند،
حالا اگر آن بچه خودش را اصلاح کند شما هم آزاد میشوید، شما اگر خودتان اصلاح
بشوید میتوانید هفت نسل گذشته و هفت نسل آینده را اصلاح کنید، همه دامن گیر هم
هستند اگر آنها اصلاح نشوند تو این وسط در عذابی و تو در عذاب باشی آنها هم در
عذاباند، این که می گویند هفت طبقه در زمین و هفت طبقه در آسمان یعنی همین، هفت
مرتبه از این طرف را صاف میکنی و هفت مرتبه از آن طرف را صاف میکنی و تو میشوی
صراط، میشوی علی و مابقی از تو الگو میگیرند، مثلاً چهارده معصوم(ع) را حساب کن
که حضرت زهرا(س) دوازده نسل را پاک کردند اما ما تا هفت نسل را میتوانیم پاک کنیم
و نسل آخرین حضرت زهرا(س) هم باقی ماند یعنی حضرت حجت (عج) یعنی نتیجه عمل حضرت زهرا (س)
باقی ماند، اما نتیجه عمل ما کو، مثلاً از ما یک دختر هزار رنگ در میآید، مثلاً
ما الان یک سری نقصها در وجودمان هست که در نسل ما بوده چون آدم گول خورده است
حالا همان نقصها متکثر شده، یک نفر حرص را گرفته باید حرصش اصلاح شود، یک رشته
طمعشان گرفته، یک رشته خوبیاش را گرفتهاند، یک رشته صبرش را گرفتهاند، اینها
کامل که نبودهاند، مثلاً در پیغمبران و امامان اینها کامل شد، و برای بشر الگو
شدند، امیرالموئمنین(ع) میفرمایند اگر همه
عالم را بدهید یک برگ را از دهان مورچه ای نمیگیرم یعنی میگوید شما اگر میخواهید
اصلاح بشوید باید مثل ما بشوید، اینکه می گویند محبت او را داشته باشید یعنی مثل
او شوید، خب ما اگر الگو نداشته باشیم میخواهیم مثل چه کسی بشویم.
423 - حضرت بقیت الله (عج) غیبت نکردند بلکه ظاهر و باطنشان آنچنان نورانی است که جایگاهشان در این دنیا نیست یعنی جدا شد، همانطور که خداوند حضرت زهرا (س) را جدا برای خودش خلق کرد، پاکیزهاش کرد، لذا حضرت بقیت الله (عج) هم ارث روحانی و ارث وجودی حضرت زهرا (س) است، سؤال کردیم پس ایشان را که در این دنیا نمیتوان دید چطور ظهور میکنند؟ فرمودند عقلها کامل میشود، وهم برداشته میشود و انسانها همه نورانی میشوند، گفتیم پس عالم به یک نحوی عوض میشود، فرمودند بله الان هم حضرت بقیت الله (عج) ما را به وسیله اولیاء رشد میدهد اینطور نیست که الان کاری نمیکند، منتها ما الان ملتفت نحوه رشدمان نیستیم، از طریق قرآن، نماز، منبر، اولیاء خدا، مجلس امام حسین (ع)، لذا اگر آنها در مجلس تجلی نکنند مجلس اصلاً آفتاب ندارد گرمی ندارد، در هر مجلس که نام امام را میبرند اول امام حاضر است، سؤال کردیم که حضرت بقیت الله(عج) که دست بر سر عقلها میکشند آیا مثلاً مردم آمریکا و ژاپن و چین و... هم میتوانند حضرت را ببیند، عقلشان کامل میشود؟ فرمودند: برای همه هست هرکه آمادگی داشته باشد، به ادیان مختلف و ملیت انسانها کاری ندارد ، شما صحرای کربلا را نگاه کن هر که برگشت دستش را گرفتند، ما هم اگر قبل از آن برگردیم و ایمانمان قلبی شود دستمان را گرفتهاند، ما الان ایمانمان ایمان خیالی است، باید باطنی بشود یعنی از باطنمان علم بگیریم، کسی که علم باطنی دارد الهامات دارد، یعنی خوب و بد به او الهام میشود.
424- سؤال کردیم که تطهیر ما به چه نحو است؟ فرمودند: حضرت مهدی (عج) ما را از حیوانیت تطهیر میکند و از آنجا که میخواهیم پا در انسانیت بگذاریم دست امیر الموئمنین (ع) می افتیم و با او باید این راه را برویم، از دست امیر الموئمنین (ع) بدر میرویم و با رسول الله(ص) روبرو میشویم و نورانیت و نور باید بگیریم، از اینجا که بدر میرویم به وجود حضرت زهرا (س) وصل میشویم، و از حضرت زهرا (س) به خود خدا بدون قید میرسیم، سؤال کردیم یعنی بعد از حضرت رسول (ص) به حضرت زهرا (س) میرسیم یعنی مقام حضرت زهرا (س) اینقدر بالا است؟ فرمودند: بله، چون ولایت و امامت دست حضرت زهرا (س) است، هنگامی که میخواهند حضرت زهرا (س) را معرفی کنند، پنج تن را به زهرا (س) معرفی میکنند، همیشه کمبود را به بود معرفی میکنند، و لذا ایشان الگوی همه هستند، سؤال کردیم که شما فرمودید اگر حضرت زهرا (س) نبودند هیچ کسی قرآن را نمیفهمید حتی حضرت امیر (ع)، فرمودند: پیغمبر (ص) فرمودند من دو چیز برای شما گذاشته ام یکی قران و یکی عترت، عترت چه کسی است، کسی است که عطر قرآن را بفهمد، فهم قرآن را بفهمد، آن فهم چیست، باید کسی باشد که تطهیر باشد و بهشتی باشد، چون قرآن از بهشت آمده ، قرآن مَلَک بهشتی است، و لذا مَلَک میتواند مَلَک را بفهمد، بقیه نمیتوانند بفهمند، حضرت زهرا (س) محدثه بود یعنی با ملائکه رو برو صحبت میکردند، وجود ما مرده است، اگر وجود ما هم زنده بشود همینالان ما هم در ملاقات هستیم، منتها ما سرگردانیم، بی صاحبیم، مثل حیوان وحشی از اینطرف میخوریم از آن طرف میخوریم، اگر صاحب ما حضرت مهدی(عج) بیاید وجود ما باز میشود یعنی با همین جسم مان همه جا را میتوانیم بینیم.
425- اینکه حضرت صاحب(عج) دستشان روی سر ما هست یعنی وجودشان در وجود ما هست، گفتیم یعنی در حال شفاعت ما هستند؟ فرمودند : بله شفاعت میکنند که میتوانی نماز بخوانی و طاعت داشته باشی منتها ما نماز و طاعت و عملمان را نمیتوانیم نگاه داریم، شیطان آن را از ما میدزدد. شیطان در خیال ما است، صاحب عقل هم امیر الموئمنین (ع) است، ما فیض عقلی مان را از امیر الموئمنین (ع) میگیریم، فیض وجودیمان را از پیغمبر (ص) میگیریم، و تصفیه وجودیمان را هم حضرت زهرا (س) تصفیه میکنند، مُهر شهادت امام حسین (ع) را حضرت زهرا (س) زدند لذا شدند سالار شهیدان، یعنی صاف شد، سالار شد، امام حسین (ع) در وجود شهید شد، ما که الآن شهید میشویم در خیال شهید میشویم، امیر الموئمنین (ع) در عقل شهید شد، سؤال کردیم که شهدای جنگ تحمیلی ما در مرتبه خیال شهید شدند؟ فرمودند آنها شهید شدند و مرتبه و مقام خودشان را دارند لذا غیر معصوم نمیتواند در مرتبه وجود شهید بشود، در زمان پیغمبر (ص) یک نفر را آوردند گفتند این شهید شده، حضرت فرمودند شهید نشده بلکه وقتی که در لشکر دشمن یک خری بوده و او چشمش به آن خر بود و گفته بروم بکشمشان تا خر را بهدست بیاورم، لذا او شهید راه خر است، لذا بستگی به نیت انسانها دارد، لذا امام حسین (ع) را هفتاد و دو نفر کمک کردند اینها کسانی بودند که به وجود رسیده بودند یعنی وجود امام حسین (ع) مثل آهنربا آنها را کشید، اما بقیه در خیال بودند ، اینکه می گویند لقمه حلال و لقمه حرام، یعنی لقمه حرام در خیال است و لقمه حلال در عقل است، لقمه بیرون که حلال و حرام نمیشود که مال دنیا را بگویی این حلال است و این حرام است ، مثل این است که یک چیزی را در یخچال بگذاری و یک چیزی بیرون بماند، انسان در مقام عقل حلال میشود، در مقام خیال نجس است، چرا مثلاً شهید را غسل نمیدهند، چون در مقام عقل است، وقتی تیر میخورد تمام خواستهها از وجودش میرود.
الان یک پاره وجودشان در خواب مانده است، خواب گیر است، یک پاره وجودشان علفی است، یک پاره وجودشان حیوانی است، یک پاره وجودشان انسانی است، هرچه مراتب بالامی آید شکل و قیافه انسان هم عوض میشود، به همان نسبت دیدش هم عوض میشود، وقتی عاقل میشود، امام (ع) را میبینید دیگر، وجودت که تصفیه شود حضرت زهرا (س) را میبینی، اصلاً همنشین با او هستی.
426- سؤال کردیم ما الان در طبیعت مدفونیم لذا الان بین ما و اولین پله غیب چند حجاب وجود دارد؟ فرمودند: از جلو و عقب و چپ و راست، شیطان ما را احاطه کرده است، ما هیچ تکانی نمیتوانیم بخوریم، یعنی همه کارهایمان نفسانی است، تا اینکه تجلی امام (ع) در ما بیافتد، چون شیطان الان در نَفَس دنیایی ما شریک است و دخالت دارد، نَفَسمان حیوانی است، لذا این نَفَس را باید امام بگیرد و یک نفس دیگر بدهد، و یا اینکه هم باید چنان خوبی کنی و انفاق کنی تا نَفَست را از شیطان بخری، یعنی پشت شیطان را به خاک بمالی، برای همین است که حضرت ابراهیم (ع) که آمد سر اسماعیل (ع) را ببرد، نبرید، در مقابلش حیوان برای قربانی آمد، انفاق این قدر مؤثر است، یعنی وقتی برای یکی قربانی میکنید و عقیقه میکنید یعنی میخواهید نَفَسش صاف شود نَفَسش حق شود دیگر دروغ نگوید، الان بچه هایی که برایشان قربانی میکنند آنها دروغ کمتر می گویند. ما آمدهایم تا با کار خیر و انفاق در حقیقت خودمان را از این جسممان بخریم ، نکته مهم هم اینکه تا ما خمسمان را تسویه نکردهایم اجازه انفاق نداریم، خمست را که دادی اجازه خرج کردن داری، گفتیم پس کسانی که خمس نمیدهند ولی انفاق میکنند گناه میکنند، فرمودند: اینها اصلاً خودشان گناه هستند، وقتی تو خودت گناه هستی دیگر چه گناهی بکنی، گفتیم پس الان بزرگترین مشکل جامعه ندادن خمس است؟ فرمودند: مشکل جامعه ما این است که ما سرپرست نداریم، کسی به این مراتب نرسیده که مردم را حالیشان کند، از خواب بیدارشان کند، یعنی یک دینی برای بشر معرفی کردهاند که مثلاً برای وضو از اینجا باید آب بریز و فلان کنی و... و این درست است و باید هم باشد، اما این آبی را که برای وضو از آرنج میریزی آثارش چیست دلیلش چیست، برای چه دائم الو ضوء خوب است، دلیل اصرار بر نماز اول وقت چیست، حکمت اعمال را نمیدانند، که حکمت اینها چیست.
427- وقتی انسان در عالم حیوانیت هست صورتش هم حیوانی است، نگاهش هم حیوانی است، بهصورت حیوانات مختلف.
428- در زمان پیغمبر (ص) بلال اذان می گفت اما لکنت داشت ، زبانش نمی چرخید ، افراد می گفتند کسی دیگر اذان بگوید اما حضرت می فرمودند عیبی ندارد بگذارید بلال اذان بگوید ، چون مردم خبر نداشتند که اذان بلال از وجود بلال بر می خواست او مقام اذان را داشت ، مثل کسی که حساب بانکی اش صد میلیون باشد اما در لفظ اشتباه بگوید ده میلیون دارم.
429 - فردی از ایشان سوال کرد که چرا همه پیامبران بی سواد بوده اند ؟ فرمودند : اگر سواد می داشتند برایشان حجاب می شد چونکه آخر سر باید قطع و ترک این دنیا کنیم هرچه کمتر بدانیم برای ما بهتر است ، مثلا هرچه را بدانی و عمل نکنی خب بارت سنگین تر است ، وقتی ندانی یعنی پیغمبر بر شما نازل نشده ، اما وقتی که سواد داری پیغمبر بر شما نازل شده منظور از پیغمبر همین معلم هایی است که به شما درس می دهند ، حالا تو به جای اینکه عمل کنی می روی مدرک می گیری بر علیه خودت و یک عده همنوع خودت را هم با این علمت گمراه می کنی ، الان دین به خیال آمده و از خیال به کتاب آمده و الان هم کتاب از روی کتاب می نویسند ، الان علم خالص وجودی که صاف صاف باشد را کسی نیست که داشته باشد ، یعنی مستقیم از خدا الهام بگیرد و دین را به مردم بدهد ، اگر اینطور بود مردم هدایت می شدند ، افراد خوب یا بد همه قبول می کردند ، یعنی همه گرم می شدند ، چون بشر از رشد خوشش می آید ، منتها ما را سیر خیالی می دهند ، در حالی که باید ما را سیر وجودی از عقل می دادند ، سوال کردیم پس کسی که به حوزه می رود اگر به این معنا توجه نداشته باشد بر حجابش افزوده می شود ؟ فرمودند : اگر شما سواد داشتی و این سواد تو را متحیرت کرد یعنی این سواد در وجودت اثر گذاشته یعنی تبدیل به عمل شده و هدایت کننده هستی اما اگر در وجودت اثر نکرد یعنی یک شکلی از آدم داری و با این شکل آدم ، دیگران را گمراه می کنی ، مثلا هدف امام حسین (ع) را نمی توانی بیان کنی ، توضیح خواستیم ، فرمودند : اگر این علم در شما اثر کرد به خود شناسی می رسی و اگر اثر نکرد می شوی دنیا شناس ، می شوی علم فروش ، خیال فروش ، یعنی سر کلاس برای درس دادن می روی که ساعتی فلان تومان بگیری ، کسی که به نیت پول کار می کند حرام است ، این علم خداست ، مثلا الان می روی در دکان میوه فروشی می گویی این میوه کیلویی چند است ، حالا تو این میوه را از کجا آوردی چه مالکیتی بر این میوه داری که برای اصل میوه نرخ تعیین می کنی ، حق الزحمه ات کیلویی می شود مثلا هزار تومان و خود میوه هم سه هزار تومان لذا می شود چهار هزار تومان ، خب تو زحمت کشیدی میوه را آورده ای تا اینجا اما به نیت گرفتن حق الزحمه حرام است ، اما کسی هم که میوه را از مغازه می برد اگر حق الزحمه را ندهد بر او هم حرام است ، مغازه دار نباید مطالبه کند و طالب میوه نباید بدون پرداخت حق الزحمه ببرد ، سوال کردیم که در مواجه با خداوند ما مالک نیستیم اما در مواجه با بندگاه خدا آیا خداوند حق مالکیت به ما نداده ؟ فرمودند : در اجاره شماست ، شما مالک نیستید ، در تصرف شماست ، شما این میوه را که از درخت سر بریدی مالک نیستی که بفروشی بلکه صاحب اختیاری که به این آقا بدهی یا به آن آقا ، حق فروش نداری ، لذا همینطور که شما مالکیت این میوه را می گیری همینطوری هم یک سنگینی به وجودت می آید ، مثلا شما که خانه ات را به کسی می فروشی در اصل در قبال کاغذ و مبلغی خانه را به نفر بعدی واگذار می کنی ، مالک کسی است که بتواند چیزی را هم خلق کند و هم آن را نیست کند ، الان همه چیزهایی که ما در دنیا می بینیم تجلی اوست ، اینها در این دنیا عکس اوست . هر چیز سه جنبه دارد ، یک جنبه بیرونی ، دوم جنبه خیالی دارد که خیال عکس آن را بر می دارد ، و سوم جنبه قلبی دارد که تبدیل به توحید می شود ، اگر اینها تبدیل به عقل نشوند تبدیل به وهم می شوند .
در مورد نحوه تعامل در زمان ظهور حضرت بقیت الله(عج) بیشتر توضیح خواستیم نقل به مضمون فرمودند: کاسب باید به قصد خدمت و بندگی درب مغازه را باز کند و فقط هم خرج همان روز را از مردم بگیرد اگر به قصد سود کارکند انگار ربا خورده مثلا اگر در همان یک ساعت اول صبح خرج آن روزش در آمد تا آخر شب دیگر نباید سود بگیرد همچنین می فرمودند اگر یک چیزی قیمتش پنج هزار تومان است مشتری هر مقدار خواست روی آن می گذارد به عنوان حق الزحمه ، کاسب نباید مبلغ خاصی را مشخص کند ، البته این نوع تعامل ، تعامل حقه ای است که شاید الان معدودی از اولیاء الله این رفتار را داشته باشند اما ایشان می فرمودند بعد از ظهور حضرت (عج) تعامل به این صورت خواهد بود. البته با سوالات دیگری که کردیم نقل به مضمون برنامه اینطور خواهد شد که مواد خام مانند معادن ، نفت و گاز و... به قصد خدمت و بندگی استخراج شده و به کارخانه دار با مبلغ ناچیز تحویل شده و کارخانه مطابق نیاز جامعه و با همان نیت بندگی وخدمت با مبلغ ناچیز در حد رفع مخارج استهلاک و کارگر و... عرضه می شود که البته کارگر آن کار خانه نیز با نیت بندگی و خدمت مشغول است و بطور کلی همه مردم جامعه در یک چرخه متقابل تمام نیاز های یکدیگر را با نیت بندگی وخدمت برطرف می کنند ، مثلا آن کارگر کارخانه هم تمام مایحتاج خود را مثلا مثل گوشت و میوه و... شاید با مبلغی بسیار ناچیزی تهیه کرده و لذا نیازی هم به گرفتن حقوق چندانی ندارد و اصلا چه بسا از گرفتن حقوق ابا داشته باشد " پاورقی > بطور کل می توان گفت بر این اساس که مالک همه چیز خداست و اوست که نعمتها را خلق و پدید آورده است ، لذا کسی حق ندارد برای اصل هیچ چیزی قیمیتی تعیین کند ، مثلا در زراعت خداوند می فرماید : " أَ فَرَءَیْتُم مَّا تحَْرُثُونَ(63)ءَ أَنتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نحَْنُ الزَّارِعُونَ(64) آیا دیدید تخمى را که در زمین می کارید؟ (63)آیا شما آن تخم را می رویانید یا ما رویانندهایم؟ (64واقعه)
مثالی دیگر : وَ هُوَ الَّذی سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِیًّا وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَى الْفُلْکَ مَواخِرَ فیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (14نحل) او کسى است که دریا را رام کرد تا این که از [راه صید در] آن گوشت تازه بخورید و از آن زیورى [از گوهرهاى مروارید و مرجان] بیرون می آورید که آن را می پوشید، و در آن کشتى را، شکافندهى [سینهى دریا] می بینى، و [خداوند چنین مقرّر فرمود] تا این که از فضل او [روزى] بجویید و باشد که شما شکرگزارى کنید .
مثالی دیگر : وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَکُمْ فیها دِفْءٌ وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَأْکُلُونَ (5نحل) و چهار پایان را براى شما آفرید که در آنها براى شما گرمى [پوست] و منافع [دیگر] است و نیز از [شیر و گوشت] آنها می خورید. - پایان پاورقی /
هر مالکیتی خیالی است ، ما یک اخلاق داریم و یک کمبود اخلاق داریم ، اخلاق در درون ما است و کمبود آن در بیرون خودش را نشان می دهد ، مثلا شما اگر خانه داری آدم خوبی نیستی که خانه داری ، چون اخلاق نداری خانه داری ، کمبود تو پهن شده رفتی میان آن نشسته ای ، اخلاقت هم که در میان خودت است ، هرچه که در بیرون رشد کنی از کمبودت است ، سوال کردیم که مثلا آقای بهجت و سایر علماء که خانه داشته اند چطور ؟ فرمودند : خانه داشتند اما تعلقی به آن نداشتند ، مثلا اگر خانه شان با سیل یا زلزله ای ویران می شد هیچ ناراحت نمی شدند . همین که می گویی خانه من یعنی گفته ای کم ایمانی من ، اخلاق انسان در درون انسان رشد می کند که همپایت منتقل می شود به آن طرف ، مانند امام حسین (ع) که وقتی چاقو و کارد را انداختند برای بریدن هیچ تغییری در حضرت پدید نیامد ، اما آن خبیث که کارد دستش بود می لرزید ، کفار و کسانی که ایمانشان باطنی نمی شود ترس دارند و از خودشان بی خبر هستند .
اینکه مثلا یک چیزی به پای شما می خورد و دردتان می آید دلیلش این است که تعلق داری ، اما مولا علی (ع) در نماز وقتی که تیر از پایش می کشند احساس نمی کند ، چون تعلقش از جسمش برداشته می شود ، تو وقتی تعلق داری درد داری، الان خیلی از تعلقات شما یک سری آن از پدر شما به شما رسیده ، یک سری از مادر شما به شما رسیده ، از کار شما ، از درس شما و...
430 - سوال کردیم که شیطان در حقیقت چیست ؟ فرمودند : شیطان یک درجه از قوای انسانی است که اگر او نباشد ما رشد معنوی نمی کنیم ، انسان که از زمین حرکت می کند ، مقام نبات را علف را می گیرد ، بعد که در این مقام کامل شد می رود به مرتبه حیوانی ، حیوان علف را می خورد ، بعد کامل که شد می رسد به مرتبه انسانی ، انسان حیوان را می خورد ، از اینجا یک جنبه از انسان به طرف شیطان حرکت می کند و یک جنبه به طرف پیغمبر ، انسان باید در صراط حرکت کند ، یک پاره در همین اول راه می مانند که مرز خروج حیوانیت به انسانیت است اما یک پاره هم متحیر می شوند و می بینند که این دنیا جای اینها نیست یعنی قلبا باور می کنند لذا دست به دامن اهل بیت (ع) می اندازند بعد آتشی از آدمیت در وجودشان روشن می شود ، این آتش چنان می شود که پشت دست و صورت را همه را می سوزاند ، و خود به خود آدمیت آنها گُر می گیرد ، وقتی که همه وجودش سوخت نَفَس او را می گیرند ، نَفَسش را که گرفتند ، امام(ع) یک نَفَس بهشتی به او می دهد ، این نفس را که گرفت اشک و سوز او شروع می شود ، سوال کردیم یعنی در این مقام مستقر می شود ، فرمودند : مسئله مقام نیست دیگر آن را دوست داری ، مثلا وقتی در مرتبه نبات هستی نبات را دوست داری ، در مقام حیوان هم مثلا پیغمبران که به مقام حیوان رسیدند همه شان چوپان شدند ، گفتیم حتی حضرت رسول (ص) ؟ فرمودند همه هرکسی پیغمبر وامام فرقی ندارد منتها یک سری زود از این مراحل رد می شوند یک سری هم مثل ما در زمین می مانند ، توضیح بیشتر خواستیم : فرمودند : اگر اینطور نبود که اصلا به زمین نمی آمدند ، هرکس به زمین بیاید باید این راه را طی کند ، حالا هرکسی می خواهد باشد ، حالا یکی می بینی یک شبه طی می کند ، مثلا مولا علی (ع) سه روزه طی کردند ، مثلا پیغمبر(ص) در غار حراء چهله داشتند تا حیوانیت را ترک کنند ، موسی(ع) هم چهل روز در کوه طور بود تا حیوانیتش را ترک کرد ، حیوانیت آمیخته با شیطانیت است ، مثلا یک هروئینی که بخواهد اعتیادش را ترک کند یا یک خانم بخواهد زایمان طبیعی کند چقدر درد دارد ، حالا درد اینها در مقابل درد ترک حیوانیت هیچ است ، خیلی سختی کشیدند تا از حیوانیت به انسانیت و از انسانیت به وجود راه پیدا کردند.
شما حساب کنید که این رشته که از حضرت آدم (ع) شروع شد ، او آدم نبود بلکه مقام آدم بود ، وجود پیغمبر (ص) در این رشته می آمد و صفتها را می گرفت یکجا نوح شد ، یک جا موسی شد یک جا عیسی شد ، همینطور پشت به پشت آمد و آمد تا وقتی که هزار و یک صفت کامل شد تا از نسلش رجعت کرد ، یعنی خلق شد ، سوال کردیم که اولین چیزی که خدا خلق کرد چه بود ؟ فرمودند : پیغمبر(ص) بود سوال کردیم آیا این پیغمبری که به زمین آمد با آن پیغمبر فرقی دارد ؟ فرمودند : فرق دارد ، آن پیغمبر حالت ملکوتی دارد اما این تجلی اوست که در آدم تجلی کرده ، آمده در موسی و عیسی و... به ترتیب ایستگاه به ایستگاه آمده تا هزار و یک درجه را که گرفته و هنگامی که انسانها به حد نصاب رسیدند و کامل شدند پیغمبر(ص) به دنیا رجعت فرمودند ، یعنی انگار که او صدو بیست و چهار هزار پیغمبر است ، یک نکته هم اینکه در این تجلی شیطان هم مثبتش را می گیرد و می آید مثلا الان اولیاء خدا شیطان را هم دارند یعنی مقام شیطان را هم دارند ، برای همین هیچ کس نمی تواند ولی را گول بزند ، چون در همه موارد وارد است ، مثل شیطان وارد است مثل پیغمبر هم هست ، برای همین گول نمی خورد اما اگر مقام شیطان را نداشته باشد گول می خورد ، یعنی جنبه شیطانی با جنبه روحانی هر دو با هم بالا می آیند (( پاورقی / مصداق روایی : روزی حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله فرمودند: با هر یک از افراد بشر شیطانی است که او را دعوت بگناه میکند. عرض کردند: ای رسول خدا آیا در وجود شما هم این شیطان موجود است؟ فرمودند: " بلی و لکن شیطانی اسلم بیدی " . آری! لکن شیطان من بدست من رام و مسلمان شده ))
سوالات از: 406 الی 419
406 - انسان که از رحم مادر خارج می شود خدا را شهود می کند و آنجا شهادت می دهد که من بنده تو هستم ، بعد از اینکه از این قضیه عبور کرد به عالم ملائکه می رسد ، بچه قبل از اینکه بگوید بابا ، میگوید آقا یعنی بعد از ملائکه اقا امام زمان (عج) را می بیند که می گوید آقا آقا آقا ، منتها این دیدنها را فراموش می کند ، و البته این آقا گفتنش را ما متوجه نمی شویم و البته همه اینها تا قبل از نود روز ، سه ماهگی است ، و او بعد از سه ماهگی کم کم همه اینها را فراموش می کند ، سوال کردیم آیا در بچه کافر و مسلمان فرقی می کند ؟ فرمودند نه فرقی ندارد همه این را دارند ، و بعد که گفت بابا ، این بابا را جای خدا اشتباه می گیرد ، در طفولیت علمش را می گیرد و تا آخر عمرش با همان علمش زندگی می کند ، یعنی زاویه خیالش از همانجا شکل می گیرد ، یعنی در این مدت بستگی به نحوه برخود شما با او دارد ، این دوران خیلی حساس است ، مثلا اگر شما جلوی بچه به کسی یا به خودش بگویی این چیز را مثلا این عروسک یا اسباب بازی را بده به کسی لذا او کم کم بخشنده بار می آید ، یا مثلا بگویی این را به کسی نده لذا بچه بازنده بار می آید همیشه همه چیز را برای خودش می خواهد ، از بچگی به بچه مالکیت اجاره ای را نشان می دهند ، لذا بابا و ننه و دنیا ، جای خدا و ملائکه و آقا امام زمان (عج) را می گیرد ، لذا باید بابا و ننه ودنیا را از وجودش خارج کند و ترک کند ، تا بعد برسد به ملائکه و آقا امام زمان (عج) و بعد هم به خدا برسد ، انا لله وانا الیه راجعون ، اینها همه مقامات دارد که انسان باید آنها را درک کند ، مثلا در موقعی که خواب است یا مواقع دیگر یعنی به همان حالات بچه گی اش برسد ، وقتی شما آن حالات بچه گی ات را درک کنی آنها را یادت می آید ، از بدو تولد به یادت می آید ، در حالاتت می بینی و در حالاتت زندگی می کنی ، لذا چون ما حالات را از دست داده ایم نمی توانیم ، حالات را که بدست بیاوریم به یادمان می آید .
فرمودند : این که سوال کردید آیا در بچه کافر و مسلمان فرق می کند یا خیر ، از کافران کسانی بودند که در کربلا به یاری امام حسین (ع) آمدند، مسمانها کافر شدند و کافران مسلمان شدند ، گفتیم تعریف کافر چیست ؟ فرمودند : کسی که غیر خدا قبله اش است ، غیر خدا را دوست دارد ، غیر از خدا را می فهمد ، خب ما هم یک نوع کافر هستیم ، چون غیر خدا را دوست داریم ، شما ترس غیر خدا را از دلت ببر تا محبت خدا در دلت بیاید.
407- سوال کردند که آیا نظام اسلامی ایران آیا ارتباطی به ادامه ولایت ائمه دارد و آیا ولایت فقیه ما ادامه ولایت رسول الله(ص) است ؟ فرمودند : بله ادامه همان است یعنی آمدند که روال توحید را به جامعه نشان بدهند ، مثلا شاه روال شیطنت را به ما نشان می داد ، و ما در زندگی شیطانی بودیم ، اینها آمدند که روال شریعت را به ما نشان بدهند ، ما باید طوری زندگی کنیم که بتوانیم از خیال پرواز کنیم ، سوال شد با این همه فساد اداری ، رشوه و باند بازی و... ، آیا اسلام محقق شد ؟ فرمودند : نه خب این اسلام که نیست ، این روال اسلام است ، این اسلام واقعی نیست ، یعنی راه رسیدن به اسلام است ، یعنی حجت را بر ما تمام کردند که ما خوب و بد را بفهمیم که زمان پهلوی و زمان الان را با هم مقایسه کنیم ، ببینیم کدام بر حق هستند ، حالا همین حق در وجود ما هم هست ، شما هم می توانی حق باشی ، این در ظاهر قضیه اسلام است ، مشکل ما این است که ایمان ما باطنی نیست بلکه عرضی است ، ایمان اجاره ای است ، هر طور می خواهیم آن را می چرخانیم ، همیشه می خواهیم آن را به نفع خودمان تمام کنیم چون ایمانمان باطنی نیست لغزش داریم ، همیشه کفر داریم ، کسی که ایمانش باطنی نیست کفر دارد ، نمی تواند بفهمد ، همیشه از حقیقت فرار می کند ، سوال کردیم که آیا این حکومت امتحان است و آیا قرار است این حکومت به حکومت آقا امام زمان (عج) متصل بشود ؟ فرمودند : خب بله دیگر اگر ما حکومت آقا امام زمان (عج) را بخواهیم باید زندگی همه مان مثل آقای خمینی بشود ، آقای خمینی از این دنیا با خودش چه برد ، آیا بچه هایش را بر سر جای خودش گذاشت یا دنبال مقام بود ، خیر بلکه می خواست روال زندگی توحیدی را به ما نشان بدهد ، مردم فکر می کردند که آقای خمینی آمده اند که زندگی دنیایی شان را درست کنند ، خب مردم اشتباه کردند، اگر زندگی دنیایی می خواستند با همان شاه خیلی راحت تر بودند ، منتها آمدند که روال توحیدی را به ما نشان بدهند ، که یعنی اگر از این جا حرکت کنی در این نقطه خمینی می شوی مثل خمینی می شوی ، اینطور که شدی اینجا دیگر به امام زمان(عج) می رسی ، یعنی اینها نوع زندگی اسلامی را می خواستند به ما بفهمانند و نشان بدهند ، نگفتند که این اسلام است ، خیر ما اسلام را با اسلامی زندگی کردن اشتباه گرفته ایم ، ما اسلامی زندگی نمی کنیم و اسلام را به گردن آنها انداخته ایم که آنها بد کرده اند ، اگر همه مردم با سبک زندگی اسلامی زندگی کنند همه راحت می شوند ، الان ما شریعت را به نفع خودمان استفاده می کنیم ، اگر با آن روال اسلامی زندگی کنیم آقا امام زمان (عج) می آیند به زندگی مان ، شما هر کدامتان می توانید یک کشور را اداره کنید مثل آقای خمینی ، یعنی انقلاب به وجود بیاورد در عالم ، عالم را عوض کنید ، این در اصل ظاهر قضیه بود ، یعنی عزت خمینی خیلی از این بالاتر بود این دنیا نتوانست آن را بروز بدهد ، آقا امام زمان (عج) در یک نفسی در ایشان تجلی کرد و این تجلی در عالم افتاد و انقلاب به وجود آمد ، گفتیم پس حق مطلب ادا نشده ؟ فرمودند نه بابا نه اصلا مظلومیت حضرت علی (ع) را بعد از اینکه آقا امام زمان (عج) هم ظهور کنند کسی نمی فهمد ، یعنی فهم علی (ع) را غیر از خدا و پیغمبر(ص) کسی نمی تواند بفهمد ، یعنی توحید علی (ع) را غیر از خدا و پیغمبر (ص) کسی نمی تواند بفهمد ، و توحید پیغمبر(ص) را هم غیر از خدا و علی(ع) کسی نمی تواند بفهمد ، یعنی استفاده نمی توانند بکنند ، یعنی آن توحید قوی را نمی توانند هضم کنند ، گفتیم حضرت بقیت الله (عج) چطور عمل می کنند ؟ فرمودند ایشان طوری عمل می کنند که ما توانایی اش را داشته باشیم که با او کنار بیاییم ، مثلا وقتی شما بخواهید برای یک بچه کوچک صحبت کنید مثل خودش با او صحبت می کنید ، مثل او حال کوچکی را می گیری ، یک چیزی می گویی که او بفهمد ، امام هم طوری صحبت می کند که ما بفهمیم ، وقتی به کعبه تکیه می دهد و درعالم ندا می کند ، صدایش را به فراخور حال خودت درک می کنی ، یعنی طوری می شنوی که حالیت بشود ، یعنی از وجود خودت صدای آقا خارج می شود ، گفتیم پس این ظهور عام اتفاق خواهد افتاد ، فرمودند : بله ، یعنی اگر هم ما نباشیم از نسل ما هستند ، ما در نسل خودمان هستیم ، نماینده داری در آنجا ، نسل ما هم مثل خود ما است ، کسانی که محبت دنیا دارند امکان دارد نسلشان در مقابل امام زمان (عج ) بایستند ، دستشان در دست ولی نیست ، گاهی اوقات که با ایشان به امامزاده ای یا جایی می رفتیم که عکس آقای خامنه ای و آقای خمینی را جایی پایین نصب کرده بودند ایشان عکس ها را می بوسیدند .
از ایشان سوال کردیم که شما قبلا فرموده بودید که هر کس آقای خامنه ای را قبول ندارد دین ندارد ، اگر ممکن است توضیح بفرمایید ، فرمودند : آقای خامنه ای چون رهبر جامعه است هر کس او را قبول ندارد جامعه را قبول ندارد ، هر کس در مقام رهبریت است ما باید از او اطاعت کنیم ، گفتیم آیا ایشان مورد تایید ولی عصر (عج) هستند ؟ فرمودند اصلا ما کار نداریم که مورد تایید باشد یا نباشد ، الان هدایت مردم دست این آقا است ، ما جنبه دنیایی ایشان را می گوییم ، در جنبه باطنی اینکه حضرت او را قبول داشته باشد یا نداشته باشد این به ما ربطی ندارد ، چون اگر آقای خامنه ای نباشد ایران ما هرج و مرج می شود ، اصلا شما در هر کشوری که زندگی بکنید حق را قبول نداشته باشید بقیه حق را هم نمی توانید بپذیرید ، لذا باید حق را قبول کنید ، و الا در وجودتان انکار هست ، اینهایی که تحت نظر ولایت نیستند ، اینها حیوانیت و شیطانیت شان نمی گذارد به راه بیایند ، انسانهایی که خوب نیستند دلیلش این است که جنبه های حیوانی و شیطانی شان قوی شده شهوت و غضب درونشان قوی شده لذا نمی توانند خوب بشوند ، گفتیم که آقای خامنه ای چطور هستند ، فرمودند بلاخره از ما که بهتر هستند ، بلاخره علما همه رای دادند که این آقا برتری دارد ، حالا وقتی علما تایید کرده اند ما هم باید تایید کنیم ، ما نمی توانیم مقام ایشان را به شما بگوییم چون معرفت و عرفان یک چیز روحانی است ، برای هرکسی قابل تشخیص نیست ، کسی هم که اهل تشخیص است نمی تواند بگوید چون خوبی یک چیز پنهانی است ، گفتیم امکان دارد شما برای ما بفرمایید ؟ فرمودند : خوبی ایشان را ما نمی توانیم افشا کنیم ، فقط همین را می گوییم که در ظاهر از بقیه مردم بهتر هستند ، اگر افشا کنیم برای خودمان خوب نیست ، مثلا من می گویم شما امروز در ظاهر خوب هستید اما نمی دانیم که فردا خدا می خواهد با قلب شما چکار کند ، اگر یک مرتبه خدا رهایتان کند سقوط کرده اید ، حالا هر کسی که باشد ، وقتی که خدا به پیغمبر(ص) می گوید اگر علی (ع) را معرفی نکنی من از ولایت ردت می کنم حالا ما چکاره هستیم ، ما همه مان طبق همان جنبه ای که داریم در امتحان هستیم .
در مورد آقای خمینی سوال کردیم : فرمودند او یک گوهر گران قیمتی بود ، یک گوهر نایابی بود که ما از دست دادیم ،که کسی هم متوجه آن نشد ، نه آمدنش را و نه رفتنش را ، ما فقط از شورش چیزی فهمیدیم ، از شعورش چیزی نفهمیدیم .
408- درمورد حرمت شراب سوال کردیم ، فرمودند : خدا یک نسخه کلی داده و فهمش را به اهل بیت(ع) داده است ، شراب برای کسانی که در مقام موسی هستند اگر بدمستی نکنند حرام نیست ، اما در مقام حضرت محمد (ص) اینطور است که که وقتی بخواهد از مقام موسی (ع) رد بشود برود بالا اینجا بر او حرام می شود ، یعنی اینجا باید احرام ببندد و ترک محرمات کند ، حکم شراب برای پیغمران قبلی به این شکل بروز نکرده بود ، مثل اینکه الان هم مواد مخدر را حرام اعلام نکرده اند ، حضرت علی (ع) فرمود که اگر قطره ای شراب در چاهی بیافتد و چاه را پر کنند و برآن گیاهی بروید ، گوسفندی آن را بخورد و در گله زاد و ولد کند من از گوشت آن گله نمی خورم ، یعنی شراب برای کسی که خواسته باشد به ولایت برسد اگر بخورد نمی رسد ، و اگر هم خورد مگر اینکه توبه کند و امیر الموئمنین(ع) توبه اش را قبول کند یعنی دستگیری اش کند ، یعنی هر چند قطره شرابی که خورده را چنان گریه کند که از چشمهایش خارج بشود ، به همان اندازه که خورده اشک بریزد وتوبه نصوح کند تا قبول بشود ، شراب قلب انسان را از نظر روحانی به طور کلی از بین می برد . سوال کردیم آیا حضرت موسی (ع) یا پیامبران دیگر همین مقدار کم هم شراب می خوردند ؟ فرمودند خیر ، لیکن آنها آن چیزی را که خدا اجازه می داد به مردم می گفتند ، یعنی تابع ظرفیت ملت بودند تا تکمیل شود ، مثلا اگر شما به یک باره به یک خانم بگویی باید از خانه خارج نشوی و حجاب کامل بگیری و فلان کنی وفلان کنی ، خب مسلما به حرف شما گوش نمی کند ، اما اگر در مراسمی مثل عزای وفات کسی یا روضه ای خودش چادر سرش کرده بود به او بگویی چقدر این چادر به تو می آید آنجا او به خودش می آید ، مثلا پیامبران سلف نیامدند بگویند که شراب بخور یا نخور اما می گفتند آثارش بد است ، اما پیامبر آخر الزمان شراب را حرام کرد یعنی خداوند به او حق داد که شراب را حرام کند.
سوال کردیم چرا ولایت حضرت علی (ع) در قرآن بطور واضح و علنی نیامده ؟ فرمودند : ولایت مال همه نیست ، مال هر کسی است که او خودش ولایت را بگیرد ، خداوند می فرماید که هرکسی که او دوست داشته باشد را هدایت می کند ، قرآن هدایت کننده است اما برای موئمنین ، که می گوید آی موئمنین ، ما تا موئمن نشویم اصلا قرآن را نمی فهمیم ، مثلا وقتی قرآن می گوید غیبت نکن یعنی اگر حرف نزنی عالم غیب را برایت باز می کنند ، فهم غیب را برایت باز می کنند ، قرآن کتاب اسلام است ، یعنی وجود حضرت رسول (ص) است ، ما در ظاهر حضرت رسول(ص) را می شناسیم اما در باطن نمی توانیم ، چون آن لایه های شیطانی که در وجودمان هست مانع است ، اما اهل دل می توانند این لایه ها را از وجودشان خارج کنند و با قرآن هماهنگ بشوند و بعد می توانند به مردم بگویند ، آنوقت این هم مال همه نیست ، همه ولی سر راهشان قرار نمی گیرد ، قابل نیستند ، یعنی تحمل این راه را ندارند .
409- یکی از افراد سوال کرد که ما تا چند ماه قبل حالاتمان در نماز کاملا منقلب می شد اما اکنون آن احوال را نداریم ، فرمودند : چون خودت را فراموش کرده ای ، آن زمان خودت بودی اما الان سرگردانی ، حواس خودت با خودت نیست ، خودت را دوست نداری ، به خودت برگرد تا حالت هم به تو برگردد ، شما حالت را داده ای بدست حواست ، حواست هم خودش را داده به شیطان ، بعد می خواهی حال معنوی بگیری ؟، برگرد و خودت را دوست داشته باش ، تا حال معنوی بگیری ، ما همه نبی هستیم شیطان که نیستیم ، لذا باید به خودمان برگردیم ، سوال شد چطور خودمان را پیدا کنیم ؟ فرمودند : حواست را به خودت برسان ، حواست به بیرون پرت نشود ، تفکر در خودت کن ، یعنی وقتی که نماز می خوانی به قلبت توجه داشته باش ، که آثار قلبت در چشمت می افتد ، و حواست جمع می شود ، چون ما خودمان نیستیم دیگر ، در نماز حواسمان اینطرف و آنطرف است ، پس ما حواسیم ، خود نیستیم ، وقتی به دل توجه کنیم حواسمان پرت نمی شود ، الان در مرحله حواس هستیم و بعد که حواسمان را جمع کردیم می شویم خواص یعنی انتخاب می شویم ، موئمن می شویم ، بعد از خواص هم دیگر مخلصین و شاکرین و ...
انسان از خاک برمی خیزد و می آید به جسم ، ازجسم می آید به خیال ، از خیال به عقل و از عقل به نور ، همینطور وجودش در حال شکل گرفتن است تا جایی که تسفیه شود ، یعنی خودمان برسیم به قلبمان ، ما الان در خیال هستیم ، خیالمان هم پرت و پلا است ، و لذا حواسمان هم جمع نمی شود .
410 - فردی از ایشان سوال کرد که اینطور به نظر می رسد قدرت تصمیم گرفتن به دست خودمان نیست ، فرمودند : چرا دیگر اگر شما قصد کنید روی خودتان کار کنید خدا کمکتان می کند ، سوال شد که شما فرمودید باید تصرف ولی در کار باشد ، فرمودند : ولی راه نمائیت می کند به سوی قلبت ، و این قلبت است که باید تصرف کند در خیال و عقلت . لذا ولی خدا ، خدا را نشان می دهد ، خدا قلبت را نشان می دهد و قلبت هم تصرم در خیال و عقل و نور و وجودت می کند ، گفتیم پس باید خیلی تفکر بکنیم ؟ فرمودند : تفکر نمی خواهد ، فقط گناه نکنید ، حواسمان را از خودمان جدا نکنیم ، گفتیم که عمرمان هم که کوتاه است وقت زیادی هم نداریم ، فرمودند : چرا وقت هست ، وقت یک جرقه ای است ، در حال خودت باشی یک وقت یک جرقه ای می خوری آدم می شوی و کار تمام است دیگر ، چهل روز توجه داشته باشی ، جرقه را می خوری و کار تمام است ، گفتیم که پس از این جرقه دوباره حالمان به قبل بر نمی گردد؟ فرمودند خیر ، وقتی شما شیرینی معرفت را بخوری ، شیرینی ولایت را بخوری ، دیگر کجا داری بروی ، آیا این دنیا ولایت دارد ، این دنیا ولایت شیطان است ، همه اش بازی است ، گفتیم الان حال داریم و تغییر حال پیش می آید ، فرمودند : آن وقت دیگر حالت یکی می شود ، حالت به حالُ الله وصل می شود ، علمت به علم الله وصل می شود ، نورت به نور الله وصل می شود ، حالت به ملکوت وصل می شود ، الان ما حالمان به زمین وصل است ، وقتی در زمین هستیم ، صفاتمان به زمین وصل است ، شرایط زمینی خوب باشد ما هم حالمان خوب است ، بد باشد حالمان بد می شود ، حال را از حال خودمان نمی گیریم بلکه از بیرون از خودمان می گیریم ، باید صفاتمان را از صفات خدا بگیرم ، ما الان صفاتمان حیوانی است ، باید مقام صفات الهی را بگیریم ، مثلا حضرت علی (ع) صد و ده مقام اسم العظیم را گرفت ، حضرت رسول (ص) وجود قرآن را گرفت یعنی قرآن خلق کرد ، حضرت زهراء(س) خلق کرد ، که حضرت زهراء(س) فهم قرآن است ، اگر حضرت زهراء(س) نبود هیچ کس نمی توانست قرآن را بفهمد یعنی کار ناقص می ماند ، این دوتا چنین نیست که در دنیا بیاید بلکه اینها انتخابی است یکی ملائکه قرآن و یکی هم ملائکه حضرت زهراء(س) اینها را خدا برای خودش خلق کرده از وجود پیغمبر(ص) ، لذا اگر حضرت زهراء(س) نبود هیچ کس نمی توانست قرآن را بفهمد یعنی کار ناقص می ماند گفتیم حضرت علی (ع) هم نمی توانستند ؟ فرمودند : هیچ کس نمی توانست ، اصلا اگر حضرت زهراء (س) نبود هیچ چیز نبود یعنی نه امامت و نه ولایت ، برای حضرت علی (ع) هم همسر بود و هم مادر و برای حضرت رسول (ص) هم مادر بود و هم دختر ، لذا امامان هم فرمودند که الگوی ما حضرت زهراء(س) است ، یعنی او برای ما مرجعیت دارد ، و ما هم برای مردم مرجعیت داریم ، ایشان هم امامت داشتند که بر امامان ما حجت بودند و هم ولایت و هم عصمت ، سوال کردیم که امامت ایشان بر چه کسی است ؟ فرمودند : ایشان برای امامان ما مرجع هستند ، امامان بر زهرا(س) معرفی شده اند ولی زهرا(س) بر امامان معرفی نشده مثلا یکی را می خواهند بگویند آدم خوبی است می گویند ببین مثل فلانی است پس مرجع بوده که پیغمبر (ص) و علی (ع) و سایر معصومین به ایشان معرفی می شوند، اهل بیت (ع) اسم مادرشان می آید افتخار می کنند چون الگوی پیغمبران بوده ، الگوی امامت بوده ، الگوی حضرت آدم بوده و.. یعنی هرکس از همه نظر الگو می خواسته باید ایشان را الگو می گرفته و هرکس بخواهد به مقامات بالا برسد باید تجلی این خانوم باشد ، مثلا اگر شما انفاق می کنید فکر نکنید که این شما هستید که انفاق می کنید ، این حضرت علی (ع) است که از طریق شما انفاق می کند ، اگر آدم خوبی شدی این پیغمبر(ص) است که درون دارد اصلاحت می کند ، و اگر کسی هم دارد بد می شود شیطان است که دارد او را بد می کند ، یعنی اختیارش را داده دست حیوانیت و شیطانیت .
411 - هرچه کمتر گناه کنید زودتر می رسید ، در مورد کسی قضاوت نکنید که قلبتان را خراب می کنید ، همیشه در خودتان کار کنید ، از خودت غافل نشوی ، مملکت مملکت محضر خداست به ما ربطی ندارد هر کسی هرطور باشد ، اگر بتوانی کمک کن و اگر هم نمی توانی بگذار کار خودشان را بکنند ، سوال شد چون ما هنوز طفل راه هستیم چشم که به مردم می افتد روی ما تاثیر می گذارد ، فرمودند : چون قلبتان را می دهدی به آنجا ، شما قلبتان را نگاه دارید حالا نگاه کنید ، تاثیری نمی گذارد ، وقتی توجه ات و حواست از قلبت برداشته می شود آشفته می شوی ، وقتی شما خودت را فراموش نکنی وقتی به کسی یا چیزی نگاه می کنی دیگر او را دوستش نداری ، بعد خودت را فراموش می کنی مثلا بچه ات را دوست داری ، دیگر خودت را دوست نداری ، خودت را اگر دوست داشتی خدا را دوست داری اگر خودت را دوست داشته باشی می توانی عبادت کنی در غیر این صورت نمی توانی عبادت کنی ، وقتی حواست به خودت نیست وسوسه بیرونی داری ، یعنی عادت کرده ، مثل سگ هار می مانی ، همیشه چشمت اینطرف و آنطرف است ، این را می خواهی و آن را می خواهی ، از خودش قطع می شود و می رود به خیال و خیال هم هرجا خواست او را می برد ، سوال کردیم که حضرت یوسف(ع) که از زلیخواه منصرف شد با اینکه به هن و هن هم افتاده بود چه چیزی او را منصرف کرد ؟ فرمودند : خودش را فراموش نکرد ، خودش را نفروخت ، ما خودمان را فراموش می کنیم که گناه می کنیم ، هر کسی خودش رب خودش است .
412 - سوال کردیم این که در صلوات بر پیامبر و آلش درود می فرستیم ، این درود یعنی چه ؟ فرمودند : وقتی ما صلوات می فرستیم خدا به پیغمبر(ص) وجود افاضه می کند و ما مورد تایید قرار می گیریم، بعد قلب ما از آن وجود استفاده می کند ، یعنی ما وقتی صلوات می فرستیم می خواهیم که خدا این وجود مبارک پیغمبر (ص) را شدت ببخشد و بیشترش کند ، یعنی پیغمبر آخر الزمان(ص) را در مقابل خدا تایید می کنیم ، قرآن را تایید می کنیم ، ولایت را تایید می کنیم ، بعد که تایید می کنیم باطنمان محکم می شود ایمانمان بالا می رود ، گفتیم یعنی چیزی به حضرت رسول (ص) نمی رسد ؟ فرمودند : چرا به حضرت رسول (ص) چیزی می رسد اما باز آن چیز به سوی خودمان باز می گردد، وجود حضرت قوی تر می شود و راه برای ما باز می شود ، هرچه ما صلوات بیشتری بفرستیم خدا وجود بیشتری می دهد و حیوانیت و شیطنت ما کم می شود ، صلوات که می فرستیم وجود پیغمبر(ص) به وجود ما می آید و حیوانیت و شیطانیت از ما کم می شود و می شویم جزء هدایت شدگان .
413 - سوال شد که شما فرموده بودید اگر انسان به یک مرحله ای برسد دیگر خداوند متکفل همه امور و رزق و... او می شود اگر امکان دارد توضیحی بدهید ، فرمودند : باید تجلی دنیا از وجود انسان برود تا خدا در وجودش تجلی کند ، شما تا وقتی که احساس مالکیت دارید ، یعنی احساس می کنی که تو کار می کنی و... وضعت هم همین است ، اما همین که وجودت کنده شود خدا دست به کار می شود ، الان ما انگار که در کار خدا دخالت می کنیم یعنی می آییم مالکیت می گیریم ، الان هر کس مالکیت خودش را گرفته است ، لذا مالکیت باید کلا از وجودت برود نه فقط از احساست برود بلکه از وجودت برود ، یعنی اصلا به یادت نیاید که تو اصلا کار می کردی نمی کردی در شرکت بودی یا نبودی زن داری ، نداری ، بچه داری ، نداری ، خانه داری یا نداری ، یعنی اینها باید خیلی کم رنگ بشوند ، به اینها فقط مهر داشته باشی نه عشق ، یکی از افراد سوال کردند ، همیشه می خواستم شغلی داشته باشم که آزاد باشم یعنی برای خودم کار کنم تا در مناسباتی مثل اربعین یا اعتکاف و... از کسی اجازه نگیرم ، فرمودند : فرمودند اینها مسئله نیست ، مسئله این است که وجودت کنده بشود ، انسان در این دنیا باید کار کند شغل داشته باشد اما باید وجودش کنده شود ، عاشقی ات از روی زندگی ات برود تا عشق خدا بیاید به وجودت و خدا عاشقت بشود ، ما عاشق دنیا هستیم ، عشق دنیا عشق حیوانی است ، حیوانیت که از بین برود خودش عشق را می دهد و با اسم خودش عاشق خودش می شوی ، هر جا کار بود برو ما باید از لحاظ روحی درست بشویم ، باید وجودت آزاد بشود نه جسمت ، جسمت اگر آزاد بشود ملاک نیست ، باید خودت از خودت آزاد بشوی ، باید از زندان جسم بیرون بیایی ، باید تعلقاتت کنده بشود .
414 - در مورد خواب سوال شد ، فرمودند : مسئله خواب وبیداری نیست ، مسئله این است که قلب انسان نباید بخوابد ، یعنی خیالت که بخوابد حد اقل قلبت باید بیدار بشود نه اینکه قلب مرده باشد و خیال هم بخوابد ، ما خواب را اشتباه می گیریم ، وقتی میخوابیم باید قلبمان بیدار بشود ، یعنی اتصال با ملکوت عالم برقرار بشود و همه چیز را با قلبمان ببینیم ، مثلا الان شما خواب می بینید که در یک جایی هستید آیا فکر کردی خودت آنجا هستی ؟ نه ، خب با جسم مثالی آنجا هستی ، الا همان جسم باید آزاد بشود و تحت کنترل ما باشد ، یعنی وقتی قلبت آزاد شد با قلبت آن جسم مثالی را کنترل می کنی ، یعنی همان خودتی ، وقت خواب که چشمت را بستی از اصل خودت حرکت می کنی گفتیم آنگاه چه چیزی را درک می کنیم ؟ فرمودند : همه چیز را درک می کنید ، مثلا هم نشینی با اهل بیت (ع) و خیلی چیزهای دیگر ، همنشین هایت به سراغت می آیند ، تو سراغ آنها می روی ، سوال کردیم بهشتی ها و جهنمی ها را میتوان دید ؟ فرمودند همه را می توان دید ، بعد که در راه باشی اصلا همین که بیدار هستی کم کم بهشتی و جهنمی ها را هم با همین چشمهایت می بینی ، چون اگر الان یکباره ببینید هول برت می دارد تحمل نمی کنی ، وحشت می کنی ، مثل اینکه ناگاه برادرت را به شکل سگ ببینی ، چدر و مادرت را به شکل گرگ ببینی ، لذا خداوند کم کم عنایت می کند که کله پا نشوی ، سوال کردیم که این بیداری قلب چطور حاصل می شود ؟ فرمودند : همیشه نماز اول وقت خواندن ، همیشه با وضو بودن ، همیشه با اولیاء وصل بودن ، کلا با همین واجبات ، گفتیم آیا ما نیتمان بندگی باشد و اینها را هم پایش میدهند ؟ فرمودند بنده که باشی همه چیز می دهند ، منتها اینها که جای خود دارد شما حتی نباید طمع بندگی کردن را داشته باشید ، انسان هر کار خوب یا بد که در طول روز انجام می دهد باید از همه این کارها توبه کند ، اصلا از بودنت باید توبه کنی ، یعنی از همین که احساس می کنی که هستی باید توبه کنی ، گفتیم خب وقتی شما اینها را تعریف می کنید انسان هوس می کند که قلبش بیدار شود و در ملکوت سیر کند و... آیا اینها طمع است ، فرمودند : نه طمع نیست خوب است تمنای بدی نیست ، کلا چیزهای معنوی خوب است ، خداوند می گوید چیزهای معنوی بخواهید نه چیزهای دنیوی ، چیزهای دنیایی اصلا به شما ربطی ندارد ، چون این معنویان هستند که برای همیشه با شما باقی می مانند، گفتیم بلاخره چکار کنیم از این خواستن هم توبه کنیم یا نه آیا این خواسته شهوانی است یا نه ؟ فرمودند : اصلا هر چیزی که ما می خواهیم باید از ان توبه کنیم ، حتی اگر خدا را می خواهیم باید از این خدا خواستنمان هم توبه کنیم ، تا خدا ما را بخواهد ، اگر عمل خیر کردی از عمل خیرت باید توبه کنی تا عمل خیر تو را بخواهد ، تا ما خودمان خیر بشویم ، عمل ما بدرد نمی خورد ، خیریت عمل ما بدرد نمی خورد بلکه خود انسان باید خیر بشود ، مقامات خیر را بگیرد .
415 - ایشان به خانمی می فرمودند : ما از اول چه زن ما و چه مرد ما مطیع نبوده ایم یعنی مطیع هوای نفسمان بوده ایم ، لذا زن اگر بخواهد رشد کند باید تسلیم مردش بشود ، یعنی هرچه مرد گفت و مرد هم تسلیم اولیاء خدا بشود تا کار یکسره بشود ، و بچه هم تسلیم پدر و مادر بشوند ، اگر اینطور بشود همه چیز درست می شود و خدا دست به کار می شود ، سوال شد اول من باید درست بشوم تا بچه ها هم خوب بشوند ، فرمودند : شما باید تسلیم شوهر باشی یعنی هرچیزی که گفت و مخالف شرع و دین نبود تسلیم باشی ، و مرد هم تسلیم اهل بیت (ع) باشد ، و اهل بیت (ع) هم که تسلیم خدا هستند ، یعنی هر کاری که می کنی باید مشورت کنی ، زن اگر از مرد راضی نباشد مرد رشد می کند اما اگر مرد از زن راضی نباشد زن رشد نمی کند همینطور می ماند ، حالا حتی اگر روزی چهار ساعت هم که عبادت کنی فایده ندارد ، زن که بله را می گوید یعنی تسلیم است ، بچه ای هم که بخواهد خیر ببیند باید رضایت مادر را بگیرد، اگر نگیرد در خطر است ، باید خوب و بد را به بچه یاد داد ، به اسلام دعوتشان کرد ، برایشان گفت که کسانی که نماز خواندند اینطور شدند و کسانی که نماز نخواندند اینطور شدند ، با خدا اینطوری است بی خدا اینطور است و... اگر بخواهی خدا دوستت داشته باشد ، باید آنچه را گفته است را عمل کنی ، عمل هم باید به همان چیز که می دانیم عمل کنیم ، یعنی تو باید بنده شوهرت باشی و او هم بنده خداست ، یعنی اگر بنده شوهرت شدی در حقیقت بنده خدا شده ای ، شوهرت هم که بنده اهل بیت (ع) شده بنده خدا شده ، سوال کردند که من هرچه به شوهرم بگویم او هیچ مخالفتی در کارهایم ندارد : فرمودند : خب شما بگو من چطور باشم که تو از من راضی باشی ، ما پشت تو هستیم ، هرچه بگویی قبول داریم ، هر کجا بگویی می رویم هرجا بگویی نرو نمی رویم ، به داشتنت می سازیم به نداریت می سازیم ، ما و بچه ها دوستت داریم و... تا زندگی شیرین بشود ، سوال کردیم اگر شوهر یک خانم تسلیم اهل بیت(ع) نبود چطور ؟ فرمودند : اصلا مسئله اهل بیت (ع) نیست ، بلکه شوهر زن اسلام است ، شوهر زن در بد ترین حالت می خواهد آن زن اسلام را رعایت نکند ، حالا شوهرش چه کافر باشد چه مسلمان باشد چه اهل بیتی باشد و چه نباشد ، هر کسی کار خوب را دوست دارد ، هرچه طبق شرع بود اطاعت کند و هرچه طبق شرع نبود قبول نکند ، سوال کردیم که اگر از این مرد اطاعت کند راه برایش باز می شود ؟ فرمودند : اطاعت نه ، ببینید در اصل شوهر این زن اسلام است و شوهر اسلام عقل است ، هرکاری که می کند باید عاقلانه کند ، مسئله یک مسئله باطنی است یعنی خیال تو باید تسلیم عقلت باشد ، سوال کردیم زن در مقابل شوهر چگونه باشد ؟ فرمودند : زن که شوهر را قبول می کند یعنی من می خواهم اسلام را رعایت کنم ، این بله را که گفته یعنی به خدا بله گفته ، این شوهر برای زن در حقیقت شوهر نیست بلکه نماینده خدا است و در باطن قضیه به یک معنا خود خداست ، حالا چه آدم خوبی باشد و چه آدم بدی باشد ، باید درکنار او تو ساخته بشوی ، لذا هم مرد زن را می سازد و هم زن مرد را می سازد . (( پاورقی / شاهد روایی : امام صادق(ع) میفرماید: «گروهى نزد رسول خدا(ص) آمدند و به آن حضرت گفتند: مردمانى را میشناسیم که در برابر یک دیگر به سجده میافتند. پیامبر(ص) فرمود: اگر سجده بر غیر خدا جایز بود، به زن فرمان میدادم که شوهر خویش را سجده کند»
متن عربی حدیث : «مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مَالِکِ بْنِ عَطِیَّةَ عَنْ سُلَیْمَان بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّ قَوْماً أَتَوْا رَسُولَ اللَّهِ ص فَقَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّا رَأَیْنَا أُنَاساً یَسْجُدُ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ لَوْ أَمَرْتُ أَحَداً أَنْ یَسْجُدَ لِأَحَدٍ لَأَمَرْتُ الْمَرْأَةَ أَنْ تَسْجُدَ لِزَوْجِهَا»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 5، ص 508، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق. ))
416 - سوال شد برای کسانی که قصد ازدواج دارند اما یا خواستگار ندارند و یا فرد مناسبی را پیدا نمی کنند چه فرمایشی دارید ؟ فرمودند : چه دختر و چه پسر اگر فرد خاصی مد نظرشان است به نیت او هر شب هزار و یک مرتبه " یا ودود " بخوانند ، و اگر هم فرد خاصی مد نظرشان نیست باز هم همین ذکر را تا چهل شب داشته باشند تا فرج حاصل شود ان شا الله .
417 - یک کلیدی هم به شما بدهیم شما را سبک می کند اشکتان سرازیر می شود و حال خوبی پیدا می کنید ، اینکه روزی هزار و یک مرتبه بگویید " خدا لعنت کنه شیطان را " در اصل شیطنت خودت را بر زمین میزنی و شیطنتت می خوابد و عملت خالص می شود ، شما همینکه یکجا نشسته ای و در ظاهر کاری نمی کنی در اصل در حال عمل کردن هستی و درحال ساخته شدن هستی لیکن وقتی می گویی " خدا لعنت کند شیطان را " خوب ساخته می شوی ، صرف نماز و طاعت نیست ، همین که ما یکجا نشسته ایم چون عمرمان در حال گذر است در حال ساخته شدن هستیم این که می گویند گناه نکنیم چون در حال ساخته شدن هستیم ، نگاه می کنیم ساخته می شویم در ما اثر می کند ، حرف می زنیم ساخته می شویم ، می شنویم ساخته می شویم ، آن به آن در حال ساخته شدن هستیم آن به آن انسان عوض می شود دائما تو عوض می شوی مثلا یک حسن دیگر به جایت می آید لحضه بعد دوباره عوض می شوی یک حسن دیگر می آید و همینطور... ساختن یعنی عوض شدن ، اینها همه بارور می شوند برای آن طرف ، برای همین می گویند با عقلا و علما بنشین تا علمت قوی بشود با بی عقل ها هم که بنشینی بی عقل می شوی ، ما الان در رَحِم خدا هستیم و در حال پرورش هستیم اما به جای ساخته شدن در حال خراب شدن هستیم چون به حرف خدا نیستیم رعایت نمی کنیم ،سوال کردیم رَحِم ؟ فرمودند بله ، ما قبل از این دنیا در رَحِم مادر بودیم به این دنیا که آمدیم اینجا رَحِم خدا است ، سوال کردیم که این ذکر فقط برای ما باز شده ؟ فرمودند : این ذکر امروز از امام رضا(ع) برای ما باز شد و هدیه به شما ، گفتیم که طبق اجازه ای که از شما گرفتیم مبنی بر اینکه صحبتهای شما را در اینترنت بگذاریم آیا این ذکر هم مجاز است ؟ فرمودند عیبی ندارد بگذارید و این طور آن را طرح کنید که وقتی عمل انسانها به خیالشان می رود عملشان خیال شور می شود ، خیال که سنگین می شود حال انسان به هم می خورد ، ازدواج عقب می افتد ، روزی انسان عقب می افتد ، شکل انسان مثل خیالش زرد می شود ، وقتی عمل زرد است شکل انسان هم زرد می شود ، چون هر چیزی که خوب باشد قرمز می شود ، ما عمل که می کنیم به جای اینکه قرمز بشویم زرد می شویم ، چون غرور ما را می گیرد ، مثلا یک برگی که بر درخت زرد می شود با یک بادی بر زمین می افتد اما اگر زرد نبود نمی افتاد ، عمل ما هم اینطوری است ، حالا اگر هر کس روزی هزار و یک بار " خدا لعنت کند شیطان را " داشته باشد آدم می شود ، هم کارهای دنیایی اش خوب می شود هم حال و هوایش خوب می شود ، هم اشک و سوزش خوب می شود ، فقط نکته مهم این ذکر این است که باید طوری گفته شود که خودت صدای خودت را بشنوی یعنی اگر فقط در دل گفته شود اثری ندارد (( این ذکر با عدد 1001 ، حدود 30 دقیقه زمان میبرد )) و لذا همه ما درگیر با شیطان هستیم، خودمان بی خبریم، و از این که بی خبریم درگیر هستیم، همین که باخبر بشویم شیطان ولمان میکند، اینکه می گویند خدا را فراموش نکنید، شما فعلاً نمیخواهد خدا در یادتان باشد فعلاً شیطان در یادتان باشد که گولتان نزند، عملتان برای شیطان نباشد، همین که به یاد شیطان نیستی چون عملت برای شیطان است.
فردی از ایشان سوال کرد که ما چندین روز که این ذکر را گفتیم حال معنوی مان بد و بدتر شد و ما این ذکر را که قطع کردیم دوباره حال معنویمان برگشت ، علت چیست ؟ فرمودند : انسان وقتی قرار است از دنیا کنده شود حالش بد می شود ، مثلا یک معتادی که می خواهد ترک کند باید درد بکشد ، باید این ذکر انقدر گفته شود تا ولع شیطان از وجود انسان برود ، درک شیطانی از وجود انسان برد تا خوب بشود ، باید این ولع شیطان که در وجود ما خانه کرده از بین برود ، تا شیطان از وجود انسان کنده نشود و بیرون نرود حال انسان خوب نمی شود ، این هم که فکر می کردید معنویت داشته اید این معنویت نبوده ، معنویت یک مقام است ، خیال شما معنویت داشته است ، سوال کردیم که این حالت تا چند روز طول می کشد ؟ فرمودند تا چهل روز حداقل باید گفته شود .
418- سؤال کردیم که خیلیها در اینترنت که صحبت های شما را میخوانند خیلی تقاضا دارند که ولی خدا بر سر راهشان باشد و طلب چاره میکنند، فرمودند: به آنها بفرمایید که به همان که میدانند عمل کنند، همیشه با وضو باشند انجام واجبات و ترک گناه داشته باشند تا ولی سر راهشان قرار بگیرد، مثلاً امروز یک بنده خدایی میخواست کاری انجام بدهد استخاره کرد و خوب هم آمد، بعد به او گفتم که این کار برای هوای نفست بوده، به عقلت رجوع کن، چون او تصمیم از روی هوای نفس بوده شیطان استخاره را خوب آورده بود، گفتم اگر نگاه کنی میبینی که عقلت این کار را قبول ندارد، و لذا شما هر کار که میخواهید بکنید عقلتان را به کار بیندازید ببینید خوب است یا بد است، سؤال کردیم مگر شیطان میتواند در استخاره تصرف کند؟ فرمودند: بله، شما وقتی خیالتان شیطانی است خب استخارهتان هم شیطانی است، شیطان تنها در عقل انسان است که نمیتواند راه پیدا کند اما در قوای دیگر تصرف دارد، وقتی پای عقل آمد وسط شیطان در عقل متوقف میشود چون عقل پشت وهم است، خیال و عقل پشت به پشت هم هستند ، مثل دو سکه دو رو ، حالا شیطان بین این دو وهم را گذاشته است ، زمانی که اینها می خواهند فکر کنند به جای اینکه از عقل استفاده کنند از وهم استفاده می کنند ، یک وهمی را با عقل اشتباه گرفته اند ، خوب و بد را تشخیص نمی دهند ، سوال کردیم کار عقل چیست ؟ فرمودند: ادراک کلیات و تشخیص خوب و بد، عقل پیامبر درون است ، مثلا یک پیغمبر را چگونه قبول می کنید ، مسلما او را عقلی قبول می کنید ، وهمی که قبول نمی کنید ، یعنی می بینید این که ادعای پیغمبری می کند آیا فهم بهشتی دارد یا خیر از دنیا صحبت می کند یا از آن طرف صحبت می کند ، با حرفش می خواهد تو را از دنیا قطع کند یا به دنیا وصل کند ،می خواهد بار دنیا را از دوشت بردارد یا روی دوشت بگذارد ،لذا قبله وهم دنیا است و قبله عقل خداست ،امام زمان (عج) است ،خداوند عقل را به اهل بیت (ع) واگذارکرده است ، هرکه عقل می خواهد باید محبت امیر الموئمنین (ع) را داشته باشد تا عاقل بشود ، کسی که این محبت را ندارد چطوری می تواند عقل پیدا کند عقلش عقل چُسی است عقلش بُخاری است ، لذا ولی خدا که بخواهد سر راه قرار بگیرد زیاد است اما ما ظرفیتش را نداریم سؤال کردیم به اندازه تمام انسانها ولی هست؟ فرمودند : بله هست منتها ما ظرفیتش را نداریم، یعنی ولی برای ما سنگین است، مثل اینکه به دهان یک بچه شیرخوار لقمه بگذاری خب خفه میشود والا آقا امام زمان)عج(برای همه ما هست، اما ما ظرفیت نداریم والا روئیت میکردیم، اگر ظرفیت داشتیم برایمان روشن میشد که آن حضرت الان پیش ما نشستهاند ما مثل کور هستیم نمیبینیم، گفتیم آن حضرت که مقامشان خیلی والا است و احاطه ولایی دارند ما می گوییم که برای شروع اولیائی مانند شما آیا برای همه هست؟ فرمودند: بله هست و همین اولیاء هم از طرف حضرت هستند و اینها هم که خودشان اول بار ولی نشدند حضرت اینها را انتخاب کرده خودشان که ولی نشدند، مثلاً در یک اداره همه تحت نظر سرپرست هستند و سرپرست هم تحت نظر ریاست است، خداوند که حضرت بقیه الله را ولی ما قرار داده حالا ما یا تحت ولایت او هستیم و یا تحت ولایت شیطان هستیم، حالا آنهایی که ایمانشان باطنی نیست از شیطان است حالا میخواهد اسمش علامه یا هر چیز دیگر باشد، و آنهایی که ایمانشان قلبی است اینها ولی خدا هستند، ولی خدا یعنی کسی که علم قلبی و الهامات قلبی دارد، که شما الآن هر سؤالی از ما بپرسید ما جواب سؤال شما را داریم که بدهیم، دیگران باید بروند کتاب باز کنند ورق بزنند روایت پیدا کنند علمشان علم خیالی است اما علم ما علم چشمه خدایی است.
419 - سؤال شد بهترین عمل برای اموات چیست؟ فرمودند: فرمودند بهترین چیز این است که انسان عملش را برای خدا انجام بدهد تا به امواتش هم برسد، وقتی عمل برای رضای خدا باشد از اموات رد میشود یعنی عالم گیر میشود، سؤال کردیم پس صدقه و فاتحه و... نباید خواند؟ فرمودند: چرا اما همینها را باید برای رضای خدا باشد، چه انفاق باشد، چه نماز و چه سوره اخلاص و حتی اگر محبت به کسی میکند، به پدر و مادرش سر می زند یا به امام زاده ای میرود، باید نیت کند و از خدا کمک بخواهد، شیطان را لعنت کند، ثواب عمل را به آن فرد هدیه کند، گفتیم پس اصل بر خود سازی است؟ فرمودند همین که کار برای رضای خدا باشد خود سازی است، عمل شما باید تصفیه شده باشد، اگر عمل شما خیالی باشد به هیچ جا نمی رسد، خیال باید شکسته شود، عمل وقتی خالص شد خیال را میشکند و وارد قلب میشود، اما عمل که خالص نیست در همان خیال گیر میکند، یعنی از عمل شما چیزی به میت نمیرسد چون در خیال گیر میکند، خیال مانند یک لجن زار است، مگر اینکه عمل شما را خدا از خیال رد کند، وارد قلبت که شد به اموات رسیده است، سؤال کردیم که در حقیقت به اموات چه چیزی میرسد؟ فرمودند: آنها یک حیات دیگر میگیرند، یک زندگی دیگر شروع میکنند، مثلاً ما الان در دنیا نفس به نفس و با هر نفسی حیات و زندگی میگیریم یعنی نفس پایین میرود و بالا که میآید حیات دیگر میگیریم، اما در آن دنیا وقتی عمل به آنجا میرود زندگی آنها عوض میشود و یک حیات دیگر میگیرند، مثل اینکه در یک اتاق بسیار گرم ناگهان درب باز شود و نسیم خنک بوزد.
سوالات از : 391 الی 405
391 - سوال شد گاهی این وسوسه شیطانی در دل می افتد که چرا خدا به یکی در همه ابعاد داده و به یکی نداده و بعد ترس این هست که این تفکر به نوعی نارضایتی به مشیت الهی باشد ، فرمودند : نارضایتی نیست بلکه ما تفکر نداریم نسبت خودمان ، به دارایی هایمان ، و چون ایمان های ما باطنی نیست لذا امیدمان همیشگی نیست ، یعنی به باطن وصل نشدیم که امیدمان برای همیشه باشد ، به هیچ وجه خودتان را با کسی مقایسه نکنید ، نه حالتان را با حال کسی ، نه مالتان را نه بچه تان را و... همینی را که داری خدایت را شکر کن ، چون وقتی مقایسه می کنید پشتش قضاوت هم می آید ، حواستان به افکار خودتان باشد و به غیر از خودتان به کس دیگری فکر نکنید ، بگو من آمده ام در این دنیا فقط بندگی کنم ، تا از این بندگی زنده بشویم برای عالم دیگر ، هر چه در این دنیا می بیند از خاک سر بر آورده ، همه این دم و دستگاهی که انسان ساخته ، یعنی هرچه روی زمین می بینی همه اش یک جور خاک بازی است .
392 - شما باید بتوانید کار خیرتان را نگاه دارید ، از دستش ندهید ، مثلا انفاق کرده ای ، نماز خوانده ای و... اما یک حرف بدی ، یا یک فکر بدی که می آید به سرت مثل آتشی است که به عملت می زنی ، صبح تا شب کار خیر می کنی ، می بینی شب یک حرفی از دهانت خارج شد همه را خراب کردی ، این به خاطر این است که قلبها کدر است ، صاف نیست ، لذا بهترین راه میانبر ، نماز و گریه بر آقا امام حسین (ع) است ، منتها ما رفتن به مجالس آقا امام حسین (ع) را همیشه فراموش می کنیم ، لذا قلوبمان کدر است ، مثلا شما ظرف ماست را از یخچال در می آوری مقداری برمیداری و بعد فراموش می کنی ظرف را در یخچال بگذاری لذا ماست ترش می شود .
393 - مثلا الان یک نفر که به ولی خدا وصل می شود اهل شفاعت می شود اما او باید کاری کند که هفت نسل قبلی و بعدی اش را خودش شفاعت کند ، گفتیم این شفاعت چه وقت اتفاق می افتد ؟ فرمودند : وجود آنها در وجود شما زنده می شود ، یعنی کمبود آنها را از بین می بری و وجودشان در وجودت زنده می شود ، سوال کردیم یعنی همین الان که در دنیا هستیم آنها را شفاعت می کنیم یا در آخرت ؟ فرمودند ، همین الان شفاعتشان می کنید ، مثل چشمه که جاری و روان می شود در مسیرش همه چاله ها و گودال ها را هم پر می کند ، این چشمه باید با دارا شدن ایمان باطنی همیشه بجوشد و در این صورت خویشان شما که تو از نسل آنهایی و نسل بعد که از شما می آیند ، آنها هم هدایت می شوند ، ما کاشتیم دیگران بخورند ، دیگران بکارند ما بخوریم ، اهل بیت (ع) می خواهند اینها را نشانمان بدهند ، ما برای نسل بعد باید از نظر معنوی کار کنیم ، حالا مردم می گویند برای فرزندت مال بگذار که یک وقت فقیر نشود چنین و چنان نشود ، ما باید معنوی بشویم تا نسل بعدی که به دنیا آمد وجودش معنویت داشته باشد ، ثروت معنوی داشته باشد ، خیلی چیزها هست در عالم که پنهان است هنوز بروز نکرده که مشخص بشود ، این همه قرآن و ... ما که هیچ نفهمیده ایم ، اهل بیت (ع) هم یک نقطه ای را فهمیده اند ، مثلا شما اینترنت و کامپیوتر را با این همه وسعتش نگاه کن ، تازه اینها همه اش از صفر و یک پدید آمده ، کو تا بقیه اش هنوز مانده ، حضرت علی (ع) فرمود همه قرآن زیر نقطه ب بسم الله است ، یعنی حضرت رسول (ص) از این نقطه استفاده کرده اند ، و بقیه اش دست آقا امام زمان (عج) است ، یک قرآنی هست که آن را حضرت زهرا (س) نوشته است ، این قرانی که ما داریم که در ظاهر آمده است ، اما قرآنی که تصفیه شده است قرآن حضرت زهرا(س) است که دست آقا امام زمان (عج) است ، گفتیم فرق آن قرآن با این قرآن در چیست ؟ آیا در آیات است ، یا در کلیات است ...؟ فرمودند: آن قرآن اصلا چیز دیگری است آن را هنوز کسی نفهمیده است ، و نمی تواند هم بفهمد ، یعنی گویا نیست ، یعنی آن قرآن روی کاغذ نیست کتاب و دفتر نیست ، علم است ، یک نوری است ، کسی حق ندارد آن را به کسی بگوید ، آن را باید خود انسان بفهمد ، مثل این است که هر کس برود جلوی این آتش گرم می شود ، نمی شود به کس دیگر بگویی من گرم شده ام ، یعنی در این دنیا جایش نیست که بخواهی این گرم شدن را برای کسی تعریف کنی یعنی جا نمی شود ، دهانی نیست که آن را تعریف کند یعنی این دنیا گنجایش آن را ندارد که آن حرف و آن کلمه در این عالم بپیچد ، اما در آن دنیا می شود .
394 - به یکی از افراد فرمودند در مورد این آیه " حسبنا الله و نعم الوکیل - 173 آل عمران" تفکر کنید و نتیجه را بنویسید ، هرچه بیشتر تفکر کنید وجودتان گرمتر می شود عایدی های بیشتر خواهید داشت ، گفتیم که برای ما دعا کنید ، فرمودند اگر خواسته باشید که ما برای شما دعا کنیم شما باید برای ما دعا کنید ، حضرت زهرا(س) که برای همه دعا می کردند ، همه عالم هم در باطن برای او دعا می کردند و لذا باطن عالم را گرفت ، اگر خواسته باشید مخصوص برای کسی دعا کنید ، برای او صد صلوات هدیه کنید ، دعا این نیست که کلمات بگویید ، دعا این است که به یاد باشید .
395 - نجات پیدا کردن یک مسئله بی نهایتی است ، باید پشتاپشت ما هم نجات پیدا کنند ، و همینطور برود تا حضرت مهدی (عج) یعنی با نجات ما آنها هم نجات پیدا کنند ، از دست ما نجات پیدا کنند ، ما در خودمان گیریم ، وقتی ما نجات پیدا کنیم بعدی ما هم نجات پیدا می کند ، یعنی ما از سر راه برمی خیزیم ، ما الان خودمان مشکلیم ، وقتی خودمان حرکت کنیم راه باز می شود ، مثل اینکه وسط جوی ایستاده ایم و آب به چپ و راست منحرف می شود ، باید از سر راه برخیزیم تا آب روان شود و خودت مانع خودت نشوی ، پرسیدیم یعنی ما در نسلهای خود مانع هستیم ، فرمودند : بله مانع هستیم ، شما حضرت زهرا(س) را ببینید که وقتی آزاد شدند دوازده نفر دیگر هم آزاد شدند ، الان هم ما از وجود حضرت زهرا(س) است که آزاد می شویم ، منتها ما باید تلاش کنیم که این موانع بیشتر آزاد شود ، تا نسلهای بعدی راحت تر باشند ، زحمت را ما باید بکشیم منتها عایدی اش به ما هم می رسد ، گفتیم که این نسلهای بعدی از چه چیز ما استفاده می کنند ؟ آیا از روح ما یا از ژن ما و... ، فرمودند : آنها از وجود ما خارج می شوند ، وجود یکی است ، اما تکثر پیدا می کند ، شما مانند آینه های رو بری هم می شوید که تو می افتی در او ، و او می افتد در دیگری و همینطور الی آخر ، یک سر ها هم هستند که وجودشان عقیم است زایش ندارد ، روی خودشان کار نکرده اند ، نسلهایشان هم عقیم اند ، سوال کردیم که آیا بعد از اینکه انسانها کلا روحشان عقیم شد و انسان بدرد بخوری تولد نکرد آیا این موقع حضرت مهدی (عج) ظهور عام می کنند ؟ فرمودند : یاران حضرت از همان اول مشخص شده اند ، و اینها کامل می شوند مثل حضرت می شوند ، حالا یک فرصتی به مثل ما ها هم داده اند که مثل حر بر در خانه امام حسین(ع) ما هم از یاران حضرت مهدی (عج) بشویم ، باید ببینند که کی قابل است کی به راه می افتد ، مثل حر ، آنها نظر کنند و ما هم از اینطرف حرکت کنیم ، تا یخ مان را باز کنند و تبدیل به وجود بشویم و ردمان کنند به خدا ، ما مشکل ولایت داریم ، شما این را بدانید که هرکجا ناراحتی هست چون که بوی ولایت نیست ، و هرکجا شادی در روح و روان هست یعنی زنده می شود ، آنجا ولایت تجلی دارد ، آنها که از حقیقت نصیبی ندارند درحقیقت شادی شان از غم و غصه شان است خبر ندارند ، ما دو نوع شادی داریم ، یک شادی هست که انسان از بیرون شاد می شود ، مثلا از مال ، زن و بچه ، ماشین و... و یک شادی هم هست که از باطن انسان می آید ، به بیرون کاری ندارد، دسته اول شادی شان با زمان است ، تا کمی فشار می آید ناراحت می شوند گشایش می شود خوشحالند ، اما دسته دوم از زمان گذر می کنند ، ثابت می شوند ، هیچ چیزی نمیتواند تکانش بدهد و شادی اش را از بین ببرد ، چیزی از دست بدهد یا ندهد ، خودش قرار باشد بمیرد و... شادی اش از بین نمی رود ، چون قلبش سلیم شده است ، ما الان به قلب خیال وصل هستیم ، نیرویمان را از ماده می گیریم ، نان می خوریم آب می خوریم ، اینها بخار می شود حرکت می دهد ، اما اگر ایمان باطنی بشود ، وجودمان به بیرون می دهد بعوض اینکه از بیرون بگیرد ، ما الان مصرف کننده هستیم ، اما در آن صورت که خداوند تجلی کند و ایمانمان باطنی بشود صادر کننده وجود می شویم ، لذا برعکس می شود ، الان اگر چیزی بدست بیاوریم خوشحال می شویم ، اما در آن صورت وقتی که انفاق می کنیم وجود را گسترش می دهیم و ثروتمان بیشتر می شود ، هم دنیایی و هم باطنی .
هر وقت می بینید زن وبچه بی قرارند ، نا آرامند یا نحسی دارند یا خودتان اینطور هستید ، آیه نور را یک بار بخوانید و سه مرتبه به سمت مقصد پف کنید .
396 - از ایشان سوال کردند؛ مدتی است برخی از خوراکهای خیالی غیر ضروری که ما را پراکنده و مشوش می کرد را تعطیل کرده ایم ، و خیلی از مظاهر دنیایی دیگر جذابیتی برایمان ندارد اما در همین مدتی در قبض و گرفتگی شدیدی هم افتاده ایم ، فرمودند : این قبض به خاطر این است که چیزهایی را که ترک کرده ای غم آنها در وجودتان هست ، درونتان از این بابت ناراحت است که اینها را ترک کرده اید ، و این قبض هم خیلی برای شما خوب است ، غم مبارکی است انسان را رشد می دهد ، باید تفکر کنید که چرا این غم هست ، اگر این غم نباشد گمراه می شوید ، گفتند که این غم شیره ما را کشیده ، فرمودند : انسان را صاف می کند ، همین غم و بی حالی ، انسان را درست می کند ، انسان را می سازد ، مثلا آب را روی آتش بگذار ، آب بی حال می شود که قل قل می کند اما آن آب با آنکه اذیت می شود اما دارد صاف می شود طاهر می شود ، اصلا بنده خدا بدون غم اصلا بندگی ندارد ، این حزن قلبی را دارد، سوال کردند که جنس غم ما آن غم شیرین و حزن شیرین قلبی نیست بلکه دل را مچاله کرده ، فرمودند : بله این حال شما حال تحیر است ، متحیر هستید ، این غم متحیرتان کرده ، گاهی هم هست که اشکی که داری بر اثر افراط تو است که اشک داری ، انسان وقتی که در وسط باشد بدون افراط و تفریط لذا متحیر است ، مثلا نه می تواند نماز بخواند و نه می تواند نماز نخواند و... همینطور تحیر اندر تحیر.
397 - جسم ما دنیا را پیدا کرده است ، عالم طبیعت را پیدا کرده است ، و روح ما هم دنبال اصل خودش خداوند تبارک و تعالی می گردد ، و این هم کلیدش دست آقا حضرت بقیت الله (عج) است .
398 - اعمال ما با وجود ما هم خوانی ندارد ، چون اعمال ما مادی است اما وجود ما خدایی است ، لذا اعمال ما خیشیت با خیال ما پیدا می کند ، اینکه ما حال خوش پیدا می کنیم خوب است اما باید کاری کنیم که از باطن خوب بشویم یعنی ایمانمان باطنی بشود ، لذا اول باید وجود ما صاف بشود ، تا وجود ما با خدا رابطه بر قرار کند ، این جسم ما جسم حیوانی است با این نمی توانیم با خدا رابطه بر قرار کنیم ، این جسم رابطه اش با شیطان است ، انسان باید وجود خودش را تطهیر کند تا در حرم راهش بدهند ، مثل اینکه آدم به حمام می رود ، صاحب حمام می آید تطهیرت می کند درستت می کند ، حرف از این مثال ها خیلی خیلی بالاتر است ، ما نمی توانیم همه حرف ها را بگوییم ، انسان همه وجودش قلب است ، حالا با وجودش باید با خدا رابطه برقرار کند ، با چشمش با چشم خدا ، با پایش با پای خدا ... یعنی اعضاء به همدیگر شهادت بدهند ، رابطه را شهادت بدهند ، رابطه حرفی نیست ، رابطه شهودی و وجودی و نوری است ، مثلا ما برای شهادت دادن به دادگاه که می رویم که کسی در تصادف کشته شده اگر بدانیم اشتباه توضیح می دهیم اما اگر صحنه را دیده باشیم با جزئیات دقیق توضیح می دهیم ، لذا انسان تا به ملاقات خدا نرسد نمی تواند خدا را درک کند ، آنجا می توانیم درک کنیم که وجودمان صاف و پاک شود مثل خدا شود ، آیینه شود ، عکس خدا در ما بیافتد ، بعد ما عکس را ببینیم ، اینجا دیگر عکسش مثل خودش است ، ما حقایقی داریم که به لفظ در نمی آید نمی توانیم بگوییم ، خود انسان باید آن را درک کند ، ببیند، همین الان خدا را نگاه کن ، خدا را ببین ، با این چشم که نه بلکه قلبت را تمیز کن ، مثلا الان آتش هست اما باید وجودی باشد که گرما و سرما حالیش بشود تا آتش را درک کند ، استفاده کند ، شما یک سنگی را بگذار جلوی کولر ، حالا کولر هر چه باد خنک بزند این سنگ که حالیش نمی شود ، این مثالها جسمانی است ، حقیقت روحانی کلا فرق می کند ، به ایشان عرض کردیم که صلاح کار کجا و من خراب کجا : فرمودند : همین حرف زدنش هم شیرین است ، صحبت از توحید انسان را عوض می کند .
کسی با ایشان صحبت می کردند ، ایشان فرمودند آیا از خدا راضی هستی یا نه ؟ فرد گفت ما کی باشیم که بخواهیم راضی باشیم یا نباشیم ، ایشان فرمودند : وقتی نسبت به بنده های خدا بدخلقی می کنی ، اخم و تَخم داری چون از خدا راضی نیستی ، انسانی که از خدا راضی است همیشه خندان است شاد است ، و این به خاطر این است که چون تفکر ندارید که چه خدای مهربانی دارید ، وقتی که تفکر داشته باشی که چه خدای مهربانی داری کم کم چهره ات باز می شود روشن می شوی ، ما باید تفکر کنیم که چه خدای خوبی داریم و این را باید قبول کنیم دیگر ، اگر ایمان بیاوریم که چه خدای خوبی داریم دیگر همه چیز حل است برای ما ، ما خدا را زده ایم کنار و فکرمان به غیر خدا وصل است ، و قلب ما را هم کشیده به غیر خدا ، انسان از نظر توحیدی باید به بالا دستش نگاه کند ، و از نظر مالی باید به زیر دستش و ضعیفتر از خودش نگاه کند تا همیشه حالش خوب باشد، مثلا اگر فرزندت مشکل دارد به آنکه بچه اش بیشتر مشکل دارد نگاه کن ، مثلا ما دیروز نزد خانواده ای رفته بودیم که فرزندشان هفده سال است روی تخت است ، فقط یک دستش عصب دارد کار می کند آنهم یک تکه استخوان ، خب ما قدر این سلامتی مان را نمیدانیم ، همه ما که ناراحت هستیم از این است که شکممان سیر است ، اگر شکممان گرسنه باشد فقط غصه شکممان را می خوریم ، تا شکممان سیر می شود به بازی در می آیم وی رویم دیگران را اذیت می کنیم ، جامعه همین طوری است ، اینها دلیلش این است که شکر گذار نیستیم ، نعمتی که خدا به ما داده که ما را به شکل انسان خلق کرده آیا اگر ما ار به شکل یک گرگ یا سک خلق می کرد خوب بود ؟ ، باید برویم کمی در بیمارستانها ببینیم چه خبر است ، چه افرادی مدتها روی تختها با چه بیماری هایی ، باید بروی ببینی تا بدنت اگر زنده است تکان بخورد و بیدار بشوی ، برای دیگران دعا کنید تا خدا کارتان را درست کند .
399 - یک خانمی از ایشان سوال کرد که ما هرچه تلاش می کنیم که خوب بشویم نمی شود آیا امکان دارد که راه برای ما بسته باشد ؟ فرمودند : تلاش چیزی نیست که به یک روز و چند روز نتیجه بدهد ، مطمئن باشید از این صد متر خاک که شما را مدفون کرده یک متر آن پس رفته است ، نود ونه متر دیگر مانده ، یک سری از قلب ها خیلی سنگین هستند ، خیلی باید تلاش کنند ، باید تلاش کنید که بارتان را سبک کنید ، سوال کردند یعنی گناه را کم کنیم ، فرمودند : گناه چنین نیست که در بیرون باشد ، ما از نظر خیال و وهم زنده هستیم و عالم هم همه از رحمانیت خدا زنده هستند اما ما از نظر روح و روان مرده ایم ، عبادتهای ما بر اساس عقل ما ارزش دارد ، ما آن عقل را نداریم ، باید آن عقل را از خدا بگیریم ، البته در خانمها به جای عقل احساس دارند ، یعنی فکر می کنند این طور است فکر می کنند آن طور است ، یعنی چیزی را فکر می کنند ، آن چیز را نمی خواهند ببینند که بگویند اینطوری است ، اگر می خواهند خوب بشوند می خواهند احساسشان خوب بشود نمی خواهند دارای عقل بشوند ، سوال کردند یعنی خانمها به آن عقل نمی رسند ؟ فرمودند : چرا صاحب آن عقل می شوند و وقتی دارای آن عقل بشوند آزاد می شوند ، یعنی باید از احساس تبدیل به عقل بشوند ، و بعد آدمها باید از عقل رجوع کنند به وجود ، باید قدم بردارند ، اینها خودشان نمی خواهند ، با اینکه که می خواهند در حقیقت نمی خواهند حرکت کنند ، سوال کردند حالا ما باید چکار کنیم ؟ فرمودند : اول باید تفکر داشته باشید ، دوم باید الگو سازی کنید یعنی سیره معصومین (ع) را مطالعه کنید ، حالاتشان و رفتارشان ، بر حرکاتتان کنترل داشته باشید ، اگر کاری می کنید ، برای رضای خدا بکنید تا وجودتان زنده بشود ، ما باید کاری کنیم که سبک بار و سبک حال بشویم ، وجود ما سنگین است ، باید زحمت بکشیم ، به یک سال و دوسال که راه باز نمی شود ، یک وقت هست که شش یا هفت سال طول می کشد ، بعد به آن چیزی که دلت می خواست برسی می بینی به یک مرحله بالاتر باید بروی ، این که تو در نظر داری خیر چون ما کوتاه نظر هستیم ، مثل انسانها که در دنیا مال جمع می کنند باز می بینی بیشتر و بیشتر می خواهند ، مثلا دختر در بچگی به عروسک راضی است ، بزرگ که می شود دیگر آن را نمی خواهد ، انسان همیشه در حرکت است ، باید سعی کنیم که خدا را از خودمان راضی کنیم ، تا خدا رابطه ما را با بنده ها درست کند ، اینکه ما با دیگر بنده ها مشکل داریم ، خب بنده ، یکی اش هم خود ما هستیم ، ما با خودمان مشکل داریم ، بعد با شوهرمان ، بعد با پدر مادرمان ، بعد با بچه مان ، با همه چیز مشکل داریم ، اما رابطه را با خدا که حل کنیم ، خدا رابطه مان را با دیگران حل می کند ، وقتی یک نفر در خانواده خوب بشود و عاقل بشود ، کم کم این عقل سرایت می کند ، بقیه هم در کنار او خوب می شوند ، مثل خورشیدی که می تابد همه را می گیرد به خوب و بد کار ندارد ، سوال کردند که فرزند خردسالم شیطنت بیش از اندازه ای دارد درس را هم نمی فهمد ، فرمودند : خب این شیطنت باید باشد کودک را خیالش به بازی می گیرد ، برای اینکه کمی آرامتر بشود ، یک قرآن کوچک به بازوی راستش ببندید و کمی هم تربت سید الشهداء (ع) را در آب حل کنید بدهید .
400 - حضرت موسی (ع) وقتی که از کوه سینا برگشت در حقیقت از معراج برگشت ، و از اینجا بود که هدایت حضرت موسی (ع) بر امتش شروع شد یعنی هر کسی تا نفسش را نکشته باشد و معراج نداشته باشد نمی تواند هدایت کننده باشد و برای همین هم وقتی برگشت دید امتش گوساله پرست شده اند ، حضرت موسی (ع) تا قبل از معراج باطنش باز نبود ، خداوند تا از انسانها خاطر جمع نشود باطنشان را باز نمی کند ، یعنی حق تشخیص به آنها نمی دهد ، انسان وقتی از معراج بر می گردد اینجا را حالت جنگل می بیند ، و چون در معراج انسان کامل را دیده است در اینجا همه را حیوان می بیند ، یعنی قضیه حیوانیت و درجات حیوانی و انسانی برایش روشن می شود ، مثل اینکه همه معتاد به سیگار باشند و نمی دانند هم که سیگار بد است اما وقتی که مدتی از آنها جدا شد و ترک کرد ، وقتی دوباره به جمع سیگاری ها برگشت برایش روشن می شود که آنها به سیگار معتادند و گرفتارند ، اما قبلا چون خودش هم مصرف کننده مواد مخدر بوده آن را عیب نمی دانسته ، لذا وقتی حضرت موسی (ع) از کوه سینا برگشت ، دید امتش گوساله پرست شده اند دلیلش این بود که امتش به هدایت باطن قبل از معراج حضرت موسی (ع) رفته بودند ، و امتش موسای قبل از معراج را دیده بودند که گوساله پرست شده بودند ، وقتی از معراج برگشت دید اینها همه حالت هایشان حالت گوساله شده یعنی افکارشان افکار گوساله شده ، سوال کردیم مگر حضرت موسی (ع) از ابتدا معصوم نبوده ؟ فرمودند : امامت که نداشته است ، ولایت داشته است ، آنها هم مثل ما بوده اند حالا ما اگر گناه نکنیم بالاتر می رویم ، علماء امتی افضل من انبیاء بنی اسرائیل ، از حضرت ابراهیم (ع) پرسیدیم ، فرمودند : ایشان هم امامت داشتند و هم ولایت ، برای همین هم پیغمبر(ص) از نسل ایشان ظهور کرد .
از ایشان سوال کردیم که از لوازم اعتقاد شیعه عصمت انبیاء است ؟ فرمودند : چه پیغمبر چه معصوم و چه غیر معصوم یعنی همه انسانها که از اینجا عروج می کنند از خاک هستند همه ، حیوانیت را طی می کنند حالا وقتی بخواهند حیوانیت را طی کنند اینجا شیطان هم در کنار حیوان هست ، حالا وقتی موسی(ع) می خواست به طور برود خدا به او گفت یکی از خودت بدتر بیاور او حیوانیتش را داشت ، لذا دید این حیوان از او بهتر است ، وقتی حیوانیتش مرد و از طور برگشت دید اینجا همه گوساله پرست شده اند ، یعنی گوساله پرست هستند ، سوال کردیم یعنی حضرت موسی (ع) قبل از رفتن به کوه طور و معراج حیوانیت داشته ؟ فرمودند : یعنی از مراتب پایین و مراتب بالای خودش اطلاع نداشته است یعنی خدا برایش باز نکرده بود و نشانش نداده بود ، امتش قبل از اینکه حضرت موسی (ع) به طور برود هم گوساله پرست بودند ، گوساله پرست به این معنی که در حیوانیت مانده بودند ، هر کسی در هر مراتبی هست یعنی همان مراتب را می پرستد ، نه اینکه گوساله را بپرستد ، مثلا یکی که باطنش گرگ است یعنی وقتی این شخص از خاک خارج شده ،از نبات عبور کرده و به حیوان رسیده ، حیوانیتش در گرگ شکل گرفته لذا این گرگ می پرستد ، یکی سگ است سگ می پرستد ، همان خدایی که از او دم می زند سگ است ، گاو است بوزینه است ، چون مراتب خودش بوزینه است ، سوال کردیم اینکه خداوند به حضرت موسی(ع) گفت بدترین حیوان را بیاور یعنی چه ؟ فرمودند : یعنی خداوند به او گفت حیوانیت خودت را بردار بیاور نه اینکه یک حیوان جدا از خودت بیاور ، یعنی بدترین حالت خودت را بردار بیاور تا درستش کنم ، سوال کردیم پس نتیجه این شد که حضرت موسی (ع) قبل از معراج چگونه بوده ، فرمودند : وقتی باطن حضرت باز شد مراتب گوساله را در انسانها شهود کرد ، دید این خدایی که اینها می پرستند گوساله است ، گفتیم پس نمی شود گفت حضرت موسی (ع) قبل از معراج ، خودش در این مرتبه با آنها شریک بوده ، فرمودند : خیر گوساله پرست نبوده به شهود مراتب رسیده ، هیچ کس گوساله نمی پرستد بلکه آن خدایی که امتش معنی می کردند گوساله بوده لذا هیچ کسی گوساله پرست نیست ، هیچ کس هم بت پرست نیست اصلا همه در این عالم فطرتا خدا پرست هستند ، منتها اینجا انسانها وقتی از مرحله نبات به مرحله حیوانیت می رسند شیطان می آید و نمی گذارد که از حیوانیت بالا بروند اینجاست که اولیاء باید دست انسانها را بگیرند ببرند به مراتب بالاتر ، گفتیم یعنی هر کسی در هر مرتبه حیوانی که هست خدایش هم همان است ، فرمودند بله همان را می پرستد ، البته آن خدا نیست گر چه اسم خدا هست اما خدا نیست ، یعنی دراصل اسم خدا الله است ، و الله هم که اسم آقا امام زمان (عج) است که وجود عالم است ، پنج تن آل عبا ، این اصل انسانیت است ، ( ایشان قبلا در جای دیگر فرموده بودند که الله اسم خدا نیست بلکه جمیع صفات الهی که بروزش در انسان کامل است می شود الله و خود حضرت حق هیچ اسم و رسمی ندارد که او یک حقیقت مطلق است ) از پیغمبران گذشته سوال کردیم ، فرمودند : آنها پیغمبر بودند اما صفاتشان کامل نبود مثلا پیغمبر ما همه هزار و یک اسم را داشتند ، مثلا عیسی (ع) دویست اسم گرفت ، موسی(ع) سیصد اسم گرفت ، ابراهیم(ع) هشتصد اسم گرفت ، اما پیغمبر ما (ص) کل صفات را دریافت کردند ، حضرت علی (ع) صد و ده اسم العظیم را از خدا گرفت ، یعنی مقام العظیم را گرفت ، اینها بر روی خودشان زحمت کشیدند کار کردند ، گفتیم حتی امامان هم زحمت کشیدند ؟ فرمودند : بله که زحمت کشیدند ، خدا همین طوری که به کسی نمی دهد ، هرکس اینجا درجات گرفته بر روی خودش کار کرده یعنی قلبش را پاک کرده است ، روی روانش کار کرده تا کثیف نشود ، مثلا شنیده ای که می گویند روان پاک امام ، مثلا آقای خمینی طلا و سنگ برایش فرقی نداشت ، مثلا اگر می گفتند مرگ بر خمینی یا درود بر خمینی برایش فرقی نمی کرد ، یعنی در قلبش اثری نمی کرد ، چون توجه نداشت که بخواهد اثر کند ، آمد که زندگی کردن و به معرفت رسیدن را به ما نشان بدهد ، حالا ما فقط حواسمان به انقلاب جسمانی است ، او انقلاب روحانی کرد برای ما .
سوال کردیم که چطور به حضرت یحیی (ع) در سه سالگی حکم را دادند " و آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا (مریم) "12 ؟ فرمودند : این حکم را معصومین (ع) داشتند اما خرج نکردند نگاه داشتند ، اما به حضرت یحی(ع) اجازه خرج کردن را دادند ، ما هم حکم را داریم اما بر اثر محبت دنیا آن را فراموش می کنیم ، ما همه چیز را داریم اما جلوی آیینه قلبمان گرفته است ، البته ما هم به این مرحله خواهیم رسید و حکم را خواهیم داشت ، می توانیم خلق کنیم ، اما خداوند نمی گذارد آن را خرج کنیم ، چون دنیا قابل این حرفها نیست ، اگر این حکم خرج شود انسان معرفی می شود ، انسان بزرگ می شود و از بندگی خدا پس می خوریم یعنی فراموش می کنیم و غفلتمان بیشتر می شود چون دوره آخر الزمان است ، پرسیدیم که این حکم مگر آیه الهی نیست ؟ فرمودند : مگر این قرآن آیه الهی نیست ، پس چرا ایمان نمی آورند ، مگر نهج البلاغه آیه الهی نیست پس چرا ایمان نمی آورند ، الان هستند کسانی که حکم را دارند اما حق بروز دادن ندارند ، مثل کسانی که آقا امام زمان (عج) را می بینند حق گفتن ندارند ، یعنی نمی توانند بگویند ، این حرفهایی را هم که ما می گوییم اینها همه اش آزاد شده است ، آن مسایل غیبی را ما نمی توانیم بگوییم ، چون در این عالم نمی تواند بگنجد و دوباره پس می خورد به باطن انسان ، مگر اینکه روزی کسی بشود که این حرفهایی که الان می شنوید گفته شود ، الان هم شما قدر این صحبتها را نمی توانید بفهمید آنطرف که رفتید مشخص می شود .
لذا باید کاهلی نکنید ، باید همیشه روی خودتان کار کنید تا الهامات بگیرید .
401- حضرت رسول (ص) وقتی که از معراج بازگشت حضرت امیر(ع) را به عنوان میزان معرفی کرد ، چون دید یک نمونه ای از علی(ع) در معراج هست ، نمونه ای از امیر الموئمین (ع) در عرش هست ، یعنی باطن علی(ع) در عرش هست ، اینجا آمد با مشاهده ای که در معراج کرده بود ، در زمین هم دست علی (ع) را گرفت بلند کرد و او را نمونه کرد ، یعنی خداوند زندگی حضرت علی (ع) وحضرت زهرا(س) را تایید کرد ، یعنی هرکه زندگیش مثل اینها باشد و محبت اینها را داشته باشد جزو ما است ، و کسانی که زندگی شان ماننداینها نباشد جزو ما نیستند ، هرکه ولایت نداشته باشد جزو اسلام نیست ، اسلام همین نیست که اسلام داشته باشی ، یعنی با ولی خدا باید در تماس باشی ، توضیح بیشتر خواستیم ، فرمودند : هرکسی بیاید و قابلیت داشته باشد رشد می کند و هر کس قابل نباشد پس می خورد ، مثلا خیلی ها یار امیر الموئمنین (ع) بودند اما در صحرای کربلا پس خوردند ، مثل ابن عباس ، اینها ایمانشان قلبی و باطنی نبود ایراد داشت ، امام حسین (ع) را نصیحت می کردند که نرو کشته می شوی و... ، حر خودش را فدا کرد یعنی وقتی که بین کفر و ایمان مخیر شد خودش را فدا کرد ، انسان اگر خودش را فدا کند راه برایش مشخص می شود ، چون ما نمی توانیم از خودمان بگذریم ، حق و باطل را نمی توانیم تشخیص بدهیم .
402- چهارده معصوم (ع) آمدند دنیا را رو به روحانیت برگردانند ، بعد مردم آنها را کشتند ، لذا خداوند این امانت را یعنی حضرت بقیت الله(عج) را برای اهل ایمان ، اهل دل ، پنهان کرد ، چون جامعه امتحانش را پس داد ، هر پیغمبر و هر ولی که آمد او را کشتند ، لذا خدا حضرت مهدی(عج) را پنهان کرد و گفت هرکه او را می خواهد ، باید ایمانش باطنی بشود ، در حقیقت غیبت آقا رشد معنوی ما است ، اینها که امامان را کشتند چون حب دنیا داشتند ، نماز هم می خواندند ، روزه هم می گرفتند ، انسان اگر حب دنیا داشته باشد و حب امیرالموئمنین (ع) را نداشته باشد آخر سر کار خودش را می کند ، اخرش به خطا می زند چون اصلاح نفس نکرده است ، بصیرت پیدا نکرده که ولی خدا را بشناسد ، مردم می گویند اگر ولی خدا یک کرامتی نشان بدهد ما او را قبول می کنیم اما وقتی هم که چیزی نشان بدهد باز می گویند سحر و جادو است .
403- ایشان اکثرا در حال سفر هستند تقریبا به بیشتر شهرها برای کمک می روند ، هر وقت هم از ایشان سوال می کردیم بعد از اینجا کجا می روید می فرمودند این دست خود ما نیست باید ببینیم دستور چیست ، آخرین بار که تماس داشتیم فرمودند در یکی از روستاهای اطراف اهواز هستیم اینجا فقرا زیاد هستند ، فرمودند چندین گوسفند برایشان قربانی کردیم ، ایشان به قربانی کردن در مشکلات و مریضی ها تاکید عجیبی داشتند و می فرمودند این چهار رگ باید بریده شود . توفیقی بود و ایشان هزینه قربانی کردن را از ما قبول کردند .
404- یکی از افراد سوال کردند مدتی است که حس شیرینی از رفاقت با خدا در وجودمان آمده است ، فرمودند : رفاقت با خدا در حقیقت رفاقت با خود است ، یعنی خودت را دوست داشته باشی خدا را دوست داری ، هر چه در این راه صادق تر باشی قدرت باطنی ات قوی تر می شود ، وقتی قدرت باطنی ات قوی شد ، می بینی که قدرت های بیرون از تو اجاره ای هستند ، آنها اعتیاد آور هستند ، انسانها با بیرون از خودشان زندگی می کنند ، عادت دارند ، یعنی با دنیا خوشحالند ، با دنیا ناراحتند ، چیزهای بیرونی باید قطع شود ، تا راحت بشوی ، انسان همین که به بیرون وصل است مثل آدمهای سیگاری است ، انگار مواد مخدر مصرف می کند ، وقتی از بیرون استفاده می کنی در حقیقت از نقص و کمبودت استفاده می کنی ، کسی که کمبود دارد تحت عادت می رود ، توجه ندارند که انسان بی نهایت است ، وقتی شما از بی نهایت مصرف کردی حالت هم بی نهایت می شود ، خودت هم بی نهایت می شوی ، طعمت هم بی نهایت می شود ، اما وقتی از بیرون از خودت استفاده کردی عقلت یک عقل چُسی است ، چس عقل هستی ، اما اگر از درون استفاده کنی به عقل امیر الموئمنین (ع) یعنی عقل کل بر می گردی ، وقتی به کل رسیدی کُر می شوی ، وقتی کُر شدی دیگر تعلقی در وجود شما نیست ، تعلقت را از خودت می گیری نه از بیرون ، اصلا وقتی با جسمت بیرون از خودت را می بینی ارزش تو در نظر تو است ، آنچه را که دوست داری می بینی ، اگر خدا در وجودت زنده شود در بیرون نور خدا را می بینی ، هر چه از تو زاییده می شود همان را در بیرون می بینی ، هرچه داری همان را در بیرون می بینی خواسته های تو خودشان را در بیرون نشان می دهند ، ما اگر اهل بیت (ع) را دوست داشته باشیم حتما اهل بیت (ع) را می بینیم . مشکل ما این است که اصلا ما نمی خواهیم ، به درجات آنها نرسیده ایم ، در صحنه کربلا هفتاد نفر قابل شهادت بودند که حضرت آنها را گرفت ، به بقیه گفت بروید ، آنها هم رفتند، انسان وقتی قابل باشد که نمی رود اما وقتی قابل نیست خودش خود به خود می رود ، چون در این راه خسته می شود . گفتیم کلید کار چیست ؟ فرمودند : این است که تفکر کنی تا چیزهای اجاره ای را کنار بزنی و در خانه خودت بنشینی ، همه اینهایی که از بیرون است همه شان اجاره ای هستند، این تن ما ، این خانه ، ماشین و... همه اینها اجاره هستند ، یعنی جزو نابود شده ها هستند ، ما چیزی را که نابود می شود را دوستش داریم ، خدایی را که ابدی هست را دوست نداریم ، مثلا خورشید را نورش را دوست داریم اما خورشید را فراموش کرده ایم ، این طوری است ، همینی را که می بینیم دیگر مثلا خیشیت ما دنیایی است ، همین دنیا را هم دوست داریم ، اگر به درجه اهل بیت (ع) برسیم ، اهل بیت (ع) را دوست داریم ، و همینطور تا خیشیت الهی ، انسان باید در این درجات زندگی کند ، یعنی درک کند ، مثلا وقتی یک لقمه غذا در دهان می گذاری خوب می فهمی که مثلا آبگوشت است یا آش است یا ... یعنی اگر انسان به خدا برسد یک طعمی درونش می افتد که می بیند مزه خدا می دهد ، حال خدا را می گیرد ، خوی خدایی می گیرد ، الان خوی ما خوی حیوانی است ، نقص است ، ایراد دارد ، اما خوی خدایی همه اش روشنایی است ، لذا شما هر کاری که می کنید از آن کار توبه کنید ، این حرف ها را تا کامل نشود از او خارج نمی شود ، این حرفها به کتاب و دفتر در نمی آید ، ما از آتش گرم می شویم اما به خود آتش نمی توانیم دست بزنیم ، این کلمات ، کلمات توحیدی است که ما را گرم می کند ، و از لحاظ معنوی باید روی خودمان کار کنیم ، تفکر کنیم ، تا برای ما باز شود .
405- یک مطلب هم این است که فعلا شما الان که از از بیرون تاثیر می گیرید و بیرون شما بر درون شما تاثیر می گذارد ، این باید باشد ، چون اگر تاثیر نگذارد شما نمی توانید خودتان را بفهمید ، اصل کار فهم این است که شما ببینید چه چیزهایی روی شما تاثیر می گذارد و چه چیزهایی نمی گذارد ، این یک خود شناسی است و شما باید همه اینها را بنویسید ، که مثلا من بی پول که می شوم حالم گرفته است یا پول دارم حالم فلان است و... حقیقت هم این است که موضوع اصلا چنین نیست که مثلا باطن از بیرون تاثیر بگیرد یعنی احوال شما به بیرون وصل نیست بلکه این قوه خیال است که حال را به بیرون وصل می کند ، مثلا وقتی شما در قبض هستید خیال شما به کار می افتد دنبال بهانه می گردد که یک چیزی را گیر بیاورد ، یک چیزی برایت درست کند ، که بگوید مثلا مقصر این است ، اصلا حال انسان به دنیا کار ندارد ، منتها خیال دنبال آن می گردد که چیزی را در بیرون پیدا کند که بگوید مقصر این بود ، توجیه می کند ، گفتیم مقصر اصلی چیست ؟ فرمودند : همان قبض و بسط ماست ، و این قبض و بسط هم باید باشد چون حال روحانی و حال حیوانی هر دو را داریم لذا این ها باید باشد ، گاهی این غلبه می کند و گاهی آن دیگری ، منتها اگر اینها را به بیرون ربط ندهید داخلتان را بهتر می فهمید ، وقتی حالتان از یک چیزی در بیرون بد می شود بگو مقصر این نیست ، مقصر من خودم هستم ، در باطن یک اتفاقی افتاده که این طور شده .
سوالات از: 361 الی 390
361- سوال کردیم که در طول روز که در میان مردم و ازدحام جمعیت مثل مترو و اتوبوس و... هستیم فرمایشی دارید ؟ فرمودند : هروقت که می بینی در خطر هستی و در کنار ضد خودت هستی باید در حال ذکر باشی تا موج منفی آنها روی شما نیافتد باید ذکر بگویید تا ذکر در وجودتان زنده شود اگر زنده نشود اینها دائما به انسان معنا می دهد و بی معنا می شود دوباره معنا می دهد و بی معنی می شود و همینطور... یکبار غافل می شوی و چشمت می افتد و چون نیاز جسمانی داری و ذکر قلبی هم نداری در شما تاثیر می گذارند، اگر قلبتان باز بشود غیر از ذکر چیزی را قبول نمی کند ، لذا در جمعیت تا دهان شما و قلب شما از ذکر بایستد آنها روی شما تاثیر می گذارد مگر اینکه خیال شما نورانی بشود که آنجا دیگر راحت می شوید ، لذا در این مکانها بهترین ذکر لا اله الا الله است .
362- باید آن آتش در جانتان بیافتد و این آتش هم از نماز شعله ور می شود ، اگر صد درصد به اولیاء خدا علاقه داشته باشید از آن آتش به شما می دهند ، ما می خواهیم از بیرون آتش بگیریم و کبریت بزنیم ، اما نه ، انسان در درون خودش ، هم کبریت هست و هم آتش هست ، هم محبت هست و هم نور هست ، باید سرچشمه باطن باز شود تا مثل فواره بجوشد مثل چاهی که از خودش آب بدهد ، یعنی ایمان از درونت بجوشد ، اگر ایمان از درونت نجوشد گمراه می شوی ، انسانها گمراه هستند ، اگر ایمان از درونشان بجوشد دنیا برایشان سرد می شود .
363- فرمودند که بعد از هر نماز یکصد و ده مرتبه این ذکر را داشته باشید " هرچه خدا بخواهد "
364- از مقام رضا سوال کردیم : فرمودند : فعلا راضی بودن ما زبانی است ما الان اسلام آورده ایم و رضایت ما در حد همین اسلامی است که آورده ایم ، اما وقتی که به مرحله ایمان برسیم آنجا با ایمان رضایتمان را جلب می کنیم ، مثلا وقتی به مقام صبر برسیم با صبر رضایت خواهیم داشت ، وقتی به وجود برسیم ، وجودمان راضی است ، و وقتی هم که تصفیه وجودی شدیم با تصفیه وجودی راضی هستیم ، اینجا دیگر وجود شما نیست بلکه خود وجود حضرت زهرا (س) است ، الان رضایت ما حیوانی است حالا یک حیوانی از صاحبش راضی باشد یا نباشد چه فرقی می کند ، مثلایک حیوانی که خوراکش به راه باشد از صاحبش راضی است ، تا کاه و یونجه اش دیر بشود ناراضی می شود ، این نماز و روزه ما هم از روی رضایت نیست ، ما باید رضایت روحانی داشته باشیم ، ما تا مثل او نشویم چگونه می توانیم از او راضی بشویم ، گردنه های سخت تو در تو پیش رو هست ، دشمن سرسخت ما نفس ما است ، ما در میان نفس زندانی هستیم ، و نفس در میان حیوان زندانی است و حیوان در میان تن و جسم زندانی است ، همه اش قفل در قفل است در وجود انسان ، راه خیلی خطرناک است ، اینکه امام سجاد (ع) گریه می کردند ، امیر الموئمنین (ع) گریه می کردند ، برای همان آزادی و کشتن همین نفس است ، و کشتن نفس در معصوم(ع) هم به این معنی است که آنها کمتر از آنی نباید از نفسشان غفلت کنند و ما که معصوم نیستیم کلا غفلت داریم ، و البته اگر همین محبت ولی در شما بالا بیاید کار تمام است، ایمان را بالا می آورد .
365- هر بار که اعمال انجام می دهید از خودتان تراز بگیرید ببینید نسبت به اهل بیت (ع) قلبتان چقدر نزدیک شده است ، هر روز تراز بگیرید ببینید به اهل بیت(ع) چقدر نزدیک شده اید ، کارها برایتان آسان می شود ، قلبتان زنده می شود ، نماز که می خوانی ببین امشب نماز چقدر در تو تجلی کرده است ، مثل اینکه قرص را خورده ای ، حالا ببین چقدر در تو تاثیر گذاشته است ، وقتی نماز می خوانی ببین این نماز چقدر در روحیه ات تاثیر گذاشته است ، از خطر عادت باید به خدا پناه ببریم ، تمام اینهایی که گمراه شده اند از روی عادت به عبادت و حافظ قرآن و نماز شب و نماز اول وقت و ... همه اینها عادت بوده است و چون از عادت بود امام حسین (ع) کش شدند ، ولایت در وجودشان زنده نشد و لذا ضد ولایت شدند ، اگر ضد نباشی زنده خواهد شد ، اینکه می گوییم با ولی باید باشید برای این است که همین عادتهایت را بشکند ، و الا همه نماز می خوانند ، شمر هم نماز می خواند ، شمرها هرچه نماز بخوانند عادتشان بیشتر می شود .
366- در پیش اولیاء خدا باید راست بگویی چون قبل از اینکه ما بخواهیم صحبت کنیم آنها می دانند ، بیشتر از هزار نفر با ما آمده اند و از آنجایی هم که ما نمی خواهیم دست رد بر سینه کسی بزنیم ، که بگوییم تو نیا و او بیاید ، می گوییم همه بیایند هرکه ماند ماند و هر که هم رفت برود ، تا حجت تمام بشود ، البته آنهایی که اهلش باشند را نگاه می داریم ، کسانی که بخواهند سر از کار ما در بیاورند و از ما چیزی بفهمند هم نمی توانند بفهمند و بمانند چون دست خدا در کار است ، و آنها هم که ایستاده اند که فهمیده اند ، حال ما را هیچ کس نمی تواند بفهمد چون آن به آن در حال تغییر هستیم ، حالت رشد این طوری است ، اکثر کسانی که با توسل به امام رضا (ع) و اهل بیت (ع) به ما حواله شده اند با ما مانده اند ، آنهایی که شور اهل بیت (ع) را دارند با ما نمی تونند بیاییند باید بروند با همان دنیا پرستان، اما آنهایی که واقعا شعور می خواهند و حضرت زهرا(س) را دوست دارند می مانند ، فاصله افراد با ولی زیاد است ، مثلا یک پدر که می خواهد با بچه دوساله صحبت کند این بچه از پدر پنجاه ساله چه خبر دارد ، لذا پدر باید با زبان بچه صحبت کند ، از پفک صحبت کند ، ما که نمی توانیم بگوییم چه خبر است ، شما از موقعی که با ما آشنا شدید عمر روحانی تان از همان موقع است مثلا عمر شما یک سال و نیم است و از بچه یک سال و نیم توقعی نمی رود ، علم ما به شما یک علم مستقیم و یک کلید مجانی است ، علم خود شناسی است ، علم ولی شناسی ، علم عقل شناسی است ، علم باطن قرآن است ، این را خداوند سر راه همه قرار نمی دهد ، یعنی دیگران نمی توانند بفهمند .
367- می فرمودند بعضی از این دینداران آنقدر که تکبر دارند اگر بیاییند بگویند ما را در این مسیر قرار بده اولین چیزی که به آنها می گوییم این است که باید برود سر یک چهار راه بنشیند گدایی کند ، تا این عزت خیالی اش بشکند و عزت را از خدا بگیرد ، حتی خیلی از افراد درس خوانده و استادها هم همینطور هستند .
368- سوال کردیم که عصر ها مثلا بعد از ساعت پنج و شش که از محل به منزل می رسیم در این چند ساعت باید چه کار کنیم: فرمودند: با بچه ها یتان صحبت کنید ، با خانمتان صحبت کنید ، در خدمت آنها باشید ، از احوالشان با خبر بشوید که از چه خوشحال هستند و از چه ناراحتند ، هرچقدر محبتتان را به آنها زیاد کنید شدت وجودیتان زیاد می شود ، خانم ها نیرویی در وجودشان دارند که مردها در وجودشان نیست ، مگر نبود پیغمبر (ص) که بچه ها روی پشتشان سوار می شدند ، لذا اگر بچه ها اذیت می کنند باید ببینی تغییر حال پیدا می کنی یا نه ، باید یک چیز هایی را از بچه هایت و از خانمت یاد بگیری ، وقتی که حرفی را به تو می زنند ببین حالت چطور می شود اگر با خانمت ناراحتی پیدا کردی ببینی آیا حرف حق را تحمل می کنی یا نه ، وقتی حرف حق می زنند ناراحت می شوی یا وقتی حرف باطل می زنند ناراحت می شوی ، جنبه شان چیست ، هدفشان چیست رضایتشان در چیست ، نارضایتیشان در چیست ، انسان وقتی که با زن و بچه اش است انگار که در کلاس درس است ، درس قلبی ، اینها چه کسانی هستند و که اصلا هستند ، من با که دارم زندگی می کنم ، من کی هستم ، من که کی هستم دارم با کی زندگی می کنم ، باید اینها را بفهمی تا همنشین خودت را پیدا کنی ، باید ببینی با این زنی که هستی نظر و نیتت چیست ، زندگی ات چیست ، اصلا برای چه ازدواج کرده ای ، گفتیم یعنی اگر بخواهیم از امتها سبقت بگیریم با همین کارهای بظاهر معمولی میسر است ؟ فرمودند : بله ، شما همین یک بوسه که از خانمت بگیری اندازه یک ماه عبادت برایت می نویسند ، ببینید حالات بچه ها چطور است ، البته نباید آنها را به خودتان وابسته کنید ، باید حالاتشان را عوض کنید ، آنها باید بفهمند که تو آدم خوبی شده ای تا آنها هم خوب بشوند و برای قیامت آماده بشوند یعنی می فهمند که شما رشد کرده اید و خودشان رشد نکرده اند ، باید حال حیوانی را بگیری حال بهشتی به آنها بدهی ، کسانی که تفکر ندارند زندگی شان اعتیاد آور می شود و زن و بچه را وابسته می کنند ، کسی که تفکر داشته باشد به جای وابستگی عقل پیدا می کند ، عبادت یعنی همین خوش اخلاقی در خانواده یعنی با آنها باید مثل بره باشی .
369- اولیاء خدا از مردم فراری هستند به این معنی که دنبال گمنامی هستند تک تک افراد را زنده می کنند ، اولیاء از الهامات می گویند و سایرین از احادیث و روایات .
370- یکی از افراد سوال کردند که فرزندان من حدود شش و هفت ساله هستند و از این بازی های تبلت می کنند : فرمودند : عیبی ندارد بگذار سرگرم باشند فقط با قرآن و ائمه هم آشنایشان بکن با همان برنامه های قرانی که در تبلت هست ، سوال کردیم که این درست است که تربیت دینی فایده ندارد مثلا اینکه یک خانم چادری اینطور تربیت شده و یک خانم بی حجاب آنطور تربیت شده : فرمودند : خیر تربیت نشده اند بلکه عادت کرده اند ، مثل اینکه شما به نماز عادت بکنید یا به چادر عادت بکنید ، اصلا حیای انسان به توحید انسان است کسی که توحید ندارد حیا و ایمان ندارد منظور این است ، یک مسئله هم این است که مثلا یک بچه را اسمش را می گذارند علی ، بعد از بیست سال ، پنجاه سال که می گویند یا علی ، او خود به خود یا علی می شود ، اسم بد هم که روی او بگذاری آخرش هم که خیلی خوب بشود باز هم بد می شود ، این اسم با او همنشین می شود.
371- خواندن قران یک جور سرگرمی است ، اگر معنی آن را نفهمی برایت ضرر دارد مثل اینکه یک غذایی را می خوری اما طعمش را نمی فهمی ، مثلا مثل یک دیوانه که می خورد و نمی فهمد ، وقتی کله اش درد گرفت می فهمد که سیر شده است ، اما انسان سالم لقمه لقمه اش را مزه مزه می کند ، قرآن و نماز هم طعام است ، یک طعام روحانی ، تمام قرآن می خواهد همه مراتب امام و انسان کامل را معرفی کند ، هم خیال و هم عقل و هم وجود را ، یعنی می خواهد معرفی کند که اولیاء چه کسی است ، شیطان کی است حق چیست و باطل چیست ، قرآن که برای همین خواندن روخوانی نیست ، قرآن یک نوری دارد ، اگر مدتی در قرآن تفکر کنید بعد که به قرآن نگاه می کنید می بینید که یک نوری از قرآن حرکت می کند ، نماز هم یک سیر است که در باطن انسان می افتد آتشی در باطن می افتد ، وقتی کلمات را می گویی انگار که چیزی در وجودت به حرکت در می آید ، آنهایی که نماز در آنها می نشیند ، وقتی که می خواهند سلام بدهند سختشان است ، در سلام آخر ناراحت هستند ، اما یک سری هم راحت می شوند ، زودتر می خواهند سلام بدهند ، بعدش هم می گوید نماز را خواندیم راحت شدیم ، باید این تفکر را داشته باشید که وقتی که نماز تمام می شود ناراحت باشید ، کسانی هم که در ابتدای کار نیاز به تجمع حواس در نماز دارند مثلا وقتی که می گویند " ولا الضالین " نباید حواسشان از " ولا الضالین " فاصله بگیرد ، باید حواست جمع باشد که تو داری بسم الله می گویی ، یک مراقبتی ر روی خودت بگذاری ، وقتی می گویی " الحمد لله رب العالمین " یک مراقبت و حواسی بگذار که دار می گویی " الحمد لله رب العالمین " ما اصلا حواسمان نیست که چه می گوییم یعنی مواظب خودمان نیستیم ، گفتیم که آیا باید توجه داشت به عمق تفسیر و معنی کلمات ؟ فرمودند : خیر نیازی نیست ، همین که شما " بسم الله الرحمن الرحیم " می گویی و متوجه هستی که " بسم الله الرحمن الرحیم " می گویی یک انرژی در وجودت حرکت می کند ، ضمنا آداب ظاهری نماز هم باید درست باشد مثلا کف دستت در سجده باید به زمین بچسبد ، انگشتان پا بجسبد ، زانوها بچسبد ، اینها همه اش درست باشد تا نماز عایدی اش را بدهد ، ما ها متوجه نیستیم که در حال نماز هستیم ، جسم مان نماز می خواند ، اما در نماز باید برای وهم مان نگهبان بگذاریم که در حال نماز هستیم و چه کلماتی را می گوییم تا آن کلمات برایمان معنی بدهد ، تا کم کم درب و باب نماز برایمان باز شود که اصلا نماز چی هست ، در هر کلمه نماز دریایی از معرفت است ، اگر دو رکعت ما قبول بشود آسمانی می شویم ، از همه انفاقی که می کنیم مگر هزارتومانش قبول بشود ، مگر یک امتحان را قبول بشویم که راهمان می دهند ، اگر ما تلاش کنیم می توانیم ، اما خودمان نمی خواهیم ، واقعا باید بچسبیم ، گفتیم یعنی باید وابستگی دنیایی را کم کنیم ؟ فرمودند : همین نمازتان را درست کنید و توجه داشته باشید ، خود به خود وابستگی از بین می رود ، ما نمی خواهیم نماز بخوانیم بلکه می خواهیم یک فریضه ای را از سرمان رد کنیم ، مثلا نماز بخوانیم که بگوییم نماز خوانده ایم ، اینکه شما دوست دارید نماز بخوانید این عادت است ، شما باید نماز را بفهمید ، چون که دوست داریم رشد نمی کنیم ، ما باید از خدا بخواهیم که بتوانیم نماز را بفهمیم .
372- انسان اگر بتواند رزق روحی اش را از قرآن بگیرد کارش درست می شود ، ما نمی توانیم بگیریم ، و چون نمی توانیم بگیریم مشکل داریم و کمبود ایجاد می شود ، وقتی نمی توانیم از قرآن و نور رزق بگیریم برای همین نا آرام هستیم ، همه زندگی مان هم که درست بشود باز هم نا آرام هستیم ، هر اتفاقی که می افتد بهانه به بیرون ظهور می کند که بچه مان خوب نیست ، خانه مان کوچک است و... شیطان یک چیزهایی را جلومان می گذارد که تو را قانع کند که اینها است که تو را عقب انداخته ، ما همه حرفها را نمی توانیم بگوییم چون اگر بخواهیم از باطن قضیه صحبت کنیم تمام آدمهای دنیا کلهم اجمعین رد هستند ، تنها آخر سر مخلَصین هستند که آنها هم در خطر عظیم هستند ، اگر اصل قضیه را ما بگوییم همه مردم ناراحت می شوند ، اگر بخواهی توحید را قشنگ بشکافی و بشکافی ، همه رد هستند ، و چون رد می شوند در مقابلت می ایستند ، لذا نباید گفته شود .
373- پل صراط یعنی نَفَس مسیحایی امام حسین (ع) ، یعنی این نَفَس را بدهی و آن نَفَس را به تو بدهند ، و بعد از این یا به آن طرف ردت می کنند و به معراج می روی و یا در همین دنیا یک زندگی را با الهامات و شهود شروع می کنی ، وقتی این نَفَس را گذاشتی ، با نَفَس بهشتی زندگی می کنی ، این نَفَس که الان داریم نَفَس شیطانی است ، همه اش علوم مرده یاد می گیرد ، همه اش خواسته های دنیایی دارد ، اما آن نَفَس مسیحایی همه اش خواسته های خدایی دارد ، این دنیا همه اش امتحان است ، دم به دم باید گول نخوری ، شما باید به دنیا علاقه ای نداشته باشید ، یعنی اگر زندگی ات خوب نیست نگویی که خوب نیست ، بفهمی که درونت خوب نیست ، اگر رفیقت خوب نیست نگو رفیقم خوب نیست بلکه آن رفیق درونیت خوب نیست ، ما در بیرون دنبال خوب و بد می گردیم ، موجودات خدا را زیر سوال می بریم که خدا حالیش نشده و این را بد خلق کرده و آن یکی را خوب خلق کرده ، یک ساعت خراب که مثلا روی شش ایستاده وقتی ساعت شش بشود همان ساعت خراب شش را نشان می دهد ، ما باید کار خیر کنیم و صبر کنیم تا به ما عنایت بشود ، این که انسان بخواهد خودش به ثمر برسد نمی شود ، باید عنایت بشود ، چهارده معصوم(ع) آمده اند که دست ما را بگیرند ، حقایق باطنی را نمی شود به لفظ در آورد ، اگر هم بگویی حقش ادا نمی شود .
374- این که می گویند این آدم خوبی است و این آدم بدی است ، آدم که بد و خوب نمی شود ، او حیوان بد یا خوبی است چون آدم به هیچ چیزی قید نمی خورد نه به خوبی و نه به بدی چون آدم یک چیز کاملی است ، کامل که چیزی کم یا اضافه ندارد ، هر چیزی مقامات دارد ، اگر مقامات را نگیری که فایده ای ندارد ، شما ده سال ، پانزده سال به مدرسه رفته ای آخر سر اگر مدرک نگیری مقامش را نگرفته ای .
375- افرادی که می بینید با فرزندان خود بد رفتاری می کنند دلیلش گناهان خودشان است که حاظر نیستند به گردن بگیرند لذا این گناهان به این صورت بروز می کند که سر بچه داد می زنند یا کتک می زنند ، تحمل ندارند صبر ندارند ، اینها همه بروزات گناهان خودشان است که زیر بار آن نمی روند اما آخر کار مجبورند که همه را به گردن بگیرند .
376- ما باید کاری کنیم که اعضای بدنمان ، یعنی آنهایی که از بیرون دریافت دارند و می گیرند ، متوجه باشند که در اختیار ما باشند ، بی اختیار نگیرند ، یعنی چشمت در اختیار تو باشد نه اینکه تو در اختیار چشمت باشی ، گفتیم پس چشم نباید ببیند : فرمودند : دیدن و ندید مهم نیست ، مهم این است که روی قلبت تاثیر نگذارد این شرط است ، شما اگر مقام انسانیت و مقام آدمیت را داشته باشید دنیا تاثیری روی شما نمی گذارد ، مثلا الان یک نفر اینجا مریض باشد ، زیبا ترین دختر را برایش بیاور ، نمی خواهد اما داروی تلخ بیاور ، آن را می طلبد ، همه اینها باعث شده خودمان و مریضیمان را فراموش کنیم ، اینها شده اند مثل مُسَکِن ، باید از خدا بخواهی که به تو عنایت بشود ، کار را نباید سخت بگیری که آن را نبینم آن را نخورم و... البته مراقبت و مواظبت باید داشته باشی اما از خدا کمک بخواهی تاخودش کار را درست کند ، باید واگذار کنی به او ، به خدا بگویی که من خودم نمی توانم ، حریف خودم نمی شوم تو دست من را بگیر ، شما وقتی خودت کار را دست می گیری که مثلا نگاهت را کنترل کنی بلاخره فراموش می کنی و نگاه می کنی بعد می بینی حالت بد است ، فراموش می کنی نگاه هایی را که کرده ای ، کار باید از داخل درست بشود ، الان در عرفانهای ما می خواهند از بیرون اصلاح کنند ، و این هم نمی شود ، باید عنایت باطنی باشد ، وجودت باید به یک وجود بی نهایت وصل بشود ، تا آزاد بشوی ، شما تا وقتی که وجودت ضعیف است و کم داری حتما گرفتار هستی ، تنها با یک نگاه کردن به یک خانم، همه تصویرش در ذهنت می آید ، همان یک نگاه اول کافی است دیگر نیاز به نگاه دوم نداری ، بعد خودت را گول می زنی که نگاه نکنم ، چون همه تصویرش وارد شده است ، باید قلبت قبول نکند ، یک کلمه از نماز اگر وارد قلبت بشود آزاد می شوی ، یک کلمه هم حرام وارد قلبت بشود کارت را خراب می کند و همه بساطت را به هم می ریزد .
377- نباید خودت را اذیت کنی ، باید مراقبت داشته باشی ، توقع بی جا هم از خودت نداشته باشی ، خودت را ببخشی ، دیگران را ببخشی ، تا خدا هم ببخشد ، اگر سخت بگیری که چرا من نرسیدم چرا من زمین خوردم و فلان و فلان ، کار درست نمی شود ، بگو خدایا ما می خواهیم بندگی کنیم هر طور رضایت تو هست ما را موفق کن ، اگر راضی هستی در جهنم باشم چشم و اگر راضی هستی در بهشت باشم باز هم چشم ، یعنی هر چه که در سر راهت می گذارد به نفعت است که می گذارد ، باید حواست جمع باشد ، چه سختی و چه راحتی ، می خواهد اصلاحت کند ، مثلا انسان مریض می شود فکر می کند که مریضی بد است ، غافل است که اگر مریض نمی شد در محل گناه قرار می گرفت گناه می کرد ، آن طرفش را نمی بیند .
378- اصل این است که انسان به وظیفه اش عمل کند ، هر کاری که به او سپرده شد را به نحو احسنت انجام بدهد ، قرار هم نیست که همه در این راه هدایت بشوند ، این مسیر انتخابی است ، خیلی ها با پیغمبر (ص) بودند و آخرش هم آمدند امام حسین (ع) را کشتند ، خیلی باید حواست جمع باشد ، یعنی در هر چیزی که قرار می گیری ایمان و یقین به همان چیز داشته باشی ، تا در آن لحظات آخر حتی اگر در باطل هم بوده باشی چون که ایمان داشته ای همان ایمانت بر می گردد اصلاحت می کند ، مثلا الان به سر کار رفته ای ، ایمان داری که باید کارت را درست انجام بدهی ، یا مثلا نماز می خوانی ایمان داشته باشی که نمازت درست است ، حالا یکی می آید می گوید تو دو رکعت خوانده ای ، یکی می گوید سه رکعت خوانده ای ، دیگری می گوید چهار رکعت خوانده ای و... حالا تو اگر ایمان داشته باشی که چهار رکعت خوانده ای حرفهای آنها منتفی می شود ، اگر بخواهی حرفهای آنها را تایید کنی که فلانی آدم خوبی است پس او درست می گوید ، آن یکی هم آدم خوبی است و...نمی شود ، باید همین الان که در هر کاری هستی بدانی کارت درست است ، شک نکنی ، یعنی با ایمان خودت بازی نکنی ، خودت را بازی ندهی ، شیطان بازیت ندهد ، وقتی تو ایمان به چهار رکعت داشته باشی ، هر که هر چه که می خواهد بگوید ، آن کسی که باید قبول کند ، چهار رکعت را از شما قبول می کند .
379- شب آخر که فردا قرار بود امام حسین (ع) شهید شوند به یاران فرمودند آزاد هستید بروید ، بحث لفظ که نیست بلکه بحث اتصال وجودی است ، یک سری از چادر حضرت رفتند و یک سری هم که در لشکر شمر بودند اما به وجود امام حسین (ع) وصل بودند در آخرین لحظه برگشتند و آمدند، چون وجودشان با وجود اهل بیت (ع) ارتباط داشت .
380- صحبتهایی را که ما می کنیم چون بر اساس فطرت است ، کسی نمی تواند رد کند و لذا کسانی که انکار وجودی دارند چون نمی توانند رد کنند از ما فرار می کنند لذا صحبتهای ما محکم است با شک و ترس صحبت نمی کنیم چون صحبت از شهود است ، اما دیگران با اینکه از روایات و آیات صحبت می کنند اما با ترس و شک صحبت می کنند چون از روی نوشته می خوانند .
381- وقتی دست به کسی می دهید و با یکی هستید ، ایمان داشته باشید و همانجا بایستید ، بلاخره کار درست می شود ، تا خدا تشخیص بدهد کارت را ، ما نمی توانیم تشخیص بدهیم ، بحث ، بحث عنایت است ، بحث وجود است ، به نماز و طاعت و روزه و اینها که نیست ، شما بیست و چهار ساعت دعا بخوان ، یا در مکه باش ، این کار را بکن آن کار را بکن اما وقتی مقام آن را نداری چه فایده ای دارد ، هر شب نماز شب بخوان خب همان که هست همان است ، هیچ تغییر وجودی در وجودش اتفاق نمی افتد ، پرسیدیم کلید کار چیست ؟ فرمودند : از آن طرف باید عنایت بشود ، ما اگر محبت اهل بیت (ع) را نداشته باشیم شبی هم هزار رکعت نماز بخوانیم چه فایده ای دارد ، خب وقتی انسان نماز می خواند باید محبت خدا را در وجود خودش بیشتر ببیند، وقتی با این نماز ها وجودت به خدا نزدیک نمی شود خب چه فایده ای دارد ، باید ببینی کجای کارت خراب است خودت را اصلاح کنی ، این است که می گوید اگر هزار بار توبه شکستی باز آی ، خودت خودت را امتحان کن، نگذار دیگران امتحانت کنند ، خودت چشم خودت را امتحان کن ، خودت گوش خودت را امتحان کن ، نگذار پرونده ات برود به آن دنیا آنجا امتحانت کنند ، حداقل انسان به بدی خودش پیش خودش اقرار داشته باشد ، مثلا یکی را به دادگاه می برند ، به تمام گناهان خودش اقرار می کند لذا مثلا می گویند از سر تقصیراتت گذشتیم ، اما اگر بیایی بگویی من این کار را نکردم آن کار را کردم و... مسئله را بپیچانی ، می گویند سه ماه زندان باش تا دوباه به پرنده ات رسیدگی شود .
382- سؤال کردیم که شما فرمودید این 4 بزرگوار یعنی ، حضرت زینب (س) حضرت ابالفضل (ع) حضرت معصومه (س) و حضرت نجمه خانوم (س) مادر اما رضا (ع) برای دستگیری ما واسطه و میانبر سریع هستند چطور با ایشان ارتباط برقرار کنیم ؟ فرمودند : هر بار قرآن را ختم کردید به یکی از آنها هدیه کنید یا زیارت ائمه که میروید به نیت آنها بروید .
383- اینکه شما به ما خوبی می کنید و ما هم به شما خوبی می کنیم ، این خوبی حیوانی است ، لذا اگر شما به ما بدی صد در صدی کردی و ما آمدیم به شما خوبی صد در صدی کردیم این انسانیت است ، امام حسین (ع) اینطوری عمل کردند وقتی سرشان را می خواستند جدا کنند ناراحت نشدند ، گفتند راضیم به رضای خدا ، این انسان کامل است این نفس مطمئنه است ، همه چیزش را گرفتند و او گفت نه اکبر و نه اصغر فقط الله اکبر ، یعنی در کربلا ، جهاد اصغر و جهاد اکبر و شهادت و شهود و معراج همه اش در شب عاشوراء اتفاق افتاد ،همه آماده شدند ، حتی پیراهن تنشان برایشان سنگین بود ، پیراهن در می آوردند و به میدان می رفتند ، می گفتند این پیراهن سنگین است می رفتند تا به جسمشان هم شمشیر بخورد ، چون شراب طهور خوده بودند ، امام حسین (ع) پیغمبر اکرم (ص) را در معراج با قرآن به آنها نشان داد ، بحث مقامات وجودی است ، مثلا شما فلان مقام بالای ریاست را هم که بگیری اما می بینی با صفات سگ که در درونت است که رفته ای ، باید ببینی صفاتت چه هستند ، چه چیزهایی را دوست داری ، ببین حرکاتت به چه می ماند و مثل چیست ، وقتی که انسان ، انسان کامل را درک می کند می بیند که انسانهای دیگر که خیلی آرام و خیلی خوب هستند و خیلی تعریفشان را می کنیم ، می بینیم همین نشستن با اینها ، با این اهل دنیا ، عین نا آرامی است و انسان را نا آرام می کند ، انسان وقتی با انسان کامل بنشیند دیگر از آنطرفی نا آرام می شود چون هیچ کس دیگر نمی تواند جوابش را بدهد ، هیچ چیز دیگر آرامش نمی کند ، چون روح انسان دنبال او می گردد ، دنبال نفس مطمئنه می گردد ، قضیه این است که وجود انسان دنبال آقا امام زمان (عج) می گردد که اگر او را ببیند آرام می شود ، اما در غیر او در چیزهای دیگر موقتی و کاذب آرام می شود ، با یک چیزی شش ماه آرام می شود و بعد باز می بیند نا آرام است ، ریس جمهور می شود و بعد از یک سال می بیند نه فایده ای ندارد ، غیر از خستگی چیزی براش نمانده ، یعنی باید خستگی انسان از درون خودش رفع بشود ، در بیرون که استراحتی نیست ، بیرون جهنم است ، در این راه غصه خودتان را بخورید غصه کسی دیگر مثل پدر و مادر و رفیق را نخورید بگذارید زندگیشان را بکنند ، وقتی که شما نجات پیدا کردید ، کم کم چون آنها را دوست دارید وجودتان در آنها تاثیر می کند ، و آنها هم کم کم نجات پیدا می کنند .
384- از ایشان سوال کردیم مثلا ما در اینترنت کار فرهنگی می کنیم نباید ادامه بدهیم ؟ فرمودند : چرا باید تا جایی که می توانید بروید ، ما اینجا آمده ایم برای پیام رسانی ، برای کمک ، تا به هر نحوی آنها را برگردانیم ، اینکه گفتیم به کسی کاری نداشته باشید منظور شما هستید که خط هستید مباحث وجودی را برای کسی که وجود ندارد نباید تعریف کنید ، کسی که گمراه است گمراه تر می شود ، برای کسی باید گفته شود که در خط است و اطاعت می کند ، بعضی افراد اصرار می کنند که ما ذکر یا چهله می خواهیم در صورتی که نیاز ندارند چون در حقیقت نمی خواهند چون هیچ تغییری در آنها ایجاد نمی شود انگار که یک چیزی را حرام کرده باشی ، طرف باید تشنه باشد ، مثلا اگر شما در زندگی سال خمسی ندارید ، انفاق ندارید ، گذشت ندارید ، بزرگواری ندارید ، خب پس چه تشنگی در وجود شما هست ، انسان وقتی تشنه است که اینها را رعایت کند ، بلاخره یک سری گذشت باید داشته باشد ، همیشه دیگران را مقصر نکند ، خودش را مقصر کند ، مثلا اگر با کسی دعوایت شد و او تو را زد ، یعنی تو مقصر بودی که شل آمدی ، و اگر هم تو زور گفتی و او را زدی ، اینجا دوطرفه مقصر هستی ، اگر تو را زد که از بی عقلی خودت بوده ، و اگر هم او را زدی باز از بی عقلی خودت بوده و در هر صورت تو مقصری .
385- در این راه باید دعا کنی که خداوند عنایتش را بر ندارد که اگر بردارد بدبخت و بیچاره می شوی ، دیگر هیچ چیزی جوابت نمی دهد ، لذا هر لحظه باید از خدا کمک بگیریم ، گفتیم یعنی انسان باید خودش را با فهمیدن دلیل خلقتش فدا کند ؟ فرمودند خداوند در این است که شما در انتظار خدا باشید ، او بیاید پیدایت کند ، مثلا حضرت اسماعیل می خواست خود را فدا کند ، خدا گفت که نه من باید خودم انتخاب کنم و امام حسین (ع) را انتخاب کرد ، و در آن لحظات آخر که امام حسین (ع) خنده کردند ، آنجا خداوند حالیشان کرد که همه این صبر و طاقتی که بچه ات را کشتند و زن ها را اسیر کردند ، مَنِ خدا صبر و طاقت کردم نه تو ، آدم آخرین لحظه این ها را می فهمد ، مثلا اگر تو خوبی ، خدا خوب بوده نه تو ، او از طریق تو خوب بوده .
386- انسان باید به جایی برسد که قبل از وقوع واقعه ، واقعه به او الهام بشود ، که روی حرف دیگران حساب نکنید ، مثلا الان یک نفر می گوید برویم مشهد ، باید آنچنان عنایت به تو شده باشد که تو همین الان خودت را با او در مشهد ببینی ، لذا اگر دیدی می فهمی که رفتنی هستی و اگر ندیدی می فهمی که این سفر جور نمی شود ، مثلا یک نفر می گوید با ماشین برویم به جایی ، حالا شما هرچه نگاه می کنی می بینی که با او به جایی نمی روی ، و با اینکه می دانی نخواهی رفت می گویی خیلی خوب می رویم ، او خودش یک اتفاقی پیش پایش می افتد که منصرف می شود ، او آدم خوبی است اما حرفش حرف نیست ، چون نمی گوید اگر خدا بخواهد و از خدا کمک نمی گیرد سفرش جور نمی شود ، گفتیم که بعضی ها عادت کرده اند به گفتن ان شاالله : فرمودند : اینطوری خیر ، مثلا از یکی می پرسید که احوالت چطور است ، می گوید الحمد لله ، حالا باید ببینی آیا او در مقام الحمد لله است آیا در مقام شاکریت است و آیا وجودش در مقام الحمد لله است یا خیر .
387- از ایشان در مورد کرامات اولیاء سوال شد ؛ فرمودند : عده ای دور پیغمبر(ص) بودند که همیشه دنبال معجزه می گشتند ، آخر سر هم از دشمنان امیر الموئمنین(ع) شدند ، اصلا ما در هر جایی که باشیم باید خودمان تغییر کنیم ، کرامت او به چه درد ما می خورد ، اگر کریمیت را شناختیم که شناختیم والا کرامت به چه کارمان می آید ، ولی خدا باید به ما فهم بهشتی بدهد این شرط است ، دیدن جسمانی امام زمان (عج) مسئله نیست ، مسئله این است که ما هم درجه او بشویم ، کسانی که کرامت دارند و بروز می دهند اینها از همان اول هم دنبال کرامت بوده اند ، اینها دیگر ختم شده اند ، ختم الله شده اند ، انسان باید بنده بشود ، بندگی شرط است ، یعنی از این بندگی طاعت زاییده بشود . مگر خدا به همه حیوانات ، به همه مخلوقات کرامت نکرده ، خب ما نمی بینیم ، ما باید کریم بودن خدا را در وجودمان درک کنیم ، بحث بحث وجودی است بحث انسانی است ، کرامت بدرد نمی خورد ، شیطان هم کرامت دارد طی الارض دارد ، شما باید به نوعی سنخیت با اهل بیت (ع) پیدا کنید ، یعنی مثل او بشوی ، باید محب بشوی ، ما باید به بیداری روحانی برسیم ، روحمان بیدار بشود ، آرام و قرار پیدا کنیم ، کرامت می خواهیم چکار ، حالا شما دنیا را چپه کنی یا راست کنی چه فایده ، اصل این است که ما با امیر الموئمنین (ع) میزان بشویم ، باید نگاه کنیم ببینیم قلبمان چه دارد ، اگر از ما عرش تولد کرد ، یک عالم دیگری تولد کرد ، این جا راه باز شده . ما به مقام صبر نرسیده ایم ، نانمان درست آبمان درست ، ، هنوز ناشکری می کنیم می گوییم کم است ، خداشاهد است همه اینها دم و دستگاه است ، اگر کرامت هم داشته باشیم حیوانیم ، نداشته باشیم هم حیوانیم ، انسان باید تغییر کند ، یعنی به باطن خودت که نگاه می کنی باطنت برایت مشخص بشود ، اصلا این که خدا همه این دنیا را خلق کرده است یعنی همه کرامتها را انجام داده ، یعنی آیا کرامت خدا که این دنیا را آفریده بیشتر است یا یک نفر که مثلا یک کار غیر عرف را انجام می دهد و کارش هم محصول خیال است ، ما خدای کریمی را که قبل از تولد بچه سینه مادر را پر شیر و آماده کرده است را ول کرده ایم دنبال کرامت این و آن هستیم ، یا مثلا دنبال امام زمان (عج) می گردیم ، خب امام زمان (عج) آنجا خوب است که تو مثل او بشوی ، محب او بشوی ، او بیاید تاییدت کند که تو جزء سربازان ما هستی ، یکی از اولیاء یا چهارده معصوم (ع) تاییدت کنند ، یا مثلا به فرزندی قبولت کنند یا به برادری قبولت کنند ، بلاخره انسان که هم سنخ بشود اینطوری می شود دیگر ، آیا شما فکر می کنید امامان ما مرده اند؟ خب کرامت این است که تو سرت را بر سینه امام بگذاری ، وقتی بنده بشوی مثل امام بشوی ، حتما امام به سراغت می آید ، مثلا وقتی یک وزیری ، کسی از یک کشور به کشور دیگر می رود آیا شاه آن کشور نمی رود به استقبالش . شما همین که گفتی کرامت و از خودت کرامتی نشان دادی دیگر کارت تمام ست ، یعنی از رده خارجی ، آن کسی که کرامت داد اصلا عنوان نمی کند ، چون می خواهد کرامت بعدی را ببیند ، کسی هم که کرامت قلبی دارد نمی تواند لب باز کند و بگوید من کرامت دارم ، آنهایی که بیان می کنند کرامتهایشان خیالی است ، و بالاتر از کرامت قلبی کرامت وجودی شرط است ، این کرامتهای خیالی انسان را متوقف می کند ، از آن هم طرف بندگی است که رشد می آورد ، حالا شما یک علف را نگاه کن ، یک دانه که از زمین رشد می کند ، یک درخت را ببین ، کی می تواند درخت خلق کند کی می تواند حیات بدهد ، حالا آیا کرامتی از این کرامت خدا هم بالاتر هست . ما باید ببینیم خدا در کدام قلوب تجلی کرده است . اهل بیت (ع) و اولیاء هم که صاحب تصرف و کرامت هستند چون بنده و به حرف خدا هستند اصلا دست نمی برند ، کسی که آزاد است هر کار که دلش می خواهد می کند ، وقتی امام حسین(ع) ندا کرد که بیایید مرا یاری کنید یعنی بیایید تا شما را زنده کنم ، یعنی شما را از این قالب به در کنم ، کسی نرفت ، حضرت که صاحب علم ید اللهی است اگر اشاره می کرد گردن همه شان زده می شدند ، اما امام می خواست قابل ها را زنده کند . مثلا علامه طباطبایی که در قم دفن هستند خیلی مقامشان بالاست، اصلا همه اولیاء حقیقی کارشان در این دنیا کار بروی خودشان است و اینکه بتوانند یکی را از این معرکه نجات بدهند .
388 - همه کسانی که در این راه به حرکت می افتند همه خوبند منتها برای ما توقف پیش می آید ، بخواهی یا نخواهی به سوی مرگ در حرکت هستیم ، به سوی ترک جسم در حرکت هستیم ، حالا هر کس ایمان بیاورد راحت تر است ، و هر کس ایمان نیاورد به زور و به سختی جان می کند ، سوال کردیم این اعمالی که انجام می دهیم چه وقت اثرش را می گذارد ؟ فرمودند : دنیا ، محبت بچه ، همسرت ، خودت، جسمت ، پدر و مادر و.... همه اینها سنگینی دنیاست ، مثل اینکه انسان زیر خاک باشد ، صد متر خاک رویش باشد ، با یک مقدار پس زدن این خاک تمام نمی شود ، باید آنقدر اینهارا با ابن اعمال کنار بزنی تا اینکه بلاخره قلبت باز بشود ، گفتیم که پس با این گناهانی که پیش می آید باید همیشه توبه کنیم : فرمودند اینها گناه نیستند ، گناه این است که امیدت از خدا قطع بشود ، این هایی که می گوییم گناه ، اینها بروزات خرابی باطن ما است ، همیشه یادمان باشد خدا بزرگ تر است ، می بخشد ، نا امیدی گناه است ، و در این راه هم باید تمام سعی خود را بکنیم .
389 – فرمودند چاره کار ما این است که محبتمان به اهل بیت (ع) و اولیاء زیاد و زیادتر بشود ، و این هم امکان ندارد مگر با خود شناسی ، شما تا به خود شناسی نرسید نمی توانید به اولیاء محبت پیدا کنید ، مشکل اینجاست که قلبهای ما یا در خواب است و یا مرده است . مشکل ما این است که قلب هایمان یک صدا نیست ،یکی دنبال بچه ، یکی دنبال ماشین ، یکی دنبال یکی قرض دارد بده کار است و... همگی با هم غصه خدا را نمی خوریم و در حالی که همه ما اعضای یک بدنیم اما دردهایمان متکثر شده است ، خواسته هایمان متکثر شده است . ببین این همه که زیارت امام رضا(ع) می روند آیا یک نفر خود امام رضا (ع) را می خواهد ؟ یکی مریض است ، یکی بچه می خواهد ، یکی همسر می خواهد یکی مال می خواهد یکی عروس ، یکی داماد و... هیچ کس آقا را نمی خواهد ، اگر حضرت را بخواهند حتما می بینند و این را حتما بدان که در زیارت امام رضا (ع) حضرت می آید به سراغت ، منتها ما حواسمان پرت است ، یعنی چیزی از او می خواهیم نه خودش را ، خیلی ها هم هستند که می گویند ما آمده ایم که فقط آقا را می خواهیم منتها مشکل اینجا است که ما از قلبمان بی خبر هستیم ، مثلا یکی از قبل تمنا داشته که پولدار بشود ، بعد می رود به مجلس امام حسین (ع) و امام حسین (ع) را می خواهد ، اما خواسته های قبلی اش در صف هستند خودش خبر ندارد ، می بینی امام (ع) را می خواهد اما پول به او می دهند ، یعنی آن پولی را که قبلا می خواسته ، جلو تر است از خواستن امام حسین (ع) ، یعنی آن خواسته های قبلی اش خرج خواسته های بعدی اش می شود ، مثلا شما باید مال را خرج کنی و از آن بگذری تا خدا را بدست بیاوری ، مثل اینکه پول را می دهی تا ماشین بدست بیاوری ، تمام خواسته های ما در ملکوت محفوظ است ، چه خداوند بدهد و چه ندهد ، این خواسته ها در ملکوت در نوبت هستند ، اگر به ما ندهد به بچه ما می دهد .
390 - در هرکجا که هستی تفکر کن ، قضاوت نکن در مورد کسی ، همیشه در حال تفکر باش که تو در محضر خدایی یا خدا در محضر تو است ، تو در محضر آقا امام زمان (عج) هستی یا امام زمان (عج ) در محضر تو است ، وقتی ما غافلیم آنها در محضر ما هستند ، اما وقتی در حضور هستیم ما در محضر آنهاییم یعنی ما هستیم و آنها هم هستند ،( برای مثال وقتی خدا ما را نگاه می کند ، ما غافلیم ، اما وقتی ما خدا را نگاه می کنیم بر حضور او آگاهیم) .
سوالات از: 321 الی 360
321- سوال کردیم که مثلا اگر در نماز داغ شدیم ، چه کنیم که این گرما بعد از نماز سرد نشود و بتواند ما را از منکر باز دارد ؟ فرمودند : انسان اگر بتواند نیتش را نگاه داد گناه نمی کند ، اصلا فکر گناه سراغش نمی آید ، ما نیتمان را فراموش می کنیم ، مثلا همینکه نیت می کنیم که نماز عصر بخوانیم ، همین نیت را تا نماز مغرب نگاه داریم تا دائما در نماز باشیم ، وقتی نیت را نگاه داری نماز را هم می توانی نگاه داری ، کسی که نیت ندارد به فساد کشیده می شود ، الان خیلی از افراد جامعه ما هستند که با کاسبی شان نزول می خورند ، یعنی رسم و رسوم کاسبی را بلد نیستد ، نمی دانند باید چکار کنند از پیش خودشان یک چیزی در می آورند.
322- دلت به حال خودت بسوزد که بین تو و اهل بیت (ع) فاصله افتاده .
323- چیزها حرام نیستند بلکه این بروزات قلبی ماست که بیرون از ما جلوه می کند ، نمی شود که شما بگویی این لقمه را نمی خورم ، آن را نمی خورم ، اگر درون انسان درست بشود دیگر آن لقمه قسمت شما نمی شود ، دروغ قسمتت نمی شود که بگویی ، قسمتت نمی شود که غیبت کنی ، شما درونت خراب است لذا یک آدم خراب هم می آید پیش تو می نشیند اصرار می کند به غیبت کردن ، تو بد چشم هستی ، یک خانم می آید جلوی تو که بد چشمی کنی ، نصیبت می شود چون درونت این را می خواهد ، افکارت آن را می کِشد و می آورد ، حتی رزق تو جاذبه خودت است ، اما وقتی قلب انسان صاف بشود ، دیگر تاثیری نمی گذارد ، همه اینها به نوعی امتحان است که ببینی در درون تو چه خبر است ، خودت خودت را بشناسی که وقتی یک خانم را دیدی در مورد او چه قضاوتی می کنی ، یا وقتی با یک انسان صالح برخورد می کنی آیا حالت عوض می شود یا نه ، در برخورد با یک خانم چگونه ای ، در برخورد با اولیاء چگونه ای چه فکری می کنی ، در او چه قوت قلبی می گیری در این چه ضعفی حاصل می شود ، دنیا محل امتحان است ، ما که نمی توانیم گوشه نشینی کنیم بعد بگوییم من آدم خوبی هستم ، این که خوبی نیست ، باید ببینی در این مواجهه ها چه تغییر وجودی در وجودت حاصل می شود ، باید ببینی چقدر نور داری .
سوال کردیم که کلید در این راه چیست ؟ فرمودند : باید تفکر داشته باشید ، وقتی که شما به یک نامحرم نگاه می کنید و دلتان سیاه می شود دفعه دیگر نباید نگاه کنی ، باید مواظب حالاتت باشی ، نه اینکه مواظب چشمانت باشی ، ببینی حالت چطور است در کجا هستی به چه میل داری ، وقتی یک آدم خوب جلوی تو سبز می شود میل باطنی ات خوب است که با او مواجه می شوی ، یا اگر یک زن نامحرم جلویت قرار گرفت بدان میل باطنی توست ، مقصر آن زن نیست ، ما می گوییم مردم بد هستند و بی حجاب هستند و فلان هستند ، نه بابا تو بی حجابش کردی تو وقتی در دلت اینطور می خواهی نمی گذاری او در خانه اش لباس خوب بپوشد ، از همانجا بی حجاب آوردیش تا اینجا که نگاهش کنی ، افکار تو هرطور که باشد شیطان همانطور قید می زند و برایت آشکار می کند ، سوال کردیم اگر اینطور است الان در خیابان سر را بالاکنیم نود درصد بی حجابند ، فرمودند خب اینها همه همین افکار آدمهای بد هستند ، گفتیم همه بی حجاب شده اند جامعه خراب شده ، آیا اگر باطنمان را درست کنیم ، آیا همه با حجاب می شوند ؟ فرمودند : درست است که جامعه پر بی حجاب است اما تو اگر باطنت را درست کنی دیگر اصلا نا محرم را نمی بینی ، الان مثلا این خانه کلا سفید کاری شده ، یک جایی هم یک سوراخی دارد ، تو این همه سفیدی را نمی بینی همان سوراخ را می بینی ، خب ضعف داری ، خب در خیابان خیلی چیز های دیگری هم هست ، اگر ضعف نداری چرا نامحرم را می بینی ، تو به یک مسجدی می روی منبری هزار حرف می زند اما به دلت نمی نشیند اما یک حرف خنده دار که می زند تا ده روز دیگر یادت می آید و می خندی ، حالا حال و هوای ما شیطانی است ، می رویم به زنها نگاه می کنیم می گوییم خدا شیطان را لعنت کند ، چرا جامعه اینطوری شده ، نه درون تو خراب است ، تو خودت را باید لعنت کنی ، آن زن نامحرم بیرون آمده تا ما را امتحان کند ، سوال کردیم پس امربه معروف و نهی از منکر چیست ؟ فرمودند خب شما در وجود خودت منکر داری ، منکر خودت را رفع کن تا آنها را دیگر نبینی ، تا فقط مظاهر جلالی مرتبه الهی را ببینی ، ما اول باید خودمان را عوض کنیم ، تا وجودمان تاثیر گذار بشود ، و آن زن بی حجاب از درون خانه خودش را بپوشاند و بیرون بیاید ، نهی از منکر یعنی خاصیت های بد درونت از بین برود تا جامعه اصلاح بشود ، یک نفر اگر اصلاح بشود یعنی جامعه ای اصلاح شده است ، اگر در روز هزار و یک لااله الا الله و بعد هزار و صد الحمدلله رب العالمین بگویید خیلی خوب است ، اگر همه عالم را در یک کفه ترازو بگذاری و یک الحمدلله رب العالمین را دریک کفه دیگر بگذاری الحمدلله سنگین تر است .
324- در جایی دیگر از ایشان سؤال کردیم که الان در تهران وضعیت بی حیایی چنان شده که آدم سرش را نمیتواند بالا کند ، اینها دل آدم را تاریک میکند ؟ فرمودند : نه خودت نباید تاریک باشی ، نگاه کردن به حیوانکه عیبی ندارد ، اینها زن نیستند ، حیواناتی که لباس به تن کردهاند ، شما اگر چشم بصیرتت باز بود میدید که اینها جز سگ و گرگ نیستند ، شیطان در مردم تصرف کرده است ، ببینید مردم درراه باطل شیطانیشان چقدر هزینه میکنند، در ماهواره، لباس ، آرایش ، طلا و... اما ما در انفاق که شاه کلید است ، برای فقرا ، برای شاد کردن دلها چقدر هزینه میکنیم ؟ اینکه مردم به این وضع افتادهاند مقصر خود ما هستیم ما قوی نشدیم ، دین ما قوی است ، اما ما آن را درست معرفی نکردیم ، وقتی طرف با سود پول بانکی ربوی به مکه میرود میخواهی زنش مال او باشد ، خب زنش هم میرود بغل یکی دیگر میخوابد ، اینها همه نشانه و بروز لقمه حرام است ، وقتی لقمه حرام به زن و بچهات میدهی دیگر اختیار آنها در دست تو نیست ، هرکجا میخواهند میروند .
325- اینکه ما به خدا نمی رسیم چون مَن داریم ، این من ما باید از بین برود ، پیغمبر ما رحمت للعالمین است یعنی به همه عالم رحم داشت .
326- تک تک هستند قلبهایی که میل به اولیاء خدا دارند و مابقی مردم قلوبشان دنیا را دوست دارد ، نمی توانند طرف اولیاء بیایند برایشان سنگین است خیلی ها هم که با ما آشنا می شوند و بعد از مدتی جدا می شوند در حقیقت ما ردشان می کنیم چون قلبشان با ما نیست دائما در شک هستند ، به ما شک می کنند ، هر کسی در دنیا پی خویشان خودش می رود ، اصلا صدوبیست وچهار هزار پیغمبر و پیغمبر آخر الزمان و چهارده معصوم (ص) آمدند که بشر را نجات بدهند ، وقتی که پیغمبر آخر الزمان(ص) آمدند ایشان علم به قلوبهایی داشتند که اینها می توانند هدایت کننده باشند ، لذا ما دوست داریم که همه هدایت بشوند اما خودشان نمی خواهند ، چون تسلیم نیستند ، اگر ولی گفت همین الان باید خانه را بفروشی و این شهر را ترک کنی ، هرچه گفتند آنها نفع تو را می خواهد برای نجات آمده اند اما ما فکر می کنیم که صلاح امور را ما خودمان می دانیم ، اما نمی دانیم اکه اولیاء خدا باطن قضیه را می دانند ، قبل از ما را می دانند و تا آخر عمر ما را می دانند .
327- سوال کردیم تسلیم امر ولی بودن در چیست ؟ فرمودند : در محبت داشتن است ، اصلا اصل دین محبت امیر الموئمنین (ع) است که اولش بر می گردد به اولیاء ، هرمقدار به اولیاء خدا محبت داشته باشی به اهل بیت (ع) و خدا هم عاشق تر خواهی بود ، و دنیا برایت کم رنگ می شود ، و اگر دنیا پر رنگ شد بدان که از آنها فاصله گرفته ای ، گفتیم بیشتر توضیح بدهید : فرمودند : یعنی اگر همه عالم گفتند حرف این ولی غلط است شما به همه آنها بگویی بروید دنبال کارتان ، حضرت علی (ع) را لعن می کردند و فقط چند نفر مثل سلمان و ابوذر ماندند گفتند هرچه می گویید بگویید هیچ کدام شما نمی فهمید ، مردم فکر می کنند هرکسی که عرضه دنیایی بیشتری داشته باشد ولی خداست اما بی خبر بودند که ولی خدا در وجود آدمها تصرف می کند و انسانها را زنده می کند.
328- کسی می تواند قلب های ما را آباد کند که به قلب وصل باشد ، کسی که به کتاب وصل است با خیال ما بازی می کند ، او باید به قلب خودش وصل باشد ، دنیا را تصفیه کرده باشد تا حرفش در قلب ما بنشیند ، آثارش را حس می کنی ، مثل یک خانه خیلی گرمی که درب باز می شود و نسیم خنکی انسان را حال می آورد ، دنیا مثل آوار است ، یکسری از قلوب که مرده اند زیر این آوار ، اینها هیچ ، اما یک سری زیر این آوار داد و بیداد می کنند و ناله می کنند ما دنبال اینها هستیم که اینها را از زیر آوار بیرون بکشیم .
329- در مورد قبض و بسط سوال کردیم : فرمودند: قبض و بسط یک مسئله قلبی است ، گاهی همه کارهایت بر وفق مراد است اما قلبت گرفته است قلبت پشت به تو است ، یک وقت هم هست که هیچ ندارید اما شادی ، چون قلبت رو به تو است ، خدا رو به تو کرده ، اینکه انسان باید استاد داشته باشد یکی از علتها این است که قبض و بسطش را به او بفهماند ، آزادت کند ، مثل وسیله ای که بنزین تمام می کنی شب به شب باید شارژت کند بنزین بزنی ، مسئله قبض کاملا قلبی است مثلا خدای ناکرده می روی خانه می بینی خانه خراب شده و زن و بچه از بین رفته اند ، این نباید در تو تاثیر بگذارد ، بلکه این بر خیالت تاثیر می کند ، خیالت احساس ناامیدی به شما می دهد ، قبض و بسط به کار دنیا کار ندارد ، یک سری همیشه کار دنیایشان براه است ، خانه و ماشین و رفاه کامل و... اما همیشه قلبشان قبض است ، کسانی که به دام ما نمی افتند و به طرف ما نمی آیند همین قبض است که نمی گذارد ، اما خودشان دوست دارند که بیایند ، اما چون قبضشان سنگین است از خدا بی زاری می جویند ، وقتی قلبشان باز می شود ما را می خواهند اما وقتی قلبشان بسته می شود چون خدا از آنها بی زار است آنها هم از خدا بی زار می شوند ، کسانی که از دنیا چیزی ندارند و از این نداری حالشان هم عوض نمی شوند ، اینها وارد عقل شده اند ، تعلقات دنیا ندارند ، اولیاء خدا وقتی مال دنیا از دست می دهند امید می گیرند کبیر می شوند ، اما شیطان و اینهایی که در حیوانیت هستند امیدشان را از دست می دهند ، حیوان تر می شوند ، گاهی که خیلی مالشان را دوست دارند و آن را که از دست می دهند ، سکته می کنند و با مالشان خودشان هم می روند ، انسان همیشه برای قبله اش ناراحت است ، اینها قبله شان دین و زندگی و زن و بچه شان است ، البته حقیقت ملکوتی این امر این است که انسانها دنیا را دوست ندارند همه خدا را در درون می خواهند اما اینها چون بی خدا هستند و کافر هستند بهانه می گیرند که من دنیا را می خواهم شیطان می آید مظاهر دنیا را نشان می دهد می گوید تو می خواهی اینها را ناراحت کنی ، لذا برایش توجیه می آورد .
330- هر انسانی با آن چیزی خوش است که خیشیت دارد ، مثلا شما اگر با قرآن خیشیت داشته باشی باطنش را می فهمی ، اگر خیشیت نداشته باشی باطنش را که نمی فهمی هیچ هرچه بخوانی جهلت بیشتر می شود و گمراه تر می شوی ، اولیاء عترت قرآن هستند ، باطن قرآن هستند ، وقتی شما قرآن می خوانید معنی و مفهومش را باید از اولیاء بپرسید که از باطن خودشان ظهور می کند .
331- می فرمودند شما واجباتتان را کامل انجام بدهید ، به جای مستحبات بروید به مردم کمک کنید ، کار خیر کنید دست کسی را بگیرید ، خانه پدر و مادر ، همسایه ها بروید ، این از مستحبات شما بالاتر است .
332- موئمن یعنی کسی که قلبش با قلب قرآن اتحاد برقرار کرده باشد ، وقتی این اتحاد و خیشیت بر قرار شد قرآن از آنجا می گوید آی موئمنین بیایید به سوی من ، اینجا دیگر باطن قرآن پرده را کنار می زند تا باطنش را ببینی ، مثل اینکه شما خانه دوستی می روی او می گوید من طلاهایم را اینجا می گذارم ، گوسفندانم را آنجا ، لباسهایم را اینجا و... سوال کردیم که این روخوانی های متعارف آیا فایده ای دارد ؟ فرمودند : بله باید بخوانید و از نورش استفاده کنید ، اما اگر دستت در دست ولی خدا باشد این نور را برایت می شکافد ، اما اگر دستت دست ولی نباشد همان نور کورت می کند یعنی حق را باطل می بینی و باطل را حق .
333- این که اولیاء خدا افراد را قبول می کنند بر اساس این است که امام زمان (عج) افراد را قبول می کنند ، این هم به سعی و تلاش خودتان بستگی دارد هرچه بیشتر تلاش کنید بیشتر بالا می آیید ، دنیا یک فرصت است ، یک رجعتی است که بتوانی رشد کنی ، ناز اولیاء را و ناز خدا را باید بکشیم ، دنیا محل رشد است باید خودمان را نشان بدهیم ، نزدیک تر برویم ، از عالم خیال برویم به عالم عقل ، از عقل برویم به نور ، از نور برویم به وجود ، یک سختی هایی دارد اما سختی ها خیالی است وقتی از خیال کنده بشوید ، یعنی همه محبتها یکی بشود انسان راحت می شود ، ما که محبت دنیا را داریم ، در حقیقت یعنی خوشی دنیا را داریم و درحالی که دنیا خودش ظلم است ، ما به خودمان ظلم می کنیم و در حالی که راحتی نداریم فکر می کنیم که راحتیم ، مثلا در یک اداره خوش هستی اما یک سال که حقوقت را ندهند معلوم می شود آن اداره جهنم است همینطور هم انسان که می میرد می بیند آنطرف از این اعمال مزدی ندارد لذا ختم واویلا آنجا شروع می شود ، می بیند از لحاظ روحانی و از لحاظ توحید هیچ چیزی ندارد می فهمد که در دنیا در جهنم بوده است ، باید در میان جهنم توحید بگیریم تا بهشت را برای خود بسازیم ، انسان وقتی وارد عقل می شود می فهمد در عالم خیال چقدر به خودش ظلم کرده است ، لذا باید آن به آن خودمان را اصلاح کنیم ، آنی غافل بشوی می بین علف هرز سبز می شود ، یک نگاهی از ما سر بزند یک حرفی از ما سر بزند ....انسان باید مراقب باشد ، گفتیم پس ما باید خوراک های خیالمان را قطع کنیم مثلا من روزی چند ساعت در اینترنت کار فرهنگی می کنم و این شده خوراک خیال من ؟ فرمودند : نه ، باید تفکیک کنید مثلا خوراک روح را از نماز بگیرید ، مثلا در یک ماشین آب هم هست روغن هم هست ، باید آب و روغن قاطی نشود ، ما باید نسبت به خدا و اولیاء عاشق باشیم اما نسبت به امور دنیایی مهر داشته باشیم ، مهر را با عاشقی اشتباه نگیریم ، در اینترنت هم اگر شغلتان نیست روزی یک ساعت و نیم بیشتر نباشید ، یک ساعت مرد است و نیم ساعت دیگر زن است ، یک ثانیه هم بیشتر نشود.
334- دنیا مثل غرقاب است اگر بی حرکت باشی مثل کشتی می روی اما اگر بادی بیاید تکان بخوری چپ می شوی ، یعنی یک چیز دنیایی شما را عوض نکند ، یعنی چیزهای دنیایی به شما نقش ندهد لعاب ندهد که ناشناخته بمانی ، شما همان که هستی همان باید باشی ، هرچه می آید از درون قلبت پرتش کنی بیرون ، اگر قلبت لعاب نگیرد چیزی پنهان نمی ماند و همه خانه قلبت برایت روشن می شود ، لذا جز دوستی خدا دوستی چیزی را نباید گرفت ، در چیزهای دیگر از مهر بالاتر تبدیل نشود ، سوال کردیم که چگونه به خوراک های خیالی دلبستگی ایجاد نشود ، فرمودند افراط و تفریط نباید باشد ، یعنی نه چیزی را دوست داشته باشی و نه از چیزی بدت بیاید ، همه چیز ها را خداوند به جا خلق کرده است ، ما نباید ناراحت بشویم که این خوب است ، این بد است ، این آدم خوب است یا این آدم بد است ، او باید بد باشد و این هم باید خوب باشد ، به ما ربطی ندارد ، هوا سرد بشود یا گرم بشود باید همینطور بشود که هست ، دخالت در کار خدا نباید داشته باشیم ، همه جور خلق دارد ، تو فقط بنشین و نگاه کن ، عظمت خدا را نگاه کن ، یک عده ای خوشحالند و یک عده ای ناراحت هستند ، تو باید سنخیتی را که با خدا داری جستجو کنی و پیدا کنی.
سوال کردیم ده ها مورد در قرآن آمده که قومی که امر به معروف نمی کنند از رحمت خدا دور هستند ، فرمودند : قائده این است که تو باید اول اصلاح بشوی تا از خوبی تو دیگران اصلاح بشوند ، نمی شود تو نماز نخوانی به بچه ات بگویی نماز بخوان ، تو باید عایدی معنوی داشته باشی تا او از معنویت تو به راه بیاید ، هر کسی یک خود دیگر در درونش دارد ، باید بر روی او کار کنی ، بیرون از خودت خیر ، بیرون از شما مملکت هست قانون هست ، شما اگر خودت را ساختی عالم را ساخته ای ، کسی که غیبت می کند باید غیبت کند چون خوراکش همان است ، ما اگر قوی بشویم وقتی کنار او برویم او خود به خود غیبت را قطع می کند ، یا مثلا آن بی حجاب باید خودش را نشان بدهد ، اگر نشان ندهد خوبی و بدی آدم از کجا معلوم می شود ، او باید عملش را بروز بدهد ، او یک کاری کرده است که حالا دیگر نمی تواند حجاب داشته باشد ، تا آن کار پایان پیدا کند ، یعنی خیالش از بی حجابی پر بشود تا بداند بی حجابی کار خوبی نیست ، یعنی باید به این درک برسد ، سرش به دیوار بخورد تا خودش برگردد ، منتها در این دنیا تکثر پیدا می کند بی حجاب می شوند به فاحشه گری می افتند ، بد می شوند خوب می شوند ، آخر کار آنهایی که خیلی گناه می کنند ازآنهایی که خوب هستند ، هدایتشان بهتر می شود ، همانطور که بد هست همانطور هم خدا می تواند خوبش کند ، به اینها بیشتر رحم می کند .
لذا تذکر تو به افراد بد جامعه این است که برایشان دعا کنی که خودت خوب تر بشوی یعنی خوبی تو بدی آنها را می پوشاند ، این که می گوییم این آدم خوب است آن آدم بد است در حقیقت او خوب نیست بلکه این به پای بدی های آن فرد بد است که خوب جلوه می کند والا همان فرد خوب از آن فرد بد بدتر است ، خوبی فرد از روی عادت است ، بدی آن فرد هم از روی عادت است ، اصل خوبی این است که انسان توحید داشته باشد ، یعنی وجودش از خدا پر بشود ، چشمش می شود چشم خدا گوشش می شود گوش خدا و... یعنی این خاک را ترک کند ، یک خاک دیگر بسازد .
گفتیم اگر این چنین هدایتی بخواهد برای همه عموم باشد آیا باید حضرت بقیت الله (عج) ظهور بفرمایند ؟ فرمودند : او هست همین الان هست ، اینطور نیست که حضرت غایب باشد بلکه ما مرده ایم ، اگر زنده شویم حضرت هستند ، او را می بینیم ، هستند افرادی که خیلی عادی حضرت را زیارت می کنند ، اما به کسی نمی گویند ، چون کسی که حضرت را زیارت می کند اگر جانش بالا بیاید نمی تواند ملاقاتش را بگوید ، گفتیم پس در صورت ظهور عام آیا افراد بیشتری هدایت نمی شوند؟ فرمودند: دیدن حضرت ، چون انسان کامل است ، در این عالم نمی گنجد ، باید عالم عوض شود ، تا او ظهور کند ، کسانی که الان حضرت را می بینند ، عالم تغییر می کند که حضرت را می بینند ، شما حضرت را اینجا نمی توانی ببینی ، باید باطن عالم بیاید تو هم مثل باطن بشوی تا بتوانی حضرت را ببینی ، حضرت که ظهور عام بفرمایند عالم عوض می شود و آدمها تغییر می کنند ، گفتیم پس آن اتفاق هم می افتد ؟ فرمودند : بله که می افتد ، ما باید در فکر این باشیم که عالم وجود خودمان را عوض کنیم و آماده ظهور باشیم ، قبل از اینکه عموم ببینند ما ببینیم ، اصلا عشق زندگی انسان در دیدن آن بزرگوار است ، این که ظهور انسان کامل که از وجودت بروز کند چیز کمی نیست که ، تمام غمهای عالم می رود ، آرام می شوی ، این که انسان نا آرام است دنبال همان تکامل می گردد ، همه اینهایی که در دنیا در حال تلاش هستند ، در مادی ، در دانشگاه و حوزه ، همه می خواهند یک چیزی را بدست بیاورند ، نمی دانند که آن چیز در میان خودشان است .
335- در مورد اذکار ، ایشان هر مدت ذکر را تغییر می دادند ، لذا در اینجا تعدادی از اذکار که قابل گفتن است را تقدیم می کنیم : البته ایشان در طول یک روز فقط یکی از این اذکار را سفارش می کردند یعنی نه اینکه همه اینها در یک روز گفته شود ، ذکر یا علی مددی را 1001 مرتبه در روز برای فتح ، یا ذکر یا فاطر بحق فاطمه 1001 مرتبه ، ذکر یابن الحسن 1001 مرتبه ساعاتی قبل از نماز برای حضور قلب ، یا علی 1001 مرتبه ، دعای فرج " الهم کن لولیک .." 114 مرتبه ، صلوات 1001 مرتبه ، بسم الله الرحمن الرحیم 100 مرتبه بعد از نماز صبح (می فرمودند کمبود ما همین بسم الله است) ، لااله الا الله 1001 به همراه 1100 الحمدلله رب العالمین ، و اذکار دیگر ... به افرادی که با ایشان سیر داشتند اربعین می دادند ، مثلا نماز جعفر طیار هر شب در یک ساعت مقرر و یا ذکر یونسیه ، نماز امام زمان (عج) ، نماز حضرت زهرا (س) یا گاهی می فرمودند بین دو رکعت نماز جعفر ، نماز امام زمان (عج) خوانده شود ، ایشان در قنوت همه نمازهایشان دعای فرج را می خواندند و تاکید داشتند بعد از نماز حتما سه صلوات و دعای فرج و این توسل : الهی به حق محمد الهی به حق علی ... تا حضرت بقیت الله (عج) گفته شود و در انتها صلوات فرستاده شود ، مثلا ده روز مانده به عید غدیر تا روز عید غدیر فرمودند: نادعلی مظهر العجائب ... را روزی 110 مرتبه داشته باشید ، یا در ایام دهه محرم ذکر " یا کاشف الکرب عن وجه الحسین اکشف کربی بحق اخیک الحسین " را 110 مرتبه فرمودند داشته باشید ، یکی از اذکاری که فرموده بودند این بود: برای هرکدام از حضرات حضرت زینب (س) ، حضرت عباس (ع) حضرت معصومه (س) و حضرت نجمه خانوم(س) 100 سوره توحید که مجموعا 400 مرتبه می شود داشته باشید .
336- از نفس حیوانی نمی شود به این راحتی در رفت ، باید به اندازه وزن تان اشک بریزید تا یک شخصیت دیگر از شما بروز کند ، این تن باید بمیرد ، اولیه انسان حیوانی است و وقتی موت قبل از موت بیاید آنجا می شوید انسان ، اینجا عرش را زیارت می کنید ، کار وجودی است ، مسئله یک کار شخصی نیست که خودت این مسیر را بروی ، مسئله در باطن چیز دیگر است ، باید اولیاء تصرفات عقلی و نوری و وجودی در شما بکنند ، فاصله عوالم خیلی زیاد است ، این عالم نبات با عالم عقل و بعد با امام و با نور و با وجود خیلی فاصله هست ، مسئله فراتر از این حرفهایی است ما فکر می کنیم ، مسئله این است که انسان درک کند ، یک چیزی را درک کند ، به یک ادراکی برسد ، در هر مراتبی هست خودش را ببیند ، یک شخصیتی از ما در جلوی ما هست ، وقتی ما در عالم خیال هستیم این شخصیت می رود پشت سر ما ، وارد عقل که بشویم می آید جلو ، خیال که بمیرد عقل می آید جلو حرکت می کند که همان امام زمان (عج) باشد ، شخصیت اصلی ما همان شخصیت اقا امام زمان (عج) است که در عالم یک نفر بیشتر نیست که جلوی همه مان هست ، درون همه مان هست ، آثار خارجی اش همین امام زمانی است که می گوییم در بیرون هست ، لیکن در هر باطنی یک مراتبی از انسانیت هست که مراتب امام زمان (عج) است ، مثلا یک عده ای به مراتب خیال امام زمان (عج) می رسند ، یک سری به مراتب عقل امام زمان (عج) می رسند ، و همین طور یک عده به مراتب نور و وجود امام زمان (عج) می رسند ، و به مرحله وجود هم فقط و فقط از طریق عاشورا می توان رسید امام رضا (ع) هم به امام حسین(ع) توسل دارد ، به عاشورا گریه می کند ، امام حسین (ع) وجود انسانی را فتح کرده است ، کمال وجودی انسانی را او فقح کرده و کمال عقلی را امیر الموئمنین (ع) فتح کرده اند و شیطان را بیرون کردند ، کمال نوری را پیغمبر (ص) فتح کرده اند ، در وجود هم که امام حسین (ع) فتح کرده و شیطان جا ندارد ، سوال کردیم مگر شیطان در نور و عقل راه داشته ؟ فرمودند : راه داشته اما بیرونش راندند ، الان هم ما گرفتار همین شیطان هستیم که نمی گذارد به عقل و نور برسیم ، شیطان دائما برای ما خواسته های جدید پدید می آورد ، وقتی هم که یک ولی سر راهمان قرارمی گیرد می گوید نه او فلان است چنین است و چنان است ، نمی گذارد عاشقش بشوی ، باید عشق بورزی تا بالا بروی ، هرکسی که از اهل بیت (ع) صحبت می کند می خواهد خودش را نشان بدهد ، اهل بیت (ع) را کسی نمی تواند تعریف کند ، تو بگو از خودت چه داری ، مثل این که من بگویم آقای فلانی آدم خوبی است یا آدم بدی است ، در هر صورت می خواهم خودم را نشان بدهم .
امام در مقامی است که بر زبان نمی آید ، وجود را که نمی شود بیاوری در خیال تکه تکه اش کنی ، این وجود خیالی است که ما در خیال تکه تکه اش می کنیم ، این اسلام خیالی است که هر طور می خواهند با آن بازی می کنند ، آیا حضرت علی (ع) را هم توانستند بازی بدهند یا خرابش کنند ، نتوانستند و برای همین دست به ایجاد شبهات زدند و شایعه سازی بر علیه ایشان می کردند ، خب هرکس شبه دارد بیاید بنشینیم صحبت کنیم ببینیم بحث انسانی چیست مراتب انسانی چیست ، لذا این لقمه مال هرکسی نیست ، یک دهانی می خواهد اندازه این عالم ، از این دریا یک قطره در این دنیا چکیده ، تمام اینهایی که خداوند به عالم داده است را مثلا فقط به یکی از اولیائش داده است ، هرکه خوبی کند به نام او تمام می شود و هر چه بدی بشود به نام مردم تمام می شود ، چون در خیال هستند ، مثلا الان یک آدم معتاد است ، حالا به او بگویند دزد ، بگویند نامرد و... هرچه به او بگویند به او می چسبد ، حالا یک آدم صالح را هرچه خوبی بگویند به او می زیبد .
337- اهل بیت (ع) آمده اند که اگر ما گناه نکنیم به ما عنایتی بکنند ، کار ما زوری نیست ، همه چیز در وجود خودمان است و در بیرون هیچ چیزی نیست ، گفتیم که آیا نباید در ما یک چیزی باشد که مستوجب عنایت اهل بیت (ع) بشویم ؟ فرمودند: در همه هست ، شما اگر گناه نکنید آن زنده می شود ، در همه هست منتها یک پاره از مردم مشغول شده اند ، خانه شان درست ، ماشین شان درست ، زندگی شان درست ، خلاء شان با دنیا پر می شود ، یعنی خلاءشان زیادتر نیست که با امام پر بشود ، انسان اول که به دنیا می آید خلاءش سینه مادر است ، بعد مدتی خلاءش بیشتر می شود نان می خواهد ، باز خلاءش بیشتر می شود مدرسه می خواهد ، و... همین چیزهای ظاهری ، مثلا فلانی حافظ قرآن است ، کلا چیزهایی که از بیرون قید خورده و انسان یاد گرفته است ملاک خوبی و بدی انسان نیست ، اصلا هر چیزی که از بیرون قید می خورد و انسان انجام می دهد عیب آدم است ، نقص آدم است ، مثلا یک نفر که غیبت می کند ، یک قسمت آن می رود به بیرون ، یک سری آن می رود و وجود جهنم را درست می کند ، یک سری هم تصویر می شود برای خیالت ، کار خوب هم همینطور است که یک سری از توحید سر در می آورند ، خیال آن را قبول نمی کند ، و وارد بهشت قلبی می شوی ، پرسیدیم که کودک پنج ساله مان را کلاس حفظ قرآن فرستاده ایم چه می فرمایید ؟ فرمودند : خوب است ، گفتیم گاهی میل به حفظ ندارد : فرمودند برود در کلاس فقط بنشیند و تماشا کند .
338- از ایشان سوال کردیم به عنوان اولین قدم چه کنیم ؟ فرمودند ؟ در اولین قدم اول باید انفاق داشته باشید چون انفاق قلب را زنده می کند و قبل از آن لازمه اش تصفیه خمس است ، و بعد هم مجالس ابا عبد الله (ع) یا تشکیل بدهید و یا هم بروید در مجالس بنشینید ، ما خودمان هیچ کاری نمی توانیم بکنیم ، باید برویم در مجلس امام حسین (ع) بنشینیم که پیغمبر(ص) در وجود ما کار کند ، ما وقتی در میان مردم هستیم و چشمانمان به آنهاست شیطان می آید به وجودمان ، بعد ما باید به محیط هایی برویم و فکر ما در یک محیطی باشد که شیطان اجازه ورود نداشته باشد مثل همین مجالس .
339- هر چیزی که در آن منافعت را در نظر می گیری شیطانی است ، و هر چیزی که در راه خدا انفاق می کنی و می دهی رحمانی است ، هرچه خودت بخوری حساب است و از گناهت است ، و آنکه به مردم گذشت می کنی و انفاق می کنی اینجا خدا گناهانت را می بخشد ، شما نیت ثواب می کنی یک حسنه برایت می نویسند ، عمل بکنی ده حسنه می نویسند اما گناه که بکنی هفت ساعت صبر می کنند ، اگر توبه کردی که هیچ و اگر توبه نکردی نوشته می شود .
340- سوال کردیم که انسانها پس از مرگ در چه حالی هستند ؟ فرمودند : مرگی نیست بلکه زنده می شوند ، مثل اینکه شما الان آمده اید به حرم امام رضا (ع) اگر اینجا از ظاهر بمیری به باطن حرم زنده می شوی و آنجا یک زندگی باطنی شروع می کنی و بی نهایت است و عوالم باز می شوند ، الان شما در خیال هستی و در ظاهر هستی ، وقتی که نفست بایستد و از تعلقات کنده بشوی ، باطن برایت رو می شود ، اینجا دیگر در میان این آدمها نیستی ، در مرتبه وجودی خودت هستی ، در حرم خودت هستی از ذات خودت لذت می بری ، شما الان هفتاد سال حال عوض کرده ای آنجا می گویند به هر کدام از این حالات که می خواهی برو ، به هر اتاقی که می خواهی برو ، گفتیم پس به حالاتمان رجعت می کنیم ؟ فرمودند : خیر ، حالات به تو رجعت می کنند ، گناهان به شما رجعت می کنند ، بعد این گناهان آنجا عذابت می دهند .
341- سوال کردیم که خداوند سیئات را با حسنات از بین می برد چگونه است ؟ فرمودند : بستگی به خودتان دارد باید ببینید کدام حسناتتان می تواند با کدام گناهتان ازدواج کند و همدیگر را جبران کنند .
342- زندگی اولیه ما حیوانی است باید یک زندگی دیگر شروع کنیم که بدون تعلقات دنیا باشد ، اهل بیت (ع) باید زندگی بهشتی به ما بدهند ، یعنی همه چیز را در این عالم ببینی و درک کنی مثلا مثل آقای بهجت ، ایشان با گناه نکردن به این مراتب رسیدند ، کسانی هم که گناه کرده اند باید توبه نصوح کنند ، گفتیم که آیا آیت الله قاضی و علامه حسن زاده هم مانند آیت الله بهجت در این مقامات هستند؟ فرمودند : همه این بزرگواران گناه نکرده اند و عنایت نصیبشان شده اما آن مراتب فوق و بالا را ندارند ، مراتب بالا چیز دیگری است ، آن مراتب بالا را اهل بیت (ع) نتوانستند به ما بگویند چون ظرفیت نداشته ایم ، الان هم مراتب بالا را چون ظرفیت نیست نمی گویند ، سوال کردیم که سلمان فارسی چطور : فرمودند : مراتب سلمان فارسی را کسی نمی تواند بیان کند که بگوید این بوده است ، اگر هم بیان می کنند با خیالات بیان می کنند ، باید برسی به آن مرتبه و مراتب سلمان را شهود کنی تا بعد درکش کنی ، ما هر کاری که می کنیم جسمانی فکر می کنیم ، زندگی روحانی این است که مثقال ذره تعلقات نداشته باشی ، اینجاست که پرده برداشته می شود ، تعلقات که داری جلویت دیوار است .
343- از علامه حسن زاده پرسیدیم : فرمودند ایشان علمشان علم سنگینی است و این علم را اهلبیت (ع) به ایشان دادهاند ، یعنی هرکس هر کمالی دارد از اهلبیت (ع) است ، ایشان فرمودند : برای ملاقات علامه باید اول برویم سر مزار مادرشان و اجازه بگیریم ، هرچه اهل بیت (ع) به ایشان داده اند از ناحیه مادرشان بوده ، ما اول که سر مزار مادرشان رفتیم تا چند متری قبر جلو رفتیم اما زانو یاریمان نکرد و برگشتیم از بسکه قبر مادر ایشان حریم دارد و وجودشان قوی است .
مثلاً ما و علامه یکدیگر را در حالاتمان و در باطن میشناسیم در ظاهر که یکدیگر را نمیشناسیم ، حضرت علامه کسی هستند که رهبری برای ایشان جایگاه ویژه ای قائل است ، حتی بیمارستان رفتند عیادت ایشان .
از ایشان سؤال کردیم حضرت علامه را چطور دیدید ؟ فرمودند : ایشان علم سنگینی دارند ، فوق العاده هستند وقتیکه ما از راه رسیدیم و چشم مان بر ایشان افتاد اصلاً چشمهایمان روشن شد ، وقتی کسی اهل نور باشد چشم آدم را روشن میکند ، وقتی خدمت حضرت علامه حسن زاده به آمل رفتیم ایشان فرمودند دستتان را برسر ما بگذارید ما به ایشان گفتیم که ما نذر کردهایم شما دستتان را بروی سر ما بگذارید ، خب این یعنی چه ،ما که اهل تعارفات نیستیم مثل افراد معمولی ، اینطور نیست که دیدار جسمی باشد اصلاً قلب که باز است برنامه چیز دیگری است ، برنامه وجودی است نوری است ، برنامه جسمانی نیست ، وقتی علامه میبینند یک نور قویتری هست میخواهند از آن استفاده کنند ، مثل ما در عالم خیال که نیستند که ، میخواهند از نور قویتر استفاده کنند . اما بلاخره هرچه باشد ایشان مسیر را از طریق کتاب رفتهاند ، و همین علم کتابیحجاب خودش را دارد، ایشان چایی را خوردهاند اما طعم چایی را میخواهند چکار کنند ، هر چیزی که به یادت باشد و ذهن را نگاه دارد حجابت است ، حتی کار خوب و عمل خیر ، مثلاً من اگر یادم باشد در خیالم که زن دارم همین حجابم است ، همینکه یادت باشد و بدانی حجابت است ، باید همیشه در حضور و محو در الله باشی ، انسان وقتی در حضور باشد ملتفت چیز دیگری نیست ، یکی از دوستان از تعجب خندیدند و پرسیدند اگر آنها که زن دارند و یادشان است در حجاباند پس ما که زن نداریم و در فکر زن گرفتن هستیم وضعمان چیست ؟ ایشان هم خنده ای کردند و فرمودند : نه آقا جان در کل عرض میکنم ، در کل مرتبه انسانی را می گویم ، این مطلب هست و همهمان گرفتاریم ، مثلاً الان شما بچهدارید شکل و صورت بچهات میآید به نظرت ، خب همین حجاب است ، کسانی که حجشان قبول میشود ، موقعی که در مکه هستند هرچه فکر میکنند بچهشان بیادشان نمیآید ، که شکلش چیست اسمش چیست ، چون خیالشان نورانی شده است ، مثلاً اگر قلب شما نورانی باشد ، تا وقتیکه نورانی باشد انسان کامل را مشاهده میکنید همینالان با قلبتان ، اما همینکه قلبتان کدر شد دیگر خیال نمیتواند رنگ و روی امام را نشانت بدهد و لذا محو میشود .
سؤال کردیم چطور به این مرحله برسیم ؟ فرمودند : شما باید خودتان مراقب خودتان باشید کسی نمیتواند به این معنا دست کسی را بگیرد ، خودت باید روی خودت کارکنی ، دکتر میتواند راهنمایی کند که فلان دارو را بخور اما وقتی خودت نمیخوردی که نمیشود به زور در حلقت بریزد ، یکوقت هم هست که شما در برابر ولی خدا تسلیم هستی ، مثلاً شما پنج فرزند دارید ، یک فرزند آنچنان به حرف شماست که هنوز تا حرف شما تمام نشده آن کار را انجام میدهد ، آب میآورد نان میآورد ، میگوید بابا چه کار داری تا انجام بدهم ، خب این تحت عنایت قلب قرار میگیرد ، این با بقیه فرق میکند ، اولیاء به کسی نیاز ندارند اما این محبت او ، او را تحت عنایت قرار میدهد .
گفتیم با توجه به این فرمایشات شما ما زده ایم کار را خراب کردهایم سیمها را قطع کردهایم : فرمودند : نه خراب نکردهاید بلکه نرسیدهاید سیمی را قطع نکردهاید بلکه هیچ سیمی را وصل نکردهاید ، انشعاب هست اما شما وصل نکردهاید ، گفتیم شما فرمودید هر کاری کردیم همینجا باید بکنیم ، فرمودند : بله همین طور است ، گفتیم ما در دنیا حرکت را شروع کردیم اما دیر شده دیر فهمیدیم ، شاید عمرمان کفاف ندهد ، فرمودند : چرا کفاف میدهد به اندازه عمر شما خدا گذاشته است ، گفتیم مثلاً اگر چهل سالگی فهمیدیم اشتباه آمدهایم اما همان سال هم آخرین سال عمرمان باشد ، فرمودند : یک روز هم که باشد خدا آنچنان آن روز را بزرگ میکند که تو کامل بشوی ، اینکه در حدیث داریم اگر یک روز به قیامت مانده باشد آن یک روز چنان بزرگ میشود که حضرت حجت (عج) قیام کند ، باطنش همین قضیه است ، برای چنین انسانی هم آنچنان یک روز بلند میشود که اندازه چهل سال کامل شود ، خدا خیلی مهربان است .
گفتیم بعضی افراد هستند که سالهای آخر عمر را در کما سپری میکنند: فرمودند : خیال همیشه در کار است ، خیال باید تمام بشود ، خیال مثل نخ قرقره میماند که سر نخ را گرفته باشی و قرقره پرت شده باشد ، نخ که تمام شد قرقره آزاد میشود ، در برزخ میبینی این امر برای یکی 500 سال طول میکشد او در این مدت در قبر در حالت کما است از مردنش هم خبر ندارد در خیال زندگی میکند وقتیکه دیگر خیالش خالی شد آنجا مرگ را میفهمد .
344- در مورد کشورهای غربی سوال کردیم : فرمودند در آنجا وجود زیاد هست اما چون انسانها در آنجا استفاده نمی کنند این فیض تبدیل به ماده می شود ، به چیز های جسمانی ، چیزهای خوردنی ، یعنی چون از معنویت نمی توانند استفاده کنند تبدیل به ماده می شود و برای همین مال دنیا آنجا فراوانتر است ، آنجا چون محیط آزاد است انسان دستش باز است بهتر رشد می کند ، انسان که در محیط در بسته رشد نمی کند ، در آنجا خوب و بد و شیطان خودشان را بروز می دهند ، چون ترسی ندارند که خود را پنهان کنند ، اکثر اینهایی که اینجا حجاب دارند چون دیگران حجاب دارند او هم مجبور است حجاب داشته باشد از ترسش حجاب گرفته ، از معنی حجاب سوال کردیم : فرمودند : حجاب یک تکه پوشش از بالا تا پایین است که باعث می شود برجستگی های بدن معلوم نباشد ، الان این مدل حجاب با لباس تنگ که در جامعه اسلامی هست خودش یک نوع بی حجابی است اصلا بدتر است شیطانی است ، مثل اینکه اسلام بر علیه اسلام دارد کار می کند ، این پوشش های امروزی مردها را بدتر حساس می کند .
345- انسان اگر یک مقدار در جهت خدا حرکت کند آن اتفاقهایی که در درونش می افتد در روحیاتش و در خیالش را می فهمد .
346- اینکه کسانی از خودشان کرامت بروز می دهند ،مثلا شیطان هم قادر به طی الارض هست، آن فرد شیطان می شود فکر می کند ولی خدا شده .
347- علم حقیقی علم کتابی نیست یعنی علم حقیقی خیالت را بر عقل و وجودت وصل کند ، برنامه چیز دیگری است ، این اعمالی که ما انجام می دهیم نیست ، ارواح حیوانی باید به روح انسانی تبدیل بشود ، معجزه روحانی لازم است نه معجزه بیرونی ، امیر الموئمنین(ع) معجزه درونی می کند ، امام حسین (ع) معجزه درونی کرد که حر را برگرداند ، او را مثل خودش کرد .
348- انسان وقتی که به خدا فقر پیدا کند و این را باور کند ، مقام بالاتر می گیرد ، یعنی هرچه خودت را بیشتر خط بزنی مقامت بالاتر می رود .
349- اولیاء باید شما را به شهود برسانند ، یعنی کلماتی را که به شما می گویند را تا شما نبینید گرم نمی شوید ، خیلی چیزها را قلب ما می بیند اما قلبمان متوجه نیست ، چون خیال ما با قلب ما فاصله دارد ، اگر ارتباط این دو وصل شود به ملکوت عالم وصل می شویم ، یعنی وهم آمده جلوی عقل ما را گرفته و ما فکر می کنیم که عقل داریم ، در دنیا خیلی زرنگ هستیم ، اگر بگویند از عقل صحبت کن چیزی نمی دانیم اگر بگویند از خدا و پیغمبر(ص) صحبت کن چیزی نمی دانیم ، قیمت چیزهای دنیایی را می دانیم اما قیمت خودمان را نمی دانیم ، لذا قیمت تو مقدار توحیدی است که قلبت گرفته است .
350- اگر به روزی پنجاه هزار سال قیامت حساب کنید ما الان هفت ثانیه بیشتر زندگی نمی کنیم ، همین که می گویی آمدم به دنیا از دنیا رفته ای ، تا بیایی بگویی آمدم دهنت را بسته اند ، حالا گسترش وجودی انسان است که وقتی که این هفت ثانیه تکثر پیدا می کند سی سال ، چهل سال ، پنجاه یا هفتاد سال ، دویست سال ، پانصد سال ، عمر گسترش پیدا می کند ، یکی را می بینی هفت ثانیه اش در ده سالگی تمام می شود ، به مانند شمع می ماند ، بستگی به آن آثار روغنی دارد که به نخ می رسد ، اگر آثار روحانی اش خوب نباشد زود تمام می شود ، ظرفیتش با پنج یا ده سال تمام می شود ، همین که بگویی آمدم در آمدم گفتنت تمام است رفته ای ، اثری از تو نیست ، همه اش مثل شبه است ، محصول خیال است ، سوال کردیم که آیا همین هفت ثانیه کیفیت زندگی ابدی را تعیین می کند ؟ فرمودند : بله اما هفت ثانیه به روزی پنجاه هزار سال هفت ثانیه است ، هر یک روز قیامت پنجاه هزار سال است ، آن وقت عمر ما در این پنجاه هزار سال می شود هفت ثانیه ، و باز هم آن پنجاه هزار سال را برای ما مثال زده اند، ظاهرش را گفته اند پنجاه هزار سال و باطنش معلوم نیست که این چه پنجاه هزار سالی است ، اگر پیغمبر (ص) قرار بود همه چیز را بگوید مردم همه دیوانه می شدند ، دین قبول نمی کردند .
این زندگی دنیا مثل این است که به شما بگویند برو دستت را بزن به دیوار و برگرد ، کلا همین است ، حالا باید ببینی در این وسط چه دیده ای ، آنطرف که بروی می گویند چه دیده ای ، چه عملی داری ، هرچه دیده ای و هر عملی که کرده ای در وجودت می افتد و آنجا در آیینه ات نشان می دهی ، بهشتی ها آنجا در عقل هستند ، و آنهایی که در جهنم هستند در خیال هستند ، مثل اینکه می گوید خیال کردم اینطوری شد خیال کردم این چنین است ، دلم اینطور گفته ، دلم این را می خواهد می شود حیات حیوانی ، در جنگ و اختلاف ، اما کسی که عقل دارد می گوید هرچه خدا بخواهد ، می گوید ان شا الله ، لا حول ولا قوه الا باالله .
351- این دلی که ما داریم دل گلی است ، چیز گلی که راست نمی گوید ، آن چیز روحانی راست می گوید و آن هم عقل کل است ، سوال کردیم ما باید چه بکنیم ؟ فرمودند : گناه نکنید ، شکر خدا را بجا بیاورید ، در کار دیگران دخالت نکنید ، توجه داشته باشیم که قلبمان از خدا کنده نشود ، یاد خدا باشیم ، که برکت از درون وجود انسان پیدا می شود ، ما برکت را از بیرون و از مال دنیا می خواهیم ، که اینها همه اش شبه است ، برکت خود وجود انسان است .
352- سوال کردیم که بهترین استفاده ممکن از ولی خدا چیست : فرمودند : اول اینکه عاشق او باشی و دیگر اینکه سوالات قرآنی و باطنی بپرسید ، هرچه علاقه ات به او بیشتر باشد عایدی بیشتری خواهی داشت ، هرچه ایمانت نسبت به او ضعیف تر باشد ، برداشتهای تو هم از صحبتهای او ضعیف خواهد بود ، هرچه ایمانت به خدا بیشتر باشد صحبتها برایت با معنی تر می شود ، الان قرآن و دین و... برای عموم مردم بی معنی است یک جور عادت است ، در حالی که نیم ساعت حضور و نماز ، انقلابی را در وجود انسان برپا می کند و وقت نماز به عشق دیدار به مسجد می روی ، ما هنوز طعمش را نچشیده ایم .
353- هر کاری را که انسان پشتش را محکم بگیرد برنده است ، خدا باید آن کار را قبول کند ، یعنی برای دلش کار نکند ، باید برای رضای خدا باشد ، این کار های دنیایی و خیالی انسان را بی وقار می کند ، بی وجدان می کند ، بی آبرو می کند ،آبرویش مثل لعاب است ، مثلا یک نفر تا وقتی در یک اداره است تحویلش می گیرند ، اما وقتی از اداره اخراج شد دیگر کسی با او اصلا صحبت نمی کند تحویلش نمی گیرند ، از آنطرف مثلا آیت الله خمینی وقتی به ایران آمد روی دست وپایش افتادند ، برای اینکه وجودش را تصفیه کرده بود ، علم الهی داشت ، شما فکر می کنید آیت الله خمینی انقلاب کرد یا مردم انقلاب کردند ، نه اینطور نبود بلکه این وجود بود که برگشت ، و خیال را زیر پایش له کرد ، آیت الله خمینی روی خودش کار کرده بود قدم گذاشت و خیال انسان را زیر پا له کرد ، شاه را له کرد ، با یک کلمه حرف بی آبرویش کرد ، اگر حق از روی وجود بیاید باطل معدوم است ، شبه است ، آیت الله خمینی شب که فرمان می داد همه بیرون می ریختند ، خود به خود بیرون می آمدند چون وجود در خیال اثر می کرد ، و مردم خیالشان می مرد و مثل گِل روان حرکت می کردند ، این انقلاب را باید دردرون خودتان هم بر پا کنید ، یعنی وجودت را از لوث خود خواهی که از طریق خیال آمده را پاک کنید ، گفتیم پس باید آستین بالا بزنیم : فرمودند : هیچ آستینی نمی خواهد بالا بزنید فقط گناه نکنید ، گفتیم که الان بیشترین گناه ما از طریق چشم و گوش است : فرمودند : یکی از گناه ها این است که وقتت را بیهوده بگذرانی ، مثلا بدون تفکر باشی ، نعمت های خدا را شکر نکنی ، یک خلوت گاهی درست کنید ، بنشین فکر کن ، امروز زن داری شکر کن سجده کن ، بچه داری سجده کن، سالمی سجده کن، چشم داری سجده کن ،می توانی صحبت کنی سجده کن، طعم ها را می فهمی سجده کن، خانه داری سجده کن، پدر و مادر داری سجده کن، و آگاهی بر این ها داری سجده کن، خدا را دوست داری سجده کن ، اینکه اکثر مردم گمراه می شوند از همین عدم تشکر از خداست که گمراه می شوند ، نعمتها برایشان لعاب می شود ، به قلبشان نمی رسد ، اصلا اینها را نعمت نمی دانند ، مثلا شما از اول عمرتان تا حالا در یک سرمایی هستید ، تا وقتی به یک جای گرم نروید که متوجه سرما نمی شوید ، این کولر را خواموش کن، می بینی چقدر گرم می شوی ، چون نعمت تکراری شده تبدیل به عادت شده ، همه را عادتی مصرف می کنیم و ناشکری می کنیم ، همه اش زیاده طلب هستیم ، ما خودمان حالمان بد است اما به گردن دیگری می اندازیم ، شیطان می آید در بیرون، دیگران را نشان می دهد ، چه کسی اینطور کرده ، فلان کس فلان است و... ، خودمان خرابیم ، اما با دیگران دعوا می کنیم.
354- گفتیم که ما در این مدت سی و چهل سال که غافل بودیم چه می شود : فرمودند : عمل از سر بگیرید اینها همه هیچ ، فقط در مورد یاد گناهانی که در موقع نماز یا عبادت حالتان را خراب می کند را بنویسید و در آب روان بیندازید ، حتی اگر جایی یک بوق بی جا زده اید و کسی را ناراحت کرده اید و این در یاد شما مانده و همین که در عبادت به یادتان می آید یعنی در وجودتان هست ، در اصل همه چیز در وجودتان هست و چیزی گم نمی شود چون به وجود آمده.
یک چیز دیگر اینکه مثلا اینکه شما به بیرون از خودت خیلی توجه داری مثلا دائما در موبایل در این برنامه ها مثلا وایبر می چرخی برای ارتباط با افراد یا در اخبار ها می چرخی و... اینها بخاطر گناه هان است که تو را به آنطرف می کشد ، اگر گناه نباشد تو را به داخل خودت می کشد ، از بس که بد هستیم به بیرون می کشد تا نشانمان بدهد ، ما اگر رویمان به سوی خودمان برگردد خوب می شویم .
355- ما خیلی باید از خدا تشکر کنیم که فطرتمان خدا جو است .
356- وهم ما دنیا جو است ، وقتی که می گوییم خدایا ، در پشت این خدایا ، ما خودمان نشسته ایم ، این خدا نیست ، این خدایی که ما می گوییم از خودمان می آید ، خودمان در پشتش پنهان شده ایم .
357- توحید یک چیزی است که باید به ناز از خدا بگیریم ، نازش را بکشیم ، شما دنیا را خرج می کنید برای آسایش ، حالا باید آسایش را خرج کنید برای آرامش ، حقایق باید کم کم باز بشود ، یک دیگ آب هم کم کم بجوش می آید اگر ناگهان بجوش بیاید بلوق می زند چپ می شود ، کسی که تا بحال نور را ندیده اگر یکباره ببیند کور می شود ، لذا باید کم کم نور را نشانش داد ، البته این زمان را می توان با تضرع کم کرد مانند قوم حضرت حضرت موسی که خداوند 140 سال آنرا تخفیف داد و بخشید یعنی می توانی ظهورت را جلو بیاندازی .
358- یک وقت هست صد تا از اولیاء را می بینی اما پسندت نمی کنند چون وجودت ضعیف است ، الان خیلی ها مدتی با ما هستند و بعد می روند ، آنها خودشان نمی روند ، در اصل ما ردشان می کنیم ، ما به افراد کاری نداریم ، ما به قلوبشان و علاقه شان به خدا و یک رنگی شان نگاه می کنیم ، بُعد اولیه شما دنیا است ، یک بُعد شما خیال است ، بُعد دیگری جسم شماست ، در میان این جسم یک روح بخاری هست ، در میان این روح بخاری حیوان است ، درمیان این حیوان نفس است و حقیقت انسان در میان این نفس است ، و خدا هم در میان ما است ، مثل پیاز است ، این لایه ها را باید یکی یکی پوست بکنی ، خدا در یک جایی پنهان شده که اگر پیدایش کنی به یک معنا داغونت می کند ، باید وجود خودت را حفاری کنی تا برسی به داخل نفس ، الان اولیاء خدا با نفس خودشان درگیر هستند ، خیلی در خطر هستند ، نفس را باید بکشی تا به گنج برسی ، گنجی که روی آن یک اژدها خوابیده است یعنی نفس .
359- سوال کردیم که پاسخ سوالات ما را از کجا می گویید : فرمودند : از شهود و از الهاماتمان ، یعنی بطور زنده شهود می کنیم و به شما می گوییم ، مثل یک دکان بقالی که شما از فلان چیز سوال می کنید ما هم نگاه می کنیم برایتان پیدا می کنیم ، البته شهود هنوز پایین است و ما در اینها زندگی می کنیم ، و البته ما هنوز دهانمان بسته است و هنوز چیزی به شما نگفته ایم .
360- شما نمی توانید بروید به سمت خدا ، بلکه شما باید وجود خود را تصفیه کنید تا خدا را در وجود خودتان پیدا کند ، ما به وجود آگاهی نداریم و با قلب روحانی آشنایی نداریم ، باید یک کسی باشد که نفسش را کشته باشد تا بتواند نفس ما را اصلاح کند ، کسی که نفس خودش را نکشته باشد و هنوز در حیوانیت است چطور می تواند ما را آدم کند ، باید وجودش را تصفیه کرده باشد ، تعلقات نداشته باشد و بتواند انرژی بدهد تا پاکت کند.
سوالات از: 291 الی 320
291- گفتید که سعادت در ظاهر نیست ، سعادت در باطن است و اصل هم بر همین است درست است ؟ فرمودند : ما یک اشتباهی که داریم این است که انسانهایی که در ظاهر خوب هستند ، ما اینها را خوب می دانیم ، نه اینها همین خوبیشان برایشان حجاب است ، مثلاً اگر انسان مال به دست میآورد اگر خمس میدهد ، که مالش صاف بشود ، این برای این است که تازه اجازه انفاق داشته باشد ، اما هرچه در زندگیات خرج میکنی حساب کتاب دارد ، حلالش حساب دارد ، اینکه میگوید ذره مثقال را حساب میکنیم یعنی همین ، پیامبر (ص) به سه صحابه هرکدام مرغی داد ، چند روز بعد سنگی داغ کرد گفت بروید بالا جواب بدهید ، سلمان تا رفت بالا گفت انفاق کردم زود آمد پایین ، سایرین رفتند برای توضیحات ... ، قدر عمرتان را بدانید از نفس نفسهایتان لذت ببرید که مثل آب روان دارد میرود ، هر چه عمرمان میگذرد باید عشق و محبتمان به یکدیگر به انسانیت زنده بشود و زنده تر بشود ، اگر زندگی را بخواهیم معنا کنیم باید اول انسان زنده بشود ، روحش زنده بشود و تازه بعد برود زن بگیرد که بتواند زن را زنده کند ، با روحش رابطه برقرار کند ، نه فقط با جسمش ، مشکل ما اینجاست ، محرمیت زن و شوهر این است که روح این زن را شفا بدهد ، یا این زن روح این مرد را شفا بدهد ، نگذاشتند که اهلبیت(ع) بیایند زندگی را برای ما معنی کنند ، علی (ع) را فرستادند درخت بکارد ، عمر هم آمد گفت خب همین خوب است دیگر مال دنیا جمع میکنیم ، بعد هم گفتند مگر علی (ع) نماز هم میخوانده ... ، در اصل مردم قابل نبودند ، قابل ولایت نبودند ، قابل عمر بودند چون خیالی بودند ، هروقت مردم گناه میکنند صورت حضرت زهرا (س) در معنا کبود میشود یعنی در حقیقت آن سیلی بهانه بود ، دست همه مردم از آستین مغیره بیرون آمد ، این جهل ماست که بر صورت ایشان زده ، در ظاهر دست بوده ولی در باطن جهل ما است ، هرچه جهل ما بیشتر میشود کار آنها را خرابتر میکنیم ، ما با کار بدمان آبروی آنها را میبریم ، آبروی دینمان را میبریم .
این را توجه داشته باشیم که ما هر عمل صالح که میکنیم آن عمل میرود به وجود پیغمبر (ص) و آنجا است که میزان است ، ظرفیتش و نورانیتش معلوم میشود ، آنجا شخصیت ما معلوم میشود ، امیر الموئمنین(ع) میزان است و شاقول اعمال ما با پیامبر(ص) است ، اعمال ما در عقل سنجیده میشود که آیا عمل ما با پیامبر (ع) خیشیت دارد یا خیر وقتی میگویند صالحین یعنی ، تو اگر صالح باشی اسمت ابدی است وقتی می گویند صالحین تو هم هستی خب ما چه صالحیتی داریم آیا ما صلاح انسانیت را پیدا کردیم ؟ مقام انسانیت را پیدا کردیم ؟ خب وقتی پیدا نکردیم در عذابیم دیگر ، کمبود داریم ، مگر این دنیا را چه چیزی تشکیل داده ، عیب مردم دارد دنیا را میچرخاند ، شیطان است ، آن جنبه نفس شیطانی است که دنیا را میچرخاند ، هر روز رنگ عوض میکند ، امروز این موبایل این شکلی است این را میخری فردا یک مدل دیگر میآید همین طور پشت سر هم ، همینطور بازی میدهد ، برای چه پیامبر (ص) به حضرت زهرا (س) فرمود آن پرده رنگی را بکن ، اگر این را نکنی فردا باز قالی را باید عوض کنی ، اگر جلوی اولیه را بگیری ، اگر انسان جلوی گناهان ریز را بگیرد درشت نمیشوند ، نعل اسب را ببین ، امروز یک میخش میافتد ، فردا خود نعل میافتد ، نعل بیافتد فردا خود اسب کله میشود چپ میشود ، صاحبش را هم میاندازد ، ما از همین ریزه کاریها کار را خراب کردهایم .
292- انسان باید پیش خدا آبرو داشته باشد این آبرویی که در دنیا برای خودمان درست کردهایم ازجهل ماست ، مثلاً می گویند چهل نفر موئمن شهادت بدهند تو بهشتی میشوی . پرسیدیم آیا اینطوری نیست ؟ ، فرمودند : چرا اما چهل موئمن بیاییند نه چهل تا سگ ، خوب ما در ظاهرمان آدم هستیم در باطن وقتی چهل تا حیوان بیایند شهادت بدهند که او هم یک سگ است این به چه درد میخورد ، موئمن یعنی به مقام انسانیت رسیده باشد شما برو چهل تا اولیاء را پیدا کن ، گفتیم آیا دین ، برای مردم عادی به همین وضع ظاهری آنها توجه ندارد؟ فرمودند : بله دارد اما از ظاهر باید مقامات باطنی را کسب کنی اگر مقامات باطنی را کسب نکنی به جهل منجر میشود ، مثلاً اگر بچه ای جسمش بزرگ نشود عقلش بزرگ شود و بیاید حرفهای عجیب غریب بزند ، می گویی این حرفها مال این نیست ، خب باید عقل و جسم باهم بزرگ بشود ، ما جسممان بزرگ شده اما احساس و عشق و علاقه مان همینطور مانده ، در حیوانیت گیر کردهایم .
293- هرچه سؤال روحانی دارید از ما بپرسید حیف است ، مثلاً در قم یکی دفن هست بنام ملاکاظم ساروقی که قرآن یکجا برایش نازل شد ، وقتی خواست فوت کند میگفت افسوس یک نفر نیامد از باطن قرآن از ما بپرسد هرکه آمد پرسید قرآن چند تا نقطه دارد ، چند تا ب دارد چند تا فلان دارد ، خب این یعنی چه .
یک روز حضرت علی (ع) از جنگ برگشته بود دید حضرت زهرا (س) نشسته نماز میخواند و رنگش هم زرد است علت را سؤال کرد حضرت گفت سه روز است نان نخوردهام ، حضرت علی (ع) گفتند چرا از خدا نخواستی ؟ حضرت زهرا(س) فرمودند از خدا خجالت کشیدم ، لذا ما همیشه باید بده کار اهلبیت(ع) و اولیاء باشیم ، طلبکار نباشیم ، چون دارند برای ما از وجود خرج میکنند ، همیشه به یاد ما هستند در خیال برای ما انفاق میکنند ، میبینی نشاط روحی پیدا کرده ای و از هیچ چیز خبر نداری که آن آقا صد صلوات برایت فرستاده در نماز برایت اشکی ریخته دعا کرده که ما اینجا راحتیم ، مثلا میگوید امروز عجب روز خوبی بود تو نمیدانی چشمه حیاتت از کجا دارد آب میخورد .
294- از حقیقت قبر پرسیدیم: فرمودند : همینالان هر کسی درون قبر خودش است و هر عملی که انجام میدهیم مثلاً یک نگاه کردن به اندازه پنجاههزار سال درون مغزت میپیچد، همهچیز الان آماده است ، چیزی که پنهان نداریم، هر بلایی که به سرت میآید خودت می آوری و از داخل خودت است .
295- یکی از افراد پرسید که چرا حضرت رسول (ص) ازدواجهای زیادی داشتهاند ؟ فرمودند : اول اینکه حضرت در هر مراتبی یک زن را زنده میکردند چون وقتی انسان میخواهد مراتب را طی کند باید از زن گذر کند ، از خصوصیات اخلاقی زن گذر کند ، پیغمبر(ص) اینقدر وجودشان قوی بود که وقتی میخواستند بر عالم آگاهی پیدا کنند باید خصوصیات نفسانی همیشه در اختیارشان باشد چون زن نفس کل است
زن متکثر میکند ، کارخانهاش بچه متکثر میکند ، در حال تربیت است و این کارها او را سنگین میکند ، برای همین هدایت نمیشود از بس که مشغول است ولی در آخر شفاعت میشود ، مردها هدایت میشوند و زنها شفاعت میشوند .
خانمی از ایشان سوال کرد که این مسئله را بیشتر توضیح دهید که خانم ها هدایت نمی شوند یعنی چه ؟ فرمودند که خانمها علم را از خارج از خود بهتر دریافت می کنند تا از باطن خودشان ، سوال شد حتی خانم های حوزه ای و یا خانمهایی که دنبال خودسازی و استاد هستند اینطورند ؟ فرمودند : شما هر چیزی را که از بیرون از خود پیدا کنی گمراه خواهی بود ، کسی گمراه نیست که از باطن خودش علم را بگیرد ، در حوزه که علم نیست ، آنها تجربه است ، سوال شد یعنی هیچ زنی مطلقا نمی تواند قابل هدایت باشد ؟ فرمودند : چرا قابل هست و هستند خانم های هدایت شده اما پنهان هستند ، کسی آنها را نمی شناسد ، هدایت می شوند اما نه زن حوزه ای ، زنی که از خانه اش بیرون بیاید هدایت نمی شود بلکه شفاعت می شود ، زنی هدایت می شود که آفتاب و مهتاب او را ندیده باشند ، زنی که در کوچه و خیابان می چرخد تحت هدایت شیطان است ، مثلا بی بی شطیطه در نیشابور ، ایشان هفت سال از درخانه بیرون نیامد ، کسی که بیرون است در حوزه و این طرف و آن طرف می رود او استادش شیطان است ، مثلا اساتید بیرونی همه تجربه دارند از بیرون از خودشان ، کسی که بخواهد هدایت بشود علمش را از باطنش می گیرد ، به بیرون هیچ نیازی ندارد ، کنترل خودش در دستش است ، سوال شد در مردها چطور است که صبح تا شب بیرون هستند؟ فرمودند : مردها باید بیرون باشند ، مردها در خانه هدایت نمی شوند بیرون از خانه هدایت می شوند ، پیغمبر (ص) فرمود که بیرون مال مردها که آسایش را بیاورند به خانه ، و زن هم در خانه آرامش مرد را حفظ کند ، و فرمودند : الان چرا زن و شوهر ها برای هم بی ارزش هستند ، چون در بیرون قیافه شان را کسان دیگر می بینند ، یعنی بدون اینکه حالیشان بشود عشقشان را یکی دیگر می برد ، وقتی به خانه می آیند عشق ندارند ، وقتی او چهره اش را بیرون انداخته خب در ذهن دیگران جا گرفته است ، تحت تصرف دیگران است ، شوهرش نمی تواند در او تصرف کند چون او خودش را جای دیگر خرج کرده است ، زن کسی است که آفتاب ومهتاب ندیده باشد ، سوال شد که این زن ضرورتهای خارج رفتن از خانه اش در چه چیزهایی است ؟ فرمودند : هیچ ضرورتی نیست مگر واجبات ، مثلا مکه بخواهد برود ، سوال شد پس دیدار فامیل چطور ؟ فرمودند خیر ، مگر دیدار خواهری باشد آن هم سالی یک مرتبه ، او بر سر سفره ای که نامحرم پایش است که نمی نشیند هیچ بلکه اگر در خانه خواهرش هم نامحرم حضور داشته باشد اصلا وارد آن خانه نمی شود ، شرایط هم که باشد کمی بیشتر نمی نشیند ، خیلی مشکل است ، خب وقتی شما چشمت بر یک زنی می افتد وجودت از بین می رود ، ایمانت از بین می رود آن زن چه هدایتی می شود ، البته ما در خوب شدنشان حرفی نداریم ، می توانند فرد خوبی بشوند ، وقتی در جنسیتت جنس شیطان رفته تو فقط می توانی خوب بشوی اما نمی توانی خوبتر بشوی یعنی جزء اولیاء نمی توانی بشوی ، یعنی کسانی که از خانه بیرون می آیند می توانند فقط فرد خوبی بشوند اما جزء اولیاء و جزء سربازان امام زمان (عج) نمی شوند ، سوال شد حتی اگر بیرون از خانه با حجاب کامل باشند ؟ فرمودند : نه فایده ای ندارد ، مگر اینکه برای دین باشد ، یعنی دین در خطر باشد عیبی ندارد ، سوال شد الان اگر کسی بخواهد اینگونه باشد خانواده و فامیل و... از او نمی پذیرند یعنی با مشکلات جدی رو برو می شود ، فرمودند : اصلا حواس آنها از روی او برداشته می شود ، او را نمی بینند ، نمی توانند از او صحبت کنند، یعنی وقتی که یک زن یا مردی جزء اولیاء می شود یک نورانیتی بدور او حلقه می شود که دیگر در حواس مردم جا نمی شود ، آنچه در حواس مردم جا می شود عالم شیطان است ، سواتل شد که اگر خانمی بخواهد این مسیر را در پیش بگیرد آیا تصمیم با خودش است ؟ فرمودند : بله تصمیم با خودش است که می گوید من از خانه خارج نمی شوم تا آقا بیایند اینجا ، حضرت بقیت الله (عج) بیایند ، مثلا اینکه شما یک جایی می ایستی می گویی تا او نیاید من نمی روم حالا هر چقدر طول بکشد ، گفتیم پس این کار هر کسی نیست ، فرمودند : نه بابا نه ، حرف بانفس طرف شدن است ، حرف جهاد اکبر است ، حرف این است که انسان به ایمان باطنی برسد مثل آیت الله بهجت.
سوال شد الان اگر یک خانمی بخواهد بدون استاد این مسیر را در پیش بگیرد به مشکلات روحی نمی خورد ؟ فرمودند : باید به قرآن نگاه کند تا به او الهامات بشود . کسانی که قابلند سرباز حضرت بشوند اینها اصلا در نظر مردم غایبند مثل آقا ، کسی که مثل آقا است ، مثل آقا هم غایب است .
مرد هایی هم که جزء اولیاء هستند علمشان پنهان است بروز نمی دهند ، همانطور که زن ظاهرش باید پنهان باشد ، اولیاء خدا هم علمشان را پنهان می کنند ، آنها را در حد شخصیت ظاهری می شناسند .
" پاورقی : در روایت آمده است : «إِنَّ فَاطِمَةَ دَخَلَ عَلَیهَا عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام وَ بِهِ کآبَةٌ شَدِیدَةٌ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ علیها السلام یا عَلِی مَا هَذِهِ الْکآبَةُ فَقَالَ عَلِی علیه السلام سَأَلَنَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَنِ الْمَرْأَةِ مَا هِی فَقُلْنَا عَوْرَةٌ فَقَالَ فَمَتَی تَکونُ أَدْنَی مِنْ رَبِّهَا فَلَمْ نَدْرِ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ لِعَلِی علیه السلام ارْجِعْ إِلَیهِ فَأَعْلِمْهُ أَنَّ أَدْنَی مَا تَکونُ مِنْ رَبِّهَا أَنْ تَلْزَمَ قَعْرَ بَیتِهَا فَانْطَلَقَ فَأَخْبَرَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَا قَالَتْ فَاطِمَةُ علیه السلام فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّی؛
حضرت علی علیه السلام در حالیکه ناراحت بود بر حضرت زهرا سلام الله علیها وارد شد. حضرتش پرسید یا علی چرا ناراحتی؟ فرمود: رسول خدا از ما در مورد زن پرسید و ما جواب دادیم که زن عورت است. حضرت رسول (ص) فرمود: چه زمانی زن به خدا نزدیک تر است؟ ما بلد نبودیم. حضرت زهرا سلام الله علیها فرمود: به رسول خدا بگویید: وقتی که زن در خانه بنشیند به خدا نزدیک تر است.» بحارالأنوار ج : 100 ص : 251.
در کتاب دعائم الاسلام آمده است: از ائمه علیهم السلام روایت شده است که مسلمانان به پوشاندن عورت خود مأمور شده اند و عورت مرد را از ناف تا زانو و عورت زن را تمام بدن او معرفی کرده اند. دعائمالإسلام ج : 1 ص : 103.
پایان پاورقی "
گفتیم این حرف ها حرفهای غریبی است ، فرمودند : این حرفهایی که ما می گوییم زمینی نیست یعنی کسی بر این معارف آگاهی دارد که وجودش دنیا را ترک کرده باشد ، یعنی وجودت از این دنیا بی نیاز شده باشد ، چون تو تا دارایی نداشته باشی از کجا می توانی این حرفها را بزنی اینها عنایت اهل بیت (ع) است ، تو تا وجودت بر جهنم وصل باشد که حرف بهشتی نمی توانی بزنی ، باید خودت را از دنیا کنده باشی تا از بهشت بگیری ، تا یک زمینی آماده نباشد تخم را بکاری که چیزی سبز نمی شود ، باید زمین را آماده کرده باشی ، خداوند همه جا تخم را انداخته منتها چون زمینه مان آماده نیست شیطان سبز می کنیم ، اگر زمین آماده باشد اولیاء سبز می شود ، زمین آماده کردن خیلی شرط است ، نفس نمی گذارد زمین را آماده کنی ، ما وسوسه داریم ، وسوسه را باید بکشی ، سوال کردیم کلید کشتن وسوسه چیست ؟ فرمودند : ترک دوستی دنیا ، نه ترک دنیا ، یعنی در این دنیا باشی اما دوستی اش را تر کرده باشی ، دنیا در قلب شما اثر نکند ، مثلا اگر صد میلیون تومان داشتی خوشحال نشوی یعنی اصلا درذهنت قرار نگیرد اگر در ذهن چیزهای دنیایی قرار بگیرد این ذهن خدا را نمی تواند نگاه دارد ، این جایگاه خدا نیست ، جایگاه شیطان است ، همین که بچه ات در ذهنت است ، خودت در ذهنت هستی ، دنیا در ذهنت است ، حالت بد می شود خوب می شود اینها همه از ذهنت است ، وقتی ذهن انسان کثیف است حال به حال می شود ، غیر از معصومین (ع) ذهن بقیه کثیف است ، ما الان نماز که می خوانیم آن را تا نماز دیگر نمی توانیم نگاه داریم ، یعنی اعمالمان را نمی توانیم نگاه داریم ، مثلا یک حرفی میزنی اعمال آن روزت را خراب می کنی ، سوال کردیم مثلا چه گونه حرفی ، فرمودند : اصلا عرچه در این عالم هست ربطی به ما ندارد ما باید جزء خوبان بشویم هدایت بشویم ، به شما چه ربطی دارد که کی پولدار است و کی بی پول است ، هوا گرم است یا هوا سرد است ، این خوب است و آن بد است ، عبرت زیاد است عبرت گیر نیست .
خانمی با نگرانی از ایشان در مورد بیرون نرفتن خانمها توضیح بیشتری خواستند ، ایشان فرمودند : پیغمبر(ص) تقسیم کردند که خانه برای حضرت زهرا(س) باشد و از چهارچوب در به بعد مال امیر الموئمنین(ع) باشد ، مگر برای دین باشد که از خانه خارج بشوی ، آنها الگو بودند ما که الگو نمی توانیم بشویم ، ما خوب می شویم ، هر چقدر بیشتر رعایت کنیم ، از نظر روح و ران بهتریم ، سوال کردند که اگر حجابمان هم کامل باشد و به نامحرم نگاه نکنیم چطور ؟ فرمودند : شما باید بر روی باطن خودتان کار کنید ، اینهایی که ما گفتیم برای خانمی مانند حضرت زهرا(س) است ، ما که حضرت زهرا (س) نمی شویم ما که الگو نمی شویم ، پیروی می کنیم ، می شویم از محبان اهل بیت (ع) یا مثلا مورد شفاعت می شویم ، هدایت برای کسی است که از اول کار هیچ گناهی نکرده باشد ، یعنی اصلا فکر گناه نکرده باشد ، مثل شیعیانی مثل سلمان فارسی ، یا آن خانم هایی که انتخاب شدند ، پرسیدند پس ما چطور ؟ فرمودند : ما در حدی که وارد بهشت بشویم ، اما الگو نمی شویم ، الگوی جامعه صحبت کردنش تماما هدایت است یعنی صحبتهایش کلی است جزئی نیست ، خب ما جزو جزء هستیم ، مثل اینکه جنس درجه یک هست درجه دو هست درجه سه هست ، مثلا یک جنسی صدهزارتومان قیمتش است یک جنس دیگر هم مشابه همان بیست هزار تومان قیمتش است ، کنار هم بگذاری فرقی ندارد اما او نمی شود ، سوال شد یعنی ما تا ابد هم به آن مقامات نمی رسیم ؟ فرمودند : به آنها نمی رسیم الگوی ما جلو رفته و ما می توانیم به الگویمان نگاه کنیم و مثل او راه برویم ، اصلا الگو و میزان ما امیر الموئمنین(ع) و حضرت زهرا(س) هستند ، این دو الگوی جامعه و زندگی هستند ، منتها ما باید از آنها بخواهیم که ما را شفاعت کنند ، این هدایت هایی که ما فکر میکنیم نصیبمان شده خیالی است ، هدایت واقعی این است که ایمان انسان باطنی بشود ایمان را از باطنش بگیرد ، از الهامات قلبی بگیرد ، این ها مراتب بالا است . امام حسین (ع) از بین سی هزار نفر هفتاد نفر را توانست بگیرد ، یا مثلا حر سه هزار نفر دور و برش بود ، آنها را ول کرد ، ما که از دست یک موبایل نمی توانیم خودمان را خلاص کنیم ، از هزار تومن پول نمی توانیم بگذریم ، از مادر پدرمان نمی توانیم بگذریم ، از بچه مان نمی توانیم بگذریم ، از زندگی مان نمی توانیم بگذریم ، زمین و زمان را بهم می ریزیم ، خب ما چطوری می خواهیم مثل آنها بشویم ، باید طلب شفاعت کنیم ، سوال شد که شفاعت بشویم که فقط به بهشت برویم ؟ فرمودند : نه با آنها باشیم دیگر ، شفاعت که بکنند می برند پیش خودشان ، یعنی ظرفیت را می برند بالا ، خب نمی شود که یک دریا را در یک لیوان بریزی ، هر چقدر قلب انسان تمیز بشود نور خدا در آن بیشتر می تابد ، این به خودمان بستگی دارد که چقدر روی خودمان کار کنیم ، ما همه اش در بیرون کار می کنیم ، ما باید بر روی خودمان کار کنیم ، ببینیم احساساتمان چجور است ، فکرمان چجور است ، اصلا چی هستیم ، ظرفیت مان چیست ، خب ما همه چیزها را می شناسیم اما جنس خودمان را نمی شناسیم ، کی هستیم چی هستیم ، روحیم جنیم انسانیم حیوانیم چی هستیم ، بهشتی هستیم نیستیم خدایا ما چی هستیم ، با چی خوشیم با چی نا خوشیم ، آیا درد دین داریم که ما دین نداریم عقل نداریم ، خب ما اگر دین داریم و عقل داریم باید در مرتبه دینمان زندگی کنیم ، ما در ماده زندگی می کنیم ، درنماز هستیم حواسمان همه جا هست غیر از نماز ، این فرصت دنیا برای این است که ما ایم جهلی که در وجودمان است با بروزاتی که از خیال ما بروز می کند ، بفهمیم که چی هستیم ، هر وقت حواسمان رو به قلبمان رفت ما دراین مرحله قرار می گیریم و همه کار ها را خدا خودش درست می کند ، ما تعارف که نداریم ، مثلا یک نفر الان می گوید من یک کاخ دارم خب در کاخش هم نشسته است که می گوید من کاخ دارم ، خب سند دارد مدرک دارد ، مراتب روحانی هم همینطوری است ، یعنی در هر مرحله ای که انسان قرار می گیرد ، حالش عوض می شود ، باید عوض کنیم خودمان را ، درست کنیم خودمان را ، خدا گواه است تکان دهنده است ما برای خودمان می ترسیم که آخر کار چه می شود ، آخر کار را می توانیم بیاوریم یا نه می خواهیم چکار کنیم ، مردم هم که کلا ول هستند .
تا وقتی که اسلام نیاورده ای عیبی ندارد ، هر کاری دوست داری بکن ، همین که اسلام آوردی باید رعایت کنی والا همین اسلام چنان از نظر روحی فشارت بدهد که ندانی چه بکنی ، کسی که اسلام نیاورده راحت است ، گفتیم در این دنیا راحتند ، فرمودند : در آن دنیا هم راحتند ، چون ایمان نیاورده اند ، گفتیم خب چیزی ندارند ، فرمودند ، خب چیزی ندارند خدا هم می بخشدشان ، گفتیم می بخشد ؟ فرمودند بله می بخشد ، چون اصلا آنها قبول نکرده اند این اسلام را ، یعنی اسلام در آنها شکل نگرفته ، وجودشان اسلام را قبول نکرده ، گفتیم خب اسلام نیاورده خسران کرده ، فرمودند : همینی هم که اسلام آورده تا ایمانش باطنی نشود که فایده ای ندارد به همین تشهد زبانی نیست که ، آن که اسلام نیاورده به همانی که میداند عمل می کند اما آن که اسلام آورده به آن که می داند عمل نمی کند ، اینجا به مشکل می خوری تو که اسلام را فهمیدی اما عمل نکردی از او بدتری خودت را سوزانده ای نه دنیا داری و نه آخرت ، ما که اسلام آورده ایم باید مو به مو با اسلام پیش برویم ، مثلا شما شوهر قبول نمی کنی، یکی شوهر قبول می کند ، وقتی قبول می کند یعنی چی همه مسئولیت هایش را هم قبول می کند ، مثلا کسی که اسلام آورده اما اسلامش باطنی نشده از کسی که کلا اسلام نیاورده خسارتش بیشتر است ، شما که شوهر نکردی خب خانه پدر و مادر هستی آزادی هرطور که می خواهی ، کسی که شوهر می کند مسئولیتش سنگین است ، اینطور نیست که ما هر کار که دلمان بخواهد بتوانیم بکنیم ، همین که مسجد برویم و نمازی بخوانیم فکر کنیم کارمان درست شده ، اگر دین ما باطنی نشود آخر کار کار را خراب می کنیم ، گفتیم فرق بین مسلمان و غیر مسلمان را بیشتر توضیح بدهید : فرمودند : کسی که قرآن را نخوانده نخوانده دیگر ، اما کسی که قرآن را می خواند اگر عمل به قرآن نکند از آن کسی که قرآن نخوانده بدتر است ، مثلا شما نماز می خوانی که به نماز عمل کنی ، اما وقتی درنماز حال نداری و عمل نماز را نداری ، خب داری خدا را مسخره می کنی ، با خدا داری بازی می کنی ، سوال شد خب اگر اینطور است طرف ایمانش ضعیف است از اسلام برمی گردد ، فرمودند : وقتی به دام اسلام افتادی نمی توانی از اسلام برگردی چون فطرتا آن را قبول کرده ای ، اتسلام یک چیز فطری است ، تشهد را که گفتی دیگر کار تمام است ، چون جزء کسانی شدی که گفتی من امتحان می دهم ، مثلا کسی به مدرسه نرفته است ، یکی هم تا دانشگاه رفته حالا اگر این نتواند مدرک بگیرد و بر سر کار قبولش نکند آیا از آنکه مدرسه نرفته بیشتر در عذاب نیست ، همینطوری است دیگر ، مثلا شما الان درحال قرآن خواندن هستی ، اگر قرآنی که می خوانی را حالیت نشود با تلوزیون نگاه کردن فرقی ندارد ، این شهوتت را آرام می کند ، آن هم شهوتت را آرام می کند ، آن را فراموش می کنی ، این را هم فراموش می کنی ، اما اگر چیزی از این قرآن وارد قلبت شد برداشت کرده ای ، دنیا محلی است که ما توحید بگیریم سپس ایشان فرمودند بگذارید مطلب را به نحو دیگری طرح کنیم : ما اصلا کسی را نداریم که فطرتا اسلام را قبول نداشته باشد منتها ایمان نیاورده اند ، سوال کردیم که اکثر مردم غرب شهادتین را نگفته اند ، فرمودند : وقتی می گویند اسلام یعنی کسی که خدا را قبول دارد اما به نسخه خدا عمل نمی کند ، مثلا دکتر را قبول دارد اما به نسخه اش عمل نمی کند ، گفتیم یعنی مادی گرا ها هم اسلام را قبول دارند ؟ فرمودند : بلاخره هر کس که به این دنیا آمده یک پیغمبری را قبول دارد ، این شخص الان به دنیا رجعت کرده اما در زمان آن پیغمبری که او را قبول دارد زندگی می کند ، و ما هم تا کامل نشویم مثل آنها هستیم ، با آمدن پیغمبر آخرالزمان همه انسانها باید به او ایمان بیاورند چون پیغمبران قبلی حضرت رسول (ص) را تایید کرده اند که چنین پیغمبری خواهد آمد ، در تورات و انجیل و زبور و... این تصدیق و خبر آمده ، چونکه پیغمبر آخر الزمان را در وجود خودشان شهود می کردند ، مثلا حضرت آدم (ع) قضیه کربلا را در وجود خودش شهود کرد و وقتی خدا آن را در وجودش به او نشان داد حضرت آدم گریست و اینجا تطهیر شد ، برای همین است که گریه بر امام حسین (ع) وجود انسان را تطهیر می کند ، چون حضرت زهرا(س) از او راضی بود .
سوال شد ما در راه هستیم اما شاید نتوانیم برسیم : فرمودند خب باید از خدا بخواهی تا شفاعت بشوی ، اصل دین ما حب امیر الموئمنین (ع) و بغض امیر الموئمنین (ع) است ، کسی که حب امیر الموئمنین (ع) را دارد ، عملش با کسی که حب امیر الموئمنین (ع) را ندارد فرق می کند ، شما باید به جایی برسی که نیتت را از قلبت بگیری ، ما اسلام بیاوریم یا نیاوریم ، کافر باشیم یا مسلمان نیتمان را از خیالمان گرفته ایم ، وقتی از خیالت گرفته باشی خب خیال تکثر دارد ، همه اش ماده است ، این که ایمان نشد که ، سوال کردند بالاخره ما چه کار کنیم ؟ فرمودند : ما همه مان باید اصلاح بشویم ، گناه نکنیم تا اصلاح بشویم ، گفتند ما تلاش می کنیم اما گناه پیش می آید ، فرمودند : تا جایی که می توانید باید تلاش کنید ، بستگی به ظرفیت تان دارد ، ما چند جور انسان داریم ، یک انسانی هست مثل توت است ، زود می رسد ، یک پاره از انسانها زود می رسند ، یک پاره از انسانها مثل تین هستند مثل انجیر و یک پاره هم مثل گردو هستند پوست دارند لعاب دارند باطنشان همه اش شهوت و خواسته است ، دروغ می گویند ، پوست را با مغز اشتباه گرفته اند ، دوباره سوال شد حالا ما باید چه کار کنیم ؟ فرمودند: ببینید ما آمده ایم به این دنیا تا خودمان را اصلاح کنیم ، نیامده ایم که خانه داری کنیم ، بچه داری کنیم ، نان بخوریم آب بخوریم ، ما فقط آمده ایم به این دنیا که حقمان را از باطنمان بگیریم ، باطنمان را اصلاح کنیم و دنیارا ترک کنیم و برویم ، سوال شد خب چکار کنیم که بچه هست زندگی هست و... ، فرمودند : خب اینها را شیطان آورده است که ما با اینها امتحان بشویم ، که ببینند شما محبت بچه و شوهر و زندگی ، محبت جسمت ، محبت خیالت ، اینها را می گیری یا خیر ، اگر اینها را ترک کنی اصلاح می شوی ، اگر اینها را کلا ترک نکنی خودت خودت را از بین برده ای ، یک دختری که عروس می شود با شوهرش امتحان می شود ، مردی که زن می گیرد با زنش امتحان می شود ، تا ببیند که اخلاق او با اینها چطور است ، بچه اش که مریض می شود اخلاقش چطور می شود ، پولش می دهند ، خانه اش می دهند ، تا ببینند که موقعی که خانه دارد با موقعی که خانه ندارد اخلاقش تفاوت دارد در بیرون ، یا وقتی که مراتب وجودیش ضعیف است ناراحت است ، از اینکه اسلامش قوی نیست ناراحت است یا از این که مال دنیا ندارد ناراحت است ، سوال کردند ما تلاش می کنیم اما از اینکه قوی نمی شویم و یا گناه پیش می آید ناراحتیم : فرمودند شما دروغ می گویی ، اگر ناراحت باشی انجام میدهی کار را، می خواهی این راه را بروی اما تلاش نمی کنی ،دیده ای که گرسنه که می شوی چقدر قشنگ نان می خوری ، درد دین نداریم ، گرسنه دین نیستیم که از باطن حیات بگیریم ، از باطن زنده بشویم ، روانمان زنده بشود ، سوال شد یعنی دین را بعنوان وظیفه انجام میدهیم ؟ فرمودند: یعنی بعنوان وظیفه هم انجام نمیدهیم ، چون احساسمان در دنیا است، احساسمان در دینمان نیست ، گفتند پس اعمالمان را برای چه انجام می دهیم ؟ فرمودند: عادت کرده اید ، اعتیاد پیدا کرده اید ، یک کسی که مواد مخدر می کشد چرا هر وعده می کشد ، خب اعتیاد دارد ، والا شما نماز به نماز باید تغییر وجودی کنی ، رشدت تغییر کند ، تغییر معنوی کنی ، ما الان که در نماز هستیم فکرمان با ما نیست ، خب چرا نیست چون ما خودمان فکر نمی کنیم که این جسممان ما نیستیم ،بلکه آن نیروی وجودی است ، این نیروی وجودی هم که به ما نرسیده بلکه تبدیل به خیال شده خیالمان هم همیشه این طرف و آن طرف پرواز می کند ، اینجا هستی اما حواست جای دیگر است ، ما باید اینقدر خوب بشویم تا حواسمان بیاید با ما اتحاد برقرار کند ، گفتند خب حالا چکار کنیم : فرمودند : باید تمرین کنیم که به یاد خدا باشیم قرآن بخوانیم تا حواسمان جمع بشود ، حواس غیر از خدا هیچ جای دیگری جمع نمی شود ، تکثر پیدا می کند ، همین که خیال داریم تکثر داریم ، ما باید رو به عقل بیاوریم ، عقل کلی است ، رو به الله است ، به عقل که رو بیاوریم حواسمان جمع می شود ، دوباره پرسیدند که اگر ما به مقصد نرسیم چطور ، آیا حرف ما از روی نا امیدی است ؟ فرمودند : شما باید تلاشت واقعی بکنید وقتی نرسیدید خدا کمک می کند ، شما یک چیزی را حرکت میدهی یک برنا مه ای را تا یک جایی ادامه می دهی لذا تا جایی که زورت می رسد که می رسد ، اما وقتی دیگر زورت نرسید خدا حرکتت می دهد ، امیر الموئمنین می خواست درخیبر را بکند ، زمانی که زورش نرسید خدا به او زور الهی داد ، شما تا همین روز هر کاری که کردی و نکردی بخشیده ، از امروز کارت را درست کن از این ساعت کارت را درست کن ، کار سختی نیست که مدام می گویی من نمی رسم ، گر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست ، خود امام رضا (ع) به ما فرمودند که ما نه بندگی بلدیم و نه گدایی بلدیم ، چطور برای شیطنت خوب بلدیم ، بلدیم هی بگوییم نمی رسیم اما بلد نیستیم بگوییم که تلاش می کنیم تا برسیم؟ ما همه اش مشکل منفی بینی داریم ، همه اش نرسیدن را می بینیم ، ما خدای خوبی داریم ، و می رسیم ، امیدوار باشیم .
از ایشان سوال کردیم فرمودید هدایت نصیب کسانی است که از ابتدا گناه نکرده اند و تقریبا همه ما مردان هم معمولا از نوجوانی دارای خطا هستیم پس ما هم هدایت نمی شویم درست است؟ فرمودند : در این دنیا گناه انسان بر اساس حیوانیت انسان است ، وقتی انسان حیوانیت دارد اتحاد با حیوانات بر قرار می کند ، انسان دو جنبه حیوانی و شیطانی دارد حالا هرچه جنبه حیوانی او بیشتر بشود شیطنت او بیشتر می شود ، لذا در این دو مرحله اگر نماز هم بخوانی از دین تو را باز می دارد کار خیر هم بکنی بازت می دارد ، تو باید این دو مرحله را ترک کنی پا در انسانیت بگذاری و موئمن بشوی و از اینجا است که قرآن می گوید های موئمنین .
همه ما چه مرد و چه زن ، هرکسی که پا در این دنیا گذاشته باید طبق ظرفیت خودش ، خودش را اصلاح کند ، حتی امامان و پیغمبران ، شما حضرت یونس(ع) را ببین که با یک اشتباه در شکم ماهی افتاد ، حضرت آدم هم همینطور ، یعنی آنها امتحان های سنگینی پس داده اند ، اما امتحانهای ما اندازه ظرفیتمان است ، باید چشم مان را نگاه داریم ، گوشمان را نگاه داریم ، زبانمان را نگاه داریم ، یعنی پیغمران و معصومین (ع) کار را برای ما و امتحان های ما را آسان کردند ، توضیح خواستیم ، فرمودند : اگر ما عیب دیگران را دیدیم و نگفتیم یعنی امانت نگاه داشتیم ، خدا در رحمت الهی را برایت باز می کند ، مثلا الان شما یک انفاق انجام می دهید ، باید آن را پنهان نگاه داری ، یعنی کسی نفهمد ، وقتی کسی نفهمد خودت هم نمی فهمی ، و وقتی از ذهنت رفت تبدیل به توحید می شود ، ما که اینها در ذهنمان می ماند چون کارمان درست نیست ، چه خوب و چه بد ، ذهن مثل آشغال گیر است ، مثلا شما در کوچکی کاری کرده ای و الان به ذهنت می آید ، خب این نشان میدهد که تو بابت این خسارت داده ای ، یعنی این عملت پشت تو است چون در تصویر ذهن تو دارد نشان می دهد ، لذا چه کار خوب و چه کار بد اگر در ذهنت ماند یعنی خسارت زده ای ، مثلا اگر غیر خدا یادت هست اگر درس و بحث و زن و بچه جسمت و خوراکی و هرچیزی که در ذهنت هست از این است که مشکل داری ، مشکل حیوانی و مشکل شیطانی داری ، گفتیم پس مردها هم شفاعت می شوند نه هدایت درست است ؟ فرمودند : همه ما هم هدایت می شویم و هم شفاعت ، بستگی دارد ، مردم سه دسته اند که گفتیم یک دسته مثل توت هستند زود می رسند ، یکد سته هم مثل تین( انجیر) هستند و یکدسته مثل جوز (گردو) هستند که دور خودشان بازی می کنند مال دنیا دورشان را گرفته اینها هر کاری که بکنند نمی توانند آدم بشوند ، پوست گردو همین دنیا است ، این پوست را باید بشکنند تا بروند به باطن خودشان ، این برای ثروتمندان ماده پرست است و البته فقرایی هم که از فقرشان رنج می کشند هم مثل همین ها هستند ، یعنی انسان چه داشته باشد و چه نداشته باشد باید راضی به رضای خدا باشد ، ناشکری نکند ، اگر دارد احساس داشتن نکند ، و اگر هم ندارد احساس فقیری نکند ، فقیر در فقیری امتحان می شود و ثروتمند در ثروتش ، باید ببیند حالش چقدر به خدا وصل است .
از ایشان سوال کردیم در مورد خانمی که بخواهد جزء اولیاء خدا بشود و فرمودید نباید از خانه بیرون بیاید اگر این خانم روبنده یا همان پوشیه روی صورتش بیندازد باز هم موردی دارد؟ فرمودند : اصلا زن وقتی بخواهد جلوه کند از خانه خارج می شود اگر بخواهد پوشیه بزند که از خانه خارج نمی شود ، بحث این است که اندام او مشخص نشود ، مثلا حضرت زهرا(س) قبل از اینکه از دنیا بروند فرمودند یک تابوتی بسازید که بدن من بعد مرگم معلوم نشود ، حالا این خانم چطور می تواند از خانه خارج شود که قد و بالایش را کسی نبیند ، بحث سر دیدن است ، منتها هرچقدر بیشتر رعایت بکند خدا توجه بیشتری به او می کند ، برای چه پیغمبر (ص) فرمود که خانم ها باید در خانه باشند ، برای اینکه رشد گل در گلخانه است ، او در باغ وحش رشد نمی کند ، اینها گل هستند و باید در گلخانه رشد کنند ، نظر نامحرم بر اینها نباید بیافتد ، اگر بیافتد اینها قلبشان خشک می شود ، اینها هم باید رعایت کنند و نبینند ، مگر کسی را ببینند که او دنیا را طلاق داده باشد ، نفسش را کشته باشد ، مثلا سلمان فارسی شاگرد حضرت زهرا(س) بود ، سوالی داشت از حضرت زهرا(س) می پرسید ، پیغمبر (ص) هروقت می خواست کسی را به در خانه حضرت زهرا(س) بفرستد سلمان فارسی را می فرستاد ، او شیطانیت و حیوانیتش کاملا مرده بود ، سوال کردیم که حضرت زهرا (س) در مقابل سلمان چه حجابی داشتند ، فرمودند: با حجاب کامل بودند یعنی منظور این است که سوالات توحیدی اش را حضرت زهرا(س) به ایشان جواب می فرمودند.
296- آنهایی که دور امام حسین (ع) بودند ، از حضرت نتوانستند جدا بشوند چون وجودشان به وجود حضرت وصل شده بود ، یعنی از عقل گذشته بودند ، آنچه حضرت میدیدآنها هم میدیدند .
297- الان کسانی که منیت دارند حق را باطل میبینند و باطل را حق میبینند .
298- اینکه می گوییم کافر ، فکر نکنیم فقط آمریکاییها کافر هستند ، همینکه ما محبت دنیا راداریم ما هم کافریم ، یعنی همینکه محبت غیر خدا راداریم کفر داریم ، ما باید همیشه روی خودمان کار کنیم .
299- نفوس انسانها مختلف است مثلا یکی را می بینی خوی اش خوی سگ است خوی گرگ است خوی خر دارد خوی میش دارد ، خوی سوسک دارد ، هرکسی یک خویی دارد ، بهترین خو ها خوی بره و آهو است ، آقا اباعبدالله خوی بره دارند ، بره هیچ شهوت ندارد و همه اش خیر محض است ، مثلا امام رضا (ع) خوی آهو دارد .
300- همیشه در جنبه های مثبتمان باید فکر کنیم نه جنبه های منفی مان ، نباید دائما به این فکر کنیم که ما ظالم هستیم یا همه اش فکر کنیم آدم بدی هستیم و چنین هستیم و چنان هستیم ، خب اگر بنا باشد همه اش بگوییم من آدم بدی هستم و ... خب ما چه غلطی کرده ایم تا به حال ، چه کرده ایم با خودمان ، خب پس ما باید تا به حال هر طور بوده ایم از الان سعی کنیم نقص هایی که ایجاد کرده ایم ، جلوی آنها را بگیریم .
301- از ایشان سوال کردیم شما که الان چشمتان باز است ، ما و عالم را چطور می بینید !؟ فرمودند : بعضی ها هستند که چشم باطنشان باز است اما بعضی ها هستند که وجودشان باز است و با وجودشان چشم های باز را می بینند ، گفتیم این چه مرتبه ای است ؟ فرمودند : این دیگر خود خداست ، یعنی یک وقت هست که چشمت می بیند و یک وقت هست که وجودت چشم ها را می بیند ، یعنی همه وجود و کل عالم می شود چشم تو ، گفتیم پس شما در این مرتبه هستید ، فرمودند: ما از سوالات زیاد شما خسته یا ناراحت نمی شویم اما اگر بخواهید سر از کار ما در بیاورید اذیت می شویم .
302- اهل بیت (ع) خیلی برای ما زحمت کشیده اند ، حالا ما به اسم اهل بیت (ع) دم و دستگاه برای خودمان باز کرده ایم ، صد نفر ، دویست نفر دور خودمان جمع کرده ایم ، کسی که از اهل بیت (ع) صحبت می کند باید یک همنشینی با آنها داشته باشد تا حرفش تاثیر کند ، وقتی شما یک شخصی را دیده باشی می توانی از خصوصیاتش از اخلاقش از چهره اش از همه چیزش صحبت کنی اما وقتی ندیده باشی چه حرفی برای گفتن داری .
303- سوال کردیم که ما چطور خودمان را همشه داغ نگه داریم ، زیاد سرد می شویم ، فرمودند : در غریبی اهل بیت (ع) زیاد تفکر کنید ، در غریبی پیغمبر (ص) چون آنها غریب بودند کسی حرفشان را نمی فهمید .
304- از ایشان پرسیدیم که رابطه شما با حضرت بقیت الله (عج) چه مقدار یا چگونه است ، فرمودند : مسئله حضرت بقیت الله (عج) مسئله جسمانی نیست ، رابطه ما با ایشان مانند رابطه اویس قرنی با حضرت رسول (ص) است که وقتی دندان مبارک حضرت شکست دندان اویس هم شکست ، الان حضرت بقیت الله روزی سه نوبت گریه دارند ، صبح و ظهر و شب ، لذا حالات ایشان در ما می افتد ما هم با گریه ایشان گریه می کنیم ، حضرت بقیت الله (عج) را کسی نمی تواند ببیند مگر اینکه خود حضرت بخواهند و اکثر کسانی که حضرت را می بینند در حقیقت یاران ایشان را می بینند و فکر می کنند که حضرت را دیده اند ، اگر قرار باشد خود حضرت را ببینند باید عرش خدا پایین بیاید .
305- بارها شده بود که افراد مختلف یک سوال را از ایشان می پرسیدند ، ما که با ایشان بودیم می دیدیم به هر کسی جواب متفاوتی می دهند ، از ایشان علت را پرسیدیم ، فرمودند : ما جواب هر کسی را از فطرت همان شخص می گیریم و به خودش تحویل می دهیم چون ما همه چیز در وجود خودمان هست اما قدرت استفاده نداریم .
306- مشکل ما در فهم ماست ، هر چیزی را که ما می فهمیم خیالی می فهمیم ، عقلی نمی فهمیم ، باز کسی که عقلی می فهمد نوری نمی فهمد، باز کسی که نوری می فهمد وجودی نمی فهمد .
307- وقتهایی که محبتتان به اهل بیت (ع) زیاد می شود دلیلش این است که از دنیا دل بریده اید و وقتی رو به دنیا می کنید از اهل بیت (ع) فاصله می گیرید ، البته کشش از آن طرف است ، تا آنها نخواهند کسی به آنها نزدیک نمی شود .
308- در مورد آخر الزمان سوال کردیم : فرمودند : در دوران پیامبران گذشته مثل حضرت عیسی (ع) و موسی (ع) دین آنها کامل نبود ، و لذا آنها پیغمبر آخر الزمان نبودند ، انگار که آنها با یک بال پرواز می کردند ، الان حجت بر ما تمام شده است ، پیغمبر آخر الزمان(ص) با دوبال پرواز می کرد ، در دوره آخرالزمان انسانها باید به حضور برسند ، یعنی همه چیز را باید با وجودشان درک کنند ، یعنی امام زمان (عج) را نمونه گذاشتند که یعنی باید ظاهر و باطن ما یکی بشود .
از ظهور حضرت سوال کردیم ، فرمودند : تا شما به مقام امام زمان (عج) نرسی که حضرت کمکی نمی تواند به تو بکند ، شما زمانی می توانی ادعای مالکیت یک خانه را بکنی که سند خانه دستت باشد و خانه خالی باشد ، خب امام زمان(عج) از ما بی زار است ما چکار کرده ایم برای ایشان ، از شما می پرسم یعنی آیا ما همنشینی با آن آقا را می توانیم داشته باشیم ؟
309- اینکه شما از اخلاق کسی بدت می آید یعنی از اخلاق خودت بدت می آید که ظهورش در او افتاده است .
310- پرسیدیم دینی که گفته اند در این زمان مانند نگه داشتن آتش در دست است چیست ؟ فرمودند : دینی است که آن را در وجودت باید پیدا کنی ، با مجلس امام حسین (ع) و روضه رفتن و نماز و روزه که دین به دست نمی آید ، باید جلوی خواسته هایت را باید بگیری ، تا یک ناخواسته ای کمکت کند .
311- گفتیم ما همه درگیر ظاهر هستیم : فرمودند : یک وقت هست که ما نماز می خوانیم ور روزه می گیریم ، یک وقت هست که اهل بیت(ع) برای ما نماز می خوانند ، یکجا هم هست که خدا برای ما نماز می خواند ، در مرحله اول که خیال است تو باید نماز بخوانی ، در مرحله دوم که مرحله عقل است اهل بیت (ع) بر تو نماز می خوانند با جسم تو ، در مرحلا بالا تر خود خدا می آید با وجود تو نماز می خواند ، در این مرحله که خدا با جسمت نماز می خواند وقتی کلمات خارج می شوند عالم تطهیر می شود ، انگار که امام حسین (ع) پرورشت داده ، خب ما لذت انسانیت را نبرده ایم شراب طهور را نچشیده ایم ، پرسیدیم که آیا برای ما امیدی هست که اینها را در قیامت بچشیم ؟ فرمودند : همین الان قیامت است ، گفتیم منظور بعد از مرگ است ، فرمودند : همین است دیگر مگر ما قیامت دیگر هم داریم مگر ما دوجا خدا داریم ، گفتیم منظور مان وقت مردن و ورود به برزخ است ، فرمودند ما نمی میریم ، آنجا واویلایمان بلند می شود ، نمی میریم ، بلکه زنده می شویم ، گفتیم خب آنجا که زنده می شویم آیا اینها آنجا برایمان ظهور پیدا می کند ؟ فرمودند : همه چیز ظهور پیدا می کند ، گفتیم آنجا طعم انسانیت را می چشیم ؟ فرمودند به اندازه ای که فرستاده ای بله ، هر خوراکی که اینجا خورده ای ، هر عملی که انجام داده ای ، طعمش را آنجا می چشی .
از حالات افراد خبیث سوال کردیم و صدام را مثال زدیم : فرمودند : صدام مثل یک بلایی بوده ، وقتی ما آدم بدی هستیم ، خوب باید کشته شویم و باید یک صدامی پیدا شود که بیاید ما را بکشد ، وقتی در سوریه دور حضرت زینب (ع) این همه بی حجابی هست خب باید این مخالفین پیدا بشوند یکی لشکر شمر بشود و یک لشکر فلان بشود ، در کشور های غربی هم که کلا بی حجابند کسی هم کارشان ندارد چون ادعایی ندارند ، این شیعیانی که کشته می شود خب چون شیعه که اصلا اینطوری نیست شیعه به امامش رفته ما کجا آنها کجا ، اینکه این داعش می گوید ما بر حقیم و شما باطل هستید ، خب راست می گوید هم آنها باطلند هم ادعای شیعه و مسلمان بودن ما باطل است ، لذا آن کسی که بدست اینها کشته می شود و شما آنها را مظلوم می بینید، اگر زنده می ماندند بعد ها شما می دیدید که همین ها خسارتهای بزرگی می زدند ، وقتی که من حرف از اسلام می زنم و هیچ عملی هم از اسلام ندارم ، خدا یک صدامی برای من می فرستد حالا این صدام می تواند زن من باشد ، شوهر من باشد ، بچه من باشد ، کاری می کند که روح و روانت ظلم ببیند ، حالا اگر قابل باشی خدا یک خمینی هم برایت می فرستد ، همینطور که اگر بد شدی و مستحق کشتن شدی صدام می فرستد ، اگر هم خوب باشی و قابل هدایت بشوی خدا یکی مثل خمینی برایت می فرستد .
312- زیارت اهل بیت (ع) سنگین است ، وقتی به زیارت می روید نماز جعفر طیار بخوانید تا سبک حال بشوید وقتی این نماز را نمی خوانی گناه داری ، سبک نیستی ، گناه روح انسان را سنگین می کند خیال انسان را سنگین می کند ، سنگینی که به وزن نیست ، وقتی پرده ها از روی قلب شما کنار برود دید شما عوض می شود ، بیرون را یک رقم دیگر می بینید ، و هر چه آیینه ات تمیز تر بشود بهتر می بینی ، آیینه قلب ما کثیف است ، باید کمبود اخلاق ما از بین برود ، سوال کردیم کمبود اخلاق منظور چیست ؟ فرمودند : اخلاق یک مراتب وجودی دارد ، وقتی اخلاق در انسان متجلی بشود ، وابستگی های دنیایی انسان از بین می رود ، احتیاج های انسان از بین می رود ، احتیاج های انسان درونی است به بیرون که نیست ، انسان گرسنه با یک تکه نان سیر می شود ، منتها وقتی انسان اخلاق ندارد ، همه چیز را کمبود می بیند ، مثلا همیشه نیمه خالی لیوان را می بیند ، نیمه پر را نمی بیند ، اما وقتی کمبود اخلاقت برطرف شد یک قطره را دریا می بینی ، اما وقتی اخلاق نداری دریا را قطره هم نمی بینی ، مثل کسانی که ماهی چهار پنج میلیون حقوق دارند همیشه می نالند که گرانی است و فلان است ... برکت است که زندگی را می چرخاند ، حقوق فقط یک وسیله است ، حقوق تمام می شود اما برکت تمام نمی شود .
313- انسان باید یک قدم بردارد تا خدا ده قدم کمکش کند ، اول باید از خدا بخواهی از طریق خودت حرکتت بدهد ، بقیه قدمها را از طریق خودش حرکت می دهد ، در قدم اول باید با نیروی خدا باید از سوی خودت حرکت کنی وقتی قدم اول را حرکت کردی از آن طرف یک نیرویی جذبت می کند ، مثل باطری یک ماشین که خدا باید از طریق تو استارتش را بزند ، روشن که شد خودش حرکتت می دهد .
314- فرد روی منبر و صحبت های او مطابق قابلیت مستمع است، هرچه تو به معصوم نزدیکتر بشوی، معصوم سخنران بهتری سر راهت قرار میدهد یا از دهان آن شیخ، خدا حرف بهتری خارج میکند یا درک بالاتری از آن صحبت نصیبت می کند . شما فکر میکنی او که بر منبر است خودش حرف می زند؟ دو جنبه دارد یا پیغمبر است یا شیطان، اگر فقط به جسم زد و گفت سر امام حسین (ع) را بریدند این شیطان است و اگر هدف ، مقصد و راه امام حسین (ع) را گفت این پیغمبر است.
315- زمان حضرت رسول (ص) فراوانی زیاد بود اما در زمان حضرت علی (ع) مردم باید امتحان می شدند لذا مردم خیالی که به عقل نرسیده اند تاب عدل را ندارند لذا در زمان عقل برای مردم امتحان کمبود و سختی پیش می آید ، وقتی که تقسیم بیت المال می شود هیچ کس به حق خودش قانع نمی شود .
316- ما تا یک مقدار به سختی می افتیم زمین و زمان را به هم می دوزیم ، اگر از راه رسیدی دیدی زلزله خانه ات را خراب کرده ، زن و بچه و پدر و مادرت مرده اند باید مثل امام حسین (ع) که هیچ لغزشی نداشت تو هم همانطور باشی ، سوال کردیم که این امتحانات برای ما هست ؟ فرمودند : باید ببینی که به چه امتحان می شوی ، یک وقت به داشتن و دارایی ، یک وقت به فقر و نداری ، نکته این است که در هر موردی که ضعف داشته باشی در همان مورد امتحان می شوی .
317- تمام اعمالی را که در طول روز انجام می دهید را می توانید در نماز نتیجه گیری کنید که اگر در نماز خیال انسان خاموش بشود اشک انسان شروع به باریدن می کند ، نماز باید اینطور باشد والا ابری که در آسمان است اما باران نمی بارد به چه دردی می خورد ، وقتی می گویند اگر نماز قبول بشود سایر اعمال قبول می شود چون انسانیت در نماز است وقتی نماز ، نماز باشد منکرات انسان از بین می رود و اگر نجاتت داد بدانید که این توحید است که شما را نجات داده است ، در نماز زور نزنید که حال بیاید ، بلکه بگذارید حال بیاید از شما استفاده کند ، همانطور که انسانیت باید از این بدن ما استفاده کند یعنی توحید را در میان ما بسازد ، ما هم نباید در فکر حال پیدا کردن در نماز باشیم ، ما باید در این فکر باشیم که ما را به بندگی قبول کنند ، اگر ما را به بندگی قبول کردند بقیه کار هایمان هم به نوکری درست می شود ، شما اصلا نماز های خودت را به چند می خری ، حاضری بهایی بپردازی ؟ بدرد نمی خورند ، اما اگر نمازت توحید زا بشود در قلب موئمنین جا خواهی داشت هرکجا بروی بزرگ خواهی بود ، سوال کردیم که این بزرگی باعث عجب نمی شود ؟ فرمودند : اصلا چنان می شود که تو خود به خود از دنیا بزرگتر می شوی ، محبت دنیا کامل از دلت می رود ، وقتی دلت خالی از محبت دنیا شد می توانی مرده زنده کنی ، یعنی ارواح های مرده ای که در قلب انسانها هست را با کلماتت می توانی گرم شان کنی و زنده شان کنی .
318- زمانی که در نماز حال پیدا کردید بعد از نماز باید از نمازتان توبه کنید ، تمام کسانی که گول خورده اند اینها آدمهای خوبی بوده اند ، همین که خوبی را از خودشان دانستند گول خوردند ، هزاری هم که خوب باشی از ، اولیاء و اهل بیت (ع) و خدا طلبکار نباید باشی ، اگر طاعت داری و آدم خوبی شده ای نسبت به آدم های دیگر به خدا بدهکارتری ، چون تو فهمیده ای اما دیگران نفهمیده اند ، اگر اهل بیت (ع) تو را به مجلسشان دعوت کردند تو باید خاکی تر بشوی اما اگر مجلس اهل بیت (ع) رفتی اما بعد نتیجه نداد یعنی دیگران از اخلاقت استفاده نکردند خب این چه فایده ای دارد.
319- غسل تو به تان را نگذارید ترک شود ، چون غسل توبه یک چیز عملی است ، زبانی نیست که مثلا بگویی خدایا غلط کردم ، یعنی یک هجرتی را باید انجام بدهی ، به حمام بروی ، آب بریزی و اینها یک دردسری دارد ، این دردسر را که هرشب بکشی می بینی حالت سبک می شود ، هروقت همیشه با وضو باشی غسل داشته باشی و نماز جعفر طیار را بخوانی مثل این است که تازه متولد شده ای ، اگر می خواهی به مجلس امام حسین (ع) بروی یک غسل گریه بر امام حسین (ع) انجام بده و بگو آقا من می خواهم بیایم به مجلس شما ، بعد یک انفاقی هم بکن تا ببینی چه حال معنوی خواهی داشت ، خب ما همینطوری می رویم در مجلس آقا ، با حال بد و جان کثیف و گرفته و نیت هم نکرده ایم خب نتیجه نمی گیریم ، فکر نکنید که مجلس امام حسین (ع) از حرمشان کمتر است ، خیلی ها در مجلس می توانند گریه کنند اما در حرم آقا نمی توانند چون سینه آنجا سنگین می شود.
320- یک روز به ایشان گفتیم که استرس داریم ، فرمودند : که استرس از ترس است لذا غسل توبه کنید .
سوالات از : 261 الی 290
261- مثلاً شما یکجایی کار میکنید حقوقت هم کم است ، نباید علاقه به داشتن مثلاً یک ماشین خوب داشته باشی بلکه از خدا بخواهی که به موقعش که شد خدا خودش ماشین را برایت جور کند ، باهمین حقوق کم از یکجایی جور میکند که تو اصلاً ملتفت نشوی ، شما اگر بخواهی به خانه و ماشین محبت نشان بدهی هلاک میشوی ، یعنی عمرت را در خواستن این چیزها تباه کرده ای ، اما در عوض اینها از خدا بخواه که آدمت کند ، اینها را هم خداوند درپایش میدهد .
262- هر چیزی در این عالم مقام دارد ، انسان باید مقام آن را بگیرد مثلاً اگر مقام نماز شب را نگیری ، چهار شب که بخوانی برایت عادت میشود ، انسان باید خودش را برسی کند در حالاتش دقیق بشود ، باید ببینی کی هستی چی هستی ، باید خودت را امتحان کنی ، که آیا میتوانی از چیزهایی بگذری ، نمیتوانی بگذری چه کاره ای ، همه اینهایی که امام حسین (ع) را کشتند محبت دنیا را داشتند ، محبت دنیا انسان را از ولایت و از خدا دور میکند ، داشتن مال دنیا هم نشانه محبت دنیا نیست ، یکوقت تمام دنیا را داری اما برای چه ، برای بندگی ، محبت دنیا این است که اگر ماشینت در تصادف از بین رفت خودت هم از بین بروی ، مشکل ما این است که خدا و دین برای ما بی معنی است ، ماشین برایت معنی دارد اما دینت برایت معنی ندارد ، گفتیم چرا ؟ فرمودند : این را باید از خودت بپرسی ، چون روی خودت کار نکرده ای ، رفته ای مال دنیا را به دست آورده ای ، از نظر جسمانی رشد کردهایم اما روحمان رشد نکرده ، چرا ما الان نباید بتوانیم ملکوت هر چیزی را ببینیم ، در ملکوت هر چیزی حلال و حرامش را میشود دید ، روی ماشین خوب و بد کار کردهایم و خوب می شناسیم اما روی خودمان کار نکردیم .
263- کار ما اینطوری است که از کنار یک خانمی که رد میشویم از پایین تا بالا همه وجودش را نگاه میکنیم بعد میبینیم زیر گلویش پیداست ، بعد می گوییم این بیحجاب است ، چرا زیر گلویش باز است ، نمیگوید خب نامرد تو از انگشت پا تا سرش را نگاه کردی حالا میآیی او را محکوم میکنی که روی جرم خودت را سرپوش بگذاری ، از جرم خودت فرار کردی ، اول یقه خودت را بگیر که چه حقی داشتی نگاه کنی ، وقتی رفیق ما یک اشتباهی میکند باید ما یقه خودمان را بگیریم که اصلاً تو چرا فقط اشتباهها را میبینی ، تو چون وجود خودت خراب است فقط اشتباهها را میبیند ، چرا آنجاهایی که درست است را نمیبینی ، هر دو را ببین ، ما خودمان کمبود اخلاق داریم میخواهیم دیگران را هدایت کنیم وقتی ما خودمان را اصلاح کردیم خدا شاهد است سایرین هم هدایت میشوند ، گفتیم خب برای نهی از منکر و امر به معروف باید منکر را ببینیم : فرمودند : تعریف شما از منکر چیست ؟ منکر یعنی کمبود ، شما باید منکر را جبران کنی مثل امام حسن (ع) و امام حسین (ع) که پیرمردی وضویش اشتباه بود وآنها با وضوی درست خودشان او را متوجه اشتباهش کردند ، به او نگفتند که وضوی تو اشتباه است ، برای نهی از منکر باید اول منکر را از وجود خودت خارج کرده باشی و بعد به دیگران در موقعیت مناسب نهی از منکر کنی ، ضمناً این زن بیحجابی را که میبینی در خیابان اگر باطن خراب خودت را اصلاح کرده باشی نمیگویی او بیحجاب است بلکه میبینی که لقمه حرام است که حجاب او را برداشته اینطوری نیست که بیحجابی او دست خودش باشد بلکه این لقمه حرام است که در او اثر کرده و به این صورت بروز کرده تا من بفهمم لقمه حرام به زن و بچهام ندهم ، گفتیم این بیحجاب باعث تحریک میشود، فرمودند ، خب آن کس که تحریک میشود او هم لقمه حرام خورده ، تو هم مثل همان اویی که با او تحریک میشوی ، اگر تو هم مثل او نباشی باطن حیوان او را میبینی ، وقتی خودت حیوان هستی او را زن بیحجاب و محرک میبینی ، وقتی چشم باطنت باز شود میبینی او یک سگ است ، گرگ است ، وقتی تو با او خیشیت داری چشم تو هم مثل بدن اوست ، پس همان را میبیند ، این را هم بگویم کسی که لقمه حرام میخورد از حلال خودش لذت نمیبرد باید برود روابط جنسیاش را با یک آدم حرامی بکند یعنی این زن از شوهرش لذت نمیتواند ببرد ، حتماً باید برود یکی را پیدا کند با او کیفش را بکند مردش هم همینطور است ، کسی هم که لقمه حلال خورده به جز با اصل و حلال خودش از فرد دیگر لذت نمیتواند ببرد .
264- سؤال کردیم که بعد از مرگ آیا طور وجودی ما عوض میشود و نحوه ادامه حیات به چه شکل است ؟ فرمودند : در انسان باید خستگی از بین برود ، میل از بین برود ، خواب از بین برود ، یک موجود ، بی اسم و رسم ، و رنگ ، مثل خدا ، انسانها باید به این مرحله برسند ، گفتیم اگر در دنیا به این مراتب نرسند آیا به اجبار با مرگ این حالات در انسان شکل میگیرد ؟ فرمودند : خیر با مرگ نمیرسند یعنی خیلی طول میکشد ، الان این 70 سال را که زنده هستی اگر نرسی تازه در مرگ نَفَستان میایستد و اگر بعد از مرگ بخواهی صاف کنی مصیبت است ، چون تمام ذرات عالم در انسان هست ، ما همین جسم که نیستیم ، ما یک خیالی داریم که اندازه کل همین عالم است ، فکرش را بکن از این عالم بخواهی ذره ذره بکنی چقدر طول میکشد ، اگر همین الان نجات پیدا کردی ، کردی واگر کار به بعد از مرگ بکشد که کارت با کرام الکاتبین است ، سؤال کردیم مگر با شفاعت درست نمیشود ؟ فرمودند : برزختان با خودتان است حساب کتاب با خودتان است ، گفتیم در برزخ چیزی از اختیار هست ؟ فرمودند: خیر ، اگر در همینجا آزاد بشوید دیگر مرحله برزخ را نخواهید داشت ، همینجا برزخت را طی کرده ای ، اینکه ولی سر راه آدم قرار میگیرد او میخواهد از برزخ نجاتت بدهد ، وجود برزخیات را از بین ببرد وجودت را صاف کند یک راست بروی به بهشت . سؤال از کیفیت آنطرف کردیم : فرمودند هزاران هزار برابر بهتر است چون تعلقات برداشته میشود ، بدبختی ما تعلقات ماست ، طمع ومیل انسان را بدبخت میکند .
265- سؤال کردیم که مدتی است حال و هوای ذکر گفتن را نداریم و در قبض هستیم : فرمودند : ذکر برای این است که ببینیم شما اهل اطاعت هستید یا خیر ، هر مدتی نیاز به استراحت دارید لذا فعلاً فقط واجبات را داشته باشید ، نماز اول وقت و همیشه با وضوء باشید و گناه نکنید همین ها کافی است ، سعی کنید غذاهای مصنوعی نخورید ، طبیعی بخورید ، گفتیم مثلاً کنسروها و سوسیس و کالباس و... فرمودند: بله اینها بر روی روحیاتتان تأثیرمیگذارد ، مثلاًیکچیزی را هم اهلبیت (ع) مراعات میکردند ، اینکه مثلاً اگر همیشه از گوشت شتر بخوری خوی شتر در شما تأثیرمیگذارد ، مثلاً گوشت بره عالی است چون بره شهوت ندارد ، مرغ هم که میخرید ، مرغ خیلی بزرگ شهوت درونش هست مرغهایی در حدود یک کیلو و نیم بگیرید ، مرغ هم اگر همیشه بخورید خوی روباه پیدا میکنید ، افراط نکنید .
266- اگر هنگام خواندن قرآن انگشت سبابه را همزمان روی آیات بکشید جسمتان هم با نور اتحاد پیدا میکند .
267- یکبار بعد از اتمام نماز که امام جماعت در حال خروج از مسجد بود ایشان دنبالش رفتند میخواستند دستش را ببوسند که امام جماعت مانع شد ، بطور کل هر روحانی که از کنار ایشان می گذشت ایشان بلند می شد و احترام می کرد ، اگر هم آن روحانی سید بود احترام ویژه ای می گذاشتند .
268- بعضی از اولیاء در مقام خوابند یعنی به محض اینکه میخوابند با ائمه(ع) روبرو میشوند و ملاقات دارند ، در خواب به شهود میرسند ، همین نفسشان حجابشان است یعنی نتوانستهاند نفسشان را بکشند که همینالان در بیداری در شهود باشند و وقتی این نفس ایستاد با اهلبیت(ع) روبرو میشوند ، ایشان این مطلب را بعد از ملاقاتی که با یکی از اولیاء بنام سید بابا سیدی در شیروان داشتیم فرمودند. و اولیائی هم هستند که مقام بیداری دارند در شهود هستند وکلاً بی تاب هستند ، یک سری از اولیاء دریافتهایشان در علم شان است ، و بالاترین رده اولیاء هم دریافتهایشان را به الهامات قلبی میگیرند در اینجا دیگر غیر از خدا از همه بی نیاز میشوند .
269- انسانها بر اساس نیت محاکمه میشوند نه بر اساس عمل.
270- برای در امان ماندن در مسیرها 11 توحید بخوانید تا 11 ملک نگهبان شما بشوند و این سورهها مثل بنزین آنملائکه را شارژ میکند .
271- فرمودند برای طیب شدن مالتان اگر بتوانید حقوق ماهانه خود را با یکی از اولیاء خدا دست گردان کنید خیلی خوب است ، یعنی کل حقوق هر ماه خود را میدهید و می گویید این را برای من عوض کن ، لذا اگر ما به نیت گرفتن حقوق به سرکار میرویم مانند زنی هستیم که خود فروشی میکند ، ما هم داریم عمر فروشی میکنیم ، نیتمان باید بندگی و خدمت باشد ، لذا پول را میدهی به آن ولی و می گویی این را حلالش کن که من با خیالم آن را حرام کردهام ، در ظاهر حلال است ، اما مثلاً دو دقیقه دیر رفتهام دو دقیقه زود آمدهام ، نیتم بندگی نبوده ، خدمت نبوده ، چشمم به حقوق بوده ، این را طیب کن بده به ما ، همه را بینداز گردن او یا اگر هم به ولی فعلاً دسترسی نداری ببر نزد یکی از مراجع بگو من حقوق بگیرم این حقوق و لقمه را هم نمیدانم چطور است ، یا دعایی بخوان یا عوضش کن ، بعد بگو مثلاً من مخارج ماهیانه ام اینقدر است زن و بچه دارم ، می خواهی به آن اضافه کنی کم کنی خودت می دانی .
لذا همهچیز راه دارد ، و خیلی هم راحت است ، مثلاً یک خانم به دو کلمه به آدم محرم میشود ، کسی که وجود دارد ، پول که بدستش برسد حلال میشود ، اینکه برای ما چیزها حرام میشود چون وجودمان وجود شیطانی است مثلاً آن پول حکم آتش را پیدا میکند ، این راهی که گفتیم برای طیب کردن پول است مثلاً دانشجو هستی پدرت پولی داده همین کار را میکنی ، بلاخره هرچه که بخواهی یک مرحله بالاتر بروی باید بیشتر رعایت کنی ، ما لذت انسانی را نبردهایم ، اگر کسی لذت انسانی را بچشد و خدایش را درک کند ، این انسان دیگر زمینی نیست آسمانی است ، این حیوان است که زمینی است .
272- از بهشتی که حضرت آدم(ع) در آن بود سؤال کردیم : فرمودند : آن بهشت اصلی نبوده آن بهشت خیالی بوده ، در بهشت وجودی نبود ، بهشت وجودی را پیغمبر (ص) کسب کرد و به معراج رفت ، یعنی در عالم وجود امام حسین (ع) همه را امتحان کرد ، ما با ولایت مشکلداریم ، مثلاً الان به ما گفتهاند یکپنجم مالت را خمس بده ، هر چه شریعت گفته اجرا کن خب ما چقدر اجرا میکنیم . بهشت و جهنم از ما جدا نیست ، آدمهای بهشتی همینالان در بهشت زندگی میکنند ، همین چای هم لذت بهشتی دارد و هم لذت جهنمی ، دیدهاید یکی مثلاً مریضی قند دارد از خیلی چیزها محروم است ، حالا خیلی از افراد از لذت وجودی محروم هستند ، از لذت عقلی محروم هستند ، مسئله این است و اینها باید روی خودشان کار کنند .
273- سؤال کردیم الان چرا درد دین ، درد خدا دردی و آن آتشی که باید بر جان بیافتد در ما نیست شبها اصلاً حال عبادت و نماز شب نداریم : فرمودند : باید قابلیت پیدا کنید ، باید از خدا بخواهید ، چون تا خدا رویش برشما بر نگردد روی قلب شما به خدا بر نمیگردد ، وقتی هم که بر گردد تازه یک وجود نوری پدید میآید که آن هم برای ما حجاب است ، اهلبیت(ع) باید ما را از این وجود نوری گذر بدهند . گفتیم خیلیها با سن کمتر الان در نماز شب خیلی موفق هستند در معنویت موفق هستند : فرمودند : مگر معنویت به نماز شب است ، آن سبکی روح باید بیاید ، یعنی راحت ارتباط با خدا گرفتن ، راحت خدمت کردن به دیگران ، مشکل ما این است که خودمان نمیخواهیم ، چطور وقتی گناه را دوست داریم راحت و بدون سختی انجام میدهیم ، ما خودما نمیخواهیم که آدم بشویم ، شما هر چیزی را که دوست داری چرا راحت یادش میگیری و همهاش را بلدی و راحت انجام میدهی ، اما آن را که دوست نداری برایت مشکل است ، مثلاً این چایی که اینقدر به تو لذت میدهد ، حالا بیا بهجای آن از دین لذت ببر.
گفتیم ما از دین خوشمان میآید ، حداقل ظاهرش را قرآنش را نمازش را : فرمودند : خیر دوست ندارید دروغ است ، باید خیشیت پیدا کنی ، همانطور که تو دین را دوست داری ، دین هم باید تو را قبولت کند ، مثلاً یکی نماز را دوست دارد اما نمیخواند ، خوب نماز باید او را قابل ببیند که به او اجازه رکوع و سجود بدهد ، گفتیم چطور خیشیت پیدا کنیم ؟ فرمودند : خب طرف یک لقمهایی خورده و فاصله انداخته است ، قابلیتش را از او گرفته ، وقتی یک تکه گوشت از یخچال بیرون میماند به بوی میآید خب ، کم کم قابلیتش را از دست میدهد ، گفتیم راه جبرانش چیست ، فرمودند : یکی باید بیاید بوی گند آن را از بین ببرد ، ما یک تکه گوشت هستیم که به بوی آمدهایم بوی گند داریم ، چهارده معصوم(ع) آمده ند تا ما را از همین بوی گند نجات بدهند ، توضیح خواستیم : فرمودند : ما حیوان ناطق هستیم یک سری از ما خیالمان عقب است یعنی گاو صفت هستند بازآنهایی که عقب تر هستند خر صفتاند یک سری از ما خیالمان جلو است تیز است گرگ صفت است خب اینها باید میزان شود ، خوب ما خیشیت با حیوانات داریم ، اصلاً همین شغلهایی که مردم در بازار میگیرند خیشیت حیوانی را مشخص میکند مثلاً از بین یک گله گوسفند یک سری را برای ذبح یک سری را برای پروار کردن یک سری را برای زایمان و.. هر گروهی را با عیبی که دارند بر سرآن شغل انتخاب میکنند ، مثلاً اگر رفتی استاد دانشگاه شدی، فکر نکنی که آدم خوبی هستی از بس عیب داری استاد شدی ، از کمبودت است ، تو نیاز به علم یداللهی داری ، فکر نکنی چون آدم خوبی هستی بر سر یک کاری گذاشتهاند تو را این عیب توست ازبس آدم بدی هستی رفتی سرکار گذاشتهاندت ، چون اگر سرکار نمیرفتی دنیا را خراب میکردی ، انتخاب شغل به میل خود آدم که نیست، اما تکامل آدم هم در همان جاست مثل سگ اصحاب کهف ، باید در همان کاری که هست صادق باشد ، بتواند قناعت داشته باشد ، فرق نمیکند شغلت چه باشد ، اصلاً این دنیا را کمبودها دارد میچرخاند ، نیاز باطن انسانها از بیرون از انسانها تأمین میشود ، برای همین آنهایی که در این راه میآیند کمند ، انگشت شمارند .
274- آن هفتاد ، هشتاد نفر به خاطر شدت علاقه ای که به اهلبیت(ع) داشتند در وجود امام حسین (ع) زنده شدند ، آنوقت دیگر نتوانستند از امام حسین (ع) بگذرند ، ما باید کاری کنیم که در وجود اولیاء زنده بشویم ، این نه یعنی که با آنها زندگی کنیم بلکه چنان محبت داشته باشیم که ما را در قلبشان راه بدهند ، وقتی در وجود آنها زنده شدیم هدایت میشویم ، ما باید بندگی کنیم تا آنها تصرفات در وجود ما داشته باشند .
275- بندگی آنچنان لذتی دارد که اگر انسانها به آن برسند حاضرهستند هرلحظه با قیچی تکه تکه بشوند اما در بندگی همچنان بمانند ، جدا نشوند، با هستی که دارند و با ثروت وجودیشان لذت میبرند ، دیگر نیاز بیرونی ندارند ، امروز اگر پول دارند مال دارند برایشان سنگین است ، زود میخواهند ببخشند تا با خود وجودشان زندگی کنند ، خدا اصلاً گفته شما بیایید بنده من باشید تا همه عالم را بنده شما کنم از این بهتر چه میخواهید ، ما اولاً باید دعا کنیم که اولاً خدا قبولمان کند بعد پیغمبر(ص) قبولمان کند بعد اهلبیت(ع) قبولمان کند بعد اولیائئ که به آنها عنایت شده ما را قبول کنند ، نه اینکه فقط با آنها گفتگویی داشته باشیم بلکه یک طوری باشد که تصرف در ما داشته باشند ، که هر جا باشیم عنایتشان بر سر ما باشد ، ما را فراموش نکنند ، اگر کسی در نظر امام زمان (عج) باشد او زندگی راحتی خواهد داشت ، همه دنیا را هم که داشته باشی میبخشی ، اگر در نظر او نباشی اگر همه این دنیا مال تو باشد برایت عذاب است ، چون در طمع جمع کردن هستی .
276- بحث در این است که انسانها باید در وجود خدا زنده بشوند بعد نازل بشوند در وجود پیغمبر (ص) و پیغمبر (ص) با وجود آنها عبادت کند ، که اینها هدایت بشوند ، اگر اینطور نباشد خب این نماز و روزه چپکی ما چه ارزشی دارد ، یک سری هم شیطان دارد در روح اینها عبادت میکند ، غیبت میکنند ، بدبین هستند ، کج بین هستند ، عیب مردم را میگیرند ، همه شیطانی است ، در عالم بالا دوفرقه هست ، یا پیغمبر در وجودشان عبادت میکند یا شیطان ، اگر پیغمبر باشد دیگر این پایین در مقابل اولیاء ایراد نمیگیری ، دوستی و خیشیتت را در وجودشان اعلام میکنی.
گفتیم کسی که استاد و ولی سر راهش قرار نگرفته آدم نیست ؟ فرمودند : مسئله ولی نیست ، مسئله این است که ولایت را قبول داشته باشی زیر بار ولایت بروی ، مثلاً مگر آیا اویس قرنی حتی یک بار هم پیغمبر (ص) را دید؟ او فقط یک بار برای دیدن آمد که پیغمبر (ص) نبودند ، بعد که پیغمبر (ص) آمد گفت اینجا بوی اویس میدهد ، انسانیت خیلی لذت دارد ، خدا گواه است، خدا شاهد است اینکه ما از زن و بچه و ماشین و... لذت میبریم اینها عیب لذت است ، اصل لذت در میان خودت است در وجود خودت است ، با وجود خودت آشنا بشو ببین چه خبر است چه لذتهایی هست ، که وقتی اسم خدا برده میشود تمام وجوت شهادت به خدایت میدهد ، میتوانی با وجود چهارده معصوم (ع) در همین دنیا همنشین بشوی ، بحث جسمانی نیست ، خداوند معصومین (ع) را بصورت جسمانی آورد که مقامات اینها را به ما نشان بدهند ، بگویند که مثلاً اگر شما میخواهید زندگی بکنید با مقام امام رضا (ع) زندگی بکنید ، با مقام امام زمان (عج) زندگی بکنید ، در زمان امامان باطنشان توحید بود ، ظاهرشان برای ما مشخص بود و با آنها نشست و برخواست داشتیم ، اما باطنشان پنهان بود اما از امام نهم یعنی حضرت تقی (ع) به این طرف ظاهرشان هم توحیدی شد کم کم پنهان شدند ، الان آقا امام زمان (عج) ظاهرشان هم مثل باطنشان توحیدی شد ، یعنی ما تحمل دیدن نورانیت آنها را نداریم ، ما تاریکیم ، اگر به نورانیت برسیم به معراج برویم چهره آنها برایمان روشن میشود ، الان در وجود همه امام زمان (عج) هست اینطور نیست که به آن معنا پنهان و دور از دسترس باشد ، ما مردهایم وجودمان مرده است ، یک سریها که درونشان خراب است میخواهند آدم خوبی بشوند ، به بوی میآیند ، وقتی لقمه حرام خورده باشی و بخواهی به راه اهلبیت(ع) بیایی به بوی میآیی ، برایت سخت میشود بوی گند میدهی ، نماز که میخوانی بوی میدهدی ، گریه میکنی بوی میدهی ، چون درونت خراب است ، اصلاً بعد با همان گریهات حالت بدتر میشود میبینی تا سه چهار روز حالت بد است ، اولیاء می گویند خدایا گریه را از این بگیر که عالم را با گریهاش به گند کشید ، نشنیده ای میگویند اشک تمساح میریزد ، مثلاینکه گوشت گندیده ای را بخواهی بپزی ، اول باید خدا بایک نظری پاکت کند ، یکبار ما در مسجدی حدود دوساعت بکاء داشتیم یک جوانکی آمد مثلاً پیش ما نشست با ما همراه شد خودش را میزد گریه زوری میکرد بعدش هم یک هفته مریض شد کارش به آپول و قرص کشید ، خب بابا اینها مقامات دارد این اشک از حوض کوثر باید بیاید ، اهلبیت(ع) منبع این اشک هستند .
ما بدون غسل توبه و بدون انفاق در مجالس ابا عبدالله نمینشینیم ، هر چیزی راهی دارد کلیدی دارد شماره دارد کد دارد ، شما مجلس امام حسین (ع) که میروی یک 50 هزارتومان کنار بگذارغسل کن بگو خدایا یک اشکی به ما بده ، ببین چجور اشک به شما میدهند .
277- اینکه ما می گوییم هر شب تا آخر عمر غسل توبه داشته باشید برای این است که شب که به خواب میروید ، نفس انسان تمام خواستههای نفسانی اش در طول روز را که مثلا فلان کار را کرده ای ، آن کار رانکرده ای و... تمام کارهای روزانه که ذهنتان را درگیر کرده است همه اعمالت را میبری به ملکوت عالم ، لذا وقتی قبل از خواب غسل توبه کرده باشی پاکیزهها برمی گردند بدها بر نمیگردند که خواستههای بد تبدیل به عادت بشود ، یکبار در جای دیگر فرمودند هرچه غسل به ذهنتان می آید با نیت غسل توبه یکی کنید مثلا اگر غسل جنابت دارید نیت کنید ، برای برطرف شدن موانع بین ما و خدا در نماز نیت کنید ، برای زیارت و قابلیت همنشینی با اهل بیت (ع) نیت کنید و...بعد از این غسل اگر یک غسل دیگر برای توبه از همین غسل توبه ای که کردید انجام بدهید خوب است ، چون بدی ها که جای خود دارد بلکه انسان باید از تمام خوبی های خودش هم توبه کند ، در غسل توبه این مزایا هست که همه کار های روزانه شما مثلا نمازهایی که قبول نمی شود یا در محل کار ، کارتان درست نبوده و... همه اینها که مورد قبول خدا نیست می شود یک سنگینی برای شما اما وقتی انسان از همه اینها توبه می کند ، بلاخره خدا از او قبول می کند .
288- مثلاً یک کسی قبلاً از نظر مالی ضعیف بوده تمنای مال داشته تا بتواند انفاق داشته باشد حالا بعد مدتها آن را فراموش کرده چون برآورده نشد و حالا میخواهد امام زمان (عج) را ببیند ، بهجای دیدن امام زمان (عج) به او مال میدهد که ببینند تو با مال چکار میکنی ، آیا انفاق میکنی یا خیر .
یک زمانی بزرگان گفتند امام زمان (عج)313 یار میخواهد بیایم از بین 7000 عالِم313 انتخواب کنیم تا حضرت بیاید و عالَم را راحت کند کار را یکسره کند ، 700 نفر انتخاب شد از این بین دوباره 70 نفر انتخاب شد دوباره از این بین 7 نفر انتخاب شد و از اینها یک نفر را انتخاب کردند که میدانستند او با حضرت ارتباطی دارد گفتند برو نجف با آقا صحبت کن زودتر ظهور کند بعد که رفت نجف خادم حضرت گفت که آقا گفته شما باید اول ازدواج کنید ، بعد امام زمان (عج) تصرف کردند خانه ای برپا شد و حجله ای ، بعد که اینها در حجله بودند خبر آمد که حضرت ظهور کردهاند بیایید ، او هم گفته به آقا بگویید صبر کند بعدا میآیم ، ببینید خب در یک جایی گول میخوری بدون اینکه خودت خواسته باشی مگر اینکه خود خدا امتحانت که میکند خودش هم نجاتت بدهد ما که نمیتوانیم خودمان نجات پیدا کنیم ، حواس ما اینچنین نیست که جنبه روحانی را در نظر بگیریم ، جنبه جسمانی را در نظر داریم ، همیشه ملاک ما بر شهود جسمانی است ، لذا گفت آقا صبر کند که ایشان بعداً تشریف ببرند .
289- همیشه برای خاص و عام دعا کنید هرچه دعا گسترده تر باشد اثرات روحی بر روی روحیه خودت پر بار تر میشود ، مثلاً به امیر الموئمنین (ع) گفتند به شما ظلم کردهاند ، فرمودند نه ظلم نکردهاند ، هرکه ظلم کرده اول نور ولایت خودش را خاموش کرده است ، هرکه بخواهد ظلم کند اول باید نور خودش را خاموش کند ، اول باید خودت را ناراحت کنی تا بعد بتوانی یکی دیگر را ناراحت کنی ، اگر ناراحتی در وجودت نباشد کسی را نمیتوانی ناراحت کنی .
290 - انسان وقتی به روحانیت میرسد با اینکه در جنبه دنیاییاش اشتباه دارد اما در جنبه روحانی مقام دارد مثلاً بلال وقتی اذان میگفت لفظ را اشتباه میگفت اما مقام اذان را داشت ، مثلاینکه شما صد میلیون در بانک داری اشتباه بگویی هشتاد میلیون دارم ، از ثروتت که کم نمیشود ، فقط معصوم(ع) است که هر دو جنبهاش کامل است و دنیایی هم خطا نمیکند ، ظاهر و باطنش یکی میشود ، ما به سوی کامل شدن میرویم اما معصومین (ع) از کاملیت به سمت خدا حرکت کردند .
سوالات از: 213 الی 260
213- این زنان خوشگلی که در خیابان میبینید اگر یکی صد میلیون به ما بدهند یک دقیقه حاظر نیستیم به حلال با آنها باشیم ، چون همهشان بوی میدهند ، اصلاً انسانها وقتیکه در عالم خیال هستند بوی میدهند ، همهمان همینطور هستیم ، اصلاً تا وقتی دینت ناقص است بوی میدهی وقتی دینت کامل شد بوی عطر میدهی ، الان خیلی از خانمها هستند که قبل از ازدواج گناه کردهاند و رابطه داشتهاند با ما که صحبت میکنند کمک میخواهند بویش ما را می زند ، بعد ما می گوییم شما فلان کار را داشتهاید ، انکار میکند بعد که به او ثابت میکنیم به گریه میافتد ... بعد ما راه تطهیر و توبه آن را نشانش میدهیم ، خوب گناه کرده است باید توبه کند ، تو قبل از ازدواج خودت را در اختیار یکی دیگر گذاشته ای این بویش با تو هست دیگر ، خداییش انسان حیف است رشد نکند ، الان جوانان ما ازدواجشان به تأخیرمیافتد بعد پدر و مادر میخواهند هر طور شده او را رد کنند ، در حقیقت از او خسته میشوند به اسم ازدواج بیرونش میکنند.
214- سؤال کردیم که در قیامت هرکسی را با امامش محشور میکنند ، بعد میپرسند برای امامت چه کردی برای رفع موانع ظهور چه کردی ؟ فرمودند : قیامت همینالان سرپاست همینالان محشوریم ، حالیمان نیست ، نمیبینیم ، اگر قابل باشی او به کمک تو میآید یکی از اولیاء برای دستگیریت میفرستد، ایشان الان 500 یار برای دستگیری مردم دارند، برای هرکس که قابل باشد ، تا حجت تمام بشود و فردا نگویند ما نمی دانستیم ، فردا میگویند ما فلانی را فرستادیم چرا شک کردی ؟ تو به صاحب دین شک کردی و ایراد گرفتی ؟ آیا فرمان پلیس بر چراغ مقدم نیست ؟ اینطوری است دیگر ، او میخواهد ببیند تو مطیع هستی یا خیر ، امیرالموئمنین(ع) در جنگ فرمود قرآن ناطق من هستم بعد آنها کاغذ سر چوب کردند گفتند اگر ادامه دهی تو را میکشیم ، مثلاینکه شما یک غذایی را بار گذاشته ای وقتی پخته شد آنها میگویند نه ، نپخته است و حق نداری از روی آتش برداری و وقتی سوخت میگویند چرا غذا سوخت ، چرا غذا را سوزاندی ، با امیرالموئمنین (ع) با امام حسین (ع)اینطور رفتار کردند با اولیاء خدا اینطور میکنند لذا اولیاء خدا دوست دارند دست گیری کنند ، آدمها را آزاد کنند ولی میبینند خب اینها ارزش ندارند ، آخرش که میخواهی از خیال خارجشان کنی روبرویت میایستند ، اصلاً اولیاء خدا جنسیت آدمها را نمیبینند ، اصلاً شما که الان اینجا نشسته اید از پیش ما که بروید ما یادمان نیست که شما اینجا بودهاید ، اصلاً ما غیر خدا در فکر کس دیگر نیستیم ، الان شما اینجا نشسته باشید یا یک خانم نشسته باشد برای ما چه فرق میکند ، هر نیتی به غیر از کمک به شما ، همنشینی با شما ما را اذیت میکند ، فاصله زیاد است ، وجود کجا و خیال کجا .
215- سؤال کردیم اگر شما با یک رفیق وجودی از اولیاء الله مثل خودتان بنشینید راحت هستید ؟ فرمودند : رفیق وجودی نیست چون وجود پهن است ، خود خداست دیگر غیر از خدا رفیق نداریم ما ، گفتیم منظورمان یک ولی دیگر از اولیاء الله بود ، فرمودند اصلاً ولی به آن معنا که وجودی باشد یعنی به وجود عالم رسیده باشد و بی سواد هم باشد ، علم لدنی و اسرار یداللهی داشته باشد ، از دنیا چیزی نداشته باشد ، تعلقات نداشته باشد و عاشورایی باشد در هر قرن یک نفر بروز میکند ، او را هم کسی نمیشناسد ، پنهان است ، ما صحبتهایی داریم که مخاطب ندارد ، چون کسی نمیفهمد ، ما هنوز به حرف نیامده ایم .
216- در صحن حضرت رضا (ع) نشسته بودیم که ایشان اشاره فرمودند که همه این دیوار ها و بنا ها را خیال درست کرده است اما شما که به عالم عقل و باطن بیایی دیواری وجود ندارد و حرمی به این شکل وجود ندارد ، باطن حرم را می بینی ، یعنی همانی را که خدا خودش ساخته است آن که اولیاء ساخته اند آن را می بینید ، یک حقیقت عقلی طبق وجود خودت ، الان وجود ما خیالی است ، در و دیوار و این چیزها را می بیند ، گفتیم در مورد تعلقات کمی توضیح بدهید : فرمودند : ما به فقر و ثروت شما کاری نداریم بلکه در وجودت نباید تعلق وجود داشته باشد ، فکر کرده اید اگر همه دنیا مال شما باشد و همه را الان ببخشید کارتان درست می شود ؟ خیر به ترک کردن که درست نمی شود ، مثل یک معتادی که چند سال در زندان ترکش می دهند ، او در این مدت در خماری است و دوباره که آزاد بشود می رود می کشد ، ما هم مالمان را می دهیم اما مالمان را دوست داریم ، باید دوستی اش از بین برود ، مالت را می دهی پشت سرش هم یک التماس دعایی داری ، محبتش که پاک نمی شود ، باید کم کم در حین انفاق اگر از کسی کینه ای داری بروی معذرت خواهی کنی تا مثلا یک پرده برداشته شود و همینطور پرده نازک و نازک می شود تا اینکه اولیاء مثل آن ضربه ای که به حضرت امیر (ع) زده شد بر شما هم بزنند تا تمام شود ، آن که حضرت علی (ع) فرمود رستگار شدم این را برای ما گفت که یعنی ما هم باید همچنین ضربه ای را بخوریم تا رستگار بشویم ، یک ولی باید بیاید این ضربه را برسر ابن ملجم درونت بزند .
217-مردم سه دسته اند ، یکی انعمت علیهم ، یکی غیر المغضوب علیهم در وسط که ما هستیم و یک دسته هم ظالین هستند که قلوبشان مرده است ، این سه دسته یعنی یا انسانند ویا حیوانند و یا شیطان ، این دسته ای که حیوانند راحت می خورند و می خوابند و می گردند ، از حیوان یک دسته پایین تر شیطانند که اینها پوست و گِلِشان شیطان شده ، و یک عده هم که به انسانیت می رسند ، حالا آثار حیوانیت و شیطانیت مثلا مثل نمک با سفیدی نمک است لذا آثارش می شود شوری حالا از بین حیوان و شیطان آثار انسان سازی خارج می شود ، هر کسی قبله اش اهل بیت(ع) باشد از این معرکه در می رود و هر کسی هم قبله اش اهل بیت(ع) نیست این وسط گیر می کند ، یا به حیوان تبدیل می شود و یا به شیطان ، مثل رودخانه است که شیطان این طرف ایستاده و حیوان هم آنطرف و تو باید از این وسط گذر کنی ، باید آنقدر داد بزنی تا به دادت برسند از این وسط تو را بکشند بیرون ، یعنی از رَحِمِ حیوان و شیطان تو را بکشند بالا بیاورند به رَحِمِ ولایت .
218- سؤال کردیم که ما برنامه زیارت عاشورا را نداریم چه میفرمایید ؟ فرمودند : برای زیارت عاشورا باید هم وقت و هم حالش را داشته باشید ، در این راه زیاد سخت نگیرید ، که خسته میشوید ، کار را باید راحت بگیرید ، چون واجب نیست بر شما ، ما میخواهیم شما در خط باشید ، نمیخواهیم کاری کنیم که شما از مسیر خسته بشوید ، یک بنده خدایی مسافر کربلا بود از ما برای حال و اشک و سوز ، ذکر خواست ، به او گفتیم هرکجا رفتی کفشهای زوارها را جفت کن ، باهمین کار آنجا حالاتش خیلی منقلب شد .
سؤال کردیم طعم خواب یعنی چه ؟ فرمودند : یعنی اگر خواب را درک کنید سیر در عالم میکنید ، ارواح مقدسه را زیارت میکنید و ارواحتان سبز میشود ، اینکه سیدها سبز میپوشند چون ارواح اهلبیت(ع) سبز است ، پرسیدیم رنگ دارد ؟ فرمودند بله رنگ دارد .
218- سؤال کردیم که ما برنامه زیارت عاشورا را نداریم چه میفرمایید ؟ فرمودند : برای زیارت عاشورا باید هم وقت و هم حالش را داشته باشید ، در این راه زیاد سخت نگیرید ، که خسته میشوید ، کار را باید راحت بگیرید ، چون واجب نیست بر شما ، ما میخواهیم شما در خط باشید ، نمیخواهیم کاری کنیم که شما از مسیر خسته بشوید ، یک بنده خدایی مسافر کربلا بود از ما برای حال و اشک و سوز ، ذکر خواست ، به او گفتیم هرکجا رفتی کفشهای زوارها را جفت کن ، باهمین کار آنجا حالاتش خیلی منقلب شد .
219- مریض باید دلش به حال خودش بسوزد ، طبیب درد را میفهمد و درمان را میدهد اما وقتی طرف حرف گوش نمیدهد که فایدهای ندارد لذا او را به حال خودش رها میکنند ، تو اگر واقعاً صادق باشی خودت را بینداز در دریا هرچه بادا باد ، بلاخره خدا میآید نجاتت میدهد ، وقتی میبیند در اولیائش شک و تردید نداری و صدق داری خدا نجاتت میدهد .
220- کسانی که ارواحشان گرگ است خیلی زیاد شک میکنند ، گرگها زیاد شک میکنند با اینکه گوسفندها را میگیرند اما بازهم شک میکنند ، کسی که در اولیاء شک دارد اذکارش فایدهای ندارد ، شما در ولی که نمیتوانی شک کنی ، وقتی یکی ارواحش سگ است او در مقابل انسانِ کامل اصلاً حق ندارد حرف بزند ، اصلاً انسان کامل میخواهد در بندت کند یا میخواهد نانت بده یا میخواهد ندهد ، سگ به صاحبش نمیتواند تعیین تکلیف کند ، که تو فلان کارت اشتباه بود ، خب او میخواهد تو را تربیت کند ، شریعت ما برای انسان کامل است برای ما نیست که ، در وجودهای ما دین تغییر وجود دارد ، لذا ما دهانمان قفل است اجازه نداریم و خیلی از حرفها را نمیتوانیم بگوییم ، ما نمیتوانیم اصل دین را برای مردم بگوییم که خیلی مشکل است ، امام زمان (عج) برای همین در غیبت هستند وقتی بیایند اصل دین را میآورند ، همه می گویند دین جدید آورده .
221- سؤال کردیم بر سر قبر اولیاء چطور عمل کنیم آیا ذکری چیزی توصیه دارید ؟ فرمودند : باید آن حال را داشته باشید ، صبر کنی جلو نروی تا آن حال به شما دست بدهد باید انتظار بکشید ، اگر آن حال را به شما بدهند خود به خود حرکت میکنید ، کشیده میشوید ، دیگر خودت نباید بروی ، مثل آهن ربا شمارا میکشند ، ذکر و اینها هم هیچ چیزی نمیخواهد ، باید صبر کنی ببینی اجازه ورود به شما میدهند یا خیر، البته بارحم هستند و معمولاً اجازه را میدهند .
222- سؤال شد که تا الان در مسیر موفقیتی نداشتهایم : فرمودند : چون روح نا آرام است ، یعنی در جایی که میخواهی باشی نیستی ، اگر لنگر بیندازد و ثبات پیدا کند ، خیال نورانی میشود و اجازه ورود پیدا میکنید ، ذهن که پاک بشود از قلب نور میگیرد و به بیرون نور میاندازد ، یعنی بانور جلو میروی با نور حرکت میکنی ، الان خیال ما از بیرون میگیرد چشم و گوش ما مثل آنتن از بیرون دریافت میکنند ، اما وقتی که روح آرام شود و آنتنها قطع بشوند ، دیگر از خود قلب میگیرید ، وقتی از قلب گرفتید خیال طهارت پیدا میکند ، خیال نور میاندازد ، بعد هر کار که بخواهی انجام بدهی میتوانی ، قدرت تصرف پیدا میکنی .
سؤال کردیم که این سکون و آرامش روح چطور حاصل میشودآیا با ذکر است ؟ فرمودند : یابد مراقبت داشته باشید به این معنا که مواظب خیال و احوالاتتان باشید که همینکه هستید در همینجا باشید ، پراکنده نشوید ، و این نیاز به تمرین دارد ، مثلاً شما الان در حال مراقبه هستید ، باید یک مراقبه دیگر بر سر این مراقبه تان بگذارید که مراقبه اول از بین نرود ، چون شیطان آن به آن از بین میبرد ، هرچه میآوری او با تیر می زند ، لذا پی درپی مراقبه پشت مراقبه بگذارید ، بعد میبیند حالاتت عوض شد .
گفتیم فلان شخص باذکر مراقبه داشته و کشفیاتی هم دست میداده : فرمودند : مراقبه با ذکر خیالی است ، این ذکر نیست ورد است ، هر چیزی که از بیرون به زبان میآید شیطانی است ، باید از درون بجوشد ، اگر شما یک الله بر زبان بیاوری ذکر درونی صد الله در درون میگوید ، از آن الله بگویید نه از این الله ، الان خیال ما از بیرون میگیرد ، از تحولات بیرونی ، اما اگر این خیال سر در دامن اهلبیت(ع) بگذارد ، خیال نورانی میشود و از قلب میگیرد ، یعنی دیگر همیشه در حال شهود مثال هستید ، مثلاً در یک مجلس هستید میبینید اول ارواح مقدسه تشریف میآورند بعد بر منبر صحبت آنها میشود ، مثلاً اگر میخواهد از ام البنین (س) صحبت کند اول ایشان تشریف میآورند بعد او بر سر منبر از ایشان صحبت میکند ، البته این برای همه مجالس هم نیست ، در صورتی است که منبری قلبش باز باشد ، کسانی هستند که فقط از سر بریدن صحبت میکنند اینها شیطانی است ، یا اینکه هم یکی از اولیاء پای منبر باشد و هدایت مجلس در دست آن ولی باشد و مجلس تحت عنایت اولیاء باشد ، لذا ارواح تشریف میآورند و از آنها خط صحبت در مغز منبری میافتد .
223- اگر میخواهید خطورات خیال خاموش شود فقط در مجلس امام حسین (ع) بنشینید ، چون برنامه امام حسین (ع) وجودی است ، وجود است که میتواند خیال را خاموش کند ، قلب نمیتواند آن را خاموش کند ، چون قلب با خیال همکاری میکند اما وقتی قلب تبدیل به وجود بشود خیال را خاموش میکند ، در مقام زنده شدن قلب طوری میشود که بواسطه قلب ، جسم شما هم تبدیل به وجود میشود و کلاً خدایی میشوی ، مثلاً اینجا که نشسته ای مطلع هستی از اینکه مثلاً یک آقایی فلان جا نشسته و زیر لب ذکر موگوید ، اما تو در قلبت قلب او را میبینی که چه میگوید و مجلس امام حسین (ع) فقط این کار را میتواند بکند .
224- یک شب در سجده بودیم که دیدیم آقایی آمدند که سر بر بدن نداشتند و فرمودند : شما از این به بعد به ما نگویید حسین به ما بگویید بابا حسین.
225- خودت قدر خودت را نمیدانی ، خودت از خودت نمیتوانی استفاده کنی ، برای مجالس اباعبدالله که میروید به مجالس گمنام بروید جایی که شما را میشناسند نروید، یک گوشه ای بنشینید و انتظار بکشید مراقبت داشته باشید تا پیامی فقط مخصوص شما از دهان منبری برای شما گفته شود ، اینکه میگویند عرفان ، مجلس امام حسین (ع) وجود عرفان است ، قبل از مجلس سعی کنید انفاق داشته باشید ، یا اگر از کسی کینه داری برو معذرت خواهی کن ، اگر با خانمت بد صحبت کرده ای برو دستش را ببوس پایش را ببوس معذرت خواهی کن هدیه بگیر، باید چنان رفتار کنیم که دیگران قلبا از ما راضی باشند ، ما سه رقم رضایت داریم ، رضایت خیالی ، عقلی و وجودی ، الان انسانها بصورت خیالی از یکدیگر راضی هستند ، باید رفتارت طوری باشد که انسانها وجودشان برایت بتپد ، اینجاست که آزاد میشوی .
226- کسی به ما گفت از مجالس معرفتی چیزی حالیم نمیشود ، گفتم الان کاری میکنیم که حالیت بشود ، رفتیم باهم یک کیسه برنج گرفتیم بردیم در خانه یک فقیری دادیم ، شب که رفته بود به مجلس از در که وارد شد اشکهایش جاری بود ، باید از آنطرف دلی را باز کنی تا حالیت بشود ، باید دل باز کنی ، سعی کنید با غسل زیارت در مجلس امام حسین (ع) بروید ، حتماً با وضوء باشید ، قبل از ورود یک مراقبت سکوت داشته باشید ، حر چطور رفت نزد امام حسین (ع) ، لذا مجلس امام حسین (ع) با نزد ایشان رفتن تفاوتی ندارد .
227- سؤال کردیم نشانههای یقین و راه آن چیست ؟ فرمودند : بریدن محبت دنیا باعث یقین میشود ؛ غیر از خدا را از بین ببرید تا به یقین برسید و علامتش هم این است که انرژیتان فرق میکند ، انرژی حیوانی با انرژی انسانی فرق میکند ، یک نیرو و یک ایمانی از داخل شما و یک اشکی از درون شما بروز میکند ، اینهایی که از بیرون میگیریم شیطانی است ، دین قلبی است ، هدیه خداوندی است ، از درون مثل فواره میجوشد ، و بیرون تعطیل میشود .
228- این که شما حاجتی دارید را خدا میداند اما باید به زبان بیاورید . اولاً که ما مردهایم ، هم عشقمان و هم احساسمان یعنی نسبت به دوستمان ، نسبت به زن و بچهمان باید احساسمان را بیان کنیم ، اگر اینها پنهان بماند فایده ندارد ، وقتی به حرم میروید بنشینید با صاحب حرم صحبت کنید تا برایتان باز بشود ، سر گریه را باید خودت باز کنی ، می گویی آنها خودشان میدانند ، خوب تو باید ابراز کنی ، مثلاً یکی میداند تو دوستش داری اما او دوست دارد تو غرورت را بشکنی .
229- گفتنی است که بعضی از روزها که با ایشان بودیم حداقل یک تا دو ساعت بکاء داشتند با هر بهانه ای گریه میکردند،مثلاً ندیدیم ایشان پای منبری باشند و صدای گریهشان بلند نباشد یعنی در تمام یک ساعت در طول مجلس با حرفهایی که بظاهر هم معمولی بود و همه مستمعین در حال گوش کردن بودند مستمراًصدای گریه ایشان میرسید و گاهی چنان شدت میگرفت که مجلس را به خود متوجه میکرد ، دهها بار در مجالس مختلف با ایشان بودیم و همیشه این حالتشان ثابت بود ، گاهی که صدای زنگ موبایل کسی با نوای مداحی بلند میشد ایشان گریه میکردند ، وقتی گریه میکردند تمام بدنشان تکان میخورد ، میفرمودند باید به اندازه وزنت اشک بریزی .
230- همینطور که از دورن حضرت مریم (س) یک پیغمبر متولد شد ، در زن و مرد ما هم باید این چنین تولدی رخ بدهد ، ما یک تولد روحانی داریم و یک تولد جسمانی داریم ، مثلاً تولد روحانی مانند حضرت مریم (س) که این تولد را داشتند همه انسانها هم باید تولد پیدا کنند ، یعنی باید بارور بشوی و یک تولدی مثل خودت از مثالت بشود ، از خودت متولد بشوی ، شما حضرت رسول (ص) را اگر ببینی بدن مثالی ایشان هم جسمانی است ، بدن دنیاییشان هم جسمانی است ، اما برای ما خیر اینگونه نیست بلکه بدن آنطرفی مان جسمانی نیست مثالی است اما برای حضرت، جسمانی و بدون وزن است و برای ما مثالی بدون وزن است ، مثلاً فرزندی که حضرت مریم (س) آوردند بدون وزن بود ناف زده و ختنه شده .
ما الان اینکه میبینیم نیستیم ، ما در این نقش داریم بازی میکنیم نقش اصلی ما همان وجود الهی است که در وجودمان هست ، ارواح ما نازل شده از خداست ، و جسم ما نازل شده از روح ما است و عمل ما نازل شده جسم ما است ، در اصل تا خدا نخواهد این دست ما تکان نمیخورد ، این روح ما اگر با عمل صالح بالا برود نفس مطمئنه پیدا میکند ، در این پایین صاف نیست ، وقتی بالا که برود فطرت صاف میشود و با اراده خدا یکی میشود ، بعد میبینی که عالم در اختیار شماست ، انسانها که به وجود برسند همهشان یکی میشوند ، چون وجودشان یکی است و از یک جا شکل گرفتهاند اصلاً قبل از دنیا هم همه ارواح یک روح هستند و ما تجلی و تکثر آن هستیم ، یک روح واحد هست که از او تنزل پیدا میکنیم، وقتی تبدیل که به وجود بشویم به وجود عالم وصل میشویم ، ما الان بر اثر گناه تبدیل به جسم شدهایم ، چون عمل صالح انجام ندادهایم سنگین شدهایم ، هر چه که وجودت قویتر بشود حالاتی ایجاد میشود که وجود بالا و بالاتر میرود .
231- همه عالم درحرکت است اینطور نیست که به یک مرتبه ای برسی و بالاتر از آن نباشد و متوقف شوی ، همهچیز درحرکت است ، سؤال کردیم اینکه در آیه آمده و نفخت فیه من روحی ، آیا ما روح خدا داریم ؟ فرمودند : منظور این است که روح تو خدایی است ، اگر شما به آن نور خودت برسی به باطن پیغمبر (ص) رسیده ای ، و باطن پیغمبر (ص) باطن همه این عالم است ، هرکس به باطن خودش برسد حتماً پیغمبر (ص) را در معراج زیارت خواهد کرد ، ما به خدا نمیرسیم به باطن حضرت رسول (ص) میرسیم که حضرت رسول(ص) در آن مرتبه با قرآن یکی است ، یک نوری اول تلألؤ میکند که دیگر با این نور ، خورشید خاموش میشود و عالم تاریک میشود و همه چیز برای همان یک شخص از بین میرود ، بعد این جسم را رها میکنی و از بین میرود و میمیری و نَفَسَت را میگذاری ، بعد حضرت رسول(ص) میآیند و نَفَسَت میدهند حیات میدهند و حرکتت میدهند و میروی در مقابل مینشینی ، مرکز عالم وجود حضرت رسول (ص) است که با قرآن در همانجا نشسته است ، آنجا انسان کامل را که دیدی ، بعد که ازآنجا برگشتی میبینی اینجا اینها همه حیواناند .
232- خدا را حضرت رسول (ص) هم ندیده و نمیتواند ببیند ، اما تمام تجلیات خدا در باطن حضرت رسول (ص) هست ، یعنی خدا همین حضرت رسول (ص) است در معراج ، بالاتر از معراج هم که ذات حق است و کسی را به آن راه نیست ، اگر ذات مستقیم تجلی کند همهچیز پودر میشود ، چیزی باقی نمیماند ، ذات نه اسم دارد نه رنگ دارند نه قابل شهود است و نه قابل ادراک است چون ماهیت ندارد ، یک حقیقت مطلق است ، و یکچیزی را هم خودمان در معراج درک کردیم و آن هم این بود که شما یک اقیانوس را در نظر بگیر که مثلاً خدا باشد و یک آدم نوری از این اقیانوس تجلی کرده که این آدم از جنس نور است و نوک به نوک این اقیانوس گذاشته است و عوالم از آن انسان نوری نازل میشوند ، آن آدم نوری تقریباً میشود گفت عکس خداست یک نمونه کامل است ، برای اینکه انسانها گمراه نشوند و بدانند خدا هست ، به آن آدم نوری هم نمیشود رسید مگر از ناحیه عاشورا یکی برسد ، از راه امام حسین (ع).
233- در قیامت خداییش خیلی سخت است که میبینی در امت یکی از پیامبران گذشته هستی ، امت یکی از 124 هزار پیغمبر قبلی ، این سخت است که میبینی که من در زمان حضرت خاتم (ص) به دنیا رجت کردهام اما جزء امت یکی از پیامبران گذشته هستی ، به تو میگویند تو رشد نکرده ای ، اول و آخر ندارد ، شما از دین ضعیف شروع کردهاید ، یعنی همه همینطور هستند ، خب باید سبقت میگرفتید ، اصلاً عاشورا که اتفاق افتاد برای این بود که امتها از طریق عاشورا برگردند به امت آخر الزمان ، عاشورا در زمین تجلی کرد تا حق و باطل مشخص شود ، امتها مشخص بشوند که کی امت کی است ، آنهایی که با ولایت امیر الموئمنین(ع) خیشیت پیدا کردند ، اینها امت حضرت محمد (ص) هستند ، آنها هم که خیشیت پیدا نکردند درجاتشان پرت است و در صحرای کربلا وقتی امام حسین (ع) فرمودند آزادید بروید آنها رفتند به امت های خودشان ، اما آنها که از نظر وجود هم سنخ حضرت بودند وقتی حضرت با گفته خیالی گفت بروید چون وجودشان وصل بود گفتند به کجا برویم ، اما اینهایی که وصل نبودند تا فرمود بروید رفتند و حضرت فرمود بروید که اصلاً دیگر صدای شما را نشنوم ، سؤال کردیم آیا ما میتوانیم با ائمه سنخیت پیدا کنیم ؟ فرمودند : نه ، اما آنها ما را بهجایگاه خود دعوت کردهاند چون قابلیت داریم ، ما باید انس بگیریم .
234- در مورد عرفا سوال کردیم ، فرمودند : عرفایی هستند که یک مقدار استفاده کردهاند مقداری سواد دارند میتوانند خاک را طلا کنند اما وقتی تو خاک را طلا کردی دیگر از راه باز مانده ای ، کار خودت را خراب کرده ای ، گفتیم این حرفهای توحیدی را از خیلی از کسانی که دم از عرفان میزنند نمیشنویم ، نهایتاً تاکید دارند که اخلاص و بندگی داشته باشیم : فرمودند : خب ندارند ، شما باید علم لدنی و یداللهی داشته باشید والا اینها را ما از کجا در میآوریم ، یک آدم بی سوادی که الف را از ب تشخیص نمیدهد .
گفتیم آیا فرق شما با آنها این است که شما در شهود هستید ؟ فرمودند : شهود هنوز خیلی پایین است ما در اینها زندگی میکنیم، باطن عاشورا را کسی نمیتواند بیان کند مگر به الهامات قلبی یا در مورد وجود حضرت زهرا (س) اصلاً کسی اطلاعی ندارد یعنی باید لقمه را خورده باشی که بتوانی حرف بزنی ، شما آیه قرآنکه بخوانید ظاهرش را میفهمید و ما که سواد نداریم باطن آن را میفهمیم ، شما تمام عرفایی که میبیند سواد دارند حجاب دارند ، هر چیزی که از لای کتاب و روخوانی بگیری حجابت است ، مثلاً پیغمبر و معصومین (ع) علمشان بیحجاب بود ، اول علم باطنی داشتند بعد سواد یاد گرفتند ، ما بر مشرب آنها هستیم ، تو اول سواد یاد گرفتی بعد میخواهی به علم برسی خب همین حجابت است و تا وقتی بمیری آنوقت حجابت برداشته میشود ، شما الان نَفَس خودت حجابت است وقتی به معراج میروی پیش از نور نَفَسَت را میگذاری بعد که نزد حضرت رسول (ص) که برسی آنجا نَفَس به شما میدهند و روبروی حضرت مینشینی.
بگذارید برایتان بگویم که اسرار عاشورا از نفس نباتی و جمادی برای خاک هست ، یعنی مرتبه خاکی را مشخص کرد مثلاً تربت کربلا را ببین خاک مکه را ببین و همینطور بگیر و بیا تا مرتبه وجودی خدا را امام حسین (ع) مشخص کردند ، حیوانها را مشخص کرد ، انسانها را مشخص کرد ، جایگاه خواصی را مشخص کرد که در عاشورا نتوانستند وارد بشوند همان ها که پشت سر پیغمبر (ص) بودند و با حضرت امیر الموئمنین (ع) در جنگها بودند ، اما غیش داشتند ، به جز 70 یا 80 نفر کسی تبدیل به وجود نشد ، در این راه گوهرت باید خیلی صاف باشد ، در میان 30 هزار نفر 70 نفر گوهرشان صاف بود ، با اینکه امام حسین (ع) فرمود بروید اما پاهایشان قوت نداشت ، اما دیگران را تا امام حسین (ع) فرمود بروید رفتند ، فکر میکردند که امام آمده تا جنگ کند ، نفهمیدند که او آمده تا دین را احیاء کند ، حق و باطل باطنی را فتح کند ، نه حق و باطل ظاهری ، چون باطن را که اصلاح کرد در ظاهر هم افتاد .
شما حضرت علی اصغر (ع) را نگاه کن ، چقدر درصحرای کربلا رشد کرد که امام او را سردستش گرفت و اینکه بر سر دست گرفت یعنی گفت ببینید در صحرای کربلا بچه شش ماهه مقامش از من بالاتر رفت مثلاً کسی که یکجا برنده میشود یک چیزی را به عنوان بهترین هدیه بالای سر میگیرد ، بعد هم کفر او هم آنچنان رفت بالا که آن تیر را زد ، اینطوری شد که کفر او را برد بالا ، مرتبه علی اصغر(ع) را هم برد بالا و گفت این دو در مقابل هم قرار بگیرند ، شما فکر کردی بچه را برای آب بالای سر گرفت ، خیر میخواستند ثابت کنند که تو چقدر لامذهبی که بچه شش ماهه را تیر میزنی 235- گفتیم امام علی (ع) در هیچ جنگی بیعتش را برنداشت اما امام حسین (ع) این کار را کرد ، فرمودند : پدر حضرت علی (ع) معصوم نبودند و هم اینکه اگر بیعت را بر میداشت هیچکسی نمیماند تقریباً به جز تک و توک همه میرفتند ، اما پدر و مادر حضرت ابا عبدالله معصوم بودند ، خب ایشان اجازه بیشتری داشتند ، اینها همه یک نور واحد هستند اما هنگام رجعت به دنیا هرکدام دستور العملی داشتند .
در مورد تفکیک حق و باطل پرسیدیم : فرمودند : خب اگر آنها که باید از امام جدا میشدند اگر جدا نمیشدند در حالی که یکی ارواحش سگ بود و یکی گرگ بود ، خب اگر این فردا در عاشورا کشته میشد ، امام حسین (ع) فردا جواب این سگ را چه بدهد ، هنوز به وجود نرسیده به از کمال چیزی عایدش نشده ، امام حسین (ع) دست آنهایی را گرفت که قابل بودند ، قبل از شهادت همهشان به معراج رفتند حضرت رسول (ص) را زیارت کردند اجازه شهادت گرفتند ، از زیر قرآن رد شدند بعد یکییکی رفتند شهید شدند ، یعنی جهاد اکبر و جهاد اصغر در اینجا اتفاق افتاد ، یعنی عاشورا کامل کننده دین است ، روز عاشورا زمانش خیلی طول کشید یعنی یکی از روزهای قیامت است ، هرکه در حوزه عاشورا باشد نصیبی دارد و هرکه از آن جدا بشود بی نصیب است ، اینکه همهچیز آنجاست چون همه دین را اجرا کرد و به عمل در آورد و دین را احیاء کرد ، هم اصغرش را داد و هم اکبرش را ، هر کس هم در این راه ادعا کند رد است ، هر چه هست عنایت خودشان است .
236- یک مطلب هم اینکه حضرت ابراهیم (ع) که میخواست حضرت اسماعیل (ع) را قربانی کند میخواست آن کار امام حسین (ع) را در آن موقع اجرا کند بعد خدا گفت این قربانی سهم تو نیست ، حضرت گفت نمیشود من از آن امت باشم جواب آمد خیر .
237- اینکه میگویند علمای این زمان از پیغمبران گذشته بالاتر هستند چون پیغمبر آخر الزمان (ص) به معراج رفت و معراج از ناحیه حضرت رسول(ص) برای ماست ، کسی که علم یداللهی دارد حتما معراج رفته و وجود نازنین پیغمبر (ص) را زیارت کرده که این علم را دارد ، اصلاً بدون حضرت رسول (ص) کسی قادر بر کاری نیست اصلاً چیزی نداریم ما ، خط هدایت را ایشان به انسانها میدهند .
238- سؤال کردیم یعنی دین و ولایت در عاشورا به اوج خود رسید و آیا سایر ائمه در صدد باز کردن و شرح تفصیلی آن برای مردم بودند ؟ فرمودند : نه خیر ، هر سال این عاشورا در ملکوت اتفاق میافتد ، هرکس از این عاشورا تا عاشورای سال بعد آماده باشد در عاشورا معراجش را میرود و از یاران امام حسین (ع) میشود باعلم یداللهی ، به مقام شهود میرسد و باقی عمرش را در شهود زندگی میکند .
239- سؤال کردیم که برای رقت قلب در مجلس ابا عبدالله چه باید بکنیم ؟ فرمودند : در مجلس که رفتید بدانید که خودتان نیامده اید ، دعوتتان کردند ، فکر نکنی تو خودت آمده ای ، همین رقت قلب میآورد ، همینکه تو را به مجلس آوردهاند به امام حسین (ع) بده کاری و همین رقت قلب میآورد ، برای اشک و گریه هم تا دیگ نجوشد بخار بلند نمیشود ، حواله از آنطرف باید باشد ، از خودشان باید بخواهی ، مسئله امام حسین (ع) باطنی است جسمانی نیست ، 1400 سال قبل ، عاشورا در ظاهر دنیا اتفاق افتاد که بعدا مردم نگویند چنین چیزی دروغ است ، ولی این کاروان هر سال در ملکوت عالم در حرکت است ، باید قبل از محرم یک مراقبه نفسانی داشته باشید تا توجه و آمادگی پیدا کنید ، شما برای سفر که میخواهید بروید آیا خود را آماده نمیکنید ؟ لذا برای محرم هم خود را آماده کنید تا نصیباتی داشته باشید ، ببینید چکار میتوانید برای آقا انجام بدهید ، چه کاری در توان دارید همان کار را درست انجام بدهید ، نگو این را ول کن آن را ول کن ، غیش در کار نباشد اخلاص باید باشد ، در اول باید از خدا بخواهید که خدا رویش را بر انسان کند تا قلب انسان رو به خدا کند ، همینی که میخوانیم " خدایا خودت را به من بشناسان تا پیغمبرت را بشناسم و پیغمبرت را به من بشناسان تا ... ( الهم عرفنی نفسک فان لم تعرفنی نفسک لم اعرف نبیک ...) قضیه روشن است ، شما هر چیزی را که در این عالم نگاه کنید ظهور توحید است منتها ما نمیفهمیم ، ما یک دریا داریم یک موج داریم و یک کف روی آب داریم ، کف روی آب همین ما خیالیها هستیم ، موج علی ابن ابی طالب (ع) است ، دریا هم که خود خداست ، کفهای روی آب فکر میکنند که خودشان این کف هستند وقتی به ته بروند همه خجالت زده میشوند میبینند همهاش دریا بود ، و آنها ظهورات خود خدا بودند .
240- سؤال کردیم این علم کتابی که میفرمایید حجاب میشود به این دلیل است که آیا وقتی آدم تلاش مغزی میکند اشراقش ضعیف میشود ؟ فرمودند : نه مثلاً مثل اینکه شما به یکچیزی مشغول هستی و آن چیزهایی که بدست آورده ای مشغولت میکند ، اینهایی که یاد گرفته ای محبتش در دلت نشسته ، چطور میتوانی ازآن توبه کنی ؟ مگر اینکه با اهلبیت(ع) با امام زمان (عج) روبرو بشوی یا با یک ولی روبرو بشوی ، این مثل این میماند که شما مثل یک کوه از خاک اره و براده آهن هستی ، تو نمیتوانی یکییکی این مانعها را جدا کنی ، باید یک آهن ربا بیاید از بالا همه را یکجا بالا بکشد ، اهلبیت(ع) برای ما این کار را میکنند ، الان مثلاً شما علم دنیایی دارید ، وقتی با امام(ع) روبرو میشوید علمتان نورانیت پیدا میکند و تبدیل به علم یداللهی میشود ، خیالت نورانی میشود ، هیچ وقت دیگر خیال بد در کلهات نیست ، خیالت توحیدی میشود ، گفتیم ای کاش اینطورمیشد ، فرمودند مشکل ما این است که نمیخواهیم ، دروغ می گوییم که میخواهیم .
گفتیم علت این دروغ ما در چیست ؟ فرمودند : چون در دلتان علاقهها و دلبستگی های دیگر هست والا مستجاب الدعوه میشدید ، شما به هرچیزی که علاقه داشته باشید اجابت دعایتان در آن صدق میکند ، اگر عاشق امام زمان (عج) بشوی و علاقه دیگر در دلت نباشد ، تا دستهایت را بالا کنی آقا حاضر است دیگر ، دیشب در حرم حضرت معصومه (س) بودیم گفتم بی بی جان دلم گرفته ، نگاه کردیم دیدیم آقا اباصالح (عج) گوشه ای ایستادهاند . خوب شما غیر آقا را میخواهید ، حتی حتی در بچگی یک اسباب بازی را دوست داشتهاید آن اسباب بازی از بین رفته اما محبت آن در درون شما هنوز هست خبر ندارید حالا این را بگیر بیا تا بالا .
241- اگر در درونتان نور انسانی روشن شود خورشید در مقابل آن محو میشود ، انسان در مسیر خدا همیشه در حال پرش است ، مثل ماشینی که هرچه بیشتر برود بیشتر داغ میشود.
242- گفتنی است که از ایشان بسیاری فیلم و صوت گرفتیم و ایشان ممانعتی نداشتند البته دلیلش را هم گفتند که حق ندارید ما را به هرکسی معرفی کنید مگر اینکه طرف اهل درد و سوز باشد والا در حق او لطف نکردید چون او به موقع با ما آشنا نمیشود و در وادی انکار یا عدم ظرفیت پس میخورد و سالها او را عقب میاندازید و البته یک قضیه هم که برایمان درس شد را نقل میکنیم :فیلمها را در قالب یک سی دی به یکی از اساتید معرفتی قدیم خودمان دادیم ، چند روز بعد که آن استاد را دیدیم سؤال کردیم فیلمها را دیدید ؟ با تعجب گفتند شما که همان وقت دوباره برگشتید و سی دی را از ما پس گرفتید! با تعجب گفتیم ما اینکار را کردیم !! گفتند بله خود شما ، مگر شک دارید ؟ ما دیگر هیچ نگفتیم...
243- وقتی بلایی بر ما نازل میشود ناراحتیم ، نمیدانیم وقتی بلا میآید برایت حساب ویژه باز میکنند ، مثلاً خدا یک زن ناجور دهن لق به شما میدهد ، ناراحتی ، نمیدانی اگر با او صبر کنی نصیبات قلبی خواهی داشت ، یا مثلاً بی پول میشوی و... هر چه خدا سر راهت قرار میدهد و کمبود دنیایی در آن است بدانکه معنویات بعد آن خواهد آمد منتها کمی سختی دارد .
244- مثلاً ما وقتی می گوییم عالِم ، فکر میکنیم عالِم یعنی کسی که علم دانشگاهی یا علم حوزه داشته باشد ، عالم کسی است که علم یداللهی داشته باشد ، این با پیغمبر خیشیت دارد ، و بر مشرب اوست ، عالم حوزه ای مگر اینکه با اخلاص ، برود به باطن و علمش را به علم الله برساند ، در غیر این صورت بداند هرچه علم اینچنینی پیدا کند خطرناک تر است برایش ، ما باید توبه کنیم از نمازهایمان توبه کنیم از عبادتهایمان، از همه کارهایمان توبه کنیم تا خدا از سر تقصیراتمان بگذرد ، تا خدا ما را به علم یداللهی برساند .
در مورد امر ظهور و موانع آن سؤال کردیم : فرمودند: امام هست ما نمیبینیم ، وقتی مردم همه کورند چه انتظاری داری ، اگر عنایت امام نباشد اینهمه فراوانی و ناز و نعمت نیست ، در مورد وابستگی خانواده سؤال کردیم ، فرمودند : ما خانوادههایمان را به خودمان وابسته کردهایم ، انسان باید آزاد باشد ، یعنی یک طوری باشد که زن و بچهاش را پرورش روحی بدهد نه اینکه وابسته کند که اگر دو روز نبودید آنها نتوانند زندگی کنند ، شما در این زندگی که با زن و بچهدارید باید آنها را برای قیامت آماده کنید ، انسان تنها است دیگر باید تنها باشد ، برای آنطرفش قدم برداری ، کاری کنی که روی پای خودش بایستد ، وابسته نشود ، تا میتوانی کمکش کنی ، بعضیها به زن و بچه میگویند اگر ما نباشیم زندگیتان چنین و چنان میشود در حالی که اینها در اصل جلوی روزی زن و بچهشان را گرفتهاند ، اتفاقاً اگر تو نباشی روزی او بهتر میآید ، تو که موحد نشدی به خودت که هیچ به زن و بچهات هم ظلم کرده ای .
شما باید مردم را هدایت قلبی بکنید نه هدایت خیالی ، انسان یا کافر است یا مسلمان است ، اگر دینتان قلبی باشد مسلمانید ، و اگر دینت خیالی باشد کافری ، حالا بعضیهامیگویند مراتب دارد چه مراتبی ؟ دین تو یا قلبی است و یا از بیرون گرفته ای ، اگر قلبی بود از پیامبرگرفته ای ، اگر هم ارثی باشد از پدر ومادر باشد که دینت را از شیطان گرفته ای ، خب تو دیگر دین نداری ، پرسیدیم دین خیالی را بیشتر توضیح دهید : فرمودند : یعنی شما در قلبتان هیچ چیزی ندارید ، اسم اهلبیت(ع) را که میبرند یا اصلاً به طور کلی در باره دین هیچ تکانی نمیخورید علاقه و خیشیت وجودی نداری ، کشش وجودی با اهلبیت(ع) نداری ، اینهمه آدم هستند چرا باید دور اولیاء اینقدر خلوت باشد چرا فقط همین شما چند نفر الان باید اینجا باشید .
245- سؤال کردیم کسانی هستند و بودهاند که خلع بدن میکردند اینها بعد از خلع ، آیا روحشان وارد عالم مثال میشود ؟ یا نمونه این کارها : فرمودند : این کارها همه مثل درس است مانند علوم دنیایی که انسان یاد میگیرد اینها همه خیالی است ، اینها هم یک جورعلم دنیایی است ، گفتیم آیا واقعاً کاری انجام میشود یا خیر ؟ فرمودند : بله انجام میشود ، قائده کلی این است که هر چیزی که در بیرون از انسان بروز میکند و معلوم میشود و اتفاق میافتد ، در عالم خیال است و خیالی است ، گفتیم مثلاً من خلع بدن میکنم و به کربلا میروم : فرمودند : بله میروی واقعاً هم میروی اما خیالی است ، گفتیم آیا در عالم مثال این اتفاق میافتد ، فرمودند : عالم مثال تقریباً برزخ بین خیال و عالم عقل است ، انسان باید تبدیل به وجود بشود اوراح های مرده انسانها را زنده کند ، بتواند دستگیری ارواح کند ، این خلع بدن و طی الارض ، هم ملاک نیست و هم انسان را متوقف میکند، با این کار ها انگار شما برای تکامل خودت سقف تعیین کرده ای و محدود میشوی ، اینها انسان را عقب میاندازد ، انسان را از اهلبیت(ع) دور میکند ، گفتیم حتی اگر با طی الارض کربلا به زیارت برویم ؟ فرمودند : بله عقب می افتید ، از راه باز میمانید ، اصلاً طی الارض یک جور نامردی است ، مگر اینکه ارباب دستور داده باشد ، در این راه چیزی هم که دادند نباید استفاده کنید ، طی الارض برای این خوب است که همنشینی با حضرت بقیة الله داشته باشی ، او بیاید پیش تو ، غیر از خودشان چیز دیگر نباید بخواهی ، هر چه بخواهی ضرر کرده ای ، گفتیم منظور خواستن ما نیست مثلاً انسان در ارتقاء وجودی به اینها میرسد : فرمودند : نه خیر میخواهی که میدهند ، اگر نخواهی که نمیدهند ، یکوقت هست که بچه ای برای مادرش گریه میکند اما تا یک پولی شکلاتی میدهی ساکت میشود این دنبال مادرش گریه میکرد تا پول را دادی ساکت شد ، حساب این است ، گفتیم پس چشم باطنی چطور ؟ فرمودند : چشم باطنی این است که قبل از واقعه از واقعه مطلع میشوی ، و در این مسیر هم اولین قوای باطنی که باز میشود شامه باطنی است چون انسان با مشام معمولاً گناه نمیکند ، بعد انسانهای مرده و زنده را از بویشان میفهمی ، بعد چشم باطن باز میشود و بعد هم گوش باطن باز میشود ، گفتیم خب اینها هم مانند طی الارض ما را از مسیر میاندازد : فرمودند : نه اینها برای تشخیص کار است ، گفتیم چشم برزخی آدم را اذیت نمیکند ؟ فرمودند : کم کم برایت عادی میشود ، اول خدا توانایی و تحمل دیدنش را میدهد بعد چشم باطن باز میشود ، قرار هم نیست با اینها بر سر مردم بزنی که تو مرده ای و تو باطنت فلان است ، تو فلانی ... ، این فقط برای فهمیدن خود تو است .
246- الان آنهایی که گنه کار هستند وقتیکه جنب هستند و جنابت دارند چهرهشان نورانی است ، تا غسل میکنند چهرهشان تاریک میشود ، اما موئمنین وقتیکه جنب هستند تاریکاند و وقتیکه غسل میکنندچهرهشان روشن میشود ، گفتیم علت چیست ؟ فرمودند: وقتی انسان مقام گناه را دارد وقتی جنابت دارد روشن است ، ما از کتاب که حرف نمیزنیم از مشاهداتمان می گوییم مطابق با واقع حرف میزنیم ، گفتیم خیلیها در اجتماع غسل ندارند این ما را تاریک نمیکند ؟ فرمودند : چرا دیگر موج انسانها در یکدیگر میافتد ، مگر اینکه خیالت نورانی باشد که موج قبول نکند ، مثلاًدیدهاید در زیارت گاهها دستگاه اختلال موبایل میگذارند ، انسان هم اگر دینش قلبی باشد خیالش نورانی میشود ، امواج را قبول نمیکند ، فرمودند اوقاتی که در میان جمعیت هستید ذکر لا اله الا الله این امواج منفی را خنثی می کند.
247- انسان موئمن اینطوری است که تا هر وقت جایی امکان خدمت کردن باشد طاقت ماند دارد ، تا خدمتش تمام بشود و بخواهد ماندنش صرف رفاقت باشد دیگر تاب نمیآورد ، طاقت همنشینی را ندارد ، باید برخیزد فرار کند ، مثلاً ما در این جلسه تا وقتی به هم خدمت میکنیم همهمان یکی هستیم اما تا ادعای رفاقت کردیم میبینیم که ارواح مان باهم همخوانی ندارد ، تا ما به دیگران کمک نکنیم بندگی در ما اثر نمیکند ، اگر به هم نوع خودت کمک نکنی چه بندگی داری ، بندگی وقتی که به بنده خدا کمک میکنی اثر دارد، چه روحی چه معنوی و چه مالی ، اینجا خدا هم به تو کمک میکند، بحث در هدایت خداست ، هرکه خودش بخواهد هدایت شود گمراه میشود ، شیطان خودش میخواست که هدایت شود ، نمازش هم شش هزار سال طول کشید ، اما نتیجه چه شد ، باید از آنها بخواهی که آنها تو را هدایت کنند.
248- اولاد زهرا (س) این سیدها باید قدر خودشان را بدانند اگر سیدها نبودند الان دین نبود ، اگر هم کسی به ایمان میرسید این گرگها به همش میزدند انکارش میکردند، چون سیدها نمیتوانند پا روی حق بگذارند ، اما سایرین راحت پا روی حق میگذارند و حق را هم قانع میکنند ، با حق پا روی حق میگذارند .
اصلاً کسی که به او عنایت شده و علم یداللهی دارد در کنار او کسی که علم دنیایی دارد اصلاً حق صحبت کردن ندارد ، که خواسته باشد بگوید این حق است ، این باطل است ، اصل دین با عمل دین سازگار است .
249- شما نگاه کنید امیر الموئمنین (ع) که باید ما را هدایت میکرد و روحیه انسانها را درست کند ، او را پس زدند ، فرستادند برود درخت کاری کند و عمر شیطان آمد که مردم را هدایت کند ، مردم را گمراه کرد ، اینهمه مردم تا امروز گمراه شدند حالا بیا و درستش کن ، هرچه لعنت است برای اوست ، در اول دین همه را گمراه کرد آن بی شرف ، شد خلیفه اول ، کاری که اینها کردند این بود که جهت وجودی را آمدند در خیال توسعه دادند ، انسانها که باید در وجود علی (ع) رشد میکردند ، در وجود عمر رشد کردند .
250- گفتیم که این روزها گروههای تکفیری در جوامع شیعی در حال کشتار هستند : فرمودند : تقصیر ما است ما جان نداریم ، از بس بی عرضهایم آنها را بر خودمان مسلط کردیم آنها که عرضه ای ندارند ، امیر الموئمنین (ع)میفرمایند دوستان ما آدمهای بی عقلی هستند ، وقتی ما در ایران سر جایمان نشسته باشیم خب میآیند برادرمان را میکشند ، این زنش میگوید که نرو که کشته میشوی ، او میگوید نرو من میخواهم عروسی کنم و... ، منظور این است که باید همبستگی داشته باشیم ، همینکه باهم فاصله داشته باشیم و هرکسی به فکر خودش باشد میآیند قلع و قمع مان میکنند تقصیر خودمان است ، گفتیم امروز در جهان هر روز یکجا جنگ است اوضاع آشفته است ، فرمودند : این عالم را خیال دارد اداره میکند ، شیطان اداره میکند ، مثلا این قند را خیال درست کرده است این شکر را خیال درست کرده است ، چیزی که خیال آن را بسازد شهوتی است هرکه بخورد در فکر خودش و منافع خودش است ، گفتیم پس حزب الله چه میشود ،اینکه همهاش شد حزب شیطان : فرمودند : مگر ما زمان امیر الموئمنین(ع) چهار نفر بیشتر حزب الله داشتیم ، این چهار نفر میخواهند چکار کنند ، حضرت امیر (ع) حضرت زهرا(س) را سوار مرکب میکرد درب خانه صحابه میگفت تو دختر پیغمبری شاید حرف تو خریدار داشته باشد .
اینکه در کشورهای اطراف اینهمه جنایت میشود چون رهبر ندارند پراکندهاند فرقه فرقهاند ما باید بنازیم که چنین رهبری داریم که اگر لب تر کند با اینکه اگر باهم در داخل هم ضد هستیم همه یکصدا میشویم دعواهایمان خیالی است قلبمان اتحاد دارد ، همدیگر را دوست داریم .
251- این دین دست ما افتاده ، ما هرجور که دلمان میخواهد رفتار میکنیم ، اهل دین کسی است که دینش را از باطنش گرفته باشد ، خود پیغمبر (ص) باید تصرف در قلب انسان بکند ، اول خدا یک نگاهی به ما بکند تا اینکه روی قلب به بالا بشود ، تا پیغمبر (ص) بتواند دستگیری کند ، ما لذت دین را نبردهایم ، لذت آزادی را نبردهایم ، اگر انسان به لذات معنوی برسد اول از وزن میافتد و دوم آزاد میشود ، اگرمیل جهنمی در انسان تعطیل بشود میل بهشتی میآید ، و این نَفَس باید تعطیل شود تا نَفَس بهشتی به شما بدهند.
252- در این راه که بخواهی دین قلبی بگیری 6 یا 7 سال لازم دارد و حداقل زمانکه با کمک مجالس امام حسین (ع) و تحت عنایت ولی باشد پنج سال نیاز دارد ، دین یک هدیهای است که اهلبیت(ع) به انسان میدهند ، یک آتشی است که بر جانت میاندازند ، به نماز و عبادت و اینها نیست ، اینها وظیفه ای است که باید انجام بشود ، انسان باید به این باور برسد که غیر از اهلبیت(ع) بقیه همه شیطاناند ، هیچکسی برایت هیچ کاری نمیتواند بکند ، مگر کسی که اهلبیت(ع) هدایتش کرده باشند ، دین قلبی به او داده باشند ، اگر چندان خوب باشی و وارد قلبش بشوی که رحمش بیاید ، دست دعا برایت بلند کند و اشکی برایت بریزد کارت درست می شود ، شما یک شاگردی که به در دکان میآوری میبینی خیلی دورت میچرخد ، خیلی دلسوز است ، خب دکان را به او واگذار میکنی ، ما هم مقابل اهلبیت(ع) و اولیاء باید اینطور باشیم تسلیم باشیم ، تا کوچکترین چیزی از ما بروز میکند قبل از خود ما اینها میدانند ، قبل از اینکه بخواهیم حرفی بزنیم اولیاء میدانند ، هنوز نیت نکرده ای در چهرهات میافتد ، قبل از اینکه تو بخواهی گمراه بشوی یا هدایت بشوی آنهامیدانند ، پیش کسی که همه اسرار بطون ما را میداند که نمیتوانی کله ملق بزنی ، در کنار کسی که دین قلبی دارد تو دیگر چه حالیت میشود که از دین حرفی بزنی ، تو هرچه بگویی چون دینت قلبی نیست محکوم هستی ، یعنی صلاح کار خودت را نمیدانی ، تازه اگر دین عدل را هم برای مردم بگویی مردم را گمراه میکنی ، چون از خیالت بلند میشود ، اما ولی از قلبش میگوید .
سؤال کردیم پس اینهمه روحانیت بر سر منبر تبلیغ میکند چه میشود ؟ فرمودند : آنها از روایات و قرآن میگویند از احادیث اهلبیت(ع)میگویند ، از خودشانکه نمیگویند ، برای همین مردم هدایت میشوند و اشک میریزند .
253- یک روز حضرت رسول (ص) میخواستند به کسی بفرمایند که خرما نخور اما گفتند فردا بیا چون آن روز خودشان خرما خورده بودند ، عارف وقتی میخواهد دست یکی را بگیرد اول باید آن کار را کرده باشد ، درک کرده باشد و نتیجه را گرفته باشد ، راه را رفته باشد ، بعد به شما بگوید بیا ، یا دستور العمل بدهد ، یعنی باید صاحب مقام باشد .
254- در این راه باید تنها حرکت کنید ، یعنی با هیچکس صحبتی نکنید که ما با کی هستیم چه میکنیم حالاتمان چیست ، باید راز دار باشید ، راز خودت را باید نگاه داری ، گفتیم خیلی سخت است سینه انسان پر از اسرار باشد اما کسی نباشد که محرم باشد برای او بگوید : فرمودند : در زمان حضرات اهلبیت(ع) هم چنین بود ، چون مردم انکار میکنند ، حتی اگر بخواهند هم نمیگوییم چون انسان وقتی یک چیز تمیز دارد که در ظرف کثیف نمیریزد ، باید محرم اسرار بشوند ، حضرت علی (ع) برای همین سر در چاه میکردند و اسرار را به زمین میگفتند .
255- وقتی خدا بخواهد انسان را نجات بدهد یکی را سر راهش قرار میدهد یکی از اولیائش را ، بعد انگار که نصف راه را رفته ای ، شیطان قسم خورده که نمیگذارم یکی بدر برود ، آنچنان شک و تردیدی بیندازم که از راه برگردند ، وسوسه ایجاد میکند .
256- سؤال کردیم منظور از ظلم به خود یعنی چه : فرمودند : همه در این عالم به ظلم گرفتارند ، ازبسکه حواسشان پرت است از ظلم غافلاند ، ما چون آزادی را درک نکردهایم فکر میکنیم الان آزاد هستیم ، مثل یک نفر که از اول عمر تا آخر عمر مریض است ، اصلاً سلامتی را نفهمیده ، فکر میکند که زندگی همین است ، ان شا الله که بسلامتی روحانی برسیم ، آنجا میفهمیم که چقدر گرفتار و بدبخت بوده ایم ، باطن انسان باید راحت بشود ، همانطور که حضرت یونس (ع) در شکم ماهی افتاد ، و لا اله الا انت سبحنک انی کنت من الظالمین را میگفت ، ما هم در شکم خودمان اسیریم ، در خیالمان اسیریم ، شما حساب کن پیغمبر (ص) در کودکی پدر و مادرش را از ایشان گرفتند ، برای اینکه وابستگی کم بشود ، فرزندانش میمردند و... سؤال کردیم چرا اکثر پیامبران چوپان بودهاند ؟ فرمودند : خداوند میخواهد بگوید که من از آدمهایی انتخاب میکنم تا آنهایی که ادعای عقل و ثروت میکنند بفهمند که هیچ چیزی نیستند ، مثلاً علم لدنی و یداللهی را به یک بی سوادی میدهد که علماء از فرط تعجب او را رد و انکار میکنند یعنی فکر می کنند هیچکس بدون علم و سواد این مطالب را نمیداند ، یک مطلب دیگر اینکه چوپانی برای تنهایی و مقام گیری آنها بوده است.
257- ما باید بنده بشویم و بنده بودن مشکل است ، ما الان تمام نیاز جسمانی مان را از بیرون میگیریم ، نیاز روحانی مان را هم از بیرون میگیریم ، با چشم و گوش و سایر ادراکات ، لذا انسان باید نیاز روحانی اش را از الهامات قلبیاش بگیرد .
258- اینکه تو به اهلبیت(ع) وصل بشوی این فایدهای ندارد بلکه اهلبیت(ع) باید ما را به سوی خودشان بکشند و بخواهند ، باید آنها عنایت کنند ، مثلاً ما میخواهیم خوب بشویم ، این خوب شدن ما ضرر است وقتی آنها بخواهند ما را اصلاح کنند همهاش از روی لطف و کرم است ، این دو خیلی تفاوت دارد ، مثل بچه ای که هر کاری برای پدر و مادر بکند برای آنها ضرر میشود اما وقتی با اجازه آنها باشد نفع حاصل میشود ، هم برای خودش و هم برای دیگران ، الان خیلیها سعی کردهاند خوب باشند اما این خوبیها فایدهای ندارد باید عنایت اهلبیت(ع) باشد ، ما سه مرحله رضایت داریم ، ما یک پدر و مادر داریم ، یک اهلبیت(ع) داریم و یکی هم که خدا راداریم ، حالا گرفتن رضایت پدر و مادر خیالی است خوب هم هست و باید باشد ، اما در رضایت 14 معصوم (ع) باید رضایت عقلی بگیری که در اصل رضایت امیر الموئمنین (ع) است ، و در رضایت وجودی باید رضایت خدا را بگیری ، همانطور که خدا از اهلبیت(ع) راضی است ، اهلبیت(ع) هم باید از ما راضی باشند .
259- در این راه نباید سخت بگیری ، یا عجله کنی که چرا من نرسیدم ، در این راه باید صبر کنی و بگویی خدایا هرطور که خودت صلاح میدانی ، وقتی خودت در این راه چیزی میخواهی یا صلاح کارت را تعیین میکنی یعنی می گویی خدا چیزی حالیش نمیشود من حالیم میشود اما وقتی بگویی خدایا هر طور خودت صلاح بدانی من راضی هستم ، او به شما عنایت خاصش را میکند ، باید واگذار کنیم به خودش .
260- ترک دنیا خودش شیطنت است انسان باید در میان دنیا به دنیا پشت کند دنیا را بخواه ولی برای دیگران بخواه ، وقتی رفتی زحمت کشیدی انفاق کردی ، زن و بچهات را خوب اداره کردی ، به مادر و پدرت رسیدگی کردی در اصل داری برای آخرتت کار میکنی ، انسان وقتی به وجود برسد خود به خود دلش دنیا را ترک میکند ، آنوقت دنیا دنبالت میدود ، تا وقتی در خیالی تو دنیا را دوست داری اما به وجود که برسی دیگر این دنیا است که تو را دوست دارد ، به وجود که برسی یعنی همین الان مزرعهات را جمع کرده ای و در آخرت درحال زندگی هستی ، ما که در دنیا زندگی میکنیم در دنیا باید کارکنیم زحمت بکشیم در بهترین کار و بهترین شغل که بتوانیم به دیگران خدمت کنیم ، در خدمت بندگان خدا باشیم .
سوالات از: 171 الی 212
171- سؤال کردیم : در این دوران ابرقدرتهایی مثل آمریکا با این اختاپوس رسانه ای و ورود ماهواره و اینترنت در حال تزریق عقاید مسموم و باطل و شیطانی به مردم هستند و از سعادت به انحراف کشیدهاند و آیا اگر امام زمان (عج) بیایند این سران کفر را نابود کنند مردم از اینها آزاد میشوند ؟ فرمودند : اولاً مردم نا آگاه هستند ، اصلاًهرکسی که در مسیر معرفت نیست نا آگاه است ، اصلاً تقصیر مردم است که ماهواره پدید آمده است اینها تا نگاه نکنند که آنها پخش نمیکنند ، مردم درراه باطل هستند ، کشش از این طرف است ، تقاضای باطنی مردم ماهواره را پدید آورده ، مردم خراب هستند و ما در دوره آخرالزمان هستیم .
172- زندگی دنیایی همهاش ظلمت است ، ما چون لذت معنوی را نبردهایم از ظلمت لذت میبریم .
173- سؤال کردیم اینکه انسان در ابدیت انتهایی ندارد یعنی چه آخر ندارد یعنی چه ؟ فرمودند : آخرش یک آن است ، درآن زندگی میکند ، میرود به مکانی که تا آخر حیاتش در همان یک آن است مثلاً میپرسی کی آمدی میگوید همینالان ، نمیگوید صد سال یا پانصد سال یا صد قرن پیش ، زمان در کار نیست ، خیال است که زمان را آورده است ، تو خیالت را تعطیل کن همینالان زمان برداشته میشود .
174- یک نفر مبلغ 10 میلیون تومان جهت انفاق برای ایشان آوردند ، ایشان پرسیدند این پول را از بانک آورده ای ؟ آن شخص گفت مبلغ 100 میلیون تومان برای مدتی در بانک داشتم ، این 10 میلیون بر روی آن آمده بود ، ایشان هم مبلغ گرفتند و به همان بانک بردند و بین کارمندان آن تقسیم کردند .
175- زیارت عاشورا و دعای توسل همهاش حال است ، و اصل زیارت عاشورا آن است که با صد لعن و سلام بطور ایستاده خوانده شود ، که حدود 2 ساعت بطول میکشد ، پرسیدیم همینطوری بخوانیم چطور ؟ فرمودند : خب تأثیر چندانی ندارد البته اگر هم وقت ندارید بعداً درمسیری که میروید یا بعداً جایی که وقت دارید لعن و صلواتش را بگویید یا مثلاً نماز جعفر طیار که میخوانید مجموعاً سیصد تسبیحات اربعه دارد اگر در محل نماز نمیتوانید بگویید ، بعداً در مسیر راه میتوانید بگویید ، نماز جعفر را هر وقت که بخوانید انگار که تازه از مادر متولد شدهاید ، کسانی که خدمت آقا امام زمان (عج) میرسند اول این نماز را میخوانند ، ایشان در حرمها تاکید ویژه بر خواندن این نماز داشتند ، ایشان نماز جعفر را بصورت اربعین به شاگردان میدادند با این تاکید که در یک ساعت مشخص هرشب انجام شود تحت هر شرایط بجز مریضی حتی ملاحظه میهمان را هم نمیپذیرفتند یعنی میگفتند اجازه بگیرید نیم ساعت نمازتان را یک گوشه ای بخوانید ، گاهی هم که شاگردان در قبض بودند تا مدت ها میفرمودند به جز واجباتتان هیچ مستحبی را بجا نیاورید فقط گناه نکنید و با وضو باشید ، گاهی هم بار افراد جدید را سنگین میکردند که ببینند طرف چه کاره است .
176- مقصد حضور است مقصد نور است ، توحید دراصل باید سینه به سینه دو نفری سه نفری در خلوت منتقل میشود ، نامحرم نباید باشد ، تک به تک ، اشک دارد سوز دارد...، توحید است که شفا میدهد ...
177- فرمودند : حضرت علی (ع)میخواست کار را یک سره کند و حکم بر باطن کنند اما با حضرت فاطمه (س) به این توافق رسیدندکه همین انسانهای خیالی باشند تا در میان همینها بتوانیم تکتک افرادی که قابلیت دارند دستش را بگیریم، پرسیدیم حضرت علی (ع) قرار بود کار را یکسر کند یعنی چه؟ گفتند قرار بود حکم به باطن کنند ( یعنی هرکس باطنش خراب و غیر قابل اصلاح است حذف بشد ) اما توافق کردند یعنی گفتند همین ظاهر خیالی که مردم هستند باشند ، در میان همینها شاید یک نفر در نسل هفتمشان بفهمد که این دنیا شیطانی است و خودش برگردد ، پس باید این عالم خیال باشد.
178- همینکه شما نیت عمل بد را کردید جهنمت روشن میشود ، گفتیم پشیمان بشویم خاموش میشود ؟فرمودند : نه خاموش نمیشود ، باید توبه کنید و آن کار را هم تکرار نکنید یعنی دور و بر آن کار نروید نه اینکه باز میل بر آن کار داشته باشید ، که این توبه نیست ، بر اساس نیت محاکمه میشویم ، مثلاً 100 هزار تومان برای انفاق دارید در دل میگویی خدایا اگر داشتم به هرکس در تهران 5 میلیون تومان میدادم وقتی انفاقت را کردی از تو قبول میشود ، انگار به هرکسی 5 میلیون داده ای ، چون آنچه را که در توانت بود عمل کردی اما نیتت چیز دیگر بود خیلی بالاتر بود .
179- اگر در دلت کینه از کسی باشد ایمان در دلت نیست ، مثلاً تا به ذهنت آمد که در فلان جا قبلاً باکسی دلخوری پیش آمده باید بروی خیالت را خالی کنی ، بروی به آن شخص بگویی من اشتباه کردم ، ما شما را میبخشیم شما هم ما را ببخش ، با خانمت یا با هرکسی ، باید جبران خسارت کنی ، خیال که متفرق باشد افکارت و قلبت پراکندهاند نمیتوانی آن را جمع کنی باید ببینی اشکال کار در کجاست ، مثلاً یک سال است باکسی بد رفتاری کرده ای و دلگیر هستی ، این یکسال به اندازه پنجاههزار تا یک سال در مغزت میپیچد خودت هم خبر نداری چون عذاب از داخل است اما وقتی رفتی معذرت خواهی کردی میبینی این موج خوابید ، کار از باطن باید درست بشود ، ریشه کن بشود تا قلبت باز و باز تر شود تا دلگیری خیالیات از بین برود ترسهایت بریزد آنوقت کنترلت میآید بدستت چون قلوب بر اثر گناه میمیرند ، وقتی گناه را جبران کنی قلب زنده میشوند، با ذکر و اینها این مسائل حل نمیشود ، کلاً باید نگرانی گناه از وجود انسان برود ، یعنی آزاد باشی که اگر همینالان خواسته باشی گریه کنی راحت بتوانی ، وقتی گناه در جودت درگیر است اصلاً تو خیشیت پیدا نمیکنی و حال نداری ، انسان تا آزاد نشود به بهشت نمیرود ، اگر همینالان آزاد بشوی همینالان وارد بهشت میشوی ، وقتی وارد بهشت شدی مولا را میبینی ، وقتی مولا را دیدی اشکهایت سرازیر میشود ، آنجا دیگر در محضر هستی ، البته این را هم داشته باشید که در جایی بروی از طرف معذرت خواهی کنی یا بگویی من فلان کار را کردهام ببخش مثلاً دعوا درست میشود یا اختلاف بیشتر میشود نباید این کار را بکنید بلاخره از راههای دیگر مثل انفاق خوب و توبه و... جبران کنید.
180- ما الان درهر یکلحظه پنجاههزار سال زندگی میکنیم یعنی موج می زند ، حالیمان نیست ، از این گناه در میآییم و بدور گناه دیگر میپیچیم ، حتی پدر و مادرت گناه کردهاند تاوانش را باید تو بدهی از همان نطفه ای که با آثار منفی از پدر به مادر منتقل شد و باز مادر در بارداری گناههایی مرتکب شد ، اینها همه آثارش روی شما تأثیرمیگذارد ، سؤال کردیم پدر و مادر گناه کرده اند، گناه ما چیست ؟ فرمودند : اصلاً ما آمدهایم تا همینها را جبران کنیم با توبه کردن از اینها آزاد میشویم .
181- در مورد استاد فرمودند : تا کسی خودش به ثمر نرسد نمیتواند شمارا به ثمر برساند ، کسی بر این امر قادر است که در حضور باشد در شهود باشد ، او حرفش در فطرت انسان تأثیرمیگذارد ، اینکه یک نفر در جلسه سخنرانی برای 60 نفر صحبت میکند، در این اصلاً کار انجام نمیشود ، در زمان امیر الموئمنین(ع) مثلاً 4 یا 5 نفر آزاد شدند ، این آزادی برای همه نیست ، چون باید تک تک روی افراد کار بشود ، رو برو با شخص و در خلوت ، چه زن و چه مرد ، توحید را باید با نگاه در وجود او بریزی ، انسان تا وقتیکه به معراج نرود ، حرفش در کسی تأثیر نمیکند.
182- باید خیال از خاطره گناهان و کدورتها خالی شود باید زمینه خالی شود تا عقل بروز کند و عشق خدا وارد شود ، بعد میبینی از همه کسانی که بدت میآمده الان خود به خود خوشت میآید ، همهچیز به ارادهات میآید ، وقتی دوستیهای غیر خدا از فطرتت خارج شد اراده الهی وارد فطرتت میشود بعد میبینی عالم به اراده تو است ، وقتی به زیارت امام زاده ای میروید چون آزاد شدهاید و نور دارید خود امامزاده را میبینید ، همه این عالم در خیال انسان جا دارد ، هرچه که میگویی و میبینی و همه دریافتها میرود درخیال شما ، چیزی که گم نمیشود ، وقتی حرف ناجوری میزنید ، مقداری در فضا منتشر میشود ، یک مقداری به زمینه خیال شما میشود ، و یکسری هم میرود به قلب شما که جهنم برایتان تشکیل میدهد ، و این جهنم مدام حرکت میکند و تولید افکار ناجور در ذهنتان میکند و اذیتتان میکند .
تا انسان از حیوانیت آزاد نشود و پا در انسانیت نگذارد لذت انسانی را نمیتواند بچشد ، حتی شما طعم خواب را تا به حال نچشیدهاید ، شما وقتی میخوابید میمیرید ، خواب یک لذتی دارد که وقتی میخوابید ارواحتان باید برود یک سیری کند در عالم ملکوت و صبح که می شود با نشاط حرکت میکنید ، اینکه صبح خسته حرکت میکنید و بیدار میشوید ، چون میمیرید و صبح که روح در قالب شما بر میگردد در عذاب است چون داخل شما کثیف است ، ظرف باید تمیز بشود ، اما اگر ارواح که باز میگردند تمیز باشد بانشاط بر میخیزید و در دل شب که بر میخیزید با تضرع ، گریه ، حال دارید ، اینها را ندارید چون مشکل دارید ، احساس ما باید آزاد شود ، الان احساس و عشق ما بر اثر درگیریهای خیال پنهان شده ، شما الآنکه یک نگاه حرام میکنید 50 هزار موج به کلهتان میآید خب این شمارا قفل میکند ، ضربه بدی است مردم نمیدانند آثارش چیست ، یا مثلاً یک غیبت میکنند که در اصل 5 دقیقه بوده اما 50 هزار 5 دقیقه باید عذاب بکشی ، اینها را کی میخواهد جبران کند ، این است که انسان از حیوان پست تر میشود ، حیوان وظایفش را انجام میدهد غذایش را که میخورد خلاء اش پر میشود و راحت میشود ، اما کسی که یک گناهی میکند همین گناه یک گناه دیگر برایش پیش میآورد ، گناه است که شکل انسان را به شکل حیوان تبدیل میکند ، شما اگر بدانید چه عذابی در پی غیبت بوجود میآید هیچگاه غیبت نخواهید کرد ، ما خبر نداریم ما از آثار اینهابیخبریم ، دین یک چیز قلبی است ، اینطور نیست که تو با نماز و روزه دین دار بشوی اینها وظیفه تو است ، ما دین نداریم ایمان نداریم ، باید مرتبه و مقامات دین و ایمان را از درون خودت بگیری ، وقتی میگویند بهشت باید در مقام بهشت زندگی کنی وقتی می گویند مرد باید در مقام مرد زندگی کنی وقتی می گویند زن باید در مقام زن زندگی کنی ، آزاد زندگی کنی ، نه با درگیری خیال ، هرچه خیالت در گیرتر باشد تو بیشتر در جهنمی و هرچه آزاد تر باشد به بهشت نزدیکتری تا اینکه کاملاً آزاد بشوی ، وقتی بهشتی بشوی اصلاً خودت میشوی بهشت ، اصلاً هرکسی که وارد این دنیا میشود جهنمی است که وارد میشود ، معصومین (ع)زود از این جهنم رد شدند (شاهد قرآنی و روایات : وَإِنْ مِنْکُمْ إِلاَّ وارِدُها کانَ عَلىرَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیًّا (71مریم )وهیچ یک از شما (نوع بشر) باقى نماند جز آنکه به جهنم وارد شود این حکم حتمى پروردگار توست - حضرت رسول(ص) : جزنا و هی خامدة ، از جهنم گذشتیم در حالی که خاموش بود ) و به توحید رسیدند ، و برای ما چونکه کسی از اولیاء سر راهمان قرار نگرفته و محبت دنیا داشتهایم ، دنیا سر راهمان قرار گرفته ، هرچه سر راهمان قرار گرفته شیطان بوده ، لذا غیر خدا را دوست داریم .
183- سؤال کردیم اینکه خیلی وقتها یک حال خوش در نماز و دعا و زیارتها عزاداریها و... به ما دست میدهد چیست ؟ فرمودند: این حالات از بین میرود و نمیتوانید نگاهشان دارید چون مقام نگرفتهاید و در حد احساس است ، اصلاً همین هم شیطانی است چون از خیال حرکت کرده است ، اما مثلاً شما وقتی یک اشکی میریزید که تمام وجودت را تکان میدهد و تمام وجودت شهادت به اشکت میدهد این اشک از حوض کوثر است ، اشکهای ما یا خیالی است یا عقلی است ، یا از ترس است و یا از غم دلمان است ، ماغمخوار نداریم ، یکی باشد که غم ما را بخرد ، مثل آقا امام زمان (عج) .
184- تمام حیوانات با دو نفس حیوانی و نباتی زندگی میکنند ، و ما هم باهمین دو نفس در حال زندگی هستیم ، انگار که هم آنها و هم ما در زندان هستیم ، لذا نفس انسانی و نفس رحمانی اینها را باید از آنطرف و از داخل درست کرد ، یعنی دست قلب ما را باید بگیرند ، شما فقط باید زمینه را آماده کنید پاک کنید تا او بیاید آن نفس انسانی را در میانت بروز بدهد ، سبز کند ، شما وقتی پاک بشوید ، انسانیت از میانت بروز میکند ، وقتی کثیف هستی حیوانیت از میان شما از نگاه شما از حرف شما بروز میکند وقتی از حرام پرهیز کردی و پاک شدی و به انسانیت رسیدی اینجا از حلال پرهیز میکنی تا خدا از تو بروز کند تا به وجود برسی به معراج برسی ، این بستگی دارد به آن ولی که سر راه شما قرار میگیرد ، ببینی چقدر میتوانی به او علاقه پیدا کنی ، ایمان پیدا کنی و تسلیم بشوی ، شیطان نمیگذارد به این راحتی به او اعتماد کنید ، در وادی شک به او حیرانتان میکند ، خیلی مشکل است ، کار انسان خیلی مشکل است .
185- سؤال کردیم کار اینهمه خلایق چه میشود ، همه جهنمی هستند ؟ فرمودند: اصلاً خود حضرت رسول (ص) و ائمه (ع) هم در جهنم متولد شدند ، اما دنیا نتوانست شکارشان کند آنها زود رد شدند و رفتند درجایگاهشان برای دستگیری ، ما همینالان در میان جهنم هستیم حالیمان نیست ، قلبهایمان مرده است ، شما یک مرغ مرده را روغن داغ بینداز اصلاً حالیش نمیشود ، حالا یک مرغ زنده را میان روغن بینداز ، ببین چه داد و فریادی میکند ، نفس اولیه ما مرده است ، نفس نباتی و حیوانی در برابر این جهنم مرده است ، این همان نفس شیطانی است ، اما وقتی بخواهی زنده بشوی و گناهان را یکییکی دور کنی اینجا شیطان نمیگذارد زنده بشوید باید دائماً توسل کنید و از خدا بخواهید و گریه و زاری کنی تا از گناه آزاد بشوی .
186- ایشان فرمودند : ما شش ماهه بودیم در بغل مادر در یک مجلس روضه ، مادرم اشکش افتاد در دهان من ، شما اگر پاک شوید گذشتهها را به یاد میآورید حتی آن وقتی را که در شکم مادرتان بودهاید ، آینه تانکه تمیز بشود خود به خود عکس دورههای قبل خود را به یاد میآورید ، چونکه تلنبار شده فراموش کردهایم ، باید خیال آزاد شود و مشکلات ما ریشه ای ریشه کن بشوند ، تا عقل بالا بیاید ، وقتی عقل زنده شد روح به حرکت در میآید ، اولیاء به چشم گناه کار به انسان نگاه نمیکنند بلکه به چشم مریض نگاه میکنند تو مریض بودی که این گناهان را مرتکب شدی .
187- باید زمینه را در خودتان ایجاد کنید یعنی قابلیت را ایجاد کنید باید غصه خودتان را بخورید که در این صورت خداوند حتماً یک ولی را سر راهتان قرار میدهد و حجت را بر شما تمام میکند تا فردا روز نگویی کسی نبود دستم را بگیرد ، اگر هم زمینه را ایجاد نکنید که مانند اکثریت مردم در همان حد باقی میمانید . در یک شهری سیل آمد همه فرار کردند ، یک نفر گفت خدا من را آزاد آفریده و خودش کمکم میکند ، با بقیه فرار نکرد ، آب بالا آمد برایش قایق فرستادند قبول نکرد به سر تپه ای رفت ، آب بالا آمد ، هلی کوپتر فرستادند بازهم قبول نکرد تا آب بالا آمد و در حال خفه شدن گفت خدایا قرار بود کمکم کنی ، ندا آمد سه نفر را برایت فرستادم وقتی خودت نمیخواهی چه انتظاری داری ، لذا اگر ولی سر راهت قرار گرفت تا از جهنم خلاصت کند ، باید غصه خودت را بخوری ، اما شیطان قسم خورده است لذا باید از خدا و از اهلبیت(ع) بخواهی کمکت کنند .
188- یکی از چیزهایی که در بشر مشهود است جهل اوست ، انسان در هر مرتبه ای که هست جهل او مانع و حفاظی برای رشد او شده است ، مراحل انسانی را طی نکرده است لذت انسانی را نبرده است مراتب انسانی را ندیده است ، جایگاهش را ندیده است آن ثروت معنوی را در میان خودش پیدا نکرده است ، جهل را ثروت میداند ، یک سری از ما جهل داریم فکر میکنیم معنویت داریم ، دورکعت نمازی میخوانیم و یک روضه و حسینیه ای برای خودمان سرپا میکنیم فکر میکنیم که دیگر کار ما درست است ، اهل حسینه ایم ، یا صدای خوبی داریم چهار نفر دورما جمع شدهاند و...
ما خودمان با خودمان ضد هستیم ، یعنی این ضدیت را خدا قرار داده برای رشد ما ، مثلاً عقل انسان با خیالش ضد یکدیگر هستند ، عقلش با مرتبه نورش ضد است ، نورش با مرتبه وجودش ضد است ، همه ضد بر ضد هستند ، نمیگذارند تو حرکت کنی ، اینها حالتهای برزخی دارد ، مگر انسان بتواند تحت یکی از اولیاء خدا حرکت کند ، رشد انسان به هرعملی از انسان نیست ، بلکه فقط به عمل صالح است ، عمل خدایی ، همینکه یک عملی را بگویی من انجام دادم کار خودت را خراب کرده ای ، درجا زده ای ، دیگرحرفت چی بود ، این عمل شیطانی است ، اصلاً کار خیری که کرده ای نباید به یادت بماند باید فراموشش کنی ، هر کاری که پشتش توقع ، یا من باشد آن کار شیطانی است ، اگر عمل صالح کردی ، تازه از آن عملت باید توبه کنی بعد فراموشش کنی این عمل می شود رحمانی ، لذا خودت را طلبکار ندانی ، چون ما از خودمانکه چیزی نداریم ، هرچه در عالم تجلی شده و هرچه فیض نازل شده است طی مراتب از سر دست انگشتان خداوند ، اهلبیت(ع) و اولیاء خدا تجلی کرده است در این عالم ، و ما استفاده میکنیم ، وقتی تمام فیض از ناحیه حضرت بقیت الله (عج) افاضه میشود ما از خودمان چه چیزی داریم .
189- سؤال کردیم که زندگی بشر که امروز به این شکل در آمده آیا از اول برنامه بر این بوده ؟ فرمودند: بله برنامه همین بوده ، اصلاً این زندگی برای این است که کفر و ایمان خودش را نشان بدهد ، مردم در دوره قدیم به اشکال حیوانات مسخ میشدند ، از زمان پیغمبر(ص) به اینطرف چون ایشان وجودشان قوی بود در عالم ، مردم دیگر در باطن مسخ میشوند نه در ظاهر ، یکی خوی سگی دارد ، یکی خوی گرگی دارد ، هرکسی یک خویی دارد ، این خوی باید از بین برود ، این خوی مسیر زندگی شخص را تعیین میکند که این کار خوب است یا بد است ، شما تا تبدیل به ولی خدا نشوی مریض هستید ، کم دارید ، با فکرت کار میکنی که فکر کنم باید آن کار را بکنم ، فکر میکنم باید این کار را بکنم ، لذا نه این درست بود و نه آن و هرچه خدا بخواهد آن درست است، مثلاً می گویی امروز میخواهم فلان جا بروم یا فلان کار را انجام بدهم ، آن روز میگذرد و تو قادر بر آن نمیشوی .
190- سوال کردیم که آخر آدم چیست؟ فرمودند: همینالان آخر ماست ، آخر ندارد، حقیقت وجود ما یکچیز ناشناخته است، که بوده و هست و ظهورات دارد و ظهورات او ارواح شماست و از ارواح شما جسم شما بروز کرده و حالا با این جسم باید خودت را آماده کنی و کمبودت را جبران کنی برای رفتن به سوی قلب خودت ، کمبود ما اخلاق است اما حرف از اخلاق که میشود میگویند فلانی آدم شوخ و خوشاخلاقی است نه اتفاقا او نامرد است، اخلاق یعنی اینکه کمبودهای وجودی ات از بین برود ، یعنی کمبود خداییات از بین برود، در جامعه ما وقتی زنی با یک مردی شوخی میکند می گویند خوشاخلاق است، نه او مقام هرزگی و بدکاره را گرفته که با مرد نامحرم میخندد او باید مقام زن را پیدا کند و یا مرد باید مقام مرد را پیدا کند، اخلاق خوب یعنی رفع کردن نقصها و کمبودهای وجودی ات نه خوشوبش کردن.
کمبودت که از بین برود شما به مقام وجود میرسید و وقتی به وجود رسیدید تا چهل خانوار اطراف شما رزق و روزی دنیاییشان را راحت میخورند و پا در هر شهری بگذاری مردمش شب خواب راحت خواهند داشت .
ایشان می فرمودند گاهی که مردم یک شهر در فشار می افتند ، ما می رویم آنجا فقط یک ناهار می خوریم و بر می گردیم ، اصلا وقتی یک ولی خدا پا در یک شهر می گذارد شیاطین از آن شهر می گریزند.
191- وجود انسان یک وجود عالم گیر است یعنی زود خو میکند ، زود وابسته میشود ، زلزله خیز است ، اینکه در هر جای دنیا هر روز یک اتفاقی میافتد ، یکجا زلزله ، یکجا سیل ، یکجا جنگ و... وجود ما بر ذرات این عالم وصل است و این اتفاقات درون ما میافتد .
هم ما و هم حیوانات دو نفس مشترک نباتی و حیوانی داریم ، مثلاً مگس روی لکهها و نجسها مینشیند ما هم روی ضعفها مینشینیم ، الان این عالم که ما زندگی میکنیم بر اساس خوی ها میچرخد بر اساس شیطنت ، این عالم را عیبهای ما میچرخاند ، کمبود اخلاق ما میچرخاند ، لذا هرچه رشد کنیم شیطنت ما رشد کرده است ، اینکه می گوییم فلانی خوب است ، او حیوان خوبی است اگر او خوب باشد داخلش درست میشود و اهل بصیرت میفهمند کی خوب است کی بد است ، طرف خیلی آدم محترم و در ظاهر متشخصی است اما وقتی نگاه میکنی میبینی باطنش سگ است مثل یک سگ مؤدب خانگی تربیت شده، مثلاً یک خانمی تربیت شده و حجاب دارد و یک خانمی هم حجاب ندارد ، آیا این حجابی که دارد مقام حجاب را هم گرفته است؟ لذا میبینی یکجا که آزادی عمل داشته باشد از آب که رد شد رفت آنطرف حجابش را برمیدارد ، لذا انسان تا در محضر خدا قرار نگیرد و او را ناظر برخود نبیند کارش درست نمیشود ، یعنی در اصل هر وقت که ما هم بر خدا ناظر شدیم دیگر راحت میشویم ، لذا اگر خدا بر ما ناظر باشد ما غافلیم و اگر ما بر خدا ناظر باشیم در حضوریم ، باید ببینیم از کدام دسته هستیم.
192- باید از خدا بخواهی تا یک بصیرتی به تو بدهد یک عنایتی ، یک نوری، چراغی به شما بدهد تا حلال و حرام را بتوانی بفهمی ، قبض و بسطت را بتوانی بفهمی ، نحوه برخوردت را بتوانی بفهمی ، الان مربیهای ما کمبودها را در میآورند ، مثل یک سرآشپزی که میگوید این غذا این را ندارد نمک ندارد زردچوبه ندارد ، فلان را ندارد ، اهلبیت(ع) این راه را قبول ندارند این راه همهاش شیطنت است ، آنها میگویند باید ببینی چه چیزهایی دارد چه چیزهای خوبی دارد ، آدم باید خود شناسی کند، خوی حیوانی خودش را بفهمد ببیند گرگ صفت است ، سگ صفت است گاو صفت است موش صفت است و...
سؤال کردیم ما چطور خوی خودمان را بفهمیم ؟ فرمودند : ما همهمان می دانیم ، الان یک لیوان آب برایت بیاورند نمیدانی سرد است یا گرم ؟ خیلی خوب هم می دانی ، ما الان یک خوی داریم اما اگر بنا باشد جلویش را نگیریم و ملتفت این قضیه نباشیم 40 سال را که رد کنیم میبینی هفت ، هشت خوی در هم شد ، می بینی این چهره به شکل هفت یا هشت حیوان درآمده ، بینی سگ ، چشم خر، صورت فلان گونه فلان و... در قیامت با این اشکال وارد میشوی .
امام حسین (ع) در صحرای عرفات با تمام جسمش صحبت کرد ، ذرههای جسمانی حیوانی همه شهادت دادند که ما به اختیار شماییم ، شما باید اول بیایی ببینی اصلاً کی هستی اول وجودت را زنده کنی ، وجودت به حرف بیاید ، شما فکر میکنید که اولیاء خدا چطور میبینند ؟ چشم باطن که باز شد دیگر خودشان چشمهایشان را میبینند ، چشمهایشان دیگر آنها را نمیبیند ، الان چشمهای ما ذهنی است تصویر ماده را برمیدارد وقتی انسان از جسم رد شد او دیگر چشمها را میبیند ، ما خودمان نرسیدهایم به مقصد دم و دستگاه درست کردهایم ، همهاش گول زدن مردم است یک عده بدبخت و بیچاره دور ما جمع میشوند ، اصلاًهمینکه لای کتاب را باز کردی یعنی تو چیزی نداری ، تو از آن چیزهایی که رسیدی بگو آنهایی که به عمل در آوردی ، تو که میخواهی بروی کسی را هدایت کنی آیا سرت به سینه امام (ع) خورده صاحب علم ید الله شده ای .
آن اوایل کار یک روز به حرم امام رضا (ع) رفته بودیم ، تولد امام حسین (ع) بود ، به آقا عرض کردم آقا ما شما را ندیده ایم این چه برنامه ای است ، آیا ما از عمر هم بدتریم آیا ؟ که او را در خانه مادرتان راه دادند ، این چه برنامه ای است ، بعد نماز جعفرطیار را خواندم و بعد دو رکعت نماز زیارت هم خواندم ، خواستم یک نماز دیگر هم بخوانم لذا تا دست برای تکبیر بالا بردم دیدم یک آقایی جلویم ایستاده است ، نگاه کردم یک کلاه سیاهی بر سرشان بود لباسی شبیه لباس خدام پوشیده بود ، اشکهایم شر شر روان شد ، خیلی گریه کردم ، رفتم به یک سمتی در کنار ضریح که ایشان را از روبرو ببینم ، حدود یک ربع ایشان را تماشا می کردم تا بعد که از آن حالشان فارغ شدند ، آمدند ما را بغل کردند ، قدشان تقریبا 20/2 بود ، سرم را برسینه شان گذاشتم ، فرمودند شما فکر می کنید که ما از حال شما خبر نداریم ، شما فکر می کنید که ما از زندگی شما خبر نداریم ، ما همیشه در فکر شما هستیم ، و صحبتهایی کردیم و بعد از اینکه صحبت ها تمام شد به ایشان گفتم ما دوباره کی شما را ببینیم ، فرمودند ما همیشه اینجا هستیم ، گفتم همیشه می آیم اما شما را نمی بینم ، فرمودند تقصیر خودتان است که نمی بینید ، و بعد فرمودند دیدار بعدی ما و شما باشد جلوی خیمه امام زمان (عج) .
193- چرا از بین امامان اسم امام حسین (ع) با انسان کار دیگری میکند ، اسم حضرت زهرا(س) اسم امیر الموئمنین (ع) با انسان کار دیگر میکند ، خداوند خیلی به ما عنایت کرده که در این دوره آخر الزمان یعنی بعد از حضرت رسول سلام الله علیه ، در حال زندگی هستیم و این چهارده معصوم آمدهاند ، اینهمه خون دادهاند ، برای ما و راحت راحت راه معراج را باز کردهاند ، حالا ما آمدهایم با خانه وزندگی و زن و ...متوقف وسرگرم شدیم و مقصد را فراموش کردیم ، این دعا : " اللّهمّ! عرّفنی نفسک فإنّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف نبیّک! اللّهمّ! عرّفنی رسولک فإنّک إن لمتعرّفنی رسولک لم أعرف حجّتک! اللّهمّ! عرّفنی حجّتک فإنّک إن لم تعرّفنی حجّتک ضللت عندینی! ؛ خدایا! خودت رابه ما بشناسان که ماعارف تو باشیم و تو معروف ما ، زیرا اگر تو را نشناسیم ، پیغمبر تو را نمیشناسیم ؛ خدایا ! پیغمبرت را به ما بشناسان که اگر پیامبر تو را نشناسیم ، امام را نمیشناسیم ؛خدایا! امام را به ما بشناسان که اگر امام را نشناسیم ، از دینمان منحرف و گمراه میشویم" منظور از این دعا این است که هر که در این دنیا به معراج نرود به دین جاهلیت مرده است ، اگر یک ولی بر سر راهت قرار نگیرد اینطورمیشود ، ما کلاه بر سر همه عالم میتوانیم بگذاریم اما بر چند دسته نمیتوانیم کلاه بگذاریم ، یکی خدا ، یکی 124 هزار پیغمبر و امامان (ع) و یکی هم اولیاء خدا که بر روی زمین گذاشتهاند و در نقشهای مختلف هستند که ما نمیشناسیمشان ، لذا ما باید من را خط بزنیم ، خودمان دشمن خودمان هستیم .
194- مثلاً شما امام حسین (ع) را در صحرای کربلا نگاه کنید ، بعضیها سربار ایشان بودند و بعضی همراه ایشان ، سربارها را شب فرستادند که بروند ، ما در این جامعه سرباز اقا امام زمان (عج) هستیم ، همینکه محبت دنیا راداریم سرباریم ، مشکل ما از اینجاست .
195- فردی خدمت ایشان آمده بودند ، از او پرسیدند که شغل شما چیست ؟ آن فرد توضیح داد که در یک موسسه تحقیقاتی سیاسی فرهنگی در سطوح بالا به سفیران و وزراء مشاوره ارائه میدهد ، ایشان فرمودند حواست جمع باشد که یک موقع گول نخورید ، یعنی این کارهایی که انجام میدهیدکلاً خیالی است اما باید هم به همین امور مشغول باشید تا از نظر معنوی رشد کنید ، پرسیدیم که آیا اینها بد نیست ؟ فرمودند : کی گفته که بد است ، ما می گوییم اینها گولتان نزند برایتان من نیاورد این چیزهایی که می دانید شیطانی است مثل اینها را مگس هم میداند ، یک نفر از حضرت علی (ع) پرسید که این دریا چند قطره است ، حضرت فرمودند آیا تو فکر میکنی حساب این را خدا نمیتواند به یک مورچه بدهد ؟ آن فرد گفت چرا میتواند ، حضرت فرمودند پس ما همه چیز را می دانیم ، لذا ما در کل گول خورده هستیم ، چرا ؟ چون بی خبر از این گول خوردنمان هستیم .
گفتیم یعنی منظور از گول خوردن این است که تا یک مقدار اطلاعات کسب میکنیم غرور میگیردمان ؟ فرمودند : مسئله غرور نیست مسئله این است که احمقیت ما را میگیرد ، جهل ما را میگیرد ، انسان از ذرات کل عالم خلق شده پس قابلیت تبدیل به همه چیز را داریم لذا نباید به آنها تبدیل بشویم ، انسان مثل یک توپ است در این دنیا نباید بگذاریم این توپ دست هرکس بیافتد ، بازیمان بدهند ، امام حسین (ع) این توپ را از کل عالم گرفت و رفت به وجود عالم ، همه عالم یک طرف و امام حسین (ع) یک طرف ، یعنی ایشان همین مقام نفس را که می گوییم برای زن است ، این نفس را اصلاح کرد .
اگر امام حسین (ع) نبودند حق و باطل را در این عالم کسی نمیتوانست تشخیص بدهد ، شمر و ابن ملجم ها را نمیتوانستند بشناسند امامت و ولایت قابل تشخیص نبود همه از حق و باطل در گمراهی بودند ، امام حسین (ع) آمد مشکل را حل کرد ، امام حسین(ع) فرمودند امروز دین نیاز به خون دارد ، یکی آمد گفت من شمشیر میدهم یکی گفت من پول و اسب میدهم و یکی هم گفت من جان میدهم لذا مراتب انسانها مشخص شد یعنی میزان شد مشخص شد و الان شما با افکارت میتوانی بفهمی که کجا هستی و در کدام دسته هستی .
196- حضرت رسول(ص) اسلام را برای مردم تعریف کرد ، اسمش را آورد مثلاً تئوری و امام حسین (ع) بصورت عملی شکل اسلام را نشان داد که اسلام این شکلی است اصلش را نشان داد مثلاً عکس آن را کشید و همه دیدند ، که یکی نگوید من بی خبرم ، امام حسین (ع) حق وباطل را از اول دنیا تا آخر دنیا مشخص کرد ، آنهایی که ادعای اسلام را داشتند جایگاهشان را مشخص کرد .
شما به خانه کسی میروید اگر دستت در سفره به لقمه دراز بود و دیدی چشمن به زن اوست میفهمی که بر باطل هستی به نامردی خودت پی میبری ، امام حسین (ع)میفرمایند هرکجا هستید جوانمرد باشید ، نه مظلوم باشید و نه مظلوم کش ، یعنی از تمام راههای متصور به ما راه را فهماند که فردا کسی بهانه ای نیاورد .
197- انسان تا وقتیکه دینش را از قلبش نگیرد و قبل از مرگ ، نفسش را نکشته باشد ، در خطر است ، چون محبت دارد ، وقتی محبت دنیا از دلت کنده بشود نفس انسان خودش را میکشد ، از اینجا دیگر تعلق قطع میشود ، دین یک هدیه است و با نماز و روزه ، دین و ایمان حاصل نمیشود بلکه اینها وظیفه مسلم است ، دین با محبت امیر الموئمنین (ع)به دست میآید ، اصل دین حب و بغض حضرت علی (ع) است ، بحث انسان و نفس این است که وقتی انسان مراتب وجودی را طی میکند ، وقتیکه به نور میرسد آنجا نفسش کشته میشود ، مقام نور مثل چاقویی است که نفس را میبرد و بعد در اینجا امیر الموئمنین (ع)است که زندهات میکند و به تو حیات میدهد .
حرفهایی که الان به مردم گفته میشود از شب اول قبر و فشار و نکیر و منکر و... حقیقتش جور دیگر است ، همینالان اگرموت نفسانی را داشته باشید آن حیات را از حضرت امیر(ع)میگیریم ، مگر حضرت رسول (ص) که به معراج رفت آنجا چه کسی را دید ، امیر الموئمنین (ع) را دید با قرآن ، قبل از آدم(ع) امیر الموئمنین آنجا نشسته بود ، الان هم هست ، حضرت رسول (ص) که قرآن را از حضرت علی (ع) را گرفت در عوض کوثر و عترت را به ایشان داد حضرت زهرا (س) را داد ، ایشان خندیدند و به مزاح گفتند اگر حضرت امیر در معراج (ع) قرآن را نمی داد ، حضرت رسول (ص) هم فاطمه (س) را نمی داد ، معراجی که حضرت رسول (ص) رفتند باطنش حضرت علی(ع) بود و در باطن حضرت امیر (ع) وجودش که همین قرآن بود را آورد و این وجود را در عالم پهن کرد ، (( پا ورقی : « امیرالمؤمنین علی(ع) فرمودهاند: کل قرآن درسوره حمد است وکل سوره حمد دربسم الله الرحمن الرحیم وکل بسم الله الرحمن الرحیم درباء بسم الله است وکل با درنقطه زیرب است ومن نقطه زیرب هستم / امام صادق (ع) فرمودند: رسول خدا به معراج برده شد و خداوند دربارهی شرافت و عظمت علی (ع) نزد خود با پیامبر (ص) صحبت کرد. هنگامی که پیامبر به بیت المعمور رفت و انبیاء با او نماز گزاردند، از مقام و منزلت علی (ع) نزد خداوند به شگفت آمد. در این هنگام خداوند بر پیامبر (ص) وحی فرستاد؛ چنانچه در « سوره یونس ، آیه 94 » آمده، اگر بر آنچه بر تو نازل کردیم شک داری، از کسانی که قبل از تو کتاب خدا را خواندهاندسؤال کن».یعنی از انبیا سؤال کن که درکتابهای آنها هم آنچه از فضائل علی (ع) بر تو نازل کردیم بر آنان نیز نازل نمودیم؛ .... اما آنگونه که در « بحارالانوار ، ج 36 ، ص 94» آمده، والله نه پیامبر شک کرد و نه از انبیا سؤال نمود. بلکه از مقام بلند علی (ع) به وجد آمده بود ))
198- اصلاً دین به ما چپکی رسیده ، گفتیم یعنی ناشناخته است ؟ فرمودند : ای کاش نا شناخته بود حالت فریب دارد .
199- زمانی که یک دوست ناجور پیدا میکنی بدانکه خودت خرابی یعنی از عیبهای او خوشت میآید .
200- سؤال کردیم که خوی های حیوانی مان را چطور پاک کنیم ؟ فرمودند : این خوی ها پدر همه را در آورده ، تنها چیزی که اینها را پاک میکند گریه بر امام حسین (ع) است ، یعنی باعث مهار نفس میشود ، بازهم گول گریه کردنتان را برای امام حسین (ع) نخورید ، چون سه رقم بکاء داریم ، بکاء خیالی داریم مثل یک خانمی که میخواهد درس بخواند شوهرش راضی نیست اشکش سرازیر میشود این اشک خیالی است ، یکی هم بکاء عقلی است و دیگری بکاء وجودی است ، بکاء وجودی شیرین است آب زمزم است اشک وجودی را میشود بخوری این اشک خوردنش هدایت میکند ، بکاء عقلی شور است ، باید ببینی کدام مقام بکاء رادارید ، اشک خیالی بو میدهد در مجالسی که افراد خیالی اشک میریزند بوی گند بلند میشود که با مشام برزخی مشموم میشود ، مثل آدمهای جنب که بو میدهند ، لذا آدمهای خیالی کلاً بو میدهند و گاهی که بوی آنها به ما میخورد ما تا سه شبانهروز می افتیم و مریض میشویم .
از ایشان سؤال کردیم که چطور اشک وجودی پیدا کنیم ؟ فرمودند : باید به معرفت برسید ، عمل داشته باشید ، مثلاً الان شما یک عدد نان دارید، هم شما گرسنه هستید و هم این آقا ، باید نصف کنید و باهم بخورید ، اگر همه را شما بخوری بلا میشود دل درد میگیرید ، کار ظریف است دیگر ، پول در بانک میگذارید واقعاً این سودی که ما میگیریم نزولش را بانک از که میگیرد ؟ خوب این پولها نجس است ، آیا آدم نجاست خودش را میخورد ؟ پول را از یکی میگیری میبینی نور دارد حلال است ، مثلاً پولی که از امام رضا (ع) از حضرت معصومه (س) میگیرید تا پولی که از کس دیگر میگیرید یکی است ؟ اینکه می گوییم حلال و حرام ، پول که حلال و حرام نمیشود ، بلکه در دست ما و در وجود ما خراب میشود یعنی هرچه به دست ما میرسد طبق وجود ما میشود ، مثلاً میگوید فلانی دستش خوشمزه است ، خیر اینطور نیست بلکه او وجودش اصلاحشده است ، مثلا فلانی ظاهراً حجاب ندارد اما در باطن به اهلبیت(ع) علاقه دارد وقتی علاقه به اهلبیت(ع) دارد دست به هرچه بزند خوشمزه میشود .
سؤال کردیم نجس و حرام را توضیح بدهید : فرمودند : هرچه که درعالم قید بخورد نجس است ، ما نجاست عقلی هم داریم نجاست وهمی و خیالی داریم ، مثلاً یکی که زنا میکند میگویند کفر دارد ، خب کفر عقلی هم این است که تو در خیالت فکر بد میکنی و این ها همه باهم یکی است ، کفر وجودی یعنی اینکه غیر خدا را دوست داری کفر در هرمرتبه مصداق خودش را دارد ، فکر نکن ما از آنکسی که زنا میکند بهتریم ، مایک طور دیگر زنا میکنیم ، او زنای جسمانی میکند و ما زنای روحانی میکنیم ، با چشمش زنا میکند با خیالش با گوشش زنا میکند ، یک کلمه میگوید فلانی خوب است یا بد است با غیبت کردن زنا میکند ، اینکه شیطان قسم خورده که من یک نفر را نمیگذارم در برود برای همین است دیگر ، گفتیم با این حساب کار خیلی ظریف است : فرمودند : مگر اینکه اهلبیت(ع) و خدا عنایت کنند ، اگر غیر از اینها باشد ما همهمان گیر هستیم اعمال ما مثل آبی است که باید ببری در دریا بریزی حالا از هزاران رود و کوه باید رد بشوی ،حالا در این میان خرت چپ نکند در راه دزد هست و...
201- سؤال کردیم بجز گریه بر اهلبیت(ع) کدام اعمال و اذکار را میفرمایید : فرمودند : تفکر ، تفکر در آمدن و رفتن ، ببینیم اصلاً برای چه آمدهایم ، ما نیامده ایم برای خوردن یا مالکیت پیدا کردن بلکه ما آمدهایم تا یکچیزی را درک کنیم ، خوب ما از بس احمیقم میآییم مالکیت پیدا میکنیم ، باید چیزی را درک کنیم .
روزیِ انسان در حقیقت خود خداست ، وقتی می گوییم اهلبیت(ع) این اهلبیت جسمانی منظور نیست ، اهلبیت(ع) یک طعم است برای انسان ، ایمان یک مقام است ، نماز یک مقام است، انفاق یک مقام است ، عُمَر هم انفاق میکرد ، علی (ع) هم انفاق میکرد ، حالا چرا تا اسم انفاق علی (ع)را میبرند بدن انسان یک طوری میشود، ولی از انفاق عمر میگویند انسان باور نمیکند ، اعمال طبق وجود انسان مورد قبول میشود .
202- ما باید ترک حلال کنیم ، به این معنی که وجود مان تغییر نکند به داشتن مال دنیا یا نداشتن ، یعنی داشتن و نداشتن فرقی بحالمان نداشته باشد ، مردم خمار دنیا هستند ، پول که هست نعشه میشوند و پول که نیست خمار میشوند ، اینطور نباشد ، از داشتن یا نداشتن نباید خوشحال یا ناراحت بشوی ، حرام را ترک کن تا خدا با این معنی که گفتیم شمارا از حلال ترک بدهد ، یک قدم را شما برداد تا ده قدم خدا بردارد .
203- یکی از دوستان سؤال کرد که میخواهم به نام رضا متصف بشوم : فرمودند : هروز 1001 مرتبه به سمت علی ابن موسی الرضا (ع) ایستاده یا نشسته ذکر یا رئوف و یا رحیم را داشته باش ، بعد از آن فرد سؤال کردند شما سید هستی ؟ گفت : نه ، ایشان فرمودند: چرا سید هستی نور سیادت را در وجود شما میبینم ، او گفت بنده چند ماهی هست که دچار قبض هستم ، ایشان فرمودند : باید ببینی که دوستانت که هستند ، با چه کسانی حرکت میکنی ، گفت دوستان خوبی دارم از موئمنین هستند ، ایشان فرمودند : در ظاهر موئمن هستند ، در باطن کفر دارند ، ببین کلمه ای که از دهانشان خارج میشود سیر این گفتار به کجا میخورد به دنیا میخورد یا خیر از روی شهوت است .
204- سؤال کردیم برای حضور قلب در نماز چه توصیه ای دارید ؟ فرمودند : همیشه با وضوء باشید و سعی کنید نماز را به جماعت بخوانید ، با جماعت بخوانید تا خدا بیاید سوایت کند و با کل وصلت کند .
205- لذت حقیقی برای انسان در وجود خود انسان است .
206- شیطان به تمام وجود ما احاطه دارد ، چهارده معصوم(ع) ، امام حسین (ع) آمدند تا انسان را کلاً خالص کنند ، همینالان انسانها میدانند که خالص هستند یا خیر ، ما این تن که نیستیم ، این تن یک قالب است که این وجود ما را به وجود حضرت زهرا (س) و حضرت رسول (ص) و امیر الموئمنین (ع) برساند ، ما در ولایت مشکلداریم ، الان همینکه مردم سال (خمسی) ندارند ، خیلی بد است ، کسی که سال خمسی ندارد تاریک است اصلاً از حرکاتش مشخص است ، البته حرکات جسمانی منظور نیست ، مثلاً مثل غذایی که نمک ندارد ، اگر بتوانی ببینی ، میبینی که آن شخص ادب روحانی ندارد .
207- باید دستتان را بگیرند ، باید حضرت رسول (ص) دستتان را بگیرد ، یعنی وجودت در زمان حاضر با وجود حضرت بقیت الله(عج) وصل بشود ، شدت وجودی پیدا کنید ، چون وجود در عالم یکی است ، این ما هستیم که متکثر هستیم ، وقتی به وجود برسید آنجا وجود ما و امام زمان (عج) و خدا همه یکی است ، خداوند این فرصت را داده تا خودمان را اصلاح کنیم و به انسانیت خودمان برسیم ، یعنی چهارده تا نمونه گذاشته که اگر به هرکدام دسترسی پیدا کنی کار تمام است ، یک نور واحد هستند ، اینها عصاره 124 هزار پیغمبر هستند ، و وجود امام زمان (عج ) عصاره چهارده معصوم (ع) است .
208- یکی از اولیاء خدمت حضرت بقیت الله بودند به ایشان عرض کرد که ما خیلی دوست داریم هم نشین شاهزاده علی اکبر امام حسین (ع) بشویم ، این را که گفت حضرت حجت (عج) به احترام شاهزاده علی اکبر (ع) مندیل خود را از روی سر بر روز زمین گذاشتند ، لذا ما اصلاً اینها را نمیشناسیم ، گفتیم پس ما خیلی از قضایا پرت هستیم : فرمودند : ما یا مردهایم و یا در خوابیم مگر خودشان عنایت کنند ، ما هر کاری که میکنیم باید مقامات آن کار را بگیریم ، مقام نماز ، روزه ، انفاق و...اگر صد سال هم نماز بخوانی پیشانیت هم پینه ببندد ولی آن اتفاق روحی در تو نیافتد ، خب این چه نمازی است ، اینکه افکارتان در نماز پراکنده است چون قلبتان مرده است ، وقتی تکبیر میزنی ، با الله اکبر باید خیال بسوزد ، بدن به لرزه بیافتد ، ما باید قلبمان آزاد شود تا خیالمان تطهیر بشود ، اینها با تمرین هم نیست ، شما وقتی علاقه به دنیا دارید کلاً در خیال هستید ، تو اصلاً خود خیالی ، باید یک دارایی وجودی پیدا کنیم ، علامت مقام گرفتن این است که الان اگر یک کاری را انجام میدهی برایت سخت است و ناراحت هستی وقتی مقام بگیری از انجام ندادن آن کار در ناراحتی هستی ، اصلاً وجودت با آن عمل عجین است ، اینجا خدا دستت را گرفته ، ما این کارهایی که انجام میدهیم چه نماز و روزه و انفاق و...از طرف حضرت رسول(ص) است ، درست هم هست ، اما همینکه خیال کردیم خودمان انجام دادهایم رد است ، همه اینها عنایت آنهاست ، هر بار که کار خیری میکنی باید خودت را بدهکارتر بدانی .
209- سؤال کردیم که این سی چهل سال را که کج رفتیم را چطور باید درست کرد یک شبه که نمیشود این سالها طول میکشد ، فرمودند : فرمودند یک شب نه در یک لحظه درست میشود ، هدایت یک لحظه است ، خدا یک نظری میکند هدایت میشوی ، یک نوری وارد قلبت میشود ، کافی است یک هم نشینی با اهلبیت(ع) داشته باشید کار تمام است ، یک همنشینی با آقا امام زمان (عج) کافی است انسان باید به شهود برسد ، آنها که حضرت یوسف (ع) را دیدند دست را بریدند ، ما چرا دستمان را نمیبریم ، چون از حضرت یوسف(ع) ایراد میگیریم.
210- عالم کسی است که به علم لدنی و علم یداللهی دست پیدا کرده باشد یعنی باطن قضیه را بفهمد ، جمال حقیقت را زیارت کرده باشد ، حقیقت وجود حضرت رسول (ص) را اگر در عالم ملکوت زیارت کنی دیگر کار تمام است ، یعنی اگر کسی به این مرتبه برسد ، خدا عنایت کرده که همه این عالم به خاطر همان نگاه او خلق شده ، یعنی اگر یک آدم به همان نگاه برسد انگار که ارزش همه این عالم را دارد ، یاران امام حسین (ع)میگفتند بمیریم ، ببینیم ، هزار مرتبه بمیریم تا ببینیم ، اینکه جایگاهشان را امام حسین (ع) به آنها نشان داد در اصل معراج پیغمبر (ص) را به آنها نشان داد، امام حسین (ع) آمد کار را آسان کرد ، کفر و ایمان را مشخص کرد که همینالان همه بدانند که کی جهنمی است و کی بهشتی است .
سؤال کردیم که الان در مجالس امام حسین (ع) تحریف هست یا خیر ؟ فرمودند : فراوان تحریف هست ، منتها هرکسی طبق مرتبه وجودش از آن برداشت دارد ، آدمی که در خیال است در خیال برداشت میکند ، آدمی که در عقل است در عقل برداشت میکند و آدمی که در وجود است از وجودش استفاده میکند ، بستگی به ظرفیت تو دارد ، مرحله وجودیات هر چه باشد در همان سطح استفاده میکنی ، یعنی طبق وسعت رزق و وجود شما از کلمه معنی دریافت میکنید ، یعنی بسته به این است که چقدر شما وجه مشترک با اهلبیت(ع) دارید ، مثلاً یکی با دنیا وجه مشترک دارد یک شبه سه میلیون تومان درآمد دارد ولی یکی وجه مشترک با دنیا ندارد شب تا صبح هم جان بکند 30 هزارتومان نصیبش نمیشود .
211- از ایشان سؤال کردیم که چگونه است که گاها یک سؤال را به چند نفر جوابهای متفاوت میدهید ؟ فرمودند : ما جوابها را از فطرت خود شما میگیریم و به شما میدهیم ، جوابها در درون خودتان هست اما قدرت استفاده ندارید.
212- ما در برابر ولایت مشکلداریم ، در برابر امر ولی ، مثلاً حضرت حجت (عج) بفرمایند این زن زن شما نیست ، با این زن به کمال نمیرسی تو جبهه میگیری ، خب این درجهاش به تو نمیخورد تو عقلی هستی باید یک زن عقلی بگیری ، آدم خیالی باید یک زن خیالی بگیرد ، کسانی را که مدعی هستند ، امتحانات سختی از آنها می گیرند ، حتی میبینی ولی امری به تو کرد که ظاهرش کاملاً خلاف شرع است حالا تو به حضرت می گویی اسلام گفته حرام است ، صاحب اسلام و صاحب دین امر میکند و تو می گویی نه اسلام گفته حرام است مثلآنجا که امام صادق(ع) به یارش فرمود برو در تنور بنشین ، حالا تو بگو خودکشی در اسلام حرام است ، البته حضرت جهت امتحان ولایت مداری تو این را امر میکند ، مثلاینکه یک نفر که ادعای دوستی با تو را میکند و تو به او بگویی فلان مبلغ پول لازم دارم ، بعد که آورد بدهد می گویی نمیخواهم خواستم امتحانت کنم ، اولیاء هم وقتی میخواهند دست یکی را بگیرند امتحانش میکنند ، که آیا فردا اگر صاحب مقام شد میتواند مقامش را نگه دارد یا خیر .
سوالات از: 134 الی 170
134- اینکه به نماز میایستی میبینی حال نداری باید بفهمی که قلبت مریض است برو دردت را درمان کن، یعنی دین تو دینی نیست که ضعفت را بگیرد برو فکری به حال خودت بکن ، ما هر عملی که انجام میدهیم مثل یک دارویی است که میخوریم ، ببینیم این دارو اصلاً تاثیری در قلب ما در حالات ما دارد ؟ اگرندارد پس مریضیم باید درپی مداوا باشیم .
135- شما از خدا بخواهید تا هر چه محبت غیر او هست از درونتان پاک شود ، مثلاً زنت است بچه ، زندگی ، مال ، جسم خودت و.. هر چه را که دوست داری از خدا بخواه تا دوستیاش از بین برود و جایش روشنایی بیاید ، ما خودمان حجاب خودمان هستیم خودمان کمبودها و منفیها را در وجودمان بارور کردهایم ، کمبود اخلاق ما باید از بین برود ، اخلاق که کامل شود ، قلب نورانی میشود ، وقتی قلب نورانی میشود عقل گمراه نمیشود ، خیال هم نورانی میشود ، ما وقتی قلبمان نورانی نیست خیال ما عقلمان را گول می زند ، خواستههایمان ما را گول می زند .
136- درون انسان لذتها و شیرینیهایی هست که به آنها نرسیدهایم اصلاً خود به خود یک جور نعشه گی از درون انسان حرکت میکند بعد نصیباتی دارد ، مثلاًاهلبیت(ع) که نگاه میکنند تو از خود بی خود میشوی ، ما همینی که هستیم از همین باید توبه کنیم .
137-افراد قبل از ورود به حرم حضرت رضا (ع) چهرههایشان سیاه است اما از این طرف که خارج میشوند چهرهها نورانی است ، اگر چشمتان باز باشد به باطن حرم میروید ملائکه را میبینید ، همه این شلوغیها محو میشود ، خیلی نصیبات در این راه هست فقط باید گناه نکنیم بدبینی نکنیم ، اگر کسی گناه میکند او را آدم بدی ندانیم ، گناهش بد است خودش بد نیست ، با زن و بچهمان سخت نگیریم ، اگر کار اشتباهی کردند همان موقع به رخشان نکشیم بعداً که موقعیتش پیش آمد بگوییم ، بگذاریم قضیه سرد شود اگر داغ داغ بگویی همه را میسوزانی ، خودت تبدیل به شیطان میشوی ، یک کار خوبی که کرد بگوییم این کارت خوب است اگر آن کارت را هم اینطوری میکردی خیلی بهتر بود .
138- ما خودمان این راه را به سختی طی کردیم ، سوال کردیم چطور؟ فرمودند: یعنی با خدا کنارآمدن خیلی مشکل است یعنی اگر خواسته باشی استادت خدا باشد خیلی مشکل است... ، یعنی حساب کن آن چیزی که عالم را تطهیر کرده پیغمبر (ص) یکجا گرفته و راه را برای همه ما باز کرده بخواهد کل وجودت را تطهیر کند ، کمر قلب ما در این راه شکست تا معراج حضرت رسول (ص) نصیب شد .
اینکه آیت الله بهجت میگفتند ما هرکجا امام زمان(عج) راه بروند صدای پایش را میشنویم ، این برای این است که انسان اگر صدای وجود خدا را بشنود ، بعد حضرت در هر جایی که راه بروند ، پا در وجود گذاشتهاند ، تو از طریق وجود میتوانی صدای پای حضرت را در شرق و غرب عالم بشنوی لذت ببری ، آقا به قلبت پا میگذارد و در هر قدمی زیرو زبرت میکند .
139- یک روز یک بنده خدایی که ما را میشناخت به ما گفت میخواهم شمارا ناهار میهمان کنم گفتیم عیبی ندارد ، ما را برد به رستوران ، او گفت البته جسارت نباشد چون شنیدهایم که اولیاء خدا کم میخورند یا چیز خوب نمیخورند ، خندیدم و به او گفتم غلط کرده هر کی این را گفته ، البته موقعی که نباشد نمیخورند ، وقتیکه باشد چرا نخورند ، به ما گفت چه میل دارید ؟ گفتیم چلو گوشت ، خودش هم خورشت سفارش داد ، به او گفتیم کی گفته نباید بخوریم ، اگر موقعیتش بود بخور اما دنبال این نباش که اینطورخوردنها برایت مسئله باشد ، اسیرش نشوی ، ما باید عادتها را بشکنیم ، اهلبیت(ع)میفرمودند : اگر درد باشد میپذیریم ، سلامتی باشد میپذیریم ، اگر باشد میخوریم اگر نباشد نمیخوریم ، راه این است و بقیه عرفانها افراط و تفریط است .
سؤال کردیم خوردن تا یکجا نیاز بدن است ، اما مرز بین این نیاز را از شهوت چطور تشخیص بدهیم؟ فرمودند : باید از خدا بخواهی که یک نیرویی از طرف خدا بیاید به وجودت تا شهوت در تو فوت شود ، یعنی آن نیرو سیرت کند و شهوت را پر کند یعنی نفس تو را از کار بیاندازد ، خلع سلاحت کند ، وقتی از باطن خودت لذت ببری دیگر شهوت نداری ، و با دیدن زنهای دیگر هیچ احساس شهوت به تو دست نمیدهد ، مگر زمانی که خانمت نیاز داشته باشد و خدا اینجا شهوت را در تو آزاد میکند ، تا نیاز او را رفع کنی ، وقتیکه شما قوی بشوی این نیرو بر شهوت تسلط پیدا میکند ، یعنی لذت را از وجود خودت میبری ، از زن نمیبری ، و این لذت درونی چنان قوی است که لذت بردن از زن در برابر آن لذت درونیات ، لذتی کثیف جلوه میکند.
به اینجا که برسی دیگر چشم باطنت باز است این زنها را که میبینی باطنشان را میبینی بی حیایشان را شهود میکنی باطنشان را سگ میبینی گرگ میبینی ، پس وقتی یک زن زیبای بی حیا را باطنش را میبینی که سگ یا گرگ است ، از سگ و گرگ چه لذتی میبری ؟
140- ظهرها سعی کنید ناهارتان را بخورید ، درد فیزیکیتان کم میشود خیال آرام میشود ، گفتیم ما قبلاً خیلی روزه میگرفتیم : فرمودند : باید بگذاری او بیاید در وجودت روزه بگیرد ، خدا بیاید برایت روزه بگیرد ، شما باید در انتظار روزه باشی و انتظار روزه را بکشی تا خدا وسیله را طوری فراهم میکند که مثلاً برایت ده روز قطع قوت در نظر میگیرد، ده روز سیرت میکند ، بعد از ده روز حالیت میشود که در این مدت چیزی نخورده ای ، روزیات از بالا قطع میشود و میل و نیاز بدنت را خدا تأمین میکند .
141- سؤال کردیم که با توجه به فرمایشات شما اگر از عملی ازما فوت شد مأیوس و نا راحت نباید بشویم ؟ فرمودند : شما هر عملی که در دنیا انجام میدهید شیطانی است اگر رحمانی باشد رشدتان میدهد ، دهانتان را میبندد جلوی چشمتان را میگیرد ، جلوی گناهتان را میگیرد ، وقتی شما از عمل می افتید خدا میخواهد بگوید عملی انجام بده که اصلاح بشوی ، خوشحال باش که از گمراهی نجات پیدا کردی .
فردی به مسجد رفت دید نماز تمام شده آهی کشید ، بزرگی گفت چرا آه کشیدی گفت به جماعت نرسیدم ، آن بزرگ گفت آهت را به من بده همه نمازهایم برای تو ، لذا اگر آه کشیدی که نماز صبحت قضا شده این آه جگر خدا را میسوزاند .
142- اگر روح انسانی در آدم زنده بشود نیازی به دویدن و ورزش کردن ندارد ، اینها که میبیند ورزش صبحگاهی میکنند حیوانیتشان اذیتشان میکند ، اگر جلوی حیوانیتت را بگیری هیچ چیز آزارت نمیدهد ، نه خوردن ، نه نوشیدن .
پرسیدیم پس نیازی به ورزش نداریم ؟ فرمودند : ما باطنمان خراب است ، روح شما نمیتواند جسمتان را نگه دارد ، میخواهید با ورزش این کار را بکنید ، سؤال کردیم ما شنیده بودیم حتی بعضی از بزرگان خود را از نظر بدنی آماده رزم برای یاری حضرت بقیةالله(عج) نگاه میداشتند : فرمودند : نه امام زمان (عج) بیایند کارشان اراده ای است نیاز به لشکر و شمشیر اینطوری ندارند ، ایشان به شخص باطل نگاه کنند او سیاه میشود و میمیرد مثل گوشتی که از یخچال بیرون میماند به بو میآید ، کار حضرت تصرف در باطل است ، دعوا و شمشیر بازی که نیست که ، میخواهند که خوبها بمانند و بدان همه از بین بروند ، مثلاینکه الان در کنار یک ولی خدا مینشینید دهانتان قفل میشود ، یعنی هر چه سؤال دارید همه را فراموش میکنید ، سؤال کردیم که شنیده شده سعودیها در اطراف کعبه تک تیراندازهایی گذاشتهاند تا وقتی حضرت حجت(عج) ندای انا المهدی سر داد ایشان را بزنند : فرمودند : این صدا را همه کس نمیشنود فقط آنهایی که گوش قلبشان باز است میشنوند ، مثل صدای امام حسین (ع) در روز عاشورا که ندای هل من ناصر سر دادند را همه نشنیدند ، صدای قرآن خواندن حضرت را بر سر نیزه همه نشنیدند .
سؤال کردیم که اینهمه نوشتهاند که حضرت با لشکریانش با سفیانی جنگهامیکنند و... اینها چطور است ؟ فرمودند : این جنگها اراده ای است ، آن 313 نفر در میان مردم عالم میگردند و پیام میدهند ظهور حضرت را و هر کس که قابل نباشد سیاه میشود و نفسش میایستد ، اکثر اینها که قابل نیستند زود میمیرند چون کم حال هستند، ولی افرادی که خیلی شیطانی هستند حتی با تصرف نمی میرند و به قول معروف سگ جان هستند سیاه میشوند و خودشان شمشیر را به دست یاران حضرت میدهند میگویند راحتمان کنید .
143- نحوه زیارت در اماکن مقدسه را سؤال کردیم : فرمودند : زیارت نامه را که خواندی دو رکعت نماز زیارت که فقط برای معصومین(ع) است میخوانید و برای غیر معصوم نماز را هدیه کنید ، بعد اگر خواستید به انتظار نور بنشینید به ضریح نگاه کنید ، به حالت مسکین و یتیم و اسیر .
اصلاً ما یتیم هستیم که به آنجامیرویم ، مثل یک گدایی که به گدایی مینشیند .
سؤال کردیم آیاخواستهها را هم باید اظهار کنیم یا خیر ؟ فرمودند : کمبود همه ما کمبود نور است اگر نور بگیری همه مشکلاتت حل میشود .
از کیفیت آن نور سؤال کردیم که آیا فقط قلبی است ؟ فرمودند : نه بلکه آن نور را با چشم میبینی که از ضریح به قلبت میخورد و بر میگردد و قلبت را نورانی میکند .
سؤال کردیم که آیا این خاصیت در حرمهایی مثل حضرت عبدالعظیم حسنی هم هست ؟ فرمودند : بله هست اینها مرکز نور هستند ، ما میرویم که نور بگیریم نمیرویم که آهن را زیارت کنیم ، ما زیارتهایمان خراب است .
سؤال کردیم این تلاش برای رسیدن به ضریح و بوسیدن حکمش چیست ؟ فرمودند : اینکه ضریح را بوسه میزنیم یعنی به ما نور بدهید ، گفتیم ما تا الان هیچ نوری ندیدهایم : فرمودند : ما عادت کردهایم که زیارت ثواب دارد .
سؤال کردیم این حالت در کجاها هست ؟ فرمودند : در تمام امام زادهها هست ، سؤال کردیم در ایران اینقدر امامزاده هست که شاید درقدیم یک آدم خوبی را مقدس کردهاند بعداً تبدیل به امامزاده شده : فرمودند : مسئله این است که در تمام این مکانها اولیاء پا میگذارند و حتی اگر واقعاً امامزاده نباشد تبدیل به مراکز نور برای مردم میشوند اصلاً لازم هم نیست امامزاده باشد ، همینکه اولیاء دور این ضریحها چرخیدهاند اینها متبرکاند، مهم این است که مسلمانان اینجا میتوانند یکدیگر را پیدا کنند ، همینکه ولی خدا بر این ضریحها نگاه کردهاند از نور نگاه آنها شما نور میگیرید ، مراکز الهامات هستند ، مثلاً شما در مکه هم که بروید کعبه را می ببینید ، اما آنهایی که قلبی هستند در آنجاهمهچیز را فراموش میکنند .
یک مسئله هم اینکه مثلاً اگر میخواهی بروی کربلا به نیابت از یکی از اولیاء خدا برو مثلاً از طرف حضرت ام البنین (س) برو از طرف حضرت معصومه (س) برو ، ما هنوز برای زیارت این بزرگان قابل نیستیم وقتی به نمایندگی این اولیاء برویم انگار خودش هستی مثل او هستی ، وقتی نیابت اینها را میگیری یعنی میخواهی مثل او بشوی ، سؤال کردیم حتی مثلاً زیارت حضرت عبد العظیم ؟ فرمودند بله ، با این نیابت قبل ازاینکه شما بروید به زیارت ، آن ولی که نیابتش را کرده ای میرود ، حالش را به تو میدهند نماز و کمکش را به تو میدهند ، در حقیقت او کنار تو و همپای تو میآید و تو او را نمیبینی ، اما با نیابت امام نمیشود به زیارت کسی یا امام دیگر رفت چون ما طاقتش را نداریم بلکه باید به آن چهار واسطه بزرگوار که گفتیم نیابت بگیرید ، چون اینها معصوم نبودهاند مثل امام نبودند اما در مسیر عصمت حرکت کردند و معصوم شدند و بلد راه ما هستند ، حضرت زینب (س) حضرت عباس (ع) حضرت معصومه (س) حضرت نجمه خانوم (س) .
144- سوال کردیم که مقام سلمان بالا تر است یا مقام حضرت ابالفضل (ع)؟ فرمودند: که ما نمیدانیم کدام بهتر هستند اما اگر اقا ابالفضل (ع) به عالم نگاهی بیندازد همه را سلمان میکند .
145- یک بار به ما فرمودند نماز های واجبی را که به جماعت نمی خوانید را طولانی کنید ، به این صورت که ذکر رکوع را سه مرتبه و ذکر سجده یعنی سبحن ربی الاعلی و بحمده را هفت یا نوزده مرتبه بگویید ، یعنی چنان سجده کنید که به حال بیایید ، در یک نشست دیگر فرموده بودند در سجده آخر تا اشکتان جاری نشده سر از سجده بر ندارید که این نشان قبولی نماز است .
146- یک قائده کلی در همه مستحبات چه عبادت و چه زیارت اینکه اگر حال ندارید انجام ندهید مثلاً نوافل باید عاشقانه باشد ، اگر حال ندارید فقط واجبات را انجام بدهید ، یک بدبختی بزرگی که ما داریم این است که دچار عادت میشویم مثلاً اگر به نماز عادت کنیم از اصل نماز باز میمانیم ، و در همه امور این صدق میکند .
147- وقتی ایشان به تهران می آمدند به امامزاده صالح ارادت خاصی داشتند و میفرمودند که ایشان تا سر حد عصمت پیش آمدهاند پیش ایشان که میروی از قبض در میآیی ،اینهمه گناهی که در تهران میشود را امامزادهها جبران میکنند و در مورد حضرت عبد العظیم الحسنی (ع) یکبار فرمودند محضر ایشان محضر سنگینی ، ایشان عبادتهای سنگینی داشتهاند ، مانند کربلا میماند که در کربلا قبض سنگین آدم را میگیرد به آسانی نمیتوانی اشک بریزی ، یکبار با ایشان به حرم حضرت عبد العظیم از درب جنوبی مشرف شدیم ، ، ایشان حدود 5 دقیقه پشت نردههای صحن به حالت نظامی زانو زدند ، دست بر دیوار و سر را چسباندند و گریه شدیدی کردند ، سپس بعد از سلام وارد صحن شدند و 5 دقیقه ای هم گوشه ای از صحن گریه کردند ، چون وسط هفته بود حرم خیلی خلوت بود ایشان پایین ضریح نشستند چفیه ای روی سر انداختند و حدود یک ساعت پیوسته گریه بسیار بسیار شدیدی کردند و گاهی آه می کشیدند ، در مورد زیارت میفرمودند وقتهایی که میبینید حال ندارید پای ضریح نروید ، به تناسب حالتان جلو بروید ، وقتی در یک امام زاده ای هستید میبینید حال ندارید همان یک گوشه مانند گدا بنشینید به ضریح نگاه کنید وقتی حال و اشکت آمد حرکت کن ، جاری شدن اشک مجوز ورود است ، شما تا وقتی اشکت نیامده میخواهی بروی آنجا چکارکنی ؟ اشک و حالت هم اگر رفت تو هم برگرد ، انسان همیشه باید در حال انتظار باشد تا همان نور حضرت مهدی (عج) که به ضریح نگاه میکنند، تلألؤ نور نگاه ایشان بر گردد به قلب شما بخورد . فرمودند اینکه روایت دارد که زیارت حضرت عبد العظیم ثواب زیارت سید الشهداء (ع) را دارد یعنی اینکه آنجا حالات ، حالات کربلا است ، یعنی آن حالی را که در کربلا می گیری را در همین جا هم می توانی بگیری ، آن عایدی که در کربلا قرار است گیرت بیاید اینجا هم می توانی پیدا کنی ، گاهی می فرمودند که در حرم ها نماز حضرت زهرا(س) را که دوتا دورکعتی و در هر رکعت 50 قل هو الله احد را بخوانید ، تاکید بیشتر ایشان بر نماز جعفر طیار بود و گاهی هم می فرمودند نماز امام زمان (عج) را بخوانید ، یک مرتبه هم فرموده بودند که هر گاه حاجت مهمی دارید رو به ضریح بایستید و چهارصد مرتبه آیه پانزده سوره نور را بخوانید " اذ تلقونه بالسنتکم و تقولون بافواهکم ما لیس لکم به علم و تحسبونه هینا و هو عند الله عظیم "
148- مردها روابط معنوی و ارتباطی که با خداوند دارند را نباید باهمسر خود در میان بگذارند ، چون یک خاصیتی در زن هست که میگوید چون تو مرا عقد کرده ای دلت هم باید مال من باشد شاید خودشان هم ندانند اما در نهاد حتی نمیخواهند دل شما مال خدا باشد و شما را فقط برای خودشان میخواهند ، وقتی هم همبستر هستید باید از خداوند هم برای خودت کمک بخواهی هم برای همسرت ، بگو خدایا هر دومان را موفق بدار که ارضاء برای هر دو صورت بگیرد ،خدایا کاری کن که تو راضی باشی ، هر لحظه در دلت بگو خدایا خانمم را کمک کن ، من را کمک کن ، تا هر دو ارضاء بشوید و نشاط بیاید و ویک محبتی در دلتان ایجاد شود ، وقتی یاد خدا نیستی هدفت فقط شهوت رانی است ، اما وقتی نام خدا میآید شهوت هر دو باهم تمام میشود یکی تشنه نمی ماند و یکی سیراب بشود ، وقتی از خدا کمک نگیری فکرت فقط در اطفاء شهوت میرود یعنی فقط میخواهی همان کاری را که حیوانات انجام میدهند تو هم انجام بدهی ، اما وقتی از خدا کمک میگیری شهوتت به ارادهات میآید ، تمام دعواهای خانوادگی در دنیا برای همین روابط جنسی است که دو طرف ارضاء نمیشوند ، وقتی ارضاء نشود مطیع نمیشود ، بعد میبینی بهانه جویی شروع میشود که من مثلاً لباس ندارم ، فلان چیز را چرا نداریم ، پدرت فلان است ، اخلاق نداری ، آدم نیستی ، و.. شروع میشود و در اصل ناراحتیاش از ارضاء نشدنش است اما خودش هم خبر ندارد ، آنهایی که قبل از همبستری دو سه شب عبادت میکردند برای همین بود دیگر تا بتواند نفسش را مطیع خودش کند و در وقتش همسر چنان ارضاء میشود که کاملاً بی حال میشود ، و بعد از یک ارضاء اینچنینی میبینی همسرت قربان صدقه ات میرود که تو خیلی خوبی تو چنانی ، حالا تو می گویی فلان چیز را درخانه نداریم و او میگوید اشکالی ندارد ، می گویی فلان لباس را نداری میگوید اشکالی ندارد می گویی بروم مسافرت میگوید برو عیبی ندارد و... خیلی از طلاقها از همین عدم توانایی است ، اینها تیر را نمیتوانند بیندازند ، مثلاً الان آدمهای معتاد و سیگاری که کاملاً ناتوان هستند .
قبل از همبستر شدن دو رکعت نماز میخوانی از خدا کمک میخواهی که من میخواهم همبستر بشوم که هم من راضی بشوم وهم او ، به من کمک کن ، یا مثلاًمیخواهی قرآن بخوانی برای اینکه قرآن را بفهمی با نیت و حاجت فهم قرآن ، و همینطور برای هر کار مهم دیگر ، چون نماز از از فحشا و از هوای نفس نجاتت میدهد و در عمل ، منکرت را از بین میبرد .
نماز نوافل را میتوان در حال راه رفتن هم خواند ، سؤال کردیم که گاهی با افراد یا دوستان در مسیر مسجد یا هر جا هستیم ، با ما سخن میگویند : فرمودند : باید به آنها بگویی میخواهم نماز بخوانم با من صحبت نکنید، گفتیم ریا نمیشود ؟ فرمودند : خیر در راه حقیقت با هیچکسی نباید رودروایستی داشته باشید به آنها هم بگو شما هم ذکر بگویید ، در هر کاری که رودروایستی میکنید از روی ترس است ، مثلاً در یک میهمانی یکچیزی تعارف میکنند تو دلت میخواهد برداری اما میخواهی از خودت یک شخصیتی نشان بدهی و لذا برنمی داری ، خب این دروغ است ، بدتر اینکه بعداً در یک موقعیتی اگر کسی نبیند میروی بر میداری ، نباید تعارف داشته باشی ، مثلاً یکی را دوست داری دعوت کنی به خانه ، به او بگو دوست دارم شمارا دعوت کنم اما از وضع خانه خبر ندارم که چه آماده هست و نیست ، نمیتوانم دعوت کنم ببخشید ، این خیلی بهتر است از اینکه او را دعوت کنی ، او هم عاشق این رفتارت میشود ، میداند حرف تو از روی صداقت است ، حالا تو یکی را سرزده میبری به خانه ، زن و بچهات را اذیت میکنی ، حالا میخواهد هرکه باشد ، حتی عارف باشد ، گور پدر عارف ، زن و بچهات میهمان تو هستند ، با این کار آنها را بیرون کرده ای یکی دیگر آورده ای ، اما اگر از قبل خبر بدهی و آمادگی باشد خیلی هم خوب است ، حتی اگر خانمت برایش غذا پختن سخت است باید از بیرون غذا سفارش بدهی ، اگر زنت با نارضایتی غذا بپزد آن غذا را حرام است به مهمانت بدهی .
149- چندی پیش به خانه کسی رفتم دیدیم نور از خانهاش در حال رفتن است به او گفتم کارمند بیمارستان هستی ؟ گفت بله ، گفتم عاشق زن شوهر دار شده ای ، اول انکار میکرد ، بعداعتراف کرد ، بعد به او هشدارها را دادم .
سؤال کردیم آیاخانهها نور دارند ؟ فرمودند: اگر عشق باشد نور دارند و بیشتر خانههایی هم که نور ندارند چون در خانهها دعوا هست ، لانه سگ که نور ندارد، وقتی خانواده مثل سگ و گربه به هم میپرند ، نوری باقی نیست ، وقتی در خانه عشق باشد ، محبت و نورانیت هست ، مثلاًخانههایی که خمس میدهند نور دارند ، خانههایی که خمس نمیدهند ، همهاش سیاهی و ظلمت است ، غذایشان ظلمت است .
نور خدا تجلی میکند برای یکی روشنایی میشود و برای یکی ظلمت .
150- زمانی که کسی عیبی دارد اگر آن را برملا کنید آن شخص بدتر میشود ، مثلاً اگر فردی از خانوادهتان بد حجاب است باید در یک موقعی مثلاً مراسم ختمی ، روضه ای یا هرجای دیگر که حجاب کامل داشت به او بگویی عجب خوشکل شدی با این حجابت ، یک بوسش هم بکنی ، بگو بیا برویم بازار هرچه خواستی انتخاب کن برایت بخرم ،آنوقت ببین هدایت میشود یا نه ، لذا زمانی که خودش حجاب گرفت باید بگویی نه زمانی که عیب دارد عیبش را برملا کنی ، که بدتر میشود ، ما امر به معروف نا به جا میکنیم و کار را بدتر میکنیم لذا باید موقعیتش پیش بیاید .
یکی از دوستان سؤال کرد دختر من در درس خواندن کاهل است چه کنیم ؟ فرمودند : شما اخلاقت با خانمت خوب نیست و او را از درس انداخته ، باید اخلاق شما باهم خوب بشود تا او درس بخواند ، سؤال کردیم با اصلاح اخلاق او خودش به درس مشتاق میشود ؟ فرمودند: بله این اتفاق میافتد ، شما کمبود اخلاقی و محبت در او ایجاد کردهاید ، در خانوادهها خیلی مشکلات هست ، در خیلی از خانوادهها فرزند شاهد روابط جنسی پدر و مادر بوده و مشکلات در فرزند ایجاد میشود لذا آنها باید توبه کنند تا این خاطره از ذهن فرزندشان پاک شود .
151- سؤال کردیم اینهمه مطالب و جزئیات را در مسیر الی الله را ما از کجا باید بدانیم ؟ فرمودند : دین سینه به سینه است ، هرچه بیشتر تزکیه نفس کنید دین از درونت بیشتر بروز میکند ، و الهامات قلبیات بیشتر میشود و راه را پیدا میکنید .
سؤال کردیم برای کارو امور دنیایی مان چطور عمل کنیم ؟ فرمودند : باید وظیفهتان رابا توجه و به نحوه احسنت انجام بدهید ، اگر در این امور کم کاری کنی در دینت ضعف پیدا میکنی ، مثلاً آیا شما الان میشود در رانندگی کم بگذاری ؟ به سرکار هم که میروید باید پنج دقیقه زود تر بروی و پنج دقیقه دیر تر خارج بشوی ، یعنی اگر دیر رفتی و زود بازگشتی ، یعنی در باطنت عیب و نقص داری ، یعنی نمیتوانی حق را تحمل کنی .
152- سؤال کردیم گذشته را اگر خراب کردهایم چه کنیم ؟ فرمودند : قائده کلی این است در همه تصمیم گیریهای ما برای اصلاح ، خداوند گذشته ما را میبخشد که از الان عمل از سر بگیر .
سؤال کردیم آیا درس و تخصص آدم را از مسیر باز نمیدارد ؟ فرمودند: خیر ، همینکه شما 4 سال بیشتر بر حسب نیاز درس میخوانی وجودت در آن تخصص کاملترمیشود البته با این نیت که بخواهی بهتر خدمت کنی ، میخواهی دست دیگران را بهتر بگیری ، لذا اگر با این نیت بروی در همین مسیر نورانی میشوی ، یعنی میخواهی یکچیزی یاد بگیری که در ردههای بالا هدایتگر باشی ، لذا در این چهار سال باید این تونل ظلمت ، که کمبود درونی توست را طی کنی تا بعد از اتمام آن به معنویت و نور ختم شود ، یعنی باید این مدت را در جهل بروی و بعد از 4 سال برگردی تا بفهمی ، چون اگر این مسیر را طی نکنی می گویی من اگر این 4 سال را رفته بودم یا به فلان چیز میرسیدم هدایت میشدم ، لذا بهانه میکنی چون نرفتم هدایت نشدم .
153- سؤال کردیم در اعمال عبادی مثلاً نماز ، خستگی جسم یا ورزیده نبودن بدن حالت کسلی و بی حالی ایجاد میشود : فرمودند : روح شما خسته است ، شما با بدن نمیتوانی روح را تطهیر کنی اما با روح میتوانی بدن را تطهیر کنید ، هرچه حالاتتان را بتوانید با نشاط تر نگاه دارید ، خستگی بدنی کم میشود و نماز بهتر میشود تا اینکه از مسائل بیرونی تحت تأثیر قرار نگیری ، مثلا اگر فحشت دادند بدان حقت بوده که فحشت دادهاند ، اگر کسی چیزی به تو گفت بدان عیب داری ، عیبت را در آورده ، خوشحال باش ، حالاتت تغییر نکند ، وقتی نمیتوانی حالاتت را نگاه داری حضور قلب نخواهی داشت ، همینطور که حالاتت در بیرون تغییر میکند حالاتت هم در نماز دائم تغییر میکند ، اگر از خدا کمک بخواهی که حالاتت یکی بشود در نماز هم همینگونه میشود ، مثلاً کسی که میخواهد با ورزش به نشاط برسد ، با دویدن ، با خستگی ، با عرق کردن ، سمها را از بدن خارج میکند ، جسمش خوب میماند اما میانش خالی است باطنش خالی است ، قیافهاش خوب است اما وقتی دهانش را باز میکند میبینی حرف زشت می زند ، سؤال کردیم ورزش برای دفع مریضی چطور ؟ فرمودند : شما اگر روحتان را اصلاح کنید و حالاتتان تنظیم بشود مریض نمیشوید ، اکثر مریضیها از اعصاب و استرس است ، مردم درگیر هستند ، مغزشان درگیر است غذایشان را با جوش حل میکنند ، خودشان از غذا انرژی نمیگیرند ، خیالشانکه داغون است ، با خیالشان غذا را هضم میکند و باز خیال بیشتر درگیر تر میشود ، انسان وقتی مغزش درگیر است شکمش درست کار نمیکند ، شهوتش درست کار نمیکند ، اراده ندارد ، ول است ، هر کار که دلش خواست میکند ، اما وقتی روحیه داری کنترل همهچیز در دستت است ، شهوت در اراده شماست ، اما الان اراده ما در شهوت ماست ، ما مسائل را بلد نیستیم .
154- اصلاًآدم برای چه قول میدهد ، چون آدم بدقولی است ، آدمی که سر موقع عمل میکند دیگر برای چه قول بدهد قول که میدهی خودت را بده کار میکنی ، گفتیم خوب از ما میپرسند که کی فلان کار را میکنی ؟ فرمودند : بگو هروقت خدا بخواهد ، گفتیم قبول نمیکنند : فرمودند : خب قبول نکنند ، مشکل همین است که ما دروغ می گوییم ، تو اصلاً تا فردا معلوم هست زنده باشی ؟ تو از خودت قول نده ، به امید او باش .
سؤال کردیم مثلاً ما الان به طرف تهران درحرکتیم و حدود 8 ساعت دیگر میرسیم ، اگر پرسیدند کی میرسید چطور ؟ فرمودند : بگو الان در فلان جا هستیم و درحرکتیم ، معلوم نیست که کی میرسیم . یا مثلاً شما یکچیزی را می گویید خوب است ، نگویید خوب است بگویید برای من جالب است ، تو از کجا می دانی خوب است یا بد است یا برای دیگران جالب است ، یا مثلاً دوست و فامیل را بیرون میبینید دعوت میکنید به خانه ، خب تو نه از خانهات خبر داری نه می دانی آیا خانمت آمادگی مهمان را دارد یا نه خب برای چه این دروغ را می گویی ، همین دروغها ما را بدبخت کرده است ، یا به طرف می گویی نوکرتم ، خب اگر واقعاً نوکرش هستی باید هر کمبود مالی که دارد تأمین کنی ، خب بده ببینم نوکر من هستی بده ، دروغ است همه اینها ، چیزی را بگو که به عمل در میآوری .
155- در مورد فردی با ایشان صحبت کردیم ، ایشان فرمودند : این فردی که می گویی فلان خصوصیت را ندارد ، گفتیم مگر شما ایشان را میشناسید ؟ فرمودند : همینکه او در خیال شما میآید تمام طومار وجودی او برای ما روشن میشود یا وقتی پشت تلفن کسی با ما صحبت میکند مثل پسته ای که دهانش میشود برای ما آشکار میشود ، مریضی روحیاش برای ما آشکار میشود ، انگار همه او میآید .
156- سؤال کردیم نظر شما در مورد این شعر چیست : صمت و جوع و سحر و خلوت و ذکر بدوام ، ناتمامان جهان را کند این پنج تمام ، فرمودند : تا ارواح شما درست نشود و مریضیاش درمان نشود ، نه میتوانید کم بخورید ، نه سکوت داشته باشید ، نه بیداری بکشید ، دائماً در حال کنترل بیرون از خود هستید ، اما اگر به اهلبیت(ع) برسید ، کنترل شما از دیگران برداشته میشود و به عیوب خودتان میپردازید ، شما در نفس انسانی قادر به اینها هستید ، در نفس حیوانی که نخواهید توانست ، شیطان میگوید فلانی را ببین ، فلانی اینطور کرد ، فلانی آنطور کرد ، اما به نفس انسانی که برسید به خودتان می گویید تو چنین کری، تو چنین کردی، تو چنین کردی ، اگر این آدم بد است چون تو بد بودی ، اگر تو آدم خوبی بودی تصرف میکردی او هم خوب میشد.
157- پیغمبر (ص) وقتی قرار بود به پیغمبری برسد پدرش مرد مادرش مرد ، فرزندانش که به دنیا میآمدند میمردند ، که مبادا محبت پدر و مادر و فرزند در دلش بیاید . سؤال کردیم که قاسم پسر حضرت رسول (ص) که فوت شدند حضرت خیلی گریه کردند : فرمودند : حضرت از اینکه عالم از وجود او محروم شد گریه کردند ، مثلاً وقتی علی اصغر (ع) شهید شد امام حسین (ع) گریه کردند چون وجود او را در دنیا از بین بردند و درعالم نقص پدید آمد ، به ضرر عالم تمام شد ، اینکه پیامبر (ص) گریه کردند چون برای عالم ضرر داشت ، عالم قابلیت نداشت و او رفت ، مردم هم به امامان نیاز داشتند اما قابلیت نداشتند و آنها را شهید کردند .
158- سؤال شد که آمده است که یکی از پیامبران ظاهراً حضرت یعقوب (ع) با دو خواهر همزمان ازدواج کردهاند مگر شریعت قابل تغییر است ؟ فرمودند : خیر ، حکم قابل تغییر نیست منتها در آن زمان آثار این حکم بروز نکرده بود وقتی آثار حکم در زمان حضرت موسی (ع) بروز کرد این عمل قطع شد ، در آن زمان آثار این حکم در فطرت یعقوب (ع) بروز نکرده بود که این کار آثار بد دارد اما وقتی مقامشان بالاتر رفت این حکم بروز کرد، گفتیم پس بعد از حضرت موسی (ع) حرام شد ، فرمودند : برای کسانی که به این فهم ، ایمان و آگاهی رسیدند حرام شد و الا برای کسانی که در همان جهل بودند حرام نشد ، وقتی تو ایمان نداری که این حرام است خب میتوانی حتی سه تا خواهر بگیری ، گفتیم به هر حال از لحاظ تکوینی کار خلاف میکنند : فرمودند : برای او خلاف نیست برای تو خلاف است ، او اصلاً عیب نمیداند گفتیم آیا عقوبت نمیشود ؟ فرمودند نه چون او نمیفهمد جاهل است ، او دین ندارد ، اصلاً عقوبتش همین است که این عمل را انجام میدهد ، شما چون وجودت اصلاحشده این عمل را انجام نمیدهی اما در وجود او گناه هست که انجام میدهد.
سؤال کردیم چرا خداوند این مطلب کاملا مسلم را برای ما در 23 سوره نساء (و ان تجمعوا بین الاختین) آورده است : فرمودند : این برای یادآوری شماست چون اگر به شما یادآوری نشود شما هم مثل همانها میشوید ، رحیمیت خدا نصیب شما شده اما آنها فقط در رحمانیت هستند و رحیمیت نصیبشان نشده ، رحمان فیض عام است و رحیم فیض خاص ، اصلاً همین قرآن در فطرت شما خوابیده هست ، وقتی قرآن را تکرار میکنید ، فطرت شما بیدار میشود ، یعنی قرآن را در وجودتان پیدا میکنید ، پیغمبر (ص) قرآن را از ملکوتتش گرفت ، ما هم همان ملکوت راداریم ، چون ما مثل حضرت آن را نمییابیم با روخوانی قرآن ملکوت وجودیمان را بیدار کنیم .
159- وقتی روح شما مریض است به هر چیز که رو بیاورید به آن عادت میکنید ، اما به توحید نمی توان عادت کرد چون هر لحظه نشاط جدیدی میدهد .
در مسیر زمینی که هستید امور دنیایی در شما تصرف میکنند ، اما باید آنچنان قوی بشوید و به خدا نزدیک بشوید تا همانطور که خدا در همه عالم تصرف کرده شما هم تصرف کنید ، برای هدایت عمل کنید .
سؤال کردیم که این تصرفات هم باید با اجازه خداوند باشد ؟ فرمودند : هرچه به خداوند نزدیکتر بشوی بیشتر اجازه داری ، در بندگی آنقدر بالا میروی که دیگر خدا به حرف تو میشود یعنی هرچه را هنوز اراده نکرده ای خدا برایت انجام میدهد ، هنوز میل به چای نکرده ای میبیند چایی برایت آوردند ، بعد که فکر میکنی میبینی در عالم ذر قبول کرده ای که برایت چایی بیاوردند ، درخواست توضیح بیشتر کردیم : فرمودند : وقتیکه صاف و صادق شدی و مثل جنازه در دست غسال در مقابل خدا بشوی ، به عالم ذر نگاه میکنی میبیندمیخواهند برایت چایی بیاورند ، پایین را نگاه میکنی میبینی در باز شد و چایی را آوردند ، از عالم ذر استفاده میکنی ، از زمین نگاه نمیکنی .
سؤال کردیم که عالم ذر قبل ازاین عالم است یا همزمان باهمین عالم است ؟ فرمودند : باهمین عالم است ولی ما نمیبینیم ، عالم مثال ، عالم ذر ... همه عوالم در همین عالم هستند ، منتها ما مقام نداریم که آنها را ببینیم ، غیر از این عالم هیچ عالمی نیست ، هر اتفاقی که بیافتد در همین عالم است ، منتها این عالم مراتب دارد ، یکی ملائکه را میبیند و یکی هم شیطان را میبیند ، در حقیقت هرکدام از عوالم را که ببینی مرتبه وجودی خودت را دیده ای .
160- هفت قوه و نفس در انسان کار میکنند ، و هرکدام هزار و یک درجه دارند ، میشود 7007 درجه ، انسان در هر درجه مقامات خودت را میبیند و یک درکی و یک دیدی از آنها خواهی داشت ، انسان به مقام نور که برسد ، به هر ده و شهری که برود از چهره آدمها درجاتشان را میشناسد اولیاء را میشناسد ، چه کسی خدمت امام زمان(عج) میرسد و چه کسی نمیرسد ، هرچه درجاتت بالاتر برود بیشتر میفهمی ، در درجه اول اندازه یک نفر و در درجه دوم اندازه دو نفر ، در جه سوم اندازه سه نفر و همینطور برو بالا ، هرچه درجاتت برود بالاتر به اندازه انسانهای بیشتری می فهمی ، لذا خیال انسان باید تخلیه شود ، چیزهای خیالی همهاش آتشی است ، اما مسائل قلبی شهودی است ، عمل صالح است که در قلب جای میگیرد ، عملی که از روی هوای نفس است در خیال انسان جای میگیرد .
161- سؤال شد آیا رفتن به قبرستان خوب است یا خیر ؟ فرمودند : برای زیارت اقوام و اولیاء به قبرستان عمومی بروید اما اگر بخواهید دلتان در مسیر باز بشود به قبرستانی بروید که از آن تایمش گذشته باشد ، یعنی یک قرن از آن گذشته باشد ، که عذاب از آنها برداشته شده باشد نیازی هم نیست کاری کنید ، حمد و سوره را بخوانید و به انتظار بنشینید و نگاه کنید، یکوقت دیدید یک الهاماتی به شما دادند ، اگر گوشت را به هوشت برسانی چیزهایی میشنوی ، مثلاً اگر بعد از نماز صبح تا 100 روز زیارت عاشورا بخوانید بعد در سکوت کامل بنشینید و تا طلوع فقط گوش کنید ببینید از این اعمالی که تا به حال انجام داده ای چه چیزی به سمتت باز میگردد.
162- اینکه می گوییم به زن و بچه باید لقمه طیب داد برای این است که به فساد نیافتند ، زیر نامحرم نروند ، لقمه حرام زنت را به زنا میکشد ، وقتی لقمه حرام میخوری دیگر چشمانت در اختیارت نیست همیشه کشش و میل به نگاه حرام دارد ، وقتی لقمه حلال میخوری کشش حرام از بین میرود ، مثلاً آخر برج میبیند پول اضافه آمده میخواهی در بانک بگذاری آن را درراه خدا بده ، سؤال کردیم اکثراً در فکر این هستیم که خانه را بزرگتر کنیم و... ، فرمودند بله اگر با این نیت که خانه را بزرگتر کنی که روضه بهتری بگیری خوب است اما بخواهی خانه را بزرگ کنی که محل فسادت بزرگتر بشود که بدرد نمیخورد .
163- سؤال کردیم حدیث هست که قرض الحسنه ثوابش ده برابر از صدقه است ، فرمودند : شما صدقه بدهید چون وقتی ما قرض الحسنه میدهیم مغزمان درگیر میشود ما هنوز قابلیت قرض الحسنه دادن را نداریم ، وقتی این پول را میدهیم و طلبکار هستیم همیشه ذهنمان درگیر است ، به یاد طلبمان هستیم ، این قرض الحسنه برای عموم است که افراد فعال بشوند .
164- در مورد اهل سنت سوال کردیم ، فرمودند: آنها میدانند که ولایت هست و خوب است اما چون سنی هستند و وارد قلبشان نمیشود اما ما ولایت داریم ولی نمیفهمیم که باید وارد قلبمان بشود ، یعنی از قلبمان بیخبریم ، سنیها چون محبت ندارند وارد قلبشان نمیشود ، لذا سنیها باید اول اعتراف به تشیع بکنند و تسلیم ولایت بشوند تا درب محبت برایشان باز بشود ، این قلب را هم اولیاء میتوانند باز کنند با شریعت ، لذا اول که اعتراف بکنند راه خیال باز میشود ، وقتی به عمل منجر شود راه قلب باز میشود ، در اصل هم آنهاشیطاناند و هم ما شیطانیم ، مگر اینگه جزء اصحاب امام حسین (ع) بشویم ، ما هم خالص بشویم .
سؤال کردیم که غیر مسلمانها هم به امام حسین(ع) و حضرت عباس (ع) عرض ارادت و احترام دارند : فرمودند : احترام فایدهای ندارد ، باید مقام عاشورا را بگیریم ، آنها که در عاشورا شهید شدند مقام عاشورا را گرفتند ، این احترام مثلاً به خاطر شفا گرفتن بچهشان و مسائل جسمانی و مادی است مثلاً سگها که بچهشان مریض میشوند به امام حسین (ع) توسل میکنند که بچهشان شفا پیدا میکند ، یا گرگ ها هم همینطور ، لذا آنها هم در همین حد جسمانی ماندهاند ، خیر حقیقی به آنها نرسیده است به ماها هم نرسیده است ، ما هم اطلاعی نداریم ، ما هم از سرار بیخبریم ، اما ما اگر بخواهیم ، سریع تر میرسیم چون ما فطرتاً نسل اندر نسل شیعه را قبول داریم اما آنها قبول ندارند .
سؤال کردیم اینکه فرمودید هم ما شیطانیم هم آنها بیشتر توضیح میدهید : فرمودند : چون وارد قلبمان نشده است ، انسانیت وقتی است که دین انسان از قلبش بروز کند ، ما شیعه نیستیم ، شیعه یعنی سلمان فارسی ، ما بنام شیعه هستیم ، گفتیم پس ما محبیم ؟ فرمودند : ما محب هم نیستیم ، بلاخره کسی که کسی را دوست دارد ، اگر مثلاً 5 میلیون پول دارد 5/2 آن را میدهد به محبش ، نصف اموالت را هم که شده درراه محب و عشقت خرج میکنی ، ما چه گذشتی کردهایم به حرف و لفظ که نیست که ، این الفاظ از خیال است ، ما محب هم نیستیم .
165- سؤال کردیم اینکه در حدیث داریم که شیعیان ما از زیادی گِل ما خلق شدهاند یعنی چه : فرمودند : مثلاً شما وقتی مالک یکچیزی هستید در آن تصرف دارید و آن چیز در تصرف شماست ، ما هم اگر راه اهلبیت(ع) را برویم در تصرف آنها هستیم یعنی از گِل آنها هستیم ، وقتی ما عامل شدیم از گِل آنهاییم والا از گل آنها نیستیم ، بطور کل باید ببینیم که آیا جنس گِل ما از آنهاست ؟ آیا با آنها خیشیت داریم؟ یا جنس ما از شیطان است ، و این مطلب را وقتی که وارد قلبت بشوی خودت میفهمی .
سؤال کردیم آیامیشود گاهی که عامل هستیم از گِل آنها باشیم و گاهی نباشیم ؟ فرمودند : ما از گِل همه هستیم ، شما ذرات عالم را اگر ببینید از خاک درما هست از آتش درما هست ، از شیطان هست ، و از اهلبیت(ع) هم در ما هست ، قلب ما هم که از خداست ، حالا ما نباید تبدیل به این عناصر مادی و شیطانی بشویم ما باید تبدیل به قلبمان برویم ، همسایه خدا بشویم ، هر چه را میبینیم نباید دوست داشته باشیم ، باید برویم به آنجایی که خدا آنجا حکومت میکند ، یعنی خدا الهامات به ما میدهد ، ما در خیالمان وسوسه داریم ، ببین از چه کسی در دلت ناراحتی داری برو کنارش بنشین ، بگو تو آدم خوبی هستی ، گذشته ها گذشته ، ما در باره شما درست فکر نمیکردیم . سؤال کردیم که این برای ما خوب است اما کسی که در حق ما بدی کرده آیا جری تر نمیشود یعنی گمراه تر نمیشود : فرمودند : نه ، او با این کار شما میشکند ، حتی اگردر بچگی به شما تجاوز کرده باشد برو معذرت خواهی کن چون تو پستی کردی به او این اجازه را دادی تو شل آمدی ، حالا همین نمونه موهن را بگیر بیا بالا مثلاً یکی در سن بزرگی به شما حرف ناجوری به شما زده رفتار بدی کرده چون تو شل آمدی ، تو شخصیت نداشتی ، که او این حرف را به تو زده ، برو معذرت خواهی کن بگو خدا هم تو را ببخشد و هم من را ، او جری بشود یا نشود ما به خودمان کار داریم ، اینها وقتی از تو خارج بشود پشت سرش ایمان داخل میشود ، یک نفر به ما گفت که میخواهد در این راه قرار بگیرد ، در او که دقت کردیم دیدیم هر ظلمی که در حق کسی کرده دیگران هم دقیقاً همان را در حق او کردهاند ، تراز گرفتیم دیدیم سر بسر شده ، از هر دستی بدهی از همان دست میگیری ، یعنی هر کاری که انجام بدهی در حقیقت در حق خودت کرده ای .
166- سؤال کردیم اینکه فرمودهاند " البلاء لاهل الولاء و الانبیاء اشد البلاء "( بلا برای موئمنین و اهل ولایت است و شدیدترین بلا برای انبیاء است ) چگونه است : فرمودند : این بلا بلایی است که در بلا مقام میگیرند ، در ظاهر بلاست اما در باطن مقام است ، مثلاً ظالم پول به دست میآورد اما در حقیقت بلا به دست آورده است ، این حساب است .
گفتیم مصادیق بلا چیست ؟ فرمودند : خودت یا زن و بچهات مریض میشوید ، بی پول میشوی ، اما اینکه تو ناقص العقلی یکی به تو در امر دنیایی یک ظلمی بکند این بلا نیست این را خودت کردی ، بلا آن است که امام حسین (ع)در راه خدا رفت قطعه قطعهاش کردند ، در این بلا مقام گرفت، بلا بود چون برای رضای خدا رفته بود ، اینها باید باز بشود که بلا یعنی چه ، کجا بلا است کجا شیطنت است ، سؤال کردیم که تصادف بلا است ؟ فرمودند : بله میخواهند ببینند که تو ناراحت میشوی یا خیر ، حق را به او میدهی ؟ ناحق میکنی ؟ گفتیم تشخیص اینها سخت است : فرمودند : بله مشکل است ، هر وقت اتفاقی افتاد اگر ناراحت نشوید ، شما در این اتفاق مقامات میگیرید ، او به شما زده ولی شما حق را به او میدهی ، با خانمت مشکل داری باید بنشینی حل کنی مثلاً بگو خانمم اخلاقم خوب نبوده الان هم خوب نیست اگر حرفی زدم به دل نگیر ، تصمیم دارم آدم خوبی بشوم ، تو هم زن خوبی باش ، باهم مهربان باشیم ، لذا او قبول میکند لطیف میشود ، اگر در مسیر کمال باشی وقتی به زنت نگاه کنی میبینی زنت در عالم بهترین زن است ، تو نفهمیدی ، چون همین دارد کاملت میکند ، با حرفهایش با رفتارش ، پرسیدیم یعنی از این زن بهتر برای ما نبود ؟ فرمودند : چرا بهتر هست اما اندازه نفس تو از این بهتر دیگر نیست ، این مکمل تو است اگر کس دیگر بود اسیرت میکرد.
سؤال کردیم آنها که دو یا سه تا زن همزمان دارند چطور ؟ فرمودند اینها از روی هوای نفس است ، شما از نحوه برخود همسرتان پی به درجه خودتان میبرید ، در یک درجه فحشت میدهد ، در یک درجه تعریفت را میکند ، در یک درجه بوست میکند ، یکجا میگوید دلم برایت تنگ شده ، هرچه تو بهتر بشوی برخورد او عوض میشود و تو میفهمی که تغییر کرده ای .
سؤال کردیم که امامان ما یا خیلی از بزرگان بودهاند که چندین همسر داشتهاند : فرمودند : که ما مقام یک زن را داریم اما آنها مثلاً مقام سه یا چهار زن را داشتهاند ، مقامش را دارند ، او چهار زن را میتواند کامل کند ، یعنی چهار زن باید او را کامل کنند چون وجودش بزگ است قوی است ، ما زن را برای شهوت رانی میخواهیم ،برای خوشگلی و پرو پاچهاش ، شما اگر مقامت بالا برود ، صاحب دو مقام زن بشوی دوتا زن میگیری و این دو زن هم باهم در صلح خواهند بود ، اگر صاحب چهار مقام و چهار زن هم بشوی همهشان راضی خواهند بود ، همینکه از روی هوای نفس تعدد زوجه کنی باهم دعوایشان میشود چون تو مقامش را نداری، یعنی نفست با این عمل مخالفت میکند چون مقامش را نداری ، پس چهار تا زن یعنی شما ندازه چهار تا نفس روی خودت کار کرده ای ، خدا خیلی حساب کتاب دارد ، اگر مقام دو نفس را پیدا کردی اصلاً زن دوم خودش به خواستگاری تو میآید ، او پیشنهاد میدهد ، مثلاً حتی اگر تو شصت سال داری اما دختر چهارده ساله عاشقت میشود کاری هم ندارد که تو پول داری یا نه میگوید اگر عقدم نکنی من میمیرم ، فقط میخواهم سایهات بر سرم باشد ، خداوند او را میفرستد چون صاحب دونفس شده ای و آنجا دیگر قطعاً جزء اولیاء خواهی بود ، این زنها عاشق اخلاق تو هستند نه شهوت لذا تا مقام دو نفس را نگیری زن اول به ازدواج دوم راضی نخواهد بود و در صورت ازدواج زنا برایت حساب میشود ، چون تو نمیتوانی حق و عدالت را اداء کنی ، عدالت یعنی اینکه تو صاحب مقام دو زن بشوی یعنی از نظر معنوی بتوانی زن را تأمین کنی ، از نظر مادی هم خدا تأمین میکند ، تمام زن و مردهایی که کار خلاف میکنند ، زنا میکنند ، اینها کمبود روحی دارند ، روحشان خلاء دارد یعنی جای محبت اهلبیت(ع) را نتوانستهاند پر کنند ، با نگاه به زن مردم خلاء شان پر میشود ، چون اینها خمس نمیدهند .
167- یکی از همراهان سؤال کرد در مورد استخاره نظرتان چیست ؟ فرمودند : شما باید از کسی استخاره بگیرید که اهل معنا و باطن قرآن باشد یا خودش بهمراتب قرآن رسیده باشد و بفهمد در این استخاره چقدر مانع وجود دارد ، اصلاً آیات قرآن مراتب انسانی است ، وقتی او قران را باز میکند حالات شما نوشته شده ، یعنی همین یک آیه را میتواند به حالات همه انسانها ربط بدهد ، باز میبینی یک آیه چنان قوی است که میتواند تمام عالم را هدایت کند ، اگر باطنش را باز کنی جواب همه عالم را میدهد ، راهنمایی میکند ، مثلاً در دنیا یکی تشنه است ، میگویند به او آب بدهید تا نمیرد ، وقتی به مرتبه بالاتر بروی و از خیال در عقل پا بگذاری ، آنجا آب یعنی ولایت ، اگر ولایت به او نرسد او مرده است ، باز وقتیکه به مرتبه بالاتر برود ، اگر وجود به او نرسد او مرده است ، لذا در اینجا به آب قید خورده ، آنجا به ولایت قید خورده و بالاتر به وجود خدا ، وبالا تر به نور قید خورده ، در هر جایی حیات یک معنایی دارد ، مثلاً وقتی در عالم خیال هستید آب در شما تصرف میکند ، وقتی به عالم انسانیت رفتید امام در شما تصرف میکند ، در عالم الهی وجود در شما تصرف میکند ، در عالم نور ، نور در شما تصرف میکند ، و همینطور تا آخر، درعالم ذات هم دیگر آنجا همه یکی میشوند ، از اول الی آخر ، لذا در هر مرتبه ای مصادیق این فرمول عوض میشود ، در عوالم معناها فرق میکنند ، اسرار قرآن قلب را آرام میکند ، اما روخوانی قرآن فقط خیال را آرام میکند.
168- سؤال کردیم که نماز شب در این مسیر چه جایگاهی دارد ؟ فرمودند : اینها را باید مقاماتش را بگیرید ، نماز شب در ظاهر نماز شب است ، شما باید کاری بکنید که مقام شب را بگیرید ، هر چیزی مقام دارد مثلاً اینکه میگویند مرد ، مرد مقام دارد تو که مرد نیستی که ، باید به مقام مرد برسی ، این ها که زن نیستند ، باید مقام زن را بگیرند ، هر چیزی مقاماتی دارد ، وقتی میگویند انفاق ، انفاق مقامات دارد ، وقتی میگویند گذشت ، گذشت مقامات دارد ، اینها مرتبه وجودی و مقام باطنی دارند ، انسان هرچه مقامات بگیرد راحت تر و آرامتر زندگی میکند ، از همهچیز سیر میشود ، تأمین میشود ، مقامات است که انسان را تأمین میکند و حرص و شهوت و غضب را میخواباند ، خود نماز که منکر را دفع نمیکند ، مقامات نماز منکر را دفع میکند ، ما چون از باطن خبر نداریم می گوییم نماز منکر را دفع میکند ، اینهمه درکربلا نماز خوان بودند ولی امام را کشتند ، وقتی می گویی راضیام به رضای خدا باید این مقام را داشته باشی ، یعنی در این مرتبه زندگی کنی ، والا همین باعث گمراهیات میشود .
169- انسان باید از وزن بیافتد ، یعنی اصلاً احساس نکند که هست ، شما وقتی سنگین هستی خودت را میبیند ، منظور وزن جسمی نیست ، منظور وزن آزادی روحی است ، روحت نباید سنگین بشود ،تا راحت بشوی ، حتی اگر 48 ساعت هم یکجا بنشینی خسته نمیشوی افکار به سراغت نمیآیند ، اینها که در یک جلسه نشستهاند مدام این پا وآن پا میشوند چون روحشان نا آرام است ، خیالشان درگیر است ،لذا 48 ساعت که هیچ افراد قوی تا 72 ساعت یکجا در سجده میروند مشکلی ندارند حتی گرسنه و تشنه هم نمیشوند ، سؤال کردیم نمازشان چه میشود ، فرمودند : هنگام نماز برمی خیزند نماز را میخوانند و بعد سجده را ادامه میدهند ، منظور این است که از خستگی بر نمیخیزند ، هر وقت گرسنه میشوند حالی برایشان میآید که ضعفشان را جبران میکند ، ایشان جایی دیگر فرموده بودند که : انسان باید به اندازه وزنش اشک بریزد تا آزاد شود.
170- انسان باید طوری زندگی کند که زن و بچهاش در راحتی باشند در زجر نباشند ، و طوری هم نباشد که آنها خیال کنند تو آدم ولخرجی هستی ، که هرطور بخواهند باشند تو خرجشان را میدهی ، یک حالت تعادل که نه ظلم بشود و نه افراطوتفریط ، همینطور که در فکر زن و بچهات هستی باید در فکر یتیمان و فقرا باشی ، اول باید زن و بچهات را تأمین کنید ، بچههایت نباید از جیبت خبر داشته باشند که تو داری یا نداری ، چون اگر بدانند پول اضافه داری توقع نابجا پدید میآید و گرفتار میشوی .
سؤال کردیم آیا همه انسانها ایتام آل محمد هستند ؟ و از خانواده اصلی شانکه اهلبیت(ع) است دور افتادهاند و حضرت حجت (عج) با ظهورشان مردم را به مسیر اصلی برمیگرداند ؟ فرمودند : نه مردم اکثراً در دام شیطان هستند ، گفتیم مگر حضرت با ظهور عام در صدد نجات انسانها نیست ؟ فرمودند : انسانهایی که لایق باشند آری ، حضرت الان هم در حال نجات دادن افراد لایق هستند .
سوالات از: 86 الی 133
86- مناطق باهم فرق دارد ، میبیند یک منطقه ولی و اولیاء پرور است یک منطقه بد پرور است ، یک منطقه جن پرور است مثلا مثل یک منطقه که معروف است پستههای خوبی دارد یا فلان روستا فلان محصول خوبی دارد ، الان اکثر مردم از یک جنس سوم هستند که نه زن هستند و نه مرد یعنی حالاتشان قاطی شده ،نه میشود بگویی این فرد مرد است و نه میشود بگویی زن است.
87- در شب قدر ، جمع خویشان و اقوام وجودیات یعنی آنهایی که با آنها سنخیت وجودی داری میآیند مثلاینکه عروسی داشته باشی اقوامت میآیند ، اگر مقام شهید داشته باشی شهداء میآیند ، از حقیقت شب قدر سوال کردیم : فرمودند : حقیقت شب قدر حضرت زهرا (س) هستند ، یک بار هم فرموده بودند که شیعیان حضرت زهرا(س) مقامشان از شیعیان حضرت علی(ع) بالاتر است ، ایشان در مورد حضرت زهرا(س) صحبتهای بسیار والا و عجیبی داشتند که ان شا الله در ادامه خواهد آمد.
پرسیدیم این حالات چطور حاصل میشود ؟ فرمودند : باید یک حالت بکائی داشته باشید که خودتان را به مثال برسانید ( عالم مثال) یعنی بدن هست اما بدون وزن است ، لذا این را بدانید که جز خدا و چهارده معصوم(ع)هیچ کسی نمیتواند شما را از این معرکه و از این جهنم نجات بدهد ، لذا باید خودتان را برسانید به اهلبیت(ع) درحقیقت وقتی شما به امام برسید به خدا رسیدهاید ، خداوند یک حقیقت زلال بی اسم و رسم است حتی نمیتوانی بگویی وجود است .
88- سؤال کردیم که آیامیتوان گفت ذکر یونسیه ( لا اله الا انت سبحنک انی کنت من الظالمین) راه میانبر است ؟ فرمودند : ذکر یونسیه میخواهد شما را به عاشورا برساند ، ما گناه را در بیرون میبینیم مثلاً فلانی فلان عمل را انجام داد و گناه کرد ، بیرون را میبینند ، لایههای وجودی خودشان را نمیبینند که گناه اول در وجود خودمان اتفاق میافتد و سایهاش در بیرون ظاهر میشود، یا عمل خیر ، اول یک خیری در وجود ما اتفاق میافتد بعد مثلاً به شکل انفاق ظهور پیدا میکند، سؤال کردیم که آیا ذکر یونسیه نیاز به اجازه از ولی دارد ؟ فرمودند : بله ، باید یک ولی خدا درآن ساعت که ذکر می گویی درون شما یک تجلی داشته باشد و صاحبدل متوجه شما باشد ، مسئولیت دارد ، اگر بدون اذن بگویی دیوانهات میکند، این ذکر باید با وجود به شما اعطاء بشود ، کسی که وجود خدایی دارد باید ذکر را برای شما آزاد کند ، بدون اجازه مثل این است که در یک مغازه پر از جنس است و بروی دزدی کنی ، چقدر فرق دارد با اینکه صاحب مغازه بیاید بگوید این هدیه برای شما .
امام حسین (ع)عاشورا را برای ما آزاد کرد ، شهادت را آزاد کرد ، نفس مطمئنه را آزاد کرد ، همیشه کفر در کنار ایمان هست ، همینطور که انسان پول دارد ، یک بلایی هم در پول هست ، ماشین که هست خطر ماشین هم هست ، آنهایی که خداداده ضرری ندارد ، اما آنهایی را که انسان از خیالش بروز میدهد ضررش بیشتر از نفعش نباشد کمتر نیست حتی مثلاً برق ، علوم خیالهای تطهیر نشده سوادش میشود بمب هسته ای میلیونها نفر را میکشد، و لذا هرچه علم ظاهریش بیشتر میشود خر تر میشود ، اما هرچه علم باطنی بالاتر برود در مقابل خدا بنده تر و نوکر تر میشود ، اصلاً علم ظاهری شکل انسان را هم عوض میکند ، غرور میآورد این دیگر نمیتواند افتاده بشود .
89- زن عاشق اخلاق مرد است ، اگر زنی با مردی بداخلاقی میکند دلیلش این است که چون آن مرد اخلاق ندارد و خریتش بالاست و آن زن برای تربیت مرد نقش استاد را پیدا میکند ، اگر بدچهره هم باشی اما اخلاقت کامل شد زیباترین زن عاشقت میشود ، چون زن لطیف است و میخواهد عاشق شود و بدنبال یک چیز بی عیب میگردد ، دنبال شخصیتی است که کمبودش در وجود اوست ، لذا لطیف از نقص و عیب بدش میآید و بی زار است ، تحمل نمیکند.
90- هرچه محبت غیر خدا کمتر داشته باشی قبض روحت خدایی تر میشود که ملاقات با خود خداست ، مثلاً امام حسین (ع) را خود خدا قبض روح کرد ، هرچه در درونت ظلمت بیشتر باشد حضرت عزرائیل با درجات پایین تر و وحشتناک به سراغت میآید در حقیقت مثل این میماند که یک امانتی بدستت دادهاند حالا باید ببینی این را در بین راه به که تحویل میدهی ، این جانت را به که فروخته ای ، کی خریدار توست .
91- سؤال کردیم ما چطور فرقان پیدا کنیم که در مسائل گوناگون چطور عمل کنیم ؟ کجا انفاق کنیم و کجا نکنیم آیا فلان کار حق است یا خیر و... فرمودند : تا وقتیکه حرام و حلال برای چشم باطن ما باز نشود باید با اولیاء خدا و یا اگر دستمان نمیرسد با انسانهای عاقل مشورت کنیم و تا زمانی که چشم باطنمان باز نشده در شبهات ، حق هیچ کاری را نداریم ، باید استاد داشته باشی و تسلیم باشی . البته استاد اصلی خود خداست و بعد ائمه معصومین(ع) و بعد اولیاء ، بسته به ظرف شما دارد .
سؤال کردیم که آیا استاد ، مشکل اساسی ما را به ما میگوید ؟ فرمودند : مشکل اساسی همه ما این است که غیر خدا را دوست داریم ، یکی هست که مشکل دارد اما ما خودمان مشکل هستیم ، اما بطور کل استاد همه مشکل شما را میداند مثلاً اینکه به شما گفتیم سال خمسیات را خودت حساب نکن بلکه نزد مرجع برو یعنی یک چیزی می دانیم که این را گفتیم .
92- سؤال کردیم آیا ما باید دلمان برای دیگران بسوزد در اینکه آیا معارف و آگاهی باید در بین خانواده و فامیل انتشار بدهیم یا خیر خود خداوند هدایت میکند و آیا ما وظیفه ای داریم؟ فرمودند : باید سعی کنید لقمه حلال به خانه ببرید.
سؤال کردیم پس آیا نباید از معارف برای کسی حرف بزنیم ؟ فرمودند : خیر ، یا باید چشم باطنتان باز شود تا از شهود حقایق و حکمت صحبت کنید یا اگر بخواهی مطلبی را بگویی ، تا آن را به عمل در نیاورده ای و نتیجهاش را نگرفته ای حق صحبت کردن از آن مطلب را نداری .
سؤال : اگر بگوییم چه میشود ؟ فرمودند : خب اگر بگویید دروغ گفتهاید ، و از همهچیز باز میمانید یعنی یک راز ندیده را برملا کردهاید ، یعنی شما شهود نکرده گفتهاید
افراد متفاوتاند یکی را میبینی که خلاءاش با مال دنیا پر میشود و یکی خلاءاش با اولیاء خدا پر میشود ، یعنی یک گروه خلاءشان با خیال پر میشود ، گروهی با عقل ، گروهی با وجود ، گروهی بانور ، و گروهی هم خلاء شان با کمتر از خدا و صفات الهی پر نمیشود.
93- سؤال کردیم که جوانان ما با ماهواره و اینترنت و موبایل و... آلوده شدهاند ، فرمودند : اینها گناه نیست ، اینها خودشان را عبادت میکنند عبادت خیالی است ، گفتیم جوانان ما آلوده شدهاند : فرمودند : آلودگی از درونشان است باید دعا کنیم که خداوند بحق محمد وآل محمد نجاتشان بدهد شراب طهور و حوض کوثر در میان خودمان است ، امیر الموئمنین(ع) و حضرت زهرا علیهم السلام در میان خودمان است و هر چه در این عالم بروز کرده است در درون خودمان است پس باید در درون خودت شهود کنی و بروز بدهی ، به مقام حضرت زهرا (س) برسی تا حضرت از تو ظهور کند ، به مقام جبرائیل برسی تا جبرائیل از تو ظهور کند ، کسانی که شیطانی هستند ، شیطان از آنها ظهور کرده است ، ما باید به ظهور حضرت بقیة الله برسیم ، حالا آیا ما اصلاً فکر میکنیم ؟ آیا آمادگی داریم ؟ ارزش او راداریم ؟ اصلاً او ما را قبول میکند...
94- امام از دامن شیطان نجاتت میدهد و باز خدا از دامن امام نجاتت میدهد ، اگر بر علیه نفست عمل کردی امام خوشش میآید و حرکتت میدهد به سوی معراج و آنجا خدا دستت را میگیرد و استادت خود خدا میشود ، شهود از امام به خدا ، از دوگانکی به یگانگی و از یگانگی به هو برسی یعنی خودت و دیدن خودت هم از میان برداشته میشود و فقط خدا میماند ، حالا وقتیکه از این معراج بر میگردی دوباره به دوگانگی میرسی مثلاً این ماشین را که میبینی جز خدا نمیبینی یعنی اینجا دیگر برایش تفاوتی ندارد ، لذا باید مقامات را درک کنید به حرف نیست شما باید درآنجا و این حقایق ها زندگی کنید مثل لقمهای که میخوری باید توحید را بخوری ، توحید چنین نیست که دیدنی باشد یا شهودی باشد ، اصلاً توحید را باید انسان بخورد ، یعنی خوراک معنوی قلب انسان همین توحید است ، ما چون نمیتوانیم توحید بخوریم میآییم غیبت میخوریم ، مثلاینکه اگر به اداره نروی غیبت میخوری ، ما وقتی توحید نداریم و در محضر نیستیم خودمان برای خودمان غیبت درست میکنیم ، کی به کجا رفت ، حالت چطور است ، حال پدرت چطور است ، فلانی با زنش چطور است ... تغذیه روحیمان از غیبت تأمین میشود یعنی از حرام ، اصل روزی ما آن غذای باطن است نه این غذای جسمی ، لذا وقتی روزی باطن از حرام تأمین شد دیگر در بیرون لقمه حرام را راحت میخوری می گویی عجب کلاهی سرش گذاشتم ، عجب کلکی زدم و...
95- مثلاً اگر برای کسی هدیهای چیزی میگیرید ثوابش را به کسی هدیه کنید مثلاً فلان چیز را هدیه میدهم به ثواب آیت الله خمینی بعد این هدیه طعمش طعم خوی کسی میشود که ثوابش را هدیه کردهاید ، ضمناً وقتی از آن بخورد هدایت میشود ، اما وقتی از روی هوای نفس باشد ، طرف میخورد مست و گمراه میشود .
96- اگر همه مردم خمسشان را میدادند هیچ دعوایی در عالم پیدا نمیشد که مثلا کسی از کسی بدش بیاید ، ضمناً اگر همه مردم خمسشان را میدادند اهلبیت(ع) اندازه هم به اندازه یکپنجم به مردم وجود میدادند و وقتی همه وجود دریافت کنند همه امور اصلاح میشود.
97- یک فردی نفت را ریخته بر روی قران آتش زده و سوزانده و گفته که هرکجا اسم اعظم باشد نمیسوزد و لذا همهاش سوخت ، او مثلاً فکر میکرد که اسم اعظم در قرآن است ، خیر تو باید به مقام اعظم برسی تا هر کلمه ای را که بگویی برایت اعظم بشود .
سؤال شد آیا کار این شخص عقوبت هم دارد؟ فرمودند: نه خوب این کاغذ است و این قصد توهین نداشته احمقی کرده ، از احمق چه توقعی داری ، مثلاً شما با خانمت در خیابان میروی یکی دوید آمد چسبید به خانمت او را یک بوسه زد و تو منفعل میشوی که اقدامیکنی ، می گویند این شخص دیوانه است تو هم سرد میشوی می گویی خب دیوانه است حالیش نیست .
98- بسم الله الرحمن الرحیم خیلی باطن دارد ، کسانی که بهجایی نمیرسند و کمبود روحانی یا روانی دارند ، اینها در اصل کمبود بسم الله دارند ، بسم الله یکچیزی است که خدا میگوید بفرمایید ، جواز ورود است که تو آزار نبینی چون ما هر آسیبی که میبینیم در حقیقت در وجودمان آسیب میبینیم ، باید چندان با بسم الله حشر بگیرد که بسم الله در وجودش بروز کند تا اینکه حلال و حرام برایش آشکار بشود ، اگر دوتا مرغ سر سفره گذاشتند بفهمد این حلال است و این حرام است و باطن سفره را برایت باز کند ، این بسم اللههای ما تمرین است ، ما باید به مقام بسم الله الرحمن الرحیم برسیم ، تا اشکت بریزد وقتی حلال و حرام را میبینی قدرت خدا را ببینی که چطور تو را هدایت میکند.
99- دوچیز ، یکی انفاق و یکی گذشت ، مثلاً اگر از کسی ناراحتی به دل داری ، گناه او را بر گردن بگیری بگویی من مقصرم و بروی مصالحه کنی یا دستش را ببوسی ، این کار بزرگت میکند ، خدارا با این کارت بزرگ میکنی ، با ادبت مردم را هدایت میکنی ،مثلاً یکی از چیزهایی که اسلام دست و بال ما را باز کرده همین خمس و زکات است که مثلاً یکی از مغازه دیگری جنسی برده و بده کار است و سر بدهی دعوا دارند ، اسلام این اجازه را داده که از پول خمس قرض او را بدهیم و بگوییم خود شخص بده کار داده و شیون را بخوابانیم .
100- اگر راه اهلبیت را برویم و علاقه به اهلبیت(ع) داشته باشیم حب و بغض اهلبیت(ع) در دلمان باشد هم در دنیا مثل گل هدایتمان میکنند ، یعنی همه عالم را برای نوکری ما بسیج میکنند و هم درآخرت ، مثلاً وقتی یکی انسان خوبی است و شیعه میشود دوازده ملک همراه او همیشه هستند ، وقتی محبت اهلبیت(ع)میآید یکصدو دوازده ملک میآید بدور او ، یعنی هیچ کجا نمیگذارند لنگ بمانی هیچ کجا نمیگذارند تو مقصر بشوی ، یعنی ملکها کاری میکنند که طرف مقصر بشود او خودش اقرار به تقصیر بکند .
101- بر سر سفره که مینشینید اولین بسم الله اول را بگویید تا قلبتان آرام شود ، فشار برود ، وسوسهتان از بین برود و بخوابد و تعادل بیاید ، واگر با یک بسم الله نشد به دومی اگر نشد به سومی ... تا بسم الله پنجم دیگر شروع به خوردن کنید ما همیشه با شهوت میخوریم نه با میل و نیاز جسم ، اما وقتی بسم الله می گویید نیاز جسم شما میآید ، گرسنگی اولیه شما هوای نفس شماست ، یکی از مشکلات تغذیه ما این است که ما غذا را نمیجویم، غذا را باید خوب بجوید تا با آب دهان خوب له بشود و هضم اولیه کامل شود ،تا دیگر غذا اذیتتان نکند ، و با الحمدلله هم ختم کنید انگار که یک قرآنی را ختم کرده باشید ، ما سه نوع خوردن داریم ، یکی اولیاء خدا که برای رفع نیاز جسمانی دو سه لقمه میخورند و نیازشان برطرف میشود ، این برای مثلاًاهلبیت(ع) است ، دوم برای اولیاء بعدی که در خط هستند ، اینها نیاز پیدا میکنند یعنی از میل بیشتر میخورند ، دسته سوم که عمومی است و با شیطنت همراه است ، اینها از این میخورند از آن میخورند، این خوشمزه است و آن بدمزه است و... ، این دسته سوم مثلاً بعد از یک مراسم دعا که غذا و اطعام داده می شود نمیگوید عجب دعایی بود ، میگوید عجب غذایی بود ، عجب آشی دادند ، توحید را در پایین ترین مرتبه و نازل شده تعریف میکند اما اگر بالاتر برود میگوید عجب دعایی بود ، مثلاً بعد از دعای ندبه که صبحانه میدهند اگر اهل توحید باشی می گویی عجب دعایی بود اما اگر از اهل شیاطین باشی میگویی عجب غذایی بود یعنی وقتی می گویی غذا خوب بود ، دعایت را غذا کردی ، دعایت بدرد نمیخورد ، خودت اقرار کردی که برای غذا آمدی و خودت هم حالیت نیست ، انسان خودش اقرار میکند در صحبتهای افراد در نگاههایشان میفهمی که کی چیست .
102- از درون قلب به جز خداوند احدی خبر ندارد ، پرسیدیم حتی امام معصوم ؟ فرمودند : به جز خدا هیچ کس نه ملائکه و نه حتی امام معصوم خبر ندارند ، امام بر سر در قلب ها است و هرچه از قلب بروز کند ، از ناحیه امام است و بر اساس همین بروز ، امام میداند نتیجه کار شما را ، لذا از آن منبع قلب جز خدا کسی خبر ندارد و همه کاره خداست وقتی از قلب صادر شد و به عالم خیال آمد هم پیغمبر هست و هم شیطان اما وقتی به عالم عقل آمد دیگر همه کاره امام میشود ، و در عالم خیال فقط محبت اهلبیت(ع) بصیرت میشود برای تشخیص حق و باطل لذا اگر محبت امیر الموئمنین (ع) و حضرت زهرا (س) نبود شیطان از پیغمبر هیچ قابل تشخیص نبود و فرق شمر و امام حسین (ع) را نمیفهمیدیم ، کسی میتواند به این درک برسد که با داشتن محبت این دو معصوم باطن عاشورا را درک کرده باشد.
103- کسی که درس میخواند باید ببیند که آیا این درس کمبود اخلاق او را رفع کرده یا خیر ، آیا دنبال مدرک است ، و لذا اگر کمبود اخلاقت را رفع نکرده باید آن درس را رها کنی ، مثلاً اگر سرکار دولتی هستی و میبینی کمبود اخلاقیت حل نشده و بدتر و هار تر شدی باید آن کار را ول کنی ، یعنی برای تو، آن کار دیگر مکروه است و اگر می دانی در حال بدتر شدن هستی و جدّا تصمیم رها کردن آن شغل را بگیری، خود به خود اخلاقت خوب میشود بدون آنکه آن کار را رها کنی، یعنی اگر بفهمی که خودت حریف خودت نیستی کارت درست میشود .
سؤال کردیم آیاروزیاش را خدا جای دیگر میدهد، اگر یقین کند که اگر این کارش را رها کند ؟ فرمودند : اصلاًروزیاش از کارش نیست مثلاً اولیاء در اول ماه مبارک کلاً میلشان به غذا قطع میشود که اصلاً تا آخر ماه مبارک بخورد یا هیچ نخورد برایش تفاوتی ندارد تغییرات وجودی ندارد ، گرسنگی در حال معنویاش تاثیری ندارد ، و حال معنویاش تسلط بر ضعفش میکند اما در ما ضعفهایمان بر حال معنویمان تسلط دارد ، کفر داریم ، اگر انسان ، موئمن و مُحب باشد محبتش ضعفهایش را جبران میکند ، اگر بنده باشی پادشاه این عالمی ، یعنی آن لذتی که پادشاه بر تخت پادشاهیش میبرد آن یک درصد است آن سایه ای از این پادشاهی است ، آنوقت بدنت خدایی میشود و تو جای خدا میشوی خدایی میکنی ((حدیث قدسی : عبدی اطعنی حتی اجعلک مثلی انا حی لا اموت اجعلک حیا لاتموت و انا اقول للاشیاءکن فیکون و انت تقول للاشیاء کن فیکون؛ ای بنده من؛ مرا فرمان بر تا تو را همانند خود سازم. من حی نامیرایی هستم و تو را نیز زنده نامیرا میسازم. من به هرچیزی فرمان دهم خواهد شد، تو را نیز چنان میکنم که به هر چه فرمان دهی انجام پذیرد. )) اینکه ما ادعا میکنیم ما آدم خوبی هستیم ، باید خودمان را در دایره اولیاء قرار بدهیم تا آنجا رنگمان معلوم شود ، وقتی ما در کنار اولیاء قرار گرفتیم مانند طلایی که غیش دارد و آبش میکنند ناخالصیهایمان بالا میآید ، معلوم میشود که تشنه تر میشویم یا خیر ، مثل اینکه به مشهد ، حرم امام(ع)میروی ، باید ببینی در کجای امام جا دارید ، در قلبش جا داری در خیالش جا داری یا در نفس او یعنی غذا و مهمان سرای اوجا داری، این خیشیت تو را با امام مشخص میکند که به کدام شأن از شئون امام راجع میشوی ، یکی در اتاق پذیرایی خیال امام میرود ، یکی در اتاق پذیرایی عقل امام ، یکی در اتاق پذیرایی وجودی امام و همینطور بالاتر ...لذا امام(ع) بسته به خودت از تو پذیرایی میکند .
104- در وجود انسان یک میل بیشتر وجود ندارد لذا این میل گاهی در دیدن بروز میکند گاهی در ذائقه ، گاهی در تکلم و... وقتی این میل از بالا به پایین میآید شکل میگیرد در دیدن ، شنیدن و... لذا همه این میلها وصل بر میل خدایی انسانهاست ، ازبسکه لطف خدا زیاد است به گوش طعم شنوایی داده به چشم طعم دیدن داده و...
105- فرمودند : دیروز در بین راه که به امام زاده رفته بودیم امامزاده بوی خون میداد (ایشان آنجا حدود یک ساعت بکاء شدیدی داشتند) ، این بوی خون از 1100 سال قبل همینالان بر مشام ما رجعت کرد فهمیدیم که ایشان را سر بریده بودند ، لذا مشام باطنی وقتی باز میشود از اول عالم را هرچه اراده کنی بویش به مشامت میرسد .
106- شما الان قضیه عاشواء را اگر حساب کنید امام حسین (ع) از روز حرکتش تا زمانی که در کربلا بار انداخت 162 روز درراه بودند و دعای عرفه را در 162 دقیقه خواندند.
107- با ماشین در مسیری میرفتیم آدرس را نمیدانستیم ، ایشان راهنمایی میفرمودند که به چپ یا راست بروید ، پرسیدیم شما آدرس را بلدید ؟ فرمودند اگر با عالم محرم بشوید راه را نشانتان خواهد داد با زمین با آسمان ... بعد این شعر را خواندند : ما سمیعیم و بصیریم و هشیم ... با شما نامحرمان ما خامشیم .
108- روزی حین صحبت ایشان با حالتی شبیه سر درد به زمین خیره شدند و دست را برسر میکشیدند ، گفتیم طوری شده آیا سرتان درد میکند ؟ فرمودند : خیر ، زمین مثل امواج دریا موج میفرستد ، اگر اولیاء این امواج را دفع نکنند زلزله میآید .
109- از ایشان سؤال کردیم سالهاست که سعی بر تهجد و آن حالات بسیار خاص معنوی راداریم اما چرا حاصل نمیشود ؟ فرمودند: که یکی از دهها دلیلش این است که باید سن 40 را رد کنید تا بچههایتان را عروس و داماد کنید و آنها بروند ، اگر الان این حالات به شما دست بدهد خانواده را گرفتار میکنید ، دلایل زیاد دیگری هم هست که بعداً می گویم.
110- کمبود ما کمبود نور است و قرآن هم نور است و اتحاد با قرآن انسان را نورانی میکند ، سپس با اهلبیت(ع) محرم میشویم و آشنا میشویم ، و ما تا نور نگیریم با اهلبیت(ع)نمیتوانیم رابطه برقرار کنیم ، نور باید وارد قلبتان بشود تا زنده بشوید با چراغ هدایت زنده میشوید ، اگر اینطور نشود واگر به توحید نرسیم از حیوان پایین تریم چون قابلیتی داریم که حیوان ندارد ، اما کاری میکنیم که حیوان هم انجام نمیدهد ، اولین کاری که میکنیم این است که کلاه سر خودمان میگذاریم ، بعد سر زن و بچهمان ، بعد سر پدر مادرمان ، بعد سر کاسبی مان ، همیشه خسته ، درمانده ، ناراحت ، همیشه هیچ چیزی ما را راضی نمیکند ، حیوان با کاه و یونجه و جای گرم برای خواب خلاء اش پر میشود اما خلاء انسان باید با توحید پر بشود ، با حضور پر بشود ، یعنی تو تا حضور در مقابل خدا نداشته باشی اصلاً تو نیستی ... فکر میکنید همینکه به دنیا آمدید و رشد کردید در دنیا هستید؟ خیر ، زمانی که باطنتان باز بشود آنوقت است که دنیا را مشاهده میکنید ، سؤال کردیم چطور باطن باز میشود ؟ فرمودند: اهلبیت(ع)آمدهاند تا ما را از حیوانیت به انسانیت بکشند ، و دستور العملش را هم شریعت داده است ، منتها ما شریعت را به نفع خودمان استفاده میکنیم .
سؤال کردیم در بین ائمه(ع) آیا اباعبدالله(ع) سریع تر میرساند ؟ فرمودند : اباعبدالله(ع) ذاتی بالا آمده ، امام رضا (ع) از طریق علم بالا رفتهاند ، امام رضا (ع) شریعتی هستند ، علمی هستند ، عقلانی جلو رفتهاند یعنی به مردم از طریق علم خداوند را نشان دادندکه ایشان عالم آل محمد(ص) هستند، الان هرکسی که بخواهد شهید بشود امام رضا(ع) باید مهر کنند حتی گوسفندی را که میخواهند بکشند را باید امام رضا (ع) مهرش را بزند ، ملائکه روزهای پنج شنبه اول باید نزد حضرت رضا (ع) بیایند بعد بروند به کربلا ، آدمها هم همینطور هستند که اول باید امام رضا (ع)تأیید کنند شما وقتی خواسته ای دارید شب که میخوابید نفستان به ملکوت عالم میرود و ازآنجا به صورت ارواح نزد امام رضا (ع)میرسد و حضرت رضا (ع) تأیید میکنند و خواسته شما برآورده میشود و می بینی صبح می گویند بیا برویم به کربلا یا به مکه و...
اما در مورد اباعبدالله ایشان(ع) ذات را صاف کرده آمده بالا ، حتی در مقام خیال که دنیا باشد اگر شیطان ایشان را شهید نمیکردند حضرت خیال عالم را هم تطهیر میکردند ، سی هزار ابن ملجم در صحرای کربلا پیدا شدند ، اما برای امیر الموئمنین(ع) یک ابن ملجم بود ، شما الان فکر میکنید که ما چه بویی از انسانیت بردهایم اصلاً ؟ کمی فکر کنیم ، غیر از خوردن و شهوت رانی ، شهوت پول و مال و... غیر از اینها چی میپرستیم ؟ اصلاً درد دین در وجود مان هست ؟ که آوارگی بکشیم رها کنیم هر چه هست را ؟ دین درد دارد ، این درد که بیاید تو را به دنبال درمان میاندازد ، آدمی که دین دارد درد دارد ، شما اگر درد نداشته باشی دین نداری ، یعنی آدمی که درد دارد هر لحظه مرگش را از خدا میخواهد ، میگوید خدایا زودتر راحتم کن ، چون میخواهد آزاد بشود ، ما که می گوییم راضیام به رضای خدا ، ما چه دینی داریم ؟ چه دردی داریم ؟ خب روحمان مرده است مثل حیوانات ، زمانی که روح زنده شود از خواب و خوراک و همهچیز می افتی ، ( آهی کشیدند و گفتند یا زهرا (س)) مگر حضرت زهرا (س) توحید به آن معنای اتمش وارد قلبشان شد ، 95 روز یا 75 روز یکسره گریه نکردند ؟ حضرت مهدی سلام الله علیه ، هم صبح گریه میکنند هم عصر گریه میکنند و هم شب گریه میکنند ، به خاطر توحید است دیگر ، توحید گریه در میآورد ، گریهها و عبادتهای ایشان عالم را تطهیر میکند ، اگر تصرفات ایشان نباشد مورچهها ما را میخورند ، تصرف در حیوانات دارند که هرکدام راه خودش را میرود ، اگر تصرف ایشان نباشد ما در خانه به مادر و دختر خودمان میپیچیم ... حالا شما حسابش را بکن ... چقدر هوای ما را دارند ، اینکه ما میتوانیم خوب و بد را تشخیص بدهیم ، این از رحمانیت تصرف اهلبیت(ع) است ، در همه عالم تصرف دارند در کافر و مسلمان ، اینکه می گوییم خدا یا ما را آنی به خودمان وا مگذار همین است که اگر آنی به خودمان وا گذارد در خانه به خواهر خودمان میپیچیم و رحم نمیکنیم ...بشر یک وحشی است ... مگر اینکه برهان رب پیدا کند .
111- ما دوست داریم که همه به سوی اهلبیت(ع) برگردند ، نسلهای گذشته ماها اهلبیت(ع) را کشتهاند حالا ما روی احساساتی که داریم میآییم عزاداری میکنیم ، وقتی از زاویه فطرتمان نگاه میکنیم میبینیم ما اصلاً علاقه ای به اهلبیت(ع) نداریم و ازبسکه بد هستیم آمدهایم در مجلس عزای آنهانشستهایم ، بدی دیگر جوابمان نمیدهد ... مثل شمر که آمد امام حسین (ع) را کشت و آخرین بدی که از دستش بر میآمد اجرا کرد بعد آمد برای امام حسین (ع) عزاداری هم کرد گریه کرد ، بعد آمد نزد امام سجاد (ع) گفت چه کار کنم که توبه کنم بعد امام (ع) فرمود آن دورکعت نماز را بخوان ، حضرت زینب (س) فرمودند چرا این را گفتید ، حضرت فرمودند من گفتم ولی او موفق نمیشود ، الان دهانهای مردم قفل است ، چرا صلوات نمیفرستند بر محمد و آل محمد(ص) که انسانها هدایت شوند ؟ انسان اگر با ذکر صلوات مشغول بشود حتماً به بهشت راه پیدا میکند ، دهانها قفل است هزار غیبت و دروغ میگویند و از هزار چیز لذت میبرند اما چهارتا صلوات که میخواهند بفرستند خاموشند ، نمیتوانند، چون خیشیت کافری نمیگذارد صلوات بفرستند حرف خوب بزنند نمیگذارد در کنار اولیاء بنشینند .
112- هرکسی باید خودش را نجات بدهد ، به کس دیگر کار نداشته باشد ، وقتی چهره تو مهدوی بشود ،خدایی بشود دیگران از چهره توهدایت میشوند ، دیگر نیاز نیست تو حرفی بزنی ، حرف زدن برای جایی است که تو یک کاری را انجام داده ای و نتیجهاش و خواص باطنیاش را خودت گرفته ای یعنی ایمان بوجود آمده باشد ، و خاصیت وجودی این عمل همیشه همراه تو است همیشه و بعد از مرگت هم همپای تو میآید ، وجودت را رشد میدهد آنگاه میتوانی مردم را حتی با نگاه هدایت کنی والا حق صحبت کردن نداری، آن موقع درد مردم را میفهمی ، درمانش را هم میفهمی .
113- اگر یک روز نمازت قضا شد ، یا از اذکارت افتادی ، آنجا خدا دستت را گرفته است ، باقی روزها شیطان دستت را گرفته است ، روزی که از عمل افتادی دستت را خدا گرفته ، یعنی میخواهد بگوید ذکری را بگو که به من برسی نه آن ذکری که خودت خوشحال بشوی که من ذکر می گویم .
سؤال کردیم که چطور بین این دو را تشخیص بدهیم که ذکرمان شیطانی است یا الهی ؟ فرمودند : شما هر چیزی را که از روی عادت انجام بدهی شیطانی است اما روزی که از عمل افتادی خدا دستت را گرفته که بدانی آن عملت تو را بهجایی نرسانده است ، بیا و یک ذکری را با من بگو آن را رها کن ، با من بگو تا هدایتت کنم .
114- در مورد شریعت سوال کردیم : فرمودند : فطرت شما شریعتی است و شما باید کاری کنید که شریعت از درونتان بروز کند ، اینهایی که تو گفتی بروز شریعت نبوده ، شیطانی بوده ، از شریعت افتاده ای ، خدا میگوید از فردا به من اعتماد کن تا شریعت را از درونت بروز دهم ، امروز که نمازت قضا شد از امروز خدا میخواهد دستت را بگیرد ، اصلاً همین ناراحتی اینکه خواب ماندی و از نماز جا ماندی برهمه نمازهایت میارزد .
115- ما همیشه باید انگشت اشاره را روی خودمان بگیریم ببینیم وضعمان چطور است به بیرون از خودت کاری نداشته باش و کنترل بیرون را رها کن ، گناه در درون ماست نه در بیرون ، وقتی آتش گناه در درون به پا شد در بیرون به صورتهای مختلف بروز میکند ، ما اول در وجود خودمان خرابیم ، تو ببین لقمه خودت چطور است ، نگاه خودت چطور است ، نگاه نکن که زن و بچه فلانی چه وضعی دارند، اگر آنها خراب شدهاند تو خرابشان کرده ای ، اگر نفس تو اصلاح میشد در کنار نفس تو نفس آنها هم اصلاح میشد ، تو خودت را اصلاح نکرده ای میخواهی آنها را آدم کنی ، خودت را آدم کن ، هزاران عیب در وجود خودت هست ، طرف برای دزدی بالای دیوار رفته نصف شب صدای یک آیه قرآن شنیده عارف آمده پایین تا تو بفهمی در حد یک دزد هم نیستی ، هرچه در این عالم هست همه توحید است ، باید بفهمی که تو و زن و بچهات را منِ خدا نگه داشتهام ، لذا ما باید در همه حال انگشت اشاره مان روی خودمان باشد ببینیم ما کی هستیم ، ما اگر به نفس مطمئنه برسیم ، یک آدم ناراحت کنار ما بنشیند شاداب میشود ، اگر مریضیِ روحی داشته باشد رفع میشود ، اینکه از کسی بدت میآید روح او خراب است و روح تو مریض میشود که تو بدت میآید ، وقتی در کنار کسی هستی خوشت میآید چون روحت شفا پیدا میکند که خوشت میآید.
116- یک روز در جایی بودیم منبری گفت امام حسین (ع) را کشتند ، تا این کلمه را گفت خودش روی منبر غش کرد ، سه نفر هم پای منبر غش کردند ، چرا الان از اینها نیستند ؟ آنها امام حسین (ع) را قبول داشتند ، الان می گویند امام حسین (ع) حالیش نبود فلان کار را کرد .
117- ما انسان خوب را قبول داریم اما وقتی یک مطلبی را میگوید می گوییم ما که خودمان اینها را می دانیم ، خوب بابا شما می دانی اما وقتی اولیاء خدا چیزی را میگویند با اجازه وجودی میگویند این در شما تاثیرات وجودی دارد والا اینهمه اذکار در کتابها نوشتهاند ، برو بگو اگر تاثیری داشت ، اما وقتی یک ولی خدا میگوید تو یک صلوات بفرست شفا پیدا میکنی حتماً شفا پیدا میکنی چون با این ذکر وجود به شما میدهد یک چیز صاف به شما میدهد یک چیز بی عیب میدهد ، اجازه میدهد ، خیلیها کتاب ذکر دست میگیرند بعد یک مدت دیوانه میشوند ، باید ذکر را عجین وجودت کنند ،تو را با ذکر محرم کنند .
آقا امام زمان (عج) اگر هزارتومان به شما بدهند تا آخر عمر هرچه خرج کنید تمام نمیشود ، شما 5 میلیون از رئیس جمهور بگیر دو روزه تمام میشود .
سؤال کردیم پس اینهمه اذکار عمومی که مثلاً در مفاتیح آمده چه میشود ؟ فرمودند : این برای عموم است اما اگر شما خواسته باشید سبقت بگیرید و راه را خاص بروید باید به یک ولی وصل بشوید ، راه شریعت و دین را به نحو خاص نمیتوانید تنها بروید ، چون حالاتتان مرتب در حال تغییر است ، باید یک ولی مراقب حالاتتان باشد ، مثل یک پدر که مراقب فرزندش هست تا بزرگ شود ، باید تحت تصرف و عنایت یک ولی باشید ، اینکه مردم به راه نمیآیند چون ول هستند مثل یک بچه بی پدر و مادر رها هستند هر کاری دلشان میخواهند میکنند .
ذکر گفتن حد و حدود دارد حتی مثلاً صلوات هم حدودی دارد تو همینطوری بی حساب بگویی به ضررت تمام میشود مثلاینکه شیشه دوا را یکسره سر بکشیم خب ضرر دارد باید یک قاشق یک قاشق میخوردی ، لذا اندازه و ظرفیت وجودی ما را اولیاء میدانند ، تو که نمیدانی ، تو که اصلاً خودت در خیال خودت خدایی میکنی ، الان خیلیها هستند که راه عرفان را رفتهاند در قم و جاهای دیگر در زیرزمینها دراز افتادهاند ، از نمازشان هم افتادهاند از بسکه ذکر گفتهاند چون اینها ورد است ذکر نیست مثل دعا نویسی که رونویسی میکند .
ذکر حقیقی از درون انسان بروز میکند، ذکری درست است که به اندازه ظرفیت شما به شما داده شود مثلاً اربعین داشته باشید ، اما اگر خودت بگویی لق لق زبان است ورد است اما اگر با همان اندازه ظرفیت به شما داده شود جوهره وجودیتان زنده میشود ، اولیاء پدر روحانی ما هستند .
118- اگر در فراق و انتظار حقیقی حضرت بقیةالله (عج) باشید یک ولی دستتان را میگیرد ، بر سر راهتان سبز میشود ، اگر پله اول را با ولی موفق و تسلیم بودی به پله دوم میروی و همینطور بالا و بالا تر ، آدمها در کنار اولیاء خدا باید مثل یتیم باشند که هرچه بگویند کو پدرت بگویی نمیدانم تا پدرت را نشانت بدهند ، اولیاء میدانند و میتوانند اصل حقیقت تو را به تو نشان بدهند، اولیائی که علم یداللهی دارند میخواهند دین را از طریق عاشورا اصلاح کنند ، و به هرکسی معادل خودش رزقش را بدهند ، چهره باطنش را درست کنند ، مریضیاش را درمان کنند ، امام زمان (عج ) هم که بیایند همین کار را میکنند، امام زمان (عج) تصرف عام میکنند ، یک سری که حضرت را قبول ندارند برعکس میشوند مثل شمر میشوند فطرتشان شمری میشود ، امام حسین (ع) آمدند که امور را اصلاح کنند اما شمرها شهیدش کردند ، اما وقتی حضرت بقیةالله(عج) برای صلاح قیام میکنند ، یاران حضرت ، شمرهای زمان را میکشند، آن هم با اراده ، یعنی تا اراده میکنند نفس آنها میایستد ، آنجا دیگر شمشیر نیست که بخواهند شمشیر تیز کنند ، وقتی میبینند فطرتش خراب شده نگاهش میکنند ، مثل مار خشک میشود ، اینطور نیست که شمشیر به کلهاش بزنند ، وقتی که چهرهاش شمری شده دیگر نیاز به امتحان کردن نیست چون دیگر قابل هدایت نیست ، نگاهش میکنند دراز به دراز میافتد و تمام میشود ، یعنی ولی امر تسلط باطنی امر دارد ، امام (عج) به چهره هر کس نگاه کند اگر فطرتش غیر قابل اصلاح باشد سیاه میشود و میمیرد .
پرسیدیم جنگ نیست ؟ فرمودند: جنگ اراده ای است ، گفتیم پس اینهمه روایت جنگ داریم چه میشود ؟ فرمودند: اینها همه شیطانی است ، امام زمان (عج ) که نمیخواهد بیاید جنگ راه بی اندازد ، شما فکر میکنید همین اولیاء عصر حاظر مثل آیت الله قاضی توانایی نداشتند ؟ اجازه حکم بر باطن نداشتند والا نگاه بر آدمهای باطل بکنند آنهامیمیرند ، ولی خداوند میخواهد تا از نسلهای بعدیشان انسانهای خوب متولد بشود ، امام زمان(عج) منتظر است تا هر انسان خوبی که قرار است متولد بشود ، بشود ، اما بعد از آن دیگر افراد فایدهای ندارند مثل یک پیازی که گندیده بدرد نمیخورد باید زیر خاکش کنند ، آدمها هم همینطوری هستند .
پرسیدیم آیا امامان قبلی اجازه حکم بر باطن نداشتند ؟ فرمودند: چرا داشتند اما باید دوازده نور در یک نور جمع میشد و این اتفاق نیافتاده بود ، مثلاً نور پنج تن جمع شد در عشوراء ظهور کرد و 72 نفر را توانستند جمع کنند ، و از میان عاشورا وجود حضرت مهدی (عج) ظهور کرد و نماز خواند ، و در انوار ائمه آمد و آمد تا در دوازدهمین ظهور کرد ، و تمام نیروی 14 معصوم در وجود ایشان هست و باید 313 نفر تکمیل شوند ، البته 500 نفر هم الان هستند که امور عالم را اداره میکنند مثلاً یکی نان ندارد ، آب ندارد توسل میکنند ، از آن 500 برای کمک میروند .
119- نیتها از سوی خدا به سوی انسانها حرکت میکند و در ظرفهای انسانها تقسیم میشود بعد تبدیل به عمل میشود ، لذا مثلا هم در ظرف امام حسین (ع) هم ریخته میشود در ظرف شمر هم ریخته میشود تا تو بفهمی که ظرف تو چه قدر پاکی و طهارت و یا چقدر کثافت دارد ، یکی عملش را بر علیه خدا خرج میکند یکی هم وجودش تمیز است با خدا خرج میکند ، مصدر فیض یکی است اما ظرفها فرق میکند ، ما در باطل خسته نمیشویم در غیبت کردن خسته نمیشویم ، در حرف حق خسته میشویم ، خوابمان میگیرد ، چرتمان میگیرد ، برای خواب راحت به خواب میرویم اما وقتی میخواهیم بی خوابی بکشیم برای خدا نمیتوانیم ، این میل و شهوتِ خواب باید از بین برود . سؤال شد چطوری ؟ فرمودند : با نخواستن دنیا ، خواب زیاد بخاطر خواستههای دنیایی و طمع دنیایی شماست ، وقتی دنیا را میخواهی خواب را میخواهی .
120- یکسری هستند در مجلس امام حسین (ع) گریه میکنند بعد مریض میشوند چون وجودشان خراب است ، یک سری هم خیر ، گریه که میکنند نشاط پیدا میکنند ، یک سری وقتی قرآن میخوانند سفید میشوند ، یک سری نه ، نورانی میشوند اما نورشان تاریک است مثل شیطانکه الان نور دارد اما نورش تاریک است ، نور خیالی است نور دنیایی است ، رستگاری در نور علی نور شدن است .
121- سؤال کردیم آیا ما وظیفه داریم برای کسی حرف بزنیم به نیت هدایت افراد ؟ فرمودند : خیر ، شما عمل صالح انجام بدهید ، مردم از عمل شما هدایت میشوند .
سؤال کردیم الان در فضای مجازی اینترنت شبهات اعتقادی گمراهکننده زیادی بین افراد پخش میشود : فرمودند: باید با افراد خبره مشورت کنید بعد اقدام کنید ، خیلیها با امام علی (ع) بودند دلسوزیشان دشمنی بود بدون مشورت عمل میکردند ، قرار بود کلاه را بیاورند ، میرفتند سر را میآوردند.
122- انسان حتماً باید به الهامات قلبی برسد ، یعنی وظایف شریعتش را به الهامات قلبی بگیرد ، نه از شیخ روی منبر ، چون او هر چه میگوید هم خودش و هم تو فراموش میکنی ، حالا یک شیخی روی منبر بادی از او در برود تا قیامت فراموشت نمیشود ، یا اگر حرف ناحق بزند فراموشمان نمیشود اما حرف حق که بزند سریع از یادمان میرود چون حرف حقش عمل ندارد ، اگر عمل داشت مثل همان بادی که در رفت از یادمان نمیرفت ، باد او هدایتمان میکند ، اما حرف او هدایتمان نمیکند ، چون حرف او از خیالش خارج میشود نه از قلبش ، اما حرفی که به عمل بیاید وارد قلب میشود ، آنوقت از قلبش می گوید، مثل کسی که از حمام بیرون آمده است آدم اینطور به نشاط میآید .
123- خدا برای هدایت مردم شیخ نگذاشته بلکه اولیاء را گذاشته اینها هم پنهان هستند ، ما باید در خلوت خودما بنشینیم و از خدا بخواهیم تا یک نفر را سر راهمان سبز کند ، آنوقت آن ولی و آن اهل دل با ما شوخی بکند ما هدایت میشویم ، لازم نیست حرف دین بزند ، همین شوخی بکند ، ته مانده چای اش را بخوری هدایت میشوی ، هدایت در منبر نیست که ، موقعی که میخواستند سر امام حسین (ع) را از قفا ببرند گفت خدایا راحتم کردی از این مردم ، چه بلایی بسر ایشان آوردند ، موقعی که از پشت غلطید گفت خدایا شکرت راحتم کردی ، مسئولیت امامت را از گردنم بر داشتی ، این چه آدمی بود چه درجاتی درآن آدم بود ، این مرد چقدر امت را دوست داشته ، آدم موئمن اینطوریست ، حالا شیخ بالای منبر میرود، بگو ببینم چند نفر از این مستمعین را عارف کردی ؟ آگاهی دادن بر دین که فایدهای ندارد ، تو باید تصرف در دین او کنی ، به قلبش دین بدهی ، تو 5 سال 10 سال به منبر رفتی چند نفر از مریدانت را به امام زمان (عج) رساندی ؟مجلس امام حسین (ع) نورانی هست اما نه خود منبری نور گیر است و نه مستمعین پای منبر ، اما اگر یک ولی خدا در آن مجلس حضور داشته باشد دیگر آن منبری نمیتواند از حقیقت امام حسین (ع) حرف نزند چون ارواح مقدسه تشریف میآورند ، تا علی اضعر میآیند ، منبری از علی اصغر صحبت میکند ، تا خود آقا امام حسین (ع) تشریف میآورند او از امام حسین (ع) صحبت میکند ، اما وقتی ولی در مجلس نباشد مجلس شیطانی میشود چون ارواح تشریف نمیآورند ، لذا باید اول اهلبیت(ع) تشریف بیاورند تا منبری بتواند صحبت کند، وقتی اهلبیت(ع) نمیآیند منبری از سر بریدن صحبت میکند از اسرار اهلبیت(ع) نمیگوید ، وقتی اهلبیت(ع)میآیند در و دیوار به گریه در میآیند ، در این مجالس که بروی دلت آرام میگیرد ، خدا بیامرزد شخصی بود بنام عباسقلی با اما زمان (عج) دیدارهایی داشت البته ما خبر داشتیم اما او برای ما انکار میکرد ، به او گفتیم که آخرین دیدار شما با حضرت فلان روز است غسل زیارت داشته باش ، سه روز مانده به روز ملاقات حضرت ، حرارت بدنش غیر عادی بالا رفت چون امام (ع) که میآیند آتش و حرارت او با حرارت امام (عج) یکی باید میشد یعنی کامل میشد ، اما اطرافیان خبر نداشتند که این تصرف امام است ، او را بردند بیمارستان و برای اینکه تبش را پایین بیاورند بلاها سرش آوردند ، نمیدانستند او الان در حضور و شهود است و بعد از سه روز مرد ، سؤال کردیم خودش چرا قبول کرد ببرند بیمارستان ؟ فرمودند : او که دگر در حال خودش نبود بیحال بود، تسلیم بود ، او راضی بود به مرگش میخواست راحت بشود چون میدانست دیگر قرار است برای همیشه با حضرت باشد .
124- اولیاء خدا انسانها را بر اساس نیت میشناسند و شیطان بر اساس اعمال.
125- امام معصوم (ع) صاحب دین است ، کسی که به وجود رسیده است اصلاً خودش دین است ، هر کار که او انجام دهد همان کار معیار است ، حلال و حرام ، و محرم و نامحرم را او تعیین میکند ، حالا امامی که خودش صاحب دین است ما از او ایراد میگیریم ، شریح قاضی از صاحب دین ایراد گرفت ، کسی که در اسرار عالم تصرف دارد و اصلاً خود تو در تصرف او هستی و تو بدون اجازه او قادر به هیچ کاری نیستی حتی حرف زدن تو ، پلک زدن تو در تصرف اوست حالا ما از او ایراد میگیریم.
126- آدمی که روحش مرده چه توقعی از او هست ، دائماً ایراد میگیرد ، آدم مرده خیالش قبول میکند اما آدمی که ارواحش زنده شده فطرتش قبول میکند ، آدم زنده را هیچکس نمیتواند سرش کلاه بگذارد حتی در سختترین امتحانات الهی ، اما آدم مرده را شیطان آن به آن سرش کلاه میگذارد ، وقتی تو طمع داری یعنی در همهچیز اضافه خواهی ، همین پدرآدم را در میآورد ، آدم زنده قول نمیدهد بلکه عمل میکند ، عمل صالح پنهانی دارد ، مثلاً یک نفر به او عرض حاجت میکند ، او میگوید من هم ندارم و نمی توانم کمکت کنم ، اما بعد از طریق دیگر میرود گره اش را باز میکند ، اما آدم مرده قول میدهد که من چنین میکنم و چنان میکنم وقتی هم پولی برای کمک به منزل مردم میبرد چشمش به ناموس مردم است .
سؤال کردیم که راه خیلی باریک است و ریزکاری های زیادی باید رعایت شود به آنی سقوط میکنیم : فرمودند ؟ ریزه کاری نیست اگر محبت دنیا در دلت نباشد ، سقوط نمیکنیم بلکه رشد نمیکنیم ، شما وقتی رشد نکردی در واقع سقوط کرده ای .
گفتیم غافل میشویم سقوط میکنیم : فرمودند : خب غافل میشوی چون رشد نکرده ای اما از خط که خارج نشده ای مثل اینکه در مدرسه یک ترم مانده ای ، رضایت اولیاء خدا برای ما خیلی شرط است .
127- اینهمه یا حی و یا قیوم گفتی چه چیزی از درونت سبز شد ؟ باید یک ولی دستورش را به شما بدهد ، باید امر کند که شما فلان ذکر را بگو ، تا مقدمه شود برای اذکاری که از درونت بروز میکند از آنها استفاده کنی ، بعد از ذکر گفتنت چیزهایی از قلبت بالا میآید ، مثلا میبینی دوست داری بگویی وعجل فرجهم ، لا اله الا الله ، مثلاً به میلت میآید که صلوات بفرستی باید متوجه قلبت باشی ذکر حقیقی همین است که از چاه خودت آب بالا بیاید نه اینکه کسی در چاهت آب بریزد ، مثلاً این اذکاری که ما به شما گفتیم که 1001 بار بگویید ، سر ذکر را برای قلبت باز میکند .
128- اصلاح فطرت یعنی بیرون کردن کفر فطرت ، و کفر فطرت را همین صلوات به همراه وعجل فرجهم خارج میکند ، بعد ارواح مطمئنه از درونت ظهور میکند ، تا جایی که استاد تو خود نفس تو میشود ، همان نفس مطمئنه خودت ، و این نفس مطمئنه همان خدای توست .
129- یکی از دوستان سؤال کرد که ما در درس خواندن یا مطالبی که میشنویم فراموش کاریم چه کنیم ؟ فرمودند: شما گوش داری اما هوشتان بسته است ، هوش نگه داری نداری ، قلبت در زبانت است ، قلبت مرده است همین اذکار را داشته باشید تا قلبتان زنده شود و مطالب درون قلبت بنشیند ، و تا مطالب درون قلبت ننشیند چیزی به یادت نمیآید ، خیال ما چیزهای کثیف را نگه میدارد و چون قلب بسته است راه ورود لطایف بسته است، چون از حق دوریم ، یعنی قابل نیستیم برای حرف حق ، یعنی وقتی قلبت حرف حق را نمیفهمد نمی تواند آن را نگه دارد ، مثلاً همانطور که عکس و تصویر خیال انسان را با دوربین نمیتوان عکس برداری کرد .
چهره امام معصوم(ع) را هم فقط میتوان با قلب شهود کرد ، و بعد دوباره هر وقت که قلبت پاک بود آن شهودی را که قبلا کردی را دوباره میتوانی ببینی ، هروقت که دیدی نمیتوانی امامت را ببینی بدان قلبت کثیف است باید یک سری کارهایی را بکنی تا دوباره بتوانی ببینی ، اینجا برهان رب پیدا میکنی ، هر وقت امامت را نمیتوانی ببینی بدان کافر شدی ، و هر وقت قلبت پاک شد و دیدی همان صحنه پیش آمد و تصویر را با قلبت دیدی بدان باز مسلمان شدی .
130- سؤال کردیم آیا ما این مدت سی ، چهل سال را باطل رفتهایم ؟ فرمودند : نه باطل نرفتید ، بلکه در این سالها به شما گفتند که برو دورهایت را بزن انتخابت را بکن ، تو اگر خوب باشی اولیاء خدا سر راهت قرار میگیرند ، اگر هم خوب نباشی با اولیاء شیطان مثل همین چهل سال زندگی را ادامه میدهی ، شما دورهایت را زدی دیدی راه نیست که آمدهاید ، انسانها اول از کفر به ایمان میآیند ، خدا میگوید امتی که گناه نکند من امتی میآورم که گناه کنند تا من ببخشمشان ، ما امتی هستیم که چهل سال گناه کردیم ، هر کار دلمان خواست کردیم ، انسان در خیالش خدایی میکند ، هر کاری ، هر حرفی ... اما وقتی مقابل ولی زانو میزنید اینجا باید بندگی یاد بگیرید ، مثل جنازه در دست غسال ، هرچه او بگوید تو باید انجام بدهی ، برای هر کارت مشورت کنی و عمل را انجام بدهی ، چون حرف خدا در دهان ولی خداست ، حرف شیطان در دهان آدمهای خیالی است ، خیلیها هستند به ظاهر آدمهای خوب و پدر و مادرهای خوبی هم دارند اما این خوبی تو شیطانی است ، اگر خوب هستی باید خوب تر بشوی ، باید به شهود برسی، اینکه خوب باشی و مردم تعریفت را بکنند ، همین بدبختی تو است باید بروی به حال خودت گریه کنی ، انسان وقتی از خوبی بالاتر برود و خوب تر بشود پنهان میشود دیگران دیگر نمیتوانند تشخیص بدهند که این شخص خوب است یا بد است اما انسانهای خوب و بد قلبا نسبت به او دوستی پیدا میکنند ، یعنی انسان با اصلاح خودش در قلب همه مینشیند ، همانطور که خدا در قلب همه هست انسان هم باید چنان بشود تا کنار هرکسی که هست آثار وجودی اش در قلب سایرین بنشیند .
131- باید اصلاح نفس کنید و به نفس مطمئنه برسید ، در غیر این صورت هرکجا هر حرفی بزنید مردم را گمراه میکنید ، دل افراد را میشکنید ، به زنت حرف حساب میزنی دلش را میشکنی ، اما اگر نفست اصلاح بشود ، حرف بی حساب بزنی زنت بیشتر دوستت دارد ، کار اینقدر فرق دارد ، یعنی قلب او گواهی میدهدکه اگر حرفی به او میزنی حتی بد به او می گویی چون دوستش داری و میخواهی قلبش را زنده کنی ، این حساب است ، اما آدمهای خیالی که به هم بد میگویند میدانند که طرف دشمنش است میخواهد خودش را بزرگ کند و طرفش را کوچک کند .
132- سؤال کردیم اگر در یک اربعین یا چهله که دستور العمل داریم یک روز مریض شدیم یا میهمان آمد وبه هر دلیلی عمل ما یک روز فوت شد چه باید کرد ؟ فرمودند: اگر مریض شدی اشکال ندارد از فردای آن روز ادامه کار را بده اما در هر صورت دیگر باید اربعین را از سر بگیری ، چون چهل یک تداوم است .
بعد از 40 سال دیگر انسان باید راهش را پیدا کند ، یعنی در 40 سال باید دینت را از قلبت بگیری ، این دین و ایمانکه الان داری بدرد نمیخورد باید بریزی دور ، یعنی بعد از 40 سال باید با الهامات قلبی زندگی کنی ، ما هر 40 روز به شما یک سیر میدهیم ، سؤال شد اذکار متفاوتاند ؟ فرمودند : مشخص نیست باید ببینیم روز چهلم از بالا برای شما چه دستوری میدهند .
133- سؤال کردیم که ما تا الان فکر میکردیم خیلی از شکستهای معنوی در اثر پر خوری ؟ فرمودند نه این چیزها نیست ، نه خوردن شما ملاک است نه نماز شما و نه طاعت شما ، بلکه تسلیم بودن شما در برابر حق این ملاک است ، اصلاً شکم بر حال معنوی کاری ندارد ، اگر قرار به کم خوردن باشد خود خدا روزیت را قطع میکند و آنچنان قطع قوت میشوی که تا 20 روز هیچ چیز نمیخوری و تازه بعد از 20 روز حالیت میشود که هیچ چیزی نخورده ای ، اما خودت اگر بخواهی نخوری نمیتوانی .
نباید کم خوری کنید ، تا جایی که میل دارید باید بخورید وقتی میلتان بریده شد قطع کنید چون تا زمانی که میل دارید بدن نیاز دارد ، سؤال کردیم ما اگر بخواهیم هفتهای دو سه روز روزه بگیریم چطور ؟ فرمودند : برای سلامتی جسمتان خوب است اما برای سلامتی روحی باید با اجازه ولی باشد ، پرسیدیم یعنی تأثیر ندارد ؟ فرمودند : نه بدون اجازه ولی تاثیر ندارد ، چون اعطای وجود نیست ، فقط دهانتان را بستهاید ، وقتی ولی میگوید روزه بگیر در پای روزه یک وجود هم به شما میدهد ، یکزمانی هست شما روزه سرخود میگیرید بدتر باطنتان را کور میکند ، ظلمت میآورد ، روزه را طبق حالاتتان به شما میدهند ، یکوقت هست که آدم باید بخورد تا به مقصد برسد ، یکوقت هست که طرف نباید بخورد تا به مقصد برسد ، این بستگی به موقعیت وجودی دارد ، باید ببینیم طرف چقدر مریضی دارد .
همینطور که دست ولی خدا در دست خداست ، آن ولی میبیند در ماه رمضان خدا او را سیر میکند و تا آخر ماه مبارک نیازی به غذا ندارد ، لذا همینطور که خدا ، ولی را سیر میکند ، ولی هم برای یک روز به شما اجازه روزه میدهد یعنی ضعف شمارا میگیرد ، روزه را با نشاط باز میکنی ، به نماز نزدیک میشوی . روزه برای اولیاء نشاط میآورد اما در ما ضعف ایجاد میکند ، آنها تا آخر ماه رمضان نشاط دارند ،اما هنوز ماه تمام نشده نشاط روزه از آنها گرفته میشود و میفهمند که آخر ماه است ، اول و آخر ماه را از نفس خودش متوجه میشود ، مثلاً اگر امروز عزای حضرت زهرا (س) است در نفسش میفهمد چون این در نفس کل هست .
سوالات از: 44 الی85
44- مجالس هم قبض و بسط دارند ، یک مجلس هست که تا آخرش در قبض است و همهاش جسمانی صحبت میکنند ولی یکوقت هست که تصرفات حضرت رسول (ص) هست همهاش از باطن قضیه از نور و از حکمت و آگاهی صحبت میشود ، منتها باید ببینی در مجلس چه کسی نشسته است ، اگر اولیاء خدا باشند نمیگذارند شیطان تصرف کند ، یا اگر ببینند مجلس شیطانی شده مجلس را قطع میکنند مثلاً اگر قرار بود منبری یک ساعت صحبت کند به نیم ساعت تمامش میکنند یعنی علم خیالیش را از او میگیرند و او دیگر نمیتواند صحبت کند ، مثل حضرت زینب(س) که آبروی یزید را برد در حقیقت در همه آنها تصرف کرد ، اینکه صحبت یزید را قطع کرد ، قطع نکرد بلکه تصرف کرد و یزید نتوانست صحبت کند .
45- اولیاء خدا که به مرتبه وجود رسیدهاند و عقلشان خدایی شده مثل آیت الله بهجت همیشه خدا صد نفر را در اطرافشان میگذارد و اولیاء پایینتر را ده ، دوازده نفر ، یعنی هرچه شدت وجودیات قویتر باشد بیشتر کشش داری ، شما اگر ولی بشوی همیشه دو نفر همپایت هستند یعنی هر جا بروی همیشه با شمایند ، همیشه هر جا بروی جایت آماده است ، مثلاً الان با شما هستیم و این آقا میخواهد برود دنبال کارش ، قبل از اینکه این بخواهد برود یک نفر زنگ می زند که ما میخواهیم با شما باشیم .
46- وقتی انسان لقمه حلال نمیخورد ارواح مقدسهاش مرده است ، لقمه حلال است که انسان را زنده میکند و آگاهی عقلانی میآورد ، و این لقمه حرام است که ما همهمان مردهایم ، سؤال : لقمهها امروز همه قاطی شده چه کارکنیم ؟فرمودند : لقمههای بیرون هیچکدام حرام نیست ، این وجود ماست که آن را تبدیل به حرام میکند ، وجود ما خراب است ، مثلاً الان شما ده تا چای آوردی اگر حرام بودند اینکه من برداشتم طبق وجود من حلال میشود ، یعنی حرام حلال میشود ، ولی وقتی تو وجودت ناسالم است ، چایی حلال را تبدیل به حرام میکنی ، خب وقتی سال خمسی نداری حرام است بر تو ، طمع ما است که حرام میکندچیزها را ،آفریدههای خدا که نجس نیست ما آنها را نجس میکنیم ، همهچیز توحید است .
سؤال: اگر ما الان یکلقمه از حرام به شما بدهیم حلال میشود ؟ فرمودند : بله که حلال میشود ، چون به رنگ خودم تبدیل میشود، آفرینش این لقمه که حرام آفریده نشده که تکوینا که حرام نیست ، نفس ما حرامش میکند و یک اصل دیگر اینکه اصلاً لقمهای که خمسش را نداده باشند روزی ما نمیشود ، سؤال : منزل کسی رفتیم که می دانیم خمس نمیدهد چطور ؟ فرمودند : آن را که یقین دارید خودتان خمسش را حساب کنید بعداً بدهید ، سؤال : پس وقتی در حال خوردن هستیم تا خمس را بپردازیم حرام خوردهایم ؟ فرمودند: شما همان اول که نیت کردید گفتید خدایا خمسش را خودم میدهم که دیگر حرام نیست که ، مثلاً شما ده میلیون در بانک گذاشتی ، یازده میلیون پس میدهد ، خب یکمیلیون را میدهی به فقیر پولت حلال میشود ، یک بنده خدایی به ما زنگ زد که ما صد میلیون بانک گذاشتیم صدو ده میلیون پسمان داده ما چه کارکنیم ، ما رفتیم آنجا و آن ده میلیون را به کارمندان خود بانک تقسیم کردیم .
سؤال : پس الان حکومت مگر اسلامی نیست مگر ما الان خمس مان را مرجع تقلید حساب نمیکند ، ایشان فرمود بله درست است ، گفتیم پس همین مرجع تقلید گفته که پولتان را در بانک بگذارید اشکالی ندارد ؟ فرمودند: بله بانک اشکالی ندارد اما وقتیکه بانک به حرف مرجع عمل کند ، اینها که عمل نمیکنند ، قرارداد در ظاهر میبندد ولی هر کار دلشان میخواهدمیکنند ، کاسبی میکنند ، مثل اینکه شما پول میدهی بچه برود درس بخواند ، حالا او میرود پی عیاشی ، خب بانک باید بر این اساس و بر این قانون باشد اما بعد که کم و کسرمیآورند هی زیاد و کم میکنند ، کارمزد و فلان و .. ما با دینداریم بازی میکنیم ، حضرت آقای خمینی که دین را و عرفان را برای ما زنده کرد ما داریم بازیاش میدهیم ، هر جا که به نفعمان است آنطور عمل میکنیم، حکومت اسلامی برای این است که انسانها به سوی اسلام مقام بگیرند ، آیا ما اسلام آوردهایم ؟ ایمانکه نیاوردهایم که ، دین یک هدیهای است که از قلبت و از فطرتت خدا به تو هدیه میدهد .
سؤال : الآنکه خیلیها درآمدشان از سود بانکی است پس چطور ؟فرمودند : خب اینها وجودشان خراب است قلوبشان مرده است .
47- فرمودند : هرکسی را طبق خوی درونیاش برای شغل و کار در عالم به کارش میگیرند آنکه علوم مرده میطلبد باید برود در دانشگاه استاد بشود ، کسی که مهر آیت اللهی روی مدرکش میزنند او را قفلش کردند این دیگر کارش تمام است ، مثل آن معلمی که به او رشوه میدادند که نمره بدهد ، سی تومان دادند گفت نه و اصلاً و این کار فلان است و حرام است و... شصت تومانکه دادند راضی شد ، آدم به چیزی غیر از خدا نباید راضی بشود. 48- شرع ما چهارده معصوم (ع) است ، حلال پیامبر(ص)حلال الی یوم القیامه و حرام پیغمبر(ص)حرام الی یوم القیامه ، شما آخرتت را درست کن، دنیایت بهشت میشود ، وقتی باطنت خراب است دنیایت جهنم است ، و اگر باطنت را زنده کنی بهشت همینالان برایت اتفاق میافتد ، همان حورالعین الان میآید در بغلت .
49- اولیاء در ایام عزاء در دلشان عزاست بدون اینکه از تقویم خبر داشته باشند و روزهای تولد ائمه(ع) در وجودشان تولد است، نمیرود ماه را و تقویم را نگاه کند ،همه چیز وجودی است ، مثلاً ماها اگر یک روز قلبمان بسته است و شیطانی است هر اتفاقی که در شیطان میافتد در ما هم میافتد ، مثلا میبیند در نمازی حواست پرت میشود ، اصلاً عالم عالم تصرفات است .
50- همینطور که حضرت رسول (ص) از آدم شروع کرد تا خاتم وجودش پلهپله قید خورد در جسم انبیاء یکییکی بالا آمد ، آنوقت ذرات همان پیغمبر در وجود ما هم هست ، ذرات شیطان هم هست ، حالا ما حق انتخاب داریم که سمت کدام برویم ، پیغمبر(ص) میگوید سال خمسی داشته باشید ، شیطان میگوید ندهید که این گردنکلفتها بخورند ، پیغمبر(ص) میگوید بر نامحرم نگاه نکن ، شیطان میگوید ببین خواهرت نباشد ، یا ببین وضع جامعه چقدر بد شده است.
51- سؤال از زمان ظهور کردیم ؟فرمودند : حضرت ظهور کرده است و مردم دارند در زمان ظهور حضرت زندگی میکنند ، منتها ما خبر نداریم و بیخبریم ، عقبافتادهایم ، سؤال کردیم ما منظورمان ظهور عام است ؟فرمودند: شما الان حساب کن که همین حرم امام رضا (ع) یک حرم عام هست که شما میبینید و اینیک باطنی دارد که مثلاً حدود دویست نفر یا صد وهشتاد نفر از اولیاء آنجا نشستهاند، حالا شما به کدام حرم میروید ؟ یکوقت هست که ظهور قسمت شما نمیشود ، وجودت ظلمانی است ، تو ارزش ظهور را نداری ، مثل گوشتی که خارج یخچال به بو آمده می گویی این دیگر بدرد نمیخورد ، یعنی خدا یکچیزی به تو داده که بسازی و تو خرابش کردی ، دوباره پرسیدیم مگر یکزمانی کل عالم آن ظهور عام را درک نخواهد کرد ؟فرمودند: چرا درک میکند منتهای مراتب معلوم نیست که کی اتفاق میافتد ، خود خدا میداند ، سؤال : بعضیها با علم جفر و علوم غریبه تشخیص میدهنداینطور نیست ؟فرمودند: چرا تشخیص میدهند امام (ع) در کدام منطقه هست اما او را نمیبینند، اصلاً چیزی پنهان نیست ، اما ما نه بندگی را بلدیم و نه گدایی را ، مسئله ، مسئله معراج است ، خداوند یک ظهوری در این عالم کرده که چهارده معصوم (ع) را خلق کرده حالا این ظهور میخواهد در یک شخص تجلی کند ، یعنی همه عالم و کل علم را باید یک نفر که به معراج میرود در باطن دارا بشود ، وقتی علم باطن گرفتی و معراج رفتی همنشین اهلبیت(ع)میشوی مثلا همینطور که الان با شما نشستهایم آن فرد همیشه با اهلبیت(ع) نشسته است.
52- خوب است آدم هفتهای یکبار یک مجلس امام حسین (ع) بگیرد ، همین زن و بچه و چهارتا دوست و رفیقی یک چایی بار بگذارند ، یک اهلدلی چهارتا حرف توحیدی بزنه یک پولی هم حتماً به او بدهید ، سؤال : منبری خوب از کجا پیدا کنیم ؟ اگر بدلتان ننشست هرچند جلسه عوض کنید تا خود آقا یکی را برایتان مشخص کند ، این چایی هم خیلی اثر دارد ما وقتی دیدار اولیاء میرویم یا ناهار به ما میدهند یا چایی چون اینیک چیز حلالی است که در شما تأثیرمیکند ، اصلاً چایی که به نام امام حسین (ع) درست کنند همان شراب طهور است ، یک چای اول روضه بخورید و یکی هم آخر روضه حالات میآورد ، در این ریزهکاریها دقت کنید ، سؤال شد برای اینکه مجلس حال داشته باشد چه کنیم ؟ فرمودند: یک تابلوی " الله "بر سر در ورودی مجلس آویزان کنید و یک پارچه سفید هم داخل کنار درب بی اندازید که حضرات صاحبمجلس تشریف میآورند.
سؤال شد در مجالس محتوا چه باشد آیا قران اول بخوانیم احکام بگوییم سخنرانی یا روضه کدام دعاها را بخوانیم ؟فرمودند: بیشتر در باب عاشورا منبر بروند چون امام حسین (ع) فطرتی عمل کرد ، فطرت ما در عاشورا زود میگیرد ولی قرآن و عرفان و... را خیلی دیر میگیرد ولی محبت اهلبیت(ع) که در دلت بیاید گناه هم که بکنی محبت از بین نمیرود، نماز و روزهات از بین برود ولی محبت اهلبیت(ع) از بین نمیرود حتی گناهت هم ثواب است طوری که وقتی که فرد گناه هم که بکند ، طرف مقابلش او را گول می زند نه اینکه آدم طرف را گول بزند ، آن شخص خودش گناه را به گردن میگیرد ، مثل یک تصادف که خود طرف میآید به گردن میگیرد که ما به شما زدیم ، شما مقصر نیستید ، ازبسکه تو را دوست دارد گناه را از گردن شما برمیدارد و خودش به گردن میگیرد ، اهلبیت(ع) سفره خوبی برایمان انداختهاند ، این آشنایی ما با شما اصلاً به دست ما نیست این محبتها غیر از محبتهای خیالی و عقلی است ، همهاش دست خداست ، ما به اولیاء و معصومین (ع) نیاز داریم اما آنها ما را دوست دارند ، ما به آنها محتاجیم آنها به ما مشتاقاند .
در مورد خلقت و حرکت حبی خداوند سؤال کردیم که خدا ما را خلق کرده تا شناخته شود : فرمودند : اینطور نیست که خدا عالم را خلق کرده است ، از موقعی که خدا بوده ما هم بودهایم ، نه چیزی کم شده و نه زیاد ، و این رحمانیت خدا از سوسک تا پیغمبر (ص) همه را گرفته و از او استفاده میکنند در خوردوخوراک و... اما رحیمیتش مال همه نیست مال کسانی است که به حرفت هستند ، مثلاً شما پنجتا بچهدارید همه را تأمین میکنی اما یک بچه به حرف شماست دلسوز است میخواهد نامت را زنده کند ، هوای او را بیشترداری .
اینطور نبوده که ما خلق شدیم بلکه ما رجعت شده همان هفده ثانیه هستیم ، سؤال : قضیه این هفده ثانیه چیست ؟ فرمودند : یعنی وقتی هفتادسال ما را به پنجاههزار سال حساب کنی هفده ثانیه میشود ، شما یک آن نگاه به نامحرم میکنید اما مغزت پنجاههزار آن تصویر میسازد ، سؤال کردیم در قیامت پنجاههزار سال ؟فرمودند: قیامت ، همینالان قیامت است ، همینکه الان توحید نداری در جهنمی دیگر ، آدم که به توحید برسد آرام میشود اصلاً وجودش لذت میبرد ، از وجود خودش لذت میبرد ، از حالاتش لذت میبرد ، از اینکه کسی را نجات بدهد لذت میبرد ، اما کسی که جهنمی است از منفیها لذت میبرد جهنم دیگری که ما نداریم ، خدا که دو وقت که ندارد که ، یکی یکی نازل میشود و یکییکی رجعت میکنیم دیگر ، هی امتحان میشویم و برمیگردیم و میرویم .
53- اینکه می گوییم کاش در صحنه کربلا بودیم، شما همینالانکه امام زمان (عج) بخواهد بیاید ، می گوییم بگذار از زنمان اجازه بگیریم ، همین قضیه هزارو چهارصد سال ما را عقب انداخته ، سؤال : چرا ؟ فرمودند : چون وقتی امام بگوید بیایید ما به زن و بچهمان تعلقات داریم ، سؤال : یعنی ما اجازه نباید بگیریم ؟ فرمودند: اجازه باید بگیری نمیگویم نگیر بلکه باید آماده کرده باشی ، یعنی زمینه آماده باشد که بود و نبودت فرقی نکند ، یعنی شما آنها را اسیر نکرده باشید ، اعتیاد به خودت ایجاد نکرده باشی که اگر فردا بمیری زنت ازدواج نکند ، طوری برخورد کنی که فردا اگر مردی کس دیگر بتواند باکس دیگر زندگی کند با بچهاش بتواند زندگی کند ، دق نکند بمیرد ، باید هم دیگر را دوست داشته باشید اما کسی را که دوستش داری آزادش کنی ، اسیرش نکنی تشویقش کنی کمکش کنی ، ما همدیگر را اسیر کردهایم ، عادت کردهایم .
54- خمس را ما الان به مراجع میدهیم چون به اهل باطن دسترسی نداریم ، اما اهل باطن که بیایند یا اگر بشناسیم باید به آنها بدهیم ، الان مردمی که اهل باطن نیستند و اهل خیالاند خمسشان به اولیاء و اهل باطن نمیرسد .
55-سؤال : در یککلام اگر بخواهیم راه برایمان باز شود لب کلام در چیست ؟ فرمودند : حب امیر الموئمنین(ع) و بغض امیر الموئمنین(ع).
56- الان بعضی از اولیاء در تهران که قدم میگذارند خیلی از شیاطین میگریزند ، وجود اولیاء خیلی تأثیرگذار است به اهل شهر آرامش میدهد .
57- حضرت رسول سلام الله علیه وقتی به معراج به دیدار خدا رفت، وقتی برگشت دیگر خدایی شد ، خدا در پیامبر(ص) و امیرالموئمنین(ع) و امامان (ع) تجلی کرده بود و فرقی بینشان نیست مگر اینکه آنها بندهاند .
عوام امام را میبینند میگویند ما او را میشناسیم ، خب بابا شناخت تو کودکانه است ، تو چه شناختی داری ، تو جسمش را میبینی ، از وجودش چه خبر داری ، او در کنار هر که باشد میتواند بدون حرف زدن او را هدایت کند ، پیش امام رضا (ع) میروید از ایشان طلب نور کنید ، وقتی نور داشته باشید اولیاء خدا را در هر جا و هر لباسی میشناسید ، ما تا وجود نگیریم ، خیشیت و سنخیت برای رابطه با امام زمان (عج) و چهارده معصوم (ع) را نداریم ، چون نمیتوانیم کنارشان بنشینیم .
اینکه ما از عبادت خسته میشویم نه اینکه بدنمان خسته میشود ، نه ، روحمان ضعیف است ، اینطور نیست که جسمتان خسته بشود، روحت محبت غیر خدا دارد که خسته میشود ، و این محبت غیر خدا میل شما را به طرف چیزهای دیگر میبرد ، هر چه محبتت به خدا بیشتر میشود محبتت به دنیا جمع تر و کمتر میشود تا جایی که میلت از بین میرود ، یعنی میلت نورانی میشود . (( پاورقی : زیارت رجبیه : لا فرق بینک و بینهم الا انهم عبادک» هیچفرقی بین تو و بین اینها نیست غیر از اینکه اینها بنده تو هستند. امام خمینی(ره) میفرمودند که: «فقط همین عبد بودن ائمه است که فرق بین اینها وخداست و الاّ تمام آن نیروهای الهی در دست اینهاست.» بعد ایشان میفرمودند: «این زیارت را بخوانید تا اگر یکچیزی از مقامات اولیای خدا برایتان نقل کردند، اقلاً احتمالش را بدهید و تکذیب نکنید - امام صادق (ع) : «نزلونا عن الربوبیه و قولو فینا ما شئتم» ما را از مقام ربوبیت تنزل دهید آنگاه هر چه خواستید بگویید . پایان پاورقی ))
58- اگر وجود امام زمان (عج) نباشد زمین ما را میبلعد یا سوسکها و مورچهها ما را میخورند ، اگر ما کج نمیرویم یا رو به اصلاحیم ، او مراقب ماست و الا ما مثل یک تازه سیگاری که پک اول را می زند و تا بسته بسته پیش میرود پیش می رفتیم ، گناه هم همینطور است مثلاً تو یک نگاه که به قیافه یک زن کردی یاچیز های دیگر... شیطان شش شکل به آن میدهد و آن را پنجاههزار بار در مغزت سیر و سلوک میدهد تا تو را عاشق او میکند، چون میخواهد همنشینت را معلوم کند .
59- انسان از این غافل است که هر محبتی که به دیگران میکند ، مثلاً انفاق که میکند ، این فقیر تقریبا همان خودت است، به خودت داری محبت میکنی ، به چهره فقیر آمده مثل جبرائیل که به در خانه امام علی (ع) به شکل یتیم و اسیر و فقیر آمد . پس آن فقیر میخواهد فقر تو را از بین ببرد ، هرچه انفاق کنی خودت را آزادکرده ای ، وقتی ولی خدا پول شمارا به یک فقیر میدهد و قلب او شاد میشود در حقیقت دارد روی قلب تو کار میکند و وقتی قلب او نشاط پیدا میکند با قلب تو اتحاد پیدا میشود و تو را به مقام جبرئیلی میرساند.
سؤال شد : اینکه بتوانیم از عالم خیال به عقل و وجود برسیم ، ابتدا از کجا شروع کنیم ؟ فرمودند: اول اینکه نمازتان را اول وقت بخوانید و دوم اینکه با نیت اینکه هدایت بشوید همیشه با وضوء باشید ،وقتیکه چهار پنج سال اینطور باشید اولیاء بر سر راهتان قرار میگیرند، هر وقت حرم امام رضا (ع) میروید پشت پنجره فولاد دو رکعت نماز حاجت بخوانید و بخواهید که خدا یک ولی سر راهتان قرار بدهد ، سؤال : امام زادههای دیگر چطور ؟ فرمودند : فرقی ندارد هرجا که رفتید بخوانید و این حاجت را بخواهید ، نماز آقا امام زمان (عج) را بخوانید .
سؤال : اینکه پیامبر (ص) فرمود من از دنیای شما سه چیز را دوست دارم نماز و عطر و زن ، توضیح میدهید ؟ فرمودند : بحث بر سر مقامات است ، وقتیکه میفرماید زن ، یعنی مقام زن را دوست دارد چون زن یک مقام بالایی دارد ، عطر هم همان عطر باطن است که از وجودش بروز میکند ، برای آدمهای خیالی عطر ، عطر بیرون است ، ولی برای آدمها باطنی ، درونشان عطر دارد ، انسانها تا به وجود نرسند باطنشان یک نوع بوی بد خاصی میدهد ، مثلاً کسانی که درس میخوانند و در عالم خیال خیلی به خودشان فشار میآورند ، انگار که میخواهند خودشان را بزرگ کنند آنچنان فشار میآورند فشار میآورند که غضب و شهوت میآید و ارواحشانکه میمیرد ، خدا به حرفشان میآورد ، یعنی ازبسکه فشار میآورند تصرف میکنند ، در اصل ارواحشان جنب میشود ، جنب علمی ، ما گاهی هست که از بوی بد باطن افراد خیالی تا هفتاد و دو ساعت می افتیم ، اینقدر حالمان بد میشود سؤال : ما این بو را حس نمیکنیم ؟ فرمودند : باید مشام باطنتان باز شود ، اگر آدم عادی قرار باشد حس کند که سنگ روی سنگ بند نمیشود ، اولیاء خدا زیاد داخل حرمها نمیروند ، آنها به باطن حرم میروند ، آنجا کسانی هستند که ظاهر و باطنشان یکی شده و از اولیاء هستند ، اولیایی که یاران امام زمان (عج) هستند به باطن حرم میروند .
سؤال: اولیاء از درون خانه خودشان هم میتوانند به باطن حرم بروند یا باید تا حرم بروند ؟فرمودند: باید به زیارت بروند ، تا حرم بروند ، پرسیدیم یاران حضرت 313 نفر نشدهاند ؟فرمودند: نه ، هفتاد نفر که در کربلا آماده شدند ، چهار نفر زمان حضرت علی (ع) .
سؤال : پس این دویست نفری که فرمودید در باطن حرم همیشه هستند از یاران ایشان نیستند ؟ نه اینها برای وجود عالماندآنها فرق میکنند ، یاران حضرت فرق میکنند ، الان پانصد نفر اطراف حضرت هستند که عالم خیال انسانها را تطهیر میکنند ، مریضیهایشان ، گرفتاریهایشان و... آقا امام زمان(عج) انسانها را در چهار مرحله سیر میدهد ، کسی که در خیال است را در خیال نیرو میدهد ، کسی که در وجود است نیروی وجودی میدهد، کسی که نوری است نیروی نوری ، و کسی که ذاتی است در مرتبه ذات دیگر خود خدا دست به کار است .
پرسیدیم ما چطور عمل کنیم ؟ فرمودند: شما همین واجباتتان را انجام بدهید ، درباره عاشورا تفکر کنید ، آنها که آمدند به یاری امام حسین (ع) به چه نیتی آمدند ، چه باعث شد آنها که ملحق شدند ، چه باعث شد آنها که همراه نشدند ، چه باعث شد آنها که امام را نصیحت کردند که کسی که علم یداللهی دارد را بگویی تو نمیفهمی ، می گویی نرو که میکشند تو را ، نرو که زن و بچهات را اسیر میکنند ، لذا باید گفت تو از باطن قضیه بی خبری ، فهم و معرفت خیالی داری ، بسیاری در زمان پیامبر(ص) از خواص بودند ، اما به عاشورا نرسیدند یعنی نرفتند .
سؤال کردیم کسی مثل زهیر عثمانی چطور که از آقا فراری بود و عاشورایی شد ؟ فرمودند : خب اینها خودشان نرفتند ، یکی حر و یکی این آقا را حضرت ابا عبد الله (ع) درونشان تصرف کرد ، تا حجت بشود که ای اهل عالم ما این عثمانی را میگیریم اگر بیاید ، اگر کسی مثل حر جلوی ما را بگیرد و اذیتمان کند بعداً برگردد ما قبولش میکنیم.
سؤال : آیا این دونفر در نهان و فطرتشان چیزی و سنخیتی بود که توانستند برگردند ؟فرمودند: نه ، امام در اینها تجلی کرد ، این اگر ته دلش چیزی بود نمیآمد جلوی امام را بگیرد ، یعنی امام(ع) حر را از بدترین خلق انتخاب و هدایتش کرد که فردا کسی گله نکند و حجت باشد .
سؤال : پس ما شنیده بودیم که اینها یک بستری یک ارادتی در وجودشان بوده ؟فرمودند: نه ، مثلاً ابن سعد رفیق امام حسین (ع) بود ، از حر نزدیکتر بود ، یعنی حر بدترین آدم بود .
فرمودند: چرا ده روز اول محرم که هنوز عزاء شروع نشده اینهمه شور به پا میشود... خب این از بالا تغذیه میشود ، شما روز دوازدهم بیا ببین، دیگر تمام میشود .
61- شما که مکه میروی اگر ارواحت حاجی بشود ، ارواحت بالا و جلو حرکت میکند ، و زمانی که دستت به کعبه میرسد ارواحت هم به خدا میرسد ، اما کسی که ارواحش خراب است به کعبه دست می زند اما ارواحش در بازار ابو سفیان میچرخد .
سؤال : ما مگر چند تا ارواح داریم ؟فرمودند: یکی که ارواح خدایی است ، یکی هم یک روح بخاری داریم که بین بدن و روح واسط است .
سؤال : روح چیست ؟ فرمودند : ما با روحمان خیشیت و سنخیت نداریم روح ما الان حیوانی است ، آن روح انسانی میخواهد بیاید تا ما روح حیوانی را بیرون کنیم ، تا او بیاید که او امام زمان ماست ، میخواهد در ما تجلی کند اما شیطان هی بهانه جور میکند و توجیه میآوردکه گرسنه و تشنه میمانی ، اما وجود ما در حقیقت تشنه خداست ، وقتی تشنگی خدایی در شما میآید اینجا در خیال شما تبدیل به نیاز ، به آب میشود ، اما اگر خیال نورانی شود از منبع سیراب میشود.
62- این که انسان حیوان ناطق است یعنی چه ، بیا از این همه عرفا بپرس ، یکی نمی تواند جواب درست را بدهد که حیوان ناطق یعنی چه ، حالا جواب این است که یعنی قرآن می خواهد بگوید به غیر از چهارده معصوم (ع) شماها همگی دارید در حیوانیت زندگی می کنید ، همه در جهنم زندگی می کنید ، این چهارده نفر می توانند یک عنایت وجودی بکنند تا خیال شما را به قلب شما برسانند ، شما را از خیال به عقل برسانند ، که باز هم از عقل بیاورند به مرکز وجود خودشان که مرکز خدایی است .
63- فرمودند : هرکسی به دنیا پا میگذارد از ارواح حیوانی و خوی حیوانی شروع میکند و تمام این حیوانات که بیرون میبینید مسخ شدهاند اما پیغمبر آخر الزمان (ص) آنچنان وجودش قوی بود که مسخ برداشته شد و شیطان دیگر نتوانست کسی را مسخ کند ، یعنی قبل از پیغمبر(ص) نفس انسانها آنچنان تنزل پیدا میکرد که مسخ میشدند ( فَلَمَّاعَتَوْاعَنْ مانُهُواعَنْهُ قُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ (65بقره و 166 اعراف) پس چون سرکشی وتکبرکرده وآنچه ممنوع بود مرتکب شدند به آنهاگفتیم به شکل بوزینه شوید وبسى دور و بازمانده ازرحمت خدا باشید ) شما الان از حالات خودت میفهمی که الان باطنت کدام حیوان است ، اخلاقت ، نشست و برخواستت ، نگاه کردنت ، غریزهات... ، اما اینکه شکلت به شکل انسان است برای این است که خودت را عوض کنی و باطنت را هم شکل ظاهرت کنی ... حیوانات الان باطنها را میبینند مثلاً سگ شامه باطنیاش باز است که اگر سگی با سگ دیگر جماع کند دیگر هیچ سگ دیگری دور او نمیگردد ، به این دلیل که وقتی جماع کردند و نطفه بسته شد بدور آن سگ یک حلقه از یک نوع بوی گندی بسته میشود و هر سگ دیگری به او نزدیک میشود به خاطر بویش پس میخورد ، به نوعی برهان رب برایش آشکار میشود ، اما بشر چنان پست میشود که چون مشام باطنیاش بسته است آن بو را حس نمیکند ، یعنی بشر اینقدر عقب افتاده است .
64- طلب چاره کردیم ؟ جواب فرمودند : همینکه با اولیاء و اهل علم و اهل دل در تماس باشید ، بعد میبینید که همان چیزی که فکر میکردی فهمیده ای را میبینی که نفهمیده ای ، که او از باطن قضیه یک چیز دیگری به تو میگوید ، مثلاً انسان قرآنکه میخواند خوشحال است که حافظ قرآن شده اما وقتیکه به باطن قرآن میرود میبیند ظاهر قرآن جهل است و وقتی به باطن عمیقترمیرود میبیند که باطن قبلی جهل بود و همینطور باطن در باطن میرود ، اینکه صدو بیست و چهار هزار پیغمبر برای هدایت ما آمده معنیاش این است که انسان میتواند صدو بیست و چهار هزار مراتب وجودی را طی کند ، اینها بی اساس نیست ، همه روی حساب و کتاب است .
اینکه میگویند آسمان هفت طبقه دارد و زمین هفت طبقه دارد در حقیقت حالتهای انسانی است ، مثلاً یکجا در یک طبقه به انسان خبر میدهند پدرت مرد ، حالت جوری عوض میشود ، در طبقه دوم می گویند خبر اشتباه بود ضمناً صد میلیون برنده شدی ، باز حالت عوض میشود، لذا حال انسان در چیزی که از بیرون میآید نباید تغییر کند .
65- کسانی که ارواحشان مرده است با اولیاء مشکل دارند با عرفان مشکل دارند در کنار اولیاء که قرار میگیرند چهرهشان سیاه میشوند ، تحملشان تمام میشود .
66- فرمودند بعد از نماز صبح از 5 دقیقه تا نیم ساعت بنشینید و به هیچ چیز فکر نکنید که یکی از بدبختیهای ما همین است که افسار خیالمان دستمان نیست .
سؤال : به خدا ، حضور ، و... هم فکر نکنیم ؟! فرمودند: نه به هیچ چیز ، یکی از سدهای راه ما همین خوبیهایی است که به آنها دلخوشیم ، شیطان را نماز 6000 سالهاش به فخر انداخت و خدا هم طردش کرد ، همین خوبیهای ما حجاب ماست ، حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (ص) به خدا عرض میکردند ما تو را آنطور که باید تو را نشناختیم و عبادت نکردیم ، حالا ما که حسابمان روشن است ، باید از تمام خوبیها و بدیهایمان تو به کنیم ، چون خوبیها را به خودمان نسبت میدهیم و مثل شیطان میشویم در حالی که خداوند منت بر سرمان گذاشته و توفیق خوبیها را داده و ما در توهم اعمال صالحیم که خودمان انجام دادهایم و از بدیها هم که باید تو به کنیم ، وقتی شما از اعمال صالح خودت هم توبه کردی خداوند اعمال بالاتر را نصیبت میکند.
67- یک روز که پنج شنبه یک ساعت به غروب در حرم امام رضا(ع) بودیم فرمودند زود هر کس یک طرف برود ویکصد انا انزلناه بخواند تا غروب نشده.
68- فرمودند : هر روز یک مبلغی به نیت امام زمان (عج) صدقه کنار بگذارید و روزتان را با یاد ایشان شروع کنید و مبلغش هم مهم نیست ، پانصد تومان ، هزارتومان و یا هر چه ...
69-وقتی ما آنطرف را فراموش می کنیم حضور را فراموش می کنید از عالم ماده سر در می آوریم وقتی در مادیات حضور داریم می شویم ماده پرست همه اش به فکر زن و بچه و کار و... اما جنیست خدایی ما متحیر است او هیچ ماده ای را قبول نمی کند ، یعنی جنسیتش مجرد است و دنبال مجرد هم می گردد (مجرد یعنی فارق از ماده) ، بی نهایت است و دنبال بی نهایت می گردد ، جنس انسان این جنس است ، باطن انسان این است ، وقتی انسان خود شناس نیست می شود کالا شناس دنیا شناس ، امام وقتی خود شناس بشوی می بینی همه چیزهای این عالم در خودت هست نمی خواهد دنبال آنها در بیرون از خودت بگردی ، خودت را پیدا کن همه اینها را پیدا می کنی یعنی خدا را پیدا کرده ای ، ما وقتی غیر خود را می خواهیم ، خدا شناس نیستیم ، ماده شناس هستیم ، ماده های خدا را می شناسم جلوه ها و تجلیات خدا را می شناسیم .
70- آدم تا زیر 40 سال عقلش کامل نمیشود و الا اذیت میشود مثل کودکل که دچار بلوغ زودرس بشود که تا قبل از 40 باید دورهایت را بزنی ، عقل با تفکر شکوفا میشود و منجر به آگاهی توحیدی میشود و آگاهی توحیدی قلب سلیم میآورد، به زیادی نماز و روزه نیست ، همینکه دو رکعت شما روزانه قبول شود کار تمام است ، با آگاهی توحیدی همیشه در نماز و حضورخواهی بود.
اینکه خیال در نماز شمارا رها نمیکند باید بعد از نماز صبح بنشینی خیالهای دیروزت را ریشه یابی کنی که منشاء آنها از کجا آمد به سراغت ؟
سؤال کردیم : چرا بعد از نماز صبح ؟ فرمودند: چون خیال هنوز خالی است تازه بیدار شده ای چشم هنوز جایی را ندیده و گوش چیزی نشنیده و زبان سخن نگفته و لذا راحت تر میتوان تفکر کرد .
71- هرکس در دنیا به مال و منال و ثروت و مقام دنیایی میرسد در اصل بدی او رشد کرده ، یعنی از این همه عوالم الهی ، در مزرعه جانش فقط تخمهای خیالی را پذیرفته و رشد داده ، کم هستند کسانی که درخت توحید در زمینشان قابل کشت باشد مثلاً بازاریها و اهل کسب و کاسبی همگی علف هرزه رشده دادهاند مگر اینکه آمده باشند برای تأمین مایحتاج مردم و فقط برداشت سود مخارج همان روزشان ، اگر سود فردا را امروز بگیرند حالت نزول را دارد خبر ندارند ... سؤال : پس اکثر مردم کلاهشان پس معرکه است ؟ بله که پس معرکه است تمام ما در یک زندان خیال دنیا محبوسیم و باید یک ولی خدا بیاید اینقدر از عقل صحبت کند تا کم کم یک چیزهایی حالیمان بشود ، اکثر مردم با گرز مرگ از خواب و خیال دنیا بیدار میشوند ، اگر بشوند .
72- کسانی که شب دیر خوابشان میبرد و مدام از این پهلو به آن پهلو میشوند چون خیالشان تخلیه نشده .
73- تنها چیزی که در عالم کم است توحید است ، مفت به آدم نمیدهند باید مراقبه داشته باشید به هرکس ، هرکس نمیدهند ، یعنی باید چنان عاشق اهلبیت(ع)و عاشق اولیاء بشوی که قلبت برای اهلبیت(ع) بزند ، وقتی آنها ببینند اینطور می زند هدایتت میکنند .
74- اگر شما یک پولی را انفاق کردید پیش خودتان فکر نکنید که من انفاق کردم ، این توفیق را خدا به شما داده و شمارا بده کار کرده ، و یا این نمازی را که میخوانی بدانی این توفیق را او به تو داده و به نماز آورده پس تو بده کارشدی ، در کل هر عمل خیری که داری مثلاً سال خمسی داری و دیگری ندارد پس تو به خدا بده کارتری ، مثلا اگر اخلاقت خوب است همینطور .
75- ما یک فقیر داریم که دارایی دارد ، اما کم دارد و یک فقر داریم ، و ما اصلاً خود فقر هستیم ، ما آن به آن داریم وجود میگیریم ، یعنی نیاز وجودی داریم ، و وجود ما را اولیاء به ما میدهند ، آنها که اولیائشان شیطان است از شیطان میگیرند ، و آنها هم که اهلبیتی هستند ، اینطور هستند که عده ای از امام زمان (عج) بی واسطه میگیرند و یک عده با واسطه دوم ، سوم ، چهارم ، پنجم میگیرندو... تا برسد به عالم ماده که ضعیفترین مرتبه وجودی را دریافت میکند .
76- توحید که در وجود آدم میآید ، انسان را در هر نفسی میمیراند و زنده میکند ، و در هر نفس شهود میکند و چون همه کس طاقتش را ندارند لذا از توحید میگریزند ، مردم از خیال تا مرز برزخ میآیند اما آنجا که مثلا می گویی انفاق کن شیطان میگوید این کلاه بردار است ، شیطان میگوید اولیاء خدا و مجری احکام خدا شیطاناند میخواهند زندگیت را خراب کنند ، اما کسی که قبول کرده ، که کسی جز اهلبیت(ع) کسی به داد او نمیرسد میگوید من حاضرم مالم که هیچ جسمم را هم بدهم تا وجود بگیرم .
77- الان حاکمان کره زمین با توحید مخالفاند، خیال و عقل همیشه در جنگ هستند ، خیال شمر است و عقل امیر الموئمنین (ع) است .
مثلا حرم امام رضا (ع) را که می بینی چون بر اساس خیال انسانها ساخته شده شیطانی است ، اما اولیاء خدا به باطن حرم میروند یعنی همان حرمی که خداوند ساخته است ، آنجا دیگر از این جیغ و دادها خبری نیست ، آنجا همه چیز محو میشود ، آنجا اهل باطن نشستهاند یعنی کسانی که ظاهر و باطنشان یکی شده ، آنجا معراج است ، باطن حرم معراج است ، اصلاً این آدمهایی که در عالم خیال زندگی میکنند آدم نیستند ... هیچ کدام ... از آن بالا تا این ته ... حتی اگر اسمش علامه هم باشد اما در عالم خیال زندانی باشد ... اینها سایه و ظهورات آدم است ، مثلاً اگر به مکه بروی آنجا پانصد نفر همیشه با آقا امام زمان (عج) هستند ، آنجامیتوانی آدمهای حقیقی را ببینی ، در این راه نباید نزد ولی دریغ داشته باشی یا پنهان کاری کنی ، یعنی کسی که از گناه تو خبر دارد از جیبت خبر دارد ، از همه وجودت خبر دارد ، پیش او دو رنگی کنی چیزی را مخفی کنی ، هر گرفتاری که داری بگو که او هم گرفتاریت را میداند و هم راه حل آن را میداند، هم درد تو را و هم درمان تو را ، حتی اگر درمانش را نداند توسل میکند و برایت پیدا میکند ، از اولیاء خدا نباید فاصله بگیرید ، حتی اگر بخواهید آنها را ناراحت کنید آنها برای شما دعا میکنند، حتی اگر آنها در خواب باشند و نیمه شب برای کاری بیدارشان کنید برایتان دعا میکنند ، چون اولیاء دنباله رو معراج پیغمبر (ص) هستند ، مثلاً نماز ما به پای نمازی که پیغمبر (ص) خوانده است قبول میشود، چون نماز ما که بدرد نمیخورد ، باید ببینی چقدر رشد کردی ، چقدر در باطن معنا گرفتی ؟ ما در پوستیم ، اگر نماز ، ما را به باطن ببرد آنجا حیات پیدا میکنیم .
78- وقتی مجلس روضه میگیرید یکپارچه سفید تمیز کنار درب ورودی مجلس پهن کنید تا صاحب مجلس که میآید آنجا بنشیند و البته شما آنها را نمیبینید چون تا آنها نیایند مجلس برقرار نمیشود .
از کیفیت برگذاری مجلس سؤال کردیم ؟ فرمودند : همینکه یک روحانی دعوت کنید ، چهار نفر جمع بشوند دو کلمه روضه خوانده بشود و یک چای به نیت اباعبدالله(ع) بگذارید آن خانه فضایش گرم میشود، خدا رحمت کند آیت الله بهجت هر هفته در مسجد روضه میگرفتند و در خانه خودشان هر روز روضه داشتند ، ده شب مثلاً روضه حضرت علی اصغر ، ده روز روضه حضرت مسلم ، ده روز روضه حضرت زینب (س) و.... همینکه آدم روی منبر حرف و روضه حضرت اباعبدالله(ع) را بشنود دیگر دلش جای دیگر نمیرود ، چون فطرت ما ولایتی است .
یکی از دوستانکه مداح بود پرسید برای اخلاص در مداحی چه کنیم ؟ فرمودند: وقتی شروع کردی به روضه برای خودت روضه بخوان ، خودت حالش را ببر تا دیگران به حال بیایند ، هم برای مداحی و چه برای سخنرانی باید اینطور باشد .
چون ما کامل نیستیم لذا نمیشود ذائقه افراد را یک دفعه عوض کرد لذا اگر مجلس چایی نخوردهاند چایی بدهید سرحالشان کنید حتی اگر لازم بود با لبخند و شوخی ، و از چیزهایی بگویید که حالیشان میشود، مثلاً اگر از انفاق گفتی باید خودت انجام داده باشی و نتیجهاش را گرفته باشی تا اثر بکند ، مثلاً درک کرده باشی که لقمه حرام نتیجهاش این است و مثلاً بدبختیهای ما از همین است که مردم سال خمسی ندارند ، سعی کنی که دین را برای مردم معرفی کنید نه اینکه دین فروشی کنی چون دین حضرت رسول (ص) را هرچه به عمقش برویم میبینم هنوز هیچ چیزی نمیفهمیم مثلاً اینکه در قرآن حرف از حیات آمده ، حیات یعنی اهلبیت(ع) و در مرحله بالاتر حیات یعنی وجود خدا و لذا در هر مرتبه ای حیات یک معنی دارد ، خب ما در یک حیات ماندهایم در حیات دنیوی ، مثلاً خود شیطان تا نور هم آمده ، مثلاً میبینی طرف آدم خوبی است اما این شیطان است ، این خوبی و این نور اولیه ، شیطان است ، لذا اگر این نور اولیه را شکافتی پشت آن امیر الموئمنین(ع) است ، شیطان این نور را گذاشته تا مردم را گمراه کند ، وقتی قرآن میگوید نور علی نور یعنی نور اولی که هیچ بلکه نور دومی خوب است ، نور اولی شیطانی است ، لذا اخلاق اولیه ما شیطانی است و جبران کمبود اخلاق یعنی اینکه اخلاقت خدایی بشود ، اگر کمبود اخلاقت را جبران کردی وجود پیدا میکنی ، رب پیدا میکنی ، و آن وجود نمیگذارد تو گناه کنی ، مثلاً وقتی شما انفاق میکنید اما مقامش را ندارید ، این انفاق شما ارزشی ندارد و باید بعد از هر انفاق یک توبه کنید تا اینکه خداوند مقام انفاق را به شما بدهد .
79- سؤال شد که مسئله تهجد و نماز شب را چطور انجام بدهیم ؟ فرمودند: نیم ساعت به اذان صبح حرکت کنید ( بیدار شوید) و تا طلوع آفتاب بیدار باشید تا چهل روز ، بعد که مقاماتش را خداوند به شما بدهد دیگر خودتان حرکت میکنید ( یعنی بیدار میشوید ) بعد از آن میزان اینکه شب باید کی و چه ساعتی بخوابید بدستتان میآید ، و مهم اینکه هر یک ساعت خواب قبل از ساعت 12 معادل 3 ساعت خواب بدن شما را جبران میکند مثلاً 9 تا 12 برای شما معادل 9 ساعت خواب است اما بعد از 12 هر یک ساعت یک ساعت را جبران میکند . لذا اگر تا 3 روز نیم ساعت به اذان تا طلوع بیدار باشید ، روز چهارم خدا طوری هدایت میکند تا یک ساعتی بخواب بروید که جبران این کمبود خوابها بشود ، اصلاً میتوانید بیداریتان را بگذارید از آنطرف و مثلاً قرآن بخوانید .
سؤال کردیم که قبل از خواب خیلی حرارت داریم اما بیدار که میشویم اصلاً حالت گیجی و سردی داریم ؟ فرمودند : اول اینکه دیر وقت میخوابید و دوم چون انسان روحش خسته است ، مثل هواپیمایی است که میخواهد فرود بیاید اما جا برای فرود پیدا نمیکند لذا هی چرخ میخورد ، لذا وقتی بیدار میشوی روح به اجبار فرود میآید اما هم تو ناراحتی و هم او ناراحت است ، مثلا وقتی یک عمل خیر انجام میدهی او خوشحال میشود و تو هم بر اساس خوشحالی او خوشحال میشوی ، این جسم که ما نیستیم ، این ظهورات ماست و ما هم ظهورات خداییم ، روح ما تجلی از روح خدا کرده و جسم ما تجلی از روح ما کرده ، و این نماز و روزه ما برای این است که خودمان را امتحان بکنیم ببینیم که ما چی هستیم .
80- در باب بهترین اذکار، یکی بسم الله الرحمن الرحیم است و یکی الهم صل علی محمد وال محمد ، که پربارترین ذکرها است که کاربرد وجودی و روحی و معنوی دارد و کم کم اگر این ها را به حضور قلب برسانی به قلبت وجود میدهد ، چون که خداوند بر پیغمبر (ص) صلوات میفرستد و این صلوات فیض وجودی است که وقتی به قوه خیال میآید به این الفاظ در میآید ، و این الفاظ در ملکوت حقیقتی دارد ، مثلاً باید نماز پیغمبر (ص)را در ملکوت شهود کنید ، وقتی الله اکبر نماز را می گویید باید حرکت کنید مثل هواپیمایی که به حرکت در میآید، در حقیقت جسم و بدن پیغمبر (ص) در برابر فیض الهی که بر او نازل میشود به حرکت درمیآید یکجا سجده میشود ، یکجا تبدیل به رکوع میشودو... اینجا دیگر خودت نیستی که نماز میخوانی ... و به یک معنا خود خدا نماز میخواند ... و اصل نماز دو رکعت صبح است و دو رکعت ظهر است دو رکعت عصر است ، و سه رکعت مغرب و دو رکعت آخر شب (عشاء) اینها اصل نماز است و اما این دو رکعتی ها دز نمازها که سبحن الله والحمد لله ولا اله الاالله والله اکبر دارد در ظهر و عصر و عشاء به نماز اضافه شده ، یکی از آن دو رکعت در نماز خفتن (عشاء) را حضرت رسول(ص) به خاطر تولد حضرت زهرا سلام الله علیه که این وجود به عالم وارد شد این دو رکعت را اضافه کرد و وقتی امام حسن (ع) و امام حسین (ع) متولد شدند دوتا دو رکعت به ظهر و عصر اضافه کرد ، چون که وجود اینها در عالم به وجود پیغمبر (ص) عجین شد و یکی شد ، این سه تا دو رکعت نماز هم همپای آنها آمد ، الان در مسافرت میبینید وقتی انسان خسته است خود نماز را که نمیشود رها کرد اما این دو رکعتهای آخری را میاندازند ، مثل تریلی که عقبش را رها کنی و این جزء ماشین نیست و آنها جزء نماز نیستند ، و اینها برای این سه حضرات گلدسته یعنی حضرت زهرا و امام حسن و امام حسین سلام الله علیهما مقامات است و ما آنها را میخوانیم ، در حقیقت اصل نماز ما اهلبیت(ع) است ، یعنی نماز بدون حب اهلبیت(ع) هیچ ارزشی ندارد ، در این دورکعت سبحان الله والحمد لله .. که ذکر حضرت زهرا (س) را می گوییم یعنی هیچکس جز خدا در این عالم کاره ای نیست و وقتی این را می گویی خستگی انسان میرود لذا وقتی حضرت زهرا(س) در رکعت اول قل هو الله احد را میگفت ، این قل خیلی خیلی سنگین است لذا حضرت زهرا (س) و امام حسن (ع) و امام حسین (ع) در رکعت سوم وقتی تسبیحات اربعه را میگفتند به حال می آمدند و حالشان بر میگشت و اگر این را نمیگفتند غش میکردند یا از دنیا میرفتند ، لذا این در نماز اضافه شد تا حالشان به طبیعت اول برگردد، لذا این تسبیحات اربعه خستگی انسان را از بین میبرد و نشاط معنوی میآورد .
نماز همان شراب طهور معنوی است ، نمازهای مستحبی کارهای دنیایی شما را درست میکند و نماز واجب باطن شما و ایمان شما را درست و محکم میکند و نمیگذارد به فحشاء و منکر بیافتید ، و نماز مستحبی و نوافل لقمه شما را حلال میکند و نمیگذارد دنیای شما با لقمه حرام متلاشی بشود ، مثل طلسمات میماند ، و نماز واجب نمیگذارد چیزی از حرام وارد قلبت بشود مثل محبت غیر خدا ، لذا خیلی آثار دارد ، لذا پنجاه و یک رکعت برای پیغمبر (ص) واجب بود ، و اگر بر ایشان واجب نمیشد نوافل ما به مفت هم ارزش نداشت .
81- سؤال کردیم در نماز چه کنیم ؟ فرمودند : از اول نماز تا آخر اگر بتوانید کلمه الله را در نظر داشته باشید که بروزات اسمائی همه از همین الله ظهور میکند در خیال شما ، لذا هر چیز را که شما حساب کنید جمعش میشود همین الله ، منتها نازل شده الله، مثلاً عدد یک را حساب کنید دو را که بنویسید یک هم در پایش هست همینطور سه و چهار و تا بی نهایت ... و لذا چیزی از الله کم نمی شود و به آن اضافه نمیشود ، پس اگر همین تصویر الله را بتوانید در ذهن داشته باشید کم کم ذهنتان پاکیزه میشود ، همینکه در بین حرکات نماز الله اکبر می گویی یعنی همین الله را ، خدا را از یاد نبری ، صفات را از یاد نبری ، این الله اکبر اسم خدا نیست ، صفات خداست که این 1001 اسم از الله نازل میشوند ، پیغمبر (ص) هم اسمش الله است ، امام زمان (عج) اسمش الله است ، الله اسم خدا نیست بلکه جمع تمام اسماء میشود الله ، بازش که میکنیم میشود رحیم ، رحمان و... یعنی باطن امام زمان (عج) همان الله است ، مردم حالیشان نیست فکر میکنند به خدا اقتدا میکنند ، خیر بلکه به کسی که مقام معنویش از تو بالا تر است تو به او اقتدا کرده ای ، لذا باید ببینی نزدیک به که هستی وقتی الله اکبر می گویی به امام زمان (عج) اقتدا کردی یا مثلا به پله دسته پنجم یعنی الله دسته پنجم ؟ یا دهم یا بیستم و همینطور مراتب پایین تر... ، چون از شما هم مرتبه بالاتر هست و هم مرتبه ضعیف تر ، و اینها همدیگر را عبادت میکنند مثلاً بیست، ده را عبادت میکند و ده ، هفت را و هفت پنج را و... تا جمع همه این عبادتها بشود الله و آنجا امام زمان (عج) با عبادت خودش به ما قبولی میدهدکه نماز ما بدون نماز امام زمان (عج ) هیچ ارزشی ندارد .
برای نماز اگر مسجد میسر بود باید با جماعت بخوانید اما اگرنه ، باید ببینیم چه وقت آن حال و حضور راداریم ، مثلاً از سرکار بر میگردی حال داری بخوان ، یا اگر نماز ظهرت را اول وقت خواندی اما می بینی حال نداری ، لذا نمازعصر را بعد از ظهر بخوان و تا غروب هم وقت داری، ما در نماز خواندنمان هم تعصب داریم ، اول وقت ، حال ماست ، امکان حضوری ماست ، اما اگر جماعت مهیا بود نباید فرادا بخوانی ، وقتی انسان از جمع فرار کند اصلاً یک چیز بی خودی میشود ، مثلاً اگر نماز شما قبول شده است و نماز هزار نفر دیگر قبول نشده بتوسط نماز شما نماز آن هزار نفر دیگر هم قبول میشود .
سؤال کردیم که گاهی در نماز فرادا آن حال حضور را داریم اما در نماز جماعت نداریم : جواب فرمودند : حال و حضور شما وقتی مجبوری تنها بخوانی ارزش دارد اما اگر جماعت میسر است و حتی حال حضور نمیتوانی داشته باید حضورت را کنار بگذاری و به نماز جماعت بروی .
شما قبل از خواب دو رکعت نماز هدیه کنید به 124هزار پیغمبر(ع) بعد که سر بر روی لحد ( متکا) گذاشتی 3 مرتبه توحید ، 3 مرتبه تسبیحات اربعه ، 3 مرتبه صلوات بفرستید تا هر ساعتی از شب خواستید حرکت کنید ،با حال حرکت کنید (بیدار شوید) تا بعد از 40 شب کم کم آثارش را میبینید اما باید در تمام عمر این نماز را داشته باشید ، اشک و سوز نصیبتان میشود ، آزاد میشوید ، نفس انسانها هنگام خواب همه خواستهها را که در طول روز داشته را بیرون میریزد ، و این نماز اعمالت را میبرد به دست همان پیغمبری که ازبین 124 هزار پیغمبر تو از او نور میگیری میدهد ، اعمالت اصلاح میشود بدیهایش میماند و خوبیهایش به سویت باز میگردد ، صبح که میخواهی بیدار بشوی عملت تبدیل به نور میشود میآید بیدارت میکند ، بعد با حال خوش بیدار میشوی و تا 24 ساعت تو را نگاه میدارد .
82- سؤال کردیم که آیا در خوردن ، دیدن ، شنیدن و... باید دست و پای نفس را ببندیم ؟ فرمودند : نمیتوانید ببندید چون هلاکتان میکند ، چونکه همین بستنش هم شیطانی است ، فقط باید دست به دامن اهلبیت(ع) بیندازید و خود را به عاشورا برسانید ، وقتی که به مرحله عاشورا و گذشتن از خود که برسید شیطان بر میگردد و اینجا امام(ع) میآید و نجاتت میدهد ، لذا خودتان با زور ریاضت فقط هلاک میشوید ، مثلاً شما چند مدت کم میخورید و کم میخورید و شیطان هم با شما تا 99 مرتبه راه میآید و همکاری میکند تا اینکه در یک موقعیت قرار میگیرید و شیطان در پله 100 آنچنان زمینتان می زند که نمیفهمید چطور به بخور بخور افتادهاید، اما در عاشورا شیطان با تمام قدرت جان اهلبیت(ع) را امام حسین (ع)را گرفت ، میخواست مثلاً امام را امتحان کند که آیا تغییر حالی در امام ایجاد میشود یا نه که دید نشد ، لذا اصل عرفان و دین این است که در وجود انسان تغییر حال و بی ثباتی به وجود نیاید ، هرچه بلا سنگین تر میشد ، رنگ و روی امام(ع) نورانی تر میشد ، و شمر وقتی سر را میبرید سیاه و سیاهترمیشد ،وقتی امام حسین (ع) خون گردنش را دید خنده کرد از اینکه راضی به رضای خدا بود .
سؤال کردیم اینکه شما همهچیز را به عاشورا برمی گردانید ، چطور معرفت و ارتباطمان را با عاشورا زیاد کنیم ؟ فرمودند : مثلاً شما حالات آقا اباالفضل (ع) را در مقابل امام زمانش را ، حالات حضرت زینب (س) در مقابل امام زمانش را مطالعه کنید ، اهداف عاشورامیتواند نفس را قربانی کند که چرا اصلاً اینها چنین کردند ؟ هر چیز که در این عالم بروز کرده است شیطانی است ، اهداف عاشورا است که میتواند نفس را قربانی کند .
83- سؤال شد آیا ما برای شهادت آمدهایم ؟ فرمودند : خیر ، ما برای شهود آمدهایم، تمام کسانی که راهی غیر از راه عاشورا ، یعنی گذشتن از خود برای رسیدن به خدا را رفتند یک سری باطنشان تبدیل به خر شد یا گرگ شد ، یا سگ شد ، حتی بعضیها به ظاهر علامه هم شدند اما چهره باطنیشان انسانی نبود ، فقط عاشورا است که چهره انسانی میدهد.
84- هرکجا که هستید ، در محل کار ، در خانه و... باید در حالاتتان تفکر کنید که حالاتتان ناراحتتان نکند یعنی حالاتتان را ثابت نگاه دارید یعنی داشتنها یانداشتنها برایتان فرقی نکند ، اگر فحشتان دادند و اگر دعایتان کردند ، و کلاً شادی و غمتان همپای هم باشد و هیچ کدام از هم سبقت نگیرند ، وقتی حضرت علی (ع) خواستند عمربن عبدود را سر ببرد ، چرا حرکت کرد و دور زد ، چون تغییر حال پیدا کرد ، میگویند که دور زد اما نه حضرت در حال حرکت دو رکعت نماز خواند، نماز مستحب را در حال راه رفتن میتوان خواند ، یک دلیل دیگر هم این بود که حضرت علی(ع) باذکر و با آثار نماز سرش او را برید یعنی با عترت سر او را برید یعنی با اجازه نماز سرش را برید ، تنها امامانی که مطلقاً تغییر حال پیدا نکردند امام حسن و امام حسین علیهما السلام بودند چون از دو طرف معصوم بودند هم پدری و هم مادری ، اما برای حضرت امیر الموئمنین (ع) معصوم نبودند ، برای همین اثر داشت .
سؤال کردیم با این همه مقاماتی که حضرت علی داشتند!؟ فرمودند : به هر حال اینیک اثر بشری است که نظام تکوین اثرش را میگذارد ، لذا این دو بزرگوار ، امام حسن و امام حسین علیهما السلام در این جنبه حتی از حضرت رسول (ص) برتری دارند ، شما کسی دیگر را در عالم پیدا نمیکنید که هم پدر و هم مادرش معصوم باشد و این دو فقط سید شباب اهل جنت هستند .
85- زنان نمونه که در قرآن آمده ، در دنیا نمونه شدند اما حضرت زهرا (س) نمونه و معصوم به دنیا آمد ، وقتی که حضرت زهرا (س) به نماز میایستادند حضرت علی (ع) خیلی علاقه داشتند ایشان را تماشا کنند به حالات قنوت و رکوع و سجودشان ، شما هم به نماز خانمهایتان نگاه کنید که چطور قنوت میگیرند ، در رکوع و سجودشان لطافت موج می زند ، باید این حالات را از آنها یاد گرفت آرامش و راستی را که آنها وقتی قیام میکنند در وجودشان صداقت است اما در ما مردها غیش دارد تکان و لغزش دارد ، نماز خواندن زن را باید نگاه کنی و گریه کنی البته زنی که حداقل یک مقداری حالات معنوی داشته باشد ،اصلاً حرکات جسمانی نمازش برای آدم حکم استاد را دارد اصلاً وجودت را در لطافت ارضاء میکند ، در یک حالت حسرت ، و اینکه خدایا این چه نحو لطافت است که از تو بروز کرده است ، حالا اگر یک زن بروزاتش لطافت نیست و بد رفتاری میکند ، این حیوان است ، از آن لباس لطیف بدر آمده انگار با سگ و گربه زندگی میکنی.
بسم الله الرحمن الرحیم
*** طریق معراج بر اساس علم یداللهی ***
پاسخهای پیرمردی از اهل ایمان به صدها سؤال معرفتی
عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَیْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً
بندهاى از بندگان خاص ما که او را رحمت و لطف خاصى از نزد خود عطا کردیم و هم از نزد خود وى را علم (لدنّى و اسرار غیب الهى) بیاموختیم . (65 الکهف)
سوالات از : 1 الی 43
مقدمه :
نوشته زیر برگرفته از صحبتهای یکی از اولیاء الله حال حاضر می باشد ، توضیح اینکه از عرفای دوران قدیم و جدید مثل ایشان شاید تاکنون کسی نیامده باشد و یا اینکه در هر عصر و دوران یک نفر متولد شود ، ایشان سواد خواندن و نوشتن نداشته و علم توحید را بر اساس درک معراج حضرت رسول (ص) از حضرت حق هدیه گرفته اند و دارای علم یداللهی هستند ، علم ایشان از کتاب و استاد نبوده و از شهود حقایق حکایت کرده و مطابق با واقع صحبت می کنند .
یکی از افراد که مدتی در معیت ایشان نشستها و گفتگو هایی را داشته اند ، متن زیر را از صحبتهای ایشان پیاده کرده اند .
راوی : ما ایشان را حضرت آقا صدا می کنیم طی این یکی دوسالی که توفیق حضور در محضر این ولی خدا را داریم صدها سوال از ایشان پرسیده ایم که این سوال و جواب ها در ادامه آمده است ، به جرأت می توان گفت که شاید در چند صد سال گذشته در اسلام این چنین متنی با این سبک شاید موجود نباشد و یا اگر هم بوده باشد هیچگاه در دسترس نبوده است .
راوی می گوید ایشان مطلقا از خود کرامت نشان نمی دهند زیرا این را خلاف ادب مع الله می دانند.ایشان می فرمایند از معراج و از توحید هر سوالی دارید بپرسید اما بنده از زمین هیچ چیزی بلد نیستم . راوی می گوید ایشان لهجه زیادی دارند بطوری که ما اوایل حدود 70 درصد از صحبتهایشان را متوجه می شدیم ، ضمنا خیلی از افرادی که با ایشان آشنا می شدند از شدت سادگی ایشان به شک می افتادند و کم کم جدا می شدند ، مثلا یکبار قرار بود ایشان را جلوی یکی از ورودی های حرم حضرت معصومه (س) ملاقات کنیم ، لذا قریب یک ساعت گشتیم ، تقریبا نا امید شده بودیم که متوجه شخصی شدیم که تقریبا در مسیر تردد ، دمپایی هایش را زیر سرش گذاشته و خوابیده ، جلو رفتیم دیدیم خودشان هستند.
*** فتوحات معراجیه ***
معراج1 - ما یک بدبختی که داریم این است که انسان کامل را درک نکرده ایم یعنی چهره آدم را ندیده ایم ، و چون او را ندیدیم ، هر کسی را میبینیم فکر میکنیم آدم است ، و منظور هم دیدن جسم نیست ، باید چهره انسان کامل را در عالم مثال ببینی ، دیدن ظاهری که فایدهای ندارد ، یا باید چهره مثالیشان را ببینی که البته چهره مثالی امام جسمانی است ولی چهره مثالی ماها جسمانی نیست و یا اینکه کاری کنی که اراده امام زمان (عج) اراده تو بشود و قبل از اراده امام برایت کار میکند.
معراج2 - بروز اهلبیت(ع) در فطرت و وجود ماست و ایمان دردی است که در هرکسی بیافتد خواب و خوراک و همه چیز را از او میگیرد ، بی تاب میشود و هیچ چیز دیگر نمیتواند راضیش کند مگر اینکه با امام معصوم (ع) روبرو بشود ، یعنی اگر ایمان در وجودت بیافتد ، تا به امام نرساندت ولت نمیکند ، شما همین الآن که درجات انسانیات را طی میکنی ، لحظاتت به لحظات 50 هزار سال در آن عالم طی میشود ، اگر شما اینجا یک لحظه با امام معصوم(ع) و اولیاء روبرو شدی در آنجا همین یک لحظه معادل 50 هزار سال در قیامت میشود، یک لحظه گناه هم که انجام میدهی 50 هزار لحظه به وجودت آتش می زند یعنی 50 هزار سال از ولایت غافل و باز میمانی و ولایت را فراموش میکنی.
سؤال کردیم که این آتشی که در قرآن آمده دقیقاً همین آتشی است که ما میشناسیم یا چیز دیگری است ؟ فرمودند : آتش جهنم مثال آتش دنیا است ، آیا دیده ای در دنیا برای یک چیز بی تاب میشوی چقدر سخت میگذرد ؟ این یک درصد از آن عذاب است ، ما خیشیت با جهنم داریم یعنی نفس حیوانی ما خود جهنم است لذا توسل به معصوم(ع) میکنیم که بیاید ما را از این جهنم نجات بدهد ، همین دوستی زن و بچه و دنیا و... باید امام(ع) را ببینیم تا اینها را فراموش کنیم و جبران بشود ، و فراموش به این معنا که یعنی اینها را که در فطرت ما فرو رفتهاند را بیرون بکشند ، حضرت عزرائیل که برای قبض روح میآید ، نمیآید نفست را بگیرد بلکه حضرت عزرائیل محبتها را از درونت میکِشد تا آزادت کند حتی تا آنجا که مثلا پدرت در کودکی برایت چراغ قوه ای خریده یا ماشین اسباب بازی خریده و تا حالا محبتش درونت هست اما تو بی خبری .
معراج3 - از ایشان سؤال کردیم مابقی عمرمان را چطور سپری کنیم تا در قیامت حسرت ابدی نخوریم؟ فرمودند: باید انسان به این درک برسد که غیر از چهارده معصوم (ع) هیچ راهی نیست و اگر بخواهید به شکل انسان محشور شوید باید به کمک آقا امام حسین (ع) به نفس مطمئنه برسید ، باید اول نقصهایتان را برطرف کنید تا اینکه به حیات انسانی زنده شوید و بعد جسمتان تبدیل به وجود می شود ، هرچه در این عالم هست توحید محض است ، انسان سه بعد دارد، بُعد حیوانی ، بُعد انسانی و بُعد خدایی مثل کف های روی دریا ، موج دریا و خود دریا .
معراج4 - اینکه میگویند فلانی آدم خوبی است اشتباه است، این خوبی اولیه یک نور اولیه است که آن را حیوانات هم دارند، کسی که هنوز به آدمیت نرسیده است خوی حیوانی دارد و فقط حیوان خوبی است مثل یک سگ خانگی مؤدب، که مثلا یک سگ میتواند هم هار باشد و هم می تواند سگ گله باشد یا سگ مؤدب و با تربیت خانگی باشد ، لذا ارواح انسانی ما مرده است و باید طی تصرفات اولیاء زنده شود ، و اما امام معصوم(ع) خوی خدایی دارد و انسان باید خودش را به معصوم(ع) برساند که خوبیاش خدایی شود .
5 - زمانی که چشم باطن شما باز بشود ، قبل از واقعه ، واقعه را میبینید ، آدمها را که میبینید ، هم گذشته و هم آیندهشان را میبینید ، مثلاً ما از راه رفتن یک بچه میفهمیم که او در 15 سالگی به اعتیاد روی میآورد سیگاری میشود ، حرکاتش از همینالان نشان میدهد، اگر قوی بشوی حتی میتوانی تا حضرت آدم را هم درک کنی و به عقب برگردی ، یا همینالان باهمین چشمانت با حضرت خضر ملاقات کنی با امام زمان (عج) ملاقات کنی ، منظور از چشم باطنی یعنی فهم باطنی است ، مثلاً ما فکر میکنیم بهشت و جهنم غیر از همین لحظات است و محاکمه غیر از همین لحظات است ، خیر بلکه جزا خود عمل است ، وقتی شما همین الان عمل خطا در بیرون انجام میدهید در حقیقت همین الان در حال مجازات شدن هستی .
6 - اینکه می گویند انسان باید با مردم خوب رفتار کند، خب مردم کدام مردم؟ اصلاً شما مَرد مردم را بیاور؟ با مردم خوب رفتار کنی یعنی اینکه با چهارده معصوم (ع) خوب رفتار کنی، آنها از تو راضی باشند ، عملت موردپسند آنها باشد، حالا مردم میخواهد خوششان بیاید میخواهد بدشان بیاید، وقتی این آقا و آن آقا صورت برزخیاش سگ است یا گرگ است، میخواهد خوشش بیاید میخواهد بدش بیاید، ((پاورقی (مصداق روایی) : پیامبر (ص) فرمود در معراج امتم را به ده شکل حیوانات دیدم - همچنین از امام سجاد (ع) نقل شده که هنگام طواف به دور کعبه ، یکی از یارانشان عرض کرد: ما اکثر الحجیج؛ چه قدر حاجی زیاد است. امام (ع) به او فرمود: میان دو انگشت من نگاه کن. وقتی نگاه کرد دید عدهای حیوان مشغول طواف هستند و تعداد کمی انسان در بین آنها است. سپس امام (ع) به او فرمودند: ما اکثر الضجیج و اقل الحجیج؛ چه قدر ناله زیاد و حاجی کم است.))
سوال کردیم در حدیث هست که با مردم خوب رفتار کنید: فرمودند :کدام مردم؟ انسان باید با امام زمانش خوب رفتار کند ، مردم یعنی کسی که وجود و فیض را در این عالم به همه میدهد و او امام زمان(عج) است تو باید رضایت او را جلب کنی یعنی باید کاری کنی که تحت عنایت اولیاء خدا قرار بگیری.
7 - در مورد قابلیت افراد سؤال شد: فرمودند : یا زمینه فردآماده نیست و یا گوینده خودش نرسیده است، اگر این کلماتی که من می گویم اگر در مقامات سیر نکرده باشم اینها در شما نمینشیند و در شما تصرف نمیشود تا شما عاشق شوید و درک شما عوض شود، وقتی من از روی کتاب برای شما بخوانم، این کتاب فقط خیال شما را خاموش و آرام میکند نه قلب شما را ،اما آرامش قلب از طریق فطرت بالا میآید. در مسئله هدایت وقتی فطرتت پاکیزه شد مثل آهنی که در آتش بگذارند داغ میشوی و خدا از فطرت تو مردم را هدایت میکند و ظرفی میشوی تا هدایت وجودی را در تو میریزند، جلوی فطرت ما را محبت دنیا گرفته است، معصوم هر کلمهای که از دهانش خارج میشود توحید است، عمر خیلی در حرف زن ماهر بود و مانند حرفهای حضرت علی (ع) را یاد گرفته بود و میزد ولی مردم گمراه میشدند چرا؟ چون او از خیالش صحبت میکرد و علی (ع) از آن طرف صحبت می کرد ، از شهودش صحبت میکرد.
8 - الان مردمی که با ولی خدا ارتباط ندارند در زندگی شان فقط راه خانه شان را تا در دکانشان بلدند ، همه چیز هست ، فقط توحید در این عالم نیست ، اعمال انسان ، نماز انسان ، قرآن انسان ، حفظ کردن قرآن ، هر چه که بشوی ، همه اینها خوب است ولی در صورتی که همه اینها در وجودت تبدیل به توحید بشود ، اگر تبدیل به توحید نشود ، ابن سعد می شوی امام حسین (ع) را می کشی ، ابن سعد هم حافظ قرآن بود ، نماز جماعت داشت ، اصلا قرآن برای این نازل شد که تو باور کنی که چنین قرآنی هم در وجود خودت هست ، قرآن را نیاوردند که برای مرده ها بخوانند ، قرآن را آوردند تا ما مرده ها بخوانیم تا زنده بشویم ، باید ببینیم این قرآنی که در وجود پیغمبر (ص) زنده شد در وجود تو آثاری از آن مانده یا نه .
9 - سؤال شد که ما در عالم ذر چگونه بودیم؟ گفتند کلاً در این عالم یک آدم هست ، یعنی در کل عالم ، نَفس ، فقط یک نَفس است و همه ما ظهورات آن هستیم، ،سهم هرکدام از ما هفده ثانیه است چون نمیشود که آن شخصیت انسانی تمام اطوارش از یک انسان بروز کند و باید یک لحظه نقش این را بازی کند و یک لحظه نقش او و... و از اول عالم نقش یک انسان است و هنوز هم کامل نشده و باید همه اش بروز کند .
10 - صلح امام حسن (ع) که بروز کرد،عاشورا بروز کرد، اگر این صلح نبود، عاشورا نمیتوانست اصلاح کند، امام حسین (ع) هم در اصل صلح کردند چون دین را اصلاح کرد ، این طور نیست که این امام صلح کرد و آن امام جنگ، بلکه او با اصلاح دین ، کفر و ایمان را مشخص کرد، بچهاش را آورد تا ببیند آن آقا چه کاره است؟ زد به گلوی بچه! میخواهد بفهماند که اینها چقدر باطنشان خراب است ، یعنی میخواهد به ما بفهماند که ای مرد تو تا نور خودت را خاموش نکنی بچه امام حسین (ع) را نمیتوانی بکشی، و اینطور نیست که یک نفر امام حسین (ع) را کشت یا یک نفر تیر به گلوی بچه زد نه بلکه تمام این وجودها ابن ملجم شدند ، خراب شدند ، آمدند زیر پای یک نفر نشستند که تو خوبی از تو برمیآید، تیرانداز خوبی هستی، بردند بالا و بردند بالا تا آن اتفاق افتاد یا آن سیلی که بر حضرت زهرا (س) زدند مگر مغیره زده؟ نه اول به مغیره مقام دادند مغرورش کردند که تو باید اسلام را زنده کنی و تو فقط فلان ... او را احمق کردند احمق کردند دستش را بردند بالا سیلی زدند و همه این نفوس خبیث یکی شدند دستشان از آستین مغیره بیرون آمد، و اینها همه حافظ کل قرآن بودند ... و اگر دیدی کسی حافظ کل قرآن است بترس از او، فقط محبت اهلبیت (ع) است که انسان را به انسانیت میرساند.
11- سؤال کردیم خیلی از حافظان قرآن دم از اهلبیت(ع) میزنند گفتند خب بزنند، همه دم از اهلبیت(ع) میزنند حتی حیوانات بیابان، همه آنها که کربلا بودند دم از اهل بین (ع) میزنند، چرا امام حسین (ع) برای شهادت قبولشان نکرد، خیلیها آمدند ولی امام(ع) ردشان کرد، امام(ع) از میان اینها قربانیانش را انتخاب کرد، یک برنامهای برای ما درست کرد که تا آخر عمرمان نجات پیدا کنیم، تصرف در حر کرد یعنی ای مردم عالم در خانه امام (ع) خواستید بیایید مثل این حر بیایید ، حالا حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س) چه کار کردند؟ گفتند اگر مثل سائل بیایید در خانه ما، ما لقمه دهانمان را به شما میدهیم ، برای آنها سائل نیامد او جبرئیل بود آمد و لذا اگر مثل فقیر یا اسیر یا یتیم در خانهشان برویم نجاتمان میدهند، اگر هم کفر شرعی داشتی کفشهایت را بینداز به گردنت برو در خانه امام حسین (ع) در مجلس امام حسین (ع).
12 - سؤال شد اولیاء را از کجا بشناسیم؟ گفتند وقتی ولی خدا صحبت میکند شما را گرم میکند، نمود دارد،هدایت دارد، گیجتان نمیکند، خوابآور نیست، صحبتش باید به توحید بخورد، توحید آدم را زنده میکند، اما وقتی توحید نیست آدم را خوابآلود میکند، یکی هم اینکه صفات پیغمبر باید در اولیاء باشد، کسی که علم یداللهی نداشته باشد نمیتواند کسی را هدایت کند، عالم کسی است که علمش را از باطنش بگیرد، اصلاً شما همگی عالِم به دنیا آمدید منتها علمتان را فراموش کرده اید، حالا این علومی که در دانشگاه میخوانید وارد خیالتان میشود و وارد قلبتان نمیشود چون محبت غیر خدا را دارید، علم به غیر از اهلبیت(ع) دست هیچ کسی نیست، این علمهایی که در دانشگاه و کتاب و پیش استاد و جلسات اینها همه علوم شیطانی است، شما همین که کتاب را باز کردید شیطان میتواند دخالت کند، اما اگر توحید بدون قید از خدا بگیرید دخالتی وجود ندارد، سؤال کردیم که اینهمه بزرگان کتاب نوشتهاند پس چطور؟ فرمودند: این کتابها بد نیست اشتباه نیست ، منتها به مراتب آخر نرسیدهاند، یعنی باید عنایت خدا باشد و تو خودت هر کاری که بکنی گمراه میشوی خدا باید هدایتت کند، گفتیم کتابها را باید کنار گذاشت؟ فرمودند: نه نباید کنار بگذاری بلکه چون کتاب خیالی است باید خیالت را با آن درگیر کنی و مشغول کنی بعد عقلت را درگیر عقل عالم کنی، و نور وجودت را به معراج برسانی یعنی هر مرتبه از قوایت را در همان مرتبه به کار بگیری، مثلاً برق شهر را با ترانسهای قوی کم میکنند و بعد به خانه میدهند، شما برق خانه را با آداپتور دوباره کم میکنی به موبایل میدهی، هر چیز جای خودش را دارد، ما اگر خیال را به وجود وصل کنیم خب میترکد، نمیشود موبایلت را به برق شهر مستقیم وصل کنی که میترکد و ذوب میشود، سؤال کردیم بعد از ظهور امام زمان (عج) این علوم چه میشود؟ فرمودند انسانها به معراج میروند و صاحب علم یداللهی میشوند، سؤال کردیم با نظر حضرت این طور میشود؟ گفتند همینالان هم همین طور است اگر شما آماده باشید او شما را صاحب اراده میکند و به علم یداللهی میرساند.
13 - کسی که به وجود میرسد مثل حضرت موسی (ع) عصا دارد ، آن را میاندازد و تمام کفرها را میبلعد.
14- وجود اولیه انسان که در حرکت است شیطانی است ، حالاتت هم شیطانی است نور اولیه انسان نور شیطانی است ، انسان باید نور علی نور بشود ، خودت را باید تحویل اهلبیت(ع) بدهی به تا دستت را بگیرند ، وقتی به معراج میخواهی بروی باید از خودت بمیری و با یک حیات دیگر به معراج بروی ، سؤال : بمیریم یعنی چه ؟ فرمودند: یعنی همه تعلقاتت و همه چیز را فراموش کنی ، مثلاً حج کسانی قبول است که دور کعبه هر چه فکر میکنند اسم بچهشان ، چهره بچهشان ، شغلشان ، دکانشان ... اصلاً یادشان نمیآید ، آنهایی هم که حجشان قبول نیست در بازارها برای این و آن در حال خرید هستند، اصلا انسانی که تازه از معراج برگشته اسم بچهاش را نمیداند اما از توحید تا هر کجا سؤال کنی جواب میدهد .سؤال : چطور به اینها برسیم ؟ باید اولیاء دستتان را بگیرند تا کمال هم نشین در شما اثر کند ، هم نشینی با اهلبیت(ع) و اولیاء خدا اثرش را میگذارد ، و این شعر را خواندند : آنانکه خاک را به نظر کیمیا کنند آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند ، سؤال کردیم آن کسی که همه چیز را فراموش کند مسئولیتها و معیشت خانواده و.. چه میشود ؟ فرمودند : وقتی که از مرتبه خیالی و عقلی به مرتبه وجودی برسی دیگر خداوند خودش همه چیزت را به گردن میگیرد و تأمین میکند قند و نمکت هم از بهشت میآید حتی در امور اجتماعی و خانوادگی به تو الهام میکند که چنین کن و چنان کن ، اصلاً همه ما در خیال خودمان زندانی هستیم ، مثلاً الآن که ما در این خانه نشستهایم ، فقط عکس این خانه را داریم چون چشم ما این را میبیند و به خیال می دهد ، آن چشم باطنی ما این خانه را در خیال ما میبیند ، اما وقتی چشم باطن ما باز شود این خانه را دیگر از مجرای خیال نمیبیند بلکه اصل و ملکوت آن را میبیند ، اصلاً ما همه در زندان هستیم و تا الان بیرون را ندیدهایم، فقط اهل بیت(ع) و اولیاء خدا به واسطه آنها هستند که بیرون هستند و مابقی همه در زنداناند .
15- یکی از نشانههای اولیای خدا این است که خود امام زمان (عج) و اهل بیت(ع) خرج زندگیشان را میدهند و اینها دغدغه زندگی ندارند و اولیاء هر روز در حال کمک هستند و اگر یک روز کمک نکنند نمیشود باید یک نفر را پیدا کنند به او کمک کنند.
16- سؤال شد که مسئله پسانداز و بیمه و... اینها شرک است؟ نه اینها شرک نیست ترس است و کسی که ترس دارد ایمان ندارد، او باید ترسش بریزد، اصلاً شریعت آمد تا ما را معتدل کند و ما شریعت را به نفع خودمان استفاده میکنیم یعنی زندگیمان به هر طرف برود شریعت را به همان طرف میکشیم، از این غافلیم که شریعت برای هر شخصی یکجور است، شریعت یکچیز واحد نیست و باید برای هر انسانی تفاوت کند، تو نمیتوانی مثل کس دیگری باشی و کاری که او میکند را تو بکنی، و او نمیتواند کاری که تو میکنی را انجام دهد، و دلیلش این است چون او درجهاش پایین است، مثلاً این شخص مرض قند ندارد پس میتواند با چایش دوتا قند بخورد اما تو که مرض قند داری که نمیتوانی، یعنی اینطور نیست که دین من دین تو و دین تو دین من باشد، نه دین برای هرکسی بسته به مراتب وجودیاش فرق میکند، همانطور که به حضرت رسول (ص) جبرائیل نازل میشد، به ما هم همان طور باید الهامات برسد و قبل از هر واقعهای متوجه آن میشویم اما اولیاء شیطان الهامات را قبول ندارند و وسوسه را همان میدانند، الهامات قلبی را با وسوسه خیالی یکی میدانند.
17 - در زمان قدیم پیرمردی منبر رفت، گفت امام حسین را کشتند، تا این را گفت خودش غش کرد و سه نفر هم روی زمین غش کردند، چرا الان از اینها نیست؟ کمکم عالم چنین میشود که همه آدمها فقط در عاشورا میروند، یعنی راه توحید در عاشورا است، معراج هم در عاشورا است، برگشتن از معراج هم در عاشورا است.
18 - امام حسن (ع) و امام حسین (ع) در پنجسالگی علم پیغمبر (ص) را داشتند.
19 - ما یک تولد از پدر مادر داریم و یک تولد هم از حیوانیت به انسانیت داریم، و اصلاً تولد اولیه یک تولد کاملا شیطانی است و تو از میان این تولد حیوانی باید تولد روحانی پیدا کنی.
20 - سؤال شد: کسی که در یک خانواده اروپایی به دنیا میآید و کافر میشود خب چه تقصیری دارد وقتیکه انتخاب با خودش نبوده؟ گفتند هر کس اول که به دنیا میآید کافر است، سؤال: همه بر اساس فطرت مگر به دنیا نمیآیند؟ فرمودند : پدر و مادر وقتی بر اساس اسلام عملنکرده باشند با عالم قطع رحم کردهاند و ارواح آنها نمیتوانند زایمان کنند و روح بچه عقیم میماند، روحش عقیم میشود، سؤال: گناه بچه چیست؟ گفتند او باید جبران کند تلاش بیشتر کند و تنها اهلبیت(ع) میتوانند او را نجات دهند. سؤال: گناه یک بچه در خانواده کافر به دنیا آمده و پدر و مادرش قطع رحم کردهاند چیست ولی یک طفل در خانواده شیعه به دنیا آمده ؟ فرمودند : که اگر تلاش کند اهلبیت(ع) برایش جبران میکنند، اصلاً اهل بیت (ع) آمدهاند که جبران کنند.
21 - گناه که در بیرون نیست ، اینکه چشم شما به نامحرم نگاه میکند اینکه ملاک نیست ، اینکه گناه نیست، این بروز خرابی باطن توست که به این شکل بروز کرده تا خودت را بشناسی چه احمقی هستی و چه جور آدمی هستی یا دهانت را که باز میکنی بفهمی که چه جور آدمی هستی. یا گوشت میشنود ببینی چه جور گوشی داری، اینها را گذاشتند تا شخصیت خودت برای خودت مشخص بشود. خودت فکر خودت را بکنی. این چشمها را دادند که تو خودت ببینی چشمانت کجا را نگاه میکند. این دهان را دادند تا ببینی چی از دهانت خارج میشود ، حالا اگر رعایت کنی درون این گوش یک هوشی هست که صدای ملائکه را میشنود، وقتی اذان میشود صدای آنها را میشنوی و با این چشم وقتی ملائکه عوض میشوند خودشان را میبیند، اینها هست اگر رعایت کنید .
22- اصلاً آدم آمده به اینجا که جبران کند کارش را جلو بیاندازد ، یعنی همینالان عالم قبر و عالم قیامت را همه را طی کند و همینالان در آن جایگاه زندگی کند .
23- خیلیها هستند که میمیرند مثلاً چهار هزار سال از مرگش گذشته هنوز در همین دنیاست چون هنوز مغزش در این دنیا کار میکند خیالش در دنیاست ، مرده است ولی خبر ندارد ، ما در قم خدمت یکی از بزرگان بودیم نماز را با هم خواندیم بعد گفت نمازمان را که خواندیم ، شاممان را هم که خوردیم ، لا اله الا الله هم که میگوییم ، معطل چی هستیم دیگر ؟ شهادتش را گفت و رفت ، حالا این مرگ کجا و آن مرگ کجا ؟
24- خدا خیلی سفره با صفایی برای ما انداخته ، اگر با اهلبیت(ع) محرم بشوی حتی زندگی دنیاییات هم تأمین میشود .
25- خوبی اولیه انسانها بدرد نمیخورد و تو باید درجات معنوی بگیری ، همین شیطان در گوش انسان میخواند که تو آدم خوبی هستی و چنین و چنانی و احمقش میکند تا باور کند، این آدم دیگر اصلاً روی نفسش کار نمیکند ، اگر کارهای خودت را زیر ذرهبین بگذاری میبیند که از تو بدتر وجود ندارد ، وقتی در موقعیتها قرار میگیری میبینی از تو بدتر وجود ندارد ، اگر هم گناه نکردی خدا دستت را گرفته که گناه نکردی و اگرنه تو از شمر بدتری و این عنایت خود خدا بوده . کار خوبت هم برای هوای نفست بوده ، بچه یک آیت الله به دنیا بیایی یا یک مشروب خور فرقی ندارد ، نه خوبی او بدرد میخورد و نه بدی این ، چون که خوبی اولیه انسان هوای نفس اوست ، این خوبی عادت است ، از زمانی فرق میکند که طفل کبیر میشود یعنی خوب و بد را میفهمد ، ازآنجا انحرافات مردم شروع میشود . در همین انقلاب ما خیلیها ریششان تا کجا بود و وقتی کارشان جور شد با تیغ زدند و خیلیها که با تیغ میزدند جزء اولیاء شدند ، این است که خوبی نباید تو را گول بزند.
26- ما نباید از خدا و از چهارده معصوم (ع) و همچنین از اولیاء خدا طلبکار باشیم و نزد آنها نباید دستور بدهیم ، آنها علم عالماند ، عالم وجود دست اینهاست ، نفس ما که گرم میشود آنها گرم میکنند ، اگر ما دو رکعت نماز خواندیم و خودمان را بدهکارتر دانستیم بدانیم که بندهایم ، یا اگر به مشهد آمدی چه پیاده و چه سواره خودت را بدهکار بدانی و حتی شکر هم نباید بکنیم ، اصلاً باید شرمنده این آقا باشیم که ما را آورده به زیارت خودش ، قلبا ، نه اینکه زبانی ، بلکه باید گریه کنی، سؤال کردیم چرا نباید شکر کنیم ؟ فرمودند : همین شرمندگی و توبهات شکر است ، اصلاً باید عملت قبول شود ، تو وقتی عملت قبول نشده چی را شکر میکنی ؟ وقتی نمازت قبول نشده چی را شکر میکنی ؟ بابت شکرت هم باید توبه کنی ، تا انسان به مرحله وجود برسد و آنقدر توبه کنی و توبه کنی تا رحمشان بیاید و تبدیل به وجود بشوی ، تا اینکه شهادت شکر از وجود خودت حرکت خواهد کند ، وقتی وجودت زنده شد خودش میشود ارتباط با خدا .
27- این که ما پنج وعده نماز میخوانیم یعنی پنج وعده خودمان را تراز میگیریم ببینیم حواس ما کجاست ؟ ما نماز که نمیخوانیم ، بلکه تراز میگیریم ببینیم در کجا هستیم حواسمان کجاست در ادارهایم در مستراح ایم در کجاییم ؟ یا روزه که میگیریم ببینیم ضعف ما در کجاست ؟ این سفره را خدا انداخته تا ببیند دستتو به چه چیزی در این سفره دراز میشود؟ چشم داده تا از باطنت آگاه بشوی با نگاه کردنهایت ، آیا به پروپاچه زن مردم نگاه میکنی یا خیر ؟ البته دست تو نیست ، وقتی تو باطنت خراب باشد سرت را هم که پایین بی اندازی همه هیکل او را میبینی ، یعنی در او تصرف میکنی ، اصلا بر اساس تصرف شیطانی تو آن خانم حریمش را باز می کند ، بالش را باز میکند تا تو تمام هیکلش را ببینی ، و قشنگ هم همه تنش را در خیابان نشانت میدهد ، چون تو تصرف کردی ، وقتی تو خیلی خراب بشوی میتوانی در خرابها تصرف کنی ، اصلاً تو او را آماده میکنی چون او ضعیف است .
28- اصلاً عالم عالم تصرفات است ، خدا در حضرت صاحب (عج) تصرف کرده و حضرت (عج) در یاران خودش و یاران او پله به پله در مراتب پایینتر ، حالا ما باید ببینیم که در این حلقه در تصرف کی هستیم ، اگر راه را راست برویم کم کم میفهمیم تحت تصرف کی هستیم و به در خانهاش میرویم و او میتواند ما را رشد بدهد و سیرمان بدهد به معراج ، سؤال: چطور متصرفمان را پیدا کنیم؟ فرمودند: با تزکیه نفس ، با تحت نظر گرفتن حالاتتان با چشمها با لقمهات ، با نیتت ، با حرکتت .
29- سؤال شد که در مورد معیشت از لحاظ پسانداز و... تدبیر چیست ؟ فرمودند : تمام مال عالم از اولیاء خدا شکل میگیرد و به دست ما میرسد و ما چیزهایی که نیاز نداریم باید برگردانیم به دست ولی خدا ، مثلاً ببینید از باک ماشین یک شیلنگ میرود به موتور و یک شیلنگ از موتور برمی گردد به باک که اضافه را برمیگرداند ، این برای این است که اشتغال فکری برای ما ایجاد نکند ، انسان باید انفاق را به دست اهلش برساند ، خیلی از انسانها به خاطرانفاق هایشان گرفتار میشوند ، چون یا باید خودت بتوانی شهود کنی که آیا این شخص لازم دارد یا خیر و یا بدهی به کسی که اهل وجود باشد و باطن بین است ، کسی که میگوید مستحق است نزد اهل باطن چهرهاش روشن است و چهره دروغگو تاریک ، و ما حق نداریم به هرکسی انفاق کنیم ، مثل اینکه بچه فعلاً در خانه شماست ، تا وقتیکه نمیفهمد پدر به او می گوید بچه جان حق اینکه به چیزی دست بزنی را نداری ، اولیاء خدا حالت پدری دارند بر سر ما ، یعنی برکت سلامتی ما وزندگی ما از وجود اینهاست و اگر وجود اینها نباشد از زمین چیزی سبز نمیشود ، سؤال شد از سائلین در مسیرها : اینها سائل نیستند ، سائل کسی است که وقتی به او میدهی او امتناع میکند در راه دین حرکت میکند و درآمدی ندارد و در زندگیاش افراط و تفریط ندارد ، اینکه در احادیث توصیه زیاد به سائل شده ، شما اول برو سائل را پیدا کن ، یتیم را پیدا کن ، باید بصیرت داشته باشی تا بفهمی .
30- از موسسههایی مثل کمیته امداد سؤال کردیم که اینها حکمش چیست ؟ فرمودند : اینها برای عموم هست اما برای کسی که بخواهد در راه کمال انسانی قدم بردارد و در خط باشد خیر ، زیرا پولت به کسی میرسد که نه باطنش درست است نه طاعت دارد و نه نماز دارد و فردای قیامت اگر بگویی انفاق کردم می گویند غلط کردی دادی ، اما عموم مردم باید به این مراکز کمک کنند اما افراد در مسیر عرفان باید پولشان در مسیر اهلبیت(ع) خرج شود مثلاً شما پولی میدهید ، ولی خدا در عالم دور می زند و میبیند موئمنین فقیر را در مانده گان واقعی را مریض های مستحق را یا مسجدی که در محرم چراغش خاموش است ، پول منبرو چای و قندش را میدهند اینها نباید تعطیل بشود که اگر کسی هم نیامد روضه خوان باید بیاید روضه اش را بخواند و برود ، سؤال : شما که گفتید خیلی از روضهها مشکل دارد و از اهداف گفته نمیشود و فقط از کشته شدن میگویند ؟ فرمودند : آن روضه خوانی را که اولیاء قرار میدهند فرق میکند، اما شما ها که مجالس را نمیشناسید باید این قدر مجلس عوض کنید ، کفشهایشان را جفت کنید تا خداوند ، خواص خوب و بد مجالس را برایتان روشن کند ، ریاکاری ریاکاران و اخلاص مخلصین برایتان روشن شود تا خدا هدایتت کند به مجلس بالاتر ، باز اگر آنجا کفش جفت کردی ، خدمت کردی میروی به مجلس بالاتر ، مثلاً اینهمه جوانان در این دستهها و هیئتها که البته امیدواریم به لطف خدا جرقه بخورند اما همه اینها را نمیشود گفت که مجلس امام حسین (ع) هستند چون در مجلس امام حسین (ع) حتماً یک ولی نشسته است و وقتی ولی نشسته است خود اهلبیت(ع) به خاطر ولی در مجلس میآیند.
31- محمد(ص) مقام محمد را گرفته ، علی (ع) مقام علی را گرفته ، نماز گذار باید مقام نماز را بگیرد ، روزهدار باید مقام روزه را بگیرد ، نماز شب خوان باید مقام شب را بگیرد ، انفاق کننده باید مقام انفاق را بگیرد .
32-ملائکه ، شیطان ، دریا ، آسمان و هر چیزی که در این عالم هست همه به انسان کامل شناخته می شوند ، شما حساب کن که الان امام زمان(عج) چرا پنهان است ، چون از دست کار ما عمل ما که خودمان را اصلاح نکرده ایم قلبمان را تمیز نکرده ایم لذا بوی می دهیم لذا او هم با ما نمی نشیند ، مثل یوسف (ع) که از بوی گند زلیخواه فرار کرد ، لذا ما باید توبه کنیم ، مثلا این کسانی که توبه می کنند و ترک دنیا می کنند چون جسمانی است جسم حضرت را می بینند ، اگر توبه روحانی و روحانی ترک کنند حضرت را روحانی می بینند ، اگر وجودی ترک کنی ،وجودی می بینی، و اگر هم تصفیه وجودی کنی که دیگر همنشین با آنها هستی ، بحث این است که تجلی خدا که در انسانیت انسان هست حالا انسانیت ما در شیطانیت و حیوانیت تجلی کرده ، اینها نمی گذارد انسان آرام باشد ، این ولعی که شیطان و حیوان در مراتب انسانی ما مستقر کرده اند را انسان باید تا مرتبه ای بالا برود تا تسلط بر اینها داشته باشد ، حالا انسان آمده با همینها بازی می کند ، فکر می کند اینها دوستانش هستند ، نمی داند که با دشمن خودش دارد بازی می کند ، شیطان دارد بازی اش میدهد ، هی حالش را عوض می کند .
33- هر یک انسان که متولد میشود ده شیطان نیز متولد میشوند و نفس حیوانی ما با نفس شیطان یکی است و سنخیت دارد و باید از این نفس شیطانی به نفس امیر الموئمنین (ع) که ولایت است برسیم.
34- ارزش یک انسان برابر کل انسانهاست ، مثلاً اگر شما یک میلیون تومان به کسی انفاق کردی باید پیش خدا شرمندهتر باشی که ارزش این بنده تو کجا و این انفاق من کجا، خدایا مرا ببخش .
35- سؤال کردیم اگر توفیق رسیدن به این کمالات اینجا برایمان نصیب نشود آیا بعد از مرگ میشود ؟ فرمودند : نه در آن عالم برایتان باز نمیشود ، هر چه هست در همین عالم ، اگر اینجا باز شد که شد والا درآن سو باز نمیشود ، چون آنطرف هم ادامه همین راه توست که در این هفتاد سال انجام داده ای ، مثلاً هر روزی پنجاه هزارسال در همین مرتبه زندگی خواهی کرد ، آنطرف هیچ خبری نیست ،اصلاً آن طرفی نیست ، همهاش همین طرف است ، و فرصت کم است هر کاری میخواهید بکنید همین جا بکنید .
36- سوال کردیم اینکه حضرت آدم (ع) از گندم خورد خدا از بهشت بیرونش کرد باطنش چیست ؟ فرمودند : حضرت آدم(ع) درخت که نمی دید ، هر چیزی را که می دید خدا را می دید ، شیطان آمد گفت این درخت است ، درخت که دید دیگر کار تمام شد ، گفتیم درخت را دید یا از آن خورد ؟ فرمودند : شما وقتی چیزی را دیدی و هوس کردی در وجودت شهوت به وجود می آید ، حالت را از دست می دهی ، آن معنویت خدا بینی را از دست می دهی ، اول درخت را خدا می دیدی اما شیطان آمد گفت این درخت است و تو درخت دیدی و عالم قلبت همه اش شد عالم خیال ، گفتیم پس بحث خوردن گندم نیست ، فرمودند نه بابا نه مگر قبلش نمی خورد ، قبل از آن هم می خورد ، بلکه حواسش از خدا پرت شد ، یعنی او یک لحظه خدا را فراموش کرد ، و ما برای همیشه فراموش کردیم ، در حقیقت این در باطن ما در حال اتفاق افتادن است ، اولیاء خدا می خواهند این عالمی که حواس ما به آن است و از خدا حواسمان پرت شده و دنیا را قبله خودمان کرده ایم دوستش داریم زن و بچه را دوست داریم و خدا را فراموش کردیم یعنی همه چیز را می بینیم غیر از نور خدا ، حالا پیغمبران ، امامان و اولیاء آمده اند بگویند اگر نور نباشد شما چیزی را نمی توانید ببینید ، چون نور خدا هست اینها به وجود آمده اند ، نور خدا نباشد همه اینها خشک می شوند ، گفتیم که شیطان با خوردن گندم به انسان وعده خلود داده بود یعنی چه ؟ فرمودند یعنی همین که شیطان می گوید این وآن را ببین که چقدر اینها قشنگ هستند آرزو برایت ایجاد می کند ، این را برای بچه ات نگه دار و... حواست را از خودت به بیرون از خودت پرت می کند ، حضرت آدم رویش به قلب خودش بود شیطان از بیرون صدایش کرد و او هم رویش را برگرداند بیرون را دید و کار را تمام کرد ، خدا هم بیرونش کرد گفت دیگر برو بیرون ، گفتیم آن بهشت جایی غیر از این کره زمین که نبود درست است ؟ فرمودند : خیر خدا از وجود خودش پرتش کرد بیرون ، شیطان که جدای از ما نیست او در خیال ما است ، شیطان قلب ما را به طرف خودش کرده ، قبله ما شده شیطان ، کعبه ما شده سنگ ، کسی که می رود به حج باید صاحب حج را ببیند ، اما می روند سنگ را زیارت می کنند ، دستت که به خانه کعبه می رسد چشمانت هم باید خدا را شهود کند ، امام را شهود کند ، سوال از کیفیت شهود کردیم ، فرمودند : شهود قلبی است آنجا اولیاء خدا بصورت ملائکه می شوند عوض می شوند وادی خیالی عوض می شود در حج عالم قیامت اتفاق می افتد همه یک رنگ می شوند ، آنجا از خاک وجود خودشان حرکت می کنند ، اگر از زن و بچه و زندگی شان هرچه سوال کنی چیزی نمی بینند و چیزی یادشان نمی آید ، سوال کردیم این حالت فقط برای اولیاء هست درست است ؟ فرمودند نه برای همه هست منتها اولیاء این حال را نگاه می دارند اما دیگران ویروس دارند از بین می برند مثلا نماز هم که می خوانند ان را نمی توانند نگاه دارند ، با فکر بد با نگاه بد حذفش می کنند نمی توانند نگاه دارند .
37- مورد دیگر اینکه مثلاً اگر شمارا بر سرکاری گذاشتهاند این تو نیستی که بر سرکار هستی بلکه عنایت خداست ، تو را نگذاشته اند آنجا که حقوق بگیری ، بخوری و بچری و هر کار دلت خواست بکنی ، اگر پولت دادند میخواهند امتحانت کنند ، اگر فقیرت هم کردند میخواهند امتحانت کنند ، میخواهند مقامات به تو بدهند ، منظور کار نیست ، کار میدهند که امتحانت کنند ، که دیر میروی ، زود برمیگردی ، در سرکارت چگونه هستی ، لذا هرکجا باشی تا روزی که زنده هستی در حال امتحان هستی .
38- اینکه شما یکپنجم مال را به یتیم و اسیر و فقیر که اینها در خانه حضرت زهرا (س) رفتند میدهی ، در عوض اهل بیت (ع) هم به شما یکپنجم معنویت میدهند که زن و بچهات انحراف پیدا نکند.
39- از صلهرحم سؤال کردیم ؟ فرمودند: صله رحم یعنی اینکه به اهلبیت(ع) نزدیک بشوی ، سؤال کردیم پدر و مادر و اقوام چطور ؟ فرمودند : اول اینکه پدر و مادر با سایر اقوام فرق می کند ، باید به آنها سر بزنید و احتیاجاتشان را فراهم کنید ، سوال کردیم که توقع دارند ساعتها نزد آنها باشیم : فرمودند : اولا سعی کنید کمک کنید اگر کاری دارند کم و کسری دارند برطرف کنید دوم اینکه یک قائده کلی این که هر گاه شما برای آدمهای خیالی یک هدیه ای چیزی ولو به چند کیلو برنج و رغن بدهی آنها دیگر با شما کاری ندارند ، اصلا شما در خانه تحویل بده و برگرد دعایت هم می کنند و اما در مورد سایر اقوام اصل صله رحم یعنی اگر یکی از فامیل خانه خریده پول کم دارد کمکش کنی ، مریض دارد نیاز مالی دارد کمکش کنی اما اینکه بروی بنشینی صرف خوردن این ها اسمش صله رحم نیست بلکه صله رحم با فامیل یعنی از فامیلت گره گشایی کنی از احوالشان مطلع باشی . راوی می گوید در نوروز به ایشان گفتیم که در این ایام فامیل چندیدن جا ما را دعوت کرده اند چه کنیم ؟ فرمودند : بروید اشکالی ندارد.
40- ایشان می فرمودند : اینکه می گویند نماز اول وقت ، آیا این نماز اول وقت برای همه صدق میکند و اذان یعنی اول وقت ؟ خیر ، برای مثال اگر شرایط اجازه نمی دهد ، اگر ارباب رجوع داری حق نداری اربابرجوع را معطل کنی که بروی برای نماز ، یا مثلا اگر کسی برایش اتفاقی افتاده اول وقت او اولین فرصت فراغت اوست ، ما راه را گم کرده ایم ، اگر هم توفیق جماعت داری طوری نباید باشد که همین نماز اول وقت حجابت شود یعنی ملاک آبرو و اعتبار برای خودت درست کنی که فلانی آدم خوبی است و نماز اول وقت میخواند ، مثلاً برای نماز جماعت میروی کسی پرسید بگو کاری دارم میروم بازار چیزی بخرم ، پنهان کند ، ما که همه جور مشکل داریم دروغ داریم غیبت داریم بداخلاقی داریم نماز اول وقت هم داریم خب اینطوری به ضرر دین تمام میکنیم ، نماز اول وقت یعنی زمان آمادگی و امکان حضوری ، ما باید مقام نماز را بگیریم ، ما که نماز میخوانیم در حقیقت تراز میگیریم .
پسنماز یعنی تراز شبانهروز ما است که در طول روز کجایی بودهایم چون در طول روز در هر حال و هوایی بوده ای نماز آیینه همان افکار و رفتار طول روز توست ، این نمازهای ما که بدرد نمیخورد ،آیا وجودمان در نماز است ؟ قلبمان گرم میشود ؟ مست میشویم ؟ نماز برای بعضیها عذاب است ، کسلکننده است لذا نماز برای این دسته گمراهکننده است ، نماز واجب برای شارژ کردن روح است نه چهارتا لفظ ، اگر میبینی در نماز نیستی ، باید عیبهایت را در نماز پیدا کنی ببینی ایرادت کجاست ، آیا در لقمهات است ، یا در نگاههای ناجوری که داری و... اگر نتوانی عیبهایت را پیدا کنی این نماز نمازی نیست که تو را هدایت کند ، بازهم همان غم در وجودت هست آن بیتفاوتی ، نا آرامی و ترس هست ، هر جا باشی همیشه ناراحت هستی ، قول میدهی اما عمل نمیکنی ، اما وقتی روحت با نماز شارژ میشود ترس از وجودت میرود ، دیگر قول نمیدهی بلکه عمل میکنی و بعد میگویی عمل کردم و یک عنایت خاصی باعث استواری انسان میشود ، دین ما را ، آن به آن راهنمایی میکند ، ما به انحراف ، همه دین را به یک دین کشیدیم ، دین یک دین نیست ، ما همهمان گیرداریم ، اینهایی که آلزایمر میگیرند اینها همه مشکل روحی است ، باید روحمان چنان شود که عقل و خیال ما از روحمان بگیرد ، آنتنهای ما الان به بیرون وصل است و در دیگران دارد کار میکند ، ما باید در حالات خودمان کارکنیم ، آنتنهای چشم و گوش و زبان را قطع کنیم و به درون خودمان برویم ، روح از خود خدا میگیرد و ما هم از روحمان بگیرم ، ما الان از نگاه میگیریم از خیال میگیریم از غذا ، از مردم ، از زن و... می گیریم ،همچنین ما میخواهیم شخصیتمان را طوری جلوه دهیم که مثلا نزد همسرمان ، نزد مردم بگوییم که ما آدم خوبی هستیم ، ما باید شخصیتمان را از روحمان بگیریم ، تا خدا انسان را بزرگ کند .
41- الان جنایتهایی که در خانوادهها اتفاق میافتد ، این است که دخترعمو با پسرعمو ، دخترخاله با پسرخاله همینطوری بر هم میپیچند ، بیناموسی میکنند ، همه بدبختی ما از این ها است ، صله رحم این نیست ، صله رحم این است که برادر ما چیزی کم دارد زندگیاش را تأمین کنیم نه اینکه ناموس یکدیگر را در خانه هم رها کنیم که هر کار خواستند بکنند آیا این صله رحم است؟! صله یعنی پدرت کاری ، احتیاجی دارد و از تو برمیآید انجام بدهی ، نه اینکه ناموست را ببری این طرف و آن طرف ول کنی ، شما اصلاً این حق را نداری ، چه کسی هم چین غلطی را گفته .
سؤال کردیم در میهمانی هایی که خودمان همراه زن و بچه هستیم اشکالی دارد ؟ فرمودند نه ، اگر باهم هستید اشکالی ندارد ، سؤال کردیم ما همه فامیلهایمان همه مذهبی هستند و رعایت می کنند و اطمینان داریم ؟ فرمودند : نه ، باید با نامحرم را رعایت کنید فرقی ندارد .
از گعدهها و خالهبازیهای زیاد فامیلی که عمر و وقت را ضایع میکند سؤال شد ؟ فرمودند : ببینید یک وقتی هست که مجلس ارزش دارد مثل همین الان جلسه ما با شما هفتاد و دو ساعت هم بکشد خوب است اشکالی ندارد اما یک وقت مجلس ارزش ندارد یک وقت ما جایی کمکی از دستمان میآید خوب است اما وقتی ثمری نداریم باید حرکت کنیم برویم جای دیگر که به ما نیاز هست ، پرسیدیم که مثلا در عید نوروز زیاد در فامیل دعوت می شویم ، فرمودند اشکالی ندارد بروید ، از حالات آنها و حالات خودتان درس بگیرید .
سؤال شد که مثلاً منزل پدر و مادر که میرویم توقع دارند ساعتها بیهدف بنشینیم ؟ فرمودند : ببین برادر جان آدمهایی که خیالی هستند مثلا میبینی با یک کیلو قند می گویند الهی خیرببینی الهی فلان ، لذا اگر با یک هدیهای و یا با برطرف کردن کم و کسری خانهشان ، تعمیر خرابی ، هدیهای که می دانی دوست دارد چشمش را میگیرد ببری ، او اصلاً تو را فراموش میکند اصلاً تو همان موقع هم برگردی دیگر کاری به کارت ندارند، باید به آنها بدبین نباشی مثلاً اگر پدرت یک اشتباهی کرد به حساب این بگذاری که خیالش اشتباه کرده ، او کودک عقل است او را پدر خود می دانی اما عقلش دنیایی است اندازه عقل بچه تو است ، آنوقت تو چه توقعی داری ؟ هرچه گفت بگو چشم ، بدبین نباش ، کار تمام است ، و فکر نکنی تو از او بهتری ، و توهم هم برت ندارد که نسبت به او برتری داری ، هر چه داری خدا به تو داده است .
42- در تنظیم برنامه اعمال عبادی و ساعت خواب و... سوال کردیم؟ فرمودند: باید کمبود شما از بین برود ، ما هر کاری میکنیم باید کمبود اخلاقیمان از بین برود ، ضعف ایمانت باید صفر بشود ، اگر زنت بداخلاقی میکند چون خودت بداخلاق هستی که او بداخلاقی میکند یا اگر مرد بداخلاق است زنش شکاک است که او را بداخلاق کرده .
سؤال : اگر ما خودسازی کرده باشیم و زن ما در این وادی نباشد و بداخلاق باشد چطور ؟ فرمودند : وجود خودت بداخلاق است که او بداخلاق است ، وجود خودت خراب است خودت خبر نداری ، سؤال : عارفانی بودند که زنانشان بداخلاق بودند آنها چه ؟ فرمودند : آنها هم بداخلاق بودهاند اما اخلاق زنشان آنها را عارف کرده ، همان بداخلاقی تو در او اثر کرده که او تو را سیم جین میکند و تو را اصلاح میکند ، نفس تو همان زن توست ، آینهات همان زن توست ، زن تو اخلاق خودت است ، وقتی خودت از درون خودت خبر نداری درون خودت را در آینه زنت میبینی ، سؤال کردیم پس زن ما چطور هدایت و اصلاح میشود ؟ فرمودند : شما هر دو مکمل هم هستید ، چون وقتیکه تو اصلاح شدی او هم که آینه توست پس تمام اصلاح تو در او منعکسشده ، پس او هم اصلاح شده و وقتی تو کامل شدی و فطرتت اصلاح شد خواهی دید همان زنی که از خدا میخواستی همین زن بوده .
یکی از افراد سؤال کرد زنم همیشه اعصابم را خرد میکند و من به خدا می گویم خدایا من زنی میخواستم که من را به تو برساند ؟ فرمودند : خب عصابت را خرد میکند که تو را به خدا برساند ، باید خرد شوی که برسی ، اگر خرد نشوی که به جایی نمیرسی ، وقتی خرد شدی آنجا خدا دستت را گرفته ، اصلاً زنی که به باطل با تو مهربان است او شیطان است تو را با بازار ، حمام و اینطرف و آن طرف طوری سرت را گرم میکند که بعدها حالیت میشود .
سؤال : پس اگر ما اصلاح شدیم زن ما که نفس ماست هم اصلاح و مهربان میشود این که دیگر شیطانی نیست ؟ فرمودند : نه ، زن آخرسر با یک توبه نصوح اصلاح میشود ، تمام بدبختی را باید مرد بکشد و در آخرسر هم هر دو قفل میشوید و ازآنجا به بعد نفس مطمئنه هدایت خانواده را بر عهده میگیرد.
43- سؤال: قبل از حضرت رسول (ص) واسطه فیض چه کسی بوده ؟ فرمودند: کل عالم خلقت ناقص بوده ، دین یک دین است ، شما از یک تا هزار و یک که حساب کنی ، وجود حضرت رسول از یک که شروع شد مثلاً به دویست که رسید اسمش را گذاشتند آدم وهمینطور نفس حضرت رسول کمکم کامل شد یکجا عیسی شد یکجا موسی شد یکجا خضر شد ابراهیم شد و... آمد و آمد تا جسمش از وجودش ظهور کرد ، ماها وجودمان از جسممان ظهور میکند اما ائمه (ع) جسمشان از وجودشان ظهور میکند، او وجودش از درونش شکل گرفت و او وجود کل است .
وجود ما از بیرون شکل میگیرد، آنها یک رعایتی دقیق کردهاند ، حضرت آدم(ع) دو فرزند داشت ، رشته حضرات معصومین (ع) از یکی از این دو فرزند آدم است که آنچنان رعایت کرد و رعایت کرد که کل را در برگرفت و بالا رفت ، و آن رشته دیگری که از فرزند دوم حضرت آدم (ع) بود ، خراب بود و آمد و آمد تا شمرو معاویه و امثالهم شد ، بعد پیامبر چه کرد ، در پنجسالگی بر امام حسن و امام حسین (ع) تصرف کرد ، کارکرد و این دو طفل را مثل خودش کرد ، که یکی باید صلح انجام بدهد ، نه اینکه صلح زبانی و بیرونی ، بلکه صلح در وجود تا کفر وجودی انسان اصلاح بشود ، نه در بیرون بلکه در وجود امام حسین (ع) باید انجام بشود برای معراج و هدایت کل ، وقتی شمر سر امام (ع) را میبرید ، امام(ع) گفت راضیام به رضای خدا ، حضرت سفید و روشنتر میشد و شمر سیاه و سیاهتر، الان هم آدمهای شقی وقتی که غسل میکنند سیاه میشوند ولی وقتی جنب هستند خوشگلاند ، و برعکس آدمهای خوب وقتی غسل میکنند باطنشان زیبا میشود ، سؤال : الان خیلی از افراد اجتماع جنب هستند کمتر رعایت میکنند ؟ فرمودند : برای همین خوشگلاند دیگر ، آیا نمیبینید تخم حرام ها چقدر خوشگل اند .
یک مورد هم اینکه وقتی شیطان میبیند شما در حال هدایت هستید و ناامید میشود اولیاء و سران شیطان میآیند و یک بخاری را از درون شما میکشند و آنجا وجود حضرت زهرا (س) تجلی میکند ، مثل حضرت ابراهیم (ع) که از هیچکس جز خدا کمک نخواست و شیطان ناامید شد ، لذا وقتی شما در معنویت و توحید اوج میگیرید شیطان یک بخاری را از دورن شما میکشد تا عطش وجودی کار و نماز و عبادتتان را از درونتان می گیرد و دیگر شما نه حال نماز داری نه حال عبادت آنجا پرتویی از حضرت زهرا(س) تجلی میکند.