ولی حق

طریق معراج بر اساس علم یداللهی

ولی حق

طریق معراج بر اساس علم یداللهی

سوالات از: 86 الی 133

     

  سوالات از: 86 الی 133 



86- مناطق باهم فرق دارد ، می‌بیند یک منطقه ولی و اولیاء پرور است یک منطقه بد پرور است ، یک منطقه جن پرور است مثلا مثل یک منطقه که معروف است پسته‌های خوبی دارد یا فلان روستا فلان محصول خوبی دارد ، الان اکثر مردم از یک جنس سوم هستند که نه زن هستند و نه مرد یعنی حالاتشان قاطی شده ،نه می‌شود بگویی این فرد مرد است و نه می‌شود بگویی زن است.

87- در شب قدر ، جمع خویشان و اقوام وجودی‌ات یعنی آن‌هایی که با آن‌ها سنخیت وجودی داری می‌آیند مثل‌اینکه عروسی داشته باشی اقوامت می‌آیند ، اگر مقام شهید داشته باشی شهداء می‌آیند ، از حقیقت شب قدر سوال کردیم : فرمودند : حقیقت شب قدر حضرت زهرا (س) هستند ، یک بار هم فرموده بودند که شیعیان حضرت زهرا(س) مقامشان از شیعیان حضرت علی(ع) بالاتر است ، ایشان در مورد حضرت زهرا(س) صحبتهای بسیار والا و عجیبی داشتند که ان شا الله در ادامه خواهد آمد.

 پرسیدیم این حالات چطور حاصل می‌شود ؟ فرمودند : باید یک حالت بکائی داشته باشید که خودتان را به مثال برسانید ( عالم مثال) یعنی بدن هست اما بدون وزن است ، لذا این را بدانید که جز خدا و چهارده معصوم(ع)هیچ‌ کسی نمی‌تواند شما را از این معرکه و از این جهنم نجات بدهد ، لذا باید خودتان را برسانید به اهل‌بیت(ع) درحقیقت وقتی شما به امام برسید به خدا رسیده‌اید ، خداوند یک حقیقت زلال بی اسم و رسم است حتی نمی‌توانی بگویی وجود است .

88- سؤال کردیم که آیامی‌توان گفت ذکر یونسیه ( لا اله الا انت سبحنک انی کنت من الظالمین) راه میانبر است ؟ فرمودند : ذکر یونسیه می‌خواهد شما را به عاشورا برساند ، ما گناه را در بیرون می‌بینیم مثلاً فلانی فلان عمل را انجام داد و گناه کرد ، بیرون را می‌بینند ، لایه‌های وجودی خودشان را نمی‌بینند که گناه اول در وجود خودمان اتفاق می‌افتد و سایه‌اش در بیرون ظاهر می‌شود، یا عمل خیر ، اول یک خیری در وجود ما اتفاق می‌افتد بعد مثلاً به شکل انفاق ظهور پیدا می‌کند، سؤال کردیم که آیا ذکر یونسیه نیاز به اجازه از ولی دارد ؟ فرمودند : بله ، باید یک ولی خدا درآن ساعت که ذکر می گویی درون شما یک تجلی داشته باشد و صاحبدل متوجه شما باشد ، مسئولیت دارد ، اگر بدون اذن بگویی دیوانه‌ات می‌کند، این ذکر باید با وجود به شما اعطاء بشود ، کسی که وجود خدایی دارد باید ذکر را برای شما آزاد کند ، بدون اجازه مثل این است که در یک مغازه پر از جنس است و بروی دزدی کنی ، چقدر فرق دارد با اینکه صاحب مغازه بیاید بگوید این هدیه برای شما .

 امام حسین (ع)عاشورا را برای ما آزاد کرد ، شهادت را آزاد کرد ، نفس مطمئنه را آزاد کرد ، همیشه کفر در کنار ایمان هست ، همین‌طور که انسان پول دارد ، یک بلایی هم در پول هست ، ماشین که هست خطر ماشین هم هست ، آن‌هایی که خداداده ضرری ندارد ، اما آن‌هایی را که انسان از خیالش بروز می‌دهد ضررش بیشتر از نفعش نباشد کمتر نیست حتی مثلاً برق ، علوم خیال‌های تطهیر نشده سوادش می‌شود بمب هسته ای میلیون‌ها نفر را می‌کشد، و لذا هرچه علم ظاهریش بیشتر می‌شود خر تر می‌شود ، اما هرچه علم باطنی بالاتر برود در مقابل خدا بنده تر و نوکر تر می‌شود ، اصلاً علم ظاهری شکل انسان را هم عوض می‌کند ، غرور می‌آورد این دیگر نمی‌تواند افتاده بشود .

89- زن عاشق اخلاق مرد است ، اگر زنی با مردی بداخلاقی می‌کند دلیلش این است که چون آن مرد اخلاق ندارد و خریتش بالاست و آن زن برای تربیت مرد نقش استاد را پیدا می‌کند ، اگر بدچهره هم باشی اما اخلاقت کامل شد زیباترین زن عاشقت می‌شود ، چون زن لطیف است و می‌خواهد عاشق شود و بدنبال یک چیز بی عیب می‌گردد ، دنبال شخصیتی است که کمبودش در وجود اوست ، لذا لطیف از نقص و عیب بدش می‌آید و بی زار است ، تحمل نمی‌کند.

90- هرچه محبت غیر خدا کمتر داشته باشی قبض روحت خدایی تر می‌شود که ملاقات با خود خداست ، مثلاً امام حسین (ع) را خود خدا قبض روح کرد ، هرچه در درونت ظلمت بیشتر باشد حضرت عزرائیل با درجات پایین تر و وحشتناک به سراغت می‌آید در حقیقت مثل این می‌ماند که یک امانتی بدستت داده‌اند حالا باید ببینی این را در بین راه به که تحویل می‌دهی ، این جانت را به که فروخته ای ، کی خریدار توست .

91- سؤال کردیم ما چطور فرقان پیدا کنیم که در مسائل گوناگون چطور عمل کنیم ؟ کجا انفاق کنیم و کجا نکنیم آیا فلان کار حق است یا خیر و... فرمودند : تا وقتی‌که حرام و حلال برای چشم باطن ما باز نشود باید با اولیاء خدا و یا اگر دستمان نمی‌رسد با انسان‌های عاقل مشورت کنیم و تا زمانی که چشم باطنمان باز نشده در شبهات ، حق هیچ کاری را نداریم ، باید استاد داشته باشی و تسلیم باشی . البته استاد اصلی خود خداست و بعد ائمه معصومین(ع) و بعد اولیاء ، بسته به ظرف شما دارد .

 سؤال کردیم که آیا استاد ، مشکل اساسی ما را به ما می‌گوید ؟ فرمودند : مشکل اساسی همه ما این است که غیر خدا را دوست داریم ، یکی هست که مشکل دارد اما ما خودمان مشکل هستیم ، اما بطور کل استاد همه مشکل شما را می‌داند مثلاً اینکه به شما گفتیم سال خمسی‌ات را خودت حساب نکن بلکه نزد مرجع برو یعنی یک‌ چیزی می دانیم که این را گفتیم .

92- سؤال کردیم آیا ما باید دلمان برای دیگران بسوزد در اینکه آیا معارف و آگاهی باید در بین خانواده و فامیل انتشار بدهیم یا خیر خود خداوند هدایت می‌کند و آیا ما وظیفه ای داریم؟ فرمودند : باید سعی کنید لقمه حلال به خانه ببرید.

 سؤال کردیم پس آیا نباید از معارف برای کسی حرف بزنیم ؟ فرمودند : خیر ، یا باید چشم باطنتان باز شود تا از شهود حقایق و حکمت صحبت کنید یا اگر بخواهی مطلبی را بگویی ، تا آن را به عمل در نیاورده ای و نتیجه‌اش را نگرفته ای حق صحبت کردن از آن مطلب را نداری .

 سؤال : اگر بگوییم چه می‌شود ؟ فرمودند : خب اگر بگویید دروغ گفته‌اید ، و از همه‌چیز باز می‌مانید یعنی یک راز ندیده را برملا کرده‌اید ، یعنی شما شهود نکرده گفته‌اید 

 افراد متفاوت‌اند یکی را می‌بینی که خلاءاش با مال دنیا پر می‌شود و یکی خلاءاش با اولیاء خدا پر می‌شود ، یعنی یک گروه خلاءشان با خیال پر می‌شود ، گروهی با عقل ، گروهی با وجود ، گروهی بانور ، و گروهی هم خلاء شان با کمتر از خدا و صفات الهی پر نمی‌شود.

93- سؤال کردیم که جوانان ما با ماهواره و اینترنت و موبایل و... آلوده شده‌اند ، فرمودند : این‌ها گناه نیست ، این‌ها خودشان را عبادت می‌کنند عبادت خیالی است ، گفتیم جوانان ما آلوده شده‌اند : فرمودند : آلودگی از درونشان است باید دعا کنیم که خداوند بحق محمد وآل محمد نجاتشان بدهد شراب طهور و حوض کوثر در میان خودمان است ، امیر الموئمنین(ع) و حضرت زهرا علیهم السلام در میان خودمان است و هر چه در این عالم بروز کرده است در درون خودمان است پس باید در درون خودت شهود کنی و بروز بدهی ، به مقام حضرت زهرا (س) برسی تا حضرت از تو ظهور کند ، به مقام جبرائیل برسی تا جبرائیل از تو ظهور کند ، کسانی که شیطانی هستند ، شیطان از آن‌ها ظهور کرده است ، ما باید به ظهور حضرت بقیة الله برسیم ، حالا آیا ما اصلاً فکر می‌کنیم ؟ آیا آمادگی داریم ؟ ارزش او راداریم ؟ اصلاً او ما را قبول می‌کند...

94- امام از دامن شیطان نجاتت می‌دهد و باز خدا از دامن امام نجاتت می‌دهد ، اگر بر علیه نفست عمل کردی امام خوشش می‌آید و حرکتت می‌دهد به سوی معراج و آنجا خدا دستت را می‌گیرد و استادت خود خدا می‌شود ، شهود از امام به خدا ، از دوگانکی به یگانگی و از یگانگی به هو برسی یعنی خودت و دیدن خودت هم از میان برداشته می‌شود و فقط خدا می‌ماند ، حالا وقتی‌که از این معراج بر می‌گردی دوباره به دوگانگی می‌رسی مثلاً این ماشین را که می‌بینی جز خدا نمی‌بینی یعنی اینجا دیگر برایش تفاوتی ندارد ، لذا باید مقامات را درک کنید به حرف نیست شما باید درآنجا و این‌ حقایق ها زندگی کنید مثل لقمه‌ای که می‌خوری باید توحید را بخوری ، توحید چنین نیست که دیدنی باشد یا شهودی باشد ، اصلاً توحید را باید انسان بخورد ، یعنی خوراک معنوی قلب انسان همین توحید است ، ما چون نمی‌توانیم توحید بخوریم می‌آییم غیبت می‌خوریم ، مثل‌اینکه اگر به اداره نروی غیبت می‌خوری ، ما وقتی توحید نداریم و در محضر نیستیم خودمان برای خودمان غیبت درست می‌کنیم ، کی به کجا رفت ، حالت چطور است ، حال پدرت چطور است ، فلانی با زنش چطور است ... تغذیه روحیمان از غیبت تأمین می‌شود یعنی از حرام ، اصل روزی ما آن غذای باطن است نه این غذای جسمی ، لذا وقتی روزی باطن از حرام تأمین شد دیگر در بیرون لقمه حرام را راحت می‌خوری می گویی عجب کلاهی سرش گذاشتم ، عجب کلکی زدم و...

95- مثلاً اگر برای کسی هدیه‌ای چیزی می‌گیرید ثوابش را به کسی هدیه کنید مثلاً فلان چیز را هدیه می‌دهم به ثواب آیت الله خمینی بعد این هدیه طعمش طعم خوی کسی می‌شود که ثوابش را هدیه کرده‌اید ، ضمناً وقتی از آن بخورد هدایت می‌شود ، اما وقتی از روی هوای نفس باشد ، طرف می‌خورد مست و گمراه می‌شود .

96- اگر همه مردم خمسشان را می‌دادند هیچ دعوایی در عالم پیدا نمی‌شد که مثلا کسی از کسی بدش بیاید ، ضمناً اگر همه مردم خمسشان را می‌دادند اهل‌بیت(ع) اندازه هم به اندازه یک‌پنجم به مردم وجود می‌دادند و وقتی همه وجود دریافت کنند همه امور اصلاح می‌شود.

97- یک فردی نفت را ریخته بر روی قران آتش زده و سوزانده و گفته که هرکجا اسم اعظم باشد نمی‌سوزد و لذا همه‌اش سوخت ، او مثلاً فکر می‌کرد که اسم اعظم در قرآن است ، خیر تو باید به مقام اعظم برسی تا هر کلمه ای را که بگویی برایت اعظم بشود .

 سؤال شد آیا کار این شخص عقوبت هم دارد؟ فرمودند: نه خوب این کاغذ است و این قصد توهین نداشته احمقی کرده ، از احمق چه توقعی داری ،  مثلاً شما با خانمت در خیابان می‌روی یکی دوید آمد چسبید به خانمت او را یک بوسه زد و تو منفعل می‌شوی که اقدامی‌کنی ، می گویند این شخص دیوانه است تو هم سرد می‌شوی می گویی خب دیوانه است حالیش نیست .

98- بسم الله الرحمن الرحیم خیلی باطن دارد ، کسانی که به‌جایی نمی‌رسند و کمبود روحانی یا روانی دارند ، این‌ها در اصل کمبود بسم الله دارند ، بسم الله یک‌چیزی است که خدا می‌گوید بفرمایید ، جواز ورود است که تو آزار نبینی چون ما هر آسیبی که می‌بینیم در حقیقت در وجودمان آسیب می‌بینیم ، باید چندان با بسم الله حشر بگیرد که بسم الله در وجودش بروز کند تا اینکه حلال و حرام برایش آشکار بشود ، اگر دوتا مرغ سر سفره گذاشتند بفهمد این حلال است و این حرام است و باطن سفره را برایت باز کند ، این بسم الله‌های ما تمرین است ، ما باید به مقام بسم الله الرحمن الرحیم برسیم ، تا اشکت بریزد وقتی حلال و حرام را می‌بینی قدرت خدا را ببینی که چطور تو را هدایت می‌کند.

99- دوچیز ، یکی انفاق و یکی گذشت ، مثلاً اگر از کسی ناراحتی به دل داری ، گناه او را بر گردن بگیری بگویی من مقصرم و بروی مصالحه کنی یا دستش را ببوسی ، این کار بزرگت می‌کند ، خدارا با این کارت بزرگ می‌کنی ، با ادبت مردم را هدایت می‌کنی ،مثلاً یکی از چیزهایی که اسلام دست و بال ما را باز کرده همین خمس و زکات است که مثلاً یکی از مغازه دیگری جنسی برده و بده کار است و سر بدهی دعوا دارند ، اسلام این اجازه را داده که از پول خمس قرض او را بدهیم و بگوییم خود شخص بده کار داده و شیون را بخوابانیم .

100- اگر راه اهل‌بیت را برویم و علاقه به اهل‌بیت(ع) داشته باشیم حب و بغض اهل‌بیت(ع) در دلمان باشد هم در دنیا مثل گل هدایتمان می‌کنند ، یعنی همه عالم را برای نوکری ما بسیج می‌کنند و هم درآخرت ، مثلاً وقتی یکی انسان خوبی است و شیعه می‌شود دوازده ملک همراه او همیشه هستند ، وقتی محبت اهل‌بیت(ع)می‌آید یکصدو دوازده ملک می‌آید بدور او ، یعنی هیچ کجا نمی‌گذارند لنگ بمانی هیچ کجا نمی‌گذارند تو مقصر بشوی ، یعنی ملک‌ها کاری می‌کنند که  طرف مقصر بشود او خودش اقرار به تقصیر بکند .

101- بر سر سفره که می‌نشینید اولین بسم الله اول را بگویید تا قلبتان آرام شود ، فشار برود ، وسوسه‌تان از بین برود و بخوابد و تعادل بیاید ، واگر با یک بسم الله نشد به دومی اگر نشد به سومی ... تا بسم الله پنجم دیگر شروع به خوردن کنید ما همیشه با شهوت می‌خوریم نه با میل و نیاز جسم ، اما وقتی بسم الله می گویید نیاز جسم شما می‌آید ، گرسنگی اولیه شما هوای نفس شماست  ، یکی از مشکلات تغذیه ما این است که ما غذا را نمی‌جویم، غذا را باید خوب بجوید تا با آب دهان خوب له بشود و هضم اولیه کامل شود ،تا دیگر غذا اذیتتان نکند ، و با الحمدلله هم ختم کنید انگار که یک قرآنی را ختم کرده باشید ، ما سه نوع خوردن داریم ، یکی اولیاء خدا که برای رفع نیاز جسمانی دو سه لقمه می‌خورند و نیازشان برطرف می‌شود ، این برای مثلاًاهل‌بیت(ع) است ، دوم برای اولیاء بعدی که در خط هستند ، این‌ها نیاز پیدا می‌کنند یعنی از میل بیشتر می‌خورند ، دسته سوم که عمومی است و با شیطنت همراه است ، اینها از این می‌خورند از آن می‌خورند، این خوشمزه است و آن بدمزه است و... ، این دسته سوم مثلاً بعد از یک مراسم دعا که غذا و اطعام داده می شود نمی‌گوید عجب دعایی بود ، می‌گوید عجب غذایی بود ، عجب آشی دادند ، توحید را در پایین ترین مرتبه و نازل شده  تعریف می‌کند اما اگر بالاتر برود می‌گوید عجب دعایی بود ، مثلاً بعد از دعای ندبه که صبحانه می‌دهند اگر اهل توحید باشی می گویی عجب دعایی بود اما اگر از اهل شیاطین باشی میگویی عجب غذایی بود یعنی وقتی می گویی غذا خوب بود ، دعایت را غذا کردی ، دعایت بدرد نمی‌خورد ، خودت اقرار کردی که برای غذا آمدی و خودت هم حالیت نیست ، انسان خودش اقرار می‌کند در صحبت‌های افراد در نگاه‌هایشان می‌فهمی که کی چیست .

102- از درون قلب به جز خداوند احدی خبر ندارد ، پرسیدیم حتی امام معصوم ؟ فرمودند : به جز خدا هیچ کس نه ملائکه و نه حتی امام معصوم خبر ندارند ، امام بر سر در قلب ها است و هرچه از قلب بروز کند ، از ناحیه امام است و بر اساس همین بروز ، امام می‌داند نتیجه کار شما را ، لذا از آن منبع قلب جز خدا کسی خبر ندارد و همه کاره خداست وقتی از قلب صادر شد و به عالم خیال آمد هم پیغمبر هست و هم شیطان اما وقتی به عالم عقل آمد دیگر همه کاره امام می‌شود ، و در عالم خیال فقط محبت اهل‌بیت(ع) بصیرت می‌شود برای تشخیص حق و باطل لذا اگر محبت امیر الموئمنین (ع) و حضرت زهرا (س) نبود شیطان از پیغمبر هیچ قابل تشخیص نبود و فرق شمر و امام حسین (ع) را نمی‌فهمیدیم ، کسی می‌تواند به این درک برسد که با داشتن محبت این دو معصوم باطن عاشورا را درک کرده باشد.

103- کسی که درس می‌خواند باید ببیند که آیا این درس کمبود اخلاق او را رفع کرده یا خیر ، آیا دنبال مدرک است ، و لذا اگر کمبود اخلاقت را رفع نکرده باید آن درس را رها کنی ، مثلاً اگر سرکار دولتی هستی و می‌بینی کمبود اخلاقیت حل نشده و بدتر و هار تر شدی باید آن کار را ول کنی ، یعنی برای تو، آن کار دیگر مکروه است و اگر می دانی در حال بدتر شدن هستی و جدّا تصمیم رها کردن آن شغل را بگیری، خود به خود اخلاقت خوب می‌شود بدون آنکه آن کار را رها کنی، یعنی اگر بفهمی که خودت حریف خودت نیستی کارت درست می‌شود .

 سؤال کردیم آیاروزی‌اش را خدا جای دیگر می‌دهد، اگر یقین کند که اگر این کارش را رها کند ؟ فرمودند : اصلاًروزی‌اش از کارش نیست مثلاً اولیاء در اول ماه مبارک کلاً میلشان به غذا قطع می‌شود که اصلاً تا آخر ماه مبارک بخورد یا هیچ نخورد برایش تفاوتی ندارد تغییرات وجودی ندارد ، گرسنگی در حال معنوی‌اش تاثیری ندارد ، و حال معنوی‌اش تسلط بر ضعفش می‌کند اما در ما ضعف‌هایمان بر حال معنوی‌مان تسلط دارد ، کفر داریم ، اگر انسان ، موئمن و مُحب باشد محبتش ضعف‌هایش را جبران می‌کند ، اگر بنده باشی پادشاه این عالمی ، یعنی آن لذتی که پادشاه بر تخت پادشاهیش می‌برد آن یک درصد است آن سایه ای از این پادشاهی است ، آن‌وقت بدنت خدایی می‌شود و تو جای خدا می‌شوی خدایی می‌کنی ((حدیث قدسی : عبدی اطعنی حتی اجعلک مثلی انا حی لا اموت اجعلک حیا لاتموت و انا اقول للاشیاءکن فیکون و انت تقول للاشیاء کن فیکون؛ ای بنده من؛ مرا فرمان بر تا تو را همانند خود سازم. من حی نامیرایی هستم و تو را نیز زنده نامیرا می‌سازم. من به هرچیزی فرمان دهم خواهد شد، تو را نیز چنان می‌کنم که به هر چه فرمان دهی انجام پذیرد. )) این‌که ما ادعا می‌کنیم ما آدم خوبی هستیم ، باید خودمان را در دایره اولیاء قرار بدهیم تا آنجا رنگمان معلوم شود ، وقتی ما در کنار اولیاء قرار گرفتیم مانند طلایی که غیش دارد و آبش می‌کنند ناخالصی‌هایمان بالا می‌آید ، معلوم می‌شود که تشنه تر می‌شویم یا خیر ، مثل ‌اینکه به مشهد ، حرم امام(ع)می‌روی ، باید ببینی در کجای امام جا دارید ، در قلبش جا داری در خیالش جا داری یا در نفس او یعنی غذا و مهمان سرای اوجا داری، این خیشیت تو را با امام مشخص می‌کند که به کدام شأن از شئون امام راجع می‌شوی ، یکی در اتاق پذیرایی خیال امام می‌رود ، یکی در اتاق پذیرایی عقل امام ، یکی در اتاق پذیرایی وجودی امام و همین‌طور بالاتر ...لذا امام(ع) بسته به خودت از تو پذیرایی می‌کند .

104- در وجود انسان یک میل بیشتر وجود ندارد لذا این میل گاهی در دیدن بروز می‌کند گاهی در ذائقه ، گاهی در تکلم و... وقتی این میل از بالا به پایین می‌آید شکل می‌گیرد در دیدن ، شنیدن و... لذا همه این میل‌ها وصل بر میل خدایی انسان‌هاست ، ازبس‌که لطف خدا زیاد است به گوش طعم شنوایی داده به چشم طعم دیدن داده و...

105- فرمودند : دیروز در بین راه که به امام زاده رفته بودیم امامزاده بوی خون می‌داد (ایشان آنجا حدود یک ساعت بکاء شدیدی داشتند) ، این بوی خون از 1100 سال قبل همین‌الان بر مشام ما رجعت کرد فهمیدیم که ایشان را سر بریده بودند ، لذا مشام باطنی وقتی باز می‌شود از اول عالم را هرچه اراده کنی بویش به مشامت می‌رسد .

106- شما الان قضیه عاشواء را اگر حساب کنید امام حسین (ع) از روز حرکتش تا زمانی که در کربلا بار انداخت 162 روز درراه بودند و دعای عرفه را در 162 دقیقه خواندند.

107- با ماشین در مسیری می‌رفتیم آدرس را نمی‌دانستیم ، ایشان راهنمایی می‌فرمودند که به چپ یا راست بروید ، پرسیدیم شما آدرس را بلدید ؟ فرمودند اگر با عالم محرم بشوید راه را نشانتان خواهد داد با زمین با آسمان ... بعد این شعر را خواندند : ما سمیعیم و بصیریم و هشیم ... با شما نامحرمان ما خامشیم .

108- روزی حین صحبت ایشان با حالتی شبیه سر درد به زمین خیره شدند و دست را برسر می‌کشیدند ، گفتیم طوری شده آیا  سرتان درد می‌کند ؟ فرمودند : خیر ، زمین مثل امواج دریا موج می‌فرستد  ، اگر اولیاء این امواج را دفع نکنند زلزله می‌آید .

109- از ایشان سؤال کردیم سالهاست که سعی بر تهجد و آن حالات بسیار خاص معنوی راداریم اما چرا حاصل نمی‌شود ؟ فرمودند: که یکی از ده‌ها دلیلش این است که باید سن 40 را رد کنید تا بچه‌هایتان را عروس و داماد کنید و آن‌ها بروند ، اگر الان این حالات به شما دست بدهد خانواده را گرفتار می‌کنید ، دلایل زیاد دیگری هم هست که بعداً می گویم.

110- کمبود ما کمبود نور است و قرآن هم نور است و اتحاد با قرآن انسان را نورانی می‌کند ، سپس با اهل‌بیت(ع)  محرم می‌شویم و آشنا می‌شویم ، و ما تا نور نگیریم با اهل‌بیت(ع)نمی‌توانیم رابطه برقرار کنیم ، نور باید وارد قلبتان بشود تا زنده بشوید با چراغ هدایت زنده می‌شوید ، اگر این‌طور نشود واگر به توحید نرسیم از حیوان پایین تریم چون قابلیتی داریم که حیوان ندارد ، اما کاری می‌کنیم که حیوان هم انجام نمی‌دهد ، اولین کاری که می‌کنیم این است که کلاه سر خودمان می‌گذاریم ، بعد سر زن و بچه‌مان ، بعد سر پدر مادرمان ، بعد سر کاسبی مان ، همیشه خسته ، درمانده ، ناراحت ، همیشه هیچ چیزی ما را راضی نمی‌کند ، حیوان با کاه و یونجه و جای گرم برای خواب خلاء اش پر می‌شود اما خلاء انسان باید با توحید پر بشود ، با حضور پر بشود ، یعنی تو تا حضور در مقابل خدا نداشته باشی اصلاً تو نیستی ... فکر می‌کنید همین‌که به دنیا آمدید و رشد کردید در دنیا هستید؟ خیر ، زمانی که باطنتان باز بشود آن‌وقت است که دنیا را مشاهده می‌کنید ، سؤال کردیم چطور باطن باز می‌شود ؟ فرمودند: اهل‌بیت(ع)آمده‌اند تا ما را از حیوانیت به انسانیت بکشند ، و دستور العملش را هم شریعت داده است ، منتها ما شریعت را به نفع خودمان استفاده می‌کنیم .

 سؤال کردیم در بین ائمه(ع) آیا اباعبدالله(ع) سریع تر می‌رساند ؟ فرمودند : اباعبدالله(ع) ذاتی بالا آمده ، امام رضا (ع) از طریق علم بالا رفته‌اند ، امام رضا (ع) شریعتی هستند ، علمی هستند ، عقلانی جلو رفته‌اند یعنی به مردم از طریق علم خداوند را نشان دادندکه ایشان عالم آل محمد(ص) هستند، الان هرکسی که بخواهد شهید بشود امام رضا(ع) باید مهر کنند حتی گوسفندی را که می‌خواهند بکشند را باید امام رضا (ع) مهرش را بزند ، ملائکه روزهای پنج شنبه اول باید نزد حضرت رضا (ع) بیایند بعد بروند به کربلا ، آدم‌ها هم همین‌طور هستند که اول باید امام رضا (ع)تأیید کنند شما وقتی خواسته ای دارید شب که می‌خوابید نفستان به ملکوت عالم می‌رود و ازآنجا به صورت ارواح نزد امام رضا (ع)می‌رسد و حضرت رضا (ع) تأیید می‌کنند و خواسته شما برآورده می‌شود و می بینی صبح می گویند بیا برویم به کربلا یا به مکه و... 

اما در مورد اباعبدالله ایشان(ع) ذات را صاف کرده آمده بالا ، حتی در مقام خیال که دنیا باشد اگر شیطان ایشان را شهید نمی‌کردند حضرت خیال عالم را هم تطهیر می‌کردند ، سی هزار ابن ملجم در صحرای کربلا پیدا شدند ، اما برای امیر الموئمنین(ع) یک ابن ملجم بود ، شما الان فکر می‌کنید که ما چه بویی از انسانیت برده‌ایم اصلاً ؟ کمی فکر کنیم ، غیر از خوردن و شهوت رانی ، شهوت پول و مال و... غیر از این‌ها چی می‌پرستیم ؟ اصلاً درد دین در وجود مان هست ؟ که آوارگی بکشیم رها کنیم هر چه هست را ؟ دین درد دارد ، این درد که بیاید تو را به دنبال درمان می‌اندازد ، آدمی که دین دارد درد دارد ، شما اگر درد نداشته باشی دین نداری ، یعنی آدمی که درد دارد هر لحظه مرگش را از خدا می‌خواهد ، می‌گوید خدایا زودتر راحتم کن ، چون می‌خواهد آزاد بشود ، ما که می گوییم راضی‌ام به رضای خدا ، ما چه دینی داریم ؟ چه دردی داریم ؟ خب روحمان مرده است مثل حیوانات ، زمانی که روح زنده شود از خواب و خوراک و همه‌چیز می افتی ، ( آهی کشیدند و گفتند یا زهرا (س)) مگر حضرت زهرا (س) توحید به آن معنای اتمش وارد قلبشان شد ، 95 روز یا 75 روز یکسره گریه نکردند ؟ حضرت مهدی سلام الله علیه ، هم صبح گریه می‌کنند هم عصر گریه می‌کنند و هم شب گریه می‌کنند ، به خاطر توحید است دیگر ، توحید گریه در می‌آورد ، گریه‌ها و عبادت‌های ایشان عالم را تطهیر می‌کند ، اگر تصرفات ایشان نباشد مورچه‌ها ما را می‌خورند ،  تصرف در حیوانات دارند که هرکدام راه خودش را می‌رود ، اگر تصرف ایشان نباشد ما در خانه به مادر و دختر خودمان می‌پیچیم ... حالا شما حسابش را بکن ... چقدر هوای ما را دارند ، اینکه ما می‌توانیم خوب و بد را تشخیص بدهیم ، این از رحمانیت تصرف اهل‌بیت(ع) است ، در همه عالم تصرف دارند در کافر و مسلمان ، اینکه می گوییم خدا یا ما را آنی به خودمان وا مگذار همین است که اگر آنی به خودمان وا گذارد در خانه به خواهر خودمان می‌پیچیم و رحم نمی‌کنیم ...بشر یک وحشی است ... مگر اینکه برهان رب پیدا کند .

111- ما دوست داریم که همه به سوی اهل‌بیت(ع) برگردند ، نسل‌های گذشته ماها اهل‌بیت(ع) را کشته‌اند حالا ما روی احساساتی که داریم می‌آییم عزاداری می‌کنیم ، وقتی از زاویه فطرتمان نگاه می‌کنیم می‌بینیم ما اصلاً علاقه ای به اهل‌بیت(ع) نداریم و ازبس‌که بد هستیم آمده‌ایم در مجلس عزای آن‌هانشسته‌ایم ، بدی دیگر جوابمان نمی‌دهد ... مثل شمر که آمد امام حسین (ع) را کشت و آخرین بدی که از دستش بر می‌آمد اجرا کرد بعد آمد برای امام حسین (ع) عزاداری هم کرد گریه کرد ، بعد آمد نزد امام سجاد (ع) گفت چه کار کنم که توبه کنم بعد امام (ع) فرمود آن دورکعت نماز را بخوان ، حضرت زینب (س) فرمودند چرا این را گفتید ، حضرت فرمودند من گفتم ولی او موفق نمی‌شود ، الان دهانهای مردم قفل است ، چرا صلوات نمی‌فرستند بر محمد و آل محمد(ص) که انسان‌ها هدایت شوند ؟ انسان اگر با ذکر صلوات مشغول بشود حتماً به بهشت راه پیدا می‌کند ، دهان‌ها قفل است هزار غیبت و دروغ می‌گویند و از هزار چیز لذت می‌برند اما چهارتا صلوات که می‌خواهند بفرستند خاموشند ، نمی‌توانند، چون خیشیت کافری نمی‌گذارد صلوات بفرستند حرف خوب بزنند نمی‌گذارد در کنار اولیاء بنشینند .

112- هرکسی باید خودش را نجات بدهد ، به کس دیگر کار نداشته باشد ، وقتی چهره تو مهدوی بشود ،خدایی بشود دیگران از چهره توهدایت می‌شوند ، دیگر نیاز نیست تو حرفی بزنی ، حرف زدن برای جایی است که تو یک کاری را انجام داده ای و نتیجه‌اش و خواص باطنی‌اش را خودت گرفته ای یعنی ایمان بوجود آمده باشد ، و خاصیت وجودی این عمل همیشه همراه تو است همیشه و بعد از مرگت هم همپای تو می‌آید ، وجودت را رشد می‌دهد آنگاه می‌توانی مردم را حتی با نگاه هدایت کنی والا حق صحبت کردن نداری، آن موقع درد مردم را می‌فهمی ، درمانش را هم می‌فهمی .

113- اگر یک روز نمازت قضا شد ، یا از اذکارت افتادی ، آنجا خدا دستت را گرفته است ، باقی روزها شیطان دستت را گرفته است ، روزی که از عمل افتادی دستت را خدا گرفته ، یعنی می‌خواهد بگوید ذکری را بگو که به من برسی نه آن ذکری که خودت خوشحال بشوی که من ذکر می گویم .

سؤال کردیم که چطور بین این دو را تشخیص بدهیم که ذکرمان شیطانی است یا الهی ؟ فرمودند : شما هر چیزی را که از روی عادت انجام بدهی شیطانی است اما روزی که از عمل افتادی خدا دستت را گرفته که بدانی آن عملت تو را به‌جایی نرسانده است ، بیا و یک ذکری را با من بگو آن را رها کن ، با من بگو تا هدایتت کنم .

 114- در مورد شریعت سوال کردیم : فرمودند : فطرت شما شریعتی است و شما باید کاری کنید که شریعت از درونتان بروز کند ، این‌هایی که تو گفتی بروز شریعت نبوده ، شیطانی بوده ، از شریعت افتاده ای ، خدا می‌گوید از فردا به من اعتماد کن تا شریعت را از درونت بروز دهم ، امروز که نمازت قضا شد از امروز خدا می‌خواهد دستت را بگیرد ، اصلاً همین ناراحتی اینکه خواب ماندی و از نماز جا ماندی برهمه نمازهایت می‌ارزد .

115- ما همیشه باید انگشت اشاره را روی خودمان بگیریم ببینیم وضعمان چطور است به بیرون از خودت کاری نداشته باش و کنترل بیرون را رها کن ، گناه در درون ماست نه در بیرون ، وقتی آتش گناه در درون به پا شد در بیرون به صورت‌های مختلف بروز می‌کند ، ما اول در وجود خودمان خرابیم ، تو ببین لقمه خودت چطور است ، نگاه خودت چطور است ، نگاه نکن که زن و بچه فلانی چه وضعی دارند، اگر آن‌ها خراب شده‌اند تو خرابشان کرده ای ، اگر نفس تو اصلاح می‌شد در کنار نفس تو نفس آن‌ها هم اصلاح می‌شد ، تو خودت را اصلاح نکرده ای می‌خواهی آن‌ها را آدم کنی ، خودت را آدم کن ، هزاران عیب در وجود خودت هست ، طرف برای دزدی بالای دیوار رفته نصف شب صدای یک آیه قرآن شنیده عارف آمده پایین تا تو بفهمی در حد یک دزد هم نیستی ، هرچه در این عالم هست همه توحید است ، باید بفهمی که تو و زن و بچه‌ات را منِ خدا نگه داشته‌ام ، لذا ما باید در همه حال انگشت اشاره مان روی خودمان باشد ببینیم ما کی هستیم ، ما اگر به نفس مطمئنه برسیم ، یک آدم ناراحت کنار ما بنشیند شاداب می‌شود ، اگر مریضیِ روحی داشته باشد رفع می‌شود ، اینکه از کسی بدت می‌آید روح او خراب است و روح تو مریض می‌شود که تو بدت می‌آید ، وقتی در کنار کسی هستی خوشت می‌آید چون روحت شفا پیدا می‌کند که خوشت می‌آید.

116- یک روز در جایی بودیم منبری گفت امام حسین (ع) را کشتند ، تا این کلمه را گفت خودش روی منبر غش کرد ، سه نفر هم پای منبر غش کردند ، چرا الان از این‌ها نیستند ؟ آن‌ها امام حسین (ع) را قبول داشتند ، الان می گویند امام حسین (ع) حالیش نبود فلان کار را کرد .

117- ما انسان خوب را قبول داریم اما وقتی یک مطلبی را می‌گوید می گوییم ما که خودمان این‌ها را می دانیم ، خوب بابا شما می دانی اما وقتی اولیاء خدا چیزی را می‌گویند با اجازه وجودی می‌گویند این در شما تاثیرات وجودی دارد والا این‌همه اذکار در کتاب‌ها نوشته‌اند ، برو بگو اگر تاثیری داشت ، اما وقتی یک ولی خدا می‌گوید تو یک صلوات بفرست شفا پیدا می‌کنی حتماً شفا پیدا می‌کنی چون با این ذکر وجود به شما می‌دهد یک چیز صاف به شما می‌دهد یک چیز بی عیب می‌دهد ، اجازه می‌دهد ، خیلی‌ها کتاب ذکر دست می‌گیرند بعد یک مدت دیوانه می‌شوند ، باید ذکر را عجین وجودت کنند ،تو را با ذکر محرم کنند .

 آقا امام زمان (عج) اگر هزارتومان به شما بدهند تا آخر عمر هرچه خرج کنید تمام نمی‌شود ، شما 5 میلیون از رئیس جمهور بگیر دو روزه تمام می‌شود .

سؤال کردیم پس این‌همه اذکار عمومی که مثلاً در مفاتیح آمده چه می‌شود ؟ فرمودند : این برای عموم است اما اگر شما خواسته باشید سبقت بگیرید و راه را خاص بروید باید به یک ولی وصل بشوید ، راه شریعت و دین را به نحو خاص نمی‌توانید تنها بروید ، چون حالاتتان مرتب در حال تغییر است ، باید یک ولی مراقب حالاتتان باشد ، مثل یک پدر که مراقب فرزندش هست تا بزرگ شود ، باید تحت تصرف و عنایت یک ولی باشید ، این‌که مردم به راه نمی‌آیند چون ول هستند مثل یک بچه بی پدر و مادر رها هستند هر کاری دلشان می‌خواهند می‌کنند .

 ذکر گفتن حد و حدود دارد حتی مثلاً صلوات هم حدودی دارد تو همینطوری بی حساب بگویی به ضررت تمام می‌شود مثل‌اینکه شیشه دوا را یکسره سر بکشیم خب ضرر دارد باید یک قاشق یک قاشق می‌خوردی ، لذا اندازه و ظرفیت وجودی ما را اولیاء می‌دانند ، تو که نمی‌دانی ، تو که اصلاً خودت در خیال خودت خدایی می‌کنی ، الان خیلی‌ها هستند که راه عرفان را رفته‌اند در قم و جاهای دیگر در زیرزمین‌ها دراز افتاده‌اند ، از نمازشان هم افتاده‌اند از بس‌که ذکر گفته‌اند چون این‌ها ورد است ذکر نیست مثل دعا نویسی که رونویسی می‌کند .

ذکر حقیقی از درون انسان بروز می‌کند، ذکری درست است که به اندازه ظرفیت شما به شما داده شود مثلاً اربعین داشته باشید ، اما اگر خودت بگویی لق لق زبان است ورد است اما اگر با همان اندازه ظرفیت به شما داده شود جوهره وجودیتان زنده می‌شود ، اولیاء پدر روحانی ما هستند .

118- اگر در فراق و انتظار حقیقی حضرت بقیةالله (عج)  باشید یک ولی دستتان را می‌گیرد ، بر سر راهتان سبز می‌شود ، اگر پله اول را با ولی موفق و تسلیم بودی به پله دوم می‌روی و همین‌طور بالا و بالا تر ،  آدم‌ها در کنار اولیاء خدا باید مثل یتیم باشند که هرچه بگویند کو پدرت بگویی نمی‌دانم تا پدرت را نشانت بدهند ، اولیاء می‌دانند و می‌توانند اصل حقیقت تو را به تو نشان بدهند، اولیائی که علم یداللهی دارند می‌خواهند دین را از طریق عاشورا اصلاح کنند ، و به هرکسی معادل خودش رزقش را بدهند ، چهره باطنش را درست کنند ، مریضی‌اش را درمان کنند ، امام زمان (عج ) هم که بیایند همین کار را می‌کنند، امام زمان (عج) تصرف عام می‌کنند ، یک سری که حضرت را قبول ندارند برعکس می‌شوند مثل شمر می‌شوند فطرتشان شمری می‌شود ، امام حسین (ع) آمدند که امور را اصلاح کنند اما شمرها شهیدش کردند ، اما وقتی حضرت بقیةالله(عج) برای صلاح قیام می‌کنند ، یاران حضرت ، شمرهای زمان را می‌کشند، آن هم با اراده ، یعنی تا اراده می‌کنند نفس آن‌ها می‌ایستد ، آنجا دیگر شمشیر نیست که بخواهند شمشیر تیز کنند ، وقتی می‌بینند فطرتش خراب شده نگاهش می‌کنند ، مثل مار خشک می‌شود ، این‌طور نیست که شمشیر به کله‌اش بزنند ، وقتی که چهره‌اش شمری شده دیگر نیاز به امتحان کردن نیست چون دیگر قابل هدایت نیست ، نگاهش می‌کنند دراز به دراز می‌افتد و تمام می‌شود ، یعنی ولی امر تسلط باطنی امر دارد ، امام (عج) به چهره هر کس نگاه کند اگر فطرتش غیر قابل اصلاح باشد سیاه می‌شود و می‌میرد .

 پرسیدیم جنگ نیست ؟ فرمودند: جنگ اراده ای است ، گفتیم پس این‌همه روایت جنگ داریم چه می‌شود ؟ فرمودند: این‌ها همه شیطانی است ، امام زمان (عج ) که نمی‌خواهد بیاید جنگ راه بی اندازد ، شما فکر می‌کنید همین اولیاء عصر حاظر مثل آیت الله قاضی توانایی نداشتند ؟ اجازه حکم بر باطن نداشتند والا نگاه بر آدم‌های باطل بکنند آن‌هامی‌میرند ، ولی خداوند می‌خواهد تا از نسل‌های بعدی‌شان انسان‌های خوب متولد بشود ، امام زمان(عج) منتظر است تا هر انسان خوبی که قرار است متولد بشود ، بشود ، اما بعد از آن دیگر افراد فایده‌ای ندارند مثل یک پیازی که گندیده بدرد نمی‌خورد باید زیر خاکش کنند ، آدم‌ها هم همینطوری هستند .

 پرسیدیم آیا امامان قبلی اجازه حکم بر باطن نداشتند ؟ فرمودند: چرا داشتند اما باید دوازده نور در یک نور جمع می‌شد و این اتفاق نیافتاده بود ، مثلاً نور پنج تن جمع شد در عشوراء ظهور کرد و 72 نفر را توانستند جمع کنند ، و از میان عاشورا وجود حضرت مهدی (عج) ظهور کرد و نماز خواند ، و در انوار ائمه آمد و آمد تا در دوازدهمین ظهور کرد ، و تمام نیروی 14 معصوم در وجود ایشان هست و باید 313 نفر تکمیل شوند ، البته 500 نفر هم الان هستند که امور عالم را اداره می‌کنند مثلاً یکی نان ندارد ، آب ندارد توسل می‌کنند ، از آن‌ 500 برای کمک می‌روند .

119- نیت‌ها از سوی خدا به سوی انسان‌ها حرکت می‌کند و در ظرف‌های انسان‌ها تقسیم می‌شود بعد تبدیل به عمل می‌شود ، لذا مثلا هم در ظرف امام حسین (ع) هم ریخته می‌شود در ظرف شمر هم ریخته می‌شود تا تو بفهمی که ظرف تو چه قدر پاکی و طهارت و یا چقدر کثافت دارد ، یکی عملش را بر علیه خدا خرج می‌کند یکی هم وجودش تمیز است با خدا خرج می‌کند ، مصدر فیض یکی است اما ظرف‌ها فرق می‌کند ، ما در باطل خسته نمی‌شویم در غیبت کردن خسته نمی‌شویم ، در حرف حق خسته می‌شویم ، خوابمان می‌گیرد ، چرتمان می‌گیرد ، برای خواب راحت به خواب می‌رویم اما وقتی می‌خواهیم بی خوابی بکشیم برای خدا نمی‌توانیم ، این میل و شهوتِ خواب باید از بین برود . سؤال شد چطوری ؟ فرمودند : با نخواستن دنیا ، خواب زیاد بخاطر خواسته‌های دنیایی و طمع دنیایی شماست ، وقتی دنیا را می‌خواهی خواب را می‌خواهی .

120-  یکسری هستند در مجلس امام حسین (ع) گریه می‌کنند بعد مریض می‌شوند چون وجودشان خراب است ، یک سری هم خیر ، گریه که می‌کنند نشاط پیدا می‌کنند ، یک سری وقتی قرآن می‌خوانند سفید می‌شوند ، یک سری نه ، نورانی می‌شوند اما نورشان تاریک است مثل شیطان‌که الان نور دارد اما نورش تاریک است ، نور خیالی است نور دنیایی است ، رستگاری در نور علی نور شدن است .

121- سؤال کردیم آیا ما وظیفه داریم برای کسی حرف بزنیم به نیت هدایت افراد ؟ فرمودند : خیر ، شما عمل صالح انجام بدهید ، مردم از عمل شما هدایت می‌شوند .

 سؤال کردیم الان در فضای مجازی اینترنت شبهات اعتقادی گمراه‌کننده زیادی بین افراد پخش می‌شود : فرمودند: باید با افراد خبره مشورت کنید بعد اقدام کنید ، خیلی‌ها با امام علی (ع) بودند دلسوزی‌شان دشمنی بود بدون مشورت عمل می‌کردند ، قرار بود کلاه را بیاورند ، می‌رفتند سر را می‌آوردند.

122- انسان حتماً باید به الهامات قلبی برسد ، یعنی وظایف شریعتش را به الهامات قلبی بگیرد ، نه از شیخ روی منبر ، چون او هر چه می‌گوید هم خودش و هم تو فراموش می‌کنی ، حالا یک شیخی روی منبر بادی از او در برود تا قیامت فراموشت نمی‌شود ، یا اگر حرف ناحق بزند فراموشمان نمی‌شود اما حرف حق که بزند سریع از یادمان می‌رود چون حرف حقش عمل ندارد ، اگر عمل داشت مثل همان بادی که در رفت از یادمان نمی‌رفت ، باد او هدایتمان می‌کند ، اما حرف او هدایتمان نمی‌کند ، چون حرف او از خیالش خارج می‌شود نه از قلبش ، اما حرفی که به عمل بیاید وارد قلب می‌شود ، آن‌وقت از قلبش می گوید، مثل کسی که از حمام بیرون آمده است آدم این‌طور به نشاط می‌آید .

 123- خدا برای هدایت مردم شیخ نگذاشته بلکه اولیاء را گذاشته این‌ها هم پنهان هستند ، ما باید در خلوت خودما بنشینیم و از خدا بخواهیم تا یک نفر را سر راهمان سبز کند ، آن‌وقت آن ولی و آن اهل دل با ما شوخی بکند ما هدایت می‌شویم ، لازم نیست حرف دین بزند ، همین شوخی بکند ، ته مانده چای اش را بخوری هدایت می‌شوی ، هدایت در منبر نیست که ، موقعی که می‌خواستند سر امام حسین (ع) را از قفا ببرند گفت خدایا راحتم کردی از این مردم ، چه بلایی بسر ایشان آوردند ، موقعی که از پشت غلطید گفت خدایا شکرت راحتم کردی ، مسئولیت امامت را از گردنم بر داشتی ، این چه آدمی بود چه درجاتی درآن آدم بود ، این مرد چقدر امت را دوست داشته ، آدم موئمن اینطوریست ، حالا شیخ بالای منبر می‌رود، بگو ببینم چند نفر از این مستمعین را عارف کردی ؟ آگاهی دادن بر دین که فایده‌ای ندارد ، تو باید تصرف در دین او کنی ، به قلبش دین بدهی ، تو 5 سال 10 سال به منبر رفتی چند نفر از مریدانت را به امام زمان (عج) رساندی ؟مجلس امام حسین (ع) نورانی هست اما نه خود منبری نور گیر است و نه مستمعین پای منبر ، اما اگر یک ولی خدا در آن مجلس حضور داشته باشد دیگر آن منبری نمی‌تواند از حقیقت امام حسین (ع) حرف نزند چون ارواح مقدسه تشریف می‌آورند ، تا علی اضعر می‌آیند ، منبری از علی اصغر صحبت می‌کند ، تا خود آقا امام حسین (ع) تشریف می‌آورند او از امام حسین (ع) صحبت می‌کند ، اما وقتی ولی در مجلس نباشد مجلس شیطانی می‌شود چون ارواح تشریف نمی‌آورند ، لذا باید اول اهل‌بیت(ع) تشریف بیاورند تا منبری بتواند صحبت کند، وقتی اهل‌بیت(ع) نمی‌آیند منبری از سر بریدن صحبت می‌کند از اسرار اهل‌بیت(ع) نمی‌گوید ، وقتی اهل‌بیت(ع)می‌آیند در و دیوار به گریه در می‌آیند ، در این مجالس که بروی دلت آرام می‌گیرد ، خدا بیامرزد شخصی بود بنام عباسقلی با اما زمان (عج) دیدارهایی داشت البته ما خبر داشتیم اما او برای ما انکار می‌کرد ، به او گفتیم که آخرین دیدار شما با حضرت فلان روز است غسل زیارت داشته باش ، سه روز مانده به روز ملاقات حضرت ، حرارت بدنش غیر عادی بالا رفت چون امام (ع) که می‌آیند آتش و حرارت او با حرارت امام (عج) یکی باید می‌شد یعنی کامل می‌شد ، اما اطرافیان‌ خبر نداشتند که این تصرف امام است ، او را بردند بیمارستان و برای اینکه تبش را پایین بیاورند بلاها سرش آوردند ، نمی‌دانستند او الان در حضور و شهود است و بعد از سه روز مرد ، سؤال کردیم خودش چرا قبول کرد ببرند بیمارستان ؟ فرمودند : او که دگر در حال خودش نبود بیحال بود، تسلیم بود ، او راضی بود به مرگش می‌خواست راحت بشود چون می‌دانست دیگر قرار است برای همیشه با حضرت باشد .

124- اولیاء خدا انسان‌ها را بر اساس نیت می‌شناسند و شیطان بر اساس اعمال.

125- امام معصوم (ع) صاحب دین است ، کسی که به وجود رسیده است اصلاً خودش دین است ، هر کار که او انجام دهد همان کار معیار است ، حلال و حرام ، و محرم و نامحرم را او تعیین می‌کند ، حالا امامی که خودش صاحب دین است ما از او ایراد می‌گیریم ، شریح قاضی از صاحب دین ایراد گرفت ، کسی که در اسرار عالم تصرف دارد و اصلاً خود تو در تصرف او هستی و تو بدون اجازه او قادر به هیچ کاری نیستی حتی حرف زدن تو ، پلک زدن تو در تصرف اوست حالا ما از او ایراد می‌گیریم.

126- آدمی که روحش مرده چه توقعی از او هست ، دائماً ایراد می‌گیرد ، آدم مرده خیالش قبول می‌کند اما آدمی که ارواحش زنده شده فطرتش قبول می‌کند ، آدم زنده را هیچ‌کس نمی‌تواند سرش کلاه بگذارد حتی در سخت‌ترین امتحانات الهی ، اما آدم مرده را شیطان آن به آن سرش کلاه می‌گذارد ، وقتی تو طمع داری یعنی در همه‌چیز اضافه خواهی ، همین پدرآدم را در می‌آورد ، آدم زنده قول نمی‌دهد بلکه عمل می‌کند ، عمل صالح پنهانی دارد ، مثلاً یک نفر به او عرض حاجت می‌کند ، او می‌گوید من هم ندارم و نمی توانم کمکت کنم ، اما بعد از طریق دیگر می‌رود گره اش را باز می‌کند ، اما آدم مرده قول می‌دهد که من چنین می‌کنم و چنان می‌کنم وقتی هم پولی برای کمک به منزل مردم می‌برد چشمش به ناموس مردم است .

سؤال کردیم که راه خیلی باریک است و ریزکاری های زیادی باید رعایت شود به آنی سقوط می‌کنیم : فرمودند ؟ ریزه کاری نیست اگر محبت دنیا در دلت نباشد ، سقوط نمی‌کنیم بلکه رشد نمی‌کنیم ، شما وقتی رشد نکردی در واقع سقوط کرده ای .

 گفتیم غافل می‌شویم سقوط می‌کنیم : فرمودند : خب غافل می‌شوی چون رشد نکرده ای اما از خط که خارج نشده ای مثل‌ اینکه در مدرسه یک ترم مانده ای ، رضایت اولیاء خدا برای ما خیلی شرط است .

127- این‌همه یا حی و یا قیوم گفتی چه چیزی از درونت سبز شد ؟ باید یک ولی دستورش را به شما بدهد ، باید امر کند که شما فلان ذکر را بگو ،  تا مقدمه شود برای اذکاری که از درونت بروز می‌کند از آن‌ها استفاده کنی ، بعد از ذکر گفتنت چیزهایی از قلبت بالا می‌آید ، مثلا می‌بینی دوست داری بگویی وعجل فرجهم ، لا اله الا الله ، مثلاً به میلت می‌آید که صلوات بفرستی باید متوجه قلبت باشی ذکر حقیقی همین است که از چاه خودت آب بالا بیاید نه اینکه کسی در چاهت آب بریزد ، مثلاً این اذکاری که ما به شما گفتیم که 1001 بار بگویید ، سر ذکر را برای قلبت باز می‌کند .

128- اصلاح فطرت یعنی بیرون کردن کفر فطرت ، و کفر فطرت را همین صلوات به همراه وعجل فرجهم خارج می‌کند ، بعد ارواح مطمئنه از درونت ظهور می‌کند ، تا جایی که استاد تو خود نفس تو می‌شود ، همان نفس مطمئنه خودت ، و این نفس مطمئنه همان خدای توست .

129- یکی از دوستان سؤال کرد که ما در درس خواندن یا مطالبی که می‌شنویم فراموش کاریم چه کنیم ؟ فرمودند: شما گوش داری اما هوشتان بسته است ، هوش نگه داری نداری ، قلبت در زبانت است ، قلبت مرده است همین اذکار را داشته باشید تا قلبتان زنده شود و مطالب درون قلبت بنشیند ، و تا مطالب درون قلبت ننشیند چیزی به یادت نمی‌آید ، خیال ما چیزهای کثیف را نگه می‌دارد و چون قلب بسته است راه ورود لطایف بسته است، چون از حق دوریم ، یعنی قابل نیستیم برای حرف حق ، یعنی وقتی قلبت حرف حق را نمی‌فهمد نمی تواند آن را نگه دارد ، مثلاً همانطور که عکس و تصویر خیال انسان را با دوربین نمی‌توان عکس برداری کرد .

 چهره امام معصوم(ع) را هم فقط می‌توان با قلب شهود کرد ، و بعد دوباره هر وقت که قلبت پاک بود آن شهودی را که قبلا کردی را دوباره می‌توانی ببینی ، هروقت که دیدی نمی‌توانی امامت را ببینی بدان قلبت کثیف است باید یک سری کارهایی را بکنی تا دوباره بتوانی ببینی ، اینجا برهان رب پیدا می‌کنی ، هر وقت امامت را نمی‌توانی ببینی بدان کافر شدی ، و هر وقت قلبت پاک شد و دیدی همان صحنه پیش آمد و تصویر را با قلبت دیدی بدان باز مسلمان شدی .

130- سؤال کردیم آیا ما این مدت سی ، چهل سال را باطل رفته‌ایم ؟ فرمودند : نه باطل نرفتید ، بلکه در این سال‌ها به شما گفتند که برو دورهایت را بزن انتخابت را بکن ، تو اگر خوب باشی اولیاء خدا سر راهت قرار می‌گیرند ، اگر هم خوب نباشی با اولیاء شیطان مثل همین چهل سال زندگی را ادامه می‌دهی ، شما دورهایت را زدی دیدی راه نیست که آمده‌اید ، انسان‌ها اول از کفر به ایمان می‌آیند ، خدا می‌گوید امتی که گناه نکند من امتی  می‌آورم که گناه کنند تا من ببخشمشان ، ما امتی هستیم که چهل سال گناه کردیم ، هر کار دلمان خواست کردیم ، انسان در خیالش خدایی می‌کند ، هر کاری ، هر حرفی ... اما وقتی مقابل ولی زانو می‌زنید اینجا باید بندگی یاد بگیرید ، مثل جنازه در دست غسال ، هرچه او بگوید تو باید انجام بدهی ، برای هر کارت مشورت کنی و عمل را انجام بدهی ، چون حرف خدا در دهان ولی خداست ، حرف شیطان در دهان آدم‌های خیالی است ، خیلی‌ها هستند به ظاهر آدم‌های خوب و پدر و مادرهای خوبی هم دارند اما این خوبی تو شیطانی است ، اگر خوب هستی باید خوب تر بشوی ، باید به شهود برسی، اینکه خوب باشی و مردم تعریفت را بکنند ، همین بدبختی تو است باید بروی به حال خودت گریه کنی ، انسان وقتی از خوبی بالاتر برود و خوب تر بشود پنهان می‌شود دیگران دیگر نمی‌توانند تشخیص بدهند که این شخص خوب است یا بد است اما انسان‌های خوب و بد قلبا نسبت به او دوستی پیدا می‌کنند ، یعنی انسان با اصلاح خودش در قلب همه می‌نشیند ، همانطور که خدا در قلب همه هست انسان هم باید چنان بشود تا کنار هرکسی که هست آثار وجودی اش در قلب سایرین بنشیند .

131- باید اصلاح نفس کنید و به نفس مطمئنه برسید ، در غیر این صورت هرکجا هر حرفی بزنید مردم را گمراه می‌کنید ، دل افراد را می‌شکنید ، به زنت حرف حساب می‌زنی دلش را می‌شکنی ، اما اگر نفست اصلاح بشود ، حرف بی حساب بزنی زنت بیشتر دوستت دارد ، کار این‌قدر فرق دارد ، یعنی قلب او گواهی می‌دهدکه اگر حرفی به او می‌زنی حتی بد به او می گویی چون دوستش داری و می‌خواهی قلبش را زنده کنی ، این حساب است ، اما آدم‌های خیالی که به هم بد می‌گویند می‌دانند که طرف دشمنش است می‌خواهد خودش را بزرگ کند و طرفش را کوچک کند .

132- سؤال کردیم اگر در یک اربعین یا چهله که دستور العمل داریم یک روز مریض شدیم یا میهمان آمد وبه هر دلیلی عمل ما یک روز فوت شد چه باید کرد ؟ فرمودند: اگر مریض شدی اشکال ندارد از فردای آن روز ادامه کار را بده اما در هر صورت دیگر باید اربعین را از سر بگیری ، چون چهل یک تداوم است .

 بعد از 40 سال دیگر انسان باید راهش را پیدا کند ، یعنی در 40 سال باید دینت را از قلبت بگیری ، این دین و ایمان‌که الان داری بدرد نمی‌خورد باید بریزی دور ، یعنی بعد از 40 سال باید با الهامات قلبی زندگی کنی ، ما هر 40 روز به شما یک سیر می‌دهیم ، سؤال شد اذکار متفاوت‌اند ؟ فرمودند : مشخص نیست باید ببینیم روز چهلم از بالا برای شما چه دستوری می‌دهند .

133- سؤال کردیم که ما تا الان فکر می‌کردیم خیلی از شکستهای معنوی در اثر پر خوری ؟ فرمودند نه این چیزها نیست ، نه خوردن شما ملاک است نه نماز شما و نه طاعت شما ، بلکه تسلیم بودن شما در برابر حق این ملاک است ، اصلاً شکم بر حال معنوی کاری ندارد ، اگر قرار به کم خوردن باشد خود خدا روزیت را قطع می‌کند و آن‌چنان قطع قوت می‌شوی که تا 20 روز هیچ چیز نمی‌خوری و تازه بعد از 20 روز حالیت می‌شود که هیچ چیزی نخورده ای ، اما خودت اگر بخواهی نخوری نمی‌توانی .

نباید کم خوری کنید ، تا جایی که میل دارید باید بخورید وقتی میلتان بریده شد قطع کنید چون تا زمانی که میل دارید بدن نیاز دارد ، سؤال کردیم ما اگر بخواهیم هفته‌ای دو سه روز روزه بگیریم چطور ؟ فرمودند : برای سلامتی جسمتان خوب است اما برای سلامتی روحی باید با اجازه ولی باشد ، پرسیدیم یعنی تأثیر ندارد ؟ فرمودند : نه بدون اجازه ولی تاثیر ندارد ، چون اعطای وجود نیست ، فقط دهانتان را بسته‌اید ، وقتی ولی می‌گوید روزه بگیر در پای روزه یک وجود هم به شما می‌دهد ، یک‌زمانی هست شما روزه سرخود می‌گیرید بدتر باطنتان را کور می‌کند ، ظلمت می‌آورد ، روزه را طبق حالاتتان به شما می‌دهند ، یک‌وقت هست که آدم باید بخورد تا به مقصد برسد ، یک‌وقت هست که طرف نباید بخورد تا به مقصد برسد ، این بستگی به موقعیت وجودی دارد ، باید ببینیم طرف چقدر مریضی دارد .

 همین‌طور که دست ولی خدا در دست خداست ، آن ولی می‌بیند در ماه رمضان خدا او را سیر می‌کند و تا آخر ماه مبارک نیازی به غذا ندارد ، لذا همین‌طور که خدا ، ولی را سیر می‌کند ، ولی هم برای یک روز به شما اجازه روزه می‌دهد یعنی ضعف شمارا می‌گیرد ، روزه را با نشاط باز می‌کنی ، به نماز نزدیک می‌شوی . روزه برای اولیاء نشاط می‌آورد اما در ما ضعف ایجاد می‌کند ، آنها تا آخر ماه رمضان نشاط دارند ،اما هنوز ماه تمام نشده نشاط روزه از آن‌ها گرفته می‌شود و می‌فهمند که آخر ماه است ، اول و آخر ماه را از نفس خودش متوجه می‌شود ، مثلاً اگر امروز عزای حضرت زهرا (س) است در نفسش می‌فهمد چون این در نفس کل هست  .



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.