ولی حق

طریق معراج بر اساس علم یداللهی

ولی حق

طریق معراج بر اساس علم یداللهی

سوالات 466 الی 493


سوالات 466 الی 493    


                                  

 

466 - انسانها در تذکر مستقیم از هم می برند یعنی دیگر فایده ای ندارد ، مثلا اگر کسی به گوشی شما دست می زند شما در یک فرصتی به او بگو من اخلاقم اینطوری است که بدون اجازه دست به گوشی کسی نمی زنم یا مثلا از او سوال کن اگر ادم به گوشی کسی بدون اجازه دست بزند بنظرت چگونه است ، باید غیر مستقیم گفت ، غیر مستقیم انسانها مطلب را می گیرند .

467 - چند مورد سخنرانی بعضی از اساتید را در گوشی به ایشان نشان دادیم ، ایشان یک مطلب کلی فرمودند : وقتی کسی اولین کلمه را بگوید درونش در چهره اش می افتد که این آقا انسان را تا چه مرحله ای می تواند برساند ، منظور از چهره هم صورت نیست بلکه باطن سخنش چهره دارد ، مثلا شما از شهرستان با ما تماس می گیرید همان اول می فهمیم که می خواهید مکالمه ما را ظبت کنید ، وقتی کسی لب باز می کند می فهمیم که صحبتهایش جان دارد یا ندارد ، ایشان می فرمودند به جلسه همه اساتیدتان بروید و از آنها استفاده کنید چون الان دیگر فهمتان و برداشتتان از صحبت های آنها چیز دیگری است .

468- انسان باید به خودش فرصت بدهد تا بتواند به دیگران فرصت بدهد ، نباید توقعت از خودن بیش از حد باشد که نا امیدی به سراغت بیاید ، باید به خودت عشق بدهی ، گفتیم ما هنوز خودمان را از حیوانیت نکندیم ، فرمودند خب نمی شود انسان خودش را از حیوانیت بکند ، گفتیم هنوز از تنبلی و بی حوصلگی آثاری در ما هست ، فرمودند خب دست شما نیست  نفس قوی است نمی گذارد ، سوال شد مثلا همین غسل توبه که شما فرمودید از هفت روز دو سه روزش از دستمان در می رود : فرمودند : همین که از دستتان در می رود خوب است ، گفتیم ما صبرمان کم است ؟ فرمودند شما دیگران را ببین به حالاتشان نگاه کن که اصلا پی این حرفها نیستند شما چیزی دارید که دیگران ندارند ، همین که یا این حرفها آشنا شده اید  و لذت می برید و این حرفها برایتان معنی دارد ، ما چیزهایی را که داریم را نمی بینیم همه اش دنبال حال می گردیم ، سوال شد  گاهی شیطان وسوسه می کند که چرا از غیب چیزی برایمان باز نمی شود ، فرمودند : نه بابا اینها که اصلا بدرد نمی خورد که چیزی ببینی ، اینها ملاک نیست .

469- حدیثی برای ایشان خواندیم که جبرائیل در محضر پیامبر(ص) و علی(ع) نازل شد و تمام مصیبتهای حضرت علی(ع) را یکی یکی گفت و از حضرت علی (ع) خواست که آنها را بپذیرد ، ایشان فرمودند : اینکه جبرئیل آمد و به علی(ع) گفت اینها یک مثالهای خارجی است ، بلکه حضرت علی(ع) به مقام جبرئیل که رسید در این مقام این ها را باید قبول کند ، جبرئیل کجا بود که نازل بشود ، در این مقامات مثلا می بینی هر چه فحشت می دهند یا لعن می کنند نگاه که می کنی می بینی اینها همه یک مشت دیوانه هستند ، لذا جهل و فهم انسان باید نشان داده شود ، انسان وقتی می جنگد حیوان و شیطان است ، اما وقتی صبر می کند یعنی عاقل است ، وقتی متحیر می شود یعنی حالش جبرئیلی است لذا انفاق می کند و هر چه دارد می دهد اصلا برایش مطرح نیست ملاک نیست ، حضرات هر کاری می کردند در آن کار سیر می کردند ، ما در کار ها فکر می کنیم آنها سیر می کردند ، فکر مال شیطان است و تفکر مال عقل است ، فکر از وهم و خیال خارج می شود ، اما تفکر از عقل خارج می شود ، گفتیم ما گمان می کردیم این دو یکی است ، فرمودند : خیر ، فکر بیرون از خودت است ، تفکر در میان خودت است ، دستشان را بحالت اشاره گرفتند و فرمودند: انگشت اشاره من فکر است و این سه انگشت به رو به سوی خودم است تفکر است .

470-در مورد خوردن ، مقدار و کیفت برایمان سوال بود که اتفاقاً یک روز ظهر ایشان ما را به یک رستوران بردند و از ما سؤال کردند چه میل دارید ، گفتیم هر چه شما سفارش بدهید ایشان خودشان رفتند جوجه سفارش دادند و خودشان هم خیلی عادی غذایشان  خوردند ، ما گفتیم که ما فکر می‌کردیم اولیاء کم می‌خورند و... ایشان فرمود ما راه را از طریق اباعبدالله(ع) رفتیم و هر کس دستش را به ما بدهد پنج‌ساله او را می‌رسانیم و اما آن‌ها که از راه ریاضت می‌روند حداقل باید بیست سال در این راه پرخطر باشند ، یک مورد دیگر هم قبلا در مورد ریاضت از ایشان سوال کرده بودیم ، فرمودند : مگر شما صاحب ندارید مگر حضرت بقیت الله (عج) نیستند ، ریاضت می خواهی چکار ، نصف شب بلند بشو یابن الحسن یابن الحسن کن ...

471- از ایشان سوال شد آیا در زیارت امام رضا(ع) توصیه ای دارید ؟ ایشان لبخندی زدند و فرمودند : برو بگو امام رضا من اومدم من گم شدم بعد فرمودند : پشت پنجره فولاد دو رکعت نماز حاجت بخوانید سپس برای یکی از خوبان عالم صد صلوات هدیه کنید برای ما هم صد صلوات بفرستید سپس مقابل ضریح بایستید چهارصد مرتبه آیه پانزده سوره نور را بخوانید " اذ تلقونه بالسنتکم و تقولون بافواهکم ما لیس لکم به علم و تحسبونه هینا و هو عند الله عظیم " اگر هم خسته شدید نشسته بگویید ، نیت و حاجتتان هم در همه این اعمال این باشد که به امام رضا(ع) بگویید آقا جان یک مقام بندگی به ما بده ، ضمنا برای حل مشکل این و آن حاجت نخواهید بلکه عرض حاجتتان این باشد که حضرت قلبتان را زنده کند ، وقتی قلب شما زنده بشود مشکلات مادی و معنوی اطرافیانتان هم در پایش حل خواهد شد ، زیارت امین الله و زیارت حضرت را بخوانید ، نماز جعفر طیار بخوانید ، باز روز دیگر که مشرف شدید رو بروی ضریح بنشینید مطلقا به هیچ چیز فکر نکنید به باطن و درون خود تفکر کنید ببینید آیا توان آن را دارید که دل نگه دارید ، بنشینید انتظار بکشید تا حضرت قلبتان را زنده کند مشکلی که ما داریم این است که ما حواسمان از خودمان به بیرون پرت است همه جا هستیم اما پیش خودمان نیستیم ، زن و بچه و کار و مسایل روزمره نمی گذارد پنج دقیقه نزد خودت حضور داشته باشی حالا روبروی ضریح نیم ساعت ، یک ساعت ، دوساعت .. هر چه مقدور است بنشین ببین نزد خودت حاضر هستی یا خیر ، سوال شد که جواب گرفتن از این دستور العمل چه مقدار زمان می برد ، فرمودند به افراد بستگی دارد مثلا می بینی یک ماما ناف بچه یک زن باردار را در یک ربع می زند یکی می بینی نیم ساعت یکی مثلا چند روز باید درد بکشد ، بعد خندیدند و گفتند یکی را هم باید سزارین کنند - چند روز بعد همان شخص خدمت ایشان گفت ، طبق دستور شما به زیارت حضرت رفتیم و دو مرتبه و هر بار بیش از یک ساعت برای دستور العمل دل نگاه داشتن نشستیم اما حتی یکبار هم بیش از پنج دقیقه موفق نشدم و آنجا به یک خود شناسی نسبی رسیدم ، امری که سالها از آن غافل بودم و دیدم در شرایطی بسیار بد هستم و برایم کاملا روشن شدکه اصلا دل من انس و سنخیتی برای پذیرش امام را ندارد و لذا خیلی مستاصل شدم و تازه فهمیدم درونم چه خبر است در حقیقت همان بازگشت و توجه به درون و باطن که مدتها از آن می فرمودید را دیدیم که اصلا قادر بر آن نیستیم ، فرمودند : شما تازه این را فهمیده اید خیلی ها هنوز تازه همین را درک نکرده اند ، کم کم درست می شود این شروع ولایت است باید از امام بخواهی تا کمکت کند خودت نمی توانی خودت را جمع کنی ، سوال شد خودمان نمی توانیم ؟ فرمودند نه بابا درون ما یک باغ وحش است کجا می توانیم خودمان جمعش کنیم در این جنگل دنیا ما خودمان هم وحشی شده ایم باید با خودمان بجنگیم تا خودمان را جمع کنیم ، عمرمان ریخته شده ضایع شده ، از الان جلوی ضرر عمر بعدی مان را بگیریم ، تا حالا هر چه گول خورده ایم باید ببینیم چطوری گول خورده ایم برای چه گول خورده ایم تا دوباره گولهای تکراری را نخوریم ، و لذا کسی که بتواند نزد امام خودش را جمع کند حرف دیگری است تا در خانه ، سوال کردیم مگر فرق می کند ؟ فرمودند : ببینید شما وقتی سرت در موبایل است چقدر حواست جمع است اصلا فکر چیز دیگر را نمی کنی یا مثلا وقتی که سر سفره نشسته ای مشغول خوردن هستی ببین چقدر حواست جمع است ذره ای متکثر نمی شود چون به اینها علاقه داری اما دو دقیقه در نماز حواس نداری ، لذا در محضر امام متحیر می شوید نمی توانید خودتان را جمع کنید ، میزان امام است ، جمع کردن وجود ما در وجود امام است ، سوال شد پس اگر در خانه نشستیم و حواس را جمع کردیم چطور ؟ فرمودند ، هنری نیست ، شاید در یک امام زاده ای هم بروی بتوانی جمع کنی اما نزد امام فرق می کند مثلا شما در مجالس امام حسین(ع) می روی شورت را جمع می کنی که مقدمه شعور است اما نزد امام شعور جمع می کنی ، گفتیم یعنی در منزل و نزد امامزاده ها فایده ندارد ؟ فرمودند چرا دیگر این شروع کار است از آنجا باید شروع کنید تا کم کم نزد امام معصوم آخرین مرحله ای است که انسان خودش را کاملا جمع کند ، لذا متکثر شدن و پراکنده شدن در شما اصلا عادت شده اعتیاد پیدا کرده اید ، مثلا یک بچه ای را از اول با شیشه شیر داده اند حالا اواخر کار پستان مادر بدهی قبول نمی کند ، حالا شما مثلا با موبایلت شروع کن بازی کردن خوب حواست جمع می شود ، موبایل را بگذار زمین می بینی حواست ناراحت است ، گفتیم دوای کار چیست ؟ فرمودند از خودشان باید بخواهید از امام رضا (ع) باید بخواهی آنها باید جمعت کنند ، گفتیم یعنی اذکار اثر ندارد ؟ فرمودند چرا دارد اما باید از خودشان بخواهید تا ذکرتان اثر داشته باشد ادبت کند ، از ایشان سوال شد اولین روزی که که به زیارت رفتیم خیلی اشک و سوز و گذار داشتیم اما روز دوم کم و روز سوم کمتر و روز چهارم قطع شد ، فرمودند : اینکه روزهای اول اشک داشتی نشانه قبولی زیارت است حضورت را داشته ای  اما روزهای بعد دیگر ظرف شما پر شده لذا دیگر اشک نداری سیر شده ای مثل آدمی که سیر شده دیگر جا ندارد غذا بخورد ، گفتیم پس دیگر باید برگردیم نباید توقف کنیم ، فرمودند : بله خب امام (ع) حقت را حضرت داده دیگر ، همین که دعوتت کرده آمده ای اشک و سوزت هم داده حل است باید شکر کنی .

شیطان از نور می ترسد ، خودش نور دارد اما نورش نور عمومی است ، شیطان نور خصوصی ندارد ، ما این نور آفتاب را با نور اشتباه گرفته ایم اصلا این نور نیست ظلمت است ، آن نور را باید با باطنت ببینی ، این نور آفتاب ظلمت است تاریکی است ، این نور را گذاشته اند تا کسانی که می خواهند در گمراهی باشند در همین گمراهی بمانند ، نور حقیقی نور انسانی است ، اما این نور ظاهری، نور حیوانی است ، اگر بخواهی آن نور را ببینی باید بتوانی نزد امام خودت را جمع کنی تا امام جلوه ای کند تا تو آنجا جلا پیدا کنی ، آنجا صحنه کاملا عوض می شود ، مثلا شما می خواهی به مقصدی برسی لذا دیگر هیچ چیزی را غیر از همان مقصودت نمی بینی ، چون مقصدت اوست ، ما چیزهای دیگر را که می خواهیم و چیزهای دیگر را که می بینیم چون قلبمان متکثر است .

سوال کردیم حالا برای شروع باید چه کرد ، فرمودند : باید از بیرون خودتان را جمع کنید ، هر شب در منزل در یک ساعت مقرر بنشینید تفکر کنید ، منتها سخت نگیرید با یک روزه ویک ماه و چند ماه شاید اوایل نتیجه نگیرید .

472- یک روز با ایشان برای دیدن نوه آیت الله نخودکی اصفهانی در مشهد رفتیم که البته ایشان دستی در علوم غریبه دارند و به سختی کسی را جهت ملاقات می پذیرفتند ، همینطور که با ایشان درب منزل ایستاده بودیم ایشان رو به ما کردند و با حالتی خاص فرمودند : آیا مگر می شود ما در خانه امام رضا(ع) را رها کنیم بیاییم در خانه کسی دیگر ، همه ما فقیر در خانه ائمه(ع) هستیم ، گفتیم پس چرا آمدیم ؟ فرمودند : خب دیگر می خواهیم شما ببینید تجربه این آقا را ، در حرکتشان در نگاهشان در نشستنش ، برخوردش ، شاید انسان را یک تکانی بدهد ، ببینیم این آقا در این سن کهولت وضعش چیست ، تا این سن رسیده چکار کرده باخودش از خودش چه ساخته ، لذا در این دیدار ها عیبهای خودت را می گیری یک تنبهی است ، یک آقایی جلو تر از ما بود داخل شد و در را بست و مانع از ورود ایشان شد ما ناراحت شدیم و گفتیم حضرت آقا اینها باید سوالاتشان را از شما بپرسند ، در روی شما می بندند ، ایشان خندیدند و فرمودند کار ما در این است که در گمنامی باشیم ، بعد که وارد شدیم و بالا رفتیم نوه آقای نخودکی فرمودند امرتان چیست ، ایشان با نهایت تواضع و فروتنی فرمودند : آمدیم شما را ببینیم ، ما را موعضه ای بفرماید ما عقل در کله مان نیست پند و نصیحتی بفرماید شاید چیزی از دین حالیمان بشود ، نوه جناب نخودکی هم چند دقیقه ای صحبت کردند که عمل صالح داشته باشید احکامتان را رعایت کنید و مطالب متعارف از این قبیل بعد هم گفتند پس شما یک عمر چه کار می کردید بروید دینتان را از اهلش یاد بگیرید ، حضرت آقا هم گریه می کردند و می گفتند از بچه بی عقل چه توقعی دارید ، سپس یکی از همراهان سوال کرد یک موعضه خاص تر بفرمایید ، گفتند از بازار غذا نخورید نجس است تا چهل روز دلتان را تاریک می کند ، آخر سر هم که خارج شدیم ، ایشان درب را بستند و با نوه آیت الله نخودکی دقایقی خصوصی صحبت کردند ، بیرون که رفتیم از حضرت آقا سوال کردیم در مورد این حرف ایشان که غذای بازار نجس است چه فرمایشی دارید ؟ فرمودند : منظور از غذای بیرون در اصل یعنی شنیدن حرف های ناجور که غذای روح انسان است مثلا یک حرف نا به جا یک خنده بی جا و... اینها غذای ناجور انسان است ، گفتیم پس غذاهای رستورانها و ساندویچی ها مورد ندارد؟ فرمودند نه آنها ملاک نیست ، غذای روحانی انسان ملاک است ، اصلا انسان اگر اصلاح نفس کند از غذای بیرون دیگر نمی تواند بخورد ، اینکه خودت بخواهی نخوری هیچ فایده ای ندارد ، بلکه باید طوری باشد که نتوانی بخوری ، مثلا طوری بشود که مثلا الان بخواهی سم بخوری برایت آشکار است پس نمی خوری ، لذا باید اول شناخت و علم بر غذا پیدا کنی تا بعد خود به خود غذایت قطع بشود ، گفتیم یعنی غذاهایی که بیرون است حقیقتا سم است که ما خبر نداریم ؟ فرمودند بله سم است دیگر هرکس و نا کسی به این غذا دست زده ، اصلا هر چیزی که از زمین سبز بشود و بشر به آن دست بزند سمی اش می کند ، آدم غذای طبیعی باید بخورد در گوشتها گوشت بره که بی شهوت است بخورد ، گفتیم پس ما حالا باید چکار کنیم ؟ فرمودند شما غصه نخور به آن مرحله که برسی خدا خودش غذایت را فراهم می کند ، خدا می گوید فطرت تو که شکوفا شود غذای بیرونت هم فراهم می شود دنیایت را هم درست می کند ، ما الان باید فقط سعی کنیم که خودمان را اصلاح کنیم ، از خودمان شروع کنیم ، این که اول از نخوردن غذای بیرون شروع کنی کارت درست نخواهد شد ، شما باید از پایین از خودت شروع کنی بعد در بیرون یک چیز هایی می فهمی ، بعد که فهمت باز شد به آن عمل کنی ، غذاهای نورانی و ظلمانی برایت مشخص می شود ، رنگ و بوهایشان را که فرق می کند می فهمی  . یک بار دیگر هم در مسیری برای نماز جماعت به مسجدی رفتیم ، امام جماعت که یک جوان روحانی بود ، بعد از اتمام نماز که در حال خروج از مسجد بود ایشان دنبال او رفتند دست او را گرفتن آوردند گوشه ای از مسجد و گفتند کمی ما را موعظه کنید ، آن روحانی با تعجب گفت از چه بگویم ؟ ایشان فرمودند : از دین برایمان کمی حرف بزن ، روحانی باز پرسید من از چه صحبت کنم ، ایشان فرمودند : مثلا این که خدا صدو بیست و چهار هزار پیامبر فرستاده اصل ماجرا چیست و قضیه از چه قرار است ، آن روحانی توضیحات ساده ای می دادند و ایشان با سوز گریه می کردند.

473 - از ایشان سوال کردیم کسانی که مطالب شما را می خوانند می توان گفت که روزیشان شده و توفیق شامل حالشان شده ، فرمودند : همه مردمی که در دنیا هستند اینها روزیشان هست اما باید خودشان بروند دنبال آن ، فهمش را دارند اما باید از میان فهمشان فهم بگیرند ، گفتیم یعنی کسانی که مطالب شما را می خوانند عنایت شامل حالشان شده ؟ فرمودند : بله شده اما باید ببینند چه برداشت می کنند ، گفتیم آیا این افراد مثل ما که تا این سن دور هایمان تا خدا شما را سر راهمان قرار داد آیا ایشان هم شاید تا چند سال آینده ولی بر سر راهشان قرار می گیرد ؟ فرمودند ، نه دیگر ، هروقت خودشان را اصلاح کنند ولی هست ، گفتیم خب خیلی ها وقتی می خوانند که شما فرمودید اگر ولی دستت را نگیرد راه به جایی نخواهی برد دلخسته می شوند ، فرمودند: خب بله دیگر تا ولی دستگیری نکند راه به جایی نیست ، مثلا ببینید وقتی شما به حمام که می روید یک سری از مشکلات و نظافتها را باید خودتان حل کنید و انجام بدهید ، لباس بکنی شستشو بکنی و آماده شوی تا ولی بیاید کیسه بکشد تمیزت کند ، پس یعنی مثلا باید ده سال روی خودشان کار کنند؟ فرمودند : ده سال خیر باید خودشان را اصلاح کنند ، گناه نکنند تا برسند ، موقع ظهورشان فرا برسد ، انسان دوتا ظهور دارد ، یک ظهور جسمانی دارد و یک ظهور روحانی ، ظهور جسمانی از پدر و مادر به وجود می آید ، وجود روحانی برای وقتی است که این جسم کاملا پاک و تمیز شد لذا این وجود روجانی با امام زمان (عج) به ثمر می رسد ، یعنی برای عالم دگر باید آماده بشود ، گفتیم حضرت مهدی (عج) دست همه را می گیرند ؟ فرمودند بله دیگر ایشان دارند کار می کنند ، آیا ما اختیار زبان و دهانمان را داریم که بدست بگیریم ، آیا اراده نفسمان در دستمان هست یا خیر ،اراده چشممان آیا در دستمان هست یا ما در اختیار چشممان هستیم ، مشکل ما خود ما هستیم ، خود ما حریف خودمان نیستیم ، حالا یک مقدار که به تفکر می نشینیم که دل نگه داریم وقتی می بینیم نمی توانیم زود نا امید می شویم ، گفتیم خب از خدا و اهل بیت(ع) نا امید نمی شویم بلکه از خودمان نا امید می شویم ، فرمودند : خیر خیال بدنبال وهم انسان جلوی عقل انسان را می گیرد ، فکر انسان می آید جلوی تفکر انسان را می گیرد ، یعنی تو را زندانی می کند .

474 - سوال کردیم آیا کسانی که به شهود رسیدند هم گناه می کنند ، و این حدیث را خواندیم که " حسنات الابرار سیئات المقربین ، آنچه برای خوبان حسنه منظور می شود برای مقربین گناه محسوب می شود " ، یعنی چه ؟ فرمودند : بله همه مان در غفلتیم منتها آنها که گناه می کنند توبه اش را هم بلنند یعنی زود به خودشان بر می گردند ، مثل اینکه شما در یک کوچه بن بستی می روی اما دو قدم که می روی زود حالیت می شود بر می گردی اما یک وقت هست باید تا ته کوچه بروی تا برگردی ، و اما گناه مقربین که سوال کردید ، گناه آنها همین است که توجه دارند که هستند ، این برای آنها خودش گناه است ، گفتیم یعنی احساس بودن می کنند ؟ با حالت خاصی فرمودند : خب ما در محضریم دیگر ، وقتی در حضور هستیم اینجا می گویند تو این وسط چه می خواهی تو اینجا چکار می کنی ، تو دیگر کجا بودی ، گفتیم یعنی خودت را در مقابل نباید ببینی ، فرمودند : کدام مقابل ، تو باید مثل او بشوی تا قبولت کند ...

 گفتیم ما یک بیننده داریم و یک عمل دیدن داریم و یک دیده شده که شد سه تا و باید بیننده و عمل دیدن برود تا فقط دیده شده بماند ؟ فرمودند : باید از طریق او خودش را ببینی ، گفتیم این مطالب خیلی سنگین است حالا ما یک حرفی میزنیم ، صلاح کار کجا و من خراب کجا ، فرمودند : خب انسان باید از وزن بیافتد ، یکی از شاگردان ایشان که با ایشان خیلی صمیمی بود گفت حضرت آقا در این راه پوست شما کنده شده درست است ، فرمودند: پوست چیه خونت باید بزند بیرون بعد رگهای دستشان را نشان دادند و فرمودند از همه اینها خون بالا می زد .

475 - خانمی از ایشان در مورد شاد نبودن جو خانوادگی و کم صحبتی شوهرش گلایه می کرد : ایشان فرمودند : انسانی که نمی تواند خوش باشد چون غافل از خودش است ، و وقتی که غافل از خود هستی به هر کجا و هر مکانی هم که بروی به خود نمی آیی ، انسان همیشه گناه خودش را گردن دیگران می اندازد ، صفایش را از دیگران طلب می کند ، انسان باید صفایش را از دل خودش بگیرد ، سعی کنید در منزل لباسهایی با رنگ روشن بپوشید این که در منزل رنگ تیره بپوشید در روحیه تان اثر می گذارد ، شما چون خودتان شاد نیستید لذا نمی توانید با یکدیگر هم شاد باشید ، زوجین در اول زندگی با هم خوش هستند ، کم کم انسان باید خودش با خودش خوش باشد چون دیگر بالای 30 سال جواب نمی دهد ، باید در خودتان تفکر کنید ، خودتان را اصلاح کنید ، مشکل شما این است که حواستان در زنده شدن خودتان نیست ، حواس ما باید بر گردد به خودمان ، ماباید اول در خودمان یک زندگی نشاط آور داشته باشیم ، سوال کردند هر چه تلاش می کنیم نمی شود ، فرمودند : خب سخت می گیرید که نمی شود ، نباید سخت بگیرید ، سوال کردند که نشاط یعنی چه ؟ فرمودند: نشاط در آگاهی است ، سوال کردند یعنی نباید با هم بگو وبخند داشته باشیم ؟ فرمودند : درست است باید صحبت و خنده باشد ، اما در خنده ای که توام با آگاهی بر انسانیتت باشد ، فردا که به آن طرف رفتی بخواهی زندگیت را تعریف کنی چه تعریفی از زندگی ات داری مثلا یک خانم چه تعریفی از مردش دارد ، بگوید آدم خوبی بود با هم خندیدیم ، باید اینها را بپذیرید ، اگر نپذیرید خب انسان ضایع می شود ، گفتند پس من باید عیبها را از خودم ببینم و برطرف کنم ، فرمودند : مشکل از خودت نیست ، بین ما و خدا مشکل است که بین ما و شوهرمان مشکل پدید می آید ، بین ما و خدا مشکل است که ما با زنمان مشکل داریم ، مشکل ما نشناختن خودمان است ، ما با داشته هایمان نمی توانیم زندگی کنیم ، همیشه با دیگران می خواهیم زندگی کنیم ، سپس فرمودند : شبها بنشینید با همدیگر صحبت کنید که مثلا تو دوست داری من چطور باشم چطور لباس بپوشم چطور برخورد کنم چطور رفت و آمد کنم ، چطور حرف بزنم ، مشکل ما چیست ، مشکل من چیست عیب های من چیست ، عیب های یک مرد چیست عیوب یک زن چیست ، خوبی های یک زن و خوبی های یک مرد در چیست ، این زندگی که هر یک از زوجین دارند همان زندگی است که هر کدام از پدر و مادرشان یاد گرفته اند ، باید این را عوض کنید یک تنوعی بدهید ، ما ازدواج می کنیم که مشکلاتمان را حل کنیم ، ما با حل کردن مشکلات حالمان خوش می شود به همسرت بگو این مشکلی که بین ما هست را چطوری حل کنیم با هم مشورت کنید توافق کنید ، باید از زنده شدن صحبت کنید ، از خودشناسی صحبت کنید تا زندگی شیرین بشود ، شما می خواهید با هم خوش باشید ، خب شما با هم چیزی ندارید که خوش باشید ، باید وادی را عوض کنید ، ما مشکلمان این است که دل نداریم ، و چون دل نداریم مشکل داریم ،  سوال کردند که اینها شیطان است که در ذهن ما وسوسه می کند ؟ فرمودند : خیر شیطان نیست بلکه ولع شیطان است ، و مطلب مهم این است که شما تا به اهل بیت(ع) وصل نشوید خوش نیستید ، الان انسانها با دنیا خوشند ، انسان در دنیا باید باشد اما با باطن خودش باید خوش باشد ، باید به خودش بر گردد . الان زن و شوهر هایی که کارشان به جدایی می رسد یک دلیلش این است قبل از ازدواج که اسم این دو برده می شود یک گرمایی نسبت به هم در وجودشان ایجاد می شود ، اینها دیگر منفی ها را نمی بینند و وقتی در طول زندگی این گرما از بین می رود منفی ها رو می شود ، یعنی کوری شان از بین می رود ، سوال شد این گرما از اول اشتباه بوده ؟ فرمودند : خیر این دیگر ولع شیطان است ، مشکلشان این است که خود شناسی ندارند ، از روی قوه بصر با هم ازدواج می کنند ، قوه قلبی را قبول ندارند ، قوه قلبی خود سازی است ، عقل می گوید اگر ازدواج می کنی برای خود سازی باید ازدواج کنی ، یعنی توانایی وکمبود را به هم برسانی ، گفتیم که علامه حسن زاده تعبیری داند که ازدواج انشاء صورت انسانی است و نه اطفاء شهوت حیوانی ، لبخندی زدند و فرمودند احسنت احسنت .

476- زمانی که قرار شد انسان از خاک تبدیل به نطفه شود خاک گفت این اگر نطفه شود و تبدیل به شهوت شود باعث لعنت من می شود بعد خداوند به جبرئیل گفت به او بگو من می گویم که تو باید تبدیل به شهوت بشوی لذا زمین آرام شد بعد خاک تبدیل به تخم شد و تخم تبدیل به علف شد ، لذا این تخم در حقیقت به گند آمد که تبدیل به علف شد یعنی تا این تخم به بوی نیاید ریشه نمی کند و بالا هم نمی آید ، حالا این علف باز به شکم حیوان می آید و این علف دوباره باید به گند و به بوی بیاید تا تبدیل به حیوان و گوشت شود ، دوباره حیوان را باید انسان بخورد و در شکم آدم به گند و بوی بیاید تا به آدمیت برسد گوشت یا نطفه  بشود حالا اگر به درون انسان یک عنایتی بشود از گندیدن خلاص می شود ، اگر هم عنایت نشود باز خود آدمیزاد می گندد ، سپس فرمودند این مسیر به کمال رسیدن راه تک تک مردان خداست ، گفتیم این همه ملت ادعای تدین و مجالس امام حسین (ع) و... را دارند چطور ؟ فرمودند: دین یک هدیه ای است که اولیاء در وجود باید اعطاء کنند ، گفتیم پس اینها همه محرومند ، فرمودند : بله همه محرومند ، معصوم می فرماید خدایا ما را آنی و کمتر از آنی به خودمان وا مگذار ، یعنی ما آنی و کمتر از آنی وجودمان شیطانی می شود حالا چه در مجلس امام حسین (ع) باشیم و یا در هر جای دیگری باشیم ، گفتیم مثلا این همه افراد تلاش می کنند در راه خدا باشند ، فرمودند : همین که می خواهند در راه خدا باشند همین راه شیطان است ، شما نهج البلاغه را باز کن نگاه کن طبق نهج البلاغه اگر در وجود کسی مسلمانی پیدا کردی ، پیدا نمی شود ، نهج البلاغه میزان است ، این خواصی را که گفته اصلا ما با این صفات و خواص مَحرم هستیم، خداوکیلی نیستیم ، مگر خودشان به ما صفات و خواص بدهند ، مگر خودشان یک کاری بکنند برای ما سپس فرمودند : اولیاء خدا از اول زندگیت را می دانند مرگت را می دانند هدایتت را می دانند همه چیزت را می دانند یک وقت فکر نکنید بی خبرند یعنی می دانند چه زمانی می میرید چطور زندگی می کنید حالاتتان را می دانند که چقدر تعلقات دنیایی دارید چقدر تعلقات شیطانی دارید . -  این نکته مهم را بدانید که هر چیزی که قلبتان را آرام کند حتما رحمانی است و هر چیزی که خوشحالتان کند بدانید این عمل شیطانی است چون عمل باید قلب را آرام کند حتی مثلا انفاق ، الان کسانی که انفاق می کنند چون بدون ولی انفاق می کنند همه کارشان شیطانی است باید بروند جواب پس بدهند ، سپس فرمودند : اصلا هر چیزی که در شما رشد می کند در حقیقت عیب شما است که رشد می کند مثلا الان شما یک دانه را در زمین می گذارید حالا این دانه به بوی می آید و این گندیدن که مقدمه رشد آن است می شود عیب او و عیب او می شود بُته او ، یعنی هر که در این دنیا پولدار می شود یا صاحب هر چیزی می شود در حقیقت این عیبش است که رشد کرده است ، خود انسان در باطن رشد می کند رشد انسانی پنهانی است کسی از رشدش باخبر نمی شود همه کس هم قابل نیستند رشد افراد را بفهمند ، کسی می فهمد که مستجاب الدعوه است ، سپس فرمودند : دین یک هدیه ای است که خداوند به وسیله نور باید به تو بدهد ، باید عمل صالح انجام بدهی تا خداوند این نور را بدهد مثلا ببینید خداوند حضرت زهرا(س) را که می خواست بدهد نوری را از بهشت با سیب آورد ، ما از آنجا معنی پیدا کردیم و محکم شدیم ، ما از آن نور سرچشمه گرفتیم ، والا اگر این نبود پیغمبر(ص) پیغمبری نبود ، یک بچه یتیمی بود ، از آن زمانی که وجود حضرت زهرا(س) به شکل سیب آمد حضرت از آنجا رشد کرد ، انسانها نور در وجودشان هست ، مثلا اینکه می بینی یک بی سوادی علم دارد اینها علمشان علم نوری است علمشان کتابی نیست ، نزد اینها باید خیلی حواست جمع باشد اگر فحشت هم دادند باید بگویی دستت درد نکند نوکرتم هستم چون می خواهد امتحانت کند ، محبت هم بکند می خواهد امتحانت کند ، باید روی صبر و طاقتت کار کند ، مثلا تلفنت را جواب نمی دهد یا هر کاری که می کند می خواهد تو را بسازد شما الان یک آهن را می خواهی شکل بدهی آیا مدام در آتش نمی اندازی و هی چکش نمی زنی ، خب ما باید در ساخته شدن صبر کنیم دیگر ، این هایی که در کربلا رشد کردند صبر کردند ، لذا همه ما جنبه شیطانی داریم ، مثلا امروز که با هم رفتیم برای فقیر یک پنکه خریدیم یک وقت فکر نکنیم آدم خوبی هستیم این کاری که کردیم در حقیقت عیب ما است ، شیطان می خواهد از طریق همین گولمان بزند ، پس این پنکه را خدا خریده یعنی به ذهن ما انداخته ، ما که نمی دانستیم خبر نداشتیم ، عمل خود خداست ، عمل را به او واگذار کنیم ، خود خداست که ذهن را قوت می دهد ، مثلا اگر می خواهی قرآن بخوانی ببین خدا گفته که من قرآن را آسان کرده ام تا بفهمند والا تو چه می فهمی.

477- هر چه که داری باید بسپاری ، این که می گویند خودت را به خدا بسپار خب خداوند که روی زمین نیست که خودت را به او بسپاری ، خدا در وجود اولیاء تجلی کرده پس ما باید به اولیاء بسپاریم اینها را باطن خودمان بدانیم ، لذا نیم ساعت به اذان صبح برخیزید انتظار آقا ابا صالح (عج) را بکشید ، انتظار با این کیفیت که الان می خواهد بیاید دستت را بگیرد ببردت ، گفتیم چنین انتظاری ، فرمودند ، بله فکرش را بکنید که چقدر لذت دارد ، اصل انسان همین است دیگر .

478- فکر انسان را جهنمی می کند ، خداوند فکر را به ما داد که کمک کار تفکر باشد زیر نظر تفکر باشد ، فکر نداده که تفکر ما بیاید زیر نظر فکر ما ، تفکر به خدا می رساند و فکر به دنیا ، تفکر است که لعاب شیطان را در وجود انسان از بین می برد ، یعنی لهو و لعب وجود انسانی را تفکر است که اصلاح می کند ، مثلا لعاب مثل کف امواج است و موج از دریا است لذا این لعاب ها را باید دریا ببلعد ، سوال کردیم در تفکر باید به چه چیزی ملتفت بشویم تا تفکر صورت بگیرد آیا باید گوشه ای بنشینم با چشم بسته تفکر کند ؟ فرمودند : خیر مثلا هر کسی هر کاری کرد اگر مقصر بود او را ببخش اگر خودت مقصر بودی خودت را هم ببخش تا  فکر آن عمل تو را رها کند ، تفکر از کودک درون انسان بر می خیزد ، فکر از جهل انسان بر می خیزد ، انسان تا اول جاهل نشود عاقل نمی شود ، لذا باید اول جاهلیتت را مشخص کنی که تو آدم جاهلی هستی تا خدا به تو اجازه تفکر بدهد .

در مورد این قسمت از آیه : ْ إِن زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُاْ المَْوْتَ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ(6 (6) وَ لَا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدَا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ  وَ اللَّهُ عَلِیمُ  بِالظَّالِمِینَ(7جمعه) این که قرآن می گوید اگر راست می گویید دوست خدا هستید آرزوی مرگ کنید یعنی چه ، فرمودند : قرآن می خواهد به انسان بگوید که اگر تو دنیا را قبله قرار دادی مرده ای اگر ریاست در تو اثر کرده تو مرده ای ، آدم زنده مسئولیت قبول نمی کند ، تو اگر مسئولیت را قبول کرده ای مرده ای ، چرا به مرده بودن خودت گواهی نمی دهی چرا رها نمی کنی از می گویی که نمرده ای ، چرا مقام و مال را رها نمی کنی اگر نمرده ای ، پس تو که اینها را دوست داری مرده ای ، چرا مردگیت را قبول نمی کنی ، لذا اینکه قرآن گفته که اگر راست می گویید مرگ را قبول کنید ، خب آرزوی چه مرگی ، مگر انسان می میرد ، قرآن می گوید مردگیت را قبول کن ، آدم وقتی می میرد زنده می شود ، می گوید تو اگر واقعا ادعای دوستی خدا را می کنی موت قبل از موت داشته باش یعنی بمیر ، در معنی کردن قرآن مرگ را با زندگی اشتباه گرفته اند ، انگار مرگ در قبرستان است ، خب ما همین الان همه مان مرده ایم ، الان در قبرستانیم دیگر ، گفتیم یعنی ما فکر می کنیم که زنده هستیم ؟ فرمودند : خیر فکرنمی کنیم بلکه این فکر ما است که زنده است ، مثلا ما الان در ماشین هستیم اما فکرمان در خانه است ، چرا فکر ما با ما همراه نیست ، چون مرده ایم ، یعنی زندگی ما ارزش فکری دارد ارزش شیطانی دارد ، مثل شیطان فکر می کنیم که خیلی زرنگیم، می خواهیم کلاه این و آن را برداریم ، ما در زندگی شیطانی و حیوانی هستیم لذا باید از شیطانی و حیوانی تمنای مرگ کنیم تا در انسانیت زنده بشویم اما ما دروغ می گوییم به این شیطانیت و حیوانیت راضی هستیم ، و لذا بدن ما ، ما نیست ، حقیقت درون ما یعنی آن وجودی که می خواهد کاری را انجام بدهد انسان او است ، این که تو می بینی این دیدن حیوانی است ، دیدن انسانی با این چشمان میسر نمی شود ، با دهان و طعام نمی شود ، در زندگی انسانی طور انسان عوض می شود یعنی این قالب تبدیل به وجود می شود تبدیل به نور می شود ، تبدیل به فهم بهشتی می شود .

479- سوال کردیم وجه الله یعنی چه ، فرمودند : یعنی کسی که زنده شده ، به وجه آمده ، وجه یعنی یک زندگی دیگر ، مثلا در زمین دانه ریخته ایم ، لذا آن دانه ای زنده است که رشد و نمو دارد ریشه می زند و بالا می آید حالا کسی که رشد نکرده و حرکتی ندارد خب مرده است ، الان تمام کسانی که در شرک هستند به وجه نیامده اند  ، الان مثلا ببین این خانمها در بازار وجه دارند می گویند اینها بی حجاب هستند ، خیر بی حجاب نیستند ، اینها به وجه آمده اند یعنی شور پیدا کرده اند ، شیطان در میان اینها شور به پا کرده ، یعنی جنبه شیطانی و حیوانی شان حیا را در اینها از بین برده و کشیده آورده به خیابانها ، وجه به معنای زنده شدن است لذا اینها در شیطان زنده شده اند ، حیات شیطانی دارند ، مثلا کسانی که شب تا صبح میهمانی می گیرند رقص و مشروب دارند در اینها شیطان زنده شده ، اصلا یک قائده کلی این است که هرجا شور باشد اگر تبدیل به شعور نشود شیطانی است ، خود نماز هم اصلا یک شور است ، حتی همین شور حسینی تا تبدیل به شعور حسینی نشود بدرد نمی خورد ، حتی عزا داری باشد هرچه که می خواهد باشد فرقی ندارد ، گفتیم پس سینه زنی برای امام حسین(ع) رد است ؟ فرمودند : خیر رد نیست بلکه مقدمه است برای شعور ، مثلا ببینید یک زنی را شور می گیرد می رود بی حیا می شود بعد می بیند این کار فایده ای ندارد بعد که می آید یک ولی خدا برایش حرف می زند در او اثر می کند زود حرف ولی را می گیرد اما قبلش این قابلیت را نداشت باید آن شور را تجربه می کرد ، لذا شور حسینی لازم است وباید هم باشد چون اگر سینه زنی نباشد هدایت حسینی هم در کار نیست اما این شور زمانی به هدایت منجر می شود که تبدیل به شعور بشود مشکل این است که این شور تبدیل به شعور نمی شود ، الان محرم این همه سیاهی همه هم شور به پا می کنند و سینه زن هستند اما وضع جامعه چرا اینطور است چون شور به تنهایی جواب نمی دهد ، امام حسین(ع) می فرماید دین بازیچه ای است روی زبان مردم هر وقت آن را نمی خواهند تفش می کنند " پاورقی : الناس عبید الدنیا و الدین لعق أو لعوق علی السنتهم - به راستى که مردم بنده دنیا هستند و دین لقلقه زبان آنهاست، تا جایى که دین وسیله زندگى آنهاست، دین دارند و چون در معرض امتحان قرار گیرند، دینداران کم مى شوند.  تحف العقول، ص 245 . لعق به جویدن آدامس گفته می شود ، وقتی آدامس شیرینی اش تمام شود آن را تف می کنند - پایان پاورقی " ، شور خالی مثل این است که می خواهی نماز بخوانی اما هی میروی وضو می گیری هی تجدید وضو می کنی اما اصلا وارد نماز نمی شوی و سجده نمی کنی ، سپس فرمودند : همه این نماز و روزه و عزاداری ما برای این است که ما به شعور بیاییم ، حالا شما اصلا چرا سینه زنی را می گویی ، خود نماز هم اصلا یک شور است  اگر تبدیل به شعور نشود مانند کهنه ای آن را می پیجند و به صورتت می زنند ،  اصلا هر حرکتی شور است دیگر ، خودش موضوعیت ندارد بلکه یک راه است و هدف رسیدن به هدایت است ، حالا شما اگر در مجلس امام حسین(ع) باشی اما باطنت اصلاح نشود چه فایده ای دارد با اینکه در خیابان بی حیایی کنی فرقی ندارد ، چون تو به کمال نرسیده ای ، ارزش انسان در به کمال رسیدن او است در میزان توحیدی است که دارد ، ارزش انسان در فهم بهشتی او است ، وقتی می گویند این انسان بهشتی است یعنی همین الان در همینجا فهم بهشتی را دارد ، یعنی وصل است دیگر ، کُر شده است دیگر کثیف نیست ، گفتیم پس اینکه می گویند یک نفر از مجلس امام حسین(ع) رد می شد کمی از دود آتش مثلا اسپند مجلس به چشمش رفت و اندازه بال مگسی خیس شد لذا برای همین بهشتی است اینها الکی است ؟ فرمودند : خیر الکی نیست بلکه همان دودی که در چشمش رفته باعث شده آن فرد جرقه بخورد ، گفتیم حالا این یکی جرقه خورده اما با این تفاصیل که شما گفتید این همه آدم در مجالس اشک می ریزند چطور ؟ فرمودند : خب همه اینها باید یکی یکی جرقه بخورند دیگر ، مثلا با یک کبریت که نمی شود هزار تا شمع روشن کرد مثلا از این همه مجلس امام حسین (ع) که برپا شده که مثلا مگر یک آیت الله بروجردی بیرون بیاید ، به آن اوج برسد که بقیه را شفاعت کند ، البته این را هم بدانید که یک وجه شیطانی داریم و یک شور داریم ، شور حقیقی برای کسانی است که اینها واقعا به امام ایمان آورده اند اما کسانی که به وجه شیطانی می آیند یعنی می خواهند خودشان را نشان بدهند که مثلا بگویند ما هم در مجلس امام حسین(ع) هستیم ، مثلا مثل راه پیمایی که بعضی کارمندان می روند تا خودشان را به رئیس اداره نشان بدهند لذا این فرد جسمش هست اما خودش نیست ، لذا سه قسم شد یکی شور حقیقی به معنای تسلیم در مقابل امام است و یکی هم شعور به معنای تسلیم در برابر خدا است یعنی وجه الله ، و سوم هم وجه الشیطان است یعنی تسلیم در برابر شیطان ، الان یک سری از خانم ها بیرون به وجه آمده اند دارند خود نشان می دهند اگر هم اعتراض کنی می گوید دلم می خواهد ، چون شیطان در دل او لعاب کرده یعنی شیطان خانه دل او را گرفته که می گوید دلم می خواهد .

480 - در مورد این آیه : وَ یَأْتِیهِ الْمَوْتُ مِن کُلّ‏ِ مَکاَنٍ وَ مَا هُوَ بِمَیِّتٍ  وَ مِن وَرَائهِ عَذَابٌ غَلِیظٌ(17ابراهیم) و از هر جانب مرگ به وى روى آور شود ولى نمیرد و فراروى او عذابى سخت خواهد بود. سوال کردیم : فرمودند : این به جهت پاک شدن آنها است ، این جهنم الان هم در وجود ما هست همین الان ما هم در جهنم هستیم ، جهنم ما را از پشت و رو برو و از پهلو ها فشار می دهد مثل فشار قبر ، چرا می گویند بلند شو نماز بخوان ، چونکه شیطان انسان را از چهار طرف فشار می دهد ، قسم هم خورده که نمی گذارم کسی از دستم در برود ، اما وقتی که به نماز می ایستی و سجده می کنی از شیطان آزاد می شوی ، البته شیطان از نمازهای متعارف ما خوشش می آید ، سوال کردیم چطور ؟ فرمودند : چون زندگی اش را در عبادت گذرانده ، شیطان از عبادت های ما خوشش می آید چون با اینها ما را گمراه می کند ، یعنی از حق می گیرد و در باطل خرج می کند ، شیطان از نماز های شیطانی خوشش می آید ، نماز هایی که اثر توحیدی در انسان نمی گذارند ، سپس فرمودند : اگر دیدی یک نفر دو سه سال هر روز به مسجد آمد در مسجد جای ثابت برای خودش درست کرده یعنی یک روز هم غیبت نداشت بدان او نمازش شیطانی است ، در مورد مسجد سوال کردیم ، فرمودند هر وقت دیدی به آن مسجد عادت کرده ای مسجدت را عوض کن .

481-خداوند یک کاری کرده که در انسان کامل هم شیطنت را گذاشته و هم حیوانیت را و هم انسانیت را و هم امامتش را گذاشته ، یعنی اگر انسان کامل بخواهد مکر کند شیطان و حیوان را زمین می زند ، کسی با انسان کامل نمی تواند در بیافتد ، الان کسی که علم ید اللهی دارد و فهم بهشتی دارد ،ما با او نمی توانیم درگیر بشویم ، با نَفَسش ما را چپه می کند ، گفتیم درگیری به چه معنا ، فرمودند : یعنی بخواهند با سوالات بی معنی رسوایش کنند یا به فکر خودشان در بن بست قرارش بدهند جدال می کنند و خلاصه اذیتش کنند یعنی نیت ایمان آوردن ندارند ، او یک آهی بکشد جان اینها را می گیرد لذا اگر ایمان نیاوردند حالشان را می گیرد ، یا یک کاری می کند که تا آخر عمرش حالش گرفته شود ، لذا یا باید به اولیاء خدا نزدیک نشوی و یا اگر نزدیک شدی همین را که فهمیدی باید قبول کنی ، یعنی هرچه او بگوید همان درست است ، سپس فرمودند : با اساتید کتابی انسان ارزش کتاب را پیدا می کند اما کسانی که از طرف خدا می آیند ارزشت را مثل خدا می کنند . 

شیطان چیز بدی نیست ، شیطان مثل مثبت و منفی می ماند ، هر چیزی که کمبود دارد می شود شیطان یا افراط دارد و یا تفریط ، یعنی انسانها نسبت به یکدیگر درجه دارند حالا مثلا یکی که درجه اش بالاتر است نفر درجه پایین از او برای او شیطان محسوب می شود . 

482- سوال کردیم که از توحید ناب برایمان بگویید ، فرمودند : توحید ناب عَمَلی یعنی تعلق به ماده و هر نوع دید و هر نوع محبت و دوستی در شما پیدا نشود ، یعنی فکرت کاملا تبدیل به فکر خیر بشود ، خودت بشوی مایه خیر ، اخلاقت بشود اخلاق خیر ، یعنی وجودت از خدا سیر بشود تا هیچ کمبودی دیگر در وجودت باقی نماند که چیزی از دنیا را تصرف کنی و حواست طرف دنیا برود ، یعنی خیالت را خدا بگیرد و به جای خیال عقل بگذارد تا کامل بشوی ، بعد به وسیله عقل با تفکر حرکت کنی ، تفکر یعنی فکر کردن به کل ، یعنی به کل قضیه انسان فکر می کند ، اما فکر در جزئیات است ، مثلا فکر دنبال مقصر می گردد یا دنبال صاحب حق می گردد ، اما تفکر خودش حق است یعنی می خواهد دِهِش داشته باشد بخشش کند ، فکر کردن یعنی توجیه کردن و بهانه آوردن ، اما تفکر یعنی می خواهی قبول کنی که تو این کار را انجام داده ای کسی جز خودت مقصر نیست.

483- سوال کردیم الان مظاهر و جلوه دنیا خیلی زیاد شده و کار سخت شده مثلا دویست سال قبل می رفتی در مغازه ای یک نان و ماست و کره ای و پنیری بشتر نداشت اما الان هزاران مدل جنس هست و بطور کل در هر جنبه دنیایی این قضیه صدق می کند : فرمودند خب هرچه مردم زرنگ تر می شوند شیطان هم قید بیشتری می زند ، این سختی انسان را برمی گرداند ، گفتیم الان موبایل و اینترنت و شاخه های گوناگون علمی و... اینها مجالی برای خیال ما نگذاشته متکثر شده ایم  ،  فرمودند : اگر هزار چیز جدید پدید آمده به همان تناسب توانایی های شما هم هزار برابر شده ، انسان هرچه کاملتر می شود جهلش در بیرون بیشتر می شود ، گفتیم خب قدیم مردم خدا را بیشتر باور داشتند نسبت به الان ، فرمودند : آن خدا ، خدا نبوده که باور داشته اند ، خدا را سلمان فارسی باور داشت ، در کربلا هفتاد نفر خدا را قبول کردند ، اینها بودند که ایمانهایشان باطنی بود ، سوال کردیم آیا مثلا در دویست ، سیصد سال قبل اولیاء خدا بیشتر بودند و الان تعدادشان کمتر شده ؟ فرمودند : خدا در هر عصر و زمان به اندازه کسانی که بخواهد هدایت کند ، اولیاء پروش می دهد ، اگر بخواهد هزار نفر را هدایت کند اندازه هزار نفر ولی پرورش می دهد یعنی کسانی که قرار است هدایت شوند روزی شان دست ولی است .

484- از عدد هزار و یک سوال کردیم که آیا این هزار و یک در اذکار ملاک است و یا حضور قلب ، فرمودند : این هزار ویک صفات انسان در وجود انسان باید قلب انسان را زنده کند تا قلب را به حضور برساند ، قلب تا زنده نشود به حضور نمی رسد ، این عدد برای این است که چون عدد انسان هزار و یک صفات است وقتی اینها را دریافت کردی قلب بیدار می شود ، مثل اینکه هزار و یک پلکان باشد و شما هر چه بالا می روید از بالا به خودت نگاه می کنی تا ببینی حالت چطور است تراز می گیری تا ببینی چقدر دیگر باید بروی تا به خدا برسی ، یعنی در این بلندی می توانی جایگاه حیوان و شیطان را در وجود خودت ببینی .

485- سوال کردیم که دلیل بد بودن بعضی از زنان امامان مثل همسر امام حسن(ع) یا بعضی همسران حضرت رسول (ص) چیست ، چون گفته بودید بد بودن زن انسان به باطن انسان بر می گردد ، فرمودند : زن امام حسن(ع) بد نبود بلکه گول خورد ، شیطان گولش زد ، زن امام حسن بد نبود کی گفته بد بوده ، هیچ کسی بد نیست ، اصلا خدا بد خلق نکرده ، ما گول می خوریم ، وقتی حب دنیا در دلش آمد امام را کشت ، ما هم اگر شناخت نسبت به حیوانیت و شیطانیت نداشته باشیم حتما بدانید که داریم روح خودمان را می کشیم ، خَتَم الله می شویم یعنی ختم می شویم ، پرونده قلبمان مختومه می شود ، باید ولع شیطان را با الهامات و حضور قلب بشناسیم ، مثلا الان ما بروز ولع شیطان را با عمل هایی که از ما صادر می شود می توانیم می بینیم ، ما باید قبل از اینکه شیطان بخواهد ولع کند باید بتوانیم ولع او را در باطنمان ببینیم تا ولع او را در نطفه خفه کنیم که منجر به عمل نشود ، الان شیطان ولع می کند در ما و حال ما را بهم می زند و ما تازه بعد از اینکه ولع شیطان تبدیل به عمل شد آن را می بینیم ، یعنی درآخرین مرحله ای که این وسوسه شیطان در بیرون از ما بروز می کند ما عمل آن را تجربه می کنیم ، یعنی در مراحل قبلی آن ، این ولع و وسوسه در باطن انسان هزاران باطن طی می کند تا در بیرون ظهور می کند ولی می خواهد کاری کند تا تو بتوانی باطنت را بشناسی تا ولع شیطان را قبل از منجر شدن به عمل در باطن خودت خفه کنی ، ولذا آن چیزهایی که بیرون از خودت می بینی انگار آیینه خودت است زاییده خودت است ، گفتیم بعضی از زن های حضرت رسول (ص) حضرت را اذیت می کردند ، فرمودند : بله که اذیت می کردند خب نقص داشتند ، گفتیم یعنی باطن پیامبر(ص) نقص یا خرابی داشته که این زنها شده آیینه او ؟ فرمودند : حضرات معصومین(ع) قبل از اینکه به دنیا بیایند خرابیشان را قبل از خودشان اصلاح کرده اند ، این زنهای پیامبر (ص) هم خراب نبودند بلکه چون بصیرت نداشتند حضرت را نشناختند ، هیچ کسی خراب نیست ، بصیرت نداشتند و شیطنت بر آنها غلبه کرد ، خواسته های دنیایی بر آنها غلبه کرد ، پیغمبر(ص) را اذیت می کردند اولیاء را اذیت می کردند ، خواسته های دنیایی بر ما غلبه می کند که ما امام کش می شویم ، وقتی طالب مُلک ری می شویم امام کش می شویم .

486- سوال کردیم این عکس هایی که از حضرات معصومین(ع) هست خصوصا تصویری هست که خیلی گفته شده با سیمای حضرت علی(ع) تطابق دارد آیا تایید می کنید ؟ فرمودند : این عکسها که از عالم غیب نیامده اینها تصاویر بصری است ، عکس امام را چیزی جز دوربین قلب نمی تواند بردارد ، قلب انسان می تواند عکس امام را ببیند ، وقتی ما حضور قلب داشته باشیم امام را می بینیم و درک می کنیم ، اما قوه خیال این توانایی راندارد یعنی این وسعت را ندارد که از امام عکس برداری کند ، اینها عکسهای تقریبی حاصل از قوه خیال است .

487 - سوال کردیم کسانی که علوم غریبه دارند و با این علوم مثلا کسی را شفا می دهند آیا این دخالت در کار خدا نیست آیا این دست بردن در نظام تکوین نیست ؟ فرمودند : خیر اینها دخالت در کار شیطان است چون این علوم از قوه خیال خارج می شود ، اینها مبارزه باشیطان و حیوان است ، این دعا نویسها کارشان با اجنه و حیوانیت است اما قلب انسان اینها را برنمی تابد ، در صحرای کربلا اجنه آمدند کمک امام حسین(ع) کنند ، حضرت اباعبدالله (ع) فرمودند من یک آهی بکشم اینها همه سینه قبر ها می خوابند ، شما دیگر چه می گویید ، ما می خواهیم امت پیغمبر(ص) برما امتحان بشوند .

488- در مورد خواص ادعیه مثل دعای توسل و زیارت جامعه و دعای کساء سوال کردیم ، فرمودند : اینها برای این است که ما از گناه باز بمانیم ، مثلا در دعای توسل ، توسل می کنیم که گناه نکنیم تا قلب ما رو به تنزل نرود ، ثابت بماند ، یعنی کمک روحانی می گیریم ، گفتیم یک بنده خدایی می گفت که من در صحن امام حسین(ع) ایستاده بودم طلب حاجت داشتم ، یک فردی آمد و گفت بعد از نماز صبح دعای توسل بخوان و الان یک سال است که این دعا را دارم همه مشکلاتم حل شده : ایشان فرمودند : این حل شدن ، حل شدن خیالی است ما باید از امام چیزی بخواهیم که پرواز کنیم ، اوج بگیریم ، ما را زنده کند ، شما در کار دنیا به امام توسل می کنی خب امام هم کارت را به شیطان محول می کند که کار دنیایت را درست کند ، اصلا نمی خواست در خانه امام بروی به همان شیطان توسل می کردی شیطان کارت را حل می کرد ، ما از امام حسین(ع) باید نورانیت و حضور قلب بخواهیم .

489 - سوال کردیم  اینکه شیطان در ماه مبارک غل و زنجیر می شود یعنی چه ؟ فرمودند : چون که شیطان در عمل پنهانی نمی تواند حضور پیدا کند ، هر عملی که از انسانها بروز کند که از آنها در آن عمل تعریف و تمجید شود ولو در اینکه دیگران کارت را ببینند این عمل شیطانی است ، اما در ماه مبارک چون همه روزه دارند و این عمل پنهانی است شیطان غل و زنجیر است . سپس در مورد روزه گرفتن های افراد فرمودند : یک پاره از افراد روزه می گیرند اما چونکه شیطانند شیطان تر می شوند و یک سری حیوانند حیوان تر می شوند ، یک سری هم که روزه می گیرند زنده هستند قلبشان زنده تر می شود ، اینها نزد خدا پرواز می کنند ، بستگی دارد چقدر روی خودت کار کرده باشی ، سپس فرمودند : اگر انسان اعمالش را بروز بدهد بنام شیطان و حیوان تمام می شود ، هر چیزی که دیگران از تو بدانند بنام شیطان و حیوان تمام می شود و هر چیزی را که از تو نفهمند به پای توحیدت نوشته می شود ، ارزش انسان به گمنامی انسان است .

490 - فردی سوال کرد که نماز اول وقت و دائم الوضو بودن برای ما که غفلتمان زیاد است تاثیر گذار نیست  ، فرمودند : اصلا شما باید اینها را داشته باشد که بدتر از این که هستید نشوید ، یعنی گناه نکنید ، با این کارها رشد نمی کنید بلکه اینها برای ممانعت از گناه است حالا اگر کنار اینها اعمال پنهانی انجام دادی رشد می کنی ، وگرنه این نماز اول وقت و روزه و وضو ، اینها جزء وظیفه ما است ، جزء انسانیت است ، حالا که خدا تو را به شکل حیوانِ انسان خلق کرده پس باید این وظایف را انجام بدهی تا خراب نشوی یعنی از انسان به حیوان سقوط نکنی ، لذا این اعمال ترمز است که پایین نروی ، اینها عامل رشد نیست ، حالا اگر میان اینها در پنهانی کاری کردی که غیر از خدا کسی خبردار نشد ، خدا یک پله باطنت را زنده می کند ، و پله پله آنقدر زنده می شود که از دنیا بزرگتر می شوی ، و بر شیطان و حیوان غلبه می کنی ، گفتیم شما فرمودید اگر افراد این دائم الوضو بودن و نماز اول وقت را داشته باشند ولی خدا سر راهشان برای دستگیری قرار می گیرد ، فرمودند : اگر تعلقات دنیا از وجود شما برود ولی خدا همین الان آماده است ، ما کوریم ولی را نمی بینیم ، اما ولی دارد ما را می بیند دلش هم به حال ما می سوزد ، ولی خدا نزد ما ایستاده است ، ولی خدا وجود عالم است که آقا امام زمان (عج) است کنار ما ایستاده ما نمی بینیم ، ما حس نداریم ، ما از او استفاده نمی کنیم چون اعمالمان برای شیطان است ، اگر اعمالمان برای خدا باشد ولی خدا حاظر است ، ولی خدا جا و مکان ندارد ، زمین و زمان ندارد ، در همه جا حاضر است .

491- سوال کردیم در مورد خواص عقیق و این انگشتری ها بفرمایید ، فرمودند : عقیق دردست راست خوب است آرامش قلب می دهد به انسان ، اما اینها یک طوری باشد که داشتن یا نداشتنش اثری روی شما نگذارد یعنی گم کردن این انگشتر شما را تکان ندهد ، عقیق حال انسان را ثابت نگاه می دارد و انسان را به حقیقت می رساند ، خود عقیق انسان را نگاه می دارد و به حقیقت نزدیک می کند ، گفتیم پس خیلی مهم است ، فرمودند : بله خیلی مهم است ، اگر این آیه هم زیرش نوشته شود خوب است " حسبنا الله و نعم الوکیل - 173 آل عمران"

492- سوال کردیم اگر در این آسمان بالای سرمان از هر شش جهت با سرعت نور وبالاتر و به مدت زمان بی نهایت برویم آیا به سقفی می خوریم : فرمودند : خیر ، گفتیم خب چطور می شود عالم ماده که ماده محدود است اینطور بی نهایت باشد ، فرمودند : آسمان ماده نیست ، گفتیم پس چیست ، فرمودند : وجود است ، ماده محدود است وجود که محدود نیست ، گفتیم خب این که الان غیب نیست ، این در عالم دنیا است ، فرمودند : این وجود است ، هر چه هم بالا بروی به هیچ جا نمی رسی و توانایی طبیعت بشر تا یک جایی دیگر قطع می شود و ادامه آن را باید با یک بدن دیگر و بایک روح دیگری برود بالا ، گفتیم یعنی هفت آسمان که گفته شده همین آسمان بالای سر است ؟ فرمودند : هفت آسمان و زمین یعنی انسان باید در هفت مرحله هفت پیراهن عوض کند ، هفت وادی عوض کند ، هفت لباس جسمانی عوض کند ، هفت لباس روحانی عوض کند .

493- ما باید دستمان را به او برسانیم ، او از نظر غایب است ، اگر ما نظرمان را درست کنیم او حاظر است ، منتها ما باید به در جات انسانی برسیم ، ما الان در درجات شیطانی و حیوانی زندگی می کنیم ، وقتی تو در درجه حیوانی باشی همپایش هم وسوسه شیطانی همیشه هست ، شکلمان هم به شکل آدم است ، حیوان به گشتن و خوردن و شهوت است کیف دنیا را می خواهد ، اما مرحله انسانی این است که تعلقات دنیایی ندارد انسان کیف باطنی خودش را می خواهد ، یعنی خودش حیات دارد ، از باطنش روزی می خورد اما حیوان و شیطان از بیرون روزی می خورند ، ما هم در حیوانیت با فکرمان از بیرون خود علاقه و دوستی مان را از دنیا می گیریم ، ما دوستی مان را باید از وجود خودمان بگیریم ، از حیات خودمان حیات بگیریم نه اینکه حیات بیرون به ما حیات بدهد ، ما وصل به آنطرف نیستیم وصل بر ماشین و خانه ایم ، ارزش ما هم همین ماشین است یعنی مثلا ما را با ماشین و ثروت و مقام می شناسند ، درحالیکه انسان را باید با خدا بشناسند ، یعنی با وجه الله بشناسند ، تو را با غیر از خدا نشناسند ، ببینید اگر انسان قلبش باز باشد در کنار ماشینش هم که باشد خدا پیام را از طریق همان ماشینش به او می رساند ، شما در راه خدا قرار بگیر تا خدا پیامش را از همین زمین به تو بدهد ، اصلا یک سنگی را بر می داری می بینی پیام زیرش رسیده ، انسان زنده دائما زنده تر می شود و معنای بهتری از زندگی می گیرد نفس به نفس معنای جدید می گیرد حیات دیگر می گیرد ، اما زندگی برای انسان مرده معنی ندارد بی معنا است .




نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.