ولی حق

طریق معراج بر اساس علم یداللهی

ولی حق

طریق معراج بر اساس علم یداللهی

سوالات از: 321 الی 360


سوالات از: 321 الی 360        




321- سوال کردیم که مثلا اگر در نماز داغ شدیم ، چه کنیم که این گرما بعد از نماز سرد نشود و بتواند ما را از منکر باز دارد ؟ فرمودند : انسان اگر بتواند نیتش را نگاه داد گناه نمی کند ، اصلا فکر گناه سراغش نمی آید ، ما نیتمان را فراموش می کنیم ، مثلا همینکه نیت می کنیم که نماز عصر بخوانیم ، همین نیت را تا نماز مغرب نگاه داریم تا دائما در نماز باشیم ، وقتی نیت را نگاه داری نماز را هم می توانی نگاه داری ، کسی که نیت ندارد به فساد کشیده می شود ، الان خیلی از افراد جامعه ما هستند که با کاسبی شان نزول می خورند ، یعنی رسم و رسوم کاسبی را بلد نیستد ، نمی دانند باید چکار کنند از پیش خودشان یک چیزی در می آورند.

322- دلت به حال خودت بسوزد که بین تو و اهل بیت (ع) فاصله افتاده .

323- چیزها حرام نیستند بلکه این بروزات قلبی ماست که بیرون از ما جلوه می کند ، نمی شود که شما بگویی این لقمه را نمی خورم ، آن را نمی خورم ، اگر درون انسان درست بشود دیگر آن لقمه قسمت شما نمی شود ، دروغ قسمتت نمی شود که بگویی ، قسمتت نمی شود که غیبت کنی ، شما درونت خراب است لذا یک آدم خراب هم می آید پیش تو می نشیند اصرار می کند به غیبت کردن ، تو بد چشم هستی ، یک خانم می آید جلوی تو که بد چشمی کنی ، نصیبت می شود چون درونت این را می خواهد ، افکارت آن را می کِشد و می آورد ، حتی رزق تو جاذبه خودت است ، اما وقتی قلب انسان صاف بشود ، دیگر تاثیری نمی گذارد ، همه اینها به نوعی امتحان است که ببینی در درون تو چه خبر است ، خودت خودت را بشناسی که وقتی یک خانم را دیدی در مورد او چه قضاوتی می کنی ، یا وقتی با یک انسان صالح برخورد می کنی آیا حالت عوض می شود یا نه ، در برخورد با یک خانم چگونه ای ، در برخورد با اولیاء چگونه ای چه فکری می کنی ، در او چه قوت قلبی می گیری در این چه ضعفی حاصل می شود ، دنیا محل امتحان است ، ما که نمی توانیم گوشه نشینی کنیم بعد بگوییم من آدم خوبی هستم ، این که خوبی نیست ، باید ببینی در این مواجهه ها چه تغییر وجودی در وجودت حاصل می شود ، باید ببینی چقدر نور داری .

 سوال کردیم که کلید در این راه چیست ؟ فرمودند : باید تفکر داشته باشید ، وقتی که شما به یک نامحرم نگاه می کنید و دلتان سیاه می شود دفعه دیگر نباید نگاه کنی ، باید مواظب حالاتت باشی ، نه اینکه مواظب چشمانت باشی ، ببینی حالت چطور است در کجا هستی به چه میل داری ، وقتی یک آدم خوب جلوی تو سبز می شود میل باطنی ات خوب است که با او مواجه می شوی ، یا اگر یک زن نامحرم جلویت قرار گرفت بدان میل باطنی توست ، مقصر آن زن نیست ، ما می گوییم مردم بد هستند و بی حجاب هستند و فلان هستند ، نه بابا تو بی حجابش کردی تو وقتی در دلت اینطور می خواهی نمی گذاری او در خانه اش لباس خوب بپوشد ، از همانجا بی حجاب آوردیش تا اینجا که نگاهش کنی ، افکار تو هرطور که باشد شیطان همانطور قید می زند و برایت آشکار می کند ، سوال کردیم اگر اینطور است الان در خیابان سر را بالاکنیم نود درصد بی حجابند ، فرمودند خب اینها همه همین افکار آدمهای بد هستند ، گفتیم همه بی حجاب شده اند جامعه خراب شده ، آیا اگر باطنمان را درست کنیم ، آیا همه با حجاب می شوند ؟ فرمودند : درست است که جامعه پر بی حجاب است اما تو اگر باطنت را درست کنی دیگر اصلا نا محرم را نمی بینی ، الان مثلا این خانه کلا سفید کاری شده ، یک جایی هم یک سوراخی دارد ، تو این همه سفیدی را نمی بینی همان سوراخ را می بینی ، خب ضعف داری ، خب در خیابان خیلی چیز های دیگری هم هست ، اگر ضعف نداری چرا نامحرم را می بینی ، تو به یک مسجدی می روی منبری هزار حرف می زند اما به دلت نمی نشیند اما یک حرف خنده دار که می زند تا ده روز دیگر یادت می آید و می خندی ، حالا حال و هوای ما شیطانی است ، می رویم به زنها نگاه می کنیم می گوییم خدا شیطان را لعنت کند ، چرا جامعه اینطوری شده ، نه درون تو خراب است ، تو خودت را باید لعنت کنی ، آن زن نامحرم بیرون آمده تا ما را امتحان کند ، سوال کردیم پس امربه معروف و نهی از منکر چیست ؟ فرمودند خب شما در وجود خودت منکر داری ، منکر خودت را رفع کن تا آنها را دیگر نبینی ، تا فقط مظاهر جلالی مرتبه الهی را ببینی ، ما اول باید خودمان را عوض کنیم ، تا وجودمان تاثیر گذار بشود ، و آن زن بی حجاب از درون خانه خودش را بپوشاند و بیرون بیاید ، نهی از منکر یعنی خاصیت های بد درونت از بین برود تا جامعه اصلاح بشود ، یک نفر اگر اصلاح بشود یعنی جامعه ای اصلاح شده است ، اگر در روز هزار و یک لااله الا الله و بعد هزار و صد الحمدلله رب العالمین بگویید خیلی خوب است ، اگر همه عالم را در یک کفه ترازو بگذاری و یک الحمدلله رب العالمین را دریک کفه دیگر بگذاری الحمدلله سنگین تر است .

324- در جایی دیگر از ایشان سؤال کردیم که الان در تهران وضعیت بی حیایی چنان شده که آدم سرش را نمی‌تواند بالا کند ، این‌ها دل آدم را تاریک می‌کند ؟ فرمودند : نه خودت نباید تاریک باشی ، نگاه کردن به حیوان‌که عیبی ندارد ، این‌ها زن نیستند ، حیواناتی که لباس به تن کرده‌اند ، شما اگر چشم بصیرتت باز بود می‌دید که این‌ها جز سگ و گرگ نیستند ، شیطان در مردم تصرف کرده است ، ببینید مردم درراه باطل شیطانی‌شان چقدر هزینه می‌کنند، در ماهواره، لباس ، آرایش ، طلا  و... اما ما در انفاق که شاه کلید است ، برای فقرا ، برای شاد کردن دل‌ها چقدر هزینه می‌کنیم ؟ اینکه مردم به این وضع افتاده‌اند مقصر خود ما هستیم ما قوی نشدیم ، دین ما قوی است ، اما ما آن را درست معرفی نکردیم ، وقتی طرف با سود پول بانکی ربوی به مکه می‌رود می‌خواهی زنش مال او باشد ، خب زنش هم می‌رود بغل یکی دیگر می‌خوابد ، این‌ها همه نشانه و بروز لقمه حرام است ، وقتی لقمه حرام به زن و بچه‌ات می‌دهی دیگر اختیار آن‌ها در دست‌ تو نیست ، هرکجا می‌خواهند می‌روند .

325- اینکه ما به خدا نمی رسیم چون مَن داریم ، این من ما باید از بین برود ، پیغمبر ما رحمت للعالمین است یعنی به همه عالم رحم داشت .

326- تک تک هستند قلبهایی که میل به اولیاء خدا دارند و مابقی مردم قلوبشان دنیا را دوست دارد ، نمی توانند طرف اولیاء بیایند برایشان سنگین است خیلی ها هم که با ما آشنا می شوند و بعد از مدتی جدا می شوند در حقیقت ما ردشان می کنیم چون قلبشان با ما نیست دائما در شک هستند ، به ما شک می کنند ، هر کسی در دنیا پی خویشان خودش می رود ، اصلا صدوبیست وچهار هزار پیغمبر و پیغمبر آخر الزمان و چهارده معصوم (ص) آمدند که بشر را نجات بدهند ، وقتی که پیغمبر آخر الزمان(ص) آمدند ایشان علم به قلوبهایی داشتند که اینها می توانند هدایت کننده باشند ، لذا ما دوست داریم که همه هدایت بشوند اما خودشان نمی خواهند ، چون تسلیم نیستند ، اگر ولی گفت همین الان باید خانه را بفروشی و این شهر را ترک کنی ، هرچه گفتند آنها نفع تو را می خواهد برای نجات آمده اند اما ما فکر می کنیم که صلاح امور را ما خودمان می دانیم ، اما نمی دانیم اکه اولیاء خدا باطن قضیه را می دانند ، قبل از ما را می دانند و تا آخر عمر ما را می دانند .

327-  سوال کردیم تسلیم امر ولی بودن در چیست ؟ فرمودند : در محبت داشتن است ، اصلا اصل دین محبت امیر الموئمنین (ع) است که اولش بر می گردد به اولیاء ، هرمقدار به اولیاء خدا محبت داشته باشی به اهل بیت (ع) و خدا هم عاشق تر خواهی بود ، و دنیا برایت کم رنگ می شود ، و اگر دنیا پر رنگ شد بدان که از آنها فاصله گرفته ای ، گفتیم بیشتر توضیح بدهید : فرمودند : یعنی اگر همه عالم گفتند حرف این ولی غلط است شما به همه آنها بگویی بروید دنبال کارتان ، حضرت علی (ع) را لعن می کردند و فقط چند نفر مثل سلمان و ابوذر ماندند گفتند هرچه می گویید بگویید هیچ کدام شما نمی فهمید ، مردم فکر می کنند هرکسی که عرضه دنیایی بیشتری داشته باشد ولی خداست اما بی خبر بودند که ولی خدا در وجود آدمها تصرف می کند و انسانها را زنده می کند.

328- کسی می تواند قلب های ما را آباد کند که به قلب وصل باشد ، کسی که به کتاب وصل است با خیال ما بازی می کند ، او باید به قلب خودش وصل باشد ، دنیا را تصفیه کرده باشد تا حرفش در قلب ما بنشیند ، آثارش را حس می کنی ، مثل یک خانه خیلی گرمی که درب باز می شود و نسیم خنکی انسان را حال می آورد ، دنیا مثل آوار است ، یکسری از قلوب که مرده اند زیر این آوار ، اینها هیچ ، اما یک سری زیر این آوار داد و بیداد می کنند و ناله می کنند ما دنبال اینها هستیم که اینها را از زیر آوار بیرون بکشیم .

329- در مورد قبض و بسط سوال کردیم : فرمودند: قبض و بسط یک مسئله قلبی است ، گاهی همه کارهایت بر وفق مراد است اما قلبت گرفته است قلبت پشت به تو است ، یک وقت هم هست که هیچ ندارید اما شادی ، چون قلبت رو به تو است ، خدا رو به تو کرده ، اینکه انسان باید استاد داشته باشد یکی از علتها این است که قبض و بسطش را به او بفهماند ، آزادت کند ، مثل وسیله ای که بنزین تمام می کنی شب به شب باید شارژت کند بنزین بزنی ، مسئله قبض کاملا قلبی است مثلا خدای ناکرده می روی خانه می بینی خانه خراب شده و زن و بچه از بین رفته اند ، این نباید در تو تاثیر بگذارد ، بلکه این بر خیالت تاثیر می کند ، خیالت احساس ناامیدی به شما می دهد ، قبض و بسط به کار دنیا کار ندارد ، یک سری همیشه کار دنیایشان براه است ، خانه و ماشین و رفاه کامل و... اما همیشه قلبشان قبض است ، کسانی که به دام ما نمی افتند و به طرف ما نمی آیند همین قبض است که نمی گذارد ، اما خودشان دوست دارند که بیایند ، اما چون قبضشان سنگین است از خدا بی زاری می جویند ، وقتی قلبشان باز می شود ما را می خواهند اما وقتی قلبشان بسته می شود چون خدا از آنها بی زار است آنها هم از خدا بی زار می شوند ، کسانی که از دنیا چیزی ندارند و از این نداری حالشان هم عوض نمی شوند ، اینها وارد عقل شده اند ، تعلقات دنیا ندارند ، اولیاء خدا وقتی مال دنیا از دست می دهند امید می گیرند کبیر می شوند ، اما شیطان و اینهایی که در حیوانیت هستند امیدشان را از دست می دهند ، حیوان تر می شوند ، گاهی که خیلی مالشان را دوست دارند و آن را که از دست می دهند ، سکته می کنند و با مالشان خودشان هم می روند ، انسان همیشه برای قبله اش ناراحت است ، اینها قبله شان دین و زندگی و زن و بچه شان است ، البته حقیقت ملکوتی این امر این است که انسانها دنیا را دوست ندارند همه خدا را در درون می خواهند اما اینها چون بی خدا هستند و کافر هستند بهانه می گیرند که من دنیا را می خواهم شیطان می آید مظاهر دنیا را نشان می دهد می گوید تو می خواهی اینها را ناراحت کنی ، لذا برایش توجیه می آورد .

330- هر انسانی با آن چیزی خوش است که خیشیت دارد ، مثلا شما اگر با قرآن خیشیت داشته باشی باطنش را می فهمی ، اگر خیشیت نداشته باشی باطنش را که نمی فهمی هیچ هرچه بخوانی جهلت بیشتر می شود و گمراه تر می شوی ، اولیاء عترت قرآن هستند ، باطن قرآن هستند ، وقتی شما قرآن می خوانید معنی و مفهومش را باید از اولیاء بپرسید که از باطن خودشان ظهور می کند .

331- می فرمودند شما واجباتتان را کامل انجام بدهید ، به جای مستحبات بروید به مردم کمک کنید ، کار خیر کنید دست کسی را بگیرید ، خانه پدر و مادر ، همسایه ها بروید ، این از مستحبات شما بالاتر است .

332- موئمن یعنی کسی که قلبش با قلب قرآن اتحاد برقرار کرده باشد ، وقتی این اتحاد و خیشیت بر قرار شد قرآن از آنجا می گوید آی موئمنین بیایید به سوی من ، اینجا دیگر باطن قرآن پرده را کنار می زند تا باطنش را ببینی ، مثل اینکه شما خانه دوستی می روی او می گوید من طلاهایم را اینجا می گذارم ، گوسفندانم را آنجا ، لباسهایم را اینجا و... سوال کردیم که این روخوانی های متعارف آیا فایده ای دارد ؟ فرمودند : بله باید بخوانید و از نورش استفاده کنید ، اما اگر دستت در دست ولی خدا باشد این نور را برایت می شکافد ، اما اگر دستت دست ولی نباشد همان نور کورت می کند یعنی حق را باطل می بینی و باطل را حق .

333- این که اولیاء خدا افراد را قبول می کنند بر اساس این است که امام زمان (عج) افراد را قبول می کنند ، این هم به سعی و تلاش خودتان بستگی دارد هرچه بیشتر تلاش کنید بیشتر بالا می آیید ، دنیا یک فرصت است ، یک رجعتی است که بتوانی رشد کنی ، ناز اولیاء را و ناز خدا را باید بکشیم ، دنیا محل رشد است باید خودمان را نشان بدهیم ، نزدیک تر برویم ، از عالم خیال برویم به عالم عقل ، از عقل برویم به نور ، از نور برویم به وجود ، یک سختی هایی دارد اما سختی ها خیالی است وقتی از خیال کنده بشوید ، یعنی همه محبتها یکی بشود انسان راحت می شود ، ما که محبت دنیا را داریم ، در حقیقت یعنی خوشی دنیا را داریم و درحالی که دنیا خودش ظلم است ، ما به خودمان ظلم می کنیم و در حالی که راحتی نداریم فکر می کنیم که راحتیم ، مثلا در یک اداره خوش هستی اما یک سال که حقوقت را ندهند معلوم می شود آن اداره جهنم است همینطور هم انسان که می میرد می بیند آنطرف از این اعمال مزدی ندارد لذا ختم واویلا آنجا شروع می شود ، می بیند از لحاظ روحانی و از لحاظ توحید هیچ چیزی ندارد می فهمد که در دنیا در جهنم بوده است ، باید در میان جهنم توحید بگیریم تا بهشت را برای خود بسازیم ، انسان وقتی وارد عقل می شود می فهمد در عالم خیال چقدر به خودش ظلم کرده است ، لذا باید آن به آن خودمان را اصلاح کنیم ، آنی غافل بشوی می بین علف هرز سبز می شود ، یک نگاهی از ما سر بزند یک حرفی از ما سر بزند ....انسان باید مراقب باشد ، گفتیم پس ما باید خوراک های خیالمان را قطع کنیم مثلا من روزی چند ساعت در اینترنت کار فرهنگی می کنم و این شده خوراک خیال من ؟ فرمودند : نه ، باید تفکیک کنید مثلا خوراک روح را از نماز بگیرید ، مثلا در یک ماشین آب هم هست روغن هم هست ، باید آب و روغن قاطی نشود ، ما باید نسبت به خدا و اولیاء عاشق باشیم اما نسبت به امور دنیایی مهر داشته باشیم ، مهر را با عاشقی اشتباه نگیریم ، در اینترنت هم اگر شغلتان نیست روزی یک ساعت و نیم بیشتر نباشید ، یک ساعت مرد است و نیم ساعت دیگر زن است ، یک ثانیه هم بیشتر نشود.

334- دنیا مثل غرقاب است اگر بی حرکت باشی مثل کشتی می روی اما اگر بادی بیاید تکان بخوری چپ می شوی ، یعنی یک چیز دنیایی شما را عوض نکند ، یعنی چیزهای دنیایی به شما نقش ندهد لعاب ندهد که ناشناخته بمانی ، شما همان که هستی همان باید باشی ، هرچه می آید از درون قلبت پرتش کنی بیرون ، اگر قلبت لعاب نگیرد چیزی پنهان نمی ماند و همه خانه قلبت برایت روشن می شود ، لذا جز دوستی خدا دوستی چیزی را نباید گرفت ، در چیزهای دیگر از مهر بالاتر تبدیل نشود ، سوال کردیم که چگونه به خوراک های خیالی دلبستگی ایجاد نشود ، فرمودند افراط و تفریط نباید باشد ، یعنی نه چیزی را دوست داشته باشی و نه از چیزی بدت بیاید ، همه چیز ها را خداوند به جا خلق کرده است ، ما نباید ناراحت بشویم که این خوب است ، این بد است ، این آدم خوب است یا این آدم بد است ، او باید بد باشد و این هم باید خوب باشد ، به ما ربطی ندارد ، هوا سرد بشود یا گرم بشود باید همینطور بشود که هست ، دخالت در کار خدا نباید داشته باشیم ، همه جور خلق دارد ، تو فقط بنشین و نگاه کن ، عظمت خدا را نگاه کن ، یک عده ای خوشحالند و یک عده ای ناراحت هستند ، تو باید سنخیتی را که با خدا داری جستجو کنی و پیدا کنی.

 سوال کردیم ده ها مورد در قرآن آمده که قومی که امر به معروف نمی کنند از رحمت خدا دور هستند ، فرمودند : قائده این است که تو باید اول اصلاح بشوی تا از خوبی تو دیگران اصلاح بشوند ، نمی شود تو نماز نخوانی به بچه ات بگویی نماز بخوان ، تو باید عایدی معنوی داشته باشی تا او از معنویت تو به راه بیاید ، هر کسی یک خود دیگر در درونش دارد ، باید بر روی او کار کنی ، بیرون از خودت خیر ، بیرون از شما مملکت هست قانون هست ، شما اگر خودت را ساختی عالم را ساخته ای ،  کسی که غیبت می کند باید غیبت کند چون خوراکش همان است ، ما اگر قوی بشویم وقتی کنار او برویم او خود به خود غیبت را قطع می کند ، یا مثلا آن بی حجاب باید خودش را نشان بدهد ، اگر نشان ندهد خوبی و بدی آدم از کجا معلوم می شود ، او باید عملش را بروز بدهد ، او یک کاری کرده است که حالا دیگر نمی تواند حجاب داشته باشد ،  تا آن کار پایان پیدا کند ، یعنی خیالش از بی حجابی پر بشود تا بداند بی حجابی کار خوبی نیست ، یعنی باید به این درک برسد ، سرش به دیوار بخورد تا خودش برگردد  ، منتها در این دنیا تکثر پیدا می کند بی حجاب می شوند به فاحشه گری می افتند ، بد می شوند خوب می شوند ، آخر کار آنهایی که خیلی گناه می کنند ازآنهایی که خوب هستند ، هدایتشان بهتر می شود ، همانطور که بد هست همانطور هم خدا می تواند خوبش کند ، به اینها بیشتر رحم می کند .

 لذا تذکر تو به افراد بد جامعه این است که برایشان دعا کنی که خودت خوب تر بشوی یعنی خوبی تو بدی آنها را می پوشاند ، این که می گوییم این آدم خوب است آن آدم بد است در حقیقت او خوب نیست بلکه این به پای بدی های آن فرد بد است که خوب جلوه می کند والا همان فرد خوب از آن فرد بد بدتر است ، خوبی فرد از روی عادت است ، بدی آن فرد هم از روی عادت است ، اصل خوبی این است که انسان توحید داشته باشد ، یعنی وجودش از خدا پر بشود ، چشمش می شود چشم خدا گوشش می شود گوش خدا و... یعنی این خاک را ترک کند ، یک خاک دیگر بسازد .

 گفتیم اگر این چنین هدایتی  بخواهد برای همه عموم باشد آیا باید حضرت بقیت الله (عج) ظهور بفرمایند ؟ فرمودند : او هست همین الان هست ، اینطور نیست که حضرت غایب باشد بلکه ما مرده ایم ، اگر زنده شویم حضرت هستند ، او را می بینیم ، هستند افرادی که خیلی عادی حضرت را زیارت می کنند ، اما به کسی نمی گویند ، چون کسی که حضرت را زیارت می کند اگر جانش بالا بیاید نمی تواند ملاقاتش را بگوید ، گفتیم پس در صورت ظهور عام آیا افراد بیشتری هدایت نمی شوند؟ فرمودند: دیدن حضرت ، چون انسان کامل است ، در این عالم نمی گنجد ، باید عالم عوض شود ، تا او ظهور کند ، کسانی که الان حضرت را می بینند ، عالم تغییر می کند که حضرت را می بینند ، شما حضرت را اینجا نمی توانی ببینی ، باید باطن عالم بیاید تو هم مثل باطن بشوی تا بتوانی حضرت را ببینی ، حضرت که ظهور عام بفرمایند عالم عوض می شود و آدمها تغییر می کنند ،  گفتیم پس آن اتفاق هم می افتد ؟ فرمودند : بله که می افتد ، ما باید در فکر این باشیم که عالم وجود خودمان را عوض کنیم و آماده ظهور باشیم ، قبل از اینکه عموم ببینند ما ببینیم ، اصلا عشق زندگی انسان در دیدن آن بزرگوار است ، این که ظهور انسان کامل که از وجودت بروز کند چیز کمی نیست که ، تمام غمهای عالم می رود ، آرام می شوی ، این که انسان نا آرام است دنبال همان تکامل می گردد ، همه اینهایی که در دنیا در حال تلاش هستند ، در مادی ، در دانشگاه و حوزه ، همه می خواهند یک چیزی را بدست بیاورند ، نمی دانند که آن چیز در میان خودشان است .

335- در مورد اذکار ، ایشان هر مدت ذکر را تغییر می دادند ، لذا در اینجا تعدادی از اذکار که قابل گفتن است را تقدیم می کنیم : البته ایشان در طول یک روز فقط یکی از این اذکار را سفارش می کردند یعنی نه اینکه همه اینها در یک روز گفته شود ، ذکر یا علی مددی را 1001 مرتبه در روز برای فتح ، یا ذکر یا فاطر بحق فاطمه 1001 مرتبه ، ذکر یابن الحسن 1001 مرتبه ساعاتی قبل از نماز برای حضور قلب ، یا علی 1001 مرتبه ، دعای فرج " الهم کن لولیک .." 114 مرتبه ، صلوات 1001 مرتبه ، بسم الله الرحمن الرحیم 100 مرتبه بعد از نماز صبح (می فرمودند کمبود ما همین بسم الله است) ، لااله الا الله 1001 به همراه 1100 الحمدلله رب العالمین ، و اذکار دیگر ... به افرادی که با ایشان سیر داشتند اربعین می دادند ، مثلا نماز جعفر طیار هر شب در یک ساعت مقرر و یا ذکر یونسیه ، نماز امام زمان (عج) ، نماز حضرت زهرا (س) یا گاهی می فرمودند بین دو رکعت نماز جعفر ، نماز امام زمان (عج) خوانده شود ، ایشان در قنوت همه نمازهایشان دعای فرج را می خواندند و تاکید داشتند بعد از نماز حتما سه صلوات و دعای فرج و این توسل : الهی به حق محمد الهی به حق علی ... تا حضرت بقیت الله (عج) گفته شود و در انتها صلوات فرستاده شود ، مثلا ده روز مانده به عید غدیر تا روز عید غدیر فرمودند: نادعلی مظهر العجائب ... را روزی 110 مرتبه داشته باشید ، یا در ایام دهه  محرم ذکر " یا کاشف الکرب عن وجه الحسین اکشف کربی بحق اخیک الحسین " را 110 مرتبه فرمودند داشته باشید ، یکی از اذکاری که فرموده بودند این بود: برای هرکدام از حضرات حضرت زینب (س) ، حضرت عباس (ع) حضرت معصومه (س) و حضرت نجمه خانوم(س) 100 سوره توحید که مجموعا  400 مرتبه  می شود داشته باشید .

336- از نفس حیوانی نمی شود به این راحتی در رفت ، باید به اندازه وزن تان اشک بریزید تا یک شخصیت دیگر از شما بروز کند ، این تن باید بمیرد ، اولیه انسان حیوانی است و وقتی موت قبل از موت بیاید آنجا می شوید انسان ، اینجا عرش را زیارت می کنید ، کار وجودی است ، مسئله یک کار شخصی نیست که خودت این مسیر را بروی ، مسئله در باطن چیز دیگر است ، باید اولیاء تصرفات عقلی و نوری  و وجودی در شما بکنند ، فاصله عوالم خیلی زیاد است ، این عالم نبات با عالم عقل و بعد با امام و با نور و با وجود خیلی فاصله هست ، مسئله فراتر از این حرفهایی است ما فکر می کنیم ، مسئله این است که انسان درک کند ، یک چیزی را درک کند ، به یک ادراکی برسد ، در هر مراتبی هست خودش را ببیند ، یک شخصیتی از ما در جلوی ما هست ، وقتی ما در عالم خیال هستیم این شخصیت می رود پشت سر ما ، وارد عقل که بشویم می آید جلو ، خیال که بمیرد عقل می آید جلو حرکت می کند که همان امام زمان (عج) باشد ، شخصیت اصلی ما همان شخصیت اقا امام زمان (عج) است که در عالم یک نفر بیشتر نیست که جلوی همه مان هست ، درون همه مان هست ، آثار خارجی اش همین امام زمانی است که می گوییم در بیرون هست ، لیکن در هر باطنی یک مراتبی از انسانیت هست که مراتب امام زمان (عج) است ، مثلا یک عده ای به مراتب خیال امام زمان (عج) می رسند ، یک سری به مراتب عقل امام زمان (عج) می رسند ، و همین طور یک عده به مراتب نور و وجود امام زمان (عج) می رسند ، و به مرحله وجود هم فقط و فقط از طریق عاشورا می توان رسید امام رضا (ع) هم به امام حسین(ع) توسل دارد ، به عاشورا گریه می کند ، امام حسین (ع) وجود انسانی را فتح کرده است ، کمال وجودی انسانی را او فقح کرده و کمال عقلی را امیر الموئمنین (ع) فتح کرده اند و شیطان را بیرون کردند ، کمال نوری را پیغمبر (ص) فتح کرده اند ، در وجود هم که امام حسین (ع) فتح کرده و شیطان جا ندارد ، سوال کردیم مگر شیطان در نور و عقل راه داشته ؟ فرمودند : راه داشته اما بیرونش راندند ، الان هم ما گرفتار همین شیطان هستیم که نمی گذارد به عقل و نور برسیم ، شیطان دائما برای ما خواسته های جدید پدید می آورد ، وقتی هم که یک ولی سر راهمان قرارمی گیرد می گوید نه او فلان است چنین است و چنان است ، نمی گذارد عاشقش بشوی ، باید عشق بورزی تا بالا بروی ، هرکسی که از اهل بیت (ع) صحبت می کند می خواهد خودش را نشان بدهد ، اهل بیت (ع) را کسی نمی تواند تعریف کند ، تو بگو از خودت چه داری ، مثل این که من بگویم آقای فلانی آدم خوبی است یا آدم بدی است ، در هر صورت می خواهم خودم را نشان بدهم .

 امام در مقامی است که بر زبان نمی آید ، وجود را که نمی شود بیاوری در خیال تکه تکه اش کنی ، این وجود خیالی است که ما در خیال تکه تکه اش می کنیم ، این اسلام خیالی است که هر طور می خواهند با آن بازی می کنند ، آیا حضرت علی (ع) را هم توانستند بازی بدهند یا خرابش کنند ، نتوانستند و برای همین دست به ایجاد شبهات زدند و شایعه سازی بر علیه ایشان می کردند ، خب هرکس شبه دارد بیاید بنشینیم صحبت کنیم ببینیم بحث انسانی چیست مراتب انسانی چیست ، لذا این لقمه مال هرکسی نیست ، یک دهانی می خواهد اندازه این عالم ، از این دریا یک قطره در این دنیا چکیده ، تمام اینهایی که خداوند به عالم داده است را مثلا فقط به یکی از اولیائش داده است ، هرکه خوبی کند به نام او تمام می شود و هر چه بدی بشود به نام مردم تمام می شود ، چون در خیال هستند ، مثلا الان یک آدم معتاد است ، حالا به او بگویند دزد ، بگویند نامرد و... هرچه به او بگویند به او می چسبد ، حالا یک آدم صالح را هرچه خوبی بگویند به او می زیبد .

337- اهل بیت (ع) آمده اند که اگر ما گناه نکنیم به ما عنایتی بکنند ، کار ما زوری نیست ، همه چیز در وجود خودمان است و در بیرون هیچ چیزی نیست ، گفتیم که آیا نباید در ما یک چیزی باشد که مستوجب عنایت اهل بیت (ع) بشویم ؟ فرمودند: در همه هست ، شما اگر گناه نکنید آن زنده می شود ، در همه هست منتها یک پاره از مردم مشغول شده اند ، خانه شان درست ، ماشین شان درست ، زندگی شان درست ، خلاء شان با دنیا پر می شود ، یعنی خلاءشان زیادتر نیست که با امام پر بشود ، انسان اول که به دنیا می آید خلاءش سینه مادر است ، بعد مدتی خلاءش بیشتر می شود نان می خواهد ، باز خلاءش بیشتر می شود مدرسه می خواهد ، و... همین چیزهای ظاهری ، مثلا فلانی حافظ قرآن است ، کلا چیزهایی که از بیرون قید خورده و انسان یاد گرفته است ملاک خوبی و بدی انسان نیست ، اصلا هر چیزی که از بیرون قید می خورد و انسان انجام می دهد عیب آدم است ، نقص آدم است ، مثلا یک نفر که غیبت می کند ، یک قسمت آن می رود به بیرون ، یک سری آن می رود و وجود جهنم را درست می کند ، یک سری هم تصویر می شود برای خیالت ، کار خوب هم همینطور است که یک سری از توحید سر در می آورند ، خیال آن را قبول نمی کند ، و وارد بهشت قلبی می شوی ، پرسیدیم که کودک پنج ساله مان را کلاس حفظ قرآن فرستاده ایم چه می فرمایید ؟ فرمودند : خوب است ، گفتیم گاهی میل به حفظ ندارد : فرمودند برود در کلاس فقط بنشیند و تماشا کند .

338- از ایشان سوال کردیم به عنوان اولین قدم چه کنیم ؟ فرمودند ؟ در اولین قدم اول باید انفاق داشته باشید چون انفاق قلب را زنده می کند و قبل از آن لازمه اش تصفیه خمس است ، و بعد هم مجالس ابا عبد الله (ع) یا تشکیل بدهید و یا هم بروید در مجالس بنشینید ، ما خودمان هیچ کاری نمی توانیم بکنیم ، باید برویم در مجلس امام حسین (ع) بنشینیم که پیغمبر(ص) در وجود ما کار کند ، ما وقتی در میان مردم هستیم و چشمانمان به آنهاست شیطان می آید به وجودمان ، بعد ما باید به محیط هایی برویم و فکر ما در یک محیطی باشد که شیطان اجازه ورود نداشته باشد مثل همین مجالس .

339- هر چیزی که در آن منافعت را در نظر می گیری شیطانی است ، و هر چیزی که در راه خدا انفاق می کنی و می دهی رحمانی است ، هرچه خودت بخوری حساب است و از گناهت است ، و آنکه به مردم گذشت می کنی و انفاق می کنی اینجا خدا گناهانت را می بخشد ، شما نیت ثواب می کنی یک حسنه برایت می نویسند ، عمل بکنی ده حسنه می نویسند اما گناه که بکنی هفت ساعت صبر می کنند ، اگر توبه کردی که هیچ و اگر توبه نکردی نوشته می شود .

340- سوال کردیم که انسانها پس از مرگ در چه حالی هستند ؟ فرمودند : مرگی نیست بلکه زنده می شوند ، مثل اینکه شما الان آمده اید به حرم امام رضا (ع) اگر اینجا از ظاهر بمیری به باطن حرم زنده می شوی و آنجا یک زندگی باطنی شروع می کنی و بی نهایت است و عوالم باز می شوند ، الان شما در خیال هستی و در ظاهر هستی ، وقتی که نفست بایستد و از تعلقات کنده بشوی ، باطن برایت رو می شود ، اینجا دیگر در میان این آدمها نیستی ، در مرتبه وجودی خودت هستی ، در حرم خودت هستی از ذات خودت لذت می بری ، شما الان هفتاد سال حال عوض کرده ای آنجا می گویند به هر کدام از این حالات که می خواهی برو ، به هر اتاقی که می خواهی برو ، گفتیم پس به حالاتمان رجعت می کنیم ؟ فرمودند : خیر ، حالات به تو رجعت می کنند ، گناهان به شما رجعت می کنند ، بعد این گناهان آنجا عذابت می دهند .

341- سوال کردیم که خداوند سیئات را با حسنات از بین می برد چگونه است ؟ فرمودند : بستگی به خودتان دارد باید ببینید کدام حسناتتان می تواند با کدام گناهتان ازدواج کند و همدیگر را جبران کنند .

342- زندگی اولیه ما حیوانی است باید یک زندگی دیگر شروع کنیم که بدون تعلقات دنیا باشد ، اهل بیت (ع) باید زندگی بهشتی به ما بدهند ، یعنی همه چیز را در این عالم ببینی و درک کنی مثلا مثل آقای بهجت ، ایشان با گناه نکردن به این مراتب رسیدند ، کسانی هم که گناه کرده اند باید توبه نصوح کنند ، گفتیم که آیا آیت الله قاضی و علامه حسن زاده هم مانند آیت الله بهجت در این مقامات هستند؟ فرمودند : همه این بزرگواران گناه نکرده اند و عنایت نصیبشان شده اما آن مراتب فوق و بالا را ندارند ، مراتب بالا چیز دیگری است ، آن مراتب بالا را اهل بیت (ع) نتوانستند به ما بگویند چون ظرفیت نداشته ایم ، الان هم مراتب بالا را چون ظرفیت نیست نمی گویند ، سوال کردیم که سلمان فارسی چطور : فرمودند : مراتب سلمان فارسی را کسی نمی تواند بیان کند که بگوید این بوده است ، اگر هم بیان می کنند با خیالات بیان می کنند ، باید برسی به آن مرتبه و مراتب سلمان را شهود کنی تا بعد درکش کنی ، ما هر کاری که می کنیم جسمانی فکر می کنیم ، زندگی روحانی این است که مثقال ذره تعلقات نداشته باشی ، اینجاست که پرده برداشته می شود ، تعلقات که داری جلویت دیوار است .

343- از علامه حسن زاده پرسیدیم : فرمودند ایشان علمشان علم سنگینی است و این علم را اهل‌بیت (ع) به ایشان داده‌اند ، یعنی هرکس هر کمالی دارد از اهل‌بیت (ع) است ، ایشان فرمودند : برای ملاقات علامه باید اول برویم سر مزار مادرشان و اجازه بگیریم ، هرچه اهل بیت (ع) به ایشان داده اند از ناحیه مادرشان بوده ، ما اول که سر مزار مادرشان رفتیم تا چند متری قبر جلو رفتیم اما زانو یاریمان نکرد و برگشتیم از بسکه قبر مادر ایشان حریم دارد و وجودشان قوی است .

 مثلاً ما و علامه یکدیگر را در حالاتمان و در باطن می‌شناسیم در ظاهر که یکدیگر را نمی‌شناسیم ، حضرت علامه کسی هستند که رهبری برای ایشان جایگاه ویژه ای قائل است ، حتی بیمارستان رفتند عیادت ایشان .

 از ایشان سؤال کردیم حضرت علامه را چطور دیدید ؟ فرمودند : ایشان علم سنگینی دارند ، فوق العاده هستند وقتی‌که ما از راه رسیدیم و چشم مان بر ایشان افتاد اصلاً چشم‌هایمان روشن شد ، وقتی کسی اهل نور باشد چشم آدم را روشن می‌کند ، وقتی خدمت حضرت علامه حسن زاده به آمل رفتیم ایشان فرمودند دستتان را برسر ما بگذارید ما به ایشان گفتیم که ما نذر کرده‌ایم شما دستتان را بروی سر ما بگذارید ، خب این یعنی چه ،ما که اهل تعارفات نیستیم مثل افراد معمولی ، این‌طور نیست که دیدار جسمی باشد اصلاً قلب که باز است برنامه چیز دیگری است ، برنامه وجودی است نوری است ، برنامه جسمانی نیست ، وقتی علامه می‌بینند یک نور قوی‌تری هست می‌خواهند از آن استفاده کنند ، مثل ما در عالم خیال که نیستند که ، می‌خواهند از نور قوی‌تر استفاده کنند . اما بلاخره هرچه باشد ایشان مسیر را از طریق کتاب رفته‌اند ، و همین علم کتابی‌حجاب خودش را دارد، ایشان چایی را خورده‌اند اما طعم چایی را می‌خواهند چکار کنند ، هر چیزی که به یادت باشد و ذهن را نگاه دارد حجابت است ، حتی کار خوب و عمل خیر ، مثلاً من اگر یادم باشد در خیالم که زن دارم همین حجابم است ، همین‌که یادت باشد و بدانی حجابت است ، باید همیشه در حضور و محو در الله باشی ، انسان وقتی در حضور باشد ملتفت چیز دیگری نیست ، یکی از دوستان از تعجب خندیدند و پرسیدند اگر آن‌ها که زن دارند و یادشان است در حجاب‌اند پس ما که زن نداریم و در فکر زن گرفتن هستیم وضعمان چیست ؟ ایشان هم خنده ای کردند و فرمودند : نه آقا جان در کل عرض می‌کنم ، در کل مرتبه انسانی را می گویم ، این مطلب هست و همه‌مان گرفتاریم ، مثلاً الان شما بچه‌دارید شکل و صورت بچه‌ات می‌آید به نظرت ، خب همین حجاب است ، کسانی که حجشان قبول می‌شود ، موقعی که در مکه هستند هرچه فکر می‌کنند بچه‌شان بیادشان نمی‌آید ، که شکلش چیست اسمش چیست ، چون خیالشان نورانی شده است ، مثلاً اگر قلب شما نورانی باشد ، تا وقتی‌که نورانی باشد انسان کامل را مشاهده می‌کنید همین‌الان با قلبتان ، اما همین‌که قلبتان کدر شد دیگر خیال نمی‌تواند رنگ و روی امام را نشانت بدهد و لذا محو می‌شود .

 سؤال کردیم چطور به این مرحله برسیم ؟ فرمودند : شما باید خودتان مراقب خودتان باشید کسی نمی‌تواند به این معنا دست کسی را بگیرد ، خودت باید روی خودت کارکنی ، دکتر می‌تواند راهنمایی کند که فلان دارو را بخور اما وقتی خودت نمی‌خوردی که نمی‌شود به زور در حلقت بریزد ، یک‌وقت هم هست که شما در برابر ولی خدا تسلیم هستی ، مثلاً شما پنج فرزند دارید ، یک فرزند آن‌چنان به حرف شماست که هنوز تا حرف شما تمام نشده آن کار را انجام می‌دهد ، آب می‌آورد نان می‌آورد ، می‌گوید بابا چه کار داری تا انجام بدهم ، خب این تحت عنایت قلب قرار می‌گیرد ، این با بقیه فرق می‌کند ، اولیاء به کسی نیاز ندارند اما این محبت او ، او را تحت عنایت قرار می‌دهد .

گفتیم با توجه به این فرمایشات شما ما زده ایم کار را خراب کرده‌ایم سیم‌ها را قطع کرده‌ایم : فرمودند : نه خراب نکرده‌اید بلکه نرسیده‌اید سیمی را قطع نکرده‌اید بلکه هیچ سیمی را وصل نکرده‌اید ، انشعاب هست اما شما وصل نکرده‌اید ، گفتیم شما فرمودید هر کاری کردیم همینجا باید بکنیم ، فرمودند : بله همین طور است ، گفتیم ما در دنیا حرکت را شروع کردیم اما دیر شده دیر فهمیدیم ، شاید عمرمان کفاف ندهد ، فرمودند : چرا کفاف می‌دهد به اندازه عمر شما خدا گذاشته است ، گفتیم مثلاً اگر چهل سالگی فهمیدیم اشتباه آمده‌ایم اما همان سال هم آخرین سال عمرمان باشد ، فرمودند : یک روز هم که باشد خدا آن‌چنان آن روز را بزرگ می‌کند که تو کامل بشوی ، این‌که در حدیث داریم اگر یک روز به قیامت مانده باشد آن یک روز چنان بزرگ می‌شود که حضرت حجت (عج) قیام کند ، باطنش همین قضیه است ، برای چنین انسانی هم آن‌چنان یک روز بلند می‌شود که اندازه چهل سال کامل شود ، خدا خیلی مهربان است .

 گفتیم بعضی افراد هستند که سالهای آخر عمر را در کما سپری می‌کنند: فرمودند : خیال همیشه در کار است ، خیال باید تمام بشود ، خیال مثل نخ قرقره می‌ماند که سر نخ را گرفته باشی و قرقره پرت شده باشد ، نخ که تمام شد قرقره آزاد می‌شود ، در برزخ می‌بینی این امر برای یکی 500 سال طول می‌کشد او در این مدت در قبر در حالت کما است از مردنش هم خبر ندارد در خیال زندگی می‌کند وقتی‌که دیگر خیالش خالی شد آنجا مرگ را می‌فهمد .

344- در مورد کشورهای غربی سوال کردیم : فرمودند در آنجا وجود زیاد هست اما چون انسانها در آنجا استفاده نمی کنند این فیض تبدیل به ماده می شود ، به چیز های جسمانی ، چیزهای خوردنی ، یعنی چون از معنویت نمی توانند استفاده کنند تبدیل به ماده می شود و برای همین مال دنیا آنجا فراوانتر است ، آنجا چون محیط آزاد است انسان دستش باز است بهتر رشد می کند ، انسان که در محیط در بسته رشد نمی کند ، در آنجا خوب و بد و شیطان خودشان را بروز می دهند ، چون ترسی ندارند که خود را پنهان کنند ، اکثر اینهایی که اینجا حجاب دارند چون دیگران حجاب دارند او هم مجبور است حجاب داشته باشد از ترسش حجاب گرفته ، از معنی حجاب سوال کردیم : فرمودند : حجاب یک تکه پوشش از بالا تا پایین است که باعث می شود برجستگی های بدن معلوم نباشد ، الان این مدل حجاب با لباس تنگ که در جامعه اسلامی هست خودش یک نوع بی حجابی است اصلا بدتر است شیطانی است ، مثل اینکه اسلام بر علیه اسلام دارد کار می کند ، این پوشش های امروزی مردها را بدتر حساس می کند .

345- انسان اگر یک مقدار در جهت خدا حرکت کند آن اتفاقهایی که در درونش می افتد در روحیاتش و در خیالش را می فهمد .

346- اینکه کسانی از خودشان کرامت بروز می دهند ،مثلا شیطان هم قادر به طی الارض هست، آن فرد شیطان می شود فکر می کند ولی خدا شده .

347- علم حقیقی علم کتابی نیست یعنی علم حقیقی خیالت را بر عقل و وجودت وصل کند ، برنامه چیز دیگری است ، این اعمالی که ما انجام می دهیم نیست ، ارواح حیوانی باید به روح انسانی تبدیل بشود ، معجزه روحانی لازم است نه معجزه بیرونی ، امیر الموئمنین(ع) معجزه درونی می کند ، امام حسین (ع) معجزه درونی کرد که حر را برگرداند ، او را مثل خودش کرد .

348- انسان وقتی که به خدا فقر پیدا کند و این را باور کند ، مقام بالاتر می گیرد ، یعنی هرچه خودت را بیشتر خط بزنی مقامت بالاتر می رود .

349- اولیاء باید شما را به شهود برسانند ، یعنی کلماتی را که به شما می گویند را تا شما نبینید گرم نمی شوید ، خیلی چیزها را قلب ما می بیند اما قلبمان متوجه نیست ، چون خیال ما با قلب ما فاصله دارد ، اگر ارتباط این دو وصل شود به ملکوت عالم وصل می شویم ، یعنی وهم آمده جلوی عقل ما را گرفته و ما فکر می کنیم که عقل داریم ، در دنیا خیلی زرنگ هستیم ، اگر بگویند از عقل صحبت کن چیزی نمی دانیم اگر بگویند از خدا و پیغمبر(ص)  صحبت کن چیزی نمی دانیم ، قیمت چیزهای دنیایی را می دانیم اما قیمت خودمان را نمی دانیم ، لذا قیمت تو مقدار توحیدی است که قلبت گرفته است .

350- اگر به روزی پنجاه هزار سال قیامت حساب کنید ما الان هفت ثانیه بیشتر زندگی نمی کنیم ، همین که می گویی آمدم به دنیا از دنیا رفته ای ، تا بیایی بگویی آمدم دهنت را بسته اند ، حالا گسترش وجودی انسان است که وقتی که این هفت ثانیه تکثر پیدا می کند سی سال ، چهل سال ، پنجاه یا هفتاد سال ، دویست سال ، پانصد سال ، عمر گسترش پیدا می کند ، یکی را می بینی هفت ثانیه اش در ده سالگی تمام می شود ، به مانند شمع می ماند ، بستگی به آن آثار روغنی دارد که به نخ می رسد ، اگر آثار روحانی اش خوب نباشد زود تمام می شود ، ظرفیتش با پنج یا ده سال تمام می شود ، همین که بگویی آمدم در آمدم گفتنت تمام است رفته ای ، اثری از تو نیست ، همه اش مثل شبه است ، محصول خیال است ، سوال کردیم که آیا همین هفت ثانیه کیفیت زندگی ابدی را تعیین می کند ؟ فرمودند : بله اما هفت ثانیه به روزی پنجاه هزار سال هفت ثانیه است ، هر یک روز قیامت پنجاه هزار سال است ، آن وقت عمر ما در این پنجاه هزار سال می شود هفت ثانیه ، و باز هم آن پنجاه هزار سال را برای ما مثال زده اند، ظاهرش را گفته اند پنجاه هزار سال و باطنش معلوم نیست که این چه پنجاه هزار سالی است ، اگر پیغمبر (ص) قرار بود همه چیز را بگوید مردم همه دیوانه می شدند ، دین قبول نمی کردند .

 این زندگی دنیا مثل این است که به شما بگویند برو دستت را بزن به دیوار و برگرد ، کلا همین است ، حالا باید ببینی در این وسط چه دیده ای ، آنطرف که بروی می گویند چه دیده ای ، چه عملی داری ، هرچه دیده ای و هر عملی که کرده ای در وجودت می افتد و آنجا در آیینه ات نشان می دهی ، بهشتی ها آنجا در عقل هستند ، و آنهایی که در جهنم هستند در خیال هستند ، مثل اینکه می گوید خیال کردم اینطوری شد خیال کردم این چنین است ، دلم اینطور گفته ، دلم این را می خواهد می شود حیات حیوانی ، در جنگ و اختلاف ، اما کسی که عقل دارد می گوید هرچه خدا بخواهد ، می گوید ان شا الله ، لا حول ولا قوه الا باالله .

351- این دلی که ما داریم دل گلی است ، چیز گلی که راست نمی گوید ، آن چیز روحانی راست می گوید و آن هم عقل کل است ، سوال کردیم ما باید چه بکنیم ؟ فرمودند : گناه نکنید ، شکر خدا را بجا بیاورید ، در کار دیگران دخالت نکنید ، توجه داشته باشیم که قلبمان از خدا کنده نشود ، یاد خدا باشیم ، که برکت از درون وجود انسان پیدا می شود ، ما برکت را از بیرون و از مال دنیا می خواهیم ، که اینها همه اش شبه است ، برکت خود وجود انسان است .

352- سوال کردیم که بهترین استفاده ممکن از ولی خدا چیست : فرمودند : اول اینکه عاشق او باشی و دیگر اینکه سوالات قرآنی و باطنی بپرسید ، هرچه علاقه ات به او بیشتر باشد عایدی بیشتری خواهی داشت ، هرچه ایمانت نسبت به او ضعیف تر باشد ، برداشتهای تو هم از صحبتهای او ضعیف خواهد بود ، هرچه ایمانت به خدا بیشتر باشد صحبتها برایت با معنی تر می شود ، الان قرآن و دین و... برای عموم مردم بی معنی است یک جور عادت است ، در حالی که نیم ساعت حضور و نماز ، انقلابی را در وجود انسان برپا می کند و وقت نماز به عشق دیدار به مسجد می روی ، ما هنوز طعمش را نچشیده ایم .

353- هر کاری را که انسان پشتش را محکم بگیرد برنده است ، خدا باید آن کار را قبول کند ، یعنی برای دلش کار نکند ، باید برای رضای خدا باشد ، این کار های دنیایی و خیالی انسان را بی وقار می کند ، بی وجدان می کند ، بی آبرو می کند ،آبرویش مثل لعاب است ، مثلا یک نفر تا وقتی در یک اداره است تحویلش می گیرند ، اما وقتی از اداره اخراج شد دیگر کسی با او اصلا صحبت نمی کند تحویلش نمی گیرند ، از آنطرف مثلا آیت الله خمینی وقتی به ایران آمد روی دست وپایش افتادند ، برای اینکه وجودش را تصفیه کرده بود ، علم الهی داشت ، شما فکر می کنید آیت الله خمینی انقلاب کرد یا مردم انقلاب کردند ، نه اینطور نبود بلکه این وجود بود که برگشت ، و خیال را زیر پایش له کرد ، آیت الله خمینی روی خودش کار کرده بود قدم گذاشت و خیال انسان را زیر پا له کرد ، شاه را له کرد ، با یک کلمه حرف بی آبرویش کرد ، اگر حق از روی وجود بیاید باطل معدوم است ، شبه است ، آیت الله خمینی شب که فرمان می داد همه بیرون می ریختند ، خود به خود بیرون می آمدند چون وجود در خیال اثر می کرد ، و مردم خیالشان می مرد و مثل گِل روان حرکت می کردند ، این انقلاب را باید دردرون خودتان هم بر پا کنید ، یعنی وجودت را از لوث خود خواهی که از طریق خیال آمده را پاک کنید ، گفتیم پس باید آستین بالا بزنیم : فرمودند : هیچ آستینی نمی خواهد بالا بزنید فقط گناه نکنید ، گفتیم که الان بیشترین گناه ما از طریق چشم و گوش است : فرمودند : یکی از گناه ها این است که وقتت را بیهوده بگذرانی ، مثلا بدون تفکر باشی ، نعمت های خدا را شکر نکنی ، یک خلوت گاهی درست کنید ، بنشین فکر کن ، امروز زن داری شکر کن سجده کن ، بچه داری سجده کن، سالمی سجده کن، چشم داری سجده کن ،می توانی صحبت کنی سجده کن، طعم ها را می فهمی سجده کن، خانه داری سجده کن، پدر و مادر داری سجده کن، و آگاهی بر این ها داری سجده کن، خدا را دوست داری سجده کن ، اینکه اکثر مردم گمراه می شوند از همین عدم تشکر از خداست که گمراه می شوند ، نعمتها برایشان لعاب می شود ، به قلبشان نمی رسد ، اصلا اینها را نعمت نمی دانند ، مثلا شما از اول عمرتان تا حالا در یک سرمایی هستید ، تا وقتی به یک جای گرم نروید که متوجه سرما نمی شوید ، این کولر را خواموش کن، می بینی چقدر گرم می شوی ، چون نعمت تکراری شده تبدیل به عادت شده ، همه را عادتی مصرف می کنیم و ناشکری می کنیم ، همه اش زیاده طلب هستیم ، ما خودمان حالمان بد است اما به گردن دیگری می اندازیم ،  شیطان می آید در بیرون، دیگران را نشان می دهد ، چه کسی اینطور کرده ، فلان کس فلان است و... ، خودمان خرابیم ، اما با دیگران دعوا می کنیم.

354- گفتیم که ما در این مدت سی و چهل سال که غافل بودیم چه می شود : فرمودند : عمل از سر بگیرید اینها همه هیچ ، فقط در مورد یاد گناهانی که در موقع نماز یا عبادت حالتان را خراب می کند را بنویسید و در آب روان بیندازید ، حتی اگر جایی یک بوق بی جا زده اید و کسی را ناراحت کرده اید و این در یاد شما مانده و همین که در عبادت به یادتان می آید یعنی در وجودتان هست ، در اصل همه چیز در وجودتان هست و چیزی گم نمی شود چون به وجود آمده.

 یک چیز دیگر اینکه مثلا اینکه شما به بیرون از خودت خیلی توجه داری مثلا دائما در موبایل در این برنامه ها مثلا وایبر می چرخی برای ارتباط با افراد یا در اخبار ها می چرخی و... اینها بخاطر گناه هان است که تو را به آنطرف می کشد ، اگر گناه نباشد تو را به داخل خودت می کشد ، از بس که بد هستیم به بیرون می کشد تا نشانمان بدهد ، ما اگر رویمان به سوی خودمان برگردد خوب می شویم .

355- ما خیلی باید از خدا تشکر کنیم که فطرتمان خدا جو است .

 356- وهم ما دنیا جو است ، وقتی که می گوییم خدایا ، در پشت این خدایا ، ما خودمان نشسته ایم ، این خدا نیست ، این خدایی که ما می گوییم از خودمان می آید ، خودمان در پشتش پنهان شده ایم .

357- توحید یک چیزی است که باید به ناز از خدا بگیریم ، نازش را بکشیم ، شما دنیا را خرج می کنید برای آسایش ، حالا باید آسایش را خرج کنید برای آرامش ، حقایق باید کم کم باز بشود ، یک دیگ آب هم کم کم بجوش می آید اگر ناگهان بجوش بیاید بلوق می زند چپ می شود ، کسی که تا بحال نور را ندیده اگر یکباره ببیند کور می شود ، لذا باید کم کم نور را نشانش داد ، البته این زمان را می توان با تضرع کم کرد مانند قوم حضرت حضرت موسی که خداوند 140 سال آنرا تخفیف داد و بخشید یعنی می توانی ظهورت را جلو بیاندازی .

358- یک وقت هست صد تا از اولیاء را می بینی اما پسندت نمی کنند چون وجودت ضعیف است ، الان خیلی ها مدتی با ما هستند و بعد می روند ، آنها خودشان نمی روند ، در اصل ما ردشان می کنیم ، ما به افراد کاری نداریم ، ما به قلوبشان و علاقه شان به خدا و یک رنگی شان نگاه می کنیم ، بُعد اولیه شما دنیا است ، یک بُعد شما خیال است ، بُعد دیگری جسم شماست ، در میان این جسم یک روح بخاری هست ، در میان این روح بخاری حیوان است ، درمیان این حیوان نفس است و حقیقت انسان در میان این نفس است ، و خدا هم در میان ما است ، مثل پیاز است ، این لایه ها را باید یکی یکی پوست بکنی ، خدا در یک جایی پنهان شده که اگر پیدایش کنی به یک معنا داغونت می کند ، باید وجود خودت را حفاری کنی تا برسی به داخل نفس ، الان اولیاء خدا با نفس خودشان درگیر هستند ، خیلی در خطر هستند ، نفس را باید بکشی تا به گنج برسی ، گنجی که روی آن یک اژدها خوابیده است یعنی نفس .

359-  سوال کردیم که پاسخ سوالات ما را از کجا می گویید : فرمودند : از شهود و از الهاماتمان ، یعنی بطور زنده شهود می کنیم و به شما می گوییم ، مثل یک دکان بقالی که شما از فلان چیز سوال می کنید ما هم نگاه می کنیم برایتان پیدا می کنیم ، البته شهود هنوز پایین است و ما در اینها زندگی می کنیم ، و البته ما هنوز دهانمان بسته است و هنوز چیزی به شما نگفته ایم .

360- شما نمی توانید بروید به سمت خدا ، بلکه شما باید وجود خود را تصفیه کنید تا خدا را در وجود خودتان پیدا کند ، ما به وجود آگاهی نداریم و با قلب روحانی آشنایی نداریم ، باید یک کسی باشد که نفسش را کشته باشد تا بتواند نفس ما را اصلاح کند ، کسی که نفس خودش را نکشته باشد و هنوز در حیوانیت است چطور می تواند ما را آدم کند ، باید وجودش را تصفیه کرده باشد ، تعلقات نداشته باشد و بتواند انرژی بدهد تا پاکت کند.




نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.