سوالات از: 213 الی 260
213- این زنان خوشگلی که در خیابان میبینید اگر یکی صد میلیون به ما بدهند یک دقیقه حاظر نیستیم به حلال با آنها باشیم ، چون همهشان بوی میدهند ، اصلاً انسانها وقتیکه در عالم خیال هستند بوی میدهند ، همهمان همینطور هستیم ، اصلاً تا وقتی دینت ناقص است بوی میدهی وقتی دینت کامل شد بوی عطر میدهی ، الان خیلی از خانمها هستند که قبل از ازدواج گناه کردهاند و رابطه داشتهاند با ما که صحبت میکنند کمک میخواهند بویش ما را می زند ، بعد ما می گوییم شما فلان کار را داشتهاید ، انکار میکند بعد که به او ثابت میکنیم به گریه میافتد ... بعد ما راه تطهیر و توبه آن را نشانش میدهیم ، خوب گناه کرده است باید توبه کند ، تو قبل از ازدواج خودت را در اختیار یکی دیگر گذاشته ای این بویش با تو هست دیگر ، خداییش انسان حیف است رشد نکند ، الان جوانان ما ازدواجشان به تأخیرمیافتد بعد پدر و مادر میخواهند هر طور شده او را رد کنند ، در حقیقت از او خسته میشوند به اسم ازدواج بیرونش میکنند.
214- سؤال کردیم که در قیامت هرکسی را با امامش محشور میکنند ، بعد میپرسند برای امامت چه کردی برای رفع موانع ظهور چه کردی ؟ فرمودند : قیامت همینالان سرپاست همینالان محشوریم ، حالیمان نیست ، نمیبینیم ، اگر قابل باشی او به کمک تو میآید یکی از اولیاء برای دستگیریت میفرستد، ایشان الان 500 یار برای دستگیری مردم دارند، برای هرکس که قابل باشد ، تا حجت تمام بشود و فردا نگویند ما نمی دانستیم ، فردا میگویند ما فلانی را فرستادیم چرا شک کردی ؟ تو به صاحب دین شک کردی و ایراد گرفتی ؟ آیا فرمان پلیس بر چراغ مقدم نیست ؟ اینطوری است دیگر ، او میخواهد ببیند تو مطیع هستی یا خیر ، امیرالموئمنین(ع) در جنگ فرمود قرآن ناطق من هستم بعد آنها کاغذ سر چوب کردند گفتند اگر ادامه دهی تو را میکشیم ، مثلاینکه شما یک غذایی را بار گذاشته ای وقتی پخته شد آنها میگویند نه ، نپخته است و حق نداری از روی آتش برداری و وقتی سوخت میگویند چرا غذا سوخت ، چرا غذا را سوزاندی ، با امیرالموئمنین (ع) با امام حسین (ع)اینطور رفتار کردند با اولیاء خدا اینطور میکنند لذا اولیاء خدا دوست دارند دست گیری کنند ، آدمها را آزاد کنند ولی میبینند خب اینها ارزش ندارند ، آخرش که میخواهی از خیال خارجشان کنی روبرویت میایستند ، اصلاً اولیاء خدا جنسیت آدمها را نمیبینند ، اصلاً شما که الان اینجا نشسته اید از پیش ما که بروید ما یادمان نیست که شما اینجا بودهاید ، اصلاً ما غیر خدا در فکر کس دیگر نیستیم ، الان شما اینجا نشسته باشید یا یک خانم نشسته باشد برای ما چه فرق میکند ، هر نیتی به غیر از کمک به شما ، همنشینی با شما ما را اذیت میکند ، فاصله زیاد است ، وجود کجا و خیال کجا .
215- سؤال کردیم اگر شما با یک رفیق وجودی از اولیاء الله مثل خودتان بنشینید راحت هستید ؟ فرمودند : رفیق وجودی نیست چون وجود پهن است ، خود خداست دیگر غیر از خدا رفیق نداریم ما ، گفتیم منظورمان یک ولی دیگر از اولیاء الله بود ، فرمودند اصلاً ولی به آن معنا که وجودی باشد یعنی به وجود عالم رسیده باشد و بی سواد هم باشد ، علم لدنی و اسرار یداللهی داشته باشد ، از دنیا چیزی نداشته باشد ، تعلقات نداشته باشد و عاشورایی باشد در هر قرن یک نفر بروز میکند ، او را هم کسی نمیشناسد ، پنهان است ، ما صحبتهایی داریم که مخاطب ندارد ، چون کسی نمیفهمد ، ما هنوز به حرف نیامده ایم .
216- در صحن حضرت رضا (ع) نشسته بودیم که ایشان اشاره فرمودند که همه این دیوار ها و بنا ها را خیال درست کرده است اما شما که به عالم عقل و باطن بیایی دیواری وجود ندارد و حرمی به این شکل وجود ندارد ، باطن حرم را می بینی ، یعنی همانی را که خدا خودش ساخته است آن که اولیاء ساخته اند آن را می بینید ، یک حقیقت عقلی طبق وجود خودت ، الان وجود ما خیالی است ، در و دیوار و این چیزها را می بیند ، گفتیم در مورد تعلقات کمی توضیح بدهید : فرمودند : ما به فقر و ثروت شما کاری نداریم بلکه در وجودت نباید تعلق وجود داشته باشد ، فکر کرده اید اگر همه دنیا مال شما باشد و همه را الان ببخشید کارتان درست می شود ؟ خیر به ترک کردن که درست نمی شود ، مثل یک معتادی که چند سال در زندان ترکش می دهند ، او در این مدت در خماری است و دوباره که آزاد بشود می رود می کشد ، ما هم مالمان را می دهیم اما مالمان را دوست داریم ، باید دوستی اش از بین برود ، مالت را می دهی پشت سرش هم یک التماس دعایی داری ، محبتش که پاک نمی شود ، باید کم کم در حین انفاق اگر از کسی کینه ای داری بروی معذرت خواهی کنی تا مثلا یک پرده برداشته شود و همینطور پرده نازک و نازک می شود تا اینکه اولیاء مثل آن ضربه ای که به حضرت امیر (ع) زده شد بر شما هم بزنند تا تمام شود ، آن که حضرت علی (ع) فرمود رستگار شدم این را برای ما گفت که یعنی ما هم باید همچنین ضربه ای را بخوریم تا رستگار بشویم ، یک ولی باید بیاید این ضربه را برسر ابن ملجم درونت بزند .
217-مردم سه دسته اند ، یکی انعمت علیهم ، یکی غیر المغضوب علیهم در وسط که ما هستیم و یک دسته هم ظالین هستند که قلوبشان مرده است ، این سه دسته یعنی یا انسانند ویا حیوانند و یا شیطان ، این دسته ای که حیوانند راحت می خورند و می خوابند و می گردند ، از حیوان یک دسته پایین تر شیطانند که اینها پوست و گِلِشان شیطان شده ، و یک عده هم که به انسانیت می رسند ، حالا آثار حیوانیت و شیطانیت مثلا مثل نمک با سفیدی نمک است لذا آثارش می شود شوری حالا از بین حیوان و شیطان آثار انسان سازی خارج می شود ، هر کسی قبله اش اهل بیت(ع) باشد از این معرکه در می رود و هر کسی هم قبله اش اهل بیت(ع) نیست این وسط گیر می کند ، یا به حیوان تبدیل می شود و یا به شیطان ، مثل رودخانه است که شیطان این طرف ایستاده و حیوان هم آنطرف و تو باید از این وسط گذر کنی ، باید آنقدر داد بزنی تا به دادت برسند از این وسط تو را بکشند بیرون ، یعنی از رَحِمِ حیوان و شیطان تو را بکشند بالا بیاورند به رَحِمِ ولایت .
218- سؤال کردیم که ما برنامه زیارت عاشورا را نداریم چه میفرمایید ؟ فرمودند : برای زیارت عاشورا باید هم وقت و هم حالش را داشته باشید ، در این راه زیاد سخت نگیرید ، که خسته میشوید ، کار را باید راحت بگیرید ، چون واجب نیست بر شما ، ما میخواهیم شما در خط باشید ، نمیخواهیم کاری کنیم که شما از مسیر خسته بشوید ، یک بنده خدایی مسافر کربلا بود از ما برای حال و اشک و سوز ، ذکر خواست ، به او گفتیم هرکجا رفتی کفشهای زوارها را جفت کن ، باهمین کار آنجا حالاتش خیلی منقلب شد .
سؤال کردیم طعم خواب یعنی چه ؟ فرمودند : یعنی اگر خواب را درک کنید سیر در عالم میکنید ، ارواح مقدسه را زیارت میکنید و ارواحتان سبز میشود ، اینکه سیدها سبز میپوشند چون ارواح اهلبیت(ع) سبز است ، پرسیدیم رنگ دارد ؟ فرمودند بله رنگ دارد .
218- سؤال کردیم که ما برنامه زیارت عاشورا را نداریم چه میفرمایید ؟ فرمودند : برای زیارت عاشورا باید هم وقت و هم حالش را داشته باشید ، در این راه زیاد سخت نگیرید ، که خسته میشوید ، کار را باید راحت بگیرید ، چون واجب نیست بر شما ، ما میخواهیم شما در خط باشید ، نمیخواهیم کاری کنیم که شما از مسیر خسته بشوید ، یک بنده خدایی مسافر کربلا بود از ما برای حال و اشک و سوز ، ذکر خواست ، به او گفتیم هرکجا رفتی کفشهای زوارها را جفت کن ، باهمین کار آنجا حالاتش خیلی منقلب شد .
219- مریض باید دلش به حال خودش بسوزد ، طبیب درد را میفهمد و درمان را میدهد اما وقتی طرف حرف گوش نمیدهد که فایدهای ندارد لذا او را به حال خودش رها میکنند ، تو اگر واقعاً صادق باشی خودت را بینداز در دریا هرچه بادا باد ، بلاخره خدا میآید نجاتت میدهد ، وقتی میبیند در اولیائش شک و تردید نداری و صدق داری خدا نجاتت میدهد .
220- کسانی که ارواحشان گرگ است خیلی زیاد شک میکنند ، گرگها زیاد شک میکنند با اینکه گوسفندها را میگیرند اما بازهم شک میکنند ، کسی که در اولیاء شک دارد اذکارش فایدهای ندارد ، شما در ولی که نمیتوانی شک کنی ، وقتی یکی ارواحش سگ است او در مقابل انسانِ کامل اصلاً حق ندارد حرف بزند ، اصلاً انسان کامل میخواهد در بندت کند یا میخواهد نانت بده یا میخواهد ندهد ، سگ به صاحبش نمیتواند تعیین تکلیف کند ، که تو فلان کارت اشتباه بود ، خب او میخواهد تو را تربیت کند ، شریعت ما برای انسان کامل است برای ما نیست که ، در وجودهای ما دین تغییر وجود دارد ، لذا ما دهانمان قفل است اجازه نداریم و خیلی از حرفها را نمیتوانیم بگوییم ، ما نمیتوانیم اصل دین را برای مردم بگوییم که خیلی مشکل است ، امام زمان (عج) برای همین در غیبت هستند وقتی بیایند اصل دین را میآورند ، همه می گویند دین جدید آورده .
221- سؤال کردیم بر سر قبر اولیاء چطور عمل کنیم آیا ذکری چیزی توصیه دارید ؟ فرمودند : باید آن حال را داشته باشید ، صبر کنی جلو نروی تا آن حال به شما دست بدهد باید انتظار بکشید ، اگر آن حال را به شما بدهند خود به خود حرکت میکنید ، کشیده میشوید ، دیگر خودت نباید بروی ، مثل آهن ربا شمارا میکشند ، ذکر و اینها هم هیچ چیزی نمیخواهد ، باید صبر کنی ببینی اجازه ورود به شما میدهند یا خیر، البته بارحم هستند و معمولاً اجازه را میدهند .
222- سؤال شد که تا الان در مسیر موفقیتی نداشتهایم : فرمودند : چون روح نا آرام است ، یعنی در جایی که میخواهی باشی نیستی ، اگر لنگر بیندازد و ثبات پیدا کند ، خیال نورانی میشود و اجازه ورود پیدا میکنید ، ذهن که پاک بشود از قلب نور میگیرد و به بیرون نور میاندازد ، یعنی بانور جلو میروی با نور حرکت میکنی ، الان خیال ما از بیرون میگیرد چشم و گوش ما مثل آنتن از بیرون دریافت میکنند ، اما وقتی که روح آرام شود و آنتنها قطع بشوند ، دیگر از خود قلب میگیرید ، وقتی از قلب گرفتید خیال طهارت پیدا میکند ، خیال نور میاندازد ، بعد هر کار که بخواهی انجام بدهی میتوانی ، قدرت تصرف پیدا میکنی .
سؤال کردیم که این سکون و آرامش روح چطور حاصل میشودآیا با ذکر است ؟ فرمودند : یابد مراقبت داشته باشید به این معنا که مواظب خیال و احوالاتتان باشید که همینکه هستید در همینجا باشید ، پراکنده نشوید ، و این نیاز به تمرین دارد ، مثلاً شما الان در حال مراقبه هستید ، باید یک مراقبه دیگر بر سر این مراقبه تان بگذارید که مراقبه اول از بین نرود ، چون شیطان آن به آن از بین میبرد ، هرچه میآوری او با تیر می زند ، لذا پی درپی مراقبه پشت مراقبه بگذارید ، بعد میبیند حالاتت عوض شد .
گفتیم فلان شخص باذکر مراقبه داشته و کشفیاتی هم دست میداده : فرمودند : مراقبه با ذکر خیالی است ، این ذکر نیست ورد است ، هر چیزی که از بیرون به زبان میآید شیطانی است ، باید از درون بجوشد ، اگر شما یک الله بر زبان بیاوری ذکر درونی صد الله در درون میگوید ، از آن الله بگویید نه از این الله ، الان خیال ما از بیرون میگیرد ، از تحولات بیرونی ، اما اگر این خیال سر در دامن اهلبیت(ع) بگذارد ، خیال نورانی میشود و از قلب میگیرد ، یعنی دیگر همیشه در حال شهود مثال هستید ، مثلاً در یک مجلس هستید میبینید اول ارواح مقدسه تشریف میآورند بعد بر منبر صحبت آنها میشود ، مثلاً اگر میخواهد از ام البنین (س) صحبت کند اول ایشان تشریف میآورند بعد او بر سر منبر از ایشان صحبت میکند ، البته این برای همه مجالس هم نیست ، در صورتی است که منبری قلبش باز باشد ، کسانی هستند که فقط از سر بریدن صحبت میکنند اینها شیطانی است ، یا اینکه هم یکی از اولیاء پای منبر باشد و هدایت مجلس در دست آن ولی باشد و مجلس تحت عنایت اولیاء باشد ، لذا ارواح تشریف میآورند و از آنها خط صحبت در مغز منبری میافتد .
223- اگر میخواهید خطورات خیال خاموش شود فقط در مجلس امام حسین (ع) بنشینید ، چون برنامه امام حسین (ع) وجودی است ، وجود است که میتواند خیال را خاموش کند ، قلب نمیتواند آن را خاموش کند ، چون قلب با خیال همکاری میکند اما وقتی قلب تبدیل به وجود بشود خیال را خاموش میکند ، در مقام زنده شدن قلب طوری میشود که بواسطه قلب ، جسم شما هم تبدیل به وجود میشود و کلاً خدایی میشوی ، مثلاً اینجا که نشسته ای مطلع هستی از اینکه مثلاً یک آقایی فلان جا نشسته و زیر لب ذکر موگوید ، اما تو در قلبت قلب او را میبینی که چه میگوید و مجلس امام حسین (ع) فقط این کار را میتواند بکند .
224- یک شب در سجده بودیم که دیدیم آقایی آمدند که سر بر بدن نداشتند و فرمودند : شما از این به بعد به ما نگویید حسین به ما بگویید بابا حسین.
225- خودت قدر خودت را نمیدانی ، خودت از خودت نمیتوانی استفاده کنی ، برای مجالس اباعبدالله که میروید به مجالس گمنام بروید جایی که شما را میشناسند نروید، یک گوشه ای بنشینید و انتظار بکشید مراقبت داشته باشید تا پیامی فقط مخصوص شما از دهان منبری برای شما گفته شود ، اینکه میگویند عرفان ، مجلس امام حسین (ع) وجود عرفان است ، قبل از مجلس سعی کنید انفاق داشته باشید ، یا اگر از کسی کینه داری برو معذرت خواهی کن ، اگر با خانمت بد صحبت کرده ای برو دستش را ببوس پایش را ببوس معذرت خواهی کن هدیه بگیر، باید چنان رفتار کنیم که دیگران قلبا از ما راضی باشند ، ما سه رقم رضایت داریم ، رضایت خیالی ، عقلی و وجودی ، الان انسانها بصورت خیالی از یکدیگر راضی هستند ، باید رفتارت طوری باشد که انسانها وجودشان برایت بتپد ، اینجاست که آزاد میشوی .
226- کسی به ما گفت از مجالس معرفتی چیزی حالیم نمیشود ، گفتم الان کاری میکنیم که حالیت بشود ، رفتیم باهم یک کیسه برنج گرفتیم بردیم در خانه یک فقیری دادیم ، شب که رفته بود به مجلس از در که وارد شد اشکهایش جاری بود ، باید از آنطرف دلی را باز کنی تا حالیت بشود ، باید دل باز کنی ، سعی کنید با غسل زیارت در مجلس امام حسین (ع) بروید ، حتماً با وضوء باشید ، قبل از ورود یک مراقبت سکوت داشته باشید ، حر چطور رفت نزد امام حسین (ع) ، لذا مجلس امام حسین (ع) با نزد ایشان رفتن تفاوتی ندارد .
227- سؤال کردیم نشانههای یقین و راه آن چیست ؟ فرمودند : بریدن محبت دنیا باعث یقین میشود ؛ غیر از خدا را از بین ببرید تا به یقین برسید و علامتش هم این است که انرژیتان فرق میکند ، انرژی حیوانی با انرژی انسانی فرق میکند ، یک نیرو و یک ایمانی از داخل شما و یک اشکی از درون شما بروز میکند ، اینهایی که از بیرون میگیریم شیطانی است ، دین قلبی است ، هدیه خداوندی است ، از درون مثل فواره میجوشد ، و بیرون تعطیل میشود .
228- این که شما حاجتی دارید را خدا میداند اما باید به زبان بیاورید . اولاً که ما مردهایم ، هم عشقمان و هم احساسمان یعنی نسبت به دوستمان ، نسبت به زن و بچهمان باید احساسمان را بیان کنیم ، اگر اینها پنهان بماند فایده ندارد ، وقتی به حرم میروید بنشینید با صاحب حرم صحبت کنید تا برایتان باز بشود ، سر گریه را باید خودت باز کنی ، می گویی آنها خودشان میدانند ، خوب تو باید ابراز کنی ، مثلاً یکی میداند تو دوستش داری اما او دوست دارد تو غرورت را بشکنی .
229- گفتنی است که بعضی از روزها که با ایشان بودیم حداقل یک تا دو ساعت بکاء داشتند با هر بهانه ای گریه میکردند،مثلاً ندیدیم ایشان پای منبری باشند و صدای گریهشان بلند نباشد یعنی در تمام یک ساعت در طول مجلس با حرفهایی که بظاهر هم معمولی بود و همه مستمعین در حال گوش کردن بودند مستمراًصدای گریه ایشان میرسید و گاهی چنان شدت میگرفت که مجلس را به خود متوجه میکرد ، دهها بار در مجالس مختلف با ایشان بودیم و همیشه این حالتشان ثابت بود ، گاهی که صدای زنگ موبایل کسی با نوای مداحی بلند میشد ایشان گریه میکردند ، وقتی گریه میکردند تمام بدنشان تکان میخورد ، میفرمودند باید به اندازه وزنت اشک بریزی .
230- همینطور که از دورن حضرت مریم (س) یک پیغمبر متولد شد ، در زن و مرد ما هم باید این چنین تولدی رخ بدهد ، ما یک تولد روحانی داریم و یک تولد جسمانی داریم ، مثلاً تولد روحانی مانند حضرت مریم (س) که این تولد را داشتند همه انسانها هم باید تولد پیدا کنند ، یعنی باید بارور بشوی و یک تولدی مثل خودت از مثالت بشود ، از خودت متولد بشوی ، شما حضرت رسول (ص) را اگر ببینی بدن مثالی ایشان هم جسمانی است ، بدن دنیاییشان هم جسمانی است ، اما برای ما خیر اینگونه نیست بلکه بدن آنطرفی مان جسمانی نیست مثالی است اما برای حضرت، جسمانی و بدون وزن است و برای ما مثالی بدون وزن است ، مثلاً فرزندی که حضرت مریم (س) آوردند بدون وزن بود ناف زده و ختنه شده .
ما الان اینکه میبینیم نیستیم ، ما در این نقش داریم بازی میکنیم نقش اصلی ما همان وجود الهی است که در وجودمان هست ، ارواح ما نازل شده از خداست ، و جسم ما نازل شده از روح ما است و عمل ما نازل شده جسم ما است ، در اصل تا خدا نخواهد این دست ما تکان نمیخورد ، این روح ما اگر با عمل صالح بالا برود نفس مطمئنه پیدا میکند ، در این پایین صاف نیست ، وقتی بالا که برود فطرت صاف میشود و با اراده خدا یکی میشود ، بعد میبینی که عالم در اختیار شماست ، انسانها که به وجود برسند همهشان یکی میشوند ، چون وجودشان یکی است و از یک جا شکل گرفتهاند اصلاً قبل از دنیا هم همه ارواح یک روح هستند و ما تجلی و تکثر آن هستیم ، یک روح واحد هست که از او تنزل پیدا میکنیم، وقتی تبدیل که به وجود بشویم به وجود عالم وصل میشویم ، ما الان بر اثر گناه تبدیل به جسم شدهایم ، چون عمل صالح انجام ندادهایم سنگین شدهایم ، هر چه که وجودت قویتر بشود حالاتی ایجاد میشود که وجود بالا و بالاتر میرود .
231- همه عالم درحرکت است اینطور نیست که به یک مرتبه ای برسی و بالاتر از آن نباشد و متوقف شوی ، همهچیز درحرکت است ، سؤال کردیم اینکه در آیه آمده و نفخت فیه من روحی ، آیا ما روح خدا داریم ؟ فرمودند : منظور این است که روح تو خدایی است ، اگر شما به آن نور خودت برسی به باطن پیغمبر (ص) رسیده ای ، و باطن پیغمبر (ص) باطن همه این عالم است ، هرکس به باطن خودش برسد حتماً پیغمبر (ص) را در معراج زیارت خواهد کرد ، ما به خدا نمیرسیم به باطن حضرت رسول (ص) میرسیم که حضرت رسول(ص) در آن مرتبه با قرآن یکی است ، یک نوری اول تلألؤ میکند که دیگر با این نور ، خورشید خاموش میشود و عالم تاریک میشود و همه چیز برای همان یک شخص از بین میرود ، بعد این جسم را رها میکنی و از بین میرود و میمیری و نَفَسَت را میگذاری ، بعد حضرت رسول(ص) میآیند و نَفَسَت میدهند حیات میدهند و حرکتت میدهند و میروی در مقابل مینشینی ، مرکز عالم وجود حضرت رسول (ص) است که با قرآن در همانجا نشسته است ، آنجا انسان کامل را که دیدی ، بعد که ازآنجا برگشتی میبینی اینجا اینها همه حیواناند .
232- خدا را حضرت رسول (ص) هم ندیده و نمیتواند ببیند ، اما تمام تجلیات خدا در باطن حضرت رسول (ص) هست ، یعنی خدا همین حضرت رسول (ص) است در معراج ، بالاتر از معراج هم که ذات حق است و کسی را به آن راه نیست ، اگر ذات مستقیم تجلی کند همهچیز پودر میشود ، چیزی باقی نمیماند ، ذات نه اسم دارد نه رنگ دارند نه قابل شهود است و نه قابل ادراک است چون ماهیت ندارد ، یک حقیقت مطلق است ، و یکچیزی را هم خودمان در معراج درک کردیم و آن هم این بود که شما یک اقیانوس را در نظر بگیر که مثلاً خدا باشد و یک آدم نوری از این اقیانوس تجلی کرده که این آدم از جنس نور است و نوک به نوک این اقیانوس گذاشته است و عوالم از آن انسان نوری نازل میشوند ، آن آدم نوری تقریباً میشود گفت عکس خداست یک نمونه کامل است ، برای اینکه انسانها گمراه نشوند و بدانند خدا هست ، به آن آدم نوری هم نمیشود رسید مگر از ناحیه عاشورا یکی برسد ، از راه امام حسین (ع).
233- در قیامت خداییش خیلی سخت است که میبینی در امت یکی از پیامبران گذشته هستی ، امت یکی از 124 هزار پیغمبر قبلی ، این سخت است که میبینی که من در زمان حضرت خاتم (ص) به دنیا رجت کردهام اما جزء امت یکی از پیامبران گذشته هستی ، به تو میگویند تو رشد نکرده ای ، اول و آخر ندارد ، شما از دین ضعیف شروع کردهاید ، یعنی همه همینطور هستند ، خب باید سبقت میگرفتید ، اصلاً عاشورا که اتفاق افتاد برای این بود که امتها از طریق عاشورا برگردند به امت آخر الزمان ، عاشورا در زمین تجلی کرد تا حق و باطل مشخص شود ، امتها مشخص بشوند که کی امت کی است ، آنهایی که با ولایت امیر الموئمنین(ع) خیشیت پیدا کردند ، اینها امت حضرت محمد (ص) هستند ، آنها هم که خیشیت پیدا نکردند درجاتشان پرت است و در صحرای کربلا وقتی امام حسین (ع) فرمودند آزادید بروید آنها رفتند به امت های خودشان ، اما آنها که از نظر وجود هم سنخ حضرت بودند وقتی حضرت با گفته خیالی گفت بروید چون وجودشان وصل بود گفتند به کجا برویم ، اما اینهایی که وصل نبودند تا فرمود بروید رفتند و حضرت فرمود بروید که اصلاً دیگر صدای شما را نشنوم ، سؤال کردیم آیا ما میتوانیم با ائمه سنخیت پیدا کنیم ؟ فرمودند : نه ، اما آنها ما را بهجایگاه خود دعوت کردهاند چون قابلیت داریم ، ما باید انس بگیریم .
234- در مورد عرفا سوال کردیم ، فرمودند : عرفایی هستند که یک مقدار استفاده کردهاند مقداری سواد دارند میتوانند خاک را طلا کنند اما وقتی تو خاک را طلا کردی دیگر از راه باز مانده ای ، کار خودت را خراب کرده ای ، گفتیم این حرفهای توحیدی را از خیلی از کسانی که دم از عرفان میزنند نمیشنویم ، نهایتاً تاکید دارند که اخلاص و بندگی داشته باشیم : فرمودند : خب ندارند ، شما باید علم لدنی و یداللهی داشته باشید والا اینها را ما از کجا در میآوریم ، یک آدم بی سوادی که الف را از ب تشخیص نمیدهد .
گفتیم آیا فرق شما با آنها این است که شما در شهود هستید ؟ فرمودند : شهود هنوز خیلی پایین است ما در اینها زندگی میکنیم، باطن عاشورا را کسی نمیتواند بیان کند مگر به الهامات قلبی یا در مورد وجود حضرت زهرا (س) اصلاً کسی اطلاعی ندارد یعنی باید لقمه را خورده باشی که بتوانی حرف بزنی ، شما آیه قرآنکه بخوانید ظاهرش را میفهمید و ما که سواد نداریم باطن آن را میفهمیم ، شما تمام عرفایی که میبیند سواد دارند حجاب دارند ، هر چیزی که از لای کتاب و روخوانی بگیری حجابت است ، مثلاً پیغمبر و معصومین (ع) علمشان بیحجاب بود ، اول علم باطنی داشتند بعد سواد یاد گرفتند ، ما بر مشرب آنها هستیم ، تو اول سواد یاد گرفتی بعد میخواهی به علم برسی خب همین حجابت است و تا وقتی بمیری آنوقت حجابت برداشته میشود ، شما الان نَفَس خودت حجابت است وقتی به معراج میروی پیش از نور نَفَسَت را میگذاری بعد که نزد حضرت رسول (ص) که برسی آنجا نَفَس به شما میدهند و روبروی حضرت مینشینی.
بگذارید برایتان بگویم که اسرار عاشورا از نفس نباتی و جمادی برای خاک هست ، یعنی مرتبه خاکی را مشخص کرد مثلاً تربت کربلا را ببین خاک مکه را ببین و همینطور بگیر و بیا تا مرتبه وجودی خدا را امام حسین (ع) مشخص کردند ، حیوانها را مشخص کرد ، انسانها را مشخص کرد ، جایگاه خواصی را مشخص کرد که در عاشورا نتوانستند وارد بشوند همان ها که پشت سر پیغمبر (ص) بودند و با حضرت امیر الموئمنین (ع) در جنگها بودند ، اما غیش داشتند ، به جز 70 یا 80 نفر کسی تبدیل به وجود نشد ، در این راه گوهرت باید خیلی صاف باشد ، در میان 30 هزار نفر 70 نفر گوهرشان صاف بود ، با اینکه امام حسین (ع) فرمود بروید اما پاهایشان قوت نداشت ، اما دیگران را تا امام حسین (ع) فرمود بروید رفتند ، فکر میکردند که امام آمده تا جنگ کند ، نفهمیدند که او آمده تا دین را احیاء کند ، حق و باطل باطنی را فتح کند ، نه حق و باطل ظاهری ، چون باطن را که اصلاح کرد در ظاهر هم افتاد .
شما حضرت علی اصغر (ع) را نگاه کن ، چقدر درصحرای کربلا رشد کرد که امام او را سردستش گرفت و اینکه بر سر دست گرفت یعنی گفت ببینید در صحرای کربلا بچه شش ماهه مقامش از من بالاتر رفت مثلاً کسی که یکجا برنده میشود یک چیزی را به عنوان بهترین هدیه بالای سر میگیرد ، بعد هم کفر او هم آنچنان رفت بالا که آن تیر را زد ، اینطوری شد که کفر او را برد بالا ، مرتبه علی اصغر(ع) را هم برد بالا و گفت این دو در مقابل هم قرار بگیرند ، شما فکر کردی بچه را برای آب بالای سر گرفت ، خیر میخواستند ثابت کنند که تو چقدر لامذهبی که بچه شش ماهه را تیر میزنی 235- گفتیم امام علی (ع) در هیچ جنگی بیعتش را برنداشت اما امام حسین (ع) این کار را کرد ، فرمودند : پدر حضرت علی (ع) معصوم نبودند و هم اینکه اگر بیعت را بر میداشت هیچکسی نمیماند تقریباً به جز تک و توک همه میرفتند ، اما پدر و مادر حضرت ابا عبدالله معصوم بودند ، خب ایشان اجازه بیشتری داشتند ، اینها همه یک نور واحد هستند اما هنگام رجعت به دنیا هرکدام دستور العملی داشتند .
در مورد تفکیک حق و باطل پرسیدیم : فرمودند : خب اگر آنها که باید از امام جدا میشدند اگر جدا نمیشدند در حالی که یکی ارواحش سگ بود و یکی گرگ بود ، خب اگر این فردا در عاشورا کشته میشد ، امام حسین (ع) فردا جواب این سگ را چه بدهد ، هنوز به وجود نرسیده به از کمال چیزی عایدش نشده ، امام حسین (ع) دست آنهایی را گرفت که قابل بودند ، قبل از شهادت همهشان به معراج رفتند حضرت رسول (ص) را زیارت کردند اجازه شهادت گرفتند ، از زیر قرآن رد شدند بعد یکییکی رفتند شهید شدند ، یعنی جهاد اکبر و جهاد اصغر در اینجا اتفاق افتاد ، یعنی عاشورا کامل کننده دین است ، روز عاشورا زمانش خیلی طول کشید یعنی یکی از روزهای قیامت است ، هرکه در حوزه عاشورا باشد نصیبی دارد و هرکه از آن جدا بشود بی نصیب است ، اینکه همهچیز آنجاست چون همه دین را اجرا کرد و به عمل در آورد و دین را احیاء کرد ، هم اصغرش را داد و هم اکبرش را ، هر کس هم در این راه ادعا کند رد است ، هر چه هست عنایت خودشان است .
236- یک مطلب هم اینکه حضرت ابراهیم (ع) که میخواست حضرت اسماعیل (ع) را قربانی کند میخواست آن کار امام حسین (ع) را در آن موقع اجرا کند بعد خدا گفت این قربانی سهم تو نیست ، حضرت گفت نمیشود من از آن امت باشم جواب آمد خیر .
237- اینکه میگویند علمای این زمان از پیغمبران گذشته بالاتر هستند چون پیغمبر آخر الزمان (ص) به معراج رفت و معراج از ناحیه حضرت رسول(ص) برای ماست ، کسی که علم یداللهی دارد حتما معراج رفته و وجود نازنین پیغمبر (ص) را زیارت کرده که این علم را دارد ، اصلاً بدون حضرت رسول (ص) کسی قادر بر کاری نیست اصلاً چیزی نداریم ما ، خط هدایت را ایشان به انسانها میدهند .
238- سؤال کردیم یعنی دین و ولایت در عاشورا به اوج خود رسید و آیا سایر ائمه در صدد باز کردن و شرح تفصیلی آن برای مردم بودند ؟ فرمودند : نه خیر ، هر سال این عاشورا در ملکوت اتفاق میافتد ، هرکس از این عاشورا تا عاشورای سال بعد آماده باشد در عاشورا معراجش را میرود و از یاران امام حسین (ع) میشود باعلم یداللهی ، به مقام شهود میرسد و باقی عمرش را در شهود زندگی میکند .
239- سؤال کردیم که برای رقت قلب در مجلس ابا عبدالله چه باید بکنیم ؟ فرمودند : در مجلس که رفتید بدانید که خودتان نیامده اید ، دعوتتان کردند ، فکر نکنی تو خودت آمده ای ، همین رقت قلب میآورد ، همینکه تو را به مجلس آوردهاند به امام حسین (ع) بده کاری و همین رقت قلب میآورد ، برای اشک و گریه هم تا دیگ نجوشد بخار بلند نمیشود ، حواله از آنطرف باید باشد ، از خودشان باید بخواهی ، مسئله امام حسین (ع) باطنی است جسمانی نیست ، 1400 سال قبل ، عاشورا در ظاهر دنیا اتفاق افتاد که بعدا مردم نگویند چنین چیزی دروغ است ، ولی این کاروان هر سال در ملکوت عالم در حرکت است ، باید قبل از محرم یک مراقبه نفسانی داشته باشید تا توجه و آمادگی پیدا کنید ، شما برای سفر که میخواهید بروید آیا خود را آماده نمیکنید ؟ لذا برای محرم هم خود را آماده کنید تا نصیباتی داشته باشید ، ببینید چکار میتوانید برای آقا انجام بدهید ، چه کاری در توان دارید همان کار را درست انجام بدهید ، نگو این را ول کن آن را ول کن ، غیش در کار نباشد اخلاص باید باشد ، در اول باید از خدا بخواهید که خدا رویش را بر انسان کند تا قلب انسان رو به خدا کند ، همینی که میخوانیم " خدایا خودت را به من بشناسان تا پیغمبرت را بشناسم و پیغمبرت را به من بشناسان تا ... ( الهم عرفنی نفسک فان لم تعرفنی نفسک لم اعرف نبیک ...) قضیه روشن است ، شما هر چیزی را که در این عالم نگاه کنید ظهور توحید است منتها ما نمیفهمیم ، ما یک دریا داریم یک موج داریم و یک کف روی آب داریم ، کف روی آب همین ما خیالیها هستیم ، موج علی ابن ابی طالب (ع) است ، دریا هم که خود خداست ، کفهای روی آب فکر میکنند که خودشان این کف هستند وقتی به ته بروند همه خجالت زده میشوند میبینند همهاش دریا بود ، و آنها ظهورات خود خدا بودند .
240- سؤال کردیم این علم کتابی که میفرمایید حجاب میشود به این دلیل است که آیا وقتی آدم تلاش مغزی میکند اشراقش ضعیف میشود ؟ فرمودند : نه مثلاً مثل اینکه شما به یکچیزی مشغول هستی و آن چیزهایی که بدست آورده ای مشغولت میکند ، اینهایی که یاد گرفته ای محبتش در دلت نشسته ، چطور میتوانی ازآن توبه کنی ؟ مگر اینکه با اهلبیت(ع) با امام زمان (عج) روبرو بشوی یا با یک ولی روبرو بشوی ، این مثل این میماند که شما مثل یک کوه از خاک اره و براده آهن هستی ، تو نمیتوانی یکییکی این مانعها را جدا کنی ، باید یک آهن ربا بیاید از بالا همه را یکجا بالا بکشد ، اهلبیت(ع) برای ما این کار را میکنند ، الان مثلاً شما علم دنیایی دارید ، وقتی با امام(ع) روبرو میشوید علمتان نورانیت پیدا میکند و تبدیل به علم یداللهی میشود ، خیالت نورانی میشود ، هیچ وقت دیگر خیال بد در کلهات نیست ، خیالت توحیدی میشود ، گفتیم ای کاش اینطورمیشد ، فرمودند مشکل ما این است که نمیخواهیم ، دروغ می گوییم که میخواهیم .
گفتیم علت این دروغ ما در چیست ؟ فرمودند : چون در دلتان علاقهها و دلبستگی های دیگر هست والا مستجاب الدعوه میشدید ، شما به هرچیزی که علاقه داشته باشید اجابت دعایتان در آن صدق میکند ، اگر عاشق امام زمان (عج) بشوی و علاقه دیگر در دلت نباشد ، تا دستهایت را بالا کنی آقا حاضر است دیگر ، دیشب در حرم حضرت معصومه (س) بودیم گفتم بی بی جان دلم گرفته ، نگاه کردیم دیدیم آقا اباصالح (عج) گوشه ای ایستادهاند . خوب شما غیر آقا را میخواهید ، حتی حتی در بچگی یک اسباب بازی را دوست داشتهاید آن اسباب بازی از بین رفته اما محبت آن در درون شما هنوز هست خبر ندارید حالا این را بگیر بیا تا بالا .
241- اگر در درونتان نور انسانی روشن شود خورشید در مقابل آن محو میشود ، انسان در مسیر خدا همیشه در حال پرش است ، مثل ماشینی که هرچه بیشتر برود بیشتر داغ میشود.
242- گفتنی است که از ایشان بسیاری فیلم و صوت گرفتیم و ایشان ممانعتی نداشتند البته دلیلش را هم گفتند که حق ندارید ما را به هرکسی معرفی کنید مگر اینکه طرف اهل درد و سوز باشد والا در حق او لطف نکردید چون او به موقع با ما آشنا نمیشود و در وادی انکار یا عدم ظرفیت پس میخورد و سالها او را عقب میاندازید و البته یک قضیه هم که برایمان درس شد را نقل میکنیم :فیلمها را در قالب یک سی دی به یکی از اساتید معرفتی قدیم خودمان دادیم ، چند روز بعد که آن استاد را دیدیم سؤال کردیم فیلمها را دیدید ؟ با تعجب گفتند شما که همان وقت دوباره برگشتید و سی دی را از ما پس گرفتید! با تعجب گفتیم ما اینکار را کردیم !! گفتند بله خود شما ، مگر شک دارید ؟ ما دیگر هیچ نگفتیم...
243- وقتی بلایی بر ما نازل میشود ناراحتیم ، نمیدانیم وقتی بلا میآید برایت حساب ویژه باز میکنند ، مثلاً خدا یک زن ناجور دهن لق به شما میدهد ، ناراحتی ، نمیدانی اگر با او صبر کنی نصیبات قلبی خواهی داشت ، یا مثلاً بی پول میشوی و... هر چه خدا سر راهت قرار میدهد و کمبود دنیایی در آن است بدانکه معنویات بعد آن خواهد آمد منتها کمی سختی دارد .
244- مثلاً ما وقتی می گوییم عالِم ، فکر میکنیم عالِم یعنی کسی که علم دانشگاهی یا علم حوزه داشته باشد ، عالم کسی است که علم یداللهی داشته باشد ، این با پیغمبر خیشیت دارد ، و بر مشرب اوست ، عالم حوزه ای مگر اینکه با اخلاص ، برود به باطن و علمش را به علم الله برساند ، در غیر این صورت بداند هرچه علم اینچنینی پیدا کند خطرناک تر است برایش ، ما باید توبه کنیم از نمازهایمان توبه کنیم از عبادتهایمان، از همه کارهایمان توبه کنیم تا خدا از سر تقصیراتمان بگذرد ، تا خدا ما را به علم یداللهی برساند .
در مورد امر ظهور و موانع آن سؤال کردیم : فرمودند: امام هست ما نمیبینیم ، وقتی مردم همه کورند چه انتظاری داری ، اگر عنایت امام نباشد اینهمه فراوانی و ناز و نعمت نیست ، در مورد وابستگی خانواده سؤال کردیم ، فرمودند : ما خانوادههایمان را به خودمان وابسته کردهایم ، انسان باید آزاد باشد ، یعنی یک طوری باشد که زن و بچهاش را پرورش روحی بدهد نه اینکه وابسته کند که اگر دو روز نبودید آنها نتوانند زندگی کنند ، شما در این زندگی که با زن و بچهدارید باید آنها را برای قیامت آماده کنید ، انسان تنها است دیگر باید تنها باشد ، برای آنطرفش قدم برداری ، کاری کنی که روی پای خودش بایستد ، وابسته نشود ، تا میتوانی کمکش کنی ، بعضیها به زن و بچه میگویند اگر ما نباشیم زندگیتان چنین و چنان میشود در حالی که اینها در اصل جلوی روزی زن و بچهشان را گرفتهاند ، اتفاقاً اگر تو نباشی روزی او بهتر میآید ، تو که موحد نشدی به خودت که هیچ به زن و بچهات هم ظلم کرده ای .
شما باید مردم را هدایت قلبی بکنید نه هدایت خیالی ، انسان یا کافر است یا مسلمان است ، اگر دینتان قلبی باشد مسلمانید ، و اگر دینت خیالی باشد کافری ، حالا بعضیهامیگویند مراتب دارد چه مراتبی ؟ دین تو یا قلبی است و یا از بیرون گرفته ای ، اگر قلبی بود از پیامبرگرفته ای ، اگر هم ارثی باشد از پدر ومادر باشد که دینت را از شیطان گرفته ای ، خب تو دیگر دین نداری ، پرسیدیم دین خیالی را بیشتر توضیح دهید : فرمودند : یعنی شما در قلبتان هیچ چیزی ندارید ، اسم اهلبیت(ع) را که میبرند یا اصلاً به طور کلی در باره دین هیچ تکانی نمیخورید علاقه و خیشیت وجودی نداری ، کشش وجودی با اهلبیت(ع) نداری ، اینهمه آدم هستند چرا باید دور اولیاء اینقدر خلوت باشد چرا فقط همین شما چند نفر الان باید اینجا باشید .
245- سؤال کردیم کسانی هستند و بودهاند که خلع بدن میکردند اینها بعد از خلع ، آیا روحشان وارد عالم مثال میشود ؟ یا نمونه این کارها : فرمودند : این کارها همه مثل درس است مانند علوم دنیایی که انسان یاد میگیرد اینها همه خیالی است ، اینها هم یک جورعلم دنیایی است ، گفتیم آیا واقعاً کاری انجام میشود یا خیر ؟ فرمودند : بله انجام میشود ، قائده کلی این است که هر چیزی که در بیرون از انسان بروز میکند و معلوم میشود و اتفاق میافتد ، در عالم خیال است و خیالی است ، گفتیم مثلاً من خلع بدن میکنم و به کربلا میروم : فرمودند : بله میروی واقعاً هم میروی اما خیالی است ، گفتیم آیا در عالم مثال این اتفاق میافتد ، فرمودند : عالم مثال تقریباً برزخ بین خیال و عالم عقل است ، انسان باید تبدیل به وجود بشود اوراح های مرده انسانها را زنده کند ، بتواند دستگیری ارواح کند ، این خلع بدن و طی الارض ، هم ملاک نیست و هم انسان را متوقف میکند، با این کار ها انگار شما برای تکامل خودت سقف تعیین کرده ای و محدود میشوی ، اینها انسان را عقب میاندازد ، انسان را از اهلبیت(ع) دور میکند ، گفتیم حتی اگر با طی الارض کربلا به زیارت برویم ؟ فرمودند : بله عقب می افتید ، از راه باز میمانید ، اصلاً طی الارض یک جور نامردی است ، مگر اینکه ارباب دستور داده باشد ، در این راه چیزی هم که دادند نباید استفاده کنید ، طی الارض برای این خوب است که همنشینی با حضرت بقیة الله داشته باشی ، او بیاید پیش تو ، غیر از خودشان چیز دیگر نباید بخواهی ، هر چه بخواهی ضرر کرده ای ، گفتیم منظور خواستن ما نیست مثلاً انسان در ارتقاء وجودی به اینها میرسد : فرمودند : نه خیر میخواهی که میدهند ، اگر نخواهی که نمیدهند ، یکوقت هست که بچه ای برای مادرش گریه میکند اما تا یک پولی شکلاتی میدهی ساکت میشود این دنبال مادرش گریه میکرد تا پول را دادی ساکت شد ، حساب این است ، گفتیم پس چشم باطنی چطور ؟ فرمودند : چشم باطنی این است که قبل از واقعه از واقعه مطلع میشوی ، و در این مسیر هم اولین قوای باطنی که باز میشود شامه باطنی است چون انسان با مشام معمولاً گناه نمیکند ، بعد انسانهای مرده و زنده را از بویشان میفهمی ، بعد چشم باطن باز میشود و بعد هم گوش باطن باز میشود ، گفتیم خب اینها هم مانند طی الارض ما را از مسیر میاندازد : فرمودند : نه اینها برای تشخیص کار است ، گفتیم چشم برزخی آدم را اذیت نمیکند ؟ فرمودند : کم کم برایت عادی میشود ، اول خدا توانایی و تحمل دیدنش را میدهد بعد چشم باطن باز میشود ، قرار هم نیست با اینها بر سر مردم بزنی که تو مرده ای و تو باطنت فلان است ، تو فلانی ... ، این فقط برای فهمیدن خود تو است .
246- الان آنهایی که گنه کار هستند وقتیکه جنب هستند و جنابت دارند چهرهشان نورانی است ، تا غسل میکنند چهرهشان تاریک میشود ، اما موئمنین وقتیکه جنب هستند تاریکاند و وقتیکه غسل میکنندچهرهشان روشن میشود ، گفتیم علت چیست ؟ فرمودند: وقتی انسان مقام گناه را دارد وقتی جنابت دارد روشن است ، ما از کتاب که حرف نمیزنیم از مشاهداتمان می گوییم مطابق با واقع حرف میزنیم ، گفتیم خیلیها در اجتماع غسل ندارند این ما را تاریک نمیکند ؟ فرمودند : چرا دیگر موج انسانها در یکدیگر میافتد ، مگر اینکه خیالت نورانی باشد که موج قبول نکند ، مثلاًدیدهاید در زیارت گاهها دستگاه اختلال موبایل میگذارند ، انسان هم اگر دینش قلبی باشد خیالش نورانی میشود ، امواج را قبول نمیکند ، فرمودند اوقاتی که در میان جمعیت هستید ذکر لا اله الا الله این امواج منفی را خنثی می کند.
247- انسان موئمن اینطوری است که تا هر وقت جایی امکان خدمت کردن باشد طاقت ماند دارد ، تا خدمتش تمام بشود و بخواهد ماندنش صرف رفاقت باشد دیگر تاب نمیآورد ، طاقت همنشینی را ندارد ، باید برخیزد فرار کند ، مثلاً ما در این جلسه تا وقتی به هم خدمت میکنیم همهمان یکی هستیم اما تا ادعای رفاقت کردیم میبینیم که ارواح مان باهم همخوانی ندارد ، تا ما به دیگران کمک نکنیم بندگی در ما اثر نمیکند ، اگر به هم نوع خودت کمک نکنی چه بندگی داری ، بندگی وقتی که به بنده خدا کمک میکنی اثر دارد، چه روحی چه معنوی و چه مالی ، اینجا خدا هم به تو کمک میکند، بحث در هدایت خداست ، هرکه خودش بخواهد هدایت شود گمراه میشود ، شیطان خودش میخواست که هدایت شود ، نمازش هم شش هزار سال طول کشید ، اما نتیجه چه شد ، باید از آنها بخواهی که آنها تو را هدایت کنند.
248- اولاد زهرا (س) این سیدها باید قدر خودشان را بدانند اگر سیدها نبودند الان دین نبود ، اگر هم کسی به ایمان میرسید این گرگها به همش میزدند انکارش میکردند، چون سیدها نمیتوانند پا روی حق بگذارند ، اما سایرین راحت پا روی حق میگذارند و حق را هم قانع میکنند ، با حق پا روی حق میگذارند .
اصلاً کسی که به او عنایت شده و علم یداللهی دارد در کنار او کسی که علم دنیایی دارد اصلاً حق صحبت کردن ندارد ، که خواسته باشد بگوید این حق است ، این باطل است ، اصل دین با عمل دین سازگار است .
249- شما نگاه کنید امیر الموئمنین (ع) که باید ما را هدایت میکرد و روحیه انسانها را درست کند ، او را پس زدند ، فرستادند برود درخت کاری کند و عمر شیطان آمد که مردم را هدایت کند ، مردم را گمراه کرد ، اینهمه مردم تا امروز گمراه شدند حالا بیا و درستش کن ، هرچه لعنت است برای اوست ، در اول دین همه را گمراه کرد آن بی شرف ، شد خلیفه اول ، کاری که اینها کردند این بود که جهت وجودی را آمدند در خیال توسعه دادند ، انسانها که باید در وجود علی (ع) رشد میکردند ، در وجود عمر رشد کردند .
250- گفتیم که این روزها گروههای تکفیری در جوامع شیعی در حال کشتار هستند : فرمودند : تقصیر ما است ما جان نداریم ، از بس بی عرضهایم آنها را بر خودمان مسلط کردیم آنها که عرضه ای ندارند ، امیر الموئمنین (ع)میفرمایند دوستان ما آدمهای بی عقلی هستند ، وقتی ما در ایران سر جایمان نشسته باشیم خب میآیند برادرمان را میکشند ، این زنش میگوید که نرو که کشته میشوی ، او میگوید نرو من میخواهم عروسی کنم و... ، منظور این است که باید همبستگی داشته باشیم ، همینکه باهم فاصله داشته باشیم و هرکسی به فکر خودش باشد میآیند قلع و قمع مان میکنند تقصیر خودمان است ، گفتیم امروز در جهان هر روز یکجا جنگ است اوضاع آشفته است ، فرمودند : این عالم را خیال دارد اداره میکند ، شیطان اداره میکند ، مثلا این قند را خیال درست کرده است این شکر را خیال درست کرده است ، چیزی که خیال آن را بسازد شهوتی است هرکه بخورد در فکر خودش و منافع خودش است ، گفتیم پس حزب الله چه میشود ،اینکه همهاش شد حزب شیطان : فرمودند : مگر ما زمان امیر الموئمنین(ع) چهار نفر بیشتر حزب الله داشتیم ، این چهار نفر میخواهند چکار کنند ، حضرت امیر (ع) حضرت زهرا(س) را سوار مرکب میکرد درب خانه صحابه میگفت تو دختر پیغمبری شاید حرف تو خریدار داشته باشد .
اینکه در کشورهای اطراف اینهمه جنایت میشود چون رهبر ندارند پراکندهاند فرقه فرقهاند ما باید بنازیم که چنین رهبری داریم که اگر لب تر کند با اینکه اگر باهم در داخل هم ضد هستیم همه یکصدا میشویم دعواهایمان خیالی است قلبمان اتحاد دارد ، همدیگر را دوست داریم .
251- این دین دست ما افتاده ، ما هرجور که دلمان میخواهد رفتار میکنیم ، اهل دین کسی است که دینش را از باطنش گرفته باشد ، خود پیغمبر (ص) باید تصرف در قلب انسان بکند ، اول خدا یک نگاهی به ما بکند تا اینکه روی قلب به بالا بشود ، تا پیغمبر (ص) بتواند دستگیری کند ، ما لذت دین را نبردهایم ، لذت آزادی را نبردهایم ، اگر انسان به لذات معنوی برسد اول از وزن میافتد و دوم آزاد میشود ، اگرمیل جهنمی در انسان تعطیل بشود میل بهشتی میآید ، و این نَفَس باید تعطیل شود تا نَفَس بهشتی به شما بدهند.
252- در این راه که بخواهی دین قلبی بگیری 6 یا 7 سال لازم دارد و حداقل زمانکه با کمک مجالس امام حسین (ع) و تحت عنایت ولی باشد پنج سال نیاز دارد ، دین یک هدیهای است که اهلبیت(ع) به انسان میدهند ، یک آتشی است که بر جانت میاندازند ، به نماز و عبادت و اینها نیست ، اینها وظیفه ای است که باید انجام بشود ، انسان باید به این باور برسد که غیر از اهلبیت(ع) بقیه همه شیطاناند ، هیچکسی برایت هیچ کاری نمیتواند بکند ، مگر کسی که اهلبیت(ع) هدایتش کرده باشند ، دین قلبی به او داده باشند ، اگر چندان خوب باشی و وارد قلبش بشوی که رحمش بیاید ، دست دعا برایت بلند کند و اشکی برایت بریزد کارت درست می شود ، شما یک شاگردی که به در دکان میآوری میبینی خیلی دورت میچرخد ، خیلی دلسوز است ، خب دکان را به او واگذار میکنی ، ما هم مقابل اهلبیت(ع) و اولیاء باید اینطور باشیم تسلیم باشیم ، تا کوچکترین چیزی از ما بروز میکند قبل از خود ما اینها میدانند ، قبل از اینکه بخواهیم حرفی بزنیم اولیاء میدانند ، هنوز نیت نکرده ای در چهرهات میافتد ، قبل از اینکه تو بخواهی گمراه بشوی یا هدایت بشوی آنهامیدانند ، پیش کسی که همه اسرار بطون ما را میداند که نمیتوانی کله ملق بزنی ، در کنار کسی که دین قلبی دارد تو دیگر چه حالیت میشود که از دین حرفی بزنی ، تو هرچه بگویی چون دینت قلبی نیست محکوم هستی ، یعنی صلاح کار خودت را نمیدانی ، تازه اگر دین عدل را هم برای مردم بگویی مردم را گمراه میکنی ، چون از خیالت بلند میشود ، اما ولی از قلبش میگوید .
سؤال کردیم پس اینهمه روحانیت بر سر منبر تبلیغ میکند چه میشود ؟ فرمودند : آنها از روایات و قرآن میگویند از احادیث اهلبیت(ع)میگویند ، از خودشانکه نمیگویند ، برای همین مردم هدایت میشوند و اشک میریزند .
253- یک روز حضرت رسول (ص) میخواستند به کسی بفرمایند که خرما نخور اما گفتند فردا بیا چون آن روز خودشان خرما خورده بودند ، عارف وقتی میخواهد دست یکی را بگیرد اول باید آن کار را کرده باشد ، درک کرده باشد و نتیجه را گرفته باشد ، راه را رفته باشد ، بعد به شما بگوید بیا ، یا دستور العمل بدهد ، یعنی باید صاحب مقام باشد .
254- در این راه باید تنها حرکت کنید ، یعنی با هیچکس صحبتی نکنید که ما با کی هستیم چه میکنیم حالاتمان چیست ، باید راز دار باشید ، راز خودت را باید نگاه داری ، گفتیم خیلی سخت است سینه انسان پر از اسرار باشد اما کسی نباشد که محرم باشد برای او بگوید : فرمودند : در زمان حضرات اهلبیت(ع) هم چنین بود ، چون مردم انکار میکنند ، حتی اگر بخواهند هم نمیگوییم چون انسان وقتی یک چیز تمیز دارد که در ظرف کثیف نمیریزد ، باید محرم اسرار بشوند ، حضرت علی (ع) برای همین سر در چاه میکردند و اسرار را به زمین میگفتند .
255- وقتی خدا بخواهد انسان را نجات بدهد یکی را سر راهش قرار میدهد یکی از اولیائش را ، بعد انگار که نصف راه را رفته ای ، شیطان قسم خورده که نمیگذارم یکی بدر برود ، آنچنان شک و تردیدی بیندازم که از راه برگردند ، وسوسه ایجاد میکند .
256- سؤال کردیم منظور از ظلم به خود یعنی چه : فرمودند : همه در این عالم به ظلم گرفتارند ، ازبسکه حواسشان پرت است از ظلم غافلاند ، ما چون آزادی را درک نکردهایم فکر میکنیم الان آزاد هستیم ، مثل یک نفر که از اول عمر تا آخر عمر مریض است ، اصلاً سلامتی را نفهمیده ، فکر میکند که زندگی همین است ، ان شا الله که بسلامتی روحانی برسیم ، آنجا میفهمیم که چقدر گرفتار و بدبخت بوده ایم ، باطن انسان باید راحت بشود ، همانطور که حضرت یونس (ع) در شکم ماهی افتاد ، و لا اله الا انت سبحنک انی کنت من الظالمین را میگفت ، ما هم در شکم خودمان اسیریم ، در خیالمان اسیریم ، شما حساب کن پیغمبر (ص) در کودکی پدر و مادرش را از ایشان گرفتند ، برای اینکه وابستگی کم بشود ، فرزندانش میمردند و... سؤال کردیم چرا اکثر پیامبران چوپان بودهاند ؟ فرمودند : خداوند میخواهد بگوید که من از آدمهایی انتخاب میکنم تا آنهایی که ادعای عقل و ثروت میکنند بفهمند که هیچ چیزی نیستند ، مثلاً علم لدنی و یداللهی را به یک بی سوادی میدهد که علماء از فرط تعجب او را رد و انکار میکنند یعنی فکر می کنند هیچکس بدون علم و سواد این مطالب را نمیداند ، یک مطلب دیگر اینکه چوپانی برای تنهایی و مقام گیری آنها بوده است.
257- ما باید بنده بشویم و بنده بودن مشکل است ، ما الان تمام نیاز جسمانی مان را از بیرون میگیریم ، نیاز روحانی مان را هم از بیرون میگیریم ، با چشم و گوش و سایر ادراکات ، لذا انسان باید نیاز روحانی اش را از الهامات قلبیاش بگیرد .
258- اینکه تو به اهلبیت(ع) وصل بشوی این فایدهای ندارد بلکه اهلبیت(ع) باید ما را به سوی خودشان بکشند و بخواهند ، باید آنها عنایت کنند ، مثلاً ما میخواهیم خوب بشویم ، این خوب شدن ما ضرر است وقتی آنها بخواهند ما را اصلاح کنند همهاش از روی لطف و کرم است ، این دو خیلی تفاوت دارد ، مثل بچه ای که هر کاری برای پدر و مادر بکند برای آنها ضرر میشود اما وقتی با اجازه آنها باشد نفع حاصل میشود ، هم برای خودش و هم برای دیگران ، الان خیلیها سعی کردهاند خوب باشند اما این خوبیها فایدهای ندارد باید عنایت اهلبیت(ع) باشد ، ما سه مرحله رضایت داریم ، ما یک پدر و مادر داریم ، یک اهلبیت(ع) داریم و یکی هم که خدا راداریم ، حالا گرفتن رضایت پدر و مادر خیالی است خوب هم هست و باید باشد ، اما در رضایت 14 معصوم (ع) باید رضایت عقلی بگیری که در اصل رضایت امیر الموئمنین (ع) است ، و در رضایت وجودی باید رضایت خدا را بگیری ، همانطور که خدا از اهلبیت(ع) راضی است ، اهلبیت(ع) هم باید از ما راضی باشند .
259- در این راه نباید سخت بگیری ، یا عجله کنی که چرا من نرسیدم ، در این راه باید صبر کنی و بگویی خدایا هرطور که خودت صلاح میدانی ، وقتی خودت در این راه چیزی میخواهی یا صلاح کارت را تعیین میکنی یعنی می گویی خدا چیزی حالیش نمیشود من حالیم میشود اما وقتی بگویی خدایا هر طور خودت صلاح بدانی من راضی هستم ، او به شما عنایت خاصش را میکند ، باید واگذار کنیم به خودش .
260- ترک دنیا خودش شیطنت است انسان باید در میان دنیا به دنیا پشت کند دنیا را بخواه ولی برای دیگران بخواه ، وقتی رفتی زحمت کشیدی انفاق کردی ، زن و بچهات را خوب اداره کردی ، به مادر و پدرت رسیدگی کردی در اصل داری برای آخرتت کار میکنی ، انسان وقتی به وجود برسد خود به خود دلش دنیا را ترک میکند ، آنوقت دنیا دنبالت میدود ، تا وقتی در خیالی تو دنیا را دوست داری اما به وجود که برسی دیگر این دنیا است که تو را دوست دارد ، به وجود که برسی یعنی همین الان مزرعهات را جمع کرده ای و در آخرت درحال زندگی هستی ، ما که در دنیا زندگی میکنیم در دنیا باید کارکنیم زحمت بکشیم در بهترین کار و بهترین شغل که بتوانیم به دیگران خدمت کنیم ، در خدمت بندگان خدا باشیم .