ولی حق

طریق معراج بر اساس علم یداللهی

ولی حق

طریق معراج بر اساس علم یداللهی

سوالات 494 الی 518


 سوالات 494 الی 518



494- انسان وقتی انفاق می کند نیتش باید این باشد که مرتکب گناه نشود نه اینکه مثلا نیت کند با ماشین تصادف نکند یا از بلاهای جسمانی در امان باشد ، یعنی باید از بلاهایی که روح به آنها مبتلا می شود که به وجود ما ضربه می زند نیت کند که از اینها در حفاظ باشد ، مثلا الان چیزهایی که انسان در بیرون از آن می ترسد یعنی دارد از خودش می ترسد مثلا یکی از سوار شدن به هواپیما یا کشتی می ترسد در حقیقت از خودش می ترسد ، الان همه این دعواهایی که در عالم هست چون انسانها از خودشان می ترسند و چون از خودشان می ترسند با طرف مقابلشان در گیر می شوند و کار خودشان را خراب می کنند، اگر انسان در جلوه گاه خدا بیافتد می بیند نگهدارنده خدا است ، همه کاره خدا است و لذا این دیگر هر کجا باشد ترسی ندارد ، پس وقتی انفاق می کنیم نیتمان این باشد که خدا ما را از گناه نگاه دارد .

495- با ایشان به نقطه ای در بالای شهر رفته بودیم ، سرو وضع افراد جالب نبود ، به ایشان گفتیم اینجا فضا شیطانی است ، فرمودند : فضا شیطانی نیست بلکه شیطان در فضا زندگی می کند ، فضا که شیطانی نمی شود ، فضا روحانی است ، منتها اینجا جلوه گاه شیطان است ، بعد فرمودند دنیا مسجد اولیاء الله است مثلا اینجا با مسجد و حرم برای ما فرقی ندارد ، این خانمی هم که تأتر بی حجابی بازی میکند و خودش را جلوه می دهد از خدا خاطر جمع است که این کار را می کند ، یعنی می داند خدا بخشنده است لذا هر کاری دلش می خواهد می کند ، گفتیم یعنی خدا کاری با او ندارد ؟ فرمودند : نه دیگر ایمانش همین است ، خدا می خواهد چکارش کند ، وقتی تو ایمان داری که خدا کاری به تو ندارد خب خدا کارش ندارد اما به او مقام انسانی هم نمی دهد ، گفتیم پس این همه آیات عذاب در قرآن آمده پس چیست ؟ فرمودند : این زجر و عذاب همان نداشتن باطن است ، اینها باطن ندارند ، مثلا یک خانمی که به این وضع افتاده از شدت عذاب است که به این وضع افتاده ، چون نمی تواند باطنش را جلوه بدهد لباسش را جلوه می دهد ، قیافه اش را جلوه می دهد ، اگر انسان بتواند باطنش را جلوه بدهد خب بیرون از خودش برای او جلوه گاهی نیست دیگر ، سوال کردیم این افراد بعد از مرگ که مقامات انسانی و مقامات اولیاء خدا را مشاهده می کنند و می بینند که چه جایگاهی را از دست داده اند حسرت می خورند ؟ فرمودند : اینها در آنجا متحیر می شوند ، غصه هم نمی توانند بخورند ، گفتیم پس چه می شوند ؟ فرمودند : در حال هپروت می مانند ، یک حالت دیوانگی خواهند داشت ، تقریبا مثل عقب مانده های ذهنی در دنیا ، اینها را می برند در بهشتی که حیوانات در آنجا هستند ، تقریبا مثل یک دیوانه خانه که یک باغ بزرگ باشد و خورد و خوراکشان هم تامین است ، سوال کردیم اینها تا کی آنجا و در آن حالت هستند ؟ فرمودند : الی الابد ، گفتیم خداوند این همه مخلوقات دارد از ازل تا ابد این فضا چگونه فضایی است در آخرت ؟ فرمودند : اینها همه در وجود خودشان است در بیرون از خودشان که نیستند که ، گفتیم پس شما فرمودید یک باغی هست و اینها می روند آنجا ، فرمودند : خب همان باغ خودش است این باغ همان جلوه گاه خودش است ، یعنی اینها ندیم اعمال خودشان می شوند ، همین حرکتهای خودشان آنجا هم ندیم خودشان می شود ، سوال کردیم آیا نفوس و ارواح در آخرت با هم رابطه دارند یعنی نشست و برخواست و مراوده ای دارند ؟ فرمودند : ببینید ما از هر انسانی یک آن در خودمان داریم ، مثلا الان یک آن از شما در ما هست و یک آن ازما در شما هست ، یک آن از پیغمبر و یک آن از شیطان ، حالا ما آنجا می توانیم ، در همان آن فلان شخص را به وجود بیاوریم و از جهنم خلاصش کنیم ، گفتیم یعنی الان درما هفت میلیارد انسان هست ؟ فرمودند: هفت ملیارد " آن " با چهره های مختلف هست ، البته در آدمهای الان هفت میلیارد بروز کرده مثلا اینها هر صد سال کلا عوض می شوند لذا خیلی بیشتر از این حرفها است .

496- فردی از ایشان علیت بی حیا شدن خانم ها را سوال کرد : فرمودند : خب اینها اصلشان کور است که این اداها را در می آورند ، یعنی از آن زاویه ای که باید خدا را ببینند تا ارضاء بشوند آن زاویه در اینها کور شده ، لذا مجبورند این اداها را در بیاورند ، روز به روز هم بدتر می شوند ، هار می شوند مثلا شما یک حیوان هار را نگاه کن چکار می کند ، سپس فرمودند : ما می گوییم اصلا اسلام هیچ ، ایمان هم هیچ ، حد اقل ما به شکل انسان که هستیم خب، خب باید یک لباسی بپوشیم که در شأن انسانیتمان باشد دیگر تا حیوانات از ما ایراد نگیرند ، خدا هیچ ، اسلام هیچ ، بلاخره ما یک قیافه ای داریم ، یک لباسی بپوسیم که قیافه مان حفظ شود ، شما کفش به پا می کنی که پایت ضربه نخورد وگرنه خب کفش هم نپوش آیا می تونی ، لذا اینها یک جنونی درشان هست ، مردم فکر می کنند که انسانها همین که خورد و خوراک و آزار ندارند آدمهای خوبی هستند ، اما از باطن او خبر ندارند که چه شور به شوری است در باطن او ، سوال کردیم آیا ما الان باید غصه این وضع جامعه را بخوریم ؟ فرمودند : خب الان اولیاء خدا قوی هستند که اینها الان در ایران اینطوری هستند اگر ما دست از اینها برداریم اینها از اروپایی ها خیلی بدتر می شوند اما تا مثل آنها بشوند جا دارد ، الان اولیاء خدا جلو اینها را گرفته اند ، همین که ما اینجا امام رضا(ع) را داریم حضرت معصومه(س) را داریم ، اینها از این دیگر نمی توانند بدتر کنند ، گفتیم خب اینها که دارند روز بروز بدتر می شوند الان ساپورت آمده ، فردا ساپورتها توری می شود ، فرمودند : الان بدترین وضعیت است یا باید حجاب درست بشود و یا بهتر است مثل اروپایی ها بشوند چون الان به اسم خدا ، دین و اسلام دارند بی حیایی می کنند ، گفتیم شما که فرمودید ما جلوی اینها را گرفته ایم ، فرمودند : اگر نگیریم ده برابر از اروپا بدتر می شوند.

497 - حیاتی که درس و بحث به ما نشان داده یک حیات بیرونی و یک مقام  بیرونی است ، اما بحث انسان زندگی باطنی انسان است . 

498- ایشان سوال کردند که سلسله عرفای معاصر به که بر می گردد ، یکی از دوستان گفت که از اول بر می گردد به شخصی بنام ملا قلی جولا که گفته اند شخص پنبه زنی بوده و از اوتاد بوده باعث تحول سید علی شوشتری می شود و ایشان هم استاد ملاحسین قلی همدانی و ایشان هم افرادی مثل سید احمد کربلایی و او هم سید علی قاضی را استادی می کند و سید علی قاضی هم استاد آیت الله بهجت و علامه طباطبایی بوده ، بعد ایشان فرمودند : کبریت آتش انقلاب ایران ما را ملا قلی جولا زده انقلاب ما را انگار او کرده است یعنی از میان اینها گذر کرده تا از میان خمینی بروز کرده ، انقلاب توحید است ، این انقلابی را که ما کرده یم را آن پیرمرد کبریتش را زده ، او خودش هم از عاشورا گرفته ، از امیر الموئمنین گرفته و جرقه خورده ، لذا جرقه ها پشت سر هم می آیند ، منتها پنهان است ، هی داغ می کند داغ می کند به یک باره از کسی مثل خمینی سر بر می آورد .

499- از ایشان سوال کردیم که چه شد که شما به این مقام رسیدید ؟ فرمودند : ما از ابتدا دنبال یک ولی خدا می گشتیم غیر از این استادهای معمولی ، لذا ما چون سواد نداشتیم دنبال کسی بودیم که خود علم را به ما نشان بدهد ، یعنی چون ما علم دنیایی و سواد بلد نیستیم دنبال یکی بودیم که علم باطن را به ما بدهد از خود شناسی بگوید ، بعد با یکی از اولیاء خدا در قم آشنا شدیم البته نه به این صورت که استاد ما بشود بلکه هر از گاهی نزد او می رفتیم عاشقش شده بودیم ، بعد یک روز تلفنی با ایشان صحبت می کردیم ، یک حرفی را زدیم که نباید می زدیم لذا ایشان تا یک سال جواب تلفن ما را ندادند ، لذا ایشان با همین که جواب ما را نداد ما را استاد کرد ، یعنی هرچه داشت به ما داد ، همه را ختم کرد در این کلمه که جواب ما را نداد ، گفتیم به شما فشار نیامد ، اذیت نشدید ؟ فرمودند: چرا خیلی فشار سنگینی آمد ، منتهای مراتب فشار خیالی به ما آمد ، ایشان با جواب ندادنش در را برای ما باز کرد ، به خودم آمدم ، او با جواب ندادنش یک چیزی را در باطن ما کاشت ، انگار که اگر جواب ما را داده بود ما را رد کرده بود و با این جواب ندادن ما را پذیرفت یعنی خودش را داد به خودم یعنی هر چه را می خواستم از او گرفتم یعنی تا آخر عمرم از همین حرکت او حقایق برایم باز می شود ، یعنی به ما گوهرمان را نشان داد و گفت این گوهری را که داری بروز نده جامعه ارزشش را ندارد ، یعنی تو خودت گوهر شده ای خودت را نشان جامعه نده ، گفتیم یعنی یک استاد عرفان باید پنهان باشد ؟ فرمودند خیر یعنی عملی که انجام می دهی در گمنامی انجام بده یعنی چیزی را که عبادت برایت ارمغان می آورد را بدست کسی ندهی ، نه اینکه استاد مخفی باشد ، مثلا خدا به ما یک حالی داده است حالا ما این حال را پنهان نکنیم برویم آشکارش کنیم ، مثلا الان می خواهی نماز شب بخوانی نباید کسی بفهمد یا مثلا می خواهی انفاق کنی غیر از خدا کسی نفهمد ، می خواهی کار خیر کنی نباید کسی بفهمد ، اگر کسی بفهمد این دخالت شیطان است ، گفتیم این در همه مردم باید باشد ؟ فرمودند خیر برای مردم معمولی خیر مثلا اینها که می خواهند کربلا بروند وقتی عملشان را بروز می دهند دلشان باز می شود شیطان می آید دخالت می کند ، اما برای ما که با شیطان ضدیت داریم اگر بیان کنیم به مشکل می خوریم ، اصلا همین که ما الان ادعای محبت امیر الموئمنین (ع) را داریم بدبخت بیچاره هستیم ، لذا آن خارجی که ادعا ندارد راحت زندگی اش را دارد لختی پختی هم هست ، ما به مشکل خورده ایم ، همین که ادعای محبت علی(ع) را داریم بد بخت بیچاره ایم ، مثل اینکه به یکی گفته ای من پول دارم قرار است برایش چک بکشی پول هم نداری هی می گویی باشد فردا باشد فردا ، ما محبت نداریم ما الان داریم از اهل بیت(ع) سوء استفاده می کنیم به نام علی(ع) گناه می کنیم ، بنام علی (ع) بدچشمی می کنیم ، سپس فرمودند : باطن قرآن و اسلام این را می گوید که کار خوبت را نباید اظهار کنی ، وقتی قرآن می گوید یا ایها الذین آمنوا ، های موئمنین ، حالا بیا و موئمن را پیدا کن ، لذا موئمن پنهان است ،  این کتاب وجودی که ما الان داریم با این کلمات به شما درس می دهیم این خود شناسی خود حضرت زهرا(س) است که امام رضا(ع) حواله کردند به حضرت معصومه(س) و به ما رسید ، لذا حضرت زهرا(س) همه چیزش پنهان است حتی قبرش هم پنهان است ، کارش هم پنهان است ، شناخت زهرا(س) هم پنهان است ، همین پنهانی برای اهل زهرا(س) رشد معنوی است ، همین غیبت آقا امام زمان (عج) برای ما رشد است ، همین که پدر ، بچه ای را در خانه راه نمی دهد دارد او را رشد می دهد . سوال کردیم که شما در این مسیر معرفتی که طی نمودید از اول همین را می خواستید یا بعد این مسئله ی باطن برایتان روشن شد ؟ فرمودند : یک جرقه ای در ما خورد که این حرکتی که بشر دارد ، یعنی دارد خودش را نابود می کند ، و من باید دنبال یک بشری بگردم که من را آزاد کند ، من را از اینها آزاد کند ، اینها همه نامرد هستند ، لذا دیدم نزد هر کسی که بروم آن حرفی که باید من را زنده کند و وجودم را ارضا کند و بیماریم را رفع کند دیدم کسی نیست ، گفتیم این اساتید را تجربه کردید ؟ فرمودند اصلا این ها را قبول نداشتیم ، این سرو صدا ها را قبول نداشتیم ، اینها همه حرف می زدند از روی کتاب حرف می زدند من یکی را می خواستم که از کتاب وجودی خودش برایم بگوید ، لذا به امام رضا(ع) متوسل شدیم ، بعد رفتیم به قم دو سه سال در قم بودیم تا همینطور کم کم عایدی ها نصیب ما شد و چشم ما را باز کردند ، گفتیم در این راه استادتان که بود ؟ فرمودند ما استاد نداشتیم بلکه دنبال یک ولی خدا می گشتم که با او ارتباط داشته باشم نه اینکه او استاد من باشد ، گفتیم یعنی از تجربیاتش استفاده کردید ؟ فرمودند خیر فقط عاشقش شدم ، گفتیم در این مسیری که آمدید خانواده تان هم اذیت شدند ؟ فرمودند : اصلا ما نفهمیدیم که خانواده داریم یا نداریم ، مثل یک نفر که به کُما می رود دیگر چه حالیش می شود ، اصلا خودم به حال خودم نبودم ، یعنی خودی از ما باقی نمانده بود که بیرون از خود را بخواهد ، وقتی خودت نیستی دیگر بیرونی هم در کار نیست ، خود اتحاد با بیرون دارد ، گفتیم پس الان چطور به بیرون توجه دارید ، فرمودند : وقتی انسان از معراج که بر می گردد دیگر راحت می شود یعنی همه چیز را با خدا می بیند ، تجلی انسان کامل در انسان می افتد و انسان راحت می شود ، مثلا موسی(ع) که در طور بود که خدا بر او تجلی نکرد بلکه نورانیت خدا که در وجود خودش بود تجلی کرد در کوه ، تجلی خود موسی(ع) بود ، یا مثلا پیغمبر (ع) جبرئیل را که نمی دید ، یعنی وجودش چنان تمیز شده بود که جبرئیل از عمل خودش خلق شد. تا دقیقه 23 شماره 32

500- سوال شد که آیا گذاشتن قرآن و مفاتیح روی زمین اشکال دارد ؟ فرمودند : اینها چون راهنمای ما هستند احترامشان واجب است ، باید احترام آنان را داشته باشید ، وقتی احترامشان را نداشته باشید استفاده ای هم از آن نمی توانید بکنید ، اینکه افراد احترام نمی گذارند چونکه در آنها اثر نکرده ، چیزی که در شما تاثیر داشته باشد آن را تحویل می گیری ، کسانی که قرآن راهنمایشان نیست برایشان فرقی ندارد که آن را کجا بگذارند چون از آن سودی نبرده اند برایشان هم ارزشی ندارد .

501- انسان باید خودش را اصلاح کند اگر اصلاح نکند انسان زجر می کشد ، اذیت می شود ، مثل اینکه جاده مسافرتت را درست نسازی ، پر از دست انداز است لذا آرامش نخواهی داشت ، در واقع هر چه که بیرون از خودت می بینی افکار خودت است ، مانند آیینه ، این عالم مانند آیینه است ، افکار ما مانند فیلم بیرون از ما در حال پخش شدن است ، لذا ما ذهنیت خودمان را در بیرون می بینیم ، لذا باید محبت غیر از خدا از بین برود تا تمام بدی هایت برود به سطل آشغال . 

502- راه رفتن شما باید عوض بشود یعنی همه حرکاتتان تبدیل به خیر بشود یعنی باید نیت هایتان عوض بشود ، ما می خواهیم پایان خط را به شما نشان بدهیم ، قبلا بی تفاوت زندگی می کردید ، اما الان هدفمند هستید ، در این مسیری که شما را می بریم باید متشرع به احکام شریعت باشید ، با زن و فرزند اوج محبت را داشته باشید چون اگر از اینها کنده بشوید کارتان خراب می شود ، ما حق بر ترک دنیا نداریم بلکه محبت دنیا را باید ترک کنیم یعنی قلبمان به دنیا پشت کند نه خودمان ، لذا بین ما و خدا باید یک ترانس باشد و آن انسان کامل است مثلا اگر این دریا نباشد این رودها به کجا بریزند خب همه خراب می شوند کجا می خواهند جمع بشوند ، این طاعت های شما باید رد بشود بالا ، باید یکی باشد اینها را برای شما بگیرد ، توپ را برای شما بگیرد ، الان این آدمهایی که خراب می شوند از همین نماز و طاعت و قرآن و عبادتشان است که خراب می شوند ، اما اگر یک ولی سر راهشان باشد که اینها را طیب شان کند مراعاتشان را کند در اعمالشان اینطوری خب آزاد می شوند ، اما بدون ولی الان برایشان بار می شود ، مثلا عبادت می کنند که به بهشت بروند بدتر جهنمشان را سنگین می کنند یعنی شکلشان عوض می شود .

503 – به یک نفر این ذکر را فرمودند : 1001 مرتبه یا علی به حق علی .

504- انسانها اگر بخواهند خوب بشوند باید مثلا به سن سی سال که رسید هنوز حال بچگی اش را نگه داشته باشد و آن را از دست نداده باشد ، گفتیم یعنی این حال را برای پدر و مادر داشته باشد ؟ فرمودند: خیر برای خودش داشته باشد ، این که طرف حالش عوض می شود به خاطر گناهش است ، شما هر نماز و طاعتی که انجام می دهی اگر درست نباشد بدتر بین تو و خدا فاصله می اندازد ، گفتیم نگاه داشتن حالت بچگی را شرح دهید ، فرمودند : منظوراز بچگی دوران طفولیت نیست بلکه آن کودک درون منظور است ، یعنی ما بچگی مان رشد نکرده فقط هیکلمان رشد کرده ، عقلمان رشد نکرده هیکلمان رشد کرده ، خواسته هایمان زیاد شده ، مثلا در شما انتشار بیرونی صورت گرفته در صورتی که نباید در بیرون منتشر می شد بلکه باید در میان خودش می بود و بیرون به اختیار او می بود اما الان فقط تلاشش این است که بیرون را به اختیار خودش در آورد ، لذا خودش را پخش کرده است ، خودش را متکثر کرده ، گفتیم یک فرد را از کودکی چطور می شود به درون خودش متوجه کرد ؟ فرمودند : بلاخره باید بفهمد بیرون از خودش همه شبه است ، همه بازی است ، البته نه اینکه این حرفها را بروی به بچه بزنی ، خیر ، ما خودمان هنوز بچه ایم ، این را باید به خودمان بگوییم نه به طفل صغیر ، تا ما می گوییم بچه فکرتان پیش طفل نرود ، نه خیر ما از او بچه تریم ، مثلا یک مادر به بچه اش می گوید بیرون نروی که لباسهایت خاکی می شود ، حالا ما هم باید به کودک درونمان بگویم به بیرون بر نامحرم نگاه نکن که کثیف می شوی ، اگر مردم را ببینی خراب می شوی ، دراصل او دارد خدا را می بیند و در شهود خدا است و راحت زندگی اش را می کند ، حالا ما می آییم با نگه بر نا محرم او را کور می کنیم ، حالا که کور شد چشم دنیایی اش باز می شود .

505 – الان انسانها که اشتباه می کنند بد نیستند بلکه آگاه نیستند ، الان دینداران ما که اشتباه می کنند چون دین را نفهمیده اند ، حالا اگر ما بیاییم دین را بفهمانیم شان ، خودشان را با خودشان آشنا بکنیم ، دیگر شیطانی وجود ندارد ، ما به شما نمی گوییم فلان کار را نکن ، بلکه ما شما را بر وجود خودتان آگاه می کنیم ، چون عمل شر از وجود خودت صادر می شود ، حالا اگر تو با خودت آشنا باشی که این عمل را صادر نمی کنی ، گفتیم خب الان مربی به این شکل برای مردم هست ؟ فرمودند خیر الان نداریم کسی را ، فعلا بعد از حضرات ائمه (ع) کسی تا کنون مسیر را به این شکل که شرح می کنیم باز نکرده ، سپس فرمودند : مردم با تشویق و امید به راه می آیند ، ملتفتید ، نه اینکه هی بگویی این کار را نکن و این کار را بکن و هی نقاط ضعف آنها را نشانشان بدهی خیر ، یک ولی خدا اگر بخواهد یکی را هدایت کند باید بیاید تسلیم او بشود نه اینکه این تسلیم او بشود ، لذا برود به وجود او و از وجود او انفاق کند ، از وجود او کار کند ، از وجود او نماز بخواند ، تا او را مثل خودش کند ، خدا همه چیز را برای دوست و دشمن فراهم کرده ، حربن ریاحی همان حر است اما وقتی که فهم حر زنده شد حر ، حر شد ، حر بود اما در میانش حریت نداشت ، حریتش که زنده شد ارتباطش با امام وصل شد ، و لذا انسان تا انسانیتش زنده نشود ، نمی تواند با ولی خدا ارتباط برقرار کند ، در سفره رحمانیت همه چیز هست باید ببینی تو چه می خواهی ، اما در رحیمت باید سفره رحمانیت را ترک کنی ، بروی به صلب پدرت بروی به صلب خدا ، گفتیم استاد به که می گویند ، فرمودند: استاد کسی است که تعلقات نداشته باشد یعنی به جزء نرفته باشد بلکه به کل رفته باشد ، گفتیم شما فرمودید استاد باید خودش را برای شاگرد کوچک کند ؟ فرمودند خیر ، استاد باید خودش را به وجود رسانده باشد تا مثل آب بشود ، آب را می شود در هر ظرفی ریخت ، می شود هم در پارچ ریخت و هم در استکان ریخت و هم در دریا ریخت ، او به شکل ظرفیت و قالب انسانها خودش را درست می کند ، یعنی مثل خدا شکل ثابت ندارد ، اولیاء خدا با نَفَسشان شیطان را در درون شما می کُشند ، گفتیم چرا حضرت رسول(ص) به بچه ها سواری می دادند و صدای شتر هم در می آوردند : فرمودند یعنی می خواست به بزرگها بگوید من با شما مثل این بچه ها رفتار می کنم اینقدر من را اذیت نکنید ، در ظاهر من با بچه هایم اما در باطن با باطن شما هم همینطور رفتار می کنم ، پیغمبر(ص) اگر تسلیم مردم نمی شد سلمان کجا در می آمد ، اباذر کجا در می آمد ، یعنی امامان ما تسلیم غیر حق نشدند ، تسلیم کل شدند ، تسلیم جزء نشدند ، ما تسلیم جزء می شویم که خراب می شویم ، نه اینکه خانه و ماشیم و زن و بچه نداشته باش خیر بلکه وجود شما تکه تکه شده ، هر تکه یک گوشه را گرفته تو هم این وسط ماندی یک قالب ، تو وقتی به نماز می ایستی تکه تکه ای ، معلوم نیست اصلا در کجا هستی ، کدام گوری هستی ، تو این وسط ایستاده ای و خیالت هم مثل ماهواره و رادار می چرخد ، جسمت در نماز هست اما معلوم نیست داری غیبت می کنی یا مثلا داری زنا می کنی و یا ... لذا انسان باید از این معرکه بدر برود ، از این جسم در برود ، مثلا جبرئیل که بر پیغمبر(ص) تجلی می کرد در حقیقت باطن خود پیغمبر (ص) بود ، پیغمبر(ص) وقتی می خواست هدایت کند با بدن جبرئیلی هدایت می کرد ، یعنی همانطور که یک پدر با بچه صحبت می کند جبرئیل با پیغمبر (ص) صحبت می کرد و بعد پیغمبر (ص) که می خواست با مردم صحبت کند مانند پدر مردم بود ، یعنی ما پدر خودمان را در میان خودمان زندانی کرده ایم ، آنکسی که می خواهد در وجود ما رشد بدهد را نمی گذاریم رشدمان بدهد یعنی شما خودتان را در خودتان زندانی کرده اید ، دست و پایش را بسته ایم ، گفتیم یعنی مربی در وجود خودمان هست ؟ فرمودند: بله دارید اما به او فرصت نمی دهید ، سپس فرمودند : مثلا اینکه امامان ما را زندانی می کردند مثلا موسی بن جعفر (ع) زندانی می شد ، حرکت امامان ما حرکت توحیدی بود حرکت جسمانی که نبود آمدند قالب مثال برایش درست کردند یعنی اگر بخواهی با حق باشی باطل زندانیت می کند ، اگر بخواهی طرف حق بروی تمام عالم بر علیه تو حرکت می کنند .

506- در مورد اذکار : برای مثال نمونه اذکاری که به افراد می دادند که البته ایشان در طول یک روز فقط یکی از این اذکار را سفارش می کردند یعنی نه اینکه اینها در یک روز گفته شود ، یا علی مددی 1001 مرتبه ، یا فاطر بحق فاطمه 1001 مرتبه ، یابن الحسن 1001 مرتبه ، یا علی 1001 مرتبه ، دعای فرج " الهم کن لولیک .." 114 مرتبه (با بسم الله در اول) ، صلوات 1001 مرتبه ، 100 مرتبه " بسم الله الرحمن الرحیم " بعد از نماز صبح (می فرمودند کمبود ما همین بسم الله است) ، لااله الا الله 1001 به همراه 1100 الحمدلله رب العالمین ، و اذکار دیگر ... به افرادی که با ایشان سیر داشتند اربعین می دادند ، مثلا نماز جعفر طیار هر شب در یک ساعت مقرر و یا ذکر یونسیه ، نماز امام زمان (عج) ، نماز حضرت زهرا (س) یا گاهی می فرمودند بین دو رکعت نماز جعفر ، نماز امام زمان (عج) خوانده شود ، ایشان در قنوت همه نمازهایشان دعای فرج را می خواندند و تاکید داشتند بعد از نماز حتما سه صلوات و دعای فرج و این توسل : الهی به حق محمد الهی به حق علی ... تا حضرت بقیت الله (عج) گفته شود و در انتها صلوات فرستاده شود ، مثلا ده روز مانده به عید غدیر تا روز عید غدیر فرمودند: نادعلی مظهر العجائب ... را روزی 110 مرتبه داشته باشید ، یا در ایام دهه  محرم ذکر " یا کاشف الکرب عن وجه الحسین اکشف کربی بحق اخیک الحسین " را 110 مرتبه فرمودند داشته باشید ، یکی از اذکاری که به فردی داده بودند این بود: برای هرکدام از حضرات حضرت زینب (س) ، حضرت عباس (ع) حضرت معصومه (س) و حضرت نجمه خانوم(س) 100 سوره توحید که مجموعا  می شود 400 مرتبه ، سه صلوات بعد از نماز  ، دعای فرج در قنوت و بعد از هر نماز ، هر شب غسل توبه و بر این غسل توبه تاکید عجیبی داشتند که از تمام خوبی ها و بدی‌هایتان توبه کنید تا شب روحتان پاک به ملکوت برود ، می فرمودند در حرم‌ها نماز جعفر طیار بخوانید و به بعضی افراد اربعین می دادند البته فرمودند که اذکار خاص مثل اربعین داشتن ، ذکر یونسیه و امثالهم باید با اذن ولی باشد ، زیرا ولی باید اجازه ذکر را در ملکوت برایت باز کند والا اگر سر خود بخوانی ورد است نه ذکر ، مثل‌اینکه بروی از مغازه ای چیزی بدون اجازه برداری و لذا خاصیتی ندارد اما مثلا اذکار عام که در مفاتیح موجود است نیاز به اجازه ندارد ، از ایشان سوال کردیم کسانی که از طریق اینترنت مطالب را دنبال می کنند آیا اذکار را بگویند ؟ فرمودند : به ایشان بفرماید آنها فقط گناه نکنند ، گناه نکردن خودش ذکر است تا ان شا الله از شیطانیت و حیوانیت فارغ شوند . اما این ذکرها برای آنها مثل این می ماند که مثلا شما یک کاری را در محل کار خودت داری انجام می دهی یک نفر در خیابان می گوید من هم این کار را انجام بدهم ، خب این به درد او نمی خورد ، اما مثلا آن ذکر لعن بر شیطان که قبلا گفته بودیم آن را بگویند عیبی ندارد ، سپس فرمودند : از دام گناه که خلاص بشوند وجدانشان بیدار می شود ، وجدان که بیدار شود عقل بیدار می شود ، و عقل نور را بیدار می کند ، و نور وجود را بیدار می کند ، و وقتی وجود بیدار شد زنده می شوی ، سوال کردیم که بعضی اعمال مثل نماز جعفر طیار که شما خیلی بر آن تاکید می فرمایید در مفاتیح آمده آیا این عمومی نیست ؟ فرمودند :هر کسی بخواند عایدی دارد  اما اگر کسی باشد که او بگوید بخوان اثرش چیز دیگری است مثل نمره یک با نمره صد ، یکی هست خودش به خودش نمره می دهد ، اما یکی دیگر برای او نود و نه تا می گذارد رویش آن را صد می کند ، گفتیم خب بلاخره افراد بخوانند یا نه ؟ فرمودند بله بگویید هر شب غسل توبه کنند و نماز جعفر را هر شب یا هر روزی که می توانند بخوانند ان شا الله عایدی خوبی نصیبشان می شود .

507- سوال کردیم آیا برای یک عارف بالله فرق می کند لب دریا نشسته باشد یا در کنج اتاقی در یک زندان ؟ فرمودند بله فرق می کند ، آنجا یک جور ساخته می شود و اینجا یک جور دیگر ، گفتیم شاید چون به درون خودش توجه دارد بیرون برایش فرقی نکند ، فرمودند : آن فرقی که شما فکر می کنید ندارد اما به هر حال مکان تاثیر گذار است ، خب مثلا کنار دریا یک بهجت دیگری دارد ، سوال کردیم مثلا امام کاظم(ع) که در زندان بودند چه حالی داشتند؟ فرمودند: خب امام کاظم(ع) امام هادی(ع) و امام حسن عسکری(ع) از طریق عبادت بالا آمدند ، ایشان برایشان فرقی نداشت در گوشه زندان باشند یا جای دیگر ، ایشان همیشه در حال عبادت بودند ، بطور کل انسانها از دو طریق به خدا می رسند یا از طریق عبادت و یا از طریق علم خدا به خدا می رسند ، مثل امام رضا (ع) و البته امام حسین (ع) از نور خدا به خدا رسید ، و امام علی(ع) از عقل خدا به خدا رسید ، حضرت زهرا(س) هم که همه این صفات را دارند و حضرت مهدی(عج) هم که به صفات حضرت زهرا(س) وصل هستند اینکه می فرمایند الگوی من مادرم هستند یعنی اینکه هرچه می گیرم از او می گیرم .

508 – هر چزی که در دنیا هست اگر تغییری در شما ایجاد کند یعنی درونت مشکل دارد نقص دارد ، تمام این حرکتهایی که دارید و نقص درون باعث شده در شما نقص ایجاد شود را باید از خدا بخواهید این نقص ها را از بین ببرد ، هر کاری که دیگران می کنند اگر به تو بر بخورد یعنی تو ایراد داری ، برطرف کردن نقص باطنی هم دست خود انسان نیست بلکه باید زانو بزنی بگویی مثلا خدایا این ترس را از من بگیر ، گفتیم با تفکر و سعی و تلاش نمی شود ؟ فرمودند می شود اما خداوند زودتر کمکت می کند ، مثلا الان اگر یک بمبی با صدای بلند در نزدیکی ما بخورد اگر شما تغییر کنی یعنی مشکل داری ، گفتیم حتی چنین چیزی ؟ فرمودند بله هرچیزی ، کلا کار غیر خدایی ترس در وجود انسان می اندازد حالا شاید پدر و مادرت کار غیر خدایی کرده اند یا تا هفت نسل قبل اثرش در تو آمده ، سپس فرمودند : مثلا تطهیر پیغمبر آخر الزمان (ع) از حضرت ابراهیم (ع) شروع شد .

 

509 - حضرت مهدی (عج) که تشریف بیاورند این بساط و قوانین باطل ما ها را کم کم عوض می کنند نه به یکباره ، مثلا یک آمپول را یکباره که فشار نمی دهند ، کم کم تزریق می کنند ، قبل از ظهور کم کم مردم عالم به این نتیجه می رسند که کسی نمی تواند غیر معصوم جامعه را اصلاح کند کسی نمی توتند جامعه را بچرخاند ، آنچنان هرج و مرج بوجود می آید که کسی قادر بر جمع کردنش نیست و مردم بر می گردند به حکومت عدل اسلامی  .

510- انسان حق مالکیت هیچ چزی را ندارد ، حق ریز کردن دارد مثلا یک کله قندی به او بدهی و او ریزش کند و حق زحمه به او تعلق می گیرد حق زحمت کشی . حق ریز ریز کردن دارد ، هیچ مالکی غیر از خدا در عالم نیست ، انسان فقط باید پول زحمت ریز ریز کردنش را برای شکمش بگیرد و این را هم نباید بگیرد اگر دادند بگیرد ، اگر جنسی داشتی که ده هزار تومن پولش را داده ای حالا اگر ده هزار و صد تومن برای آن تعیین کنی این صد تومن برای تو حرام است ، گفتیم اما باید آن ده هزار تومان را که خودمان هزینه کرده ایم را بگیریم ، فرمودند : شما هزینه نکرده اید بلکه او این جنس را در اختیار شما می گذارد شما هم خرجی او را به او می دهید ، حتی کاری نداری چه داده موبایل داده یا کامپیوتر داده ، گفتیم خب باید کارخانه دار پول هزینه کارگر و مواد اولیه اش را بگیرد دیگر ، فرمودند : ما چیز پولی نداریم خب آن کارگر وقتی خیار و گوجه اش مجانی است پول چی بگیرد ،  گفتیم مثلا این میوه را خدا ساخته ، اما مثلا این موبایل که صنع بشر است چطور ؟ فرمودند : باید حق زحمت کشی بگیرد ، مالکیتی بر اینها ندارد ، فقط حق داری به اندازه تامین نیازت حق الزحمه بگیری ، لذا اینها در زمان حضرت که ظهور کنند اینطوری می شود ،  ما الان همه اختلافاتمان بر سر همین پول گرفتن ها است ، دعواها بر سر همین است ، اگر کسی از کسی پول نگیرد دیگر جنگی نیست . سپس فرمودند : مشکل ما این است که اولا می خواهیم خودمان را نشان بدهیم ، شیطان ترغیب می کند که فلان کار ، کار خوبی است بعد می خواهیم که دیگران را راضی کنیم ، مشکل جامعه همین است ، مثلا شما در خانه می خواهی خانمت را راضی کنی که آرام باشی و از این غافلی که خدا باید از شما راضی باشد ، سپس فرمودند : گیر ما اینجا است که آنطرف را نمی بینیم انسان باید آنطرف را ببیند نه اینطرف.

511 -ارزش هر انسانی به فهم انسانی او است آن فهمی که در وجود او است ، ارزش هر انسانی در خودش است نه در بیرون از خودش نه در کار و مقام و جایگاه اجتماعی اش ، اگر دیدید کسی را به بیرون از خودش شناختند بدانید او آدم احمقی است ، بی عقل است ، از عقل خارج شده ، همین که بیرون از خودت را دوست داری ناقص العقلی ، کدام عاقل می آید خاک را دوست داشته باشد تا جایی که چه بسا خونت هم برای این خاک ریخته بشود ، سپس فرمودند : مثلا  دریا را ببینید ، موج دریا در میان انسان هم هست ، این موج شیطان است ، موج نیت حرکت انسان است و چون نا خالص است کف می گیرد و این کف موجب قبض انسان می شود تا وقتی که دریا این کف را ببلعد ، این کف ها می شود محبت زن و بچه و دنیا ، ناخالصی هست که نسبت به بیرون از خود مالکیت پیدا می کند ، گفتیم اینها به حرف آسان است باید به عمل در بیاید ، فرمودند : با عمل هم نمی شود ، باید وجودت تصفیه بشود ، خدا باید تصفیه ات کند ، انسان فقط در حد آگاهی از این کلمات می تواند استفاده کند ، انسان باید تطهیر بشود ، گفتیم در چه شرایطی خدا قبول می کند انسان را تصفیه کند ؟ فرمودند : باید غیر از او را دوست نداشته باشی ، بعد خودش همه کار ها را درست می کند ، باید از آن چیزی که دوست داری ببخشی ، گفتیم دوست داشتن خدا به چه معنی است ، فرمودند : ببینید غیر از خدا ماده است ، و هر چه ماده است غیر خدا است ، و شیطان دخالت در ماده دارد ، در هر چیزی که فکر می کنی ، شیطان دخالت در فکر دارد ، اینکه انسان در بیرون از خودش ظرفیت پیدا می کند اثر کم اخلاقی او است ، همین که از انسانیت خارج می شود به بیرون از خودش او را می شناسند ، شما یک درختی را ببین دورش علف هرز سبز می شود ، ما هم اگر غیر از خودمان چیزی را دوست داشته باشیم بخاطر این است که از بسکه هرزه هستیم ، و کم کم چنان می شود که اینها ریشه ما را ، آب ما را ، حیات ما را اینها می گیرند ، و ما تو خالی می شویم ، گفتیم آیا این مراقبه می خواهد ؟ فرمودند : خیر باید به الهامات برسید ، وقتی که الهامات نداری اول شیطان در تو ولع می کند و بعد وسوسه ات می کند و بعد در بیرون از تو برایت ایجاد مالکیت می کند ، احساس شخصیت از بیرون می کنی مثلا شما را با القاب می شناسند با مظاهر دنیا ، شما را به تنهایی نمی شناسند یعنی در قلب آدمها جا نکردی ، اینکه الان بین مسلمانها اختلاف است چون ایمانها باطنی نیست ، اگر ایمان انسان باطنی شود دیگر همه چیز را با باطن شهود می کند و لذا دیگر هیچ اختلافی دیگر نیست ، الان ایمانها ظاهری است ، مثلا الان این سنگ را ببینی انگار این لعاب سنگ را دارد اما میانش کثافت است ، می نماید که سنگ است ، لذا ایمانی در کار نیست ، یعنی این وسوسه شیطانی است که نگاهش داشته است که نمایش دارد بصورت سنگ رنگش کرده است ، ما را هم رنگ کرده به صورت آدم قلابی نشان می دهد ، در داخل انسان چهار مرحله شیطان و حیوان و علف و خاک هست ، انسان این چهار تا را دوست دارد، در شیطانیت که هر کار که دلش بخواهد می کند ، خوردن هم که هر جور بخورد ، مالکیت زمین را هم که می خواهد ، و کشت و کار هم که دوست دارد ، کشت و کار هم مثلا شب بچه می کارد مثلا ازدواج و تولید مثل را دوست دارد ، برای رضای خدا که نیست دیگر ، حرکاتش همه اش شهوت آمیز است ، سپس فرمودند : شما الان موج دریا را ببین اگر در خودت این موج نباشد ملتفت این موج دریا نمی شوی ، اگر این صدا ها در وجود خودت نباشد صدای بیرون را ملتفت نمی شوی ، وقتی داری می بینی او دارد می بیند که تو می بینی یعنی اول دریافت بیرون در تو سرایت می کند بعد ذهن آن را می سازد بعد تبدیل به صدا و تصویر می شود هم دریا را می بینی و هم صدایش را می شنوی ، لذا ما هر چه را می بینیم باید عبرت بگیریم ، هرچه را که می بینیم شکل آن هستیم ما لذا شکل آن ما را گول نزند یعنی ما آن چیز نیستیم ، یعنی شما شکل را که در بیرون می بینی مثل آن را درونت داری لذا با بیرون رابطه ات را قطع کن ، چون دیدی دیگر ، تو آن را داری ، تو این ثروت را داری ، تو که الان این دریا را دیدی و این دریا در وجودت هست ، این دریایی بیرون مال همه هست اما دردرون خودت یک دریای اختصاصی برای خودت داری ، دفعه دیگر که خواستی به لب دریا بیایی ، در خانه خودت بنشین چشمانت را روی هم بگذار و استفاده کن ، مثلا الان که لب دریا نشسته ای از چه چیز آن استفاده می کنی ، گفتیم از تصویر آن ، فرمودند خب اگر این دریا در وجودت نباشد الان از این دریا هم هیچ بهره ای نمی توانی ببری ، لذا هر چه در بیرون می بینید با آدم شناخته می شود ، آدم می تواند آن را بشناسد کسی دیگر نمی تواند ، حیوان بهره خورد و خورا ک و بهره شیطانی از عالم دارد و بهره عقلی ندارد .

512- سوال کردیم معرفت نفس یعنی چه ؟ فرمودند : معرفت به معنای این است که شخص می بیند که غیر از او جا ندارد در وجودش ، غیراز خدا در وجودش جا ندارد ، ما هم غیر از خدا چیزی در وجودمان جا ندارد ، منتهای مراتب شناخت ما نسبت به خودمان هوا دارد .

513- ایشان خانمی را موعظه می کردند و می فرمودند : انسان وقتی حالات خوب پیدا می کند باید مراقب باشد ، سوال شد یعنی باید مراقب عجب و غرور بود ؟ فرمودند : خیر اینها که هیچ ، نباید مبتلا بشوید ، بلکه یعنی اگر خوب شدی به خوب شدنت اطمینان نکنی ، خوب بودنت را به دیگران نشان ندهی ، یعنی خودت را در یک ترازی بگذاری که همیشه بتوانی هم حال خوبت را کنترل کنی و هم حال بدت را ، یعنی حال خوب و بد برایت یکی بشود ، ما باید خودشناسی کنیم ، ما یک سری از اول عمرمان دینی پیدا کرده ایم که بدون تحقیق از پدر و مادر و جامعه گرفته ایم ، لذا این دین نیست بلکه تجربه دین است ، اما یک دینی هست که رویش حساب باز می کنی می خواهی آن را بفهمی که اصلا دین چی هست ، دین می خواهد برای ما چکار کند  و ما باید برای دین چکار کنیم ، انسان باید خودش دینش را با تحقیق انتخاب کند ، سوال شد آیا دین ما الان تبدیل به دین تحقیقی شده ؟ فرمودند نه دینتان خیالی است با آن آشنایی ندارید ، مثلا الان که شیطان در وجود شجا ولع می کند آیا شما متوجه ولع او می شوید ؟ گفته شد ، خیر ، فرمودند : او وقتی ولع می کند حال شما بهم می خورد و شما تنها بدی حالت را می فهمی ، یعنی بعد از اینکه این ولع از سه مرحله گذشت آنجا می فهمی ، یعنی وقتی گناه از ما به بیرون صادر می شود  تازه می فهمیم ، ما باید با خود شناسی گناه را در میان و در نطفه خفه کنیم ، اهل بیت(ع) و اولیاء آمده اند تا نگذارند گناه درمیان ما بروز کند ، چون این گناه قبل از اینکه از ما سر بزند در میان ما هست و آماده است ، تبدیل به شیطان شده و فقط معطل یک فرصت است در یک جایی بستر گناه فراهم شود ، دهانمان را برای غیبت باز کند ، چشممان را برای بد چشمی باز کند و... وقتی ما یک گناهی می کنیم باید بترسیم مثلا کارتی که در عابربانک می گذاری سه مرتبه که رمز را اشتباه بزنی کارتت را می خورد ، ماهم چنین نباشد که اینقدر اشتباه کنیم که شیطان دینمان را ببلعد ، وقتی هم که دینمان را بلعید خودمان هم می شویم شیطان ، الان اکثر آدمها ، چشم و گوش و حواسشان را دنیا دزدیده ، خوشحالیشان با دنیا است و ناراحتیشان هم با دنیا است ، یعنی به خودشان هیچ توجهی ندارند ، و لذا ما در این راه باید برگردیم به خودمان و خود را اصلاح کنیم ، کار نداشته باشیم همسر چه کار می کند پدر چکار می کند ، مادر چه می کند ، اگر همه افراد خودشان را اصلاح کنند جامعه اصلاح می شود ، اما الان جامعه در پی این هستند که یکدیگر را اصلاح کنند ، خب تو می آیی خیال را اصلاح می کنی فردا دوباره خیال بر می گردد ، تو باید ریشه را پیدا کنی که برای چه نقص ما در ما ایجاد فساد می کند ، چرا ما مثل باغ وحش شده ایم چرا مثل علف و بُته وحشی شده ایم که چشممان در اختیارمان نیست و ما در اختیار چشممان هستیم ، زبانمان در اختیارمان نیست و ما در اختیار زبانمان هستیم ، گوشمان در اختیارمان نیست ، گوشمان می خواهد لذت ببرد ، ما را مسخره کرده است ، چرا گوشمان در اختیارمان نیست که وقتی نخواهیم چیزی را گوش نکنیم اراده کنیم که گوشمان اصلا نشنود ، یا اراده کنیم که چشمانمان نبیند گناه را یا دهانمان به حرف لغو باز نشود ، یا فکر ما فکر بد نکند ، فکر بد از چیست از این است که شیطان می آید ولع می کند و ما از ولع او بی خبریم ، چه در کار های خوب و چه در کار های بد ، شیطان که نمی آید اول کار بدت را ولع بدهد بلکه تو اول کار های خوبت را مرور می کنی بعد می بردت سراغ کارهای بد ، تو را حسابرسی می کند ، می خواهد یک کاری کند که تو را تسلیم خودت کند ، بگوید تو دیگر نمی توانی تو بی فایده شدی و چنین و چنان ، گفتند خب مسیر سخت است چه کنیم ؟ فرمودند نه سخت نیست همین که در مسیر باشی خودش عالی است ، گفتند خب زمان می برد ، فرمودند : خیر ، مثلا شما همینطور که مراقب بچه و کودکت هستی در منزل در همان حال مراقب اخلاقت هم باش ، مراقب برخودت باش با بچه ات با شوهرت با پدر و مادرت ، با خواهر و برادرت ، یعنی ببین وقتی آنها را می بینی چه حالی به تو دست می دهد ، تو با چه چیز خوشحالی و با چه چیز ناراحتی ، خصوصیاتت چیست ، ما باید خیشیت خودمان را پیدا کنیم که شیطان در کجا ها ما را گول می زند باید آشنایی داشته باشیم که همین که بخواهد مارا گول بزند از آن جلو گیری کنیم ، گفتند همیشه خواب می بینیم که به دیگران محتاجم یا فقر دارم ، فرمودند : چون شما احساس کم بینی داری نسبت به خودت ، ما یا خودمان را بزرگ می بینیم و یا کوچک ، وقتی اینطوری است خود حقیقی ات را نمی بینی ، و وقتی خودت را نبینی خودت را نمی توانی خودت را بشناسی ، شما نه از کسی بهتری و نه از کسی بدتری ، ما همه مان یکی هستیم ، اما در باطن هرکه خداوند به او توفیق بدهد برتری دارد ، هر که به خدا با قلبش نزدیکتر بشود برتری دارد به ظاهر افراد که نیست شغل ظاهری وزیر باشد یا گدا باشد هیچ فرقی ندارد ، یعنی اینها برای خدا ارزشی ندارد ، خواب شما هم برای این است که ضعف های خودت را می بینی و خوبی های دیگران را می بینی ، در حال قضاوت هستی ، نباید قضاوت و مقایسه کنی ، همه مقامات دنیا لعاب شیطان است ، لهو و لعب است ، شما هر چه در بیرون از خودت داشته باشی لهو و لعب است ، اگر در داخلت توحید داشته باشی ارزش دارد ، همه اینهایی که در خیابانها ول هستند همه تحت عنایت شیطان هستند ، مگر اینکه کارشان برای رضای خدا باشد که تبدیل به توحید بشود یعنی خلاشان پر بشود ، اگر با توحید خلاشان پر نشود شیطان این خلاء را پر می کند ، یعنی همه اینها آدمها خوبی هستند اما باطن بی حیایی دارند ، حسودند ، ظاهرا خوب هستند اما در باطن بی حیا هستند ، یعنی از خدا شرم نمی کنند قضاوت نابجا می کنند ، و سپس فرمودند : توحید چیزی نیست که با نماز و طاعت بدهند ، توحید را اهل دل که توحید دارند باید به ما بدهند ، مثلا باید به امامزاده ها بروید آنجا نماز جعفر طیار بخوانید ، مثلا شما که در نزدیکی شاه عبد العظیم هستید ، شاه عبد العظیم باید به شما توحید بدهد ، توحید که دست مادر پدرو شوهر که نیست ، برو به همان شاه عبد العظیم که به شما نزدیک است نماز رابخوان بگو ما را از این افکار سمی رها کنید و یک ایمانی به ما بدهید نور بدهید ، و لذا همان نور ، توحید است .

514 – از ایشان سوال کردیم که قبض و گرفتگی بر انبساط ما غلبه دارد البته این قبظ شیرین است اما دلیلش چیست ؟ فرمودند : ببینید مردم عادی سرازیری می روند راه سر پایینی می روند اما شما برگشته اید و راه را سر بالایی می روید و در این سر بالایی قبض ها حالت خستگی دارد اما خستگیش امیدوار کننده است ، اینکه خداوند می فرماید این دنیا رنگ غم دارد برای مردان خدا برای همین است ، چونکه گناه کردن راحت است ، اما انسان در ثوابهایش گیر است ، در کار های خیرش گیر است ، در نماز هایش گیر است ، در انفاقهایی که می کند گیر است ، باید از هر کاری که می کنی توبه کنی ، اگر توبه کنی قبض را راحت تر می گذرانی ، لذا هم از خوبی ها و هم از بدیها توبه کنی از نمازت توبه کنی از برخوردت از نگاههایت و از همه افعالت توبه کنی ، این غسل توبه برای همین است که سبک بشویم ، اینهایی که گمراه شده اند دلیلش این است که توبه نکرده اند ، همه اش دراین بوده اند که کار ما خوب است لذا این عمل تبدیل یا به حیوان و یا به شیطان می شود ، حالا تبدیل به حیوان و شیطان نشدن یک مقدار سخت است دیگر ، مثل این است که این دو نفر دارند تو را فشار می دهند حیوانیت و شیطانیت در حال فشار  دادن تو هستند و تو می گویی هر چه فشارم بدهید من اقرار نمی کنم ، من نه شیطان می خواهم و نه حیوان ، نه شرقی و نه غربی جمهوری اسلامی یعنی همین ، شیرینی این راه در سختی این راه است ، قلبها هم در این راه مختلفند ، یکی قلبش مثل یخ است سفت است و یکی گرمتر است ، خیلی چیزها موئثر است ، پدر ، مادر ، محیطی که زندگی می کنیم ، برخوردمان ، نگاهمان اینها همه تاثیر دارد.

515 – سوال کردیم حوض کوثر به چه معنی است ؟ فرمودند : حوض کوثر به معنای آن است که وقتی شما محبت امیر الموئمنین (ع) را دارید ، با حضرت سنخیت پیدا می کنی ، یعنی جنست می شود جنس امیر الموئمنین (ع) ، هر کسی در این دنیا صدایت کند می گویند کیست ، می گویند امیر الموئمنین ، همانطور که شهدای کربلا را بنام سالار شهیدان امام حسین (ع) می شناسند ، لذا شهدای کربلا هم جدای از حضرت نیستند ، یعنی مقام سالاریت را هم به آنها می دند ، حالا هر که محبت امیر الموئمنین(ع) را بگیرد ، امیر الموئمنین(ع) اور امثل خودش می کند ،  مانعی بینشان نیست و دیگر با حضرت همنشین است.

516- کاروان عاشوراء سال به سال در ملکوت در حرکت است حالا هر کسی که ایمانش باطنی بشود امام حسین (ع) او را می گیرد هر کسی در این حوزه درآید و هرکه به این درجه و معرفت برسد حضرت او را مثل حُر می گیرد ، آنها معطل هستند و انتظار ما را می کشند که ما قابلیت پیدا کنیم که دستمان را بگیرند اما ما حالیمان نیست ، نمی فهمیم ، آنها در وجود ما کار می کنند که ایمان ما را باطنی کنند ، لذا غیبت امام زمان (ع) این است که ما از ایمان باطنی در غیبت هستیم ، از ایمانمان غایبیم ، ایمان وهمی و خیالی داریم ، یعنی به جای عقل ما ، وهم ما در کار است ، پیغمبران و چهارده معصوم (ع) آمدند که این وهم را بشکنند ، مثلا آقای خمینی آمد که ظاهر و باطن انسانها را اصلاح کند ، می خواست یک کاری کند  که راه را برای حضرت مهدی (عج) باز کند ، اما ملت کشش نداشتند که ایمانشان باطنی شود تا امام ظهور کند ، تمام امامان ما می خواستند کار حضرت مهدی(عج) را بکنند اما چون مردم حاظر نبودند برگشت می خوردند ، گفتیم پس دوباره که راه بسته شد ، فرمودند نه بسته نیست ، مثل موج دارد تکثیر می شود ، الان جلوه ای که در خانم ها هست آمده به خیابانها کشیده شده ، خودشان را نشان می دهند ، افتخار هم می کنند ، یعنی لشکر شیطان بی حیایی می کند ، حرف زشت می زند ، نگاه باطل هم می کنند و افتخار هم می کنند که ما اینطوری هستیم ، مثل اینکه مثلا یک نفر در این دنیا می آید پول جمع می کند ، همه کار می کند ریاستش را هم می کند بعد افتخار هم می کند که خودش را بدبخت کرده ، یعنی به شیطنتشان افتخار می کنند ، اما قبلا شیطنتشان را پنهان می کردند ، الان هر که شیطنت دارد می گویند او آدم خوبی است ، یا هر که خوب عبادت می کند می گویند آدم خوبی است ، یعنی بصیرت ندارند که ببینند که ایمانها باطنی است یا خیر ، آیا این نماز انسان را به باطن می رساند یا از باطن بر می گرداند ، ببینید در صحرای کربلا اینطرف هفتاد هشتاد نفر نماز خواندند و به ایمان باطنی رسیدند ، و آنطرف هفتاد هزار جمعیت نماز خواندند و از دین برگشتند ، سوال کردیم که شما فرمودید امام خمینی می خواستند راه را برای ظهور باز کنند و مردم کشش نداشتند ، آیا دوباره ظهور به تاخیر افتاد ؟ فرمودند : خیر راه بسته نشده ان شا الله دوباره خدا ولی می فرستد ، هر ولی خدا یک وظیفه ای دارد ، یکی باید شور به پا کند ، یکی باید صلح کند ، یکی باید مردم را هدایت کند ، یکی باید شیطان را بکوبد ، یکی شیطان را معرفی کند ، یکی اولیاء را معرفی کند ، هرکدام وظیفه ای دارند ، گفتیم پس با این حال ظهور عقب افتاده ؟ فرمودند : خیر عقب نیافتاده بلکه کار آقای خمینی نشانه ای از ظهور است ، مثلا این جنگ عربستان با یمن نشانی از ظهور است ، اینها قبلا گفته شده ، مردم باید خسته بشوند و بفهمند که دست به هر چه بزنند خرابترش می کنند ، و بفهمند سعادت بشر دست کسی است که خدا برای ما پنهان نگاه داشته است ، و لذا اگر انسانها بطور تک تک هم این را بفهمند این ظهور برایشان اتفاق خواهد افتاد ، یعنی بفهمند در این عالم کسی نمی تواند ایمان ما را باطنی کند بغیر از آقا امام زمان(عج) هر که به این باور برسد امام زمان(عج) ایمانش را باطنی می کند ، السابقون السابقون اولئک المقربون ، از یکدیگر سبقت می گیرند و آقایشان را می بینند ، سوال کردیم که اینطور آمده که ظهور حضرت چهل سال بعد از انقلاب ایران اتفاق می افتد و در این رابطه محاسبات ابجدی هم هست که موید این مطلب است ، فرمودند : دعا کنید ، ان شا الله که نزدیک است ، گفتیم آیا شما این تاریخ را برای ظهور تایید می کنید ؟ فرمودند : خیر ما تایید نمی کنیم ، اما این را می گوییم که ظهور نزدیک است ، ان شا الله ظهور کند و ما مایه افتخار او باشیم ، هدف این است افکار ما با افکار حضرت یکی باشد ، انسانها باید خودشان مثل او بشوند اگر مثل او نشوند ضرر کرده اند ، سوال کردیم یعنی ظهور عام حضرت ملاک نیست ؟ فرمودند : چرا ملاک است ، با ظهور حضرت همه راحت می شوند ، باید بفهمند که زمینی ها نمی توانند برای سعادت بشر کاری کنند ، یک انسان کاملی باید بیاید که تصرف کند و انسانها را راحت کند .

517- همانطور که از انسان کامل 1001 صفات بروز کرده ، شیطان هم هزار و یک چهره دارد ، بیشتر چهره های شیطان در خانمها ظهور می کند ، و در آدمهایی که ایمانشان باطنی نیست ظهور می کند ، فرمول شیطان این است که فرد هر چه لطیف تر باشد فرمول شیطان را بهتر بلد است پیاده کند ، یک سری از مردها الان این لطافت را دارند ، کار های شیطانی را خوب بلدند ، در کار های دنیایی خوب موفق هستند ، هر چه انسان لطیف تر باشد کارهای شیطان را بهتر بلد است ، انسان در همه مراحل حرکت کرده مقام ها را گرفته آمده بالا یعنی از خاک به نبات و علف و سپس به مقام حیوان می آید که شیطان در حیوان شریک است حالا از این مرحله اگر طبعش خوب باشد و طبع امام را پیدا کند ، امام دستش را می گیرد والا یا طبعش حیوانی می شود ویا شیطانی می شود مثلا همین آدمهای خیلی خوب که می گویند و ایمانشان هم باطنی نیست یا حیوانند و یا شیطانند ، اما اولیاء خدا را کسی نمی تواند بگوید خوب است یا بد چون کسی آنها را نمی شناسد ، اگر افراد اولیاء را بشناسند می میرند ، گفتیم پس ما که شما را شناختیم چطور ؟ فرمودند شما ما را ظاهری و زبانی شناخته اید ، اگر در قلبتان اثر کنیم قلب شما کنده می شود ، شما همام را نگاه کن که امیر الموئمنین(ع) یکصدوده کلمه به او گفت و جانش کنده شد ، الان ما کلمات را تا یک درجه ای که کشش داری به شما القاء می کنیم و الا قالب تهی می کنید ، چون تحملش را ندارید ، ولذا قلب باید کامل زنده شود ، زنده شدن قلب هم هزار ویک درجه دارد ، مثلا بسم الله الرحمن الرحیم را که می گویی باید هزار و یک فهم داشته باشی تا آن را کامل بفهمی ، باطن بسم الله الرحمن الرحیم را غیر از خدا کسی نمی تواند بفهمد ، ما همینطور زبانی یک چیزی می گوییم خیالمان آرام شود ، انسان باید اینگونه شود که رشدش را خودش متوجه شود ، وقتی ذکر می گوییم باید وجودمان مثل گل باز بشود ، اگر باز نشود خب مرده است ، شما پای یک گل خشک آب بریز ، خب اثر ندارد ، به ایشان عرض شد که ما الان در قبض کامل هستیم و سوز و گدازی نداریم ، فرمودند : نه اصلا حال و بسط و قبظ را نگاه نکنید بلکه ببیند چقدر از کلمات را می فهمید این مهم است ، ملاک این است ، ببینید فهمتان چقدر فهم بهشتی است ، آیا فهمتان تصفیه شده یا در کلمات شک می کنی که آیا اینها معنی می دهد یا نمی دهد ، در انسانها این فهمشان است که ارزش دارد ، خودشان که ارزش ندارند ، باید از کلمات درک باطنی داشته باشید ، درک انسان لعاب دارد ، شیطان دائما قید می سازد ، حالا شما باید الهامات داشته باشید تا بفهمی که مثلا این لعابی که در قلبت افتاده قرار است به کی گیر بدهد ، مثلا می خواهد تبدیل به فلان گناه بشود یا می خواهد تبدیل به قبض بشود ، مثلا یکی را می بینی رنگ و رویش زرد است از او می پرسی چرا اینگونه ای ، می گوید من سرحالم ، خودش از حال خودش خبر ندارد ، اما تو با خبری که این الان خطرناک شده ، حیوان شده و شیطان آمده به کله اش ، لذا برخوردش سمی است ، وقتی الهامات داشته باشی این نقص و این لعاب شیطان را قبل از اینکه در ظاهر بروز کند را می کوبی ، یعنی نقص را در باطن اصلاح می کنی ، اما الان شما بعد از بروز آن در بیرون خودت را تخطئه می کنی که چرا من به نامحرم نگاه می کنم چرا من چنین و چنان می کنم .

518- در موعظه به خانمی فرمودند : خانمها به شیطان نزدیکترند یعنی زودتر تحت نیروی شیطان در می آیند لذا باید مراقب باشید ، البته هم در خانم ها و هم در آقایان شیطان که ولع می کند باید الهامات داشته باشی تا زود این ولع را بگیری ، خیلی باید مراقب دلت باشی ببینی در دلت چه اتفاقاتی می افتد ، ببینی این دل در بیرون می خواهد با تو چکار کند ، خیلی باید مراقب حالاتتان باشید یعنی هر وقت می بینی که فکرت بطرف بیرون می رود بدانید که یک قبض سنگینی می خواهد برایتان درست کند ، باید مواظب خوت باشی یعنی فکرت را به خودت بر گردانی ، ببینی این فکر که حرکت کرده می خواهد چه آشوبی در دل به پا کند ، بعد این آشوب به پا شد بروزش می شود بهانه های مختلف در بیرون از تو ،بعد به هر چه نگاه می کند کمبود می بیند نداری و نقص می بیند ، اما اگر این را قبل از بروز به بیرون در وجود خودت بگیری و حبسش کنی ، چشم شما بر هیرچیز نگاه کند آن را کمال آنر ا می بیند نه نقص آن را ، سالم نگاه می کند دیگر بد بین نیست ، این جهاد اکبر است یعنی شیطان در سرچشمه قلب نشسته است تا می تواند طبعت را نسبت به چیزها خوب و بد می کند ، شیطان اسم اعظم را دارد دیگر ، در خون انسان هست در وجود انسان هست ، در احساس انسان هست ، فقط تنها در ایمان انسان جایی ندارد ، کسی که ایمانش باطنی است دیگر محفوظ است ، شیطان در سرچشمه قلب او جایی ندارد ، اما ما چون در سرچشمه قلبمان نیستیم آنجا را وهم و شیطان پر کرده ، اگر ایمان ما باطنی شود با مسایل بیرون خوشحال و ناراحت نمی شویم ، وقتی که بیرون ما ار ناراحت و خوشحال می کند نشانه این است که ایمان ما خیالی است مثلا امام حسین(ع) که می خواستند سر مبارکشان را جدا کنند تغییری نکردند و ناراحت نشدند چونکه خدا را شهود می کرد ، اما ما وقتی در برون شهود می کنیم که چیزی می خواهد از دستمان برود ناراحت می شویم ، لذا مشهودات ما از بین رفتنی هستند ، بچه ما ، زن ما ، شوهر ما ، زندگی ما ، چون اینها از دست رفتنی هستند لذا ما اینها را از ترس دوست می داریم ، ما هرچه خدا می خواهد همان را باید قبول کنیم ، هیچ چیزی بدون اراده خدا تکان نمی خورد ، ما بخواهیم یا نخواهیم آن اتفاق خواهد افتاد ، سوال شد که ما از ترسمان اینها را دوست داریم ؟ فرمودند : بله ترس داریم ، اینها را خداوند نشان می دهد که ما خودمان را بشناسیم ، در قضیه کربلا امام حسین (ع) که همراهانش را امتحان کرد گفت باید جانتان را بدهید ، خیلی ها جانشان را دوست داشتند و به بهانه زن و بچه شان رفتند ، لذا انسان درپای دین باید جانش را بدهد یعنی مالش را خرج ایمانش کند و ایمانش را خرج خودش کند و خودش را هم خرج دین خدا کند مثل حر ، گفتیم راه رسیدن به اینها چیست ؟ فرمودند با تفکر می شود اینها را به دست آورد ، تفکر کنی که مثلا انسان از سوی خدا آمده اینجا  کامل شود و دوباره برگردد به سوی خدا ، یعنی شما همیشه در حال ساخته شدن هستید ، این که می گویند گناه نکنید برای این است که چون در حال ساخته شدن هستی چیز اضافه بغلت اضافه نشود ، مثلا شما قند را در پلاستیک می گذاری در قوطی می گذاری که کثیف نشود سیاه نشود ، منتهای امر این بدن یک قالب است حلال هرچیزی که از طریق چشم و گوش بدون اسلام و خدا وارد بشود درون را سیاه می کند یعنی این چیزی که ساخته ای بدرد نمی خورد ، ما اگر گناه نکنیم و واجبات را انجام بدهیم خودش ما را می سازد ، ما باید هر کاری که می کنیم اول آن را تحویل عقلمان بدهیم و ببینیم آیا این کار را خدا می پسندد یا نمی پسندد ، لذا ما یک پیغمبر به نام عقل داریم ، مثلا می خواهی با بچه ات یا با شوهرت یا با زنت برخورد کنی ، اول فکر کن ببین که این برخورد را خدا می پسندد یا نمی پسندد اگر این فکر را بکنی فورا عقلت می آید جلو راهنماییت می کند که اگر اینطور عمل کنی بهتر است ، پیغمبر مرجع ما همان وجدان ما است پیغمبر باطن ما است ، این پیغمبر ظاهر را که خدا فرستاده برای این است که می خواهد ما را وصل کند به پیغمبر باطن آمدند بگویند که تو در وجودت یک وجدان داری لذا آمدند که ما را برگردانند به خودمان . 



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.